تاریخ انتشار
جمعه ۲۵ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۳۴
کد مطلب : ۴۷۳۸۱۹
کبنا گزارش میدهد
نظر رهبر انقلاب درباره پروین اعتصامی + فیلم
۰
کبنا ؛82 سال از درگذشت پروین اعتصامی میگذرد، شاعر بلندآوازهای که رهبر معظم انقلاب درباره او میفرمایند: برخی عنوان «شاعر نخود و لوبیا» را برای او مطرح میکنند، برای اینکه فروغ فرخزاد را در برابر پروین بالا ببرند، در حالی که رتبه شعری پروین بالاست.
به گزارش کبنا، «پروین اعتصامی» در پانزدهمین روز از فروردین ۱۳۲۰ شمسی و در حالی که فقط ۳۵ بهار را به چشم دیده بود، دار فانی را وداع گفت، اما اشعار ناب و بیشماری از او باقی ماند و نامش را برای همیشه در آسمان ادبیات ایران ماندگار کرد.
«مشهورترین بانوی شعر فارسی» در کلام رهبر معظم انقلاب هم جایگاه ویژهای دارد و مورد توجه ایشان است. حضرت آیتالله خامنهای در مواردی حتی به شعر پروین اشاره داشتهاند، از جمله شعر:
هر بلائی کز تو آید نعمتی است / هر که را رنجی دهی آن راحتی است
زان به تاریکی گذاری بنده را / تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند / تا که با مهر تو پیوندم زنند
به نظر میرسد این ابیات یکی از ابیات مورد علاقه رهبر انقلاب است و در سالهای اخیر در چند مقطع بدان استناد کردهاند.
ایشان در آخرین روز از هفته دفاع مقدس سال ۱۳۹۰ و در دیدار جمعی از جانبازان قطع نخاعی، با قرائت این شعر گفتند: «به این حالتی که به آن ابتلاء پیدا کردهاید، با این دید نگاه کنید. وقتی که انسان در تاریکی قرار میگیرد، روشنائی و نور را بیشتر میبیند و حس میکند. در این رنجهاست که میشود خدا را از نزدیک دید؛ این مهم است.»
یک سال بعد در زلزله اهر، هریس و ورزقان و در جلسه پایانی بازدید از مناطق زلزلهزده آذربایجان شرقی، رهبر معظم بار دیگر ابیات مورد اشاره را قرائت کرده و فرمودند: «با این چشم باید به این بلایای طبیعی و غیرطبیعی نگاه کرد. میتوان از این بلیّاتی که پیش میآید، نردبانی برای عروج ساخت؛ پلکانی برای تعالی تدارک دید؛ سکوئی برای پرش فراهم کرد.»
رهبر انقلاب در تابستان ۱۳۹۳ مورد عمل جراحی قرار گرفتند و چند روزی را در بیمارستان بستری بودند. وقتی طیفهای متنوعی از هنرمندان و شاعران به عیادت ایشان رفته بودند، حضرت آیتالله خامنهای باز هم به شعر یادشده اشاره کردند و پس از قرائت آن از حاضران پرسیدند «این شعر برای چه کسی باشد خوب است؟» و خود در ادامه فرمودند: «پروین اعتصامی. پروین اعتصامی که سعی میشود چهره پوشانده شود! برخی عنوان «شاعر نخود و لوبیا» را برای او مطرح میکنند، برای اینکه فروغ فرخزاد را در برابر پروین بالا ببرند، میخواستند او را خرد کنند، حالا من نظر نامناسبی درباره فروغ ندارم، بنظرم میآید این آخریها وضعش بد نبوده انشاءالله، اما او را سر پروین اعتصامی میزدند، در حالی که رتبه شعری پروین بالاست.»
از آنجا که معظم له سه بیت از یک مثنوی بلند را خواندند، متن کامل این مثنوی با عنوان " گره گشای" تقدیم می نماییم:
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم وان عسل، با آب میمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکیست جان فدای آنکه درد او یکیست
بس گره بگشودهای، از هر قبیل این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست تا بداند کنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی رشتهام بردی، که تا گوهر دهی
به گزارش کبنا، «پروین اعتصامی» در پانزدهمین روز از فروردین ۱۳۲۰ شمسی و در حالی که فقط ۳۵ بهار را به چشم دیده بود، دار فانی را وداع گفت، اما اشعار ناب و بیشماری از او باقی ماند و نامش را برای همیشه در آسمان ادبیات ایران ماندگار کرد.
«مشهورترین بانوی شعر فارسی» در کلام رهبر معظم انقلاب هم جایگاه ویژهای دارد و مورد توجه ایشان است. حضرت آیتالله خامنهای در مواردی حتی به شعر پروین اشاره داشتهاند، از جمله شعر:
هر بلائی کز تو آید نعمتی است / هر که را رنجی دهی آن راحتی است
زان به تاریکی گذاری بنده را / تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند / تا که با مهر تو پیوندم زنند
به نظر میرسد این ابیات یکی از ابیات مورد علاقه رهبر انقلاب است و در سالهای اخیر در چند مقطع بدان استناد کردهاند.
ایشان در آخرین روز از هفته دفاع مقدس سال ۱۳۹۰ و در دیدار جمعی از جانبازان قطع نخاعی، با قرائت این شعر گفتند: «به این حالتی که به آن ابتلاء پیدا کردهاید، با این دید نگاه کنید. وقتی که انسان در تاریکی قرار میگیرد، روشنائی و نور را بیشتر میبیند و حس میکند. در این رنجهاست که میشود خدا را از نزدیک دید؛ این مهم است.»
یک سال بعد در زلزله اهر، هریس و ورزقان و در جلسه پایانی بازدید از مناطق زلزلهزده آذربایجان شرقی، رهبر معظم بار دیگر ابیات مورد اشاره را قرائت کرده و فرمودند: «با این چشم باید به این بلایای طبیعی و غیرطبیعی نگاه کرد. میتوان از این بلیّاتی که پیش میآید، نردبانی برای عروج ساخت؛ پلکانی برای تعالی تدارک دید؛ سکوئی برای پرش فراهم کرد.»
رهبر انقلاب در تابستان ۱۳۹۳ مورد عمل جراحی قرار گرفتند و چند روزی را در بیمارستان بستری بودند. وقتی طیفهای متنوعی از هنرمندان و شاعران به عیادت ایشان رفته بودند، حضرت آیتالله خامنهای باز هم به شعر یادشده اشاره کردند و پس از قرائت آن از حاضران پرسیدند «این شعر برای چه کسی باشد خوب است؟» و خود در ادامه فرمودند: «پروین اعتصامی. پروین اعتصامی که سعی میشود چهره پوشانده شود! برخی عنوان «شاعر نخود و لوبیا» را برای او مطرح میکنند، برای اینکه فروغ فرخزاد را در برابر پروین بالا ببرند، میخواستند او را خرد کنند، حالا من نظر نامناسبی درباره فروغ ندارم، بنظرم میآید این آخریها وضعش بد نبوده انشاءالله، اما او را سر پروین اعتصامی میزدند، در حالی که رتبه شعری پروین بالاست.»
از آنجا که معظم له سه بیت از یک مثنوی بلند را خواندند، متن کامل این مثنوی با عنوان " گره گشای" تقدیم می نماییم:
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم وان عسل، با آب میمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکیست جان فدای آنکه درد او یکیست
بس گره بگشودهای، از هر قبیل این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست تا بداند کنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی رشتهام بردی، که تا گوهر دهی