تاریخ انتشار
سه شنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۳۵
کد مطلب : ۴۳۷۲۲۵
اندر احوالات وضعیت خطرناکی که در عالم پدید آمده است
روی لبه تیغ
۰
کبنا ؛ آن زمان که برای اولین بار، اولین انسان گرفتار ویروس منحوس کرونا شد هیچکس در خیالاتش هم تصور نمیکرد بیماری کووید 19 بتواند اینهمه مدت در میان انسانها دوام بیاورد و آنها را مبتلا کند و روی تخت بیمارستان بخواباند و راهی خانه ابدی کند. همه فکر میکردند یکی دو ماه بیشتر مهمان ما نیست و خیلی زود دمار از روزگارش درخواهد آمد و به زباله دان تاریخ خواهد پیوست، شاید هم آن زمان درست حدس میزدیم و قرار هم بر همین بود که نماند و برود اما به دلایلی نرفت و ماند. یکی از میان دهها دلیل آنکه ما به عنوان مردم در اکثر موارد آن چیزهایی که باید رعایت میکردیم تا ویروس کرونا را از زندگیمان بیرون بیندازیم رعایت نکردیم و مثل زمان پیش از کرونا به حیات خودمان ادامه دادیم، انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است. خیلیهایمان حتی از زدن یک ماسک ساده هم دریغ کردیم و شد آنچه نباید میشد. پس از مدتی کار بالا گرفت و برخی متوجه شدند که اوضاع آرام آرام دارد وخیم میشود و اتفاقاً وخیم هم شد. حالا که بیش از یک سال از آن زمانها گذشته که دیگر باید بیان کرد که کیلومترها از وضعیت وخیم هم عبور کردیم و به نوعی در تاریکی مطلق و در سیاهترین دوران قرار داریم. این را میشود از حال و روزی که جهان گرفتار آن شده دریافت. خودتان اوضاع را بررسی کنید، در همین حوزه فرهنگ و هنر حداقل در کشورهای پیشرفته (با اینکه آنها هم از شرایط خوبی برخوردار نیستند) اما وضعیت داشت رو به بهبودی میرفت اما ناگهان «دلتا» آمد و دوباره وضعیت را در حالت آچمز قرار داد و دوباره سینماهایی که در آستانه باز شدن بودند و برخیشان
حتی باز هم شده بودند را با خطر تعطیلی دوباره مواجه کرد. هرچند که ورود برخی فیلمها مانند «سریع و خشن 9» و همچنین «بیوه سیاه» به سینماهای جهان و حتی ورود برخی فیلمها مانند «دینامیت» به سینماهای ایران اندکی از ترس مردم برای بیرون آمدن از خانههایشان، بلیط خریدن و به سینما رفتن و فیلم دیدن کاست اما به نظر میرسد این آرامش قبل از طوفان باشد. طوفانی که در راه است و به زودی به پا خواهد شد. شاید خیلیها بگویند دارید سیاه نمایی میکنید، اما واقعاً اینطور نیست. در همین سرزمین خودمان که دیگر نگویید و نپرسید. برای ادعایمان فکت بیاوریم؟ چشم.
- به شرایط بیمارستانها بنگرید، همین چند روز پیش بود که در روزنامه خبر پرشدن تختهای بیمارستانی را منتشر کردیم که دیگر جا ندارند. هرچند که خیلی پیشتر تختها پر شده بودند و جا برای سوزن انداختن نبود، این را آنها که در بیمارستانها تردد میکردند و میکنند (حال به هر دلیل) کاملاً با گوشت و پوست و استخوانشان درک نمودند، خیلیهایشان میگفتند و میگویند وقتی وارد بیمارستان میشدی، از همان ابتدای ورود، نگهبان میگفت: «برادر جان، خواهر جان، آگه مریضت حتی کروناییه، دستشو بگیر برش دار از اینجا ببر، آگه جونشو دوست داری اینجا نیارش، نیگاه کن تو محوطه رو، تو چمنا مریض خوابیده، همین راهرو رو نگاه کن، مریضا خوابیدن رو زمین، میتونی بری تو نمازخونه رو هم ببینی، پر مریضه، همشونم کرونایی هستن».
2- به وضعیت دارو و درمان و هزینههای سرسامآوری که این بیماری روی دست مراجعین میگذارد، توجه کنید. دوستی میگفت این بیماری آنقدر پر هزینه است که اگر شخص متمولی یکی از افراد خانوادهاش گرفتارش شود پس از آنکه فرد بیمار بهبودی یافت، دیگر نمیتوان به آن خانواده گفت متمول، چرا که کرونا بخش عظیمی از سرمایه آن را از ایشان گرفته و آنها به یک خانواده متوسط تبدیل شدهاند. تازه این در شرایطی ست که بیمارستان جا داشته باشد، پزشک و پرستار هم از فرصت کافی برای رسیدگی به بیمار مورد نظر برخوردار باشد. نکته جالب در این بخش آن است که هزینه کردن سرمایه برای نجات جان یک عزیز در یک خانواده اشکالی ندارد اگر فرد مورد نظر دست آخر سلامتی خود را به دست آورد در حالیکه همه ما میدانیم که در بیش از نیمی از موارد بیمار مبتلا به کرونا جانش را از دست داده و از دنیا میرود.
3- پیشنهاد میکنیم برای اینکه درک بهتری از طوفانی که در راه است داشته باشید چند روز به عقب برگردید (به زمانی که اعلام شد ادارات، بانکها، سینما، سالنهای تئاتر، مراکز هنری، مراکز اداری، مراکز آموزشی و خیلی از مراکز دیگر تا چند روز تعطیل شدهاند. لطفاً به این پرسشی که در ادامه مطرح میکنیم دقت کنید و با تفکری عمیق به آن پاسخ دهید. فکر میکنید این تعطیلات به چه دلیلی ایجاد شدند؟ تعطیلات پیش از این چطور؟ آنها برای چه ایجاد شدند؟
عقل ناقص نگارنده این سطور میگوید پاسخ این پرسش چند وجهی ست. یکی آنکه دولت تعطیلات را در این برهه از زمان در میان روزهای هفته گنجاند تا مردم از خانههای خودشان بیرون نیایند تا میزان مبتلایان به کرونا (دلتا، لامبدا و یا هر نام دیگری) بیش از آنچه که هست، نشود تا با وضعیتی وخیمتر از آنچه که اکنون شاهدش هستیم مواجه نشویم. وجه دوم اما کاملاً متفاوت است، مردم باید در خانههایشان میماندند و حتی برای خرید نان هم با احتیاط بسیار از خانه خارج میشدند اما در عوض چه اتفاقی رخ داد؟ دوستی میگفت در همان یک ساعت اولیه اعلام تعطیلات چند روزه اخیر، بلیت هواپیماها به مقصد کیش و مشهد تمام شد و همگی به فروش رفتند. به عقیده شما مفهوم این اتفاق چیست؟ تمام شدن بلیت هواپیماها و پر شدن رزرو هتلها در دو شهر مهم کشورمان چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ جز اینکه مردم با خود گفتند: «چقدر هم خوب، تابستون به این شیکی ندیده بودیم تا حالا، هر سال باید التماس میکردیم یه روز به ما مرخصی بدن دست زن و بچه رو بگیریم بریم همین پارک سر کوچه زیرانداز بندازیم یه چایی بنوشیم، حالا برگه مرخصی پر نکرده 6 روز تعطیلمون کردن، چی از این بهتر؟ یه مسافرت توپ افتادیم» وجه سوم هم جالب است. اگر در همین روزهای تعطیل با احتیاط کامل از خانه خارج میشدید و کمی در خیابانها تردد میکردید متوجه میشدید که در خیابانها پرنده پر نمیزند، تمام مغازهها بستهاند، ادارات تعطیلند، کرکره بانکها پایین است، سینماها و تئاترها و مراکز هنری هم همینطور، بعد با خودتان میگفتید: «به به، چه مردم ملاحظه کاری داریم، دولت تعطیل کرد، همه موندن خونشون و هیچکسی بیرون نیومده، خب اینطوری دیگه حتماً کلک کرونای بیصاحب در میاد، تا آخر ماه بیشتر مهمونمون نیست، چه جشنی بگیریم بعدش» این توهمها در حالی در ذهن ما مردم ایجاد میشود که ماجرا به صورت دیگری رقم خورده است. شواهد نشان میدهد که مردم پای کار از بین بردن کرونا هستند و حال برای مدت کوتاهی هم که شده به خودشان سختی میدهند و از خانه بیرون نمیآیند تا از شر این وضعیت خلاصی یابند اما حقیقت این است که اگر کسی از خانهاش بیرون نمیآید به این دلیل است که اصلاً در خانهاش نیست، در همان روز اول اعلام تعطیلات بار سفر بسته و راهی خوشگذرانی شده است.
این اتفاقات تجربیاتی هستند که ما مردم بیش از یکسال است که داریم مدام تکرار و تکرار و تکرارش میکنیم، بیآنکه به عواقبش توجه کنیم، فکر کنیم و حتی عواقبش را ببینیم، عواقب چنین رفتارهایی در عادیترین شرایط پر شدن تختهای بیمارستانی ست و در غیرعادیترین شرایط پر شدن گورهایی است که در آرامستانهای شهرهای مختلف قرار دارند.
متاسفانه نه مسئولان ما و نه مردم ما هنوز درنیافتهاند که چگونه باید با ویروس کرونا و بیماری کووید 19 و جهشهای مختلف این اپیدمی هولناک مواجه شد. مسئولان اوج کاری که انجام میدهند این است که همه جا را تعطیل کنند تا بلکه مردم در خانهها بمانند و مردم هم اوج کاری که انجام میدهند این است یک تکه پارچه نخی را مقابل دهانشان بگذارند و در تعطیلاتی که در آن قرار دارند به همه جای دنیا سرک بکشند. از همه این موارد خطرناکتر اما اتفاقی ست که اخیراً در حال رخ دادن است، خسته شدن مردم از شرایط کرونایی. این خستگی حالا دیگر دارد در شهر نمود پیدا میکند، به صورت مردم نگاه کنید، آیا تعداد ماسکهایی که روی صورتها قرار دارند رفته رفته کم و کمتر نمیشود؟ این یعنی آن سر سوزنی هم که رعایت میکردند دیگر وجود ندارد. با این توصیف به نظر شما آیا طوفانی که دارد به ما نزدیک میشود نمیتواند خطرناکتر و هولناکتر از آن چیزی که ما تصورش را میکنیم باشد؟
چه باید بکنیم؟
نقطه عطف این گزارش همین پرسشی ست که اکنون بیان شد. متاسفانه جامعه بشری در شرایط کنونی در بدترین دوران تاریخ قرار دارد، نمیداند چه کند و این بزرگترین مصیبت است. میگویند واکسن تنها راه ایمن شدن است، البته برای مدت محدودی، تازه اگر واکسن هم زدید باید همچنان از ماسک استفاده کنید، اما خبرها حاکی از آن است که برخی واکسن هم زدهاند اما باز به کرونا مبتلا شدهاند، مشهورترین فردی که میتوان در این مورد مثال زد استاد جمشید هاشمپور است که با وجود استفاده از واکسن به کرونا مبتلا شده است. این نشان میدهد که هرچند که واکسن خوب است اما همچنان باید به راه مطمئنتری دست پیدا کرد، مسیری که بتوان تا حد زیادی به آن دل بست و به واسطه آن کم کم از اثرات مهلک این ویروس کاست. حال اینکه این راه و مسیر چیست یا ما هم مثل شما نمیدانیم و یا اینکه همهمان میدانیم اما حوصله به کار گرفتنش را نداریم. تا کنون که ثابت کردهایم حوصله نداشتهایم اگرنه به نظر میرسد که راه اصولی و اساسی همان رعایت شدید پروتکلهاست، اما نه به این مفهوم که عدهای رعایت کنند و عدهای بیخیال باشند و رعایت نکنند، نه به این مفهوم که تا تقی به توقی خورد دولت مراکز را تعطیل اعلام کند و اینگونه شرایط را برای مسافرت برخی مهیا کند، بالاخره هر رفتنی در مسافرت یک برگشتنی دارد و کیست که نداند آن که میرود در هنگام بازگشت چه با خود میآورد. برای از بین بردن کرونا به نظر میرسد بیش از آنکه بخواهیم کفش آهنی بر پایمان کنیم و به مبارزه با این بلای خانمانسوز برویم، نیاز داریم که کفش آهنی بر پای ذهن و اندیشهمان بکنیم، قدری درنگ، لَختی تفکر و اندیشه و بازنگری تمام آنچه که همه ما در طول این یک سال و اندی از سر گذراندیم، آنانی که از دستشان دادیم، آنانی که نزدیک بود از دستشان بدهیم و مهمتر از همه خودمان که هنوز هستیم و اگر قرار باشد به شیوهای که تاکنون رفتار کردیم مشخص نیست که فردا هم باشیم یا نه. باید به خودمان تلنگر بزنیم و با ضربه محکمی هم این تلنگر را بزنیم، خاصه در این شرایط و وضعیت که بشر در خطرناکترین گردنه تمام دوران حیات خود قرار دارد و به نوعی روی لبه تیز تیغ مرگ و نیستی قرار دارد.
نکته پایانی
شاید ما نبینیم آن روز را، اما قطعاً بشر از این دوران سخت نیز عبور خواهد کرد و دوباره سالنهای سینما و تئاتر و مراکز فرهنگی و هنری باز خواهد شد و رونق کسب و کار بار دیگر به جامعه بشری برخواهد گشت و زندگی به روال عادی خود به جریان خواهد افتاد، شاید ما نبینیم آن روز را، اما قطعاً افرادی هستند که خورشید آن روز را خواهند دید و لبخند بر لبشان خواهد نشست، در آن روز مهمترین چیزی که بشر باید در اختیار داشته باشد گذر از یک دوران وحشتناک و سخت نیست، بلکه درسی ست که بابت عبور از این شرایط گرفته است، تجربهای ست که او با خود خواهد داشت، تجربه و درسی که بسیار گرانقیمت است، امید که حتی اگر ما نبودیم آنانی که هستند اولاً این تجربه را کسب کرده باشند و ثانیاً این تجربه را ارج نهند و برای زندگی خود مورد استفاده قرار دهند. اگر چنین باشد بیشک آیندگان زندگی راحتتری خواهند داشت.
حتی باز هم شده بودند را با خطر تعطیلی دوباره مواجه کرد. هرچند که ورود برخی فیلمها مانند «سریع و خشن 9» و همچنین «بیوه سیاه» به سینماهای جهان و حتی ورود برخی فیلمها مانند «دینامیت» به سینماهای ایران اندکی از ترس مردم برای بیرون آمدن از خانههایشان، بلیط خریدن و به سینما رفتن و فیلم دیدن کاست اما به نظر میرسد این آرامش قبل از طوفان باشد. طوفانی که در راه است و به زودی به پا خواهد شد. شاید خیلیها بگویند دارید سیاه نمایی میکنید، اما واقعاً اینطور نیست. در همین سرزمین خودمان که دیگر نگویید و نپرسید. برای ادعایمان فکت بیاوریم؟ چشم.
- به شرایط بیمارستانها بنگرید، همین چند روز پیش بود که در روزنامه خبر پرشدن تختهای بیمارستانی را منتشر کردیم که دیگر جا ندارند. هرچند که خیلی پیشتر تختها پر شده بودند و جا برای سوزن انداختن نبود، این را آنها که در بیمارستانها تردد میکردند و میکنند (حال به هر دلیل) کاملاً با گوشت و پوست و استخوانشان درک نمودند، خیلیهایشان میگفتند و میگویند وقتی وارد بیمارستان میشدی، از همان ابتدای ورود، نگهبان میگفت: «برادر جان، خواهر جان، آگه مریضت حتی کروناییه، دستشو بگیر برش دار از اینجا ببر، آگه جونشو دوست داری اینجا نیارش، نیگاه کن تو محوطه رو، تو چمنا مریض خوابیده، همین راهرو رو نگاه کن، مریضا خوابیدن رو زمین، میتونی بری تو نمازخونه رو هم ببینی، پر مریضه، همشونم کرونایی هستن».
2- به وضعیت دارو و درمان و هزینههای سرسامآوری که این بیماری روی دست مراجعین میگذارد، توجه کنید. دوستی میگفت این بیماری آنقدر پر هزینه است که اگر شخص متمولی یکی از افراد خانوادهاش گرفتارش شود پس از آنکه فرد بیمار بهبودی یافت، دیگر نمیتوان به آن خانواده گفت متمول، چرا که کرونا بخش عظیمی از سرمایه آن را از ایشان گرفته و آنها به یک خانواده متوسط تبدیل شدهاند. تازه این در شرایطی ست که بیمارستان جا داشته باشد، پزشک و پرستار هم از فرصت کافی برای رسیدگی به بیمار مورد نظر برخوردار باشد. نکته جالب در این بخش آن است که هزینه کردن سرمایه برای نجات جان یک عزیز در یک خانواده اشکالی ندارد اگر فرد مورد نظر دست آخر سلامتی خود را به دست آورد در حالیکه همه ما میدانیم که در بیش از نیمی از موارد بیمار مبتلا به کرونا جانش را از دست داده و از دنیا میرود.
3- پیشنهاد میکنیم برای اینکه درک بهتری از طوفانی که در راه است داشته باشید چند روز به عقب برگردید (به زمانی که اعلام شد ادارات، بانکها، سینما، سالنهای تئاتر، مراکز هنری، مراکز اداری، مراکز آموزشی و خیلی از مراکز دیگر تا چند روز تعطیل شدهاند. لطفاً به این پرسشی که در ادامه مطرح میکنیم دقت کنید و با تفکری عمیق به آن پاسخ دهید. فکر میکنید این تعطیلات به چه دلیلی ایجاد شدند؟ تعطیلات پیش از این چطور؟ آنها برای چه ایجاد شدند؟
عقل ناقص نگارنده این سطور میگوید پاسخ این پرسش چند وجهی ست. یکی آنکه دولت تعطیلات را در این برهه از زمان در میان روزهای هفته گنجاند تا مردم از خانههای خودشان بیرون نیایند تا میزان مبتلایان به کرونا (دلتا، لامبدا و یا هر نام دیگری) بیش از آنچه که هست، نشود تا با وضعیتی وخیمتر از آنچه که اکنون شاهدش هستیم مواجه نشویم. وجه دوم اما کاملاً متفاوت است، مردم باید در خانههایشان میماندند و حتی برای خرید نان هم با احتیاط بسیار از خانه خارج میشدند اما در عوض چه اتفاقی رخ داد؟ دوستی میگفت در همان یک ساعت اولیه اعلام تعطیلات چند روزه اخیر، بلیت هواپیماها به مقصد کیش و مشهد تمام شد و همگی به فروش رفتند. به عقیده شما مفهوم این اتفاق چیست؟ تمام شدن بلیت هواپیماها و پر شدن رزرو هتلها در دو شهر مهم کشورمان چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ جز اینکه مردم با خود گفتند: «چقدر هم خوب، تابستون به این شیکی ندیده بودیم تا حالا، هر سال باید التماس میکردیم یه روز به ما مرخصی بدن دست زن و بچه رو بگیریم بریم همین پارک سر کوچه زیرانداز بندازیم یه چایی بنوشیم، حالا برگه مرخصی پر نکرده 6 روز تعطیلمون کردن، چی از این بهتر؟ یه مسافرت توپ افتادیم» وجه سوم هم جالب است. اگر در همین روزهای تعطیل با احتیاط کامل از خانه خارج میشدید و کمی در خیابانها تردد میکردید متوجه میشدید که در خیابانها پرنده پر نمیزند، تمام مغازهها بستهاند، ادارات تعطیلند، کرکره بانکها پایین است، سینماها و تئاترها و مراکز هنری هم همینطور، بعد با خودتان میگفتید: «به به، چه مردم ملاحظه کاری داریم، دولت تعطیل کرد، همه موندن خونشون و هیچکسی بیرون نیومده، خب اینطوری دیگه حتماً کلک کرونای بیصاحب در میاد، تا آخر ماه بیشتر مهمونمون نیست، چه جشنی بگیریم بعدش» این توهمها در حالی در ذهن ما مردم ایجاد میشود که ماجرا به صورت دیگری رقم خورده است. شواهد نشان میدهد که مردم پای کار از بین بردن کرونا هستند و حال برای مدت کوتاهی هم که شده به خودشان سختی میدهند و از خانه بیرون نمیآیند تا از شر این وضعیت خلاصی یابند اما حقیقت این است که اگر کسی از خانهاش بیرون نمیآید به این دلیل است که اصلاً در خانهاش نیست، در همان روز اول اعلام تعطیلات بار سفر بسته و راهی خوشگذرانی شده است.
این اتفاقات تجربیاتی هستند که ما مردم بیش از یکسال است که داریم مدام تکرار و تکرار و تکرارش میکنیم، بیآنکه به عواقبش توجه کنیم، فکر کنیم و حتی عواقبش را ببینیم، عواقب چنین رفتارهایی در عادیترین شرایط پر شدن تختهای بیمارستانی ست و در غیرعادیترین شرایط پر شدن گورهایی است که در آرامستانهای شهرهای مختلف قرار دارند.
متاسفانه نه مسئولان ما و نه مردم ما هنوز درنیافتهاند که چگونه باید با ویروس کرونا و بیماری کووید 19 و جهشهای مختلف این اپیدمی هولناک مواجه شد. مسئولان اوج کاری که انجام میدهند این است که همه جا را تعطیل کنند تا بلکه مردم در خانهها بمانند و مردم هم اوج کاری که انجام میدهند این است یک تکه پارچه نخی را مقابل دهانشان بگذارند و در تعطیلاتی که در آن قرار دارند به همه جای دنیا سرک بکشند. از همه این موارد خطرناکتر اما اتفاقی ست که اخیراً در حال رخ دادن است، خسته شدن مردم از شرایط کرونایی. این خستگی حالا دیگر دارد در شهر نمود پیدا میکند، به صورت مردم نگاه کنید، آیا تعداد ماسکهایی که روی صورتها قرار دارند رفته رفته کم و کمتر نمیشود؟ این یعنی آن سر سوزنی هم که رعایت میکردند دیگر وجود ندارد. با این توصیف به نظر شما آیا طوفانی که دارد به ما نزدیک میشود نمیتواند خطرناکتر و هولناکتر از آن چیزی که ما تصورش را میکنیم باشد؟
چه باید بکنیم؟
نقطه عطف این گزارش همین پرسشی ست که اکنون بیان شد. متاسفانه جامعه بشری در شرایط کنونی در بدترین دوران تاریخ قرار دارد، نمیداند چه کند و این بزرگترین مصیبت است. میگویند واکسن تنها راه ایمن شدن است، البته برای مدت محدودی، تازه اگر واکسن هم زدید باید همچنان از ماسک استفاده کنید، اما خبرها حاکی از آن است که برخی واکسن هم زدهاند اما باز به کرونا مبتلا شدهاند، مشهورترین فردی که میتوان در این مورد مثال زد استاد جمشید هاشمپور است که با وجود استفاده از واکسن به کرونا مبتلا شده است. این نشان میدهد که هرچند که واکسن خوب است اما همچنان باید به راه مطمئنتری دست پیدا کرد، مسیری که بتوان تا حد زیادی به آن دل بست و به واسطه آن کم کم از اثرات مهلک این ویروس کاست. حال اینکه این راه و مسیر چیست یا ما هم مثل شما نمیدانیم و یا اینکه همهمان میدانیم اما حوصله به کار گرفتنش را نداریم. تا کنون که ثابت کردهایم حوصله نداشتهایم اگرنه به نظر میرسد که راه اصولی و اساسی همان رعایت شدید پروتکلهاست، اما نه به این مفهوم که عدهای رعایت کنند و عدهای بیخیال باشند و رعایت نکنند، نه به این مفهوم که تا تقی به توقی خورد دولت مراکز را تعطیل اعلام کند و اینگونه شرایط را برای مسافرت برخی مهیا کند، بالاخره هر رفتنی در مسافرت یک برگشتنی دارد و کیست که نداند آن که میرود در هنگام بازگشت چه با خود میآورد. برای از بین بردن کرونا به نظر میرسد بیش از آنکه بخواهیم کفش آهنی بر پایمان کنیم و به مبارزه با این بلای خانمانسوز برویم، نیاز داریم که کفش آهنی بر پای ذهن و اندیشهمان بکنیم، قدری درنگ، لَختی تفکر و اندیشه و بازنگری تمام آنچه که همه ما در طول این یک سال و اندی از سر گذراندیم، آنانی که از دستشان دادیم، آنانی که نزدیک بود از دستشان بدهیم و مهمتر از همه خودمان که هنوز هستیم و اگر قرار باشد به شیوهای که تاکنون رفتار کردیم مشخص نیست که فردا هم باشیم یا نه. باید به خودمان تلنگر بزنیم و با ضربه محکمی هم این تلنگر را بزنیم، خاصه در این شرایط و وضعیت که بشر در خطرناکترین گردنه تمام دوران حیات خود قرار دارد و به نوعی روی لبه تیز تیغ مرگ و نیستی قرار دارد.
نکته پایانی
شاید ما نبینیم آن روز را، اما قطعاً بشر از این دوران سخت نیز عبور خواهد کرد و دوباره سالنهای سینما و تئاتر و مراکز فرهنگی و هنری باز خواهد شد و رونق کسب و کار بار دیگر به جامعه بشری برخواهد گشت و زندگی به روال عادی خود به جریان خواهد افتاد، شاید ما نبینیم آن روز را، اما قطعاً افرادی هستند که خورشید آن روز را خواهند دید و لبخند بر لبشان خواهد نشست، در آن روز مهمترین چیزی که بشر باید در اختیار داشته باشد گذر از یک دوران وحشتناک و سخت نیست، بلکه درسی ست که بابت عبور از این شرایط گرفته است، تجربهای ست که او با خود خواهد داشت، تجربه و درسی که بسیار گرانقیمت است، امید که حتی اگر ما نبودیم آنانی که هستند اولاً این تجربه را کسب کرده باشند و ثانیاً این تجربه را ارج نهند و برای زندگی خود مورد استفاده قرار دهند. اگر چنین باشد بیشک آیندگان زندگی راحتتری خواهند داشت.