دریافت لینک صفحه با کد QR
اسماعیل آذرینژاد؛
روحانی تحصیلکردهای که قصهخوانی را به روستاهای کهگیلویه و بویراحمد میبرد
18 تير 1400 ساعت 14:52
اسماعیل آذرینژاد، روحانی تحصیلکردهای که قصهخوانی را به روستاهای کهگیلویه و بویراحمد برده است.
اسماعیل آذرینژاد، روحانی تحصیلکردهای که قصهخوانی را به روستاهای کهگیلویه و بویراحمد برده است.
به گزارش کبنا به نقل از همشهری آنلاین، کتابخوانی و روستا. این انتخاب اسماعیل آذرینژاد است؛ روحانی تحصیلکردهای که میگوید کتاب مسیر زندگی او را در نوجوانی تغییر داد و حالا دوست دارد خودش، آن کسی باشد که با معرفی کتاب، زندگی کودکان روستایی را تحتتأثیر و آنها را در مسیر آگاهی قرار دهد. «قصه، توپ، رنگ»، شعار فعالیت مردی است که هر هفته گزارشهای منظمی از فعالیتش در روستاها برای کاربران فضای مجازی منتشر میکند و بین آنها حسابی شناخته شده است. اما نه این شهرت، نه مصاحبههایی که با تلویزیون یا روزنامه گاردین کرده، هیچکدام باعث نشده او کار اصلی خود را فراموش کند و درگیر حاشیهها شود. او برای کودکان روستاهای کمبرخوردار کتاب میبرد، آنها را به قصهخوانی، داستاننویسی خلاق، نقاشی و ساخت کاردستی تشویق میکند و قصد دارد امسال تمرکز فعالیتها را بر تربیت نیروی انسانی متخصص قرار دهد. با اسماعیل آذرینژاد از کتاب حرف زدهایم و از انتخاب متفاوتش؛ کتابخوانی برای کودکان روستایی.
- چند سال از زمانی که تصمیم گرفتید برای کودکان روستا کتاب ببرید، میگذرد؟
از سال ۹۱ این کار را شروع کردم. استان ما روستاهای زیادی دارد و سعی کردهام به تعداد زیادی از آنها سر بزنم.
- وقتی کار را شروع کردید، تصور میکردید که یک روز تا این اندازه گسترده شود؟
روز اولی که این کار را شروع کردم، تصورم این بود که در نهایت در مسجد شهر خودمان یا چند جای نزدیک دیگر، چند کار کوچک انجام خواهم داد. هیچ وقت فکر نمیکردم کار تا این اندازه گسترده شود. رفتهرفته، ماه بهماه کار بزرگتر شد و نسبت به روز اول شکل دیگری پیدا کرد.
درباره سختیهای این کار چه پیشبینیای داشتید؟
طبیعتا هر کاری سختیهای مخصوص خود را دارد. برای این که هر کاری را با برنامه، فکر و طرح جلو ببریم، باید موفقیتها، موانع و چالشها را در کنار هم درنظر بگیریم. روز اولی که در مسجد امام علی (ع) در حاشیه شهر دهدشت شروع بهکار کردم، مشکلات را میدیدم. اما در عین حال سعی میکردم برای هر مشکل، راهحلی پیدا کنم.همیشه نخستین چالش درون خودم است، هربار مشکلی پیش آید از خودم میپرسم نقش من در این مشکل چیست؟ اگر بچهای ارتباط برقرار نمیکرد، با خودم میگفتم حتما راهکار من ایراد دارد یا مطابق با نیاز او نیست. زمانی در گلزار شهدای دهدشت فعالیت میکردم. والدین کودکانی که آنجا با آنها ارتباط برقرار کرده بودم، هر کدام مشکلی در خانواده داشتند. من قرار بود به آنها کمک کنم و باید خودم توانمند میشدم تا گرهای از کار بچهها باز کنم. سعی میکردم خودم را تقویت کنم و نگاه اولم، افزایش توانمندیهایم بود. این شعار نیست و واقعیت دارد. روحیهام، نگاه به درون خودم است.
- بزرگترین چالش شما در این راه چه بود؟
اوایل کار با چالشهای مادی و کمبود امکانات مواجه بودم. به کتاب نیاز داشتم.البته بعضی از آن مشکلات الان هم وجود دارند مثلا به مدرسهای میرویم که امکانات ندارد. در خود شهر دهدشت نیاز به فضایی برای انجام فعالیتهایمان داریم اما مکانی موجود نیست.اما بزرگترین چالش ما برای آموزش کودکان، چه در آموزش و پرورش و مهدکودکها و چه در خانوادهها، کمبود نیروی انسانی متخصص و آگاه است. متأسفانه در این زمینه کمبودها جدی است. از بعضی مربیان میپرسم چقدر آموزش دیدهاند و میشنوم که تنها ۲ روز دوره دیدهاند، یعنی هیچ تخصصی ندارند. این واقعا دغدغه من است.
- چرا از بین همه انتخابها، تصمیم گرفتید حوزه کتاب را برای انجام یک کار مفید انتخاب کنید؟
من از روز اولی که طلبه شدم، حس میکردم باید کار ویژهای انجام دهم؛ کاری که شعاری و سطحی نباشد. در دورهای که در حوزه درس میخواندم، وقتی به دهدشت برمیگشتم کیفم پر از کتاب بود. بعضی دوستان نوار کاستهای نوحه و روضهخوانی با خود میآوردند اما من کتاب با خودم داشتم. در مسجد که مینشستیم، با بچهها درباره کتاب حرف میزدم. کهگیلویه و بویراحمد، استان محروم و کمبرخورداری است و من میدانستم راه برونرفت از این محرومیت، آگاهی و دانایی است. دانایی است که توانایی به همراه میآورد و اگر توانا شویم، میتوانیم محرومیت را برطرف کنیم. با این نگاه، کتاب، کودک و روستا را انتخاب کردم.
و چرا کودکان را جامعه هدف خود قرار دادید؟
بهنظرم کودکان در جریان آگاهی، اهمیت بیشتری دارند. زمانی که در دانشگاه درس میدادم، متوجه شدم که هرچه تلاش میکنم دانشجوهایم به کتاب علاقهمند نمیشوند. شخصیت آنها شکل گرفته بود و دیگر تغییر آنها سخت بود. در دبیرستان، همه درگیر کنکور و آمادگی برای آن بودند. در دوره راهنمایی هم کار سخت بود چون بچهها در حال ورود به دوره نوجوانی و درگیر موضوعات رشد و بلوغ بودند. به این ترتیب مطمئن شدم بهترین دوره برای انس با کتاب و رشد مناسب، دوران مهدکودک و ابتدایی است. روستاها را انتخاب کردم چون امکانات محدودی داشتند.
- تا به حال در راهی که قدم گذشتهاید ناامید شدهاید؟
سختی زیاد دیدهام اما ناامید نشدهام. برخوردهای نامناسب هم زیاد دیدهام. در یکی از روستاها، مشکلات مربوط به مواد مخدر بسیار بود. یک سال تمام من هر پنجشنبه به این روستا میرفتم. یکی از اهالی به من گفت آمدنت به اینجا، آب در هاون کوبیدن است. به او گفتم فقط برای از بین بردن این نگاه است که ناامید نمیشوم و اتفاقا هرجا مشکلات بیشتر باشد، عزم من بیشتر میشود. یک پزشک هرگز سر در مطب خود نمینویسد: ورود بیمار ممنوع! اگر قرار باشد من به فضای سالم، رشدیافته و پیشرفته بروم که حاصلی ندارد. هر جا سختی بیشتر بود، امید بیشتری در خودم احساس کردم.
- چه واکنشهایی باعث میشود بهدرستی کاری که انجام میدهید، مطمئن شوید؟
همین که یک کودک در سال ۱۰۰ کتاب میخواند، اتفاق مهمی است. بچهها با پر کردن کاربرگها، تحلیل محتوای کتاب را تجربه میکنند. نقاشی میکشند و کاردستی درست میکنند. هیچ اجباری برایشان وجود ندارد و حتی جایزهای هم به آنها ندادهایم. بچهها با شوق خودشان همراه میشوند و همین نشان میدهد که کارمان بیاثر نیست. وقتی میبینم بچهها حرفهای قشنگ میزنند و فکرهای زیبا دارند، مطمئن میشوم که کارمان را درست انجام دادهایم. کودکی که تا دیروز هیچ کتابی نخوانده بود و تحلیل نکرده بود، حالا فکر عمیقی پیدا کرده و بهراحتی درباره داستان و نویسنده نظر میدهد، همین برای من کفایت میکند و به من شوق و انگیزه میدهد.
- خودتان در کودکی اهل کتاب خواندن بودید؟
در دوران ابتدایی دسترسی به کتاب نداشتم. پدر و مادرم هم بیسواد بودند و فضای خانوادگی با مطالعه ارتباطی نداشت. اما در دوران راهنمایی وضعیتم بهتر شد. در مسجد با افراد بیشتری ارتباط برقرار کردم و وارد دنیای کتاب شدم. چیزی که در ضمیر ناخودآگاه من وجود دارد، این است که خودم در آن دوران از کتاب لذت بردم و دیگرانی به زندگیام قدم گذاشتند که به من تلنگر زدند و مرا در این مسیر قرار دادند. با خودم میگویم زندگی من با یکبار معرفی کتاب، تحتتأثیر قرار گرفت پس من هم میتوانم با معرفی کتاب، بر زندگی فرد دیگری تأثیر بگذارم. تجربه شیرین نوجوانی خودم را، به بچهها انتقال میدهم.
- با این همه فعالیت، فرصتی هم برای مطالعه شخصی برایتان باقی میماند؟
بیشتر مطالعات من مرتبط با کارم است و در زمینه تدریسم مطالعه میکنم. اما برای مطالعه در حوزههای مورد علاقه شخصی، کمتر فرصتی پیدا میکنم.
علاقه شخصی شما مطالعه چه نوع آثاری است؟
من لیسانس جامعهشناسی و فوقلیسانس عرفان دارم. کتابهای موردعلاقهام در حوزه عرفان هستند. زمانی بود که هر هفته با دوستان مثنویخوانی داشتیم. چند سال قبل که حجم کار کمتر بود، چند مقاله علمی - پژوهشی هم در زمینههای عرفانی نوشتم چون علاقه من به این حوزه است.
- کرونا چه تغییری در روند فعالیتهای شما ایجاد کرد؟
کرونا با همه تلخی، به نوعی برای ما مبارک بود و به فعالیتهایمان جهت داد. برنامهها عمیقتر شد. اوایل کرونا یک ماهی کار تعطیل شد اما بعد شیوه کارمان را تغییر دادیم. قبلا کلاس برگزار میکردیم، بعد کتاب امانت دادیم و بعد هم کاربرگها اضافه شد. سعی کردیم فعالیتمان را با شرایط تطبیق دهیم.
- از بزرگان ادبیات و اهل فرهنگ چه بازخوردی گرفتید؟
خیلی کم با نویسندگان کتابها ارتباط برقرار شد. اما با سلبریتیها و بزرگان اهل فرهنگ و ادبیات، خیلی کمتر توانستم ارتباط برقرار کنم.
- پس بیشتر مردم معمولی با شما همراه شدند.
من در فضای مجازی فعال هستم و از این طریق، فعالیتهایمان خوب دیده شد. اقشار مختلف مردم با اعتقادات و گرایشهای سیاسی متفاوت، از برنامههای ما استقبال کردند. سعی کردهام هرگز وارد حاشیه نشوم و تمرکزم را بر کارم بگذارم. گزارش کارهایی که انجام شده را در فضای مجازی با مردم به اشتراک میگذارم.
در حال ساخت چند فضای فرهنگی به شکل خانه کودک، در چند شهر استان هستیم. قصد دارم برای افزایش تعداد این مراکز تلاش کنم. امسال را به تربیت و آموزش نیروی انسانی اختصاص دادهایم. اگر معلمان و مربیان قوی، متخصص و آگاه داشته باشیم، دیگر نیازی به فعالیتهای اضافهتر در روستاها نخواهد بود. معلمان در زنگ انشا، قصهخوانی و داستاننویسی خلاق را اجرا میکنند.
کد مطلب: 436649
کبنانیوز
https://www.kebnanews.ir