تاریخ انتشار
شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۱۹
کد مطلب : ۴۳۷۱۲۴
احیای اصلاحات با اتاق فکر «چه باید کرد؟»
آخرین سیاست جبهه اصلاحات ایران
۰
کبنا ؛شرق: چندیپیش بود که علی تاجرنیا مدعی شد که «نهاد اجماعساز برای مأموریتی در مدت انتخابات ریاستجمهوری و شوراها تشکیل شده بود و عملا با پایانیافتن انتخابات، کارایی و نقش آن تمام شده است؛ بنابراین این نوع نهاد ادامه فعالیت نخواهد داشت» یا سیدهادی خامنهای گفته بود: «در همین انتخابات اخیر هم نهاد اجماعساز نهتنها اجماعی نساخت که اختلافساز هم بود. شرط اول ترمیم رابطه ما اصلاحطلبان با بدنه اجتماعیمان این است که اولا بهصورت جدی گذشته خود را نقد کنیم. ثانیا در این مسیر صادقانه رفتار کنیم تا مردم به این باور برسند که آنچه میگوییم ریاکاری، تظاهر و تبلیغات نیست».
حالا اما حسن رسولی میگوید که قرار است در جبهه اصلاحات اتاق فکری با عنوان «چه باید کرد؟» ایجاد شود. او در گفتوگو با «خبرآنلاین» گفته است: «در مقاطع قبلی هم، بعد از هر پروژه انتخاباتی، اصلاحطلبان هم اقدام به آسیبشناسی میکردند و هم با طرح سؤال چه باید کرد؟ مبتنی بر این آسیبشناسی، نقشه راه را ترسیم میکردند. همین دو دستور در جلسات هفتگی جبهه اصلاحات مطرح است و فکر میکنم ظرف سه، چهار هفته آینده، بحث آسیبشناسی به پایان میرسد. اینکه متناسب با آنچه گذشته است نقاط قوت و ضعفی که داشتیم و وضعیتی که کشور در آن قرار دارد جریان اصلاحات در تداوم خط مشی اصلاحطلبانهاش چه مسیری را طی میکند، کاری است که تلاش میشود. اتفاقا در این مسیر اختلافنظری که اساس جبهه اصلاحات را مورد خدشه قرار دهد، از نگاه من وجود ندارد. جبهه اصلاحات در حکم اتاق فکر اصلاحات است. باید پیشنهادت اولیهاش را ارائه بدهد و قطعا با شخصیتهای بزرگی چون آقای خاتمی و دیگران هم مشورت نهایی خواهد شد اما در مرحله تصمیمسازی، این مأموریت متوجه جبهه اصلاحات است. در اتاق فکر اصلاحطلبان در قالب اینکه «چه باید کرد؟»، مناسبات مختلف مورد بررسی و اصلاح قرار میگیرد از ارتباط با مردم، ارتباط با قدرت و حاکمیت، ارتباط با جریانات رقیب، ارتباط درونجریانی. هم در سطح نظری و رفتاری، یک جریان زنده برای اینکه پویاییاش را حفظ و ادامه حیاتش را تضمین کند حتما مانند یک سیستم باید بهطور متناوب خود را بازسازی کند و با بررسی نقاط ضعف و افزایش نقاط قوت، امکان تداوم حیات جبهه اصلاحات فراهم میشود که بهطور آگاهانه بهعنوان موضوع محوری در دستور کار جریان اصلاحات قرار دارد».
گفتنی است که صرف مطرحکردن موضوعات محتوایی بهجای شکلی در جبهه اصلاحات خود گامی به پیش است زیرا در سالهای اخیر اصلاحطلبان فقط نحوه ورود به هر انتخابات را مورد بحث تشکیلاتی قرار میدادند و برخلاف گفته بسیاری از دلسوزان اصلاحات هیچگاه به بازتعریف نظری گفتمانی نپرداختند؛ موضوعی که البته بر کاهش سرمایه اجتماعی آنها بهشدت تأثیرگذار بود. از سوی دیگر اصلاحطلبان در شرایط موجود باید مشخص کنند که قرار است درباره کدام بخش از مردم بحث کنند و خواستههای هریک از بخشهای اجتماعی را بهدرستی تبیین و نسبت خود را با هر بخش مشخص کنند. برای مثال اصلاحطلبان هیچگاه قادر به گفتوگو با طبقات محروم نبودهاند و همواره بیشتر بر طبقه متوسط و جزئیتر طبقه متوسط منزلتی مانند اهالی اندیشه و فرهنگ و دانشجویان متمرکز بودهاند و حالا که قرار است به جامعه برگردند باید مشخص کنند در شرایطی که بحرانهای اقتصادی بسیاری وجود دارد و مهمترین مشکل این روزهای مردم اقتصاد است و از قضا دایره فقرا بیش از گذشته شده است، با این طبقه چگونه میتوانند ارتباط داشته باشند؟ از سوی دیگر مناسبت آنها با طبقه متوسط چگونه خواهد بود؟ و آیا قرار است تصور کنند جامعه جدید ایران همان خواستهها و نیازهای میانه 70 را دارد یا با علم به تغییرات نسلی به جامعه و مشخصا به طبقه متوسط اجتماعی بازمیگردند؟ و در پایان هم باید دید که آیا اتاق فکر اصلاحطلبان با عنوان «چه باید کرد»، میتواند منجر به تدوین یک مانیفست جامع شود یا خیر؟ موضوعی که سالهاست ضرورت آن احساس میشود؛ چنانکه چندیپیش علیرضا علویتبار درباره این موضوع گفته بود: «گرایشهای مختلف درون جریان اصلاحات میتوانند هرکدام مانیفست پیشنهادی خود را بنویسند و آنگاه آن را در عرصه نقد و بررسی دیگران قرار دهند. پس از یک دوره قابلقبول اگر به داشتن یک مانیفست مشترک نزدیک شدند که چه بهتر اما اگر نه، آنگاه افراد مختلف و احزاب گوناگون میتوانند تمایل خود را به هریک از این بیانیههای اعلام مواضع نشان داده و به تفاوتها و تنوع رسمیت ببخشند».
بههرروی آینده اصلاحات حتما منوط به همین تصمیمها و تعیین راهبردها در مقطع کنونی است زیرا حالا که دیگر اصلاحطلبان از قدرت رسمی دور ماندهاند، راهی جز بازسازی فکری و تشکیلاتی خود ندارند.
حالا اما حسن رسولی میگوید که قرار است در جبهه اصلاحات اتاق فکری با عنوان «چه باید کرد؟» ایجاد شود. او در گفتوگو با «خبرآنلاین» گفته است: «در مقاطع قبلی هم، بعد از هر پروژه انتخاباتی، اصلاحطلبان هم اقدام به آسیبشناسی میکردند و هم با طرح سؤال چه باید کرد؟ مبتنی بر این آسیبشناسی، نقشه راه را ترسیم میکردند. همین دو دستور در جلسات هفتگی جبهه اصلاحات مطرح است و فکر میکنم ظرف سه، چهار هفته آینده، بحث آسیبشناسی به پایان میرسد. اینکه متناسب با آنچه گذشته است نقاط قوت و ضعفی که داشتیم و وضعیتی که کشور در آن قرار دارد جریان اصلاحات در تداوم خط مشی اصلاحطلبانهاش چه مسیری را طی میکند، کاری است که تلاش میشود. اتفاقا در این مسیر اختلافنظری که اساس جبهه اصلاحات را مورد خدشه قرار دهد، از نگاه من وجود ندارد. جبهه اصلاحات در حکم اتاق فکر اصلاحات است. باید پیشنهادت اولیهاش را ارائه بدهد و قطعا با شخصیتهای بزرگی چون آقای خاتمی و دیگران هم مشورت نهایی خواهد شد اما در مرحله تصمیمسازی، این مأموریت متوجه جبهه اصلاحات است. در اتاق فکر اصلاحطلبان در قالب اینکه «چه باید کرد؟»، مناسبات مختلف مورد بررسی و اصلاح قرار میگیرد از ارتباط با مردم، ارتباط با قدرت و حاکمیت، ارتباط با جریانات رقیب، ارتباط درونجریانی. هم در سطح نظری و رفتاری، یک جریان زنده برای اینکه پویاییاش را حفظ و ادامه حیاتش را تضمین کند حتما مانند یک سیستم باید بهطور متناوب خود را بازسازی کند و با بررسی نقاط ضعف و افزایش نقاط قوت، امکان تداوم حیات جبهه اصلاحات فراهم میشود که بهطور آگاهانه بهعنوان موضوع محوری در دستور کار جریان اصلاحات قرار دارد».
گفتنی است که صرف مطرحکردن موضوعات محتوایی بهجای شکلی در جبهه اصلاحات خود گامی به پیش است زیرا در سالهای اخیر اصلاحطلبان فقط نحوه ورود به هر انتخابات را مورد بحث تشکیلاتی قرار میدادند و برخلاف گفته بسیاری از دلسوزان اصلاحات هیچگاه به بازتعریف نظری گفتمانی نپرداختند؛ موضوعی که البته بر کاهش سرمایه اجتماعی آنها بهشدت تأثیرگذار بود. از سوی دیگر اصلاحطلبان در شرایط موجود باید مشخص کنند که قرار است درباره کدام بخش از مردم بحث کنند و خواستههای هریک از بخشهای اجتماعی را بهدرستی تبیین و نسبت خود را با هر بخش مشخص کنند. برای مثال اصلاحطلبان هیچگاه قادر به گفتوگو با طبقات محروم نبودهاند و همواره بیشتر بر طبقه متوسط و جزئیتر طبقه متوسط منزلتی مانند اهالی اندیشه و فرهنگ و دانشجویان متمرکز بودهاند و حالا که قرار است به جامعه برگردند باید مشخص کنند در شرایطی که بحرانهای اقتصادی بسیاری وجود دارد و مهمترین مشکل این روزهای مردم اقتصاد است و از قضا دایره فقرا بیش از گذشته شده است، با این طبقه چگونه میتوانند ارتباط داشته باشند؟ از سوی دیگر مناسبت آنها با طبقه متوسط چگونه خواهد بود؟ و آیا قرار است تصور کنند جامعه جدید ایران همان خواستهها و نیازهای میانه 70 را دارد یا با علم به تغییرات نسلی به جامعه و مشخصا به طبقه متوسط اجتماعی بازمیگردند؟ و در پایان هم باید دید که آیا اتاق فکر اصلاحطلبان با عنوان «چه باید کرد»، میتواند منجر به تدوین یک مانیفست جامع شود یا خیر؟ موضوعی که سالهاست ضرورت آن احساس میشود؛ چنانکه چندیپیش علیرضا علویتبار درباره این موضوع گفته بود: «گرایشهای مختلف درون جریان اصلاحات میتوانند هرکدام مانیفست پیشنهادی خود را بنویسند و آنگاه آن را در عرصه نقد و بررسی دیگران قرار دهند. پس از یک دوره قابلقبول اگر به داشتن یک مانیفست مشترک نزدیک شدند که چه بهتر اما اگر نه، آنگاه افراد مختلف و احزاب گوناگون میتوانند تمایل خود را به هریک از این بیانیههای اعلام مواضع نشان داده و به تفاوتها و تنوع رسمیت ببخشند».
بههرروی آینده اصلاحات حتما منوط به همین تصمیمها و تعیین راهبردها در مقطع کنونی است زیرا حالا که دیگر اصلاحطلبان از قدرت رسمی دور ماندهاند، راهی جز بازسازی فکری و تشکیلاتی خود ندارند.