تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۲۱:۴۱
کد مطلب : ۴۵۱۵۲۰
به مناسبت روز خبرنگار صورت گرفت؛
خرامین: با پدیده خبرنگار بدون خبر در کهگیلویه و بویراحمد مواجهیم / خردمند: رسانه اخته و تبدیل به اهرمی برای مدیران شده است
۴
کبنا ؛
به مناسبت روز خبرنگار، دو تن از فعالان حوزه رسانه در کهگیلویه و بویراحمد با حضور در دفتر کبنا نیوز به گفتوگو درباره وضعیت رسانهها، سایتهای خبری و به طور کلی خبرنگاران پرداختند. در ادامه، متن این گفتوگو از نظر مخاطبان میگذرد.
خرامین: فکر میکنم در این مناسبت آنچه که بیش از همه به چشم میآید پرداختهای انتزاعی به موضوع است که در اثر آن، رویهها، جلسات و مراسماتی شکل میگیرد با این مضمون که خبرنگار فلان شأن را دارد و همچنین توصیههایی از جنس باید و نبایدهای معمول به خبرنگاران میشود.
به همین خاطر من اگر دوباره این ادبیات را بازگو کنم، صحبتهایم تبدیل به تکرار مکررات میشود. بنابراین به نظر من باید از این وضعیت عبور کنیم.
به عقیده من، در سادهترین تعریف، رسانه ابزار انتقال پیام است. اما میدانیم با رشد فلسفههای مضاف و با فلسفه هایدگر، نگاهی هستیشناسانه پیرامون رسانه شکل گرفت تا اینکه به نقطهای میرسیم که بودریار، بحث واقعیت و فراواقعیت را پیش میآورد. بودریار زمانی گفته بود جنگ خلیج فارس اتفاق نیفتاد که در پی آن، متهم به تروریسم نظری شده بود.
با ظهور فیسبوک و توئیتر ما وارد عصر شبکههای اجتماعی میشویم. همین شبکههای اجتماعی مثل واتساپ، تلگرام و ... در سالهای 2009 به بعد وارد دنیای اجتماعی شدند. درست است که رسانه یک ابزار است اما در انتقال پیام هم تأثیر دارد.
به نظر من ما در مسیر اول شبکههای اجتماعی هستیم. سایر رسانهها مثل روزنامه و تلویزیون با فاصله وارد کشور ما میشدند اما شبکههای اجتماعی همزمان با سایر کشورها وارد این ایران شدند. این نقطه شروع شبکههای اجتماعی است و اصلاً نمیتوان پیش بینی کرد که قرار است در چند سال آینده چه اتفاقی بیفتد.
از همین نقطه است که طرحی مثل طرح صیانت از فضای مجازی به چالش کشیده میشود. آیا باید از همین الأن اعلام کنیم این طرحها ورشکسته شدند؟ به نظر من شبکههای اجتماعی تابع این محدودیتها نمیمانند.
خردمند: آقای خرامین مقدمه را به طور کامل ارائه دادند و من دیگر از ذکر مقدمه میگذرم. آنتونی گیدنز و رابرتسون از جهان محلی شدن میگویند. به گفته یکی از پژوهشگران، عصر رسانهها جهان وارد اتاق خواب ما و همچنین اتاق خواب ما جهانی شده است.
رسانه از ضرورت جامعه امروز است و ما نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. در دنیای امروز، رسانهها تعاملی و دوسویه هستند و مخاطب هم قدرت دخل و تصرف دارد. مخاطب هم دارای یک نوع اصالت است. مخاطب میتواند با درج کامنت نظر خود را اعلام کند. بنابراین باید گفت در دنیای امروز، کنشگران فضای رسانهای دیگر صرفاً خبرنگاران نیستند و اگر ما بخواهیم این وضعیت را تحلیل کنیم باید این کنشگران را هم در تحلیلهایمان لحاظ کنیم.
بر اساس تحلیلی که بوردیو ارائه میدهد یک میدانی وجود دارد به نام میدان سیاست که مناسبات خاص خودش را دارد. کنشگران سیاسی در این فعالیتهایی انجام میدهند که در چارچوب اقتضائات میدان رخ میدهد.
مسأله رنجآور این است که گویی مدیرانی که در عرصه سیاست فعالیت میکنند باید برای انجام وظایف ذاتی خود، بر سر شهروندان منت بگذارند. وظیفه ذاتی مرغ، گذاشتن تخم مرغ است. وظیفه مدیر هم انجام یک کار است و نباید وظایف ذاتی خود را به اینصورت در رسانه منتشر کند. باید پرسید آیا فرماندار کالیفرنیا هم چنین کاری میکند؟ متأسفانه برخی از مدیران، کاری را که وظیفه ذاتیشان است را به عنوان خدمت تعبیر میکنند.
وقتی که صحبت از کلمه خدمت می شود به این معناست که مدیر در حق مردم لطف میکنند.
در واقع به نظر من در میدان سیاست، مدیرانی وجود دارند که به دنبال شوآف هستند تا به نوعی تصویری اغراق آمیز و بزرگ از خود ارائه دهند.
در این میدان، رسانه به عنوان رکن چهارم دموکراسی، قرار بوده است سیستم را نقد کند تا در نهایت به توسعه برسیم. اما الأن رسانه به کنار مدیر آمده و وظیفهاش پوشش خبری این مدیران شده است.
چیزی که من تا حالا در جای دیگری ندیدهام. تمام تعاریف رسانهای را هم بگردید چنین تعریفی از رسانه پیدا نمیکنید.
زمانی قرار بوده رسانه به مردم کمک کند ولی ما مکرراً در نشستهای مختلف میبینیم که وظیفه رسانه را پوشش خبری مدیران اعلام میکنند و در پی آن، ادبیاتی مثل نقد منصفانه و غیرمنصفانه ترویج میشود. در حالی که نقد یا وارد است یا نه. اینکه آن را به منصفانه و غیرمنصفانه تقسیم کنیم، نوعی تولید ادبیات قدرت است. پایبندی به این موارد، رسانه را اخته و تبدیل به اهرمی برای مدیران میکند.
خرامین: میخواهم روی این باید و نبایدها تأکید کنم. یکی از آنها همین است که رسانه رکن چهارم دموکراسی است. درست است که رسانه رکن چهارم دموکراسی است اما اید بستر کشور ایران را هم در نظر گرفت و پرسید آیا رکن دوم مثل احزاب در جامعه ما کل هستند؟ آیا اساساً دموکراسی در جامعه ما وجود دارد؟ تبیین این مسأله من را یاد این جمله مظفرالدین شاه میاندازد که «همهچیزِ ما به همهچیزمان میآید».
من نمیخواهم بگویم بیبیسی و یورونیوز و ... ایراد ندارند. اما میتوانم بگویم اینها حداقل شکلی از کار حرفهای را رعایت میکنند. این رسانهها را باید در بستری که در آن قرار دارند، در نظر گرفت.
ما در جامعهای هستیم با سطح بالایی از مناسبات قومی. مگر در این جامعه، مدیران بر اساس چه شاخصههایی انتخاب میشوند که انتظار داریم رسانهها تافتههایی جدابافته باشند؟
صرف گفتن این جمله که رسانه میتواند پیشگام باشد خود امیدوارکننده است. ولی وقتی در مورد رسانه در کهگیلویه و بویراحمد صحبت میکنیم باید واقعیتها را هم ببینیم.
خردمند: من هم موافقم؛ باید زمینه و کانتکست را در نظر گرفت. میدان رسانه در دل میدان بزرگتری به نام سیاست و قومیت تعریف میشود و رسانه هم یک تکه از این پازل است. چون سیتسم ما دموکراتیک نیست نباید از رسانه هم انتظار دموکراتیک بودن داشته باشیم.
برخی از یک مشاغل در جامعه ما مقدس شدهاند؛ معلم، دانشگاه، خبرنگار و ... من میگویم این شغل ها را باید از قداست دربیاوریم. به نظر من باید تحلیل گفتمانی این قضیه را ببینیم. در دل گفتمان باید ببینیم خبرنگار چگونه تعریف میشود. یک گفتمان قومی، هدفی برای رسیدن به یک جایگاه است. متأسفانه سیاست تهی از محتوا و تبدیل به یک منازعه قومیتی شده است. رسانه هم به تبع آن، نمودی از منازعه قومیتی شده است. به همین خاطر است که میگویم باید رسانه را در دل این کانتکست فهم کرد.
ما انتظار نداریم رسانه سراسر نقد کند. اما انتظار هم نداریم که کاملاً منفعل باشد.
خرامین: به نظر من، ما رسانه حرفهای در استان نداریم. ما خبرنگارانی داریم که خوب خبر مینویسند. مجموعه فعالان خبرنگاران استان را می شناسم. بسیاری از آنها حتی برای یک بار در زندگی در دورههای آموزشی خبرنگاری شرکت نکردهاند.
من قبلاً هم نوشته بودم که رسانهها در بدترین حالت روزنه امید باقی میمانند و اساساً هم چنین توقعی از رسانه میرود. اما در کهگیلویه و بویراحمد داستان شکل دیگری دارد؛ شاید وضعیت بیکاری و دسترسی راحت به رسانه باعث شده است که در این استان، هر کسی سایتی را بزند.
وقتی هم از او میپرسم سابقهات چیست؟ میبینیم رزومهای ندارد و تنها از قبل همین رسانه در جایی مشغول شده است. اما باید گفت اینکه شما به فلان اداره رفتهاید، نه مدرک میشود و نه رزومه.
شخصی را دیدهایم که تمام کنش رسانهایاش استوری گذاشتن با مدیران است که خود را خبرنگار میداند. من در تحلیل این وضعیت، به چیزی که رسیدهام که نام آن را ترکیب خبرنگار-مدیر گذاشتهام. بخش زیادی از این خبرنگاران هویتشان در گروِ نوع رابطهشان با مدیر است. آنها را بفرستید در مورد یک موضوع گزارش تهیه کنند، مطمئناً نمیتوانند. این افراد به ویژه در نسبت با مدیر تعریف میشوند. البته عکس آن هم وجود دارد؛ مدیرانی برای اینکه وزنشان بیشتر شود نیاز دارند یک یا دو ارگان رسانهای داشته باشند. من خیلی از مدیران این دوره را محصول حمایتهای رسانهای میدانم.
امروز هم به آن به مناسبتی میرسیم که روز خبرنگار را برگزار میکنند؛ البته ایرادی به این مناسبتها وارد نمیدانم. ولی نام آن را باید تمجید و تقدیر گذاشت. خروجی آن هم این میشود که اساساً چیزی به عنوان نقد نداریم. تهِ آن این است که یکی از مدیران میگوید وظیفه اخلاقی رسانه حمایت از استاندار است. اما آنوقت سؤال میشود که اساساً نقد کار کیست و اگر کسی نقد کرد آیا کارش غیراخلاقی است؟
این در حالی است که در جامعه جهانی شخصیتهایی مثل فرید زکریا و برنارد لوئیس را داریم که از دل رسانهها بیرون آمدهاند. قرار است کسی که در رسانه کار میکند سطحی از سواد داشته باشد. اگر در تاریخ فعالیت میکند یک آرشیو تاریخی باشد و اگر در حوزه محیط زیست کار میکند نباید تمام کنش او محدود شود به تصویر گرفتن از بشار.
با صرف اینکه یک نفر گوشی به دست، عکس میگیرد، نمیتوان نام خبرنگار بر او گذاشت. همانطور که اسلاوی ژیژک به طعنه میگوید ما امروزه با شکلاتِ بدون چربی؛ نوشابۀ رژیمی، قهوۀ بدون کافئین، آبجوی بدون الکل؛ مایونز بدون کلسترول و عشق بیخطر مواجه هستیم. ما هم میتوانیم بگوییم در کهگیلویه و بویراحمد با خبرنگار بدون خبر مواجه هستیم. تا جایی که چند روز پیش متنی از یکی از فعالان رسانهای در کهگیلویه و بویراحمد دیدیم که از انشای یک دانشآموز مقطع ابتدایی هم ضعیفتر بود.
خردمند: شاید از روز اول، سنگ بنای اولیه رسانه در این استان را اینطوری گذاشتهاند. مثلاً شاید کسی کار خبری را با تملق اشتباه گرفته باشد و دیگری هم از او یاد گرفته است.
من فکر میکنم خبرنگاران کهگیلویه و بویراحمدی، حداقل باید یک بار فیلم «همه مردان رئیس جمهور» را ببینند.
کار خبرنگار، اکتشاف و تلاش برای کنار زدن یک سری موانع برای رسیدن به حقیقت است. اما در استان ما سهلالوصولترین کار این است که با نام خبرنگاری یک کار تبلیغاتی انجام دهیم.
در این استان، برخی از فعالین رسانهای حول یک شخص تعریف میشوند. وقتی که هم آن شخص، دورهاش تمام میشود و میرود، تیم رسانهایاش میماند و به عنوان خبرنگار فعالیت میکند.
از سوی دیگر، برخی از افراد هویت خبرنگاریشان وابسته به یک شخص خاص است.
ساختاری وجود دارد که قومی است و رسانه هم متأثر از این ساحتار عمل میکند. اما به نظر من، اتفاقاً رسانه قدرت تغییر این ساختار را نیز دارد. بنابراین باید این انتظار را هم از رسانه داشته باشیم. چرا که رسانه نقشی همچون نقش روشنفکری دارد.
خرامین: متأسفانه برخی از افرادی را هم که ما به عنوان روشنفکر میشناسیم کنش و واکنش قومی دارند. برخی از این افراد که کتاب و مقاله نوشتهاند را بارها در فضاهای قومیتی دیدهایم.
خردمند: من با وجود اینکه نقدهایی به رسانه در استان دارم، اما نمیتوانم راه حلی برای خروج از این وضعیت ارائه دهم. چرا که اساساً در موضوعات حوزه علوم انسانی، صحبت از راه حل خیلی متفاوت از حوزههای دیگر است.
خرامین: یکی از سایتهای پرمخاطب کهگیلویه و بویراحمد، سایت کبنا نیوز است. گزارشهای خوبی هم دارد. من نقدهایی هم به این سایت دارم ولی خب، در نهایت باید کینا را هم در این بستر دید.
خردمند: به نظر من کبنا نیوز نیازی به تعریف و تمجیدِ ما ندارد. من بارها با این رسانه کار کردهام. یکی از پروژههای حرفهای خودم هم، آزادسازی یک زندانی از طریق همین سایت در سال 1399 بود که دیهی آن از طریق رسانهها جمع آوری شد. کبنا هم باید در دل این شرایط تعریف شود و در دل این میدان نقش خود را بازتعریف نماید.
خدماتی که کبنا داشته است را نمیتوان نادیده گرفت. به عنوان مثال میتوان به گزارش مخمل دیشموکی اشاره کرد که با انتشار خبری درباره آن در سایت کبنا، بهیکباره کل استان او را می شناسند. یا گزارشهایی که این سایت درباره محرومین، معلولین و ..و منتشر کرده که همگی بازخورد آن را دیدهایم.
خرامین: فکر میکنم در این مناسبت آنچه که بیش از همه به چشم میآید پرداختهای انتزاعی به موضوع است که در اثر آن، رویهها، جلسات و مراسماتی شکل میگیرد با این مضمون که خبرنگار فلان شأن را دارد و همچنین توصیههایی از جنس باید و نبایدهای معمول به خبرنگاران میشود.
به همین خاطر من اگر دوباره این ادبیات را بازگو کنم، صحبتهایم تبدیل به تکرار مکررات میشود. بنابراین به نظر من باید از این وضعیت عبور کنیم.
به عقیده من، در سادهترین تعریف، رسانه ابزار انتقال پیام است. اما میدانیم با رشد فلسفههای مضاف و با فلسفه هایدگر، نگاهی هستیشناسانه پیرامون رسانه شکل گرفت تا اینکه به نقطهای میرسیم که بودریار، بحث واقعیت و فراواقعیت را پیش میآورد. بودریار زمانی گفته بود جنگ خلیج فارس اتفاق نیفتاد که در پی آن، متهم به تروریسم نظری شده بود.
با ظهور فیسبوک و توئیتر ما وارد عصر شبکههای اجتماعی میشویم. همین شبکههای اجتماعی مثل واتساپ، تلگرام و ... در سالهای 2009 به بعد وارد دنیای اجتماعی شدند. درست است که رسانه یک ابزار است اما در انتقال پیام هم تأثیر دارد.
به نظر من ما در مسیر اول شبکههای اجتماعی هستیم. سایر رسانهها مثل روزنامه و تلویزیون با فاصله وارد کشور ما میشدند اما شبکههای اجتماعی همزمان با سایر کشورها وارد این ایران شدند. این نقطه شروع شبکههای اجتماعی است و اصلاً نمیتوان پیش بینی کرد که قرار است در چند سال آینده چه اتفاقی بیفتد.
از همین نقطه است که طرحی مثل طرح صیانت از فضای مجازی به چالش کشیده میشود. آیا باید از همین الأن اعلام کنیم این طرحها ورشکسته شدند؟ به نظر من شبکههای اجتماعی تابع این محدودیتها نمیمانند.
خردمند: آقای خرامین مقدمه را به طور کامل ارائه دادند و من دیگر از ذکر مقدمه میگذرم. آنتونی گیدنز و رابرتسون از جهان محلی شدن میگویند. به گفته یکی از پژوهشگران، عصر رسانهها جهان وارد اتاق خواب ما و همچنین اتاق خواب ما جهانی شده است.
رسانه از ضرورت جامعه امروز است و ما نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. در دنیای امروز، رسانهها تعاملی و دوسویه هستند و مخاطب هم قدرت دخل و تصرف دارد. مخاطب هم دارای یک نوع اصالت است. مخاطب میتواند با درج کامنت نظر خود را اعلام کند. بنابراین باید گفت در دنیای امروز، کنشگران فضای رسانهای دیگر صرفاً خبرنگاران نیستند و اگر ما بخواهیم این وضعیت را تحلیل کنیم باید این کنشگران را هم در تحلیلهایمان لحاظ کنیم.
بر اساس تحلیلی که بوردیو ارائه میدهد یک میدانی وجود دارد به نام میدان سیاست که مناسبات خاص خودش را دارد. کنشگران سیاسی در این فعالیتهایی انجام میدهند که در چارچوب اقتضائات میدان رخ میدهد.
مسأله رنجآور این است که گویی مدیرانی که در عرصه سیاست فعالیت میکنند باید برای انجام وظایف ذاتی خود، بر سر شهروندان منت بگذارند. وظیفه ذاتی مرغ، گذاشتن تخم مرغ است. وظیفه مدیر هم انجام یک کار است و نباید وظایف ذاتی خود را به اینصورت در رسانه منتشر کند. باید پرسید آیا فرماندار کالیفرنیا هم چنین کاری میکند؟ متأسفانه برخی از مدیران، کاری را که وظیفه ذاتیشان است را به عنوان خدمت تعبیر میکنند.
وقتی که صحبت از کلمه خدمت می شود به این معناست که مدیر در حق مردم لطف میکنند.
در واقع به نظر من در میدان سیاست، مدیرانی وجود دارند که به دنبال شوآف هستند تا به نوعی تصویری اغراق آمیز و بزرگ از خود ارائه دهند.
در این میدان، رسانه به عنوان رکن چهارم دموکراسی، قرار بوده است سیستم را نقد کند تا در نهایت به توسعه برسیم. اما الأن رسانه به کنار مدیر آمده و وظیفهاش پوشش خبری این مدیران شده است.
چیزی که من تا حالا در جای دیگری ندیدهام. تمام تعاریف رسانهای را هم بگردید چنین تعریفی از رسانه پیدا نمیکنید.
زمانی قرار بوده رسانه به مردم کمک کند ولی ما مکرراً در نشستهای مختلف میبینیم که وظیفه رسانه را پوشش خبری مدیران اعلام میکنند و در پی آن، ادبیاتی مثل نقد منصفانه و غیرمنصفانه ترویج میشود. در حالی که نقد یا وارد است یا نه. اینکه آن را به منصفانه و غیرمنصفانه تقسیم کنیم، نوعی تولید ادبیات قدرت است. پایبندی به این موارد، رسانه را اخته و تبدیل به اهرمی برای مدیران میکند.
خرامین: میخواهم روی این باید و نبایدها تأکید کنم. یکی از آنها همین است که رسانه رکن چهارم دموکراسی است. درست است که رسانه رکن چهارم دموکراسی است اما اید بستر کشور ایران را هم در نظر گرفت و پرسید آیا رکن دوم مثل احزاب در جامعه ما کل هستند؟ آیا اساساً دموکراسی در جامعه ما وجود دارد؟ تبیین این مسأله من را یاد این جمله مظفرالدین شاه میاندازد که «همهچیزِ ما به همهچیزمان میآید».
من نمیخواهم بگویم بیبیسی و یورونیوز و ... ایراد ندارند. اما میتوانم بگویم اینها حداقل شکلی از کار حرفهای را رعایت میکنند. این رسانهها را باید در بستری که در آن قرار دارند، در نظر گرفت.
ما در جامعهای هستیم با سطح بالایی از مناسبات قومی. مگر در این جامعه، مدیران بر اساس چه شاخصههایی انتخاب میشوند که انتظار داریم رسانهها تافتههایی جدابافته باشند؟
صرف گفتن این جمله که رسانه میتواند پیشگام باشد خود امیدوارکننده است. ولی وقتی در مورد رسانه در کهگیلویه و بویراحمد صحبت میکنیم باید واقعیتها را هم ببینیم.
خردمند: من هم موافقم؛ باید زمینه و کانتکست را در نظر گرفت. میدان رسانه در دل میدان بزرگتری به نام سیاست و قومیت تعریف میشود و رسانه هم یک تکه از این پازل است. چون سیتسم ما دموکراتیک نیست نباید از رسانه هم انتظار دموکراتیک بودن داشته باشیم.
برخی از یک مشاغل در جامعه ما مقدس شدهاند؛ معلم، دانشگاه، خبرنگار و ... من میگویم این شغل ها را باید از قداست دربیاوریم. به نظر من باید تحلیل گفتمانی این قضیه را ببینیم. در دل گفتمان باید ببینیم خبرنگار چگونه تعریف میشود. یک گفتمان قومی، هدفی برای رسیدن به یک جایگاه است. متأسفانه سیاست تهی از محتوا و تبدیل به یک منازعه قومیتی شده است. رسانه هم به تبع آن، نمودی از منازعه قومیتی شده است. به همین خاطر است که میگویم باید رسانه را در دل این کانتکست فهم کرد.
ما انتظار نداریم رسانه سراسر نقد کند. اما انتظار هم نداریم که کاملاً منفعل باشد.
خرامین: به نظر من، ما رسانه حرفهای در استان نداریم. ما خبرنگارانی داریم که خوب خبر مینویسند. مجموعه فعالان خبرنگاران استان را می شناسم. بسیاری از آنها حتی برای یک بار در زندگی در دورههای آموزشی خبرنگاری شرکت نکردهاند.
من قبلاً هم نوشته بودم که رسانهها در بدترین حالت روزنه امید باقی میمانند و اساساً هم چنین توقعی از رسانه میرود. اما در کهگیلویه و بویراحمد داستان شکل دیگری دارد؛ شاید وضعیت بیکاری و دسترسی راحت به رسانه باعث شده است که در این استان، هر کسی سایتی را بزند.
وقتی هم از او میپرسم سابقهات چیست؟ میبینیم رزومهای ندارد و تنها از قبل همین رسانه در جایی مشغول شده است. اما باید گفت اینکه شما به فلان اداره رفتهاید، نه مدرک میشود و نه رزومه.
شخصی را دیدهایم که تمام کنش رسانهایاش استوری گذاشتن با مدیران است که خود را خبرنگار میداند. من در تحلیل این وضعیت، به چیزی که رسیدهام که نام آن را ترکیب خبرنگار-مدیر گذاشتهام. بخش زیادی از این خبرنگاران هویتشان در گروِ نوع رابطهشان با مدیر است. آنها را بفرستید در مورد یک موضوع گزارش تهیه کنند، مطمئناً نمیتوانند. این افراد به ویژه در نسبت با مدیر تعریف میشوند. البته عکس آن هم وجود دارد؛ مدیرانی برای اینکه وزنشان بیشتر شود نیاز دارند یک یا دو ارگان رسانهای داشته باشند. من خیلی از مدیران این دوره را محصول حمایتهای رسانهای میدانم.
امروز هم به آن به مناسبتی میرسیم که روز خبرنگار را برگزار میکنند؛ البته ایرادی به این مناسبتها وارد نمیدانم. ولی نام آن را باید تمجید و تقدیر گذاشت. خروجی آن هم این میشود که اساساً چیزی به عنوان نقد نداریم. تهِ آن این است که یکی از مدیران میگوید وظیفه اخلاقی رسانه حمایت از استاندار است. اما آنوقت سؤال میشود که اساساً نقد کار کیست و اگر کسی نقد کرد آیا کارش غیراخلاقی است؟
این در حالی است که در جامعه جهانی شخصیتهایی مثل فرید زکریا و برنارد لوئیس را داریم که از دل رسانهها بیرون آمدهاند. قرار است کسی که در رسانه کار میکند سطحی از سواد داشته باشد. اگر در تاریخ فعالیت میکند یک آرشیو تاریخی باشد و اگر در حوزه محیط زیست کار میکند نباید تمام کنش او محدود شود به تصویر گرفتن از بشار.
با صرف اینکه یک نفر گوشی به دست، عکس میگیرد، نمیتوان نام خبرنگار بر او گذاشت. همانطور که اسلاوی ژیژک به طعنه میگوید ما امروزه با شکلاتِ بدون چربی؛ نوشابۀ رژیمی، قهوۀ بدون کافئین، آبجوی بدون الکل؛ مایونز بدون کلسترول و عشق بیخطر مواجه هستیم. ما هم میتوانیم بگوییم در کهگیلویه و بویراحمد با خبرنگار بدون خبر مواجه هستیم. تا جایی که چند روز پیش متنی از یکی از فعالان رسانهای در کهگیلویه و بویراحمد دیدیم که از انشای یک دانشآموز مقطع ابتدایی هم ضعیفتر بود.
خردمند: شاید از روز اول، سنگ بنای اولیه رسانه در این استان را اینطوری گذاشتهاند. مثلاً شاید کسی کار خبری را با تملق اشتباه گرفته باشد و دیگری هم از او یاد گرفته است.
من فکر میکنم خبرنگاران کهگیلویه و بویراحمدی، حداقل باید یک بار فیلم «همه مردان رئیس جمهور» را ببینند.
کار خبرنگار، اکتشاف و تلاش برای کنار زدن یک سری موانع برای رسیدن به حقیقت است. اما در استان ما سهلالوصولترین کار این است که با نام خبرنگاری یک کار تبلیغاتی انجام دهیم.
در این استان، برخی از فعالین رسانهای حول یک شخص تعریف میشوند. وقتی که هم آن شخص، دورهاش تمام میشود و میرود، تیم رسانهایاش میماند و به عنوان خبرنگار فعالیت میکند.
از سوی دیگر، برخی از افراد هویت خبرنگاریشان وابسته به یک شخص خاص است.
ساختاری وجود دارد که قومی است و رسانه هم متأثر از این ساحتار عمل میکند. اما به نظر من، اتفاقاً رسانه قدرت تغییر این ساختار را نیز دارد. بنابراین باید این انتظار را هم از رسانه داشته باشیم. چرا که رسانه نقشی همچون نقش روشنفکری دارد.
خرامین: متأسفانه برخی از افرادی را هم که ما به عنوان روشنفکر میشناسیم کنش و واکنش قومی دارند. برخی از این افراد که کتاب و مقاله نوشتهاند را بارها در فضاهای قومیتی دیدهایم.
خردمند: من با وجود اینکه نقدهایی به رسانه در استان دارم، اما نمیتوانم راه حلی برای خروج از این وضعیت ارائه دهم. چرا که اساساً در موضوعات حوزه علوم انسانی، صحبت از راه حل خیلی متفاوت از حوزههای دیگر است.
خرامین: یکی از سایتهای پرمخاطب کهگیلویه و بویراحمد، سایت کبنا نیوز است. گزارشهای خوبی هم دارد. من نقدهایی هم به این سایت دارم ولی خب، در نهایت باید کینا را هم در این بستر دید.
خردمند: به نظر من کبنا نیوز نیازی به تعریف و تمجیدِ ما ندارد. من بارها با این رسانه کار کردهام. یکی از پروژههای حرفهای خودم هم، آزادسازی یک زندانی از طریق همین سایت در سال 1399 بود که دیهی آن از طریق رسانهها جمع آوری شد. کبنا هم باید در دل این شرایط تعریف شود و در دل این میدان نقش خود را بازتعریف نماید.
خدماتی که کبنا داشته است را نمیتوان نادیده گرفت. به عنوان مثال میتوان به گزارش مخمل دیشموکی اشاره کرد که با انتشار خبری درباره آن در سایت کبنا، بهیکباره کل استان او را می شناسند. یا گزارشهایی که این سایت درباره محرومین، معلولین و ..و منتشر کرده که همگی بازخورد آن را دیدهایم.
و تا الان جز خبری از زبان مدیران کار نکرد و غیر مردمی ترین خبرنگار هست.