تاریخ انتشار
چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۳۱
کد مطلب : ۴۷۰۸۲۳
اکونومیست:
چرا اقتصاددانان «رابینسون کروزوئه» را دوست دارند؟ / چگونه با الگوی مبارزه رابینسون کروزوئه میتوان به ثروت رسید؟
۰
کبنا ؛رابینسون کروزوئه پس از گذراندن ۲۸ سال و دو ماه و ۱۹ روز در جزیرهای میل خود برای ماجراجویی و تمایلی بومی برای سرگردانی را از دست نمیدهد. او از پیرنه عبور میکند جایی که توسط گرگهای جهنمی دنبال شده و شاهد شکوه و فقر چین است و در استپ روسیه با تاتارها میجنگد.
به گزارش کبنا، فرارو به نقل از اکونومیست، با این وجود، عجیبترین ماجراجویی این شخصیت خلق شده توسط "دانیل دفو" هیچ یک از آنها نیست بلکه نقش و حضور او در ادبیات اقتصاد است. کارل مارکس در اثر "کاپیتال" (سرمایه) خود از کروزوئه یاد میکند. هم چنین "جان مینارد کینزگ نیز در اثر "نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول" از کروزوئه یاد کرده است. علاوه بر آن "میلتون فریدمن" نیز در شیکاگو زمانی که درباره "نظریه قیمت" سخنرانی میکرد به شخصیت کروزوئه اشاره کرده بود. هم چنین درون فرهنگ نامه اقتصاد "پالگریو" نیز از او یاد شده است. نام کروزوئه در کتابهای درسی اقتصاد نیز دیده میشود.
جذابیت اقتصادی کروزوئه جای تعجبی ندارد. کروزوئه در بخشی از زندگی پر ماجرایش از دست دزدان دریایی و تیراندازی آدمخواران فرار کرده است. با این وجود، نبرد واقعی او در برابر "کمبود" بود که با بکارگیری دقیق منابعی است که در اختیار داشت و با استفاده از کار خود بر این کمبود فائق آمد. کروزوئه پس از غرق شدن کشتی در جزیره سکوت را یافت. او سپس محصولات کشاورزی را زیر کشت برد بزها و یک طوطی را رام کرد و قفسههای خود را با کبوتر، لاک پشت و سایر مواد غذایی پر کرده بود. دانیل دفو، رمان نویسی که شخصیت کروزوئه را در سال ۱۷۱۹ میلادی خلق کرد نیز تحت تاثیر کمیابی قرار داشت. او به تجارت آجر، شراب، تنباکو و حتی اسب نیز مشغول بود. او بدهیهای خود را تسویه نکرد به حدی که به میزانی دو برابری افزایش یافت. او نوشته بود:" هیچ مردی بیشتر از این طعم ثروتهای متفاوت را نچشیده است. من سیزده بار ثروتمند و فقیر بوده ام".
"مایکل وایت" از دانشگاه موناش معتقد است این افسانه جزیره خلق شده توسط ذهن اوست که بیشتر از سایر موارد داستان اش طنین انداز بوده است. اقتصاددانان مشتاق هستند قوانین رفتاری را بیابند که در همه جا اعمال شود. بنابراین، انزوای کروزوئه یک آزمایش فکری مفید ارائه میدهد. اصولی که در جزیره او صادق است باید اساسی باشند نه تصادفی اجتماعی. برای مثال، "ویلیام فورستر لوید" نویسنده بریتانیایی مایل بود نشان دهد که علم اقتصاد حتی در غیاب بازار و مبادله در مورد ارزش چیزی برای گفتن دارد. او در نشریهای در سال ۱۸۳۴ میلادی بهاین نکته اشاره کرد که کروزوئه کالاهایش را با کمیابتر شدن آن کالاها، گرانتر قیمت گذاری میکرد.
کروزوئه میگوید: "مُرکب من شروع به خراب شدن کرد. خودم را متقاعد کردم که از آن کمتر استفاده کنم". او این را به عنوان دلیلی بر قانون نزول بودن مطلوبیت نهایی* در نظر گرفت: بطری دوم جوهر کمتر از اولی ارزش دارد. اکثر اقتصاددانان نه برای تایید یک نظریه بلکه صرفا برای نشان دادن آن به داستان روی آورده اند. برای مثال، نویسندگان کتابهای درسی میخواهند اصول عرضه و تقاضا را در سادهترین حالت ممکن معرفی کنند و هیچ چیز سادهتر از اقتصاد یک نفره "رابینسون کروزوئه" وجود ندارد.
چنین اقتصادی در کتاب درسی "هال واریان" اقتصاددان ارشد گوگل دیده میشود. کروزوئه باید تصمیم بگیرد که چگونه روز خود را بین جمع کردن نارگیل و کار برنزه کردن خود تقسیم کند هر نارگیل اضافی یا یک ساعت آفتاب گرفتن. با توجه به قانون نزولی بودن مطلوبیت نهایی ارزش کم تری نسبت به قبل دارد. هر ساعت کار نیز نسبت به ساعت قبل نارگیل کمتری به بار میآورد. کروزوئه بر اساس این مفروضات باید در نقطهای از کار دست بکشد که یک نارگیل اضافی برای او ارزشی بیش از اوقات فراغت اضافیای ندارد که باید برای جمع آوری آن قربانی کند.
اقتصاد یک نفره چندین نکته دارد. هیچ زبالهای وجود ندارد. اگر نارگیل اضافی مورد نیاز نباشد جمع آوری نمیشود و عرضه مستلزم تقاضای خود است. در چنین اقتصادی بیکاری وجود ندارد. اگر کروزوئه نارگیل اضافی را بیشتر از اوقات فراغت بخواهد خود برای جمع آوری آن دست به کار میشود. کینز خاطرنشان کرد که چنین اقتصادی نمیتواند دچار رکودی شود که به نوعی نفرین اقتصاد در دهه ۱۹۳۰ میلادی محسوب میشد زمانی که مردم نمیتوانستند به اندازه کافی درآمد خود را صرف کالاهایی کنند که اقتصاد میتوانست تولید کند.
کتابهای درسی اقتصاد تک نفره کروزوئه را به عنوان نوعی معیار معرفی میکنند که میتوان اقتصادهای پیچیدهتر را بر اساس آن قضاوت کرد. آیا میتوان هماهنگی آن را تکرار کرد حتی زمانی که تصمیم گیری تقسیم شده و پراکنده است حتی زمانی که مصرف کنندگان و تولید کنندگان ذهنیت مشترکی ندارند؟ پاسخ مثبت است چرا که از طریق جادوی قیمتها و دستمزدهای انعطاف پذیر امکان پذیر است. "دانیل مک فادن" اقتصاددان برنده جایزه نوبل که مشاور پایان نامه واریان نیز بود در نسخه خود میگوید کروزوئه سیب زمینی را جمع آوری میکند نه نارگیل.
"فرایدی" به عنوان یک مدیر عمل میکند نیروی کار کروزوئه را استخدام میکند و به او پول میدهد و باقی مانده سیب زمینی را به عنوان "سود سهام" به او میدهد. مک فادن نشان میدهد که دستمزد ساعتی وجود دارد که تقاضا و عرضه نیروی کار و هم چنین به طور معجزه آسایی تقاضا و عرضه را با یکدیگر هماهنگ میسازد.
با این وجود، اگر دستمزدها ناهماهنگ شوند یا انتظارات خیلی پایین بیایند ممکن است همه چیز خراب شود. برای مثال، اگر دستمزد در سطح بسیار بالایی باقی بماند کروزوئه ممکن است تا زمانی که میخواهد قادر به کار کردن نباشد. سیب زمینیهایی که میتوانست در یک ساعت اضافی جمع آوری کند ممکن است برای او ارزش بیش تری نسبت به اوقات فراغتی داشته باشد که از دست میدهد، اما اگر دستمزدی که او باید دریافت کند باز هم بیشتر باشد فرایدی او را از استخدام اضافی محروم میکند. این جزیره دچار رکود خواهد شد و نیازهای برآورده نشده (برای سیب زمینی) را با منابع استفاده نشده (کار مازاد کروزوئه) ترکیب میکند.
اگر فرایدی نگران باشد که نتواند به اندازهای که میتواند تولید کند بفروشد ممکن است تقاضای خود را برای کار محدود کند. این وضعیت قدرت خرید مشتری را محدود میکند و در نتیجه به نظر میرسد پیش بینی فروش بدبینانه او را برآورده میسازد. در آن صورت کروزوئه کم کار خواهد بود، زیرا فرایدی فاقد فروش است و فرایدی فاقد فروش خواهد بود، زیرا کروزوئه فاقد کار است. یک ایراد آشکار به این تمثیلها کارتونی بودن آن هاست.
"فرانک نایت" اقتصاددان شیکاگو در سال ۱۹۶۰ خاطرنشان کرد: مفهوم اقتصاد کروزوئه به "عباراتی برای افرادی که میل به واقع گرایی دارند و نظریه را تحقیر میکنند" تبدیل شده است". با این وجود، ساده سازی اغلب میتواند به درک کمک کند. برای مثال، تمثیل مک فادن نشان میدهد که رکودها ضروری یا مفید نیستند بلکه پوچ و ناکارآمد هستند.
هیچ وقت برای عاقل بودن دیر نیست
با این وجود، برای عاشقان کروزوئه آن چه در مورد این تمرینات بسیار چشمگیر است فاصله آنها از واقعیت نیست بلکه فاصله آنها از داستان اصلی خلق شده توسط دفو است. نه نارگیل و نه سیب زمینی در کتاب دیده نمیشوند! کروزوئه به دور از کار برنزه کردن خود "دنیای درد" را برای پنهان شدن از خورشید در پیش گرفت و "چتر ناشایسته، زشت و از پوست بزی" ساخت تا پرتوهای خورشید را دفع کند. همان طور که مک فادن میگوید جزیره او در دریای جنوبی نیست بلکه در نزدیکی ترینیداد است و فرایدی و کروزوئه بر سر کار یا هیچ چیز دیگری معامله نمیکنند. پس از این که کروزوئه او را از دست آدمخوارانی که با قایقرانی به جزیره برده اند نجات میدهد فرایدی در واقع خود را به ملوان میسپارد. یکی از اولین کلمات انگلیسیای که به او آموزش داده میشود واژه "مَستر" است.
حتی کار سادهای مانند درست کردن نان بسیار پیچیده است
بی توجهی به داستان دفو تمثیلهای کتاب درسی را باطل نمیکند. این که کروزوئه نارگیل، سیب زمینی یا انگور در دریای جنوب یا هر جای دیگر جمع آوری میکند اهمیت چندانی ندارد. با این وجود، بی توجهی به هر حال فرصت از دست رفته است. اتفاقات اقتصادی و بینش زیادی در داستان اصلی وجود دارد. اقتصاددانان ممکن است از کشف مجدد آن لذت ببرند.
آنان میتوانستند نه با گردآوری نارگیل بلکه با نان سازی آغاز کنند. کروزوئه در حالی که تلاش میکند مقداری نان درست کند میگوید:"عده کمی از مردم به بسیاری از چیزهای کوچک عجیب و غریب که در تهیه، تولید و به پایان رساندن این یک نان ضروری است فکر کرده اند". کروزوئه در تلاش برای شروع تقریبا از صفر متوجه میشود که حتی سادهترین محصول نیز یک معجزه کوچک در طراحی رقص اقتصادی است. افکار او شبیه مقاله کلاسیک "من مداد هستم" است که "توسط لئونارد رید" در سال ۱۹۵۸ نوشته شده که در آن به جزئیات "شجره نامه" مداد با چوب آن از اورگان، گرافیت آن از سریلانکا و لاستیک آن از اندونزی که همگی جمع آوری و حمل شده میپردازد و در نهایت توسط ماشینهایی که شجره نامه پیچیدهتر خود را دارند پالایش شده است.
در آن کتاب شخصیت داستان یک مداد است و تمام مراحلی که برای ساختن یک مداد وجود دارد را توضیح میدهد و اشاره میکند که هیچ فردی نمیتواند تمام این مراحل را به تنهایی انجام دهد و خاطرنشان میکند که مفهوم تقسیم کاری که توسط اقتصاد آزاد به وجود آمده نه تنها این مراحل را انجام میدهد بلکه منجر به بهبود کیفیت مداد که تنها چند سِنت قیمت دارد نیز میشود.
پس از تهیه نان اقتصاددانان میتوانند به کوزههای کروزوئه روی بیاورند. حدود دو ماه به طول میانجامد تا او تا یک جفت کوزه بسازد "دو چیز زشت خاکی بزرگ" که در آن غلات خود را ذخیره کند. حفظ منابع کار آسانی نیست: آفات محصولات او را تهدید میکنند و پوسیدگی لباس هایش را باز میکند.
"سیلویو گزل" اقتصاددان و تاجر آلمانی در کتاب خود تحت عنوان "نظم اقتصادی طبیعی" در سال ۱۹۱۶ میلادی مینویسد که کروزوئه تا چه اندازه قدردان خواهد بود که آذوقههای اضافی اش را به جزیره دیگری مانند فرایدی در ازای تامینهای مشابه چند سال بعد قرض بدهد. او این معامله را میپذیرد حتی اگر فرایدی هیچ بهرهای نپردازد، زیرا صرفا دست نخورده نگهداشتن ثروت نشان دهنده پیروزی در برابر نیروهای بی امان زوال است. این یک آزمایش فکری مفید برای هرکسی است که از سیستم مالی امروزی رنجیده است سیستمی که با همه ایراداتی که دارد به مردم اجازه میدهد تا ثروت خود را در حسابهای پسانداز راحت و نه در کوزههای بد شکل حفظ کنند. در نتیجه، کروزوئه میتواند به نمادی از "اقتصاد رفتاری" تبدیل شود.
میل به شکرگزاری برای آن چه داریم
در یک نقطه کروزوئه از جوهر کمیاب خود برای بررسی وضعیت مخمصه اش استفاده میکند و نوعی ترازنامه آسایش و بدبختی و اعتبارات و بدهیها را تهیه میکند. او یک مرده تنها است (یک بدهکار)، اما او زنده است (یک اعتبار). این جزیره خالی از سکنه است، اما بایر نیست. او هیچ دفاعی ندارد، اما جزیره هیچ شکارچی آشکاری ندارد. هیچ همراهی از غرق شدن جان سالم به در نبرد، اما میتوان آذوقه را از آن نجات داد. "دانیل کانمن" روانشناس برنده جایزه نوبل اقتصاد و "آموس تورسکی" نشان داده اند که افراد اغلب هنگام ارزیابی زندگی شان سطح رفاه خود را ارزیابی نمیکنند بلکه دستاوردها یا زیانهای خود را از یک نقطه مرجع "بیطرف" مورد ارزیابی قرار میدهند.
کروزوئه میتواند به نماد "اقتصاد رفتاری" تبدیل شود
انتخاب نقطه مرجع همیشه واضح نیست. کروزوئه در هر سطر از ترازنامه خود گزینههای جایگزین را در نظر میگیرد. انزوای کشتی غرق شده او نشان دهنده فقدانی دردناک از جایی است که او در آنجا بود. با این وجود، این به عنوان نفعی از یک سناریوی جایگزین به حساب میآید تصورش سخت نیست که او در ساحلی خطرناکتر غرق میشد.
کانمن و تورسکی اشاره میکنند که در رویاپردازی این سناریوهای جایگزین افراد از قوانین خاصی پیروی میکنند. آنان زنجیرهای از رویدادها را دوباره تصور میکنند که منجر به مخمصه شان میشود و هر گونه پیچشهای عجیب یا غافلگیر کننده سرنوشت را از بین میبرند. در واقع، کروزوئه بعدا به این نتیجه میرسد که میتواند در قطب نمای تنگ جزیره اش خوشحالتر از دنیای بیرون باشد جایی که زمانی "زندگی شریرانه، نفرین شده و نفرت انگیزی" داشته است. او هم چنین بلافاصله به خود اعتراف میکند که اگر به او فرصت فرار داده شود با این وجود از آن استفاده میکند.
اقتصاددانان رفتاری تاکید دارند که انتخاب بیشتر همیشه بهتر نیست. افراد ممکن است نتوانند در مقابل انتخابهایی که میدانند در درازمدت به آنان آسیب میزند مقاومت کنند. انتخاب نیز باعث پشیمانی میشود و ما را ملزم میکند که سرنوشت خود را با جایگزینی که میتوانستیم انتخاب کنیم مقایسه کنیم. کروزوئه که مجبور به ماندن در جزیره خود میشود و میتواند خوشحال باشد، اما اگر بخواهد انزوای خود را انتخاب کند زندگی جایگزینی که میتوانست در جای دیگر انتخاب کند او را آزار میدهد. همان طور که این مثالها نشان میدهند اقتصاددانان ممکن است از آشنایی بیشتر با داستان کروزوئه سود ببرند و تجارت میتواند دو طرفه باشد.
بورس تحصیلی دفو میتوانست از آشنایی نزدیکتر با علم اقتصاد بهره ببرد. چندین گوشه از آثار دفو وجود دارد که برای قدردانی از آنها نیاز به دانش اقتصادی وجود دارد. هنگامی که کروزوئه برای خرید برده سفر بدشانس خود را به گینه آغاز میکند مزارع تنباکوی در حال رشد در برزیل را پشت سر میگذارد که به زودی به ارزش سه یا چهار هزار پوند خواهند بود.
درک چنین رقمی برای خواننده امروزی دشوار است. "دیوید اسپیلمن" از دانشگاه ایالتی پن با تکیه بر کار مورخان اقتصادی محاسبه میکند که درآمد حاصل از چنین مبلغی کروزوئه را در آن زمان در زمره ۵ درصد خانوادههای بریتانیایی قرار میداد. علیرغم ثروت فراوان کروزوئه دلیلی برای ریسک کردن نمیبیند. سفر او همان طور که خودش اعتراف میکند "احمقانه" بود. اقتصاددانان ممکن است معماهای دیگری را نیز حل کنند. پس از بازگشت از جزیره کروزوئه مزرعه خود را پس گرفته و آن را میفروشد.
در شش نسخه اول کتاب او ۳۲۸۰۰۰ قطعه به ارزش حدود ۷۲۰۰۰ پوند دریافت میکند. اما در موارد بعدی یک صفر حذف میشود. این برای تفسیر داستان مهم است. آیا کروزوئه رمان را یک مرد ثروتمند به پایان میرساند یا یک فرد بسیار ثروتمند؟ محققان ادبی به حساسیت خود نسبت به هر نکته ظریفی از متن افتخار میکنند، اما نابودی ثروت کروزوئه به سختی ثبت شده است. اسپیلمن میگوید با وجود توجه دقیقی که به تاریخ متنی رابینسون کروزوئه شده هیچ کس حتی متوجه مشکلی نشده است. شاید اقتصاددانان متمول بودن رابینسون کروزوئه را ناذدیده گرفته باشند، اما محققان ادبی بیشتر ثروت او را نادیده گرفته اند.
* قانون نزولی بودن مطلوبیت نهایی یا The law of diminishing marginal utility اشاره میکند که اگر همه شرایط جانبی ثابت باشد و تغییر نکند، با اضافه شدن یک واحد جدید از یک محصول مطلوبیت نهایی شما نسبت به مطلوبیت نهایی ناشی از اضافه شدن واحد قبلی، کمتر خواهد بود.
به گزارش کبنا، فرارو به نقل از اکونومیست، با این وجود، عجیبترین ماجراجویی این شخصیت خلق شده توسط "دانیل دفو" هیچ یک از آنها نیست بلکه نقش و حضور او در ادبیات اقتصاد است. کارل مارکس در اثر "کاپیتال" (سرمایه) خود از کروزوئه یاد میکند. هم چنین "جان مینارد کینزگ نیز در اثر "نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول" از کروزوئه یاد کرده است. علاوه بر آن "میلتون فریدمن" نیز در شیکاگو زمانی که درباره "نظریه قیمت" سخنرانی میکرد به شخصیت کروزوئه اشاره کرده بود. هم چنین درون فرهنگ نامه اقتصاد "پالگریو" نیز از او یاد شده است. نام کروزوئه در کتابهای درسی اقتصاد نیز دیده میشود.
جذابیت اقتصادی کروزوئه جای تعجبی ندارد. کروزوئه در بخشی از زندگی پر ماجرایش از دست دزدان دریایی و تیراندازی آدمخواران فرار کرده است. با این وجود، نبرد واقعی او در برابر "کمبود" بود که با بکارگیری دقیق منابعی است که در اختیار داشت و با استفاده از کار خود بر این کمبود فائق آمد. کروزوئه پس از غرق شدن کشتی در جزیره سکوت را یافت. او سپس محصولات کشاورزی را زیر کشت برد بزها و یک طوطی را رام کرد و قفسههای خود را با کبوتر، لاک پشت و سایر مواد غذایی پر کرده بود. دانیل دفو، رمان نویسی که شخصیت کروزوئه را در سال ۱۷۱۹ میلادی خلق کرد نیز تحت تاثیر کمیابی قرار داشت. او به تجارت آجر، شراب، تنباکو و حتی اسب نیز مشغول بود. او بدهیهای خود را تسویه نکرد به حدی که به میزانی دو برابری افزایش یافت. او نوشته بود:" هیچ مردی بیشتر از این طعم ثروتهای متفاوت را نچشیده است. من سیزده بار ثروتمند و فقیر بوده ام".
"مایکل وایت" از دانشگاه موناش معتقد است این افسانه جزیره خلق شده توسط ذهن اوست که بیشتر از سایر موارد داستان اش طنین انداز بوده است. اقتصاددانان مشتاق هستند قوانین رفتاری را بیابند که در همه جا اعمال شود. بنابراین، انزوای کروزوئه یک آزمایش فکری مفید ارائه میدهد. اصولی که در جزیره او صادق است باید اساسی باشند نه تصادفی اجتماعی. برای مثال، "ویلیام فورستر لوید" نویسنده بریتانیایی مایل بود نشان دهد که علم اقتصاد حتی در غیاب بازار و مبادله در مورد ارزش چیزی برای گفتن دارد. او در نشریهای در سال ۱۸۳۴ میلادی بهاین نکته اشاره کرد که کروزوئه کالاهایش را با کمیابتر شدن آن کالاها، گرانتر قیمت گذاری میکرد.
کروزوئه میگوید: "مُرکب من شروع به خراب شدن کرد. خودم را متقاعد کردم که از آن کمتر استفاده کنم". او این را به عنوان دلیلی بر قانون نزول بودن مطلوبیت نهایی* در نظر گرفت: بطری دوم جوهر کمتر از اولی ارزش دارد. اکثر اقتصاددانان نه برای تایید یک نظریه بلکه صرفا برای نشان دادن آن به داستان روی آورده اند. برای مثال، نویسندگان کتابهای درسی میخواهند اصول عرضه و تقاضا را در سادهترین حالت ممکن معرفی کنند و هیچ چیز سادهتر از اقتصاد یک نفره "رابینسون کروزوئه" وجود ندارد.
چنین اقتصادی در کتاب درسی "هال واریان" اقتصاددان ارشد گوگل دیده میشود. کروزوئه باید تصمیم بگیرد که چگونه روز خود را بین جمع کردن نارگیل و کار برنزه کردن خود تقسیم کند هر نارگیل اضافی یا یک ساعت آفتاب گرفتن. با توجه به قانون نزولی بودن مطلوبیت نهایی ارزش کم تری نسبت به قبل دارد. هر ساعت کار نیز نسبت به ساعت قبل نارگیل کمتری به بار میآورد. کروزوئه بر اساس این مفروضات باید در نقطهای از کار دست بکشد که یک نارگیل اضافی برای او ارزشی بیش از اوقات فراغت اضافیای ندارد که باید برای جمع آوری آن قربانی کند.
اقتصاد یک نفره چندین نکته دارد. هیچ زبالهای وجود ندارد. اگر نارگیل اضافی مورد نیاز نباشد جمع آوری نمیشود و عرضه مستلزم تقاضای خود است. در چنین اقتصادی بیکاری وجود ندارد. اگر کروزوئه نارگیل اضافی را بیشتر از اوقات فراغت بخواهد خود برای جمع آوری آن دست به کار میشود. کینز خاطرنشان کرد که چنین اقتصادی نمیتواند دچار رکودی شود که به نوعی نفرین اقتصاد در دهه ۱۹۳۰ میلادی محسوب میشد زمانی که مردم نمیتوانستند به اندازه کافی درآمد خود را صرف کالاهایی کنند که اقتصاد میتوانست تولید کند.
کتابهای درسی اقتصاد تک نفره کروزوئه را به عنوان نوعی معیار معرفی میکنند که میتوان اقتصادهای پیچیدهتر را بر اساس آن قضاوت کرد. آیا میتوان هماهنگی آن را تکرار کرد حتی زمانی که تصمیم گیری تقسیم شده و پراکنده است حتی زمانی که مصرف کنندگان و تولید کنندگان ذهنیت مشترکی ندارند؟ پاسخ مثبت است چرا که از طریق جادوی قیمتها و دستمزدهای انعطاف پذیر امکان پذیر است. "دانیل مک فادن" اقتصاددان برنده جایزه نوبل که مشاور پایان نامه واریان نیز بود در نسخه خود میگوید کروزوئه سیب زمینی را جمع آوری میکند نه نارگیل.
"فرایدی" به عنوان یک مدیر عمل میکند نیروی کار کروزوئه را استخدام میکند و به او پول میدهد و باقی مانده سیب زمینی را به عنوان "سود سهام" به او میدهد. مک فادن نشان میدهد که دستمزد ساعتی وجود دارد که تقاضا و عرضه نیروی کار و هم چنین به طور معجزه آسایی تقاضا و عرضه را با یکدیگر هماهنگ میسازد.
با این وجود، اگر دستمزدها ناهماهنگ شوند یا انتظارات خیلی پایین بیایند ممکن است همه چیز خراب شود. برای مثال، اگر دستمزد در سطح بسیار بالایی باقی بماند کروزوئه ممکن است تا زمانی که میخواهد قادر به کار کردن نباشد. سیب زمینیهایی که میتوانست در یک ساعت اضافی جمع آوری کند ممکن است برای او ارزش بیش تری نسبت به اوقات فراغتی داشته باشد که از دست میدهد، اما اگر دستمزدی که او باید دریافت کند باز هم بیشتر باشد فرایدی او را از استخدام اضافی محروم میکند. این جزیره دچار رکود خواهد شد و نیازهای برآورده نشده (برای سیب زمینی) را با منابع استفاده نشده (کار مازاد کروزوئه) ترکیب میکند.
اگر فرایدی نگران باشد که نتواند به اندازهای که میتواند تولید کند بفروشد ممکن است تقاضای خود را برای کار محدود کند. این وضعیت قدرت خرید مشتری را محدود میکند و در نتیجه به نظر میرسد پیش بینی فروش بدبینانه او را برآورده میسازد. در آن صورت کروزوئه کم کار خواهد بود، زیرا فرایدی فاقد فروش است و فرایدی فاقد فروش خواهد بود، زیرا کروزوئه فاقد کار است. یک ایراد آشکار به این تمثیلها کارتونی بودن آن هاست.
"فرانک نایت" اقتصاددان شیکاگو در سال ۱۹۶۰ خاطرنشان کرد: مفهوم اقتصاد کروزوئه به "عباراتی برای افرادی که میل به واقع گرایی دارند و نظریه را تحقیر میکنند" تبدیل شده است". با این وجود، ساده سازی اغلب میتواند به درک کمک کند. برای مثال، تمثیل مک فادن نشان میدهد که رکودها ضروری یا مفید نیستند بلکه پوچ و ناکارآمد هستند.
هیچ وقت برای عاقل بودن دیر نیست
با این وجود، برای عاشقان کروزوئه آن چه در مورد این تمرینات بسیار چشمگیر است فاصله آنها از واقعیت نیست بلکه فاصله آنها از داستان اصلی خلق شده توسط دفو است. نه نارگیل و نه سیب زمینی در کتاب دیده نمیشوند! کروزوئه به دور از کار برنزه کردن خود "دنیای درد" را برای پنهان شدن از خورشید در پیش گرفت و "چتر ناشایسته، زشت و از پوست بزی" ساخت تا پرتوهای خورشید را دفع کند. همان طور که مک فادن میگوید جزیره او در دریای جنوبی نیست بلکه در نزدیکی ترینیداد است و فرایدی و کروزوئه بر سر کار یا هیچ چیز دیگری معامله نمیکنند. پس از این که کروزوئه او را از دست آدمخوارانی که با قایقرانی به جزیره برده اند نجات میدهد فرایدی در واقع خود را به ملوان میسپارد. یکی از اولین کلمات انگلیسیای که به او آموزش داده میشود واژه "مَستر" است.
حتی کار سادهای مانند درست کردن نان بسیار پیچیده است
بی توجهی به داستان دفو تمثیلهای کتاب درسی را باطل نمیکند. این که کروزوئه نارگیل، سیب زمینی یا انگور در دریای جنوب یا هر جای دیگر جمع آوری میکند اهمیت چندانی ندارد. با این وجود، بی توجهی به هر حال فرصت از دست رفته است. اتفاقات اقتصادی و بینش زیادی در داستان اصلی وجود دارد. اقتصاددانان ممکن است از کشف مجدد آن لذت ببرند.
آنان میتوانستند نه با گردآوری نارگیل بلکه با نان سازی آغاز کنند. کروزوئه در حالی که تلاش میکند مقداری نان درست کند میگوید:"عده کمی از مردم به بسیاری از چیزهای کوچک عجیب و غریب که در تهیه، تولید و به پایان رساندن این یک نان ضروری است فکر کرده اند". کروزوئه در تلاش برای شروع تقریبا از صفر متوجه میشود که حتی سادهترین محصول نیز یک معجزه کوچک در طراحی رقص اقتصادی است. افکار او شبیه مقاله کلاسیک "من مداد هستم" است که "توسط لئونارد رید" در سال ۱۹۵۸ نوشته شده که در آن به جزئیات "شجره نامه" مداد با چوب آن از اورگان، گرافیت آن از سریلانکا و لاستیک آن از اندونزی که همگی جمع آوری و حمل شده میپردازد و در نهایت توسط ماشینهایی که شجره نامه پیچیدهتر خود را دارند پالایش شده است.
در آن کتاب شخصیت داستان یک مداد است و تمام مراحلی که برای ساختن یک مداد وجود دارد را توضیح میدهد و اشاره میکند که هیچ فردی نمیتواند تمام این مراحل را به تنهایی انجام دهد و خاطرنشان میکند که مفهوم تقسیم کاری که توسط اقتصاد آزاد به وجود آمده نه تنها این مراحل را انجام میدهد بلکه منجر به بهبود کیفیت مداد که تنها چند سِنت قیمت دارد نیز میشود.
پس از تهیه نان اقتصاددانان میتوانند به کوزههای کروزوئه روی بیاورند. حدود دو ماه به طول میانجامد تا او تا یک جفت کوزه بسازد "دو چیز زشت خاکی بزرگ" که در آن غلات خود را ذخیره کند. حفظ منابع کار آسانی نیست: آفات محصولات او را تهدید میکنند و پوسیدگی لباس هایش را باز میکند.
"سیلویو گزل" اقتصاددان و تاجر آلمانی در کتاب خود تحت عنوان "نظم اقتصادی طبیعی" در سال ۱۹۱۶ میلادی مینویسد که کروزوئه تا چه اندازه قدردان خواهد بود که آذوقههای اضافی اش را به جزیره دیگری مانند فرایدی در ازای تامینهای مشابه چند سال بعد قرض بدهد. او این معامله را میپذیرد حتی اگر فرایدی هیچ بهرهای نپردازد، زیرا صرفا دست نخورده نگهداشتن ثروت نشان دهنده پیروزی در برابر نیروهای بی امان زوال است. این یک آزمایش فکری مفید برای هرکسی است که از سیستم مالی امروزی رنجیده است سیستمی که با همه ایراداتی که دارد به مردم اجازه میدهد تا ثروت خود را در حسابهای پسانداز راحت و نه در کوزههای بد شکل حفظ کنند. در نتیجه، کروزوئه میتواند به نمادی از "اقتصاد رفتاری" تبدیل شود.
میل به شکرگزاری برای آن چه داریم
در یک نقطه کروزوئه از جوهر کمیاب خود برای بررسی وضعیت مخمصه اش استفاده میکند و نوعی ترازنامه آسایش و بدبختی و اعتبارات و بدهیها را تهیه میکند. او یک مرده تنها است (یک بدهکار)، اما او زنده است (یک اعتبار). این جزیره خالی از سکنه است، اما بایر نیست. او هیچ دفاعی ندارد، اما جزیره هیچ شکارچی آشکاری ندارد. هیچ همراهی از غرق شدن جان سالم به در نبرد، اما میتوان آذوقه را از آن نجات داد. "دانیل کانمن" روانشناس برنده جایزه نوبل اقتصاد و "آموس تورسکی" نشان داده اند که افراد اغلب هنگام ارزیابی زندگی شان سطح رفاه خود را ارزیابی نمیکنند بلکه دستاوردها یا زیانهای خود را از یک نقطه مرجع "بیطرف" مورد ارزیابی قرار میدهند.
کروزوئه میتواند به نماد "اقتصاد رفتاری" تبدیل شود
انتخاب نقطه مرجع همیشه واضح نیست. کروزوئه در هر سطر از ترازنامه خود گزینههای جایگزین را در نظر میگیرد. انزوای کشتی غرق شده او نشان دهنده فقدانی دردناک از جایی است که او در آنجا بود. با این وجود، این به عنوان نفعی از یک سناریوی جایگزین به حساب میآید تصورش سخت نیست که او در ساحلی خطرناکتر غرق میشد.
کانمن و تورسکی اشاره میکنند که در رویاپردازی این سناریوهای جایگزین افراد از قوانین خاصی پیروی میکنند. آنان زنجیرهای از رویدادها را دوباره تصور میکنند که منجر به مخمصه شان میشود و هر گونه پیچشهای عجیب یا غافلگیر کننده سرنوشت را از بین میبرند. در واقع، کروزوئه بعدا به این نتیجه میرسد که میتواند در قطب نمای تنگ جزیره اش خوشحالتر از دنیای بیرون باشد جایی که زمانی "زندگی شریرانه، نفرین شده و نفرت انگیزی" داشته است. او هم چنین بلافاصله به خود اعتراف میکند که اگر به او فرصت فرار داده شود با این وجود از آن استفاده میکند.
اقتصاددانان رفتاری تاکید دارند که انتخاب بیشتر همیشه بهتر نیست. افراد ممکن است نتوانند در مقابل انتخابهایی که میدانند در درازمدت به آنان آسیب میزند مقاومت کنند. انتخاب نیز باعث پشیمانی میشود و ما را ملزم میکند که سرنوشت خود را با جایگزینی که میتوانستیم انتخاب کنیم مقایسه کنیم. کروزوئه که مجبور به ماندن در جزیره خود میشود و میتواند خوشحال باشد، اما اگر بخواهد انزوای خود را انتخاب کند زندگی جایگزینی که میتوانست در جای دیگر انتخاب کند او را آزار میدهد. همان طور که این مثالها نشان میدهند اقتصاددانان ممکن است از آشنایی بیشتر با داستان کروزوئه سود ببرند و تجارت میتواند دو طرفه باشد.
بورس تحصیلی دفو میتوانست از آشنایی نزدیکتر با علم اقتصاد بهره ببرد. چندین گوشه از آثار دفو وجود دارد که برای قدردانی از آنها نیاز به دانش اقتصادی وجود دارد. هنگامی که کروزوئه برای خرید برده سفر بدشانس خود را به گینه آغاز میکند مزارع تنباکوی در حال رشد در برزیل را پشت سر میگذارد که به زودی به ارزش سه یا چهار هزار پوند خواهند بود.
درک چنین رقمی برای خواننده امروزی دشوار است. "دیوید اسپیلمن" از دانشگاه ایالتی پن با تکیه بر کار مورخان اقتصادی محاسبه میکند که درآمد حاصل از چنین مبلغی کروزوئه را در آن زمان در زمره ۵ درصد خانوادههای بریتانیایی قرار میداد. علیرغم ثروت فراوان کروزوئه دلیلی برای ریسک کردن نمیبیند. سفر او همان طور که خودش اعتراف میکند "احمقانه" بود. اقتصاددانان ممکن است معماهای دیگری را نیز حل کنند. پس از بازگشت از جزیره کروزوئه مزرعه خود را پس گرفته و آن را میفروشد.
در شش نسخه اول کتاب او ۳۲۸۰۰۰ قطعه به ارزش حدود ۷۲۰۰۰ پوند دریافت میکند. اما در موارد بعدی یک صفر حذف میشود. این برای تفسیر داستان مهم است. آیا کروزوئه رمان را یک مرد ثروتمند به پایان میرساند یا یک فرد بسیار ثروتمند؟ محققان ادبی به حساسیت خود نسبت به هر نکته ظریفی از متن افتخار میکنند، اما نابودی ثروت کروزوئه به سختی ثبت شده است. اسپیلمن میگوید با وجود توجه دقیقی که به تاریخ متنی رابینسون کروزوئه شده هیچ کس حتی متوجه مشکلی نشده است. شاید اقتصاددانان متمول بودن رابینسون کروزوئه را ناذدیده گرفته باشند، اما محققان ادبی بیشتر ثروت او را نادیده گرفته اند.
* قانون نزولی بودن مطلوبیت نهایی یا The law of diminishing marginal utility اشاره میکند که اگر همه شرایط جانبی ثابت باشد و تغییر نکند، با اضافه شدن یک واحد جدید از یک محصول مطلوبیت نهایی شما نسبت به مطلوبیت نهایی ناشی از اضافه شدن واحد قبلی، کمتر خواهد بود.