تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۲:۰۵
کد مطلب : ۴۲۲۰۹۶
زبان شناسی؛
وجه تسمیه یاسوج
امید داورپناه
۲
کبنا ؛
شاید خیلی از افرادی که حتی علاقه ای به ادبیات و تاریخ و ریشه شناسی واژگان ندارند، تاکنون به ریشه این کلمه فکر کرده و برایشان جای سوال است که یاسوج چه تاریخی پشت سر خود دارد. امید داورپناه پژوهشی در این رابطه انجام داده و تاحدودی به چگونگیِ شدنِ «یاسوج» اشاره کرده است.
یاسج. یاسچ. یاسیج. یاسوج
بیشتر شهرهای ایران چه شهرهای که اکنون نیز آباد میباشد و چه آنهایی که خراب گردیده و از میان رفته آبادیهایی هستند که از روزگاران باستان و از زمانهای کیانیان و ساسانیان یادگار ماندهاند از شهرهای که در دوره اسلامی یا دهههای گذشته (مانند یاسوج) پدید آمده بسیاری پیش از ظهور اسلام یا در اوایل ظهور آن به شکل دهکده و آبادی کوچکی موجود بوده و پس از شهر شدن باز به همان نام دیرین ماندهاند. در ایران کنونی کمتر شهری را میتوان پیدا نمود که نام آنها تازه و از یادگاریهای دوره اسلامی باشد: مانند مشهد در خراسان، بار فروش و اشرف در مازندران و ... .
میتوان گفت که علت دانسته نشدن و روشن نبودن معناهای نامهای باستان چه نامهای شهرها و دیگر نامها یکی از این سه مورد است:
۱- در برخی جاها لغت و زبانی که مثلاً نام شهری یا کسی از آن لغت برداشته شده از میان رفته و فراموش شده و از این راه است که معنای لغوی آن نام و جهت و مناسبت آن نامگذاری بدست نمیآید، از مثلهای این قسم (بابل) است: این نام در لغت آرامی به معنای «درِ خدا» بوده چه (باب) به معنای در و «آل» به معنای خداست ولی مولفان که آگاهی از آن زبان نداشتهاند وجه تسمیه آن را چنین نوشتهاند که در آن شهر بود که «تبلبلالسنه» پیدا شده و گروهی به زبان جداگانه سخن گفتهاند، این است که آنجا بابل نامیده شد
۲ – تلفظ و به زبان آوردن برخی از نامها از آنچه در نخست بوده تغییر یافته و از این راه است که معنای لغوی دانسته نمیشود از مثلهای این قسم (دزفول) میباشد، زیرا آن شهر در قرنهای پیش از اسلام «اندامشک» خوانده میشد و آبادی کوچکی از توابع شهر جندی شاپور بوده سپس چون رودی که از میانه یا پهلوی آن میگذشت «دز» نامیده شده و در همانجا پل بزرگ و بس با شکوهی بود که کاروانها و مسافران از روی آن میگذشتند و «دزپل» یعنی «پل آب دز» شناخته میشد، این بود که کم کم نام اندامشک از میان رفته آن شهر را نیز به همان نام خواندند و در زبانها تغییر یافته «دزفول» گردید و سید عبدالله شوشتری وجه تسمیه آن را در تذکره شوشتر چنین می نگارد که چون در آن شهر باقلا بسیار میکارند این است که «دزفول» نامیده شده، چون فول در عربی به معنی باقلا هست و در مورد یاسوج هم همینطور بوده و بیشتر مولفان از روی شنیدهها و اعتماد کردن به گفتار مردم بومی کهگیلویه گفتهاند که یاسوج یعنی جایی که گل یاس زیاد میروید که به نظر نگارنده کاملاً غلط میباشد و در ادامه بیشتر به آن میپردازیم.
۳ – در بسیاری از نامهای باستان که از دو کلمه یا بیشتر ترکیب یافته، یکی از آن کلمهها خود نام، یعنی علم و اسم خاص چیزی بوده و اکنون آن چیز که مسمای آن کلمه بوده و از میان رفته و ناپیداست و از این راه معنای آن نام مرکب نیز نادانسته میباشد از مثالهای این قسم «طبرستان» است: چه در روزگار پادشاهان کیان و یا در زمانهای دیرتر، آن سرزمین نشیمن گروهی بوده که مولفان باستان یونان نام ایشان را «تپوری» نگاشتهاند و «تبرستان» یا «تپرستان» که اعراب آن را «طبرستان» کردهاند معنای جز «سرزمین گروه تپوری» ندارد. لیکن در قرنهای دیرتر و پس از ظهور اسلام، که مولفان عرب و فارس پیدا میشوند، از گروه تپوری در طبرستان نام و نشانی نمانده بود و آن مولفان در معنای نام طبرستان دچار سختی گردیده و آنچه دانشمندترین آنها نوشته و پسندیدهاند این است که چون مردم آن سرزمین هم در جنگلها و هم در جنگلهای خود «تبر» داشتند و هر کسی از توانگر و بیچیز ناچار بوده که تبری داشته باشد، از اینجا بود که آن ولایت را «تبرستان» نام نهاده و اعراب «طبرستان» ش کردهاند.
و اکنون به معنی و پیشینه یاسوج میپردازیم:
یاسج:
یاسج. [سِ] و [سُ] (اِ) تیر پیکان دار و بعضی گفتهاند تیریست که پادشاه نام خود رو بر آن نویسند و یاسچ [سُ] هم آمده است. (برهان)
بر گرفته از فرهنگ لغت دهخدا شماره مسلسل: ۱۹۴ شماره حرف «ی» چاپ ۱۳۴۵
تیر (جهانگیری)
تیر دوکاره (غیاث)
نوعی است از تیر در (فرهنگ جهانگیری)
در فرهنگ جهانگیری بمعنی پیکان گفته شده است ولی صحیح آن تیر هست
نمونهای از شعرهایی که یاسج در آنها به کار رفته است:
نام سلطان خوانده هم بر یاسج سلطان از آنک دل علامتگاه یاسجهای سلطان دیدهاند (خاقانی)
یاسجی بر کشید و بر پهلوی بچه راست کرد، مادرش در پیش آمد تا سپر آفت شود چون تیر بر ماده راست کرد نرمیش در پیش آمد تا مگر قضا گردان ماده شود.
یاسج شه که خون گوران ریخت مگر آتش زبهر آن آنگیخت (نظامی)
دست بدار از سر بیچارگان تا نخوری یاسج غمخوارگان (نظامی)
ترکان کمین غمزه تو یاسج همه بر کمان نهاده (خاقانی)
دی یاسجی ز ترکش جانانت گو شده دل را شکاف و یاسج او در میان طلب (خاقانی)
به معنی نیزه نیز نوشتهاند (غیاث اللغات)
ابن کلمه گاه بصورت مرکب با افعال ذیل به کار رود:
با بر کشیدن: یاسجی برکشید
با نهادن: یاسج همه بر کمان نهاده
با خوردن: تا نخوری یاسج غمخوارگان
یاسچ (یاسوچ):
[سُ](اِ) یاسج.. که همان یاسج یا یاسوج هست
کلمه یاسیج (اِ) یاسج (یاسوج):
عجب دلتنگ و بیمارم زصد بگذشت تیمارم / تو گویی در جگر دارم دو صد یاسیج گرگانی (منوچهری)
اکنون به زبان لری بویراحمدی هم بیشتر یاسیج گفته میشود و حال که کلمه یاسج، یاسچ، یاسیج یا یاسوج معنی آن مشخص شد جای سؤال هست که چگونه بر این منطقه اسم یاسوج گذاشتهاند! در تمام کتابهایی که در دسترس نگارنده بوده در این مدت که در این مورد به پژوهش پرداختهام هیچ مطلبی در هیچ کتابی از یاسوج برده نشده و نام هیچ منطقهای نبوده است ولی شاید این اسم به زمان کیخسرو و نشیمن کردن او در تلخسرو و رفتن به دنا بازگردد.
.........................................
پژوهش و نوشته: امید داورپناه
یاسج. یاسچ. یاسیج. یاسوج
بیشتر شهرهای ایران چه شهرهای که اکنون نیز آباد میباشد و چه آنهایی که خراب گردیده و از میان رفته آبادیهایی هستند که از روزگاران باستان و از زمانهای کیانیان و ساسانیان یادگار ماندهاند از شهرهای که در دوره اسلامی یا دهههای گذشته (مانند یاسوج) پدید آمده بسیاری پیش از ظهور اسلام یا در اوایل ظهور آن به شکل دهکده و آبادی کوچکی موجود بوده و پس از شهر شدن باز به همان نام دیرین ماندهاند. در ایران کنونی کمتر شهری را میتوان پیدا نمود که نام آنها تازه و از یادگاریهای دوره اسلامی باشد: مانند مشهد در خراسان، بار فروش و اشرف در مازندران و ... .
میتوان گفت که علت دانسته نشدن و روشن نبودن معناهای نامهای باستان چه نامهای شهرها و دیگر نامها یکی از این سه مورد است:
۱- در برخی جاها لغت و زبانی که مثلاً نام شهری یا کسی از آن لغت برداشته شده از میان رفته و فراموش شده و از این راه است که معنای لغوی آن نام و جهت و مناسبت آن نامگذاری بدست نمیآید، از مثلهای این قسم (بابل) است: این نام در لغت آرامی به معنای «درِ خدا» بوده چه (باب) به معنای در و «آل» به معنای خداست ولی مولفان که آگاهی از آن زبان نداشتهاند وجه تسمیه آن را چنین نوشتهاند که در آن شهر بود که «تبلبلالسنه» پیدا شده و گروهی به زبان جداگانه سخن گفتهاند، این است که آنجا بابل نامیده شد
۲ – تلفظ و به زبان آوردن برخی از نامها از آنچه در نخست بوده تغییر یافته و از این راه است که معنای لغوی دانسته نمیشود از مثلهای این قسم (دزفول) میباشد، زیرا آن شهر در قرنهای پیش از اسلام «اندامشک» خوانده میشد و آبادی کوچکی از توابع شهر جندی شاپور بوده سپس چون رودی که از میانه یا پهلوی آن میگذشت «دز» نامیده شده و در همانجا پل بزرگ و بس با شکوهی بود که کاروانها و مسافران از روی آن میگذشتند و «دزپل» یعنی «پل آب دز» شناخته میشد، این بود که کم کم نام اندامشک از میان رفته آن شهر را نیز به همان نام خواندند و در زبانها تغییر یافته «دزفول» گردید و سید عبدالله شوشتری وجه تسمیه آن را در تذکره شوشتر چنین می نگارد که چون در آن شهر باقلا بسیار میکارند این است که «دزفول» نامیده شده، چون فول در عربی به معنی باقلا هست و در مورد یاسوج هم همینطور بوده و بیشتر مولفان از روی شنیدهها و اعتماد کردن به گفتار مردم بومی کهگیلویه گفتهاند که یاسوج یعنی جایی که گل یاس زیاد میروید که به نظر نگارنده کاملاً غلط میباشد و در ادامه بیشتر به آن میپردازیم.
۳ – در بسیاری از نامهای باستان که از دو کلمه یا بیشتر ترکیب یافته، یکی از آن کلمهها خود نام، یعنی علم و اسم خاص چیزی بوده و اکنون آن چیز که مسمای آن کلمه بوده و از میان رفته و ناپیداست و از این راه معنای آن نام مرکب نیز نادانسته میباشد از مثالهای این قسم «طبرستان» است: چه در روزگار پادشاهان کیان و یا در زمانهای دیرتر، آن سرزمین نشیمن گروهی بوده که مولفان باستان یونان نام ایشان را «تپوری» نگاشتهاند و «تبرستان» یا «تپرستان» که اعراب آن را «طبرستان» کردهاند معنای جز «سرزمین گروه تپوری» ندارد. لیکن در قرنهای دیرتر و پس از ظهور اسلام، که مولفان عرب و فارس پیدا میشوند، از گروه تپوری در طبرستان نام و نشانی نمانده بود و آن مولفان در معنای نام طبرستان دچار سختی گردیده و آنچه دانشمندترین آنها نوشته و پسندیدهاند این است که چون مردم آن سرزمین هم در جنگلها و هم در جنگلهای خود «تبر» داشتند و هر کسی از توانگر و بیچیز ناچار بوده که تبری داشته باشد، از اینجا بود که آن ولایت را «تبرستان» نام نهاده و اعراب «طبرستان» ش کردهاند.
و اکنون به معنی و پیشینه یاسوج میپردازیم:
یاسج:
یاسج. [سِ] و [سُ] (اِ) تیر پیکان دار و بعضی گفتهاند تیریست که پادشاه نام خود رو بر آن نویسند و یاسچ [سُ] هم آمده است. (برهان)
بر گرفته از فرهنگ لغت دهخدا شماره مسلسل: ۱۹۴ شماره حرف «ی» چاپ ۱۳۴۵
تیر (جهانگیری)
تیر دوکاره (غیاث)
نوعی است از تیر در (فرهنگ جهانگیری)
در فرهنگ جهانگیری بمعنی پیکان گفته شده است ولی صحیح آن تیر هست
نمونهای از شعرهایی که یاسج در آنها به کار رفته است:
نام سلطان خوانده هم بر یاسج سلطان از آنک دل علامتگاه یاسجهای سلطان دیدهاند (خاقانی)
یاسجی بر کشید و بر پهلوی بچه راست کرد، مادرش در پیش آمد تا سپر آفت شود چون تیر بر ماده راست کرد نرمیش در پیش آمد تا مگر قضا گردان ماده شود.
یاسج شه که خون گوران ریخت مگر آتش زبهر آن آنگیخت (نظامی)
دست بدار از سر بیچارگان تا نخوری یاسج غمخوارگان (نظامی)
ترکان کمین غمزه تو یاسج همه بر کمان نهاده (خاقانی)
دی یاسجی ز ترکش جانانت گو شده دل را شکاف و یاسج او در میان طلب (خاقانی)
به معنی نیزه نیز نوشتهاند (غیاث اللغات)
ابن کلمه گاه بصورت مرکب با افعال ذیل به کار رود:
با بر کشیدن: یاسجی برکشید
با نهادن: یاسج همه بر کمان نهاده
با خوردن: تا نخوری یاسج غمخوارگان
یاسچ (یاسوچ):
[سُ](اِ) یاسج.. که همان یاسج یا یاسوج هست
کلمه یاسیج (اِ) یاسج (یاسوج):
عجب دلتنگ و بیمارم زصد بگذشت تیمارم / تو گویی در جگر دارم دو صد یاسیج گرگانی (منوچهری)
اکنون به زبان لری بویراحمدی هم بیشتر یاسیج گفته میشود و حال که کلمه یاسج، یاسچ، یاسیج یا یاسوج معنی آن مشخص شد جای سؤال هست که چگونه بر این منطقه اسم یاسوج گذاشتهاند! در تمام کتابهایی که در دسترس نگارنده بوده در این مدت که در این مورد به پژوهش پرداختهام هیچ مطلبی در هیچ کتابی از یاسوج برده نشده و نام هیچ منطقهای نبوده است ولی شاید این اسم به زمان کیخسرو و نشیمن کردن او در تلخسرو و رفتن به دنا بازگردد.
.........................................
پژوهش و نوشته: امید داورپناه