تاریخ انتشار
سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۰۲:۴۹
کد مطلب : ۴۳۸۱۷۴
از پایی که در جزیره مجنون جا ماند تا بهایی که در بهارستان برای صداقت در سیاست میپردازد
سید ناصر حسینیپور: سیاست پدر و مادر دارد
۰
کبنا ؛۲۶ مرداد ماه سالروز بازگشت اولین گروه از آزادگان سر افراز به میهن است به همین مناسب در روزهای شلوغ بهارستان گپی کوتاه با نویسنده کتاب ماندگار «پایی که جا ماند» زدیم.
سید ناصر حسینی پور اظهار کرد: تیرماه 67 در حالی که از دو پا مجروح بودم در 16 سالگی اسیر نیروهای عراقی شدم و تنها بازمانده گروه 120 نفره ای بودم که زنده به دست عراقیها افتادم و پس از اینکه پای راستم قطع شد به اردوگاه تکریت منتقل شدم.
وی افزود: به دلیل اینکه من دیده بان حاج علی هاشمی بودم و گزارشات خودم را به ایشان میرساندم و بعثیها نیز دنبال او میگشتند و من را نیز در زمان ارتباطم و مخابره اطلاعات به ایشان دیده بودند و سپاه چهارم عراق نیز مسئول پیدا کردن شهید علی هاشمی بود من را به شدت شکنجه کردند تا ایشان را معرفی کنم و توسط عرب زبانی به عراقیها به عنوان پیک علی هاشمی معرفی شدم.
حسینی پور گفت: آنها پذیرفتند که من پیک علی هاشمی نیستم چرا که جرم پیک علی هاشمی بودن قطعاً مرگ را به همراه داشت و بعد از شکنجههای سخت به این باور رسیدند که من یک نیروی اطلاعات عملیات و دیده بان هستم نه پیک علی هاشمی.
نویسنده کتاب پایی که جاماند در خصوص اینکه چرا کتابش را به شکنجه گر عراقی تقدیم کرده است، گفت: ولید فرحان عامل امتحان من بود و اگر او نبود من به پختگی نمیرسیدم و تمامی سختیها و شکنجهها و دردهایی که باعث شد که اراده قوی و ایمان در من ایجاد شود توسط ولید فرحان رقم خورد و در همه دورانی که من توسط او شکنجه میشدم هیچ اسمی از من در لیست صلیب سرخ نبود و خانواده من اطلاعی از من نداشتند.
وی تصریح کرد: 318 نفر در اردوگاه تکریت براثر شکنجه و بیماری شهید شدند و هیچگاه خانوادههای آنها از سرنوشتشان آگاه نشدند تا اینکه سالهای اخیر طی توافقی با دولت عراق و پس از سقوط صدام پیکر آنها تفحص و شناسایی شد و عراقیها پذیرفتند که آنها را به عنوان شهید به ایران تحویل دهند.
حسینی پور روایت صادقانه از اسارت را دلیل ماندگاری کتاب پایی که جا ماند میداند و گفت: ما در این کتاب سپیدی و سیاهی را در نیروهای عراقی و در نیروهای ایرانی توامان دیدیم و روایت کردیم، در میان نیروهای دشمن نیز کسانی بودند که روح سپید و لطیفی داشتند که به جبر روزگار در جایی که شاید انتخابشان نبود حاضر شده بودند.
وی افزود: من در دوران اسارت همواره مینوشتم و یادداشت میکردم چون این عادت یک دیده بان است. من روزگاری در جنگ دیده بان خاک ریز و دیده بان نیروهای رزم بودم و روزگاری دیده بان اعمال و رفتار خود و هم بندهایم در اردوگاه تکریت و همواره امید داشتم روزی بتوانم این روایتها را به نسلی منتقل کنم البته در طول اسارت دورانی بود که فکر میکردم که دیگر نمیتوانم زنده بمانم و به خاک کشورم بازگردم.
وی ادامه داد: روزی را به خاطر دارم که برای من اعدام صحرایی را چیدند و من باور داشتم که دیگر فردای آن روز را نخواهم دید و این تنها روزی نبود که من به فردای خود امید نداشتم و شاید بیش از 100 بار این تجربه را در طول اسارت به یاد میآورم.
نماینده مردم گچساران و باشت در مجلس شورای اسلامی در خصوص اینکه آیا مقاومت در دوران اسارت سختتر است یا در دوران سیاست، گفت: باید بهای سیاست را پرداخت کرد و این بها شاید به قیمت اعتبار و آبرو و جان انسان باشد، وقتی انسان خود را از مکتب حاج قاسم سلیمانی و دانش آموخته این مکتب میداند باید به دنبال شعار عدالت و تحقق آن باشد و همه هزینههای آن را بپردازد.
وی تاکید کرد: شاید برخی از کسانی که به من رأی دادند به دنبال منافع شخصی خود باشند و شاید برخی نیز تاب اجرای عدالت را داشته باشند و در میانه راه از انسان عبور کنند اما من مطمئنم گمنامانی هستند که اگر ما نیز نباشیم میآیند و چشمها را خیره میکنند و جایگزین ما میشوند، گمشده مردم مکتبی است که پای آن خونها و جانها رفت.
حسینی پور خاطرنشان کرد: شاید اگر اسیر نبودم و گرسنگی یا تشنگی نمیکشیدم امروز باور نداشتم که میتوانم درد همه مردم را بفهمم و من معتقدم یک نماینده میتواند در کنار مسئولیت قانونگذاری سبک زندگی را نیز اصلاح کند به شرط آن که بپذیرد هزینههای آن را نیز بپردازد، دیگران بودند که به پای سفرههای رنگین نشستند و به آن نوع حکمرانی عادت کردند اما ما وظیفه داریم در این مجلس این سبک را تغییر دهیم.
وی در پایان تاکید کرد: تلاش میکنم در سیاست به مردم دروغ نگویم حتی اگر این صداقت باعث شکست من شود و اگر در دنیای سیاست این صداقت جایی نداشته باشد ترجیح میدهم که به تنهایی حرکت کنم چرا که مردم سید ناصر حسینی پوری را میشناسند که در کتاب پایی که جا ماند دیدهاند. من معتقدم میتوان با منش دفاع مقدس به عرصه سیاست نیز میتوان ورود کرد، چرا که می گویم سیاست هم پدر دارد هم مادر، دیانت پدر و مادر سیاست است و اگر بتوانیم دیانت را در این دوران و عرصه حفظ کنیم خدا یه یاری ما خواهد شتافت.
سید ناصر حسینی پور اظهار کرد: تیرماه 67 در حالی که از دو پا مجروح بودم در 16 سالگی اسیر نیروهای عراقی شدم و تنها بازمانده گروه 120 نفره ای بودم که زنده به دست عراقیها افتادم و پس از اینکه پای راستم قطع شد به اردوگاه تکریت منتقل شدم.
وی افزود: به دلیل اینکه من دیده بان حاج علی هاشمی بودم و گزارشات خودم را به ایشان میرساندم و بعثیها نیز دنبال او میگشتند و من را نیز در زمان ارتباطم و مخابره اطلاعات به ایشان دیده بودند و سپاه چهارم عراق نیز مسئول پیدا کردن شهید علی هاشمی بود من را به شدت شکنجه کردند تا ایشان را معرفی کنم و توسط عرب زبانی به عراقیها به عنوان پیک علی هاشمی معرفی شدم.
حسینی پور گفت: آنها پذیرفتند که من پیک علی هاشمی نیستم چرا که جرم پیک علی هاشمی بودن قطعاً مرگ را به همراه داشت و بعد از شکنجههای سخت به این باور رسیدند که من یک نیروی اطلاعات عملیات و دیده بان هستم نه پیک علی هاشمی.
نویسنده کتاب پایی که جاماند در خصوص اینکه چرا کتابش را به شکنجه گر عراقی تقدیم کرده است، گفت: ولید فرحان عامل امتحان من بود و اگر او نبود من به پختگی نمیرسیدم و تمامی سختیها و شکنجهها و دردهایی که باعث شد که اراده قوی و ایمان در من ایجاد شود توسط ولید فرحان رقم خورد و در همه دورانی که من توسط او شکنجه میشدم هیچ اسمی از من در لیست صلیب سرخ نبود و خانواده من اطلاعی از من نداشتند.
وی تصریح کرد: 318 نفر در اردوگاه تکریت براثر شکنجه و بیماری شهید شدند و هیچگاه خانوادههای آنها از سرنوشتشان آگاه نشدند تا اینکه سالهای اخیر طی توافقی با دولت عراق و پس از سقوط صدام پیکر آنها تفحص و شناسایی شد و عراقیها پذیرفتند که آنها را به عنوان شهید به ایران تحویل دهند.
حسینی پور روایت صادقانه از اسارت را دلیل ماندگاری کتاب پایی که جا ماند میداند و گفت: ما در این کتاب سپیدی و سیاهی را در نیروهای عراقی و در نیروهای ایرانی توامان دیدیم و روایت کردیم، در میان نیروهای دشمن نیز کسانی بودند که روح سپید و لطیفی داشتند که به جبر روزگار در جایی که شاید انتخابشان نبود حاضر شده بودند.
وی افزود: من در دوران اسارت همواره مینوشتم و یادداشت میکردم چون این عادت یک دیده بان است. من روزگاری در جنگ دیده بان خاک ریز و دیده بان نیروهای رزم بودم و روزگاری دیده بان اعمال و رفتار خود و هم بندهایم در اردوگاه تکریت و همواره امید داشتم روزی بتوانم این روایتها را به نسلی منتقل کنم البته در طول اسارت دورانی بود که فکر میکردم که دیگر نمیتوانم زنده بمانم و به خاک کشورم بازگردم.
وی ادامه داد: روزی را به خاطر دارم که برای من اعدام صحرایی را چیدند و من باور داشتم که دیگر فردای آن روز را نخواهم دید و این تنها روزی نبود که من به فردای خود امید نداشتم و شاید بیش از 100 بار این تجربه را در طول اسارت به یاد میآورم.
نماینده مردم گچساران و باشت در مجلس شورای اسلامی در خصوص اینکه آیا مقاومت در دوران اسارت سختتر است یا در دوران سیاست، گفت: باید بهای سیاست را پرداخت کرد و این بها شاید به قیمت اعتبار و آبرو و جان انسان باشد، وقتی انسان خود را از مکتب حاج قاسم سلیمانی و دانش آموخته این مکتب میداند باید به دنبال شعار عدالت و تحقق آن باشد و همه هزینههای آن را بپردازد.
وی تاکید کرد: شاید برخی از کسانی که به من رأی دادند به دنبال منافع شخصی خود باشند و شاید برخی نیز تاب اجرای عدالت را داشته باشند و در میانه راه از انسان عبور کنند اما من مطمئنم گمنامانی هستند که اگر ما نیز نباشیم میآیند و چشمها را خیره میکنند و جایگزین ما میشوند، گمشده مردم مکتبی است که پای آن خونها و جانها رفت.
حسینی پور خاطرنشان کرد: شاید اگر اسیر نبودم و گرسنگی یا تشنگی نمیکشیدم امروز باور نداشتم که میتوانم درد همه مردم را بفهمم و من معتقدم یک نماینده میتواند در کنار مسئولیت قانونگذاری سبک زندگی را نیز اصلاح کند به شرط آن که بپذیرد هزینههای آن را نیز بپردازد، دیگران بودند که به پای سفرههای رنگین نشستند و به آن نوع حکمرانی عادت کردند اما ما وظیفه داریم در این مجلس این سبک را تغییر دهیم.
وی در پایان تاکید کرد: تلاش میکنم در سیاست به مردم دروغ نگویم حتی اگر این صداقت باعث شکست من شود و اگر در دنیای سیاست این صداقت جایی نداشته باشد ترجیح میدهم که به تنهایی حرکت کنم چرا که مردم سید ناصر حسینی پوری را میشناسند که در کتاب پایی که جا ماند دیدهاند. من معتقدم میتوان با منش دفاع مقدس به عرصه سیاست نیز میتوان ورود کرد، چرا که می گویم سیاست هم پدر دارد هم مادر، دیانت پدر و مادر سیاست است و اگر بتوانیم دیانت را در این دوران و عرصه حفظ کنیم خدا یه یاری ما خواهد شتافت.