تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۸ تير ۱۴۰۰ ساعت ۲۳:۱۴
کد مطلب : ۴۳۷۰۰۲
یادداشت| سروش درست
کتاب؛ گمشدهی مردم ایران
۱
کبنا ؛یارِ مهربان! دانا و خوش بیان! سخن فراوان دارد، لکن بیزبان است.
دوست بیمنت، یارِ خاموش، رفیق شفیق و گویای دقیق.
کتاب، واژهای ست با چهار حرف با دنیایی از حدیث و حرف. دانشگاهی ست از شرق عالم تا غرب آن. از قطب شمال تا جنوب. از کیهان و جهان و پیر و جوان. از مردمان روس، ژرمن، انگلو و ساکسونها- بخوانید انگیسی ها- ژاپنی ها، چینی ها، کرهای ها، مصری ها، اندونزیا، هندوستان و با هزاران شهر، روستا، دیار و هزارن قصه و داستان. از ادیان، ازتاریخ، از انسان و انسانیت. از علم و دانش، بینش و پویشِ بشر.
کتاب، مجموعهای از چند برگ کاغذ که شیرازهبندی میشود و شیرازهی دانش تجربی، دانش علمی و دانش بشر را برای بشر، به رهاورد آورده است.
کتاب دوست دوست است پس چرا دوستش نمیداریم و عزیزش برنمی شماریم.
چرا با کتاب بیگانه ایم؟! آخرین کتابی که با عمق وجود خوانده اید، کی بود؟! روزی چند ساعت- ببخشید چند دقیقه- مطالعه مینمایید؟! چرا کتب دیجیتال، نتوانسته است- حداقل تاکنون- لذت بخشتر از کتب کلاسیک کاغذی در قطعهای نوستالژیک جیبی، وزیری، رُقَعِی، رحلی، سلطانی و قطعهای جدید پالتویی و با جلد شومیز، سخت (گالینگور)، زرکوب، ساده و کاغذی باشد.
کتاب، گمشدهی جامعهی ماست. شاید علت پیشرفت و توسعهی کشورهایی چون ژاپن، آلمان و سایر کشورهای پیشرفته را در نوع نگرش و بینش آنها به زندگی و باورهای توسعه محور آنها بدانید و بدانیم؛ اما فرهنگ مطالعه زیر اساس و بنیاد توسعهی کشورهای توسعه یافته با ملتهایی کتابخوان است.
ما در حوزههای مختلف، پیشرفت ها، بزرگیها در عرصههای گوناگون، دستاوردهای مادی و معنوی، مفاخر، نخبگان و چهرههای بزرگی داشته ایم. اما وآاسفا که نه قدر بزرگان علمی و نخبگان تاریخی خویش را میدانیم و نه به درستی، تاریخ خویش را میشناسیم.
میگویند ملتی که تاریخ خویش را نمیداند، محکوم به تکرار آن است. زیبنده کلامی ست. باید برای شناخت حضرت سعدی ” علیه الرحمه، حضرت مولانا، حضرت حافظ، حضرات پورسینا، خوارزمی، رازی، خیام، پروین اعتصامی، رابعه قزداری، جامی، فروغ فرخزاد، صایب تبریزی، جابرابن حیان، بیهقی، ابوریحان بیرونی، فردوسی خردمند - علیهم السلام- و هزارها بزرگمرد و بزرگ بانوی این سامان، به اندیشه بنشینیم. بایست برای معرفت در بابِ خردمندان، هنرمندان، سیاسیون و اندیشمندان این آب و خاک، کتاب خواند. باعرض پوزش، تکرار مینمایم و تأکید؛ باید کتاب خواند.
هیچسازی از صدای برگ کتاب نیست دلنوازتر…
چنگ را بگذار
و
با کتاب،
قانون محبت ساز ده! …
امروزه میبینیم در جامعه ما، کتاب میخرند، اما کتاب نمیخوانند. میبینیم در خانه ها، کتابخانهها آراسته است و پیراسته؛ اما این کتابخانه، کتابدار و کتابخوانی ندارند. کتابها به تعدد و در چندین مجلّد، بر روی پیشخوان خانهها چیده شدهاند به نظم، اما نظمی در چینش و خوانش کتاب نیست. کتابی که خوانده نشود؛ جفا بر درختی ست که تبر خورده است و به کاغذ، بدل شده است.
گاهی اوقات در آیین بزم عروسی، عزم عیادت و سرکشی به فامیل، یاران قدیم و دوستان ندیم، تحفهام کتاب بود و هست. زیبندهی یاد فامیل، دوست و آشنا را تنها کتاب میدیدم و میبینم. چند سال پیش، برخوردها، نگاهها و نگرها، در مجال گرفتن تحفهی کتاب - به قول امروزیها کادو- اخمی به پیشانی بود و رو و گرهی به پیشان و ابرو. من دلخوش بودم و خرسند که بالاخره، کتاب را در میآبند و آنها، گاه با نگاهی غیر خریدارانه، به گوشهای اقامتش میدادند. اینقدر تکرار کردم و هدیه دادم و تکرر در تحفهی کتاب، که امروز به لطف پروردگار، اگر برای دوستی در بزم عروسیش، تحفهی گرانبهای شاهنامهی فردوسی خردمند را به عزم شادکامی و سرآغاز زندگی دوجوانِ جوانبخت، هدیه دهم، بر کتاب بوسهای میزنند و دست مریزادی به بهانهی سپاس و پاسِ این تحفه.
همآره در گوشهای ازین هدیه، به ناز میآرایم:
«دو مرغ عشق! … بخوانید و زندگی را با یار مهربان، مهرآیین پیوند بزنید!» یادداشتکی ست به شوق و حاشیهای بر تحشیهی کتاب به ذوق.
در کاشانهها میبینم و میبینید که مرتب نگران درس و آتیهی فرزندان خویشند؛ تکرار میکنند و اصرار:
” کتاب بخوان! … بچه کتاب بخون! …رودم کتاب بخوون! … فرزندم بخوان! … “
این نوع ادبیات رفتاری، نهادن خشت نخستی ست کج در پرورش، تا به ثریا دیوارِ دانشِ نونهال، راست بنماید؛ غافل ازاینکه، آبی ست که در هآون- به قول ما بویراحمدیها
«سِرکو» - میکوبند. راه چاره، ساده است و دمِ دست:
خود والدین- پدر و مادر- و بزرگترهای کاشانه، اگر مرتب کتاب بخوانند؛ هر نوباوهای که میبیند، یاد میگیرد، تکرار میکند، علاقهمند میشود و چه بسا، ملکهی ذهنش میشود. به همین خاطر است که اهالی مطالعه، اغلب فرزندانی کتابخوان دارند. کتابخوانی هم، بستر مفید و مثبتی برای درس خواندن و علاقه مندی فرزندان ما به درس و مشق و مطالعه است.
پس:
زِ عشق سایهی دستی گرفته ایم! … اگر شبنم جانمان کتاب باشد، فرزندی ادیب، اصیل و اهل اندیشه تربیت کرده ایم.
امروزه هم، در این بلبشوی دنیای رسانه، ماهواره و دود و دروغ، مهمترین وظیفهی هر کدام از ما پدر و مادرها، پرورش فرزندانی سالم و صالح است. چراغ کاشانهی خویش را با کتاب خوانی کودکان خویش، پرفروغتر نماییم. این الگو، در مابقی مؤلفههای زندگی نیز صادق است و حاذق:
نیاز نیست داد بکشیم و فریاد که فرزندم نماز بخوان! دلبندم راست برو! کج مَنشین! … این کار خوب است و ثواب، آن کار بد است و ناصواب. نیازی به زبان و بیان و داد و فریاد نیست. تنها خود ما اگر نماز بخوانیم، فرزندانمان به نماز میایستند و راز ونیاز. اگر راست بگوییم، دلبندمان راستی پیشه میکند و ریشه. اگر کتاب باز باشیم، کودک شما، از نوزادی دست و دل و دیدهاش با کاغذ کتاب، عطر کتاب و سطر سطر کتاب، انس میگیرد. چه مأنوسی دلرباتر از کتاب و چه انیسی دل انگیزتر از معارف صواب.
البته این وظیفه خانواده است در ترویج، تقویت و توسعه کتاب و کتابخوانی در نهاد کودکِ خویش. وظیفه سایر نهادهای دولتی و خصوصی، سازمانهای مردم نهاد، ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت خانه آموزش و پرورش، ادرات کل کتابخانههای مراکز استان ها، مراکز علمی و دانشگاههای استانها و سایر مراکز مرتبط با دانش و فرهنگ، ایجاد بسترهای مناسب و زیرساختهای کتاب و کتابخوانی دردو حوزه سخت افزاری و نرم افزاری در سطح جامعه - به شکل عادلانه - است.
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد، اداره کل کتابخانهها ی استان که ناظر بر توسعهی کتاب و متولی این مفهوم زیبا و توسعهای در جامعهی استان است، به قطع یقین برنامههای مدون و زمانبندی شده برای تغییر نرخ مطالعه، کمک به تقویت فرهنگ کتاب و کتابخوانی دارد. در ایام خاص، مثل شرایط کرونایی، برای ترویج و توسعه کتاب، بسترهای پیشرفت یار مهربان در دیار مهربانان را ایجاد مینماید. هر گونه سهو و زلل، خطا و خلل در برخورد نامناسب با کتاب، پذیرفته نیست. میدانیم و میدانید که گمشدهی توسعهی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی سرزمین مادریم ایران اسلامی، کتاب است. پس دست در دست هم، بسانِ عاشقان ممتاز به حرمت کتاب به یار مهربان، سلام میگوییم و دست ارادت بر سینهی تکریم و تعزیز میگذاریم؛ فروتن تعظیم مینماییم، گرامیش میداریم و عزیزش برمی شماریم؛ چرا که کتابخوان عاشق ممتاز است و:
فرق است عاشق ممتاز
و
مردم بیامتیاز را! …
سروش درست
یاسوج شورانگیز
۲۷ تیرگان ۱۴۰۰خ.
دوست بیمنت، یارِ خاموش، رفیق شفیق و گویای دقیق.
کتاب، واژهای ست با چهار حرف با دنیایی از حدیث و حرف. دانشگاهی ست از شرق عالم تا غرب آن. از قطب شمال تا جنوب. از کیهان و جهان و پیر و جوان. از مردمان روس، ژرمن، انگلو و ساکسونها- بخوانید انگیسی ها- ژاپنی ها، چینی ها، کرهای ها، مصری ها، اندونزیا، هندوستان و با هزاران شهر، روستا، دیار و هزارن قصه و داستان. از ادیان، ازتاریخ، از انسان و انسانیت. از علم و دانش، بینش و پویشِ بشر.
کتاب، مجموعهای از چند برگ کاغذ که شیرازهبندی میشود و شیرازهی دانش تجربی، دانش علمی و دانش بشر را برای بشر، به رهاورد آورده است.
کتاب دوست دوست است پس چرا دوستش نمیداریم و عزیزش برنمی شماریم.
چرا با کتاب بیگانه ایم؟! آخرین کتابی که با عمق وجود خوانده اید، کی بود؟! روزی چند ساعت- ببخشید چند دقیقه- مطالعه مینمایید؟! چرا کتب دیجیتال، نتوانسته است- حداقل تاکنون- لذت بخشتر از کتب کلاسیک کاغذی در قطعهای نوستالژیک جیبی، وزیری، رُقَعِی، رحلی، سلطانی و قطعهای جدید پالتویی و با جلد شومیز، سخت (گالینگور)، زرکوب، ساده و کاغذی باشد.
کتاب، گمشدهی جامعهی ماست. شاید علت پیشرفت و توسعهی کشورهایی چون ژاپن، آلمان و سایر کشورهای پیشرفته را در نوع نگرش و بینش آنها به زندگی و باورهای توسعه محور آنها بدانید و بدانیم؛ اما فرهنگ مطالعه زیر اساس و بنیاد توسعهی کشورهای توسعه یافته با ملتهایی کتابخوان است.
ما در حوزههای مختلف، پیشرفت ها، بزرگیها در عرصههای گوناگون، دستاوردهای مادی و معنوی، مفاخر، نخبگان و چهرههای بزرگی داشته ایم. اما وآاسفا که نه قدر بزرگان علمی و نخبگان تاریخی خویش را میدانیم و نه به درستی، تاریخ خویش را میشناسیم.
میگویند ملتی که تاریخ خویش را نمیداند، محکوم به تکرار آن است. زیبنده کلامی ست. باید برای شناخت حضرت سعدی ” علیه الرحمه، حضرت مولانا، حضرت حافظ، حضرات پورسینا، خوارزمی، رازی، خیام، پروین اعتصامی، رابعه قزداری، جامی، فروغ فرخزاد، صایب تبریزی، جابرابن حیان، بیهقی، ابوریحان بیرونی، فردوسی خردمند - علیهم السلام- و هزارها بزرگمرد و بزرگ بانوی این سامان، به اندیشه بنشینیم. بایست برای معرفت در بابِ خردمندان، هنرمندان، سیاسیون و اندیشمندان این آب و خاک، کتاب خواند. باعرض پوزش، تکرار مینمایم و تأکید؛ باید کتاب خواند.
هیچسازی از صدای برگ کتاب نیست دلنوازتر…
چنگ را بگذار
و
با کتاب،
قانون محبت ساز ده! …
امروزه میبینیم در جامعه ما، کتاب میخرند، اما کتاب نمیخوانند. میبینیم در خانه ها، کتابخانهها آراسته است و پیراسته؛ اما این کتابخانه، کتابدار و کتابخوانی ندارند. کتابها به تعدد و در چندین مجلّد، بر روی پیشخوان خانهها چیده شدهاند به نظم، اما نظمی در چینش و خوانش کتاب نیست. کتابی که خوانده نشود؛ جفا بر درختی ست که تبر خورده است و به کاغذ، بدل شده است.
گاهی اوقات در آیین بزم عروسی، عزم عیادت و سرکشی به فامیل، یاران قدیم و دوستان ندیم، تحفهام کتاب بود و هست. زیبندهی یاد فامیل، دوست و آشنا را تنها کتاب میدیدم و میبینم. چند سال پیش، برخوردها، نگاهها و نگرها، در مجال گرفتن تحفهی کتاب - به قول امروزیها کادو- اخمی به پیشانی بود و رو و گرهی به پیشان و ابرو. من دلخوش بودم و خرسند که بالاخره، کتاب را در میآبند و آنها، گاه با نگاهی غیر خریدارانه، به گوشهای اقامتش میدادند. اینقدر تکرار کردم و هدیه دادم و تکرر در تحفهی کتاب، که امروز به لطف پروردگار، اگر برای دوستی در بزم عروسیش، تحفهی گرانبهای شاهنامهی فردوسی خردمند را به عزم شادکامی و سرآغاز زندگی دوجوانِ جوانبخت، هدیه دهم، بر کتاب بوسهای میزنند و دست مریزادی به بهانهی سپاس و پاسِ این تحفه.
همآره در گوشهای ازین هدیه، به ناز میآرایم:
«دو مرغ عشق! … بخوانید و زندگی را با یار مهربان، مهرآیین پیوند بزنید!» یادداشتکی ست به شوق و حاشیهای بر تحشیهی کتاب به ذوق.
در کاشانهها میبینم و میبینید که مرتب نگران درس و آتیهی فرزندان خویشند؛ تکرار میکنند و اصرار:
” کتاب بخوان! … بچه کتاب بخون! …رودم کتاب بخوون! … فرزندم بخوان! … “
این نوع ادبیات رفتاری، نهادن خشت نخستی ست کج در پرورش، تا به ثریا دیوارِ دانشِ نونهال، راست بنماید؛ غافل ازاینکه، آبی ست که در هآون- به قول ما بویراحمدیها
«سِرکو» - میکوبند. راه چاره، ساده است و دمِ دست:
خود والدین- پدر و مادر- و بزرگترهای کاشانه، اگر مرتب کتاب بخوانند؛ هر نوباوهای که میبیند، یاد میگیرد، تکرار میکند، علاقهمند میشود و چه بسا، ملکهی ذهنش میشود. به همین خاطر است که اهالی مطالعه، اغلب فرزندانی کتابخوان دارند. کتابخوانی هم، بستر مفید و مثبتی برای درس خواندن و علاقه مندی فرزندان ما به درس و مشق و مطالعه است.
پس:
زِ عشق سایهی دستی گرفته ایم! … اگر شبنم جانمان کتاب باشد، فرزندی ادیب، اصیل و اهل اندیشه تربیت کرده ایم.
امروزه هم، در این بلبشوی دنیای رسانه، ماهواره و دود و دروغ، مهمترین وظیفهی هر کدام از ما پدر و مادرها، پرورش فرزندانی سالم و صالح است. چراغ کاشانهی خویش را با کتاب خوانی کودکان خویش، پرفروغتر نماییم. این الگو، در مابقی مؤلفههای زندگی نیز صادق است و حاذق:
نیاز نیست داد بکشیم و فریاد که فرزندم نماز بخوان! دلبندم راست برو! کج مَنشین! … این کار خوب است و ثواب، آن کار بد است و ناصواب. نیازی به زبان و بیان و داد و فریاد نیست. تنها خود ما اگر نماز بخوانیم، فرزندانمان به نماز میایستند و راز ونیاز. اگر راست بگوییم، دلبندمان راستی پیشه میکند و ریشه. اگر کتاب باز باشیم، کودک شما، از نوزادی دست و دل و دیدهاش با کاغذ کتاب، عطر کتاب و سطر سطر کتاب، انس میگیرد. چه مأنوسی دلرباتر از کتاب و چه انیسی دل انگیزتر از معارف صواب.
البته این وظیفه خانواده است در ترویج، تقویت و توسعه کتاب و کتابخوانی در نهاد کودکِ خویش. وظیفه سایر نهادهای دولتی و خصوصی، سازمانهای مردم نهاد، ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت خانه آموزش و پرورش، ادرات کل کتابخانههای مراکز استان ها، مراکز علمی و دانشگاههای استانها و سایر مراکز مرتبط با دانش و فرهنگ، ایجاد بسترهای مناسب و زیرساختهای کتاب و کتابخوانی دردو حوزه سخت افزاری و نرم افزاری در سطح جامعه - به شکل عادلانه - است.
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد، اداره کل کتابخانهها ی استان که ناظر بر توسعهی کتاب و متولی این مفهوم زیبا و توسعهای در جامعهی استان است، به قطع یقین برنامههای مدون و زمانبندی شده برای تغییر نرخ مطالعه، کمک به تقویت فرهنگ کتاب و کتابخوانی دارد. در ایام خاص، مثل شرایط کرونایی، برای ترویج و توسعه کتاب، بسترهای پیشرفت یار مهربان در دیار مهربانان را ایجاد مینماید. هر گونه سهو و زلل، خطا و خلل در برخورد نامناسب با کتاب، پذیرفته نیست. میدانیم و میدانید که گمشدهی توسعهی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی سرزمین مادریم ایران اسلامی، کتاب است. پس دست در دست هم، بسانِ عاشقان ممتاز به حرمت کتاب به یار مهربان، سلام میگوییم و دست ارادت بر سینهی تکریم و تعزیز میگذاریم؛ فروتن تعظیم مینماییم، گرامیش میداریم و عزیزش برمی شماریم؛ چرا که کتابخوان عاشق ممتاز است و:
فرق است عاشق ممتاز
و
مردم بیامتیاز را! …
سروش درست
یاسوج شورانگیز
۲۷ تیرگان ۱۴۰۰خ.