تاریخ انتشار
سه شنبه ۴ شهريور ۱۴۰۴ ساعت ۰۸:۰۲
کد مطلب : ۵۰۳۳۲۰
یادداشت؛
سرمایههای ملی را ذبح منازعات مدیریتی محلی نکنیم
۰
کبنا ؛ یادداشت - انتقاد ابتداییترین حق رسانهها است و مسئولین در قبال رسانهها و افکار عمومی مسئول به شفافیت و روشنگری هستند. طبیعی است انتقاد هیچ قید قبلی بر نمیتابد؛ اما نکته اساسی و اصلی این است و نقد و انتقادی گری چیست و ضوابط و سازوکار آن کدام است؟
آیا ما مجاز به هر گونه ارزیابی و تحمیل ذهنیت و نگاه خود درون یک تحلیل و یا گزارش هستیم و یا تحلیل باید مبتنی بر واقعیات و برداشتهای مرتبط با آن باشد؟
آمار دقیقی از تعداد رسانهها و عدد فعالین رسانه در کهگیلویه و بویراحمد در دست نیست؛ اما با یک بررسی ساده و مقایسه بر اساس دادههای ابتدایی میتوان ادعا کرد کهگیلویه و بویراحمد فارغ از کیفیت و مثبت و یا منفی بودن کار از حیث کمیت و عددی در صدر استانهای رسانهزده کشور قرار دارد.
این حجم و تعداد بالای رسانه آن هم برای یک استان کوچک لاجرم فعالین رسانه را به سمت تقلا برای تولید محتوا با هر کیفیتی هل میدهد.
گاهی مسائلی در رسانهها به میان میآید که اساساً در استانهای دیگر هیچ وجهی از جلبتوجه رسانهای ندارند و یا نحوه پرداختن به برخی مسائل دیگر بهگونهای است که این احساس پیش میآید که تعریف از بحران و مسائل روز در کهگیلویه و بویراحمد در مقایسه با مرکز و سایر استانها تفاوت اساسی دارد.
به طور نمونه بخش زیادی از موجودیت و حیات محتوایی رسانهها در کهگیلویه و بویراحمد متمرکز بر دو موضوع انتخابات و مدیریتها و عزل و نصب مدیران است.
انتخابات و پردازش رسانهها به انتخابات محدود به سال انتخابات نیست و کل روزها و هفتهها و حتی در ایام جنگ ۱۲ روزه انتخابات و تحلیل نامزدهای بالقوه و بالفعل انتخابات در صدر اخبار قرار دارد.
در مورد انتصابات و عزل و نصبها نیز رسانهها وسواس عجیبی در استان دارند. این موضوع برای رسانههای استان و مخاطبان به نظر میرسد بهمراتب از گزارشها و نگرانیهای محیط زیستی، آسیبهای اجتماعی، امنیتی و حتی معیشتی از اهمیت و حساسیت بالاتری برخوردار است.
شاخص ارزیابی و تحلیل حوادث و نمایندگان و استانداران و حتی مدیران ملی هم استانی صرفاً دخلوتصرف آنها در مقوله انتصابات است. اگر استاندار و نمایندهای اقدام به قلعوقمع کرد آن وقت این استاندار به سوژه تحلیل و ارزیابی تبدیل میشود. دراینبین توسعه و مؤلفههای توسعهای هیچ جایگاه و اعتباری نزد برخی تحلیلگران رسانهای ندارد.
نکته جالب آن که اگر عزلی و یا نصبی به مذاق صحابهای از اصحاب رسانه خوش نیامد یک نقطه ثقل رسانهای خلق میشود و آسمانوریسمان بههمبافته میشود تا این کار تأیید و یا رد شود. در جدیدترین مورد از این نوع شبه کنشهای رسانهای شاهد سمتوسو دادن به تحلیلها و گمانهزنیها حول نقش دو شخصیت ملی هم استانی در انتصاباتی هستند که مایه تعجب و تحیر است که عقل رسانهی استان چگونه به این تحلیل و برداشت رسیده است.
سید ضیا هاشمی و سید ستار هاشمی دو چهره ملی هم استانی و از سرمایههای کشور در حوزه نیروی انسانی هستند که البته این جایگاه و ظرفیت نهتنها دلیلی برای ممانعت از نقد آنها نمیباشد که بر عکس آنها نیازمند نقد و بررسی هستند؛ اما اینکه پای آنها بهراحتی به منازعات مرسوم و معمولی مدیریتی دروناستانی کشیده شود شاید بشود آن را در امتداد همان تولید محتوایی دید که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد.
نکته دیگر در این مواقع مقصرسازی و پیداکردن کوتاهترین دیوار برای شکستن تمام کاسه و کوزه بر سر مقصر و یا مقصرین ساخته ذهن منتقد است. گزینههای دور از استان انتخاب کمهزینهتری برای انداختن همه قصورات به دوش آنهاست. رسانهها بهجای نقد سازوکارهای انتصابی و انتقاد از نقش نمایندگان و استاندار در انتصابات به سراغ مدیران ملی و بیاطلاع و یا احتمالاً کماطلاع رفتهاند. انتخاب و انتصاب مدیران سازوکارهای مشخصی دارد و حتی میتوان ادعا کرد یک وزیر بدون مشورت و خارج از مراحل تعریف شده حتی در حوزه سازمانی خود تصمیم جنجالی و اختلاف آفرین نمیگیرد.
شخصیتها و چهرههای ملی در تهران محل مراجعه مردم از سراسر کشور و استان کهگیلویه و بویراحمد هستند. بسته به جایگاه و اعتبار اشخاص این مراجعات شدت و حدت دارند. ممکن است در برخی مراجعات هم مدیران ملی با نگاه حمایتگری از نیروی انسانی استان پیگیری و سفارشی نیز داشته باشند؛ اما یقیناً شان و نگاه امثال ضیا هاشمی و ستار هاشمی فراتر از ورود به منازعات منطقهای و دروناستانی و یا معرفی مدیر برای فلان دستگاه دروناستانی است. ضمن آن که مشغله بالای این دو و سایر مدیران هم استانی در تهران مجال ریزشدن و دخالت در مسائل و دغدغههای منطقهای و این طیف و آن طیف در استان را نمیدهد.
یکی دیگر از دلایل در حمله به این چهرهها مخالفت با یکروند انتصابی در استان است و ازآنجاکه به طور نمونه با فلان گزینه در مخالفت قرار داریم سراغ یقهگیری از دیگران میرویم تا شاید با هزینهتراشی اضافی مانع از ادامه آن روند شده باشیم.
آیا ما مجاز به هر گونه ارزیابی و تحمیل ذهنیت و نگاه خود درون یک تحلیل و یا گزارش هستیم و یا تحلیل باید مبتنی بر واقعیات و برداشتهای مرتبط با آن باشد؟
آمار دقیقی از تعداد رسانهها و عدد فعالین رسانه در کهگیلویه و بویراحمد در دست نیست؛ اما با یک بررسی ساده و مقایسه بر اساس دادههای ابتدایی میتوان ادعا کرد کهگیلویه و بویراحمد فارغ از کیفیت و مثبت و یا منفی بودن کار از حیث کمیت و عددی در صدر استانهای رسانهزده کشور قرار دارد.
این حجم و تعداد بالای رسانه آن هم برای یک استان کوچک لاجرم فعالین رسانه را به سمت تقلا برای تولید محتوا با هر کیفیتی هل میدهد.
گاهی مسائلی در رسانهها به میان میآید که اساساً در استانهای دیگر هیچ وجهی از جلبتوجه رسانهای ندارند و یا نحوه پرداختن به برخی مسائل دیگر بهگونهای است که این احساس پیش میآید که تعریف از بحران و مسائل روز در کهگیلویه و بویراحمد در مقایسه با مرکز و سایر استانها تفاوت اساسی دارد.
به طور نمونه بخش زیادی از موجودیت و حیات محتوایی رسانهها در کهگیلویه و بویراحمد متمرکز بر دو موضوع انتخابات و مدیریتها و عزل و نصب مدیران است.
انتخابات و پردازش رسانهها به انتخابات محدود به سال انتخابات نیست و کل روزها و هفتهها و حتی در ایام جنگ ۱۲ روزه انتخابات و تحلیل نامزدهای بالقوه و بالفعل انتخابات در صدر اخبار قرار دارد.
در مورد انتصابات و عزل و نصبها نیز رسانهها وسواس عجیبی در استان دارند. این موضوع برای رسانههای استان و مخاطبان به نظر میرسد بهمراتب از گزارشها و نگرانیهای محیط زیستی، آسیبهای اجتماعی، امنیتی و حتی معیشتی از اهمیت و حساسیت بالاتری برخوردار است.
شاخص ارزیابی و تحلیل حوادث و نمایندگان و استانداران و حتی مدیران ملی هم استانی صرفاً دخلوتصرف آنها در مقوله انتصابات است. اگر استاندار و نمایندهای اقدام به قلعوقمع کرد آن وقت این استاندار به سوژه تحلیل و ارزیابی تبدیل میشود. دراینبین توسعه و مؤلفههای توسعهای هیچ جایگاه و اعتباری نزد برخی تحلیلگران رسانهای ندارد.
نکته جالب آن که اگر عزلی و یا نصبی به مذاق صحابهای از اصحاب رسانه خوش نیامد یک نقطه ثقل رسانهای خلق میشود و آسمانوریسمان بههمبافته میشود تا این کار تأیید و یا رد شود. در جدیدترین مورد از این نوع شبه کنشهای رسانهای شاهد سمتوسو دادن به تحلیلها و گمانهزنیها حول نقش دو شخصیت ملی هم استانی در انتصاباتی هستند که مایه تعجب و تحیر است که عقل رسانهی استان چگونه به این تحلیل و برداشت رسیده است.
سید ضیا هاشمی و سید ستار هاشمی دو چهره ملی هم استانی و از سرمایههای کشور در حوزه نیروی انسانی هستند که البته این جایگاه و ظرفیت نهتنها دلیلی برای ممانعت از نقد آنها نمیباشد که بر عکس آنها نیازمند نقد و بررسی هستند؛ اما اینکه پای آنها بهراحتی به منازعات مرسوم و معمولی مدیریتی دروناستانی کشیده شود شاید بشود آن را در امتداد همان تولید محتوایی دید که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد.
نکته دیگر در این مواقع مقصرسازی و پیداکردن کوتاهترین دیوار برای شکستن تمام کاسه و کوزه بر سر مقصر و یا مقصرین ساخته ذهن منتقد است. گزینههای دور از استان انتخاب کمهزینهتری برای انداختن همه قصورات به دوش آنهاست. رسانهها بهجای نقد سازوکارهای انتصابی و انتقاد از نقش نمایندگان و استاندار در انتصابات به سراغ مدیران ملی و بیاطلاع و یا احتمالاً کماطلاع رفتهاند. انتخاب و انتصاب مدیران سازوکارهای مشخصی دارد و حتی میتوان ادعا کرد یک وزیر بدون مشورت و خارج از مراحل تعریف شده حتی در حوزه سازمانی خود تصمیم جنجالی و اختلاف آفرین نمیگیرد.
شخصیتها و چهرههای ملی در تهران محل مراجعه مردم از سراسر کشور و استان کهگیلویه و بویراحمد هستند. بسته به جایگاه و اعتبار اشخاص این مراجعات شدت و حدت دارند. ممکن است در برخی مراجعات هم مدیران ملی با نگاه حمایتگری از نیروی انسانی استان پیگیری و سفارشی نیز داشته باشند؛ اما یقیناً شان و نگاه امثال ضیا هاشمی و ستار هاشمی فراتر از ورود به منازعات منطقهای و دروناستانی و یا معرفی مدیر برای فلان دستگاه دروناستانی است. ضمن آن که مشغله بالای این دو و سایر مدیران هم استانی در تهران مجال ریزشدن و دخالت در مسائل و دغدغههای منطقهای و این طیف و آن طیف در استان را نمیدهد.
یکی دیگر از دلایل در حمله به این چهرهها مخالفت با یکروند انتصابی در استان است و ازآنجاکه به طور نمونه با فلان گزینه در مخالفت قرار داریم سراغ یقهگیری از دیگران میرویم تا شاید با هزینهتراشی اضافی مانع از ادامه آن روند شده باشیم.