تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۲۱
کد مطلب : ۴۲۴۴۴۱
«فرهیختگان» در آستانه برگزاری دادگاه مهم تهیهکننده سینما گزارش میدهد
جزئیات جدید از ارتباط امامی با صندوق ذخیره فرهنگیان/ از لابی با مرعشی و تاجگردون تا برگرداندن رای دادگاه زمین لواسان
۴
کبنا ؛
----------------------------------------------------------------------------
نویسنده: میلاد جلیلزاده و سیدمهدی موسوی تبار، گروه فرهنگ
صندوق ذخیره فرهنگیان قصه پرغصهای دارد. سال ۷۴ بود که مطابق مصوبه هیاتوزیران دولت سازندگی، این صندوق تاسیس شد. بعدها جبار کوچکینژاد که عضو هیات تحقیق و تفحص مجلس دهم از این صندوق بود، گفت: «متاسفانه مبنای صندوق را از همان بدو تاسیس کج گذاشتهاند و آن را ملک شخصی خود کرده بودند. بهگونهای که در همان اوایل فعالیت صندوق، برخی وزرا ۴۰ درصد صندوق را جزء سهام خودشان قرار دادند و بقیه را میان شرکت تعاونی مصرف فرهنگیان تقسیم کردند.» به هرحال دو دهه که از فعالیت این صندوق گذشت، بحث مفاسد مالی در آن و البته در بانک سرمایه، کار را به زمزمههایی مبنیبر استیضاح وزیر آموزش و پرورش در مجلس دهم کشاند، هر چند علیاصغر فانی چند روز قبل از این استیضاح، برخلاف میل باطنیاش و بنا به خواست رئیسجمهور، مجبور به استعفا شد. فانی در ۲۸ مهر ۹۵ استعفا داد؛ یعنی 12 روز بعد از بازداشت یکی از عاملان بانک سرمایه که بعدها مشخص شد چه نقش موثری داشته است و این درحالی بود که هیات تحقیق و تفحص مجلس از صندوق ذخیره فرهنگیان، روز یکشنبه ۹ آبانماه تشکیل شد. شهابالدین غندالی، مدیرعامل وقت صندوق که میگوید وزارت فانی، پیشنهاد او به دولت بوده است، ادعا میکند قرار بود پیرو کنار رفتن فانی، او سرپرست این وزارتخانه شود اما ماجرای بازداشتش همهچیز را بههم ریخت. قاسم احمدیلاشکی، عضو وقت کمیسیون آموزشوتحقیقات مجلس در رابطه با تخلفات صورتگرفته در این صندوق میگفت: «90درصد از تسهیلات و وامهای بانک سرمایه، تنها به 30 نفر ارائه میشده است.» که این یعنی سهم فرهنگیان و سایر افراد عادی از مجموع تسهیلات خرد و متوسط بانک، کمتر از 10 درصد بوده است. اما قبل از استعفای فانی و قبل از تشکیل کمیسیون تحقیق و تفحص مجلس در اینباره، یک اتفاق دیگر رخ داده بود که میتوانست توجهات عامه مردم را به ماجرای صندوق بیشتر جلب کند. شانزدهم مهرماه سال ۱۳۹۵ بود که برای اولینبار خبر دستگیری محمد امامی منتشر شد. امامی یکی از سرمایهگذاران کلان سینمای ایران و همینطور شبکه نمایش خانگی بود که به اتهام پولشویی و اختلاس از صندوق ذخیره فرهنگیان مدتی را در بازداشت به سر برد.
بعد از این اتفاق، از غلامرضا موسوی، رئیس کانون تهیهکنندگان سینمای ایران گرفته تا امیر خجسته، رئیس کمیسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس، افراد بسیاری درباره فعالیتهای محمد امامی اظهارنظر کردند. موسوی به مواردی از پولشویی محمد امامی اشاره کرد و گفت که این شخص عضو رسمی کانون تهیهکنندگان نیست و امیر خجسته هم گفت: «تخلفات این تهیهکننده در فراکسیون مبارزه با مفاسد مجلس موردبررسی قرار گرفته و مواردی مربوط به پولشویی او اثبات شده است که مجلس برای بررسی بیشتر، این موضوع را به دستگاههای نظارتی و قوهقضائیه ارجاع داده است.» اما ماجرا به همین سادگی نبود، چون فساد اقتصادی در صندوق ذخیره فرهنگیان، نهتنها با مقوله هنر و افراد مشهور آن ارتباط پیدا میکرد، بلکه این افراد مشهور هم با سیاست و یکسری باندهای جناحی مرتبط بودند. چهار روز پس از تشکیل هیات تحقیق و تفحص مجلس از صندوق ذخیره فرهنگیان، محمد امامی که همزمان با آغاز ساخت سری دوم سریال شهرزاد بازداشت شده بود، چنانکه در خبرها آمده با ارائه زمین پدریاش بهعنوان وثیقه آزاد شد. امیر خجسته روز ۱۷دیماه در اظهارنظری جدید و متفاوت به خبرگزاری خانه ملت گفت که اتهام پولشویی تهیهکننده سریال «شهرزاد» به اثبات نرسیده است و اضافه کرد که این تهیهکننده، یعنی محمد امامی، حق قانونی دارد تا از رسانههایی که به دروغ خبر اثبات جرم وی را بدون هیچ مستنداتی منتشر کردهاند، شکایت کند. لحن خجسته بهطور واضحی تغییر کرده بود. محمود صادقی، نماینده تهران، که او هم یکی از اعضای هیات تحقیق و تفحص مجلس از صندوق ذخیره فرهنگیان محسوب میشد، پیش از این در 13 شهریورماه همان سال 1395 گفته بود «تخلفات مالی صورتگرفته در این صندوق بین سالهای ۸۶ تا ۹۲ و در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد رخ داده است.» صادقی به لحاظ سیاسی و جناحی، شخصیتی تندرو بود و به همین دلیل مواضعش نسبت به باقی همقطارانش سریعتر ارائه میشدند و صریحتر بودند؛ طوریکه میشد صادقی را خواند یا شنید و فهمید که در پسزمینه ذهنی باقی همقطارانش چه میگذرد.
چهار روز قبل از تشکیل کمیته تحقیق و تفحص مجلس از صندوق ذخیره فرهنگیان و پس از آن که غندالی بازداشت شد، محمود صادقی یک دوربرگردان حقوقی برای خودش باز کرد و گفت که این حرفش نقلقولی از شهابالدین غندالی بوده و اضافه کرد که «در ابتدا (ما اعضای فراکسیون امید مجلس دهم) احساس کردیم که این موضوع جنبه سیاسی دارد ولی بعد که محتوای موضوع و بازه زمانی را دیدیم، (فهمیدیم) که ریشه در گذشته دارد و متاسفانه در این دولت هم ادامه پیدا کرده است.»
او که اتهامش به دولت قبل را در سایت ایلنا و پس از آن روزنامه شرق مطرح کرده بود، برای عقبنشینی از آن ادعا، یک سایت بسیار گمنام اصلاحطلب به نام سهندنامه را انتخاب کرد که در جستوجوی گوگل هم آدرس آن پیدا نمیشود و تنها خبر تولیدیاش در طول دوران فعالیتی که داشته، همین گفتوگو با صادقی بود؛ و البته باز در همین گفتوگو هم ریشه فساد در صندوق ذخیره فرهنگیان را مربوط به دولت قبل دانست. اما اساسا اگر بنا به ریشهیابی بود، صادقی باید تاریخ را به عقبتر و زمان دولت سازندگی میبرد. هیچ راهی وجود نداشت تا دامن آن جناح سیاسی که صندوق ذخیره فرهنگیان را پایگاه و خانه مقاصد خودش کرده بود، از این موج برکنار بماند.
مدتی پس از بازداشت محمد امامی، کمپینی در فضای مجازی به راه افتاد با نام «نه به شهرزاد». اعضای این کمپین خواستار توقف فیلمبرداری سریال شهرزاد تا زمان روشن شدن منابع مالی آن بودند. کمپین نه به شهرزاد که از شهروندان عموما عادی جامعه تشکیل میشد و ابزار رسانهای خاصی به جز اکانتهای مجازی نداشت، نتوانست جلوی تولید شهرزاد ۲ و ۳ را بگیرد؛ اما هشدار بزرگی به جامعه ایران داد که بعدها تاثیر عمیقی روی افکار عمومی گذاشت. پشیمانی کسانی که در دوره اولیه اعتراضها نسبت به ابهام در منابع مالی شهرزاد، سرگرمی را مقدم بر حقجویی داشته بودند، بعدها با واکنشهای کوبندهای به سلبریتیها از یکسو و حساسیتهای شدید نسبت به مساله پولهای مشکوک در سینمای ایران از سوی دیگر خودش را نشان داد. این اتفاق در جوی رخ داد که پس از انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم ایجاد شد و «نه به شهرزاد» تبدیل شد به ندایی که قدرش را بهموقع ندانستیم و حالا جامعه برای جبران مافات، لحن خیلی شدیدتری به خود میگرفت. انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم که برگزار شد، تقریبا تمام بازیگران سریال شهرزاد و البته کسان دیگری که در سایر فیلمهای محمد امامی بازی کرده بودند، به کمپین حامیان یکی از نامزدها پیوستند. حالا بهتر میشد ارتباط مثلث «اقتصاد، سیاست و هنر» را در بانک سرمایه فهمید. پس از آن انتخابات، جو جامعه بهطور کل تغییر کرد. دیماه 1396 هم گذشت و در شرایط غافلگیرکنندهای که حال و روحیه جامعه ایران را نمیشد با چند ماه قبل آن مقایسه کرد، هیاتتحقیق و تفحصی که در مجلس قرار بود به موضوع تخلفات صندوق ذخیره فرهنگیان بپردازد، بالاخره در ۲۵ بهمن ماه، گزارش 580 صفحهای خود را به انضمام 3هزار و 806 صفحه مستندات، تدوین کرد و از خلال آن خلاصهای حدودا 60 صفحهای را به کمیسیون آموزش ارائه داد. در بخش دوم این گزارش ذیل عنوان «بیان اجمالی تخلفات عمده در صندوق ذخیره فرهنگیان و شرکتها و موسسات تابعه» نوشته شده بود: «هیات تحقیق و تفحص، متناسب با محدودیت زمانی که در اختیار داشت، به بررسی موارد مهم و اساسی فعالیت صندوق پرداخته است و میتوان گفت در هر موردی که هیات ورود پیدا کرده است، تخلفی کلی مشاهده شد بهصورتی که کارشناسان را به این اظهارنظر واداشت که گویی تخلف و ارتکاب جرم، در صندوق ذخیره فرهنگیان نهادینه شده است.» دیری نگذشت که دادگاههای بانک سرمایه برگزار شدند و نامی که مرتب به میان میآمد، بله! محمد امامی بود. او نقشی بسیار بزرگتر از یک آدم مایهدار که میخواست چندتا عکس یادگاری با هنرپیشههای سینما بیندازد، داشت. از امامی بارها در قرائت کیفرخواستها بهعنوان کانون مفاسد و تخلفات اقتصادی نام برده شد ولی او طی تمام این مدت در بازداشت بود و تحقیقات گستردهای روی تخلفاتش درحال انجام بودند. امامی که از نام او چند سال پیش با پیشوند یا پسوند «پل سینمای ایران به بخش خصوصی» یا «دروازه فیلمسازی مستقل از بودجه حکومتی» پردهبرداری شده بود، حالا به نماد جوفروشی و گندمنمایی تبدیل میشد. او پیش از آنکه پایش به اولین جلسه دادگاه باز شود، در دادگاه افکار عمومی محکوم شد و این وقتی خودش را به وضوح نشان داد که آخرین تک باقیماندگان کمتعدادی از حامیان خلعسلاحشده او، یعنی سلبریتیها، قبل از بالا آوردن سرها از سنگرها فرو پاشید. چند سینماگر که حتی خیلیهاشان به درجه سلبریتی هم نرسیده بودند، در بهار ۱۳۹۹، بیانیهای برای درخواست مرخصی محمد امامی دادند و به فاصله کمتر از یک روز، به نوبت امضاهایشان را پس گرفتند. ظاهرا از آن همه کیا و بیا دیگر چیز چندانی باقی نمانده بود.
پدیده پولشویی در سینمای ایران چیزی است که بحث آن با محمد امامی به راه افتاد. پیش از او بابک زنجانی در دولت قبل روی چند فیلم سرمایهگذاری کرده بود اما اینها بیشتر پولپاشی ابرثروتمندی یکشبه بودند تا پولشویی و درضمن، قابلیت هیچگونه بهرهبرداری سیاسی برای دولت وقت را پیدا نکردند؛ چنانکه اسفندیار رحیممشایی هنگام ثبتنام برای انتخابات ریاستجمهوری یازدهم، به قدری دستش از حمایت هنرمندان خالی بود که ناچار شد با حقهبازی مرحوم عزتالله انتظامی را به بهانه ثبت موزه انتظامی از خانهاش بیرون بکشد، سوار اتومبیل کند و به مرکز ثبتنام نامزدها در وزارت کشور ببرد. اما امامی داستان دیگری داشت. تا قبل از بازداشت او و برده شدن نامش در چندین دادگاه بانک سرمایه، خیلیها اساسا وجود چنین فسادی در اقتصاد سینمای ایران را بهطور کل منکر میشدند؛ اما این همه اتفاقات در کمتر از هفتسال رخ داد؛ از ظهور محمد امامی در عالم هنر تا حضور او در دادگاه. او شخصیت محوری در داستانی بود که عبور جامعه هنری ایران و مخاطبانش از یک امتحان بزرگ را روایت میکرد و حالا که به پرده آخر نزدیک میشویم، خیلیها سربلند شدهاند، خیلیها متنبه شدهاند، عدهای هنوز اصرار دارند که مردود شوند و عدهای هم خودشان را در صف جماعت سربلند یا لااقل متنبه جا میزنند و باید منتظر باشیم تا قصه به فصل آنها برسد.
آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از یک گفتوگوی چندساعته با شهابالدین غندالی، مدیرعامل برکنار شده و بازداشت شده صندوق ذخیره فرهنگیان است که چند وقت پیش در دفتر روزنامه «فرهیختگان» انجام شد. قبل از انتشار کامل این گفتوگوی طولانی که به دلیل حجم بالا، محدودیتهایی را در قالب روزنامهنگاری ایجاد میکرد، به بهانه برگزاری اولین جلسه از دادگاه محمد امامی، بخشهایی را که از زبان غندالی درباره امامی صحبت شده است، در این شماره منتشر میکنیم.
محمد امامی که یک سرمایهگذار کلان در سینما، تئاتر و شبکه نمایش خانگی است و به همین علت نام او برای خیلیها آشناست، غیر از حوزه فرهنگ، فعالیتهای اقتصادی متعدد دیگری هم داشته که از معاملات ملکی تا صادر کردن قیر ایران به امارات و قطر را شامل میشوند و آنچه در ادامه میآید، ناظر به بسیاری از این فعالیتها که مرتبط با بانک سرمایه و صندوق ذخیره فرهنگیان بودهاند، مطرح شده است. غندالی در این گفتوگو در جایگاه مدافع محمد امامی ظاهر شد و ادعا میکرد که او هیچگونه بدهی به بانک سرمایه ندارد. بااینحال، از خلال همین صحبتها میشود چیزهای بیشتری درباره امامی فهمید؛ مثل اینکه محمد امامی، چندبار یکی از چهرههای سیاسی که سابقا استاندار کرمان، نماینده مجالس پنجم و ششم، رئیسدفتر هاشمیرفسنجانی در زمان ریاستجمهوری وی، معاون رئیسجمهور در دوره محمد خاتمی و موسس هواپیمایی ماهان بود و هماکنون سخنگوی حزب کارگزاران است یا اینکه یک نماینده پرحاشیهای که در مجلس یازدهم اعتبارنامهاش تایید نشد را برای لابی، جهت ابقای «ع- ب»، مدیر قبلی بانک سرمایه، نزد غندالی فرستاده بود. برگرداندن رای دادگاه زمین لواسان، نکته دیگری است که غندالی در بحث پرحاشیه «زمین لواسان» به آن اشاره میکند. در بحث این زمین که امامی درمورد آن به گراننمایی متهم است، غندالی از زبان خودش و محمد امامی میگوید که اگر دادگاه ادعا میکند من گراننمایی کردم، بانک آن زمین را به خودش برگرداند تا پولشان را پس بدهد. این ادعا درحالی مطرح میشود که همین گراننماییها روی بازار مسکن تاثیر قابل لمسی گذاشتهاند و حالا قیمت ملک و زمین بهشدت بالا رفته است و ضرری که به اموال عمومی وارد شده، با فسخ معامله به نرخ امروز، برطرف نخواهد شد.
در ضمن، خود غندالی ابتدا میگوید که قیمت تعیینشده توسط مالکان زمین لواسان را 50 میلیاردتومان اعلام کرده و حالا به نظر دادگاه که میگوید شما زمین 48 میلیاردی را 106 میلیارد قیمت گذاشتهاید، خرده میگیرد.
از طرفی همسر غندالی متهم به معاونت در اخلال در نظام بانکی و معاونت محمد امامی است. یکی از اسناد کیفرخواست همسر غندالی پیامکی است که محمد امامی برای او فرستاده تا فردی را به ریاست یک شعبه از بانک سرمایه بگمارند. این اتفاق فردای همان روز میافتد و همان فرد رئیس یکی از شعب بانک سرمایه میشود.
حالا غندالی پاسخ میدهد که چون خانم من دوست داشته بلوف بزند و ادعا کند که روی من نفوذ زیادی دارد، امامی هم میخواسته درخواستی مطرح کند که من انجامش ندهم و بعد بگوید پس دیدید شما چنین نفوذی ندارید... این استدلال ممکن است یادآور استدلال اکبر طبری در یکی از اولین دادگاههایش باشد که میگفت؛ «من رفقایی دارم که لواسان را به نامم میزنند. اگر شما چنین رفقایی ندارید، به من مربوط نیست.» گزیدهای از گفتوگوی «فــرهیــــختــگان»
با شـــهابالــدین غنــدالـــی که در ادامه میخوانید، جزئیات قابل بحث دیگری هم دارد که هرکدام میتوانند سررشته یک قصه بلند باشند. هنوز دادگاه درباره محمد امامی رای خود را صادر نکرده اما ادعای مدیرعامل پیشین صندوق ذخیره فرهنگیان که محمد امامی در ارتباط با این صندوق و بانک سرمایه، ابدا هیچ جرمی مرتکب نشده، بهقدری بزرگ است که پیش از برگزاری دادگاه هم باور آن سخت به نظر میرسد.
لابیهای قدرتمند آقای امامی
آقای امامی قبل از ما از سال 90 در بانک سرمایه مشاور آقای «ع-ب»، مدیرعامل قبلی بود. ما که آمدیم آقای امامی آنجا مشاور بود. آقای امامی بهشدت لابی میکرد که او را برندارم. با من آشنا نبود ولی عوامل مختلفی را بسیج میکرد که آقای «ع-ب» را از آنجا حذف نکنم. ما در بررسیهایی که روی بانک انجام دادیم، دیدیم در تسهیلاتی که داده شده، دقت نکردهاند. امانتداری را رعایت نکردهاند. فرض کنید آقای «ع-ب»، میگفت آقای احمدینژاد سال 90 به من زنگ زد که کسی را میفرستم و به او 700 میلیاردتومان وام بدهید تا برای کشور گندم بیاورد. آقای «ج» را فرستاد و من هم 700 میلیارد به او وام دادم. اعتبارسنجی بالاتر از این میخواهید که رئیسجمهور زنگ زده است؟ وثیقه هم نگرفتم. دو-سه تا چک داد.
آقای امامی خیلیها را بسیج کرد که آقای «ع-ب» نرود، ازجمله یکی از همین سیاسیون را فرستاد که سالهاست با ما رفیق بود و وقتی من مدیرکل آموزشوپرورش کرمان بودم، ایشان استاندار بود. دو صبحانه هم پیش من آمد و من گفتم رفاقتمان سر جای خود است ولی من آقای «ع-ب»، را برمیدارم. این آقا که پسرعموی خانم آقای هاشمیرفسنجانی است، آدم سالمی است و سالها با او کار کردهام ولی بههر حال لابیهایی بود که انجام میشد. چون این رفیق ما برادرزادهای به نام «م-م» دارد که در بانک سرمایه قبل از من بهعنوان دلال حضور داشت. برای افراد وام جور میکرد و 4-3 درصد خودش را میگرفت. «م-م» با آقای امامی رفیق بود. یکسری افراد در بانکها دلال هستند و کار دلالی میکنند. برای شما تسهیلات جور میکنند و پورسانت میگیرند. فساد بانکی دست این دلالهاست. تیم بانکی را هم دلالها میچینند. آدمهایی که وام میگیرند را هم دلالها میآورند. مهرههای بانکی را اینها میچینند. یکسری افراد اینچنینی در کشور هستند و کسی با آنها کار ندارد. همه پشت صــحــنه هستند.
بـعـد از ایــن رفیقمان، آقای تاجگردون را فرستادند که آقای «ع-ب»، بماند. گفتم ممکن نیست. رفاقتمان سر جای خود است اما ایشان باید برود و شکی ندارم. بعد آقای «ن-ق»، نماینده ارومیه را با 14 نماینده آذریزبان، یک زمانی سرظهر آوردند که سر هم 15 نماینده در دفتر من آمدند و ناچار شدیم برای آنها ناهار تهیه کنیم. آقای «ن-ق»، منبر رفت و یاحسین میگفت و شلوغ میکرد که فقط یک مدیرعامل ترک در کشور هست و شما میخواهید او را بردارید؟ ما پشت او ایستادهایم. گفتم آقای «ن-ق»، ناهار را بخورید اما من آقای «ع-ب»، را برمیدارم. بعد همه ما را به مجلس احضار کنید، تحقیق و تفحص کنید، وزیر را استیضاح کنید اما آقای «ع-ب»، را برمیدارم. با عصبانیت گفت من یک یاحسین در مجلس میکشم، آبروی وزیر شما را میبرم. گفتم هر کاری میخواهید انجام دهید. آقای «ع-ب»، نباید بماند، چون احساس میکنم به درد مدیرعاملی نمیخورد. اگر هم دزدی نمیکند، بانک را با تسهیلاتی که داده، خراب کرده است. در سال 92 ایشان را عزل کردم. بعد درخشنده را جای آقای «ع-ب»، گذاشتیم. اینها را گفتم که بگویم آقای امامی از قبل من بود. آقای «ع-ب»، را نمیدانم؛ ولی تاجگردون و مرعشی جزء لابیهای آقای امامی بودند. لابیهایی که انجام میشد، برای قبل از 93 بود. بعدا فهمیدم ایشان (محمد امامی) بود که لابی میکرد. قبل از این نمیدانستم افرادی را فرستاده است. بعد از اینکه آشنا شدیم، خودش گفت این لابیها را ما انجام دادیم. آقای مرعشی نمیگفت کسی لابی کرده، از جانب خودش صحبت میکرد. آقای تاجگردون هم همینطور بود. امامی گفت من آنزمان با اینها (آقای «ع-ب»و تیم او) کار میکردم و احساس میکردم اگر بخشهایی (از بانک) سر جایش بماند، کمک به بانک است. به این خاطر که وامهایی که داده، قلقشان را در دست دارد و میداند چطور برگرداند و اگر آدم جدید بیاید، بانک زیان میکند؛ چون این آدمها بدهیها را نمیدهند. استدلال او این بود.
ابهامهای خرید زمین لواسان توسط امامی
آقای امامی در بانک سرمایه مشاور بود و با شرکت ساختمانی بانک کار میکرد. در همین زمین لواسان که الان راجعبه آن بحث است، آقای «م-ع» سر شرکت ساختمانی بانک کلاه گذاشت. این زمین، برای دو خانم از نوادگان قاجار بود. آقای «م-ع» گفته بود چنین ملکی هست و میتوانم ارزان برای شما بخرم. چهار هکتار است و میتوانم 50 میلیارد بخرم ولی من آنها را پای معامله میآورم و شما 20 میلیارد دلالی به من بدهید. آن را 70 میلیارد به شما میدهم (50 میلیاردتومان پول زمین و 20 میلیاردتومان حق دلالی آقای «م-ع»). بعد به خودم بفروشید 106 میلیارد؛ قسطی و 6 ماهه. این کار را کرد و 20 میلیارد خود را چکی به اینها داده و گفته بود 20 میلیارد دلالی من است و چک را گرفته بود. وقتی تمام شد، به دادگاه رفت و با مبایعهنامه شکایت کرده بود که این زمین برای من است و 20 میلیارد پول دادند و چک هم گرفتم. پول را به قاضی (پس) داد و سند زمین را به نام خود کرد؛ بدون اینکه خانم فروشنده پای معامله بیاید. وکیلی داشت که سکته کرد و مرد. بههمراه همین وکیل این کار را کرده بودند و تقسیم کردند. شرکت ساختمانی بانک دید که کلاه سرش رفته و نمیتوانست کاری کند و سند هم به نام آقای «م-ع»شده و باید 50 میلیارد به خانم صاحبملک بدهد. حالا نمیدانستند چه کار کنند. در نتیجه امامی را وارد کردند. امامی با آنها رفیق بود و تعامل داشت. به آقای امامی گفتند زور ما نمیرسد در دادگاه این را حل کنیم. تو به عنوان بخش خصوصی وارد شو و این سند را باطل کن و به نام شرکت ساختمانی بانک بگیر و بعد ما به شما میفروشیم. آقای امامی هم وارد میشود و وکیل را میسازد و کار میکنند و سند را باطل میکنند و سند را به نام شرکت ساختمانی بانک میزنند و پول خانمهای صاحبملک را میدهند. در بانک این دو خانم سند میزنند و 106 میلیاردی که به آقای «م-ع» فروختند را به آقای امامی میفروشند. آقای قهرمانی (نماینده دادستان) میگوید من کارشناس فرستادم و قیمت آن ملک 48 میلیارد است. اگر چنین است بانک را باید بهعنوان کلاهبردار بگیرید. بانک این ملک را 106 میلیارد فروخته است. آقای امامی نقد خریدند و جای آن ساختمانی در فرشته دادند.
شروع کار غندالی و امامی
آقای امامی سال 91 حدود 100 میلیارد تسهیلات برای چند شرکت خود در دفعات مختلف گرفت. برای روشاقشم، سونقشم و... وام گرفت. اینها کارهای قیر میکردند. آقای ضیایی که بعد مدیرعامل شرکت سرمایهگذار فرهنگیان شد، از طریق آقای عالمی معرفی شد. آقای امامی را هم از آن طریق معرفی کرد و در مجموعه ما آورد. آقای ضیایی رئیس هیاتمدیره شرکت زیرمجموعه بانک رفاه بود. آقای دلاویز مدیرعامل شرکت نفت پارس بود. با اینها رفاقت داشت. احسان دلاویز برادر او بود. اینها در تیم آقای امامی بودند و با آقای دلاویزی که مدیرعامل شرکت نفت پارس بود، مرتبط بودند و قیر شرکت نفت پارس را داخل شرکت بانک رفاه کرده بودند. ضمانتنامه از بانک سپه گرفته بودند و قیر به آن شرکت میدادند و کارگزار فروش را آقای امامی انتخاب کردند. آقای امامی شرکتی تاسیس کرد به نام گلکسی. قیر را به دبی منتقل میکردند و میفروختند. ضمانتنامه را شرکتی که برای بانک سپه بود، داد و آنها به آن شرکا تضمین ملکی داده بودند. قیر را میفروختند و پول را با سود، به شرکت میدادند. آقای ضیایی از آنجا به اداره فرهنگیان منتقل شد، فروش قیر را دوباره از طریق آقای دلاویز به شرکت سرمایهگذاری فرهنگیان منتقل کردند و کارگزار را آقای امامی گذاشتند و شرکت سرمایهگذار فرهنگیان، دو ضمانتنامه 50 میلیاردتومانی از بانک سرمایه گرفته بود و به شرکت نفت پارس (دلاویز) داد و قیر را به قیمت تابلوی بورس، به شرکت سرمایهگذار فرهنگیان (ضیایی) واگذار میکردند و او هم به قیمت تابلو به آقای امامی میداد و او بابت هر 50 میلیاردتومان، باید قیر را میفروخت و با سود 39 درصد برمیگرداند. 50 میلیارد اول را با سود 39 درصد برگرداند. 50 میلیارد دوم به این تنشها خورد. یعنی آنجا کار درست بود. 39 درصد سود، هیچ جایی نبود. ایشان 50 میلیارد اول را با سود 39 درصد تسویه کرد. 50 میلیارد دوم بود که در این جریانات افتاد.
اما اینکه آقای امامی کجا با ما آشنا شد؟ یک جلسه نزد من آمدند، اعضای هیاتمدیره بانک سرمایه بودند. شرکتی به نام نفتوگاز سرمایه داشتند. آقای آرمان علمایی را مدیرعامل این شرکت کردند. پیش من آمدند که شرکت نفتوگاز سرمایه را فعال کنیم. این شرکت سرمایهگذار را بگویید به ما سهام بدهد و ما شرکت سهامی دایر کنیم. سهام به ما بدهید و ما چند چیز به شما میدهیم. این زمان آقای درخشنده بود.
آقای سامان مدلل یکی دو کارخانه داشت که یکی شرکت فولاد دماوند در بندر امینآباد بهشر است و یکی شرکت فولاد امیرآباد. اینها هر دو برای آقای مدلل است و تولید میلگرد و کلاف میکرد. آقای مدلل برای آن بدهی که به بانک در سال 89 داشت، سهام این کارخانه را در سال 91 و 92، نیمه اول 92 ارزیابی کرده بود و دو تا 45 درصد سهام این دو کارخانه را به بانک سرمایه بهعنوان بدهی داده بود. این قبل از حضور من در صندوق بود. آقای درخشنده گفت ما کارخانهدار نیستیم و نمیتوانیم این دو کارخانه را اداره کنیم. ما (بانک سرمایه) میتوانیم این سهام را به شما (صندوق ذخیره فرهنگیان) به همان قیمتی که از مدلل گرفتیم، بدهیم و شما سهام برخی شرکتها را بدهید. ما هم یک شرکت بورسی در بانک ایجاد کنیم که سود برای بانک درست کند چون بانک قبلا از شرکت صرافی سود خوبی داشت ولی (آن صرافی) الان دچار مشکل شده است و حالا از یک جای دیگر میتوانیم درآمدی برای بانک ایجاد کنیم. ما همانند بانکهای دیگر شرکت نداریم. بانک فقط یک شرکتی به نام سایهگستر داشت. من گفتم قرار نیست به صندوق، شرکت اضافه کنیم. موسسات کارخانه صنعتی، باید در شرکت سرمایهگذاری فرهنگیان بیایند. به هیاتمدیره شرکت بروید و گزارش بدهید و این کارخانهها را معرفی کنید و اگر موافق بودند، از شما بگیرند و سهام بدهند. درخشنده به شرکت سرمایهگذار فرهنگیان رفت و در هیاتمدیره گزارش داد و آنها بررسی کردند و پذیرفتند این دو سهام 45 درصدی از این دو شرکت فولادی را بگیرند و بهجای آن سهام ذوبآهن و ماشینسازی اراک را بدهند. آن شرکت سایهگستر را هم به اینها (به بانک) دادند. (در شرکت سایهگستر، صندوق ذخیره فرهنگیان و بانک سرمایه) مشترک هستند. آقای درخشنده 30 درصد را به شرکت سرمایهگذار فرهنگیان و 70 درصد را به بانک داد چون میگفت بانک نمیگذارد صددرصد این شرکت را بگیریم. لذا 30 درصد را به شرکت سرمایهگذار فرهنگیان دادند. شرکت سایهگستر (تغییر نام داد و) به نام شرکت «سایهگستر سرمایه» شد و کار بورسی میکرد و با شرکت سرمایهگذار فرهنگیان مشترک بود. شرکتهای مدلل را در داخل این قضیه آوردند. در یک جلسه به ما گفتند یک شرکت بورسی گرفتیم، شرکت نفتوگاز سرمایه را هم نمیتوانیم اداره کنیم و به شما میدهیم و جای آن سهام به ما بدهید. در آن جلسه چون امامی عضو هیاتمدیره شرکت نفتوگاز سرمایه بود، ایشان هم آمده بود. آشنایی ما از آنجا بود. این جلسه در اردیبهشت 93 بود.
تا قبل از این زمان امامی را ندیده بودم. فقط یک جلسه، قبل از نوروز93 ایشان پیش ما آمد. در همان ایامی که افراد میآمدند و تبریک میگفتند، پیش من آمد و یک لپتاپ بهعنوان کادو آورد و گفت من در بانک سرمایه فعالیت دارم و خواستم تبریک بگویم. من هم ایشان را نمیشناختم. آن لپتاپ را به زیرمجموعه دادم که به شرکت کامپیوتری دادند. آنجا ثبت شد. جلوی چشم خود امامی دادم که این را ثبت کنید. این آشنایی اول ما بود که چند دقیقه بیشتر نمیشد. بعد در آن جلسه اردیبهشت 93 آمد و همدیگر را دیدیم.
برادرزاده آقای «ا–ش» شریک 50 درصد امامی در شرکتهاست. این شرکتها شخصی و برای خودشان است. از بانک سرمایه وام گرفتند. حدود 100 میلیارد در سال 91 وام گرفتند و زمان من، (بعد از آشنایی خانوادگی غندالی با امامیها) جلوی پدرش گفتم تسویه کنید. من نمیدانستم بدهکار بانک سرمایه هستید و الان که رفیق شدیم، باید تسویه کنید. قبول کرد. محمد خواست تسویه کند و کارها اینچنین شد و درخشنده را عزل کردند و (قضیه) ماند و به 94 افتاد که تسویه کرد. الان نه بانک سرمایه شاکی آقای امامی است و نه در لیست بدهکاران بانک سرمایه است و فقط آقای قهرمانی (نماینده دادستان) طرف حساب است که میگوید (امامی) ملک را گراننمایی کرده است. اگر اینچنین است به خودشان بازگردانید. این مشکلی ندارد. این اختلاس نیست. میگویید ملک را گران گرفته؟ به خودشان برگردانید. بارها به سمیعی و قهرمانی گفتم این دعوا ندارد. اگر گراننمایی کرده، به خودشان بازگردانید و پول شما را از آن زمان با سود جرایم پرداخت کند. حکم را اینطور بگیرید.
آشنایی خانوادگی غندالی با امامیها
من یک زمانی معاون پرورشی منطقه 17 تهران بودم. اوایل انقلاب بود. مجید مجیدی را مسئول فرهنگی امور تربیتی گذاشته بودم. بالای امامزاده حسن یک ساختمانی است که در آن ساختمان بود. روی همین حساب مجید مجیدی با من آشنا بود. پیغام داد که یک شهرک سینمایی به نام نور در جاده قم درباره فیلم پیامبر(ص) است. چون مکه رفتهاید، اشکالات شهرک را بگویید. یک روز قرار گذاشت و رفتیم. آنجا پدر آقای امامی بودند. صبح تا عصر طول کشید تا دو شهرک مکه و مدینه را ببینم و اشکالات را بگویم و خیلی از اشکالات را رفع کرد و بعدا تشکر کرد. خیلی جاها را دقت نداشت. مسافت بین سعی صفا و مروه با مقام ابراهیم و اینکه چاه زمزم کجا باشد را نمیدانست. یکسری فاصلههای قانونی داشت که رعایت نشده بود. آنجا با پدر آقای امامی آشنا شدیم.
ایشان در صنعت نساجی هستند. از فارغالتحصیلان قدیمی فوقلیسانس نساجی از آلمان است و شاید در نساجی جز ایشان صاحبنظر نداریم. الان مجانی مشاوره میدهد. مدیرعامل شرکت ایرانمرینوس قم از اول انقلاب تا این اواخر بود که الان تعطیل شده است. نساجیها همه تعطیل شدهاند. آنجا با ایشان آشنا شدیم. پیرمرد جالبی بود و میگفت شام دعوت کنیم میآیید؟ گفتم حرفی نیست. به خانه دعوت کرد. خانهشان در ورودی مدرس به فرشته، در کوچهای بود. خانه پدر او بود. خواهرهای امامی هم در آن جلسه بودند و با خانم ما رفیق شدند و ارتباط خانوادگی برقرار شد و یکبار خانم من آنها را دعوت کرد.
آقای (محمد) امامی از قبل، هم با «پ.ک» رفیق بود و هم با آقای «ب» و هم با آقای «ت»؛ و نیازی به هیچ اعمال نفوذی از جانب من یا کسی در بانک سرمایه نداشت. آقای «ط» هم اجازه نداد این تیم عوض شود. این تیم تا پایان شهریور 94 بودند. (ط) اصلا اجازه کار در بانک نمیداد و نیازی به دخالت من نداشت.
یک قسمتهایی از سریال هیولا را خانمم به من نشان داده است. همان که آقای مهران مدیری ساخته است. پرونده را به آقای مدیری دادهاند و او سریال را از روی این ساخته است. اینها محل بحث است.
پیامک به دیار باقی
زن من یک معلم بازنشسته است و نه یک روز در صندوق آمده و نه کارمند بوده و نه حقوقبگیر بوده و نه کارهای است. جرم او این است که با خواهرهای امامی رفیق است. این را معاونت در اخلال عمده در نظام اقتصادی کشور زدند. میگویم چرا این را میزنید؟ آقای سمیعی میگوید آقای امامی دو پیام به ایشان داده است. گفتم چیست؟ میگوید گفته به شوهرت بگو «پ»، فلانجا رئیس شعبه شود. میگویم از کجا معلوم توطئه نبوده است؟ آقای امامی با «ب» هماهنگ کرده و نیرو را گذاشته تا رد گم کنند، بعد به زن من پیامک کرده است. در ثانی اینطور نیست. زن من میخواهد ثابت کند روی من نفوذ دارد. 3-2 بار دعوا کردیم که در کارهای من حق دخالت ندارد، جلوی اینها میخواهد کم نیاورد که هرچه بگویم شوهرم انجام میدهد. امامی هم فهمیده بود این بلوف میزند و یک چیزهایی میگفت که روی این را کم کند. پیامهایی میداد که مثلا نشود و بعد بگوید دیدید نشد؛ درحالیکه مدعی هستید روی شوهرم نفوذ دارم. یک کریخوانی بچهگانه منتهی به این شده است. میگویم اولا پیام قابلاستناد نیست و در ثانی از کجا معلوم پاپوش نباشد. این را صادقانه بیان میکنم که کل ارتباط همسر بنده و بنده با سریال شهرزاد و امامی در ارتباط با این امر، فقط دو جاست. یکبار پشتصحنه شهرزاد است که دعوت کرد و رفتیم. در شهرزاد یک بود. یکبار هم وقتی کار تمام شد و مجلس میهمانی گرفتند، خانهای بود که فیلم را در آنجا تهیه کردند. سمت شهید محلاتی و بلوار ابوذر بود. دعوت کرد و ما شرکت کردیم. آدمهای دیگر هم بودند. بیش از 300 نفر آدم در آنجا بود. چهرههای اقتصادی، هنری و... بودند. کمال تبریزی بود، مجید مجیدی بود، محسن تنابنده بود، خیلی از هنرپیشهها بودند. آقای ذاکری مدیرعامل موسسه همشهری بود. اینها را به یاد دارم. ما هم رفتیم یک ساعت نشستیم و آمدیم. این کل ارتباط ما با شهرزاد بود.
امامی فقط همین ۲ کار را برای ما کرد
آقای امامی دو کار برای ما کرد. یکبار گفت در دبی کار میکنیم و شرکتمان فعال است. شهردار دبی میگوید برای سال2020 نیازمند 400 هتل 4ستاره هستیم. هر مجموعهای که این هتلها را بسازد، ظرف یک سال پول او را با 40 درصد برمیگردانیم. یعنی صندوق برود و در آنجا هتل بسازد و سود خوبی دارد. گفتم من دبی نمیتوانم بیایم؛ چون شرکتم را آنجا تعطیل کردم و باید مبلغی را سالانه میدادم و ندادم و در بلکلیست دبی هستم. نمیتوانم بروم. ایشان گفت اجازه میدهید پیگیری کنیم و حل شود؟ گفتم اگر میتوانید بروید و حل کنید. کپی پاسپورت از من گرفتند و یک ماه بعد گفتند حل کردیم و ویزای سه ماهه برای من آوردند. به دبی رفتیم و با شهردار دبی جلسه گذاشتیم و گزارشی تهیه کردیم و طرح را گرفتم و به یک کمیته سرمایهگذاری که داشتیم، دادم. آقای «ت» در صندوق ذخیره فرهنگیان مسئول آن بود و بررسی کردند و گفتند اقتصادی نیست. ما رد کردیم و گفتیم نمیآییم. این یک کار بود آقای امامی انجام داد که همان زمان «ف-ر» مالک این شرکت صنایع غذایی بهروز، در جلسه دبی حضور داشت و گفت این شرکت را میخواهیم بفروشیم و صندوق بخرد و گفتم چقدر؟ گفت 300 میلیارد است.
گزارشی از حسابرسیها و وضعیت دارایی شرکت داد و کمیته سرمایهگذاری آن را هم رد کرد. یک کار دیگر هم آقای امامی برای ما کرد. من در آلمان شرکت زدهام و وکیل دارم. هرکدام از شیرآلات فشار قوی که برای سر چاههای نفت و نیروگاههای برق است را دلالها یک میلیون و 200 هزار یورو در کشور ما میفروشند. امامی گفت شما کارخانه ماشینسازی اراک را ببینید و اگر میشود خط تولید را رایزنی کنید و به ایران بیاوریم و ماشینسازی اراک را راه بیندازید. این به نفع مملکت است. قبول کردم و به هزینه کارخانه آلمانی، به آلمان رفتم. من دو سفر به آلمان رفتم و کارخانه را بازدید کردیم. مالک و مدیر آن کارخانه هم ماشینسازی اراک را بازدید کرد و پذیرفت اینجا میشود خط تولید راه انداخت. تکنولوژی عایق داخل لولهها که سر چاههای نفت خوردگی ایجاد نکند را فقط آمریکا و آلمان دارند. پذیرفت اینجا خط تولید راه بیندازد. آمد و قرارداد با شرکت ماشینسازی ما بست که بعد از بازداشت من تعطیل کردند. این دو کار را آقای امامی انجام داد.
بعد از این اتفاق، از غلامرضا موسوی، رئیس کانون تهیهکنندگان سینمای ایران گرفته تا امیر خجسته، رئیس کمیسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس، افراد بسیاری درباره فعالیتهای محمد امامی اظهارنظر کردند. موسوی به مواردی از پولشویی محمد امامی اشاره کرد و گفت که این شخص عضو رسمی کانون تهیهکنندگان نیست و امیر خجسته هم گفت: «تخلفات این تهیهکننده در فراکسیون مبارزه با مفاسد مجلس موردبررسی قرار گرفته و مواردی مربوط به پولشویی او اثبات شده است که مجلس برای بررسی بیشتر، این موضوع را به دستگاههای نظارتی و قوهقضائیه ارجاع داده است.» اما ماجرا به همین سادگی نبود، چون فساد اقتصادی در صندوق ذخیره فرهنگیان، نهتنها با مقوله هنر و افراد مشهور آن ارتباط پیدا میکرد، بلکه این افراد مشهور هم با سیاست و یکسری باندهای جناحی مرتبط بودند. چهار روز پس از تشکیل هیات تحقیق و تفحص مجلس از صندوق ذخیره فرهنگیان، محمد امامی که همزمان با آغاز ساخت سری دوم سریال شهرزاد بازداشت شده بود، چنانکه در خبرها آمده با ارائه زمین پدریاش بهعنوان وثیقه آزاد شد. امیر خجسته روز ۱۷دیماه در اظهارنظری جدید و متفاوت به خبرگزاری خانه ملت گفت که اتهام پولشویی تهیهکننده سریال «شهرزاد» به اثبات نرسیده است و اضافه کرد که این تهیهکننده، یعنی محمد امامی، حق قانونی دارد تا از رسانههایی که به دروغ خبر اثبات جرم وی را بدون هیچ مستنداتی منتشر کردهاند، شکایت کند. لحن خجسته بهطور واضحی تغییر کرده بود. محمود صادقی، نماینده تهران، که او هم یکی از اعضای هیات تحقیق و تفحص مجلس از صندوق ذخیره فرهنگیان محسوب میشد، پیش از این در 13 شهریورماه همان سال 1395 گفته بود «تخلفات مالی صورتگرفته در این صندوق بین سالهای ۸۶ تا ۹۲ و در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد رخ داده است.» صادقی به لحاظ سیاسی و جناحی، شخصیتی تندرو بود و به همین دلیل مواضعش نسبت به باقی همقطارانش سریعتر ارائه میشدند و صریحتر بودند؛ طوریکه میشد صادقی را خواند یا شنید و فهمید که در پسزمینه ذهنی باقی همقطارانش چه میگذرد.
چهار روز قبل از تشکیل کمیته تحقیق و تفحص مجلس از صندوق ذخیره فرهنگیان و پس از آن که غندالی بازداشت شد، محمود صادقی یک دوربرگردان حقوقی برای خودش باز کرد و گفت که این حرفش نقلقولی از شهابالدین غندالی بوده و اضافه کرد که «در ابتدا (ما اعضای فراکسیون امید مجلس دهم) احساس کردیم که این موضوع جنبه سیاسی دارد ولی بعد که محتوای موضوع و بازه زمانی را دیدیم، (فهمیدیم) که ریشه در گذشته دارد و متاسفانه در این دولت هم ادامه پیدا کرده است.»
او که اتهامش به دولت قبل را در سایت ایلنا و پس از آن روزنامه شرق مطرح کرده بود، برای عقبنشینی از آن ادعا، یک سایت بسیار گمنام اصلاحطلب به نام سهندنامه را انتخاب کرد که در جستوجوی گوگل هم آدرس آن پیدا نمیشود و تنها خبر تولیدیاش در طول دوران فعالیتی که داشته، همین گفتوگو با صادقی بود؛ و البته باز در همین گفتوگو هم ریشه فساد در صندوق ذخیره فرهنگیان را مربوط به دولت قبل دانست. اما اساسا اگر بنا به ریشهیابی بود، صادقی باید تاریخ را به عقبتر و زمان دولت سازندگی میبرد. هیچ راهی وجود نداشت تا دامن آن جناح سیاسی که صندوق ذخیره فرهنگیان را پایگاه و خانه مقاصد خودش کرده بود، از این موج برکنار بماند.
مدتی پس از بازداشت محمد امامی، کمپینی در فضای مجازی به راه افتاد با نام «نه به شهرزاد». اعضای این کمپین خواستار توقف فیلمبرداری سریال شهرزاد تا زمان روشن شدن منابع مالی آن بودند. کمپین نه به شهرزاد که از شهروندان عموما عادی جامعه تشکیل میشد و ابزار رسانهای خاصی به جز اکانتهای مجازی نداشت، نتوانست جلوی تولید شهرزاد ۲ و ۳ را بگیرد؛ اما هشدار بزرگی به جامعه ایران داد که بعدها تاثیر عمیقی روی افکار عمومی گذاشت. پشیمانی کسانی که در دوره اولیه اعتراضها نسبت به ابهام در منابع مالی شهرزاد، سرگرمی را مقدم بر حقجویی داشته بودند، بعدها با واکنشهای کوبندهای به سلبریتیها از یکسو و حساسیتهای شدید نسبت به مساله پولهای مشکوک در سینمای ایران از سوی دیگر خودش را نشان داد. این اتفاق در جوی رخ داد که پس از انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم ایجاد شد و «نه به شهرزاد» تبدیل شد به ندایی که قدرش را بهموقع ندانستیم و حالا جامعه برای جبران مافات، لحن خیلی شدیدتری به خود میگرفت. انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم که برگزار شد، تقریبا تمام بازیگران سریال شهرزاد و البته کسان دیگری که در سایر فیلمهای محمد امامی بازی کرده بودند، به کمپین حامیان یکی از نامزدها پیوستند. حالا بهتر میشد ارتباط مثلث «اقتصاد، سیاست و هنر» را در بانک سرمایه فهمید. پس از آن انتخابات، جو جامعه بهطور کل تغییر کرد. دیماه 1396 هم گذشت و در شرایط غافلگیرکنندهای که حال و روحیه جامعه ایران را نمیشد با چند ماه قبل آن مقایسه کرد، هیاتتحقیق و تفحصی که در مجلس قرار بود به موضوع تخلفات صندوق ذخیره فرهنگیان بپردازد، بالاخره در ۲۵ بهمن ماه، گزارش 580 صفحهای خود را به انضمام 3هزار و 806 صفحه مستندات، تدوین کرد و از خلال آن خلاصهای حدودا 60 صفحهای را به کمیسیون آموزش ارائه داد. در بخش دوم این گزارش ذیل عنوان «بیان اجمالی تخلفات عمده در صندوق ذخیره فرهنگیان و شرکتها و موسسات تابعه» نوشته شده بود: «هیات تحقیق و تفحص، متناسب با محدودیت زمانی که در اختیار داشت، به بررسی موارد مهم و اساسی فعالیت صندوق پرداخته است و میتوان گفت در هر موردی که هیات ورود پیدا کرده است، تخلفی کلی مشاهده شد بهصورتی که کارشناسان را به این اظهارنظر واداشت که گویی تخلف و ارتکاب جرم، در صندوق ذخیره فرهنگیان نهادینه شده است.» دیری نگذشت که دادگاههای بانک سرمایه برگزار شدند و نامی که مرتب به میان میآمد، بله! محمد امامی بود. او نقشی بسیار بزرگتر از یک آدم مایهدار که میخواست چندتا عکس یادگاری با هنرپیشههای سینما بیندازد، داشت. از امامی بارها در قرائت کیفرخواستها بهعنوان کانون مفاسد و تخلفات اقتصادی نام برده شد ولی او طی تمام این مدت در بازداشت بود و تحقیقات گستردهای روی تخلفاتش درحال انجام بودند. امامی که از نام او چند سال پیش با پیشوند یا پسوند «پل سینمای ایران به بخش خصوصی» یا «دروازه فیلمسازی مستقل از بودجه حکومتی» پردهبرداری شده بود، حالا به نماد جوفروشی و گندمنمایی تبدیل میشد. او پیش از آنکه پایش به اولین جلسه دادگاه باز شود، در دادگاه افکار عمومی محکوم شد و این وقتی خودش را به وضوح نشان داد که آخرین تک باقیماندگان کمتعدادی از حامیان خلعسلاحشده او، یعنی سلبریتیها، قبل از بالا آوردن سرها از سنگرها فرو پاشید. چند سینماگر که حتی خیلیهاشان به درجه سلبریتی هم نرسیده بودند، در بهار ۱۳۹۹، بیانیهای برای درخواست مرخصی محمد امامی دادند و به فاصله کمتر از یک روز، به نوبت امضاهایشان را پس گرفتند. ظاهرا از آن همه کیا و بیا دیگر چیز چندانی باقی نمانده بود.
پدیده پولشویی در سینمای ایران چیزی است که بحث آن با محمد امامی به راه افتاد. پیش از او بابک زنجانی در دولت قبل روی چند فیلم سرمایهگذاری کرده بود اما اینها بیشتر پولپاشی ابرثروتمندی یکشبه بودند تا پولشویی و درضمن، قابلیت هیچگونه بهرهبرداری سیاسی برای دولت وقت را پیدا نکردند؛ چنانکه اسفندیار رحیممشایی هنگام ثبتنام برای انتخابات ریاستجمهوری یازدهم، به قدری دستش از حمایت هنرمندان خالی بود که ناچار شد با حقهبازی مرحوم عزتالله انتظامی را به بهانه ثبت موزه انتظامی از خانهاش بیرون بکشد، سوار اتومبیل کند و به مرکز ثبتنام نامزدها در وزارت کشور ببرد. اما امامی داستان دیگری داشت. تا قبل از بازداشت او و برده شدن نامش در چندین دادگاه بانک سرمایه، خیلیها اساسا وجود چنین فسادی در اقتصاد سینمای ایران را بهطور کل منکر میشدند؛ اما این همه اتفاقات در کمتر از هفتسال رخ داد؛ از ظهور محمد امامی در عالم هنر تا حضور او در دادگاه. او شخصیت محوری در داستانی بود که عبور جامعه هنری ایران و مخاطبانش از یک امتحان بزرگ را روایت میکرد و حالا که به پرده آخر نزدیک میشویم، خیلیها سربلند شدهاند، خیلیها متنبه شدهاند، عدهای هنوز اصرار دارند که مردود شوند و عدهای هم خودشان را در صف جماعت سربلند یا لااقل متنبه جا میزنند و باید منتظر باشیم تا قصه به فصل آنها برسد.
آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از یک گفتوگوی چندساعته با شهابالدین غندالی، مدیرعامل برکنار شده و بازداشت شده صندوق ذخیره فرهنگیان است که چند وقت پیش در دفتر روزنامه «فرهیختگان» انجام شد. قبل از انتشار کامل این گفتوگوی طولانی که به دلیل حجم بالا، محدودیتهایی را در قالب روزنامهنگاری ایجاد میکرد، به بهانه برگزاری اولین جلسه از دادگاه محمد امامی، بخشهایی را که از زبان غندالی درباره امامی صحبت شده است، در این شماره منتشر میکنیم.
محمد امامی که یک سرمایهگذار کلان در سینما، تئاتر و شبکه نمایش خانگی است و به همین علت نام او برای خیلیها آشناست، غیر از حوزه فرهنگ، فعالیتهای اقتصادی متعدد دیگری هم داشته که از معاملات ملکی تا صادر کردن قیر ایران به امارات و قطر را شامل میشوند و آنچه در ادامه میآید، ناظر به بسیاری از این فعالیتها که مرتبط با بانک سرمایه و صندوق ذخیره فرهنگیان بودهاند، مطرح شده است. غندالی در این گفتوگو در جایگاه مدافع محمد امامی ظاهر شد و ادعا میکرد که او هیچگونه بدهی به بانک سرمایه ندارد. بااینحال، از خلال همین صحبتها میشود چیزهای بیشتری درباره امامی فهمید؛ مثل اینکه محمد امامی، چندبار یکی از چهرههای سیاسی که سابقا استاندار کرمان، نماینده مجالس پنجم و ششم، رئیسدفتر هاشمیرفسنجانی در زمان ریاستجمهوری وی، معاون رئیسجمهور در دوره محمد خاتمی و موسس هواپیمایی ماهان بود و هماکنون سخنگوی حزب کارگزاران است یا اینکه یک نماینده پرحاشیهای که در مجلس یازدهم اعتبارنامهاش تایید نشد را برای لابی، جهت ابقای «ع- ب»، مدیر قبلی بانک سرمایه، نزد غندالی فرستاده بود. برگرداندن رای دادگاه زمین لواسان، نکته دیگری است که غندالی در بحث پرحاشیه «زمین لواسان» به آن اشاره میکند. در بحث این زمین که امامی درمورد آن به گراننمایی متهم است، غندالی از زبان خودش و محمد امامی میگوید که اگر دادگاه ادعا میکند من گراننمایی کردم، بانک آن زمین را به خودش برگرداند تا پولشان را پس بدهد. این ادعا درحالی مطرح میشود که همین گراننماییها روی بازار مسکن تاثیر قابل لمسی گذاشتهاند و حالا قیمت ملک و زمین بهشدت بالا رفته است و ضرری که به اموال عمومی وارد شده، با فسخ معامله به نرخ امروز، برطرف نخواهد شد.
در ضمن، خود غندالی ابتدا میگوید که قیمت تعیینشده توسط مالکان زمین لواسان را 50 میلیاردتومان اعلام کرده و حالا به نظر دادگاه که میگوید شما زمین 48 میلیاردی را 106 میلیارد قیمت گذاشتهاید، خرده میگیرد.
از طرفی همسر غندالی متهم به معاونت در اخلال در نظام بانکی و معاونت محمد امامی است. یکی از اسناد کیفرخواست همسر غندالی پیامکی است که محمد امامی برای او فرستاده تا فردی را به ریاست یک شعبه از بانک سرمایه بگمارند. این اتفاق فردای همان روز میافتد و همان فرد رئیس یکی از شعب بانک سرمایه میشود.
حالا غندالی پاسخ میدهد که چون خانم من دوست داشته بلوف بزند و ادعا کند که روی من نفوذ زیادی دارد، امامی هم میخواسته درخواستی مطرح کند که من انجامش ندهم و بعد بگوید پس دیدید شما چنین نفوذی ندارید... این استدلال ممکن است یادآور استدلال اکبر طبری در یکی از اولین دادگاههایش باشد که میگفت؛ «من رفقایی دارم که لواسان را به نامم میزنند. اگر شما چنین رفقایی ندارید، به من مربوط نیست.» گزیدهای از گفتوگوی «فــرهیــــختــگان»
با شـــهابالــدین غنــدالـــی که در ادامه میخوانید، جزئیات قابل بحث دیگری هم دارد که هرکدام میتوانند سررشته یک قصه بلند باشند. هنوز دادگاه درباره محمد امامی رای خود را صادر نکرده اما ادعای مدیرعامل پیشین صندوق ذخیره فرهنگیان که محمد امامی در ارتباط با این صندوق و بانک سرمایه، ابدا هیچ جرمی مرتکب نشده، بهقدری بزرگ است که پیش از برگزاری دادگاه هم باور آن سخت به نظر میرسد.
لابیهای قدرتمند آقای امامی
آقای امامی قبل از ما از سال 90 در بانک سرمایه مشاور آقای «ع-ب»، مدیرعامل قبلی بود. ما که آمدیم آقای امامی آنجا مشاور بود. آقای امامی بهشدت لابی میکرد که او را برندارم. با من آشنا نبود ولی عوامل مختلفی را بسیج میکرد که آقای «ع-ب» را از آنجا حذف نکنم. ما در بررسیهایی که روی بانک انجام دادیم، دیدیم در تسهیلاتی که داده شده، دقت نکردهاند. امانتداری را رعایت نکردهاند. فرض کنید آقای «ع-ب»، میگفت آقای احمدینژاد سال 90 به من زنگ زد که کسی را میفرستم و به او 700 میلیاردتومان وام بدهید تا برای کشور گندم بیاورد. آقای «ج» را فرستاد و من هم 700 میلیارد به او وام دادم. اعتبارسنجی بالاتر از این میخواهید که رئیسجمهور زنگ زده است؟ وثیقه هم نگرفتم. دو-سه تا چک داد.
آقای امامی خیلیها را بسیج کرد که آقای «ع-ب» نرود، ازجمله یکی از همین سیاسیون را فرستاد که سالهاست با ما رفیق بود و وقتی من مدیرکل آموزشوپرورش کرمان بودم، ایشان استاندار بود. دو صبحانه هم پیش من آمد و من گفتم رفاقتمان سر جای خود است ولی من آقای «ع-ب»، را برمیدارم. این آقا که پسرعموی خانم آقای هاشمیرفسنجانی است، آدم سالمی است و سالها با او کار کردهام ولی بههر حال لابیهایی بود که انجام میشد. چون این رفیق ما برادرزادهای به نام «م-م» دارد که در بانک سرمایه قبل از من بهعنوان دلال حضور داشت. برای افراد وام جور میکرد و 4-3 درصد خودش را میگرفت. «م-م» با آقای امامی رفیق بود. یکسری افراد در بانکها دلال هستند و کار دلالی میکنند. برای شما تسهیلات جور میکنند و پورسانت میگیرند. فساد بانکی دست این دلالهاست. تیم بانکی را هم دلالها میچینند. آدمهایی که وام میگیرند را هم دلالها میآورند. مهرههای بانکی را اینها میچینند. یکسری افراد اینچنینی در کشور هستند و کسی با آنها کار ندارد. همه پشت صــحــنه هستند.
بـعـد از ایــن رفیقمان، آقای تاجگردون را فرستادند که آقای «ع-ب»، بماند. گفتم ممکن نیست. رفاقتمان سر جای خود است اما ایشان باید برود و شکی ندارم. بعد آقای «ن-ق»، نماینده ارومیه را با 14 نماینده آذریزبان، یک زمانی سرظهر آوردند که سر هم 15 نماینده در دفتر من آمدند و ناچار شدیم برای آنها ناهار تهیه کنیم. آقای «ن-ق»، منبر رفت و یاحسین میگفت و شلوغ میکرد که فقط یک مدیرعامل ترک در کشور هست و شما میخواهید او را بردارید؟ ما پشت او ایستادهایم. گفتم آقای «ن-ق»، ناهار را بخورید اما من آقای «ع-ب»، را برمیدارم. بعد همه ما را به مجلس احضار کنید، تحقیق و تفحص کنید، وزیر را استیضاح کنید اما آقای «ع-ب»، را برمیدارم. با عصبانیت گفت من یک یاحسین در مجلس میکشم، آبروی وزیر شما را میبرم. گفتم هر کاری میخواهید انجام دهید. آقای «ع-ب»، نباید بماند، چون احساس میکنم به درد مدیرعاملی نمیخورد. اگر هم دزدی نمیکند، بانک را با تسهیلاتی که داده، خراب کرده است. در سال 92 ایشان را عزل کردم. بعد درخشنده را جای آقای «ع-ب»، گذاشتیم. اینها را گفتم که بگویم آقای امامی از قبل من بود. آقای «ع-ب»، را نمیدانم؛ ولی تاجگردون و مرعشی جزء لابیهای آقای امامی بودند. لابیهایی که انجام میشد، برای قبل از 93 بود. بعدا فهمیدم ایشان (محمد امامی) بود که لابی میکرد. قبل از این نمیدانستم افرادی را فرستاده است. بعد از اینکه آشنا شدیم، خودش گفت این لابیها را ما انجام دادیم. آقای مرعشی نمیگفت کسی لابی کرده، از جانب خودش صحبت میکرد. آقای تاجگردون هم همینطور بود. امامی گفت من آنزمان با اینها (آقای «ع-ب»و تیم او) کار میکردم و احساس میکردم اگر بخشهایی (از بانک) سر جایش بماند، کمک به بانک است. به این خاطر که وامهایی که داده، قلقشان را در دست دارد و میداند چطور برگرداند و اگر آدم جدید بیاید، بانک زیان میکند؛ چون این آدمها بدهیها را نمیدهند. استدلال او این بود.
ابهامهای خرید زمین لواسان توسط امامی
آقای امامی در بانک سرمایه مشاور بود و با شرکت ساختمانی بانک کار میکرد. در همین زمین لواسان که الان راجعبه آن بحث است، آقای «م-ع» سر شرکت ساختمانی بانک کلاه گذاشت. این زمین، برای دو خانم از نوادگان قاجار بود. آقای «م-ع» گفته بود چنین ملکی هست و میتوانم ارزان برای شما بخرم. چهار هکتار است و میتوانم 50 میلیارد بخرم ولی من آنها را پای معامله میآورم و شما 20 میلیارد دلالی به من بدهید. آن را 70 میلیارد به شما میدهم (50 میلیاردتومان پول زمین و 20 میلیاردتومان حق دلالی آقای «م-ع»). بعد به خودم بفروشید 106 میلیارد؛ قسطی و 6 ماهه. این کار را کرد و 20 میلیارد خود را چکی به اینها داده و گفته بود 20 میلیارد دلالی من است و چک را گرفته بود. وقتی تمام شد، به دادگاه رفت و با مبایعهنامه شکایت کرده بود که این زمین برای من است و 20 میلیارد پول دادند و چک هم گرفتم. پول را به قاضی (پس) داد و سند زمین را به نام خود کرد؛ بدون اینکه خانم فروشنده پای معامله بیاید. وکیلی داشت که سکته کرد و مرد. بههمراه همین وکیل این کار را کرده بودند و تقسیم کردند. شرکت ساختمانی بانک دید که کلاه سرش رفته و نمیتوانست کاری کند و سند هم به نام آقای «م-ع»شده و باید 50 میلیارد به خانم صاحبملک بدهد. حالا نمیدانستند چه کار کنند. در نتیجه امامی را وارد کردند. امامی با آنها رفیق بود و تعامل داشت. به آقای امامی گفتند زور ما نمیرسد در دادگاه این را حل کنیم. تو به عنوان بخش خصوصی وارد شو و این سند را باطل کن و به نام شرکت ساختمانی بانک بگیر و بعد ما به شما میفروشیم. آقای امامی هم وارد میشود و وکیل را میسازد و کار میکنند و سند را باطل میکنند و سند را به نام شرکت ساختمانی بانک میزنند و پول خانمهای صاحبملک را میدهند. در بانک این دو خانم سند میزنند و 106 میلیاردی که به آقای «م-ع» فروختند را به آقای امامی میفروشند. آقای قهرمانی (نماینده دادستان) میگوید من کارشناس فرستادم و قیمت آن ملک 48 میلیارد است. اگر چنین است بانک را باید بهعنوان کلاهبردار بگیرید. بانک این ملک را 106 میلیارد فروخته است. آقای امامی نقد خریدند و جای آن ساختمانی در فرشته دادند.
شروع کار غندالی و امامی
آقای امامی سال 91 حدود 100 میلیارد تسهیلات برای چند شرکت خود در دفعات مختلف گرفت. برای روشاقشم، سونقشم و... وام گرفت. اینها کارهای قیر میکردند. آقای ضیایی که بعد مدیرعامل شرکت سرمایهگذار فرهنگیان شد، از طریق آقای عالمی معرفی شد. آقای امامی را هم از آن طریق معرفی کرد و در مجموعه ما آورد. آقای ضیایی رئیس هیاتمدیره شرکت زیرمجموعه بانک رفاه بود. آقای دلاویز مدیرعامل شرکت نفت پارس بود. با اینها رفاقت داشت. احسان دلاویز برادر او بود. اینها در تیم آقای امامی بودند و با آقای دلاویزی که مدیرعامل شرکت نفت پارس بود، مرتبط بودند و قیر شرکت نفت پارس را داخل شرکت بانک رفاه کرده بودند. ضمانتنامه از بانک سپه گرفته بودند و قیر به آن شرکت میدادند و کارگزار فروش را آقای امامی انتخاب کردند. آقای امامی شرکتی تاسیس کرد به نام گلکسی. قیر را به دبی منتقل میکردند و میفروختند. ضمانتنامه را شرکتی که برای بانک سپه بود، داد و آنها به آن شرکا تضمین ملکی داده بودند. قیر را میفروختند و پول را با سود، به شرکت میدادند. آقای ضیایی از آنجا به اداره فرهنگیان منتقل شد، فروش قیر را دوباره از طریق آقای دلاویز به شرکت سرمایهگذاری فرهنگیان منتقل کردند و کارگزار را آقای امامی گذاشتند و شرکت سرمایهگذار فرهنگیان، دو ضمانتنامه 50 میلیاردتومانی از بانک سرمایه گرفته بود و به شرکت نفت پارس (دلاویز) داد و قیر را به قیمت تابلوی بورس، به شرکت سرمایهگذار فرهنگیان (ضیایی) واگذار میکردند و او هم به قیمت تابلو به آقای امامی میداد و او بابت هر 50 میلیاردتومان، باید قیر را میفروخت و با سود 39 درصد برمیگرداند. 50 میلیارد اول را با سود 39 درصد برگرداند. 50 میلیارد دوم به این تنشها خورد. یعنی آنجا کار درست بود. 39 درصد سود، هیچ جایی نبود. ایشان 50 میلیارد اول را با سود 39 درصد تسویه کرد. 50 میلیارد دوم بود که در این جریانات افتاد.
اما اینکه آقای امامی کجا با ما آشنا شد؟ یک جلسه نزد من آمدند، اعضای هیاتمدیره بانک سرمایه بودند. شرکتی به نام نفتوگاز سرمایه داشتند. آقای آرمان علمایی را مدیرعامل این شرکت کردند. پیش من آمدند که شرکت نفتوگاز سرمایه را فعال کنیم. این شرکت سرمایهگذار را بگویید به ما سهام بدهد و ما شرکت سهامی دایر کنیم. سهام به ما بدهید و ما چند چیز به شما میدهیم. این زمان آقای درخشنده بود.
آقای سامان مدلل یکی دو کارخانه داشت که یکی شرکت فولاد دماوند در بندر امینآباد بهشر است و یکی شرکت فولاد امیرآباد. اینها هر دو برای آقای مدلل است و تولید میلگرد و کلاف میکرد. آقای مدلل برای آن بدهی که به بانک در سال 89 داشت، سهام این کارخانه را در سال 91 و 92، نیمه اول 92 ارزیابی کرده بود و دو تا 45 درصد سهام این دو کارخانه را به بانک سرمایه بهعنوان بدهی داده بود. این قبل از حضور من در صندوق بود. آقای درخشنده گفت ما کارخانهدار نیستیم و نمیتوانیم این دو کارخانه را اداره کنیم. ما (بانک سرمایه) میتوانیم این سهام را به شما (صندوق ذخیره فرهنگیان) به همان قیمتی که از مدلل گرفتیم، بدهیم و شما سهام برخی شرکتها را بدهید. ما هم یک شرکت بورسی در بانک ایجاد کنیم که سود برای بانک درست کند چون بانک قبلا از شرکت صرافی سود خوبی داشت ولی (آن صرافی) الان دچار مشکل شده است و حالا از یک جای دیگر میتوانیم درآمدی برای بانک ایجاد کنیم. ما همانند بانکهای دیگر شرکت نداریم. بانک فقط یک شرکتی به نام سایهگستر داشت. من گفتم قرار نیست به صندوق، شرکت اضافه کنیم. موسسات کارخانه صنعتی، باید در شرکت سرمایهگذاری فرهنگیان بیایند. به هیاتمدیره شرکت بروید و گزارش بدهید و این کارخانهها را معرفی کنید و اگر موافق بودند، از شما بگیرند و سهام بدهند. درخشنده به شرکت سرمایهگذار فرهنگیان رفت و در هیاتمدیره گزارش داد و آنها بررسی کردند و پذیرفتند این دو سهام 45 درصدی از این دو شرکت فولادی را بگیرند و بهجای آن سهام ذوبآهن و ماشینسازی اراک را بدهند. آن شرکت سایهگستر را هم به اینها (به بانک) دادند. (در شرکت سایهگستر، صندوق ذخیره فرهنگیان و بانک سرمایه) مشترک هستند. آقای درخشنده 30 درصد را به شرکت سرمایهگذار فرهنگیان و 70 درصد را به بانک داد چون میگفت بانک نمیگذارد صددرصد این شرکت را بگیریم. لذا 30 درصد را به شرکت سرمایهگذار فرهنگیان دادند. شرکت سایهگستر (تغییر نام داد و) به نام شرکت «سایهگستر سرمایه» شد و کار بورسی میکرد و با شرکت سرمایهگذار فرهنگیان مشترک بود. شرکتهای مدلل را در داخل این قضیه آوردند. در یک جلسه به ما گفتند یک شرکت بورسی گرفتیم، شرکت نفتوگاز سرمایه را هم نمیتوانیم اداره کنیم و به شما میدهیم و جای آن سهام به ما بدهید. در آن جلسه چون امامی عضو هیاتمدیره شرکت نفتوگاز سرمایه بود، ایشان هم آمده بود. آشنایی ما از آنجا بود. این جلسه در اردیبهشت 93 بود.
تا قبل از این زمان امامی را ندیده بودم. فقط یک جلسه، قبل از نوروز93 ایشان پیش ما آمد. در همان ایامی که افراد میآمدند و تبریک میگفتند، پیش من آمد و یک لپتاپ بهعنوان کادو آورد و گفت من در بانک سرمایه فعالیت دارم و خواستم تبریک بگویم. من هم ایشان را نمیشناختم. آن لپتاپ را به زیرمجموعه دادم که به شرکت کامپیوتری دادند. آنجا ثبت شد. جلوی چشم خود امامی دادم که این را ثبت کنید. این آشنایی اول ما بود که چند دقیقه بیشتر نمیشد. بعد در آن جلسه اردیبهشت 93 آمد و همدیگر را دیدیم.
برادرزاده آقای «ا–ش» شریک 50 درصد امامی در شرکتهاست. این شرکتها شخصی و برای خودشان است. از بانک سرمایه وام گرفتند. حدود 100 میلیارد در سال 91 وام گرفتند و زمان من، (بعد از آشنایی خانوادگی غندالی با امامیها) جلوی پدرش گفتم تسویه کنید. من نمیدانستم بدهکار بانک سرمایه هستید و الان که رفیق شدیم، باید تسویه کنید. قبول کرد. محمد خواست تسویه کند و کارها اینچنین شد و درخشنده را عزل کردند و (قضیه) ماند و به 94 افتاد که تسویه کرد. الان نه بانک سرمایه شاکی آقای امامی است و نه در لیست بدهکاران بانک سرمایه است و فقط آقای قهرمانی (نماینده دادستان) طرف حساب است که میگوید (امامی) ملک را گراننمایی کرده است. اگر اینچنین است به خودشان بازگردانید. این مشکلی ندارد. این اختلاس نیست. میگویید ملک را گران گرفته؟ به خودشان برگردانید. بارها به سمیعی و قهرمانی گفتم این دعوا ندارد. اگر گراننمایی کرده، به خودشان بازگردانید و پول شما را از آن زمان با سود جرایم پرداخت کند. حکم را اینطور بگیرید.
آشنایی خانوادگی غندالی با امامیها
من یک زمانی معاون پرورشی منطقه 17 تهران بودم. اوایل انقلاب بود. مجید مجیدی را مسئول فرهنگی امور تربیتی گذاشته بودم. بالای امامزاده حسن یک ساختمانی است که در آن ساختمان بود. روی همین حساب مجید مجیدی با من آشنا بود. پیغام داد که یک شهرک سینمایی به نام نور در جاده قم درباره فیلم پیامبر(ص) است. چون مکه رفتهاید، اشکالات شهرک را بگویید. یک روز قرار گذاشت و رفتیم. آنجا پدر آقای امامی بودند. صبح تا عصر طول کشید تا دو شهرک مکه و مدینه را ببینم و اشکالات را بگویم و خیلی از اشکالات را رفع کرد و بعدا تشکر کرد. خیلی جاها را دقت نداشت. مسافت بین سعی صفا و مروه با مقام ابراهیم و اینکه چاه زمزم کجا باشد را نمیدانست. یکسری فاصلههای قانونی داشت که رعایت نشده بود. آنجا با پدر آقای امامی آشنا شدیم.
ایشان در صنعت نساجی هستند. از فارغالتحصیلان قدیمی فوقلیسانس نساجی از آلمان است و شاید در نساجی جز ایشان صاحبنظر نداریم. الان مجانی مشاوره میدهد. مدیرعامل شرکت ایرانمرینوس قم از اول انقلاب تا این اواخر بود که الان تعطیل شده است. نساجیها همه تعطیل شدهاند. آنجا با ایشان آشنا شدیم. پیرمرد جالبی بود و میگفت شام دعوت کنیم میآیید؟ گفتم حرفی نیست. به خانه دعوت کرد. خانهشان در ورودی مدرس به فرشته، در کوچهای بود. خانه پدر او بود. خواهرهای امامی هم در آن جلسه بودند و با خانم ما رفیق شدند و ارتباط خانوادگی برقرار شد و یکبار خانم من آنها را دعوت کرد.
آقای (محمد) امامی از قبل، هم با «پ.ک» رفیق بود و هم با آقای «ب» و هم با آقای «ت»؛ و نیازی به هیچ اعمال نفوذی از جانب من یا کسی در بانک سرمایه نداشت. آقای «ط» هم اجازه نداد این تیم عوض شود. این تیم تا پایان شهریور 94 بودند. (ط) اصلا اجازه کار در بانک نمیداد و نیازی به دخالت من نداشت.
یک قسمتهایی از سریال هیولا را خانمم به من نشان داده است. همان که آقای مهران مدیری ساخته است. پرونده را به آقای مدیری دادهاند و او سریال را از روی این ساخته است. اینها محل بحث است.
پیامک به دیار باقی
زن من یک معلم بازنشسته است و نه یک روز در صندوق آمده و نه کارمند بوده و نه حقوقبگیر بوده و نه کارهای است. جرم او این است که با خواهرهای امامی رفیق است. این را معاونت در اخلال عمده در نظام اقتصادی کشور زدند. میگویم چرا این را میزنید؟ آقای سمیعی میگوید آقای امامی دو پیام به ایشان داده است. گفتم چیست؟ میگوید گفته به شوهرت بگو «پ»، فلانجا رئیس شعبه شود. میگویم از کجا معلوم توطئه نبوده است؟ آقای امامی با «ب» هماهنگ کرده و نیرو را گذاشته تا رد گم کنند، بعد به زن من پیامک کرده است. در ثانی اینطور نیست. زن من میخواهد ثابت کند روی من نفوذ دارد. 3-2 بار دعوا کردیم که در کارهای من حق دخالت ندارد، جلوی اینها میخواهد کم نیاورد که هرچه بگویم شوهرم انجام میدهد. امامی هم فهمیده بود این بلوف میزند و یک چیزهایی میگفت که روی این را کم کند. پیامهایی میداد که مثلا نشود و بعد بگوید دیدید نشد؛ درحالیکه مدعی هستید روی شوهرم نفوذ دارم. یک کریخوانی بچهگانه منتهی به این شده است. میگویم اولا پیام قابلاستناد نیست و در ثانی از کجا معلوم پاپوش نباشد. این را صادقانه بیان میکنم که کل ارتباط همسر بنده و بنده با سریال شهرزاد و امامی در ارتباط با این امر، فقط دو جاست. یکبار پشتصحنه شهرزاد است که دعوت کرد و رفتیم. در شهرزاد یک بود. یکبار هم وقتی کار تمام شد و مجلس میهمانی گرفتند، خانهای بود که فیلم را در آنجا تهیه کردند. سمت شهید محلاتی و بلوار ابوذر بود. دعوت کرد و ما شرکت کردیم. آدمهای دیگر هم بودند. بیش از 300 نفر آدم در آنجا بود. چهرههای اقتصادی، هنری و... بودند. کمال تبریزی بود، مجید مجیدی بود، محسن تنابنده بود، خیلی از هنرپیشهها بودند. آقای ذاکری مدیرعامل موسسه همشهری بود. اینها را به یاد دارم. ما هم رفتیم یک ساعت نشستیم و آمدیم. این کل ارتباط ما با شهرزاد بود.
امامی فقط همین ۲ کار را برای ما کرد
آقای امامی دو کار برای ما کرد. یکبار گفت در دبی کار میکنیم و شرکتمان فعال است. شهردار دبی میگوید برای سال2020 نیازمند 400 هتل 4ستاره هستیم. هر مجموعهای که این هتلها را بسازد، ظرف یک سال پول او را با 40 درصد برمیگردانیم. یعنی صندوق برود و در آنجا هتل بسازد و سود خوبی دارد. گفتم من دبی نمیتوانم بیایم؛ چون شرکتم را آنجا تعطیل کردم و باید مبلغی را سالانه میدادم و ندادم و در بلکلیست دبی هستم. نمیتوانم بروم. ایشان گفت اجازه میدهید پیگیری کنیم و حل شود؟ گفتم اگر میتوانید بروید و حل کنید. کپی پاسپورت از من گرفتند و یک ماه بعد گفتند حل کردیم و ویزای سه ماهه برای من آوردند. به دبی رفتیم و با شهردار دبی جلسه گذاشتیم و گزارشی تهیه کردیم و طرح را گرفتم و به یک کمیته سرمایهگذاری که داشتیم، دادم. آقای «ت» در صندوق ذخیره فرهنگیان مسئول آن بود و بررسی کردند و گفتند اقتصادی نیست. ما رد کردیم و گفتیم نمیآییم. این یک کار بود آقای امامی انجام داد که همان زمان «ف-ر» مالک این شرکت صنایع غذایی بهروز، در جلسه دبی حضور داشت و گفت این شرکت را میخواهیم بفروشیم و صندوق بخرد و گفتم چقدر؟ گفت 300 میلیارد است.
گزارشی از حسابرسیها و وضعیت دارایی شرکت داد و کمیته سرمایهگذاری آن را هم رد کرد. یک کار دیگر هم آقای امامی برای ما کرد. من در آلمان شرکت زدهام و وکیل دارم. هرکدام از شیرآلات فشار قوی که برای سر چاههای نفت و نیروگاههای برق است را دلالها یک میلیون و 200 هزار یورو در کشور ما میفروشند. امامی گفت شما کارخانه ماشینسازی اراک را ببینید و اگر میشود خط تولید را رایزنی کنید و به ایران بیاوریم و ماشینسازی اراک را راه بیندازید. این به نفع مملکت است. قبول کردم و به هزینه کارخانه آلمانی، به آلمان رفتم. من دو سفر به آلمان رفتم و کارخانه را بازدید کردیم. مالک و مدیر آن کارخانه هم ماشینسازی اراک را بازدید کرد و پذیرفت اینجا میشود خط تولید راه انداخت. تکنولوژی عایق داخل لولهها که سر چاههای نفت خوردگی ایجاد نکند را فقط آمریکا و آلمان دارند. پذیرفت اینجا خط تولید راه بیندازد. آمد و قرارداد با شرکت ماشینسازی ما بست که بعد از بازداشت من تعطیل کردند. این دو کار را آقای امامی انجام داد.
----------------------------------------------------------------------------
نویسنده: میلاد جلیلزاده و سیدمهدی موسوی تبار، گروه فرهنگ