تاریخ انتشار
شنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۲۰
کد مطلب : ۴۵۱۳۵۷
در سرمقاله این هفته روزنامه ابتکار مطرح شد
پیامد عریان گویی بر عرصه سیاستورزی!
۴
کبنا ؛محمدعلی وکیلی در سرمقاله این هفته روزنامه ابتکار نوشت: پیرامون یادداشت منسوب به مهندس میرحسین موسوی ملاحظاتی وجود دارد. هنوز مطمئن نیستم که این یادداشت نوشته شخص آقای موسوی باشد و متاسفانه راهی به راستی آزمائی آن هم وجود ندارد و احتمال تحریر آن توسط عناصری از بیرون وجود دارد اگر واقعا خود ایشان نویسنده چنین متنی است آنگاه حرف برخی از مقامات در پاسخ رایزنی و اصرار بنده مبنی بر ضرورت شکستن حصر، برایم تداعی میشود که میپرسیدند آیا حاضرید تضمین دهید که در صورت آزادی، ایشان اقدام به صدور بیانیه ساختارشکن نکند!
به هرحال بهرغم اطلاع از واکنش افراطیون به حکم وظیفه برداشت خود را اعلام میدارم.
۱- زاویه حقیر با محتوای یادداشت مهندس موسوی خصوصاً با قسمتی که به مدافعین حرم حمله می کند واضح است. امنیت و اقتدار امروز بدون شک مرهون ایثار شهدای مدافع حرم است. اینان شهدای حرم اهل بیت و حریم وطناند. مهر افتخارشان بی تردید تا ابد بر تارک این سرزمین است بیتردید اگر رشادت این عزیزان نبود اکنون بخشی از سرزمین ایران تحت عنوان خلافت اسلامی زیر بیرق سیاه داعشیها جگرسوز بود. مضافاً بارها این نوع سیاست ورزی را نقد کرده ام. گفته ام که وقتی رهبران، یک درجه رادیکال تر می شوند جواز صد درجه رادیکال تر شدن را به بدنه اجتماعی می دهند. لذا آثار رادیکالیزه کردن زبان عرصه رسمی در کف جامعه قابل احصا و کنترل نیست. و می دانید این رادیکالیسم به افزایش هزینه کار سیاسی منجر می شود آنچنان که رفتارهای رادیکال در ۸۸ باعث سوخت یک نسل از سرمایههای انسانی و محرومیت کشور از توان مدیریتی خود آقای موسوی شد.
بنابراین رهبران بیش از همه در حفظ تعادل زبانی عرصه رسمی مسئولند. خصوصاً این روزها که در نتیجه مشکلات موجود، کف جامعه خود دچار عریان شدگی شده است، اینسان عریان گویی جز به رادیکالیسم نمیانجامد.
۲- نقد دوم به مهندس موسوی نقد معرفتی است. از هر کس انتظار می رفت که به مدافعین حرم بتازد جز میرحسین. او مشهور به وفاداری به دفاع از آرمان فلسطین و به طور کلی استکبارستیزی بود. از او با آن همه فضایلی که سراغ داشتیم چنین موضعی بعید بود. نباید گرایشات داخلی یک شهید مدافع حرم باعث شود جان فشانی او در میدان جنگ را زیر سوال ببریم. مگر شهدای جنگ تحمیلی گرایشات متعدد و رنگارنگی نداشتند؟ گرایشاتی که گاهی به موضع سیاسی داخلی ما نزدیک بوده و گاهی نه. این گرایشات سیاسی در داخل هیچ گاه باعث نشد ما ارزش ایثار آنان را زیر سوال ببریم و شهید را نیز خودی و غیرخودی کنیم. حتی اگر کسی نقدی بر سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی دارد نمی تواند ایثار سربازان وطن در پروژه دفاع از امنیت ملی را به مسلخ نقدش ببرد. مثلاً حتی اگر کسی بر ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر و یا پس از سال شصت و شش نقد (درست یا غلط) دارد، نباید ارزش شهدای ادامه جنگ بعد از این تاریخها را کم کند. انگار میرحسین در پس حصرِ طاقت سوز، گرفتار شخصیسازیِ سیاست شده است. شخصی کردن سیاست، سیاستمدار را در دام خطاهای بزرگ می کشاند. اگر آن فرد رهبر سیاسی باشد، خطای او نیز گرفتاری های راهبردی بیشتری ایجاد می کند. اما کوتاه سخنی هم با برخی رسانههای اصولگرا دارم که بهانه مهمی جهت تکرار دوقطبی سازی حول ارزشهای اصلی جامعه و مصادره آن به نفع خود و این همانی بین کلیت اصلاحطلبان و مواضع منسوب به آقای موسوی ایجاد کنند.
۳- مشخص نیست اگر هر کدام جای موسوی بودیم به کجا میرسیدیم. او سیزده سال حصر را تحمل کرد. گذشته از قضاوت در مورد میزان حق یا خطای او، سیزده سال گوشهای نشسته و فقط شبانه روز از در و دیوار اتهام می شنود و مجال دفاع هم ندارد. مشخص نیست هر کدام از اصولگرایان اگر جای او بودند الان چه موضعی می گرفتند. اینان که گریبان موسوی را گرفته اند و حکم اعدام او را می دهند طاقت سیزده روز حصر را دارند؟ دیدیم که چقدر از بزرگان اینان بعد از الطاف و عنایت بیش از حد، طاقت یک اخم از نظام را هم نداشتند و از دایره طاعت خارج شدند. حتی دوستان دیگرشان که اخم ندیده سر از جاسوسی درآوردند. این روزها یک به یک پرونده جاسوسی آنها رو میشود.
۴- چند سال پیش که ترامپ خط و نشان می کشید و تا آستانه تهدید به جنگ هم رفت، با رئیس جمهور وقت، حسن روحانی، یک نزاع کلامی را آغاز کرد. شهید والامقام سلیمانی همان زمان به میان این دعوا آمد و تمام قد از رئیس جمهور ایران دفاع کرد. این موضع کاملاً ملّی به مذاق خیلی از اصولگرایان خوش نیامد. به طوری که با هشتک: سردار دست بوس، به سردار سلیمانی حمله کردند. جریانی که طاقت یک موضع ملّی خلاف تمایلات قبیله ای خود از سردار پرافتخار ملّی مانند سردار سلیمانی را ندارد اگر سیزده سال حصر بکشد قطعاً سر دو ماه اول باید سراغ او را در آغوش مریم رجوی و پهلوی بگیریم.
۵- اینکه اصلاح طلبان بایست شجاعت مرزبندی داشته باشند و در این خصوص کوتاهیهای زیادی داشتهاند موضوعی است که مکرر مورد نقد حقیر بوده است اما اینکه اکنون آنان انگشت در چشم خاتمی و اصلاحطلبان میکنند پشت پرده خیرخواهانهای ندارد.
اول اینکه تفاوت موضع خاتمی و بسیاری از اصلاحطلبان با این یادداشت منسوب به موسوی واضح است و نیازی به تصریح ندارد. دوم اینکه راهِ مشخص شدن مرزها و فاصله مواضع، باز کردن فضای سیاسی است به طوری که هم میرحسین و هم خاتمی و بقیه بتوانند مواضع خود را آشکار بگویند تا تفاوتها هم آشکار شود؛ وضع کنونی که بیشتر شبیه بازجویی است. اینان نمیخواهند تفاوت موضع خاتمی و موسوی را بفهمند، این تفاوت اکنون هم آشکار است و با آزادیِ بیشتر در اظهارنظر، آشکارتر هم میشود. سوم اینکه میرحسین تا آزاد بود و دسترسی به اطلاعات و آدم های متنوع داشت انقلابی بود، حال در این سیزده سال چرااینگونه موضع می گیرد را باید خود پاسخ دهند نه اصلاح طلبان. باید به اینان گفت ما او را انقلابی تحویل دادیم، شما چه بلایی سر او آوردید؟
۶- اگر کسانی از طیف تندروی اصلاح طلب، آقای موسوی را در رادیکال کردن فضای سیاسی ترغیب میکنند حال ببینند که این راهبرد چطور به ضرر اصلاحطلبان تمام می شود. چطور جریان رقیب را در پسِ این همه ناکامی در تحقق وعده هایش، به جای پاسخگو کردن تبدیل به طلبکار کرده است.
به هرحال بهرغم اطلاع از واکنش افراطیون به حکم وظیفه برداشت خود را اعلام میدارم.
۱- زاویه حقیر با محتوای یادداشت مهندس موسوی خصوصاً با قسمتی که به مدافعین حرم حمله می کند واضح است. امنیت و اقتدار امروز بدون شک مرهون ایثار شهدای مدافع حرم است. اینان شهدای حرم اهل بیت و حریم وطناند. مهر افتخارشان بی تردید تا ابد بر تارک این سرزمین است بیتردید اگر رشادت این عزیزان نبود اکنون بخشی از سرزمین ایران تحت عنوان خلافت اسلامی زیر بیرق سیاه داعشیها جگرسوز بود. مضافاً بارها این نوع سیاست ورزی را نقد کرده ام. گفته ام که وقتی رهبران، یک درجه رادیکال تر می شوند جواز صد درجه رادیکال تر شدن را به بدنه اجتماعی می دهند. لذا آثار رادیکالیزه کردن زبان عرصه رسمی در کف جامعه قابل احصا و کنترل نیست. و می دانید این رادیکالیسم به افزایش هزینه کار سیاسی منجر می شود آنچنان که رفتارهای رادیکال در ۸۸ باعث سوخت یک نسل از سرمایههای انسانی و محرومیت کشور از توان مدیریتی خود آقای موسوی شد.
بنابراین رهبران بیش از همه در حفظ تعادل زبانی عرصه رسمی مسئولند. خصوصاً این روزها که در نتیجه مشکلات موجود، کف جامعه خود دچار عریان شدگی شده است، اینسان عریان گویی جز به رادیکالیسم نمیانجامد.
۲- نقد دوم به مهندس موسوی نقد معرفتی است. از هر کس انتظار می رفت که به مدافعین حرم بتازد جز میرحسین. او مشهور به وفاداری به دفاع از آرمان فلسطین و به طور کلی استکبارستیزی بود. از او با آن همه فضایلی که سراغ داشتیم چنین موضعی بعید بود. نباید گرایشات داخلی یک شهید مدافع حرم باعث شود جان فشانی او در میدان جنگ را زیر سوال ببریم. مگر شهدای جنگ تحمیلی گرایشات متعدد و رنگارنگی نداشتند؟ گرایشاتی که گاهی به موضع سیاسی داخلی ما نزدیک بوده و گاهی نه. این گرایشات سیاسی در داخل هیچ گاه باعث نشد ما ارزش ایثار آنان را زیر سوال ببریم و شهید را نیز خودی و غیرخودی کنیم. حتی اگر کسی نقدی بر سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی دارد نمی تواند ایثار سربازان وطن در پروژه دفاع از امنیت ملی را به مسلخ نقدش ببرد. مثلاً حتی اگر کسی بر ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر و یا پس از سال شصت و شش نقد (درست یا غلط) دارد، نباید ارزش شهدای ادامه جنگ بعد از این تاریخها را کم کند. انگار میرحسین در پس حصرِ طاقت سوز، گرفتار شخصیسازیِ سیاست شده است. شخصی کردن سیاست، سیاستمدار را در دام خطاهای بزرگ می کشاند. اگر آن فرد رهبر سیاسی باشد، خطای او نیز گرفتاری های راهبردی بیشتری ایجاد می کند. اما کوتاه سخنی هم با برخی رسانههای اصولگرا دارم که بهانه مهمی جهت تکرار دوقطبی سازی حول ارزشهای اصلی جامعه و مصادره آن به نفع خود و این همانی بین کلیت اصلاحطلبان و مواضع منسوب به آقای موسوی ایجاد کنند.
۳- مشخص نیست اگر هر کدام جای موسوی بودیم به کجا میرسیدیم. او سیزده سال حصر را تحمل کرد. گذشته از قضاوت در مورد میزان حق یا خطای او، سیزده سال گوشهای نشسته و فقط شبانه روز از در و دیوار اتهام می شنود و مجال دفاع هم ندارد. مشخص نیست هر کدام از اصولگرایان اگر جای او بودند الان چه موضعی می گرفتند. اینان که گریبان موسوی را گرفته اند و حکم اعدام او را می دهند طاقت سیزده روز حصر را دارند؟ دیدیم که چقدر از بزرگان اینان بعد از الطاف و عنایت بیش از حد، طاقت یک اخم از نظام را هم نداشتند و از دایره طاعت خارج شدند. حتی دوستان دیگرشان که اخم ندیده سر از جاسوسی درآوردند. این روزها یک به یک پرونده جاسوسی آنها رو میشود.
۴- چند سال پیش که ترامپ خط و نشان می کشید و تا آستانه تهدید به جنگ هم رفت، با رئیس جمهور وقت، حسن روحانی، یک نزاع کلامی را آغاز کرد. شهید والامقام سلیمانی همان زمان به میان این دعوا آمد و تمام قد از رئیس جمهور ایران دفاع کرد. این موضع کاملاً ملّی به مذاق خیلی از اصولگرایان خوش نیامد. به طوری که با هشتک: سردار دست بوس، به سردار سلیمانی حمله کردند. جریانی که طاقت یک موضع ملّی خلاف تمایلات قبیله ای خود از سردار پرافتخار ملّی مانند سردار سلیمانی را ندارد اگر سیزده سال حصر بکشد قطعاً سر دو ماه اول باید سراغ او را در آغوش مریم رجوی و پهلوی بگیریم.
۵- اینکه اصلاح طلبان بایست شجاعت مرزبندی داشته باشند و در این خصوص کوتاهیهای زیادی داشتهاند موضوعی است که مکرر مورد نقد حقیر بوده است اما اینکه اکنون آنان انگشت در چشم خاتمی و اصلاحطلبان میکنند پشت پرده خیرخواهانهای ندارد.
اول اینکه تفاوت موضع خاتمی و بسیاری از اصلاحطلبان با این یادداشت منسوب به موسوی واضح است و نیازی به تصریح ندارد. دوم اینکه راهِ مشخص شدن مرزها و فاصله مواضع، باز کردن فضای سیاسی است به طوری که هم میرحسین و هم خاتمی و بقیه بتوانند مواضع خود را آشکار بگویند تا تفاوتها هم آشکار شود؛ وضع کنونی که بیشتر شبیه بازجویی است. اینان نمیخواهند تفاوت موضع خاتمی و موسوی را بفهمند، این تفاوت اکنون هم آشکار است و با آزادیِ بیشتر در اظهارنظر، آشکارتر هم میشود. سوم اینکه میرحسین تا آزاد بود و دسترسی به اطلاعات و آدم های متنوع داشت انقلابی بود، حال در این سیزده سال چرااینگونه موضع می گیرد را باید خود پاسخ دهند نه اصلاح طلبان. باید به اینان گفت ما او را انقلابی تحویل دادیم، شما چه بلایی سر او آوردید؟
۶- اگر کسانی از طیف تندروی اصلاح طلب، آقای موسوی را در رادیکال کردن فضای سیاسی ترغیب میکنند حال ببینند که این راهبرد چطور به ضرر اصلاحطلبان تمام می شود. چطور جریان رقیب را در پسِ این همه ناکامی در تحقق وعده هایش، به جای پاسخگو کردن تبدیل به طلبکار کرده است.