تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۰۰
کد مطلب : ۴۲۰۹۹۳
اعترافات کمسابقه عضو شناخته شده جریان اصلاحات؛
وکیلی: محبوبیت تمامی رهبران اصلاحطلب به نازل ترین سطح رسیده/ اصلاحات هم دچار تشویش گفتمان شده هم دچار انقراض نسل/ حرف جدیدی هم برای مردم ندارد/ نیرویی هم در قامت ریاست جمهوری نداریم
۱
کبنا ؛این روزها اظهارنظرهای گوناگونی از سوی جریان اصلاحات به گوش میرسد، برخی از اتفاقات نه چندان خوب در شورای عالی سیاستگذاری میگویند، برخی از اینکه جریان چپ پایگاه اجتماعی اش را از دست داده، برخی ازاستراتژیهایی که برای انتخابات 1400 باید داشت و برخی از نیاز برای تغییرات اساسی در این جریان. دراین میان اما اظهارنظرهای اخیر رئیس دولت اصلاحات نیز برای بسیاری شبهه انگیز و محل پرسش است، چرایی حضور او دراین برهه و البته محتوای صحبتهایی که دراین ویدئو داشته است. در هرصورت خیلیها میگویند اصلاحطلبان این روزها حال و احوال خوشی ندارند و این را میشود در گفتارهای متناقضی که بعضا در رسانهها مطرح میکنند به خوبی دریافت. در مورد وضعیت اصلاحطلبان به سراغ محمد علی وکیلی عضو هیئت رئیسه مجلس دهم و از چهرههای اصلاحطلب رفتیم تا نظرات او دراین باره را نیز جویا شویم.
جناب وکیلی! رئیس دولت اصلاحات اخیرا اظهارنظرهایی کرده که تعابیر مختلفی در مورد آن شده است، از دیدگاه شما این سخنان چه معنایی میتواند داشته باشد و چرا در چنین برههای ناگهان او ظاهر شده و چنین مسائلی را مطرح میکند این موضوع بیانگر چیست؟
در مورد رهبری اصلاحات دراین مدت اظهارنظرهای زیادی شده بود. خود من هم سر مقالهای نوشته بودم تحت عنوان بحران مدیریت و امروز هم سر مقالهای دارم تحت عنوان بحران امتیاز، اینها از سلسله بحرانهایی است که جریان اصلاحطلب دچار آن شده است. هرکس میتواند نظر خودش را داشته باشد ا.لبته من در مجموع اظهارنظر ایشان را اظهارنظر پرنقصی نمیدانم، البته مطمئنا گفتههای او خالی از نقص نبود و هر کسی میتواند باتوجه به اولویتهایی که ایشان روی آنها دست گذاشت و با اولویتهایی که خودش در ذهن دارد موضعی له یا علیه وی بگیرد.
بسیاری این اظهارات را به معنای حضور در انتخابات 1400 تعبیر میکنند؟
این یک گمانه زنی بسیار مبتدی است.البته خداکند که اینگونه باشد اما به نظر من این گمانه یک گمانه بسیار ابتدایی و احساسی است. حضور او به واسطه بحرانی است که امروز اصلاحطلبان در آن گرفتارند.
حتما در جریان واکنشهایی که مردم در شبکههای مجازی برخلاف سال 96 نسبت به اظهارنظر او داشتند، هستید؟
خود این واکنشهای منفی امروز مردم، نشان از بحرانی است که دامن اصلاحطلبی را گرفته است. الفاظ و واکنشهای منفی علیه رئیس دولت اصلاحات آن هم در پس سکوت طولانی مدت او، بیانگر این است که جریان اصلاحطلبی دچار یک ریزش شدید شده و در واگرایی مردمی گرفتار آمده است. جریان اصلاحطلب در حال حاضر نه در میان قدرت چیزی دارد و نه در بین مردم آن پایگاه گذشته را دارد. پس باید حتما بازسازی و بازتعریف شود.
به واسطه همین واکنشهای منفی است که عدهای این مطلب را مطرح کرده اند که دیگر رئیس دولت اصلاحات نمیتواند نقش محوری دراین جریان را داشته باشد تا چه میزان با این موضوع موافق هستید؟
اگر ایشان نتواند این نقش را ایفا کند دیگر هیچکسی هم نمیتواند. به دلیل سوءعملکردی که دراین سالها اتفاق افتاده است، هم نمادها کارکرد خودشان را از دست دادهاند. در حال حاضر متاسفانه هم نهادهای اصلاحطلبی مانند شورای عالی اصلاحطلبان را تخریب کرده اند و هم نمادها کاریزمای گذشته خودرا از دست داده اند و این خودش مهمترین دلیلی است بر اینکه جریان اصلاحطلب نیازبه رونمایی از نسخه جدیدی از اصلاحطلبی دارد به عبارتی دیگر همه اینها نشان دهنده این است که با نسخه موجود اصلاحطلبی کار پیش نخواهد رفت باید در نسخه اصلاحطلبی تغییرات اساسی دارد.
یکی از چهرههای اصلاحطلبان به تفاوت دیدگاهها در افراد شاخص اصلاحات اشاره کرده و اینکه اصلاحطلبان دراین دو دسته جای میگیرند و اصلاحطلبی بیشتر در سمت رئیس دولت اصلاحات تعریف میشود.
در اینکه تفاوت دیدگاه بین افراد وجود دارد شکی نیست. اختلاف هم هیچ اشکالی ندارد. مگر عارف و رئیس دولت اصلاحات باهم اختلاف ندارند؟ دارند. اما اینکه اختلافات، دوقطبی درست کند به چه دردی میخورد؟ واقعیت این است که هردوی اینها پایگاه اجتماعی خود را از دست داده اند.
محبوبیت تمامی رهبران اصلاحطلب به نازل ترین سطح خود رسیده است و جریان اصلاحطلبی در حال حاضر دارد به محاق میرود. دیگر وقتی همه وزن خودشان را از دست دادند اینکه بیاییم بحث کنیم در این اردوگاه فشل چه کسی با چه کسی اختلاف دارد چه فرقی میکند؟
صحبت از نیاز به تغییرات اساسی کردید؟ اما این تغییرات اساسی چیست؟ همه از پوست اندازی اصلاحات میگویند اما واقعایعنی چه؟ چه اتفاقی در عمل قرار است رخ دهد؟
اصلاحطلبی از داشتههای تاریخی خودش فاصله گرفته است. داشتههای تاریخی اصلاحطلبان که باعث تمایز و ماندگاری اش در قدرت بود، در چند موضوع تقسیم میشد. نخست اینکه دولت دفاع مقدس دولت اصلاحطلب بود. دولتی که جنگ را اداره میکرد این جریان بود. اصلاحطلبان در پروسه زمان به این داشته پشت کردند، ثانیا استکبارستیزی گفتمان مهم اصلاحطلبی به شمار میآمد، تسخیر سفارت آمریکا توسط عناصر اصلاحطلبی اتفاق افتاده بود و به عنوان یک نماد ازعنصر گفتمانی اصلاحطلبی از آن یاد میشد، اصلا ح طلبان به مرور زمان این عنصر گفتمانی خود را نیز از دست دادند. سوم اینکه در گفتمان اصلاحطلبی دفاع از مستضعفان جای داشت اما این موضوع را هم از دستش گرفتند و علمدار جریان دفاع از مستضعفان اصولگرایان شدند. همه اینها اصلاحطلبان را از قدرت انداخت. اما جریان اصلاحطلبی در حال حاضر نمیداند که عناصر گفتمانی اش چیست؟که بداند در بین مردم یا در میان قدرت میتواند بماند یا نه. به همین دلیل هم در بین رهبران اصلاحطلب تشتت در گفتمان و راهبرد وجود دارد. یکی از مبارزه با استکبار میگوید دیگری از تعامل و صلح و آشتی حرف میزند. دربین اصلاحطلبان امروز هیچ وحدت رویکردی وجود ندارد. معلوم نیست در حال حاضر سخنگوی جریان اصلاحطلبی چه کسی است؟هر کسی به زعم و ذهن خودش، خودش را سخنگوی جریان اصلاحطلبی میداند در حالیکه به هیچ وجه، وجه مشترکی بین این روایتهایی که در این هفت هشت ده سال گذشته بوده، وجود ندارد.
آیا با کادرسازی این جریان میتوان به تغییر میان اصلاحطلبان امیدوار بود؟
اصلاحطلبی علاوه براین که گرفتار فروپاشی در عناصر گفتمانی خود است. گرفتار انقراض نسل هم هست، اصلاحطلبان در درون خود سرمایه انسانی جدیدی ندارند. در طول این سالیان در نتیجه غفلتی که اتفاق افتاد اصلاحطلبان نتوانستند تربیت نیروی انسانی داشته باشند تا امروز با اتکا به آن سرمایه انسانی بتوانند گفتمان را باز تولید کنند. متاسفانه اصلاحطلبان هم دچار تشویش در گفتمان هستند هم دچار فقر در نیروی انسانی. به همین جهت به نظر من از این ته مانده نیروی انسانی که وجود دارد باید کمک گرفت تا گفتمان اصلاحطلبی مجدد باز تعریف شود و نسخه جدیدی تحت عنوان نئواصلاحطلبی رونمایی شود با نسخه فعلی دیگر نه میتوان مردمداری کرد و نه میتوان زبان تعامل با قدرت داشت. زبان این اصلاحطلبی موجود در تعامل با قدرت زبان الکنی است در تعامل با مردم هم گنگ است. اصلاحطلبان نه برای مردم حرف جدیدی دارند و نه توان تعامل با قدرت را.
خیلیها روی همین واژه نئو اصلاحطلبی هم نقد دارند آن را تقلیدی از نئو اصولگرایی قالیباف میدانند حال آنکه که خود آن واژه ابداعی قالیباف نیز گنک و مبهم است چه برسد
به نئو اصلاحطلبی که از این واژه گنگ کپی برداری کرده.
اشکالی ندارد هر نسخهای باید نقد شود، باید بارش فکری اتفاق بیفتد تا رویشی رخ دهد، بنا نیست که از بالا به پایین کسی بگوید نئو اصلاحطلبی و بعد در پایین همه بگویند چشم قربان... و اینطوری مشکلات اصلاحطلبی حل شود. باید این موضوع نقد شود اما به نظرم میآید که ما با دست فرمان کنونی اصلاحطلبی، دیگر ماشین اصلاحطلبی را نمیتوانیم به مقصد برسانیم.
آقای وکیلی اما واژههایی مانند پوست اندازی اصلاحطلبی یا نئو اصلاحطلبی و... بیشتر تغییر در نام و شکل ظاهری است تا درونمایه این جریان. موضوعی که دیگر مردم را نمیتوان با آن به سمت خود کشاند.
نه نباید چنین چیزی باشد. مهمترین مشکل اصلاحطلبی این است که حتی تکلیفش با خودش و عناصر گفتمانی اش مشخص نیست. نمیشود فقط به تغییر در ظاهر دل بست.
نظرتان راجع به شورای عالی اصلاحطلبان چیست؟ استعفای موسوی لاری در درون این جریان، حرف و حدیثهای بسیاری داشت؟
به نظر من مهمترین اشکال شورای عالی اصلاحطلبی به عنوان نهاد اصلاحطلبی این بود که این نهاد باید کارکرد خودش را محدود و محصور به دوره انتخابات نمیکرد. اما این نهاد خودش را به یک نهاد انتخاباتی تنزل داد. وقتی خودش را به یک نهاد انتخاباتی تنزل داد انتظار این بود که لااقل در اسفند 98 پیشگام و پیشقراول باشد. اما با نهایت خودزنی، این تنها کارکرد را نیز از خود گرفت و وظیفه اش را محول به احزاب اصلاحطلب کرد. معنای آن این بود که این تنها نهاد مرجع نیز اعلام ورشکستگی و بیتاثیری کرده است. طبیعی بود که وقتی این اتفاق بیفتد آدمهای موثر آن نیز بیانگیزه شده و از آن جدا میشوند.
بسیاری میگویند شورای عالی چارهای جز این کار را نداشت. چون از طرفی نمیتوانست با آن رد صلاحیتها لیستی برای انتخابات 98 ارائه دهد و از طرفی اگر اعلام شرکت در انتخابات نمیکرد و وظیفه لیست دادن انتخاباتی را به احزاب نمیسپرد به این معنا بود که به نوعی انتخابات را تحریم کرده و این هزینهها برای اصلاحطلبان در آینده حضورشان در قدرت را بیش از پیش میکرد؟
بسیار استدلال نادرستی است. مگر یک نهاد تاثیرگذار سیاسی مشروط به نتیجه باید عمل کند و مشروط به پیروزی باید حضور داشته باشد؟ یک نهاد سیاسی برای حفظ سازمان رایش ولو این سازمان رای، حداقلی باشد باید در هرشرایطی در صحنه انتخابات حضور داشته باشد وقتی رهبران اصلاحطلب اعلام میکنند که ما در انتخابات شرکت میکنیم اما لیست نمیدهیم معنایش این است که "آهای مردم بروید به رقیب ما دراین انتخابات رای دهید " و این یک گاف بزرگ سیاسی است.
استعفای موسوی لاری از شورای عالی درچنین شرایطی به چه معناست؟
به این معناست که او هم از وجود شورای عالی با این ساز و کار مایوس است.
درهمین حال عدهای از چهرههای اصلاحطلب میگویند که ما باید بعد از حل موضوع کرونا، سریعا وارد انتخابات 1400 و برنامه ریزی برای رقابت در آن بشویم نظر شما دراین باره چیست؟
بیش از آنکه این جریان بخواهد وارد انتخابات 1400 شود، باید وارد نقد خودش و سازو کار جدید اصلاحطلبی شود. این لشگر شکست خورده امروز با این شمایل، فقط آبروی خود را در 1400 خواهد برد. بخصوص این جریانی که یاد گرفته است حتما به شرط پیروزی باید در انتخابات حضور داشته باشد. جریانی که در سال 98 حاضر نیست ریسک کند و مسئولیت واحد بپذیرد، در سال 1400 میخواهد هزینه کند؟ آن هم در 1400 که ما هیچ نیرویی در قدو قامت اینکه شانس ریاست جمهوری داشته باشد، نداریم.
چرا جریان اصلاحات به اینجا رسید؟
عوامل مختلفی دست به دست هم داده اند تا به اینجا رسیدهایم، خودخواهی بزرگترین آن است، تعارفات نکته دیگر است، اینکه ما معلوم نکردهایم که آخر ش ما اصلاحات حاکمیت محوریم یا اصلاحطلب جامعه محور نکته مهم دیگر است. گروهی در بیرون نشستیم و به تعداد معدودی که در قدرت بودند فشار آوردیم که شما باید کنش معطوف به جامعه داشته باشید. گروهی که در قدرت بودیم فشار آوردیم که باید عمل به اصلاحات حاکمیت محور داشت. تکلیف مارا رهبران اصلاحطلب مشخص نکردند که ما اصلا ح طلبان حاکم محوریم یا جامعه محور. نتیجه این شد که امروز نه در حاکمیت جایگاهی داریم و کار خاصی صورت دادیم و نه توانستیم مردم و پایگاه اجتماعی خود را حفظ کنیم. هر دو را از دست دادهایم.
آینده این وضعیت را چگونه میتوان دید؟با این اوصاف چه باید کرد؟
اصلاحطلبان هستند که در حقیقت دراین دههها با حضور خودشان ساختار را نگه داشته اند. برخی از جریانات اصولگرایی خوشحال هستند که اصلاحطلبی به این شکل از هم پاشیده است. در حالیکه دود ازهم پاشیدگی جریان اصلاحطلبی در چشم آنها میرود و باعث
ناکارآمدی بیشتری خواهد شد. از طرفی مشارکت سیاسی درایران مدیون حضور چشمگیر اصلاحطلبان بوده است. وگرنه تراژدی مشارکت انتخابات در 98، در 1400 تکرار میشود. اصلاحطلبان باید به رقابتهای انتخابات بیایند بدون اصلاحطلبان هیچگاه مشارکت حداکثری نخواهیم داشت. از همین جهت اصلاحطلبان باید خودشان را هرچه سریعتر دریابند و بریک منشور جدید منطبق بر واقعیت جامعه امروز ایران و منطبق بر واقعیت قدرت حاکم پوست اندازی کنند. جریان اصلاحطلبی هیچ نگاهی به اینکه خود قدرت حاکم نیز پوست اندازی کرده نداشته است. در حالیکه قدرت و اصولگرایان پوست اندازی کردهاند اگر اصلاحطلبان به این نکته توجه نکنند حتما از گردونه خارج میشوند.جریان اصلاحطلبان باید حتما به بازسازی خود بپردازد منشورش را به عنوان اجماع اصلاحطلبی به منصه ظهور بگذارد و پای این منشورش بایستد.
اما آیا مردم با این منشور جدید ممکن است که بخواهند دوباره روی اصلاحطلبان حساب باز کنند و آن را تغییری واقعی و اصلاحطلبی را راه نجات خود از بحران کنونی کشور بدانند؟
تنها چارهای که بتوان به آن امید داشت تا این پایگاه اجتماعی برگردد همین است. مردم بدون اصلاحطلبی نشاط سیاسی را از دست میدهند و کاهش مشارکت سیاسی بیشتر و بیشتر خواهد شد. اصولگرایان همیشه بازنده حاکمیت یکدست هستند. مجلس یکدست امروز و قوایی که دارد یکدست میشود را ببینید. این خطرناک است. مطمئنا دوره ماه عسل اصولگرایان بسیار کوتاه مدت خواهد بود. درهرصورت اصلاحطلبان خودشان را بازیابی کنند. اگر اصلاحطلبان به بازیابی خودشان بپردازند و گزینهای را متناسب با این منشور جدید رونمایی کنند شاید انتخابات 1400 برای اصلاحطلبان باشد. (آفتاب یزد)
جناب وکیلی! رئیس دولت اصلاحات اخیرا اظهارنظرهایی کرده که تعابیر مختلفی در مورد آن شده است، از دیدگاه شما این سخنان چه معنایی میتواند داشته باشد و چرا در چنین برههای ناگهان او ظاهر شده و چنین مسائلی را مطرح میکند این موضوع بیانگر چیست؟
در مورد رهبری اصلاحات دراین مدت اظهارنظرهای زیادی شده بود. خود من هم سر مقالهای نوشته بودم تحت عنوان بحران مدیریت و امروز هم سر مقالهای دارم تحت عنوان بحران امتیاز، اینها از سلسله بحرانهایی است که جریان اصلاحطلب دچار آن شده است. هرکس میتواند نظر خودش را داشته باشد ا.لبته من در مجموع اظهارنظر ایشان را اظهارنظر پرنقصی نمیدانم، البته مطمئنا گفتههای او خالی از نقص نبود و هر کسی میتواند باتوجه به اولویتهایی که ایشان روی آنها دست گذاشت و با اولویتهایی که خودش در ذهن دارد موضعی له یا علیه وی بگیرد.
بسیاری این اظهارات را به معنای حضور در انتخابات 1400 تعبیر میکنند؟
این یک گمانه زنی بسیار مبتدی است.البته خداکند که اینگونه باشد اما به نظر من این گمانه یک گمانه بسیار ابتدایی و احساسی است. حضور او به واسطه بحرانی است که امروز اصلاحطلبان در آن گرفتارند.
حتما در جریان واکنشهایی که مردم در شبکههای مجازی برخلاف سال 96 نسبت به اظهارنظر او داشتند، هستید؟
خود این واکنشهای منفی امروز مردم، نشان از بحرانی است که دامن اصلاحطلبی را گرفته است. الفاظ و واکنشهای منفی علیه رئیس دولت اصلاحات آن هم در پس سکوت طولانی مدت او، بیانگر این است که جریان اصلاحطلبی دچار یک ریزش شدید شده و در واگرایی مردمی گرفتار آمده است. جریان اصلاحطلب در حال حاضر نه در میان قدرت چیزی دارد و نه در بین مردم آن پایگاه گذشته را دارد. پس باید حتما بازسازی و بازتعریف شود.
به واسطه همین واکنشهای منفی است که عدهای این مطلب را مطرح کرده اند که دیگر رئیس دولت اصلاحات نمیتواند نقش محوری دراین جریان را داشته باشد تا چه میزان با این موضوع موافق هستید؟
اگر ایشان نتواند این نقش را ایفا کند دیگر هیچکسی هم نمیتواند. به دلیل سوءعملکردی که دراین سالها اتفاق افتاده است، هم نمادها کارکرد خودشان را از دست دادهاند. در حال حاضر متاسفانه هم نهادهای اصلاحطلبی مانند شورای عالی اصلاحطلبان را تخریب کرده اند و هم نمادها کاریزمای گذشته خودرا از دست داده اند و این خودش مهمترین دلیلی است بر اینکه جریان اصلاحطلب نیازبه رونمایی از نسخه جدیدی از اصلاحطلبی دارد به عبارتی دیگر همه اینها نشان دهنده این است که با نسخه موجود اصلاحطلبی کار پیش نخواهد رفت باید در نسخه اصلاحطلبی تغییرات اساسی دارد.
یکی از چهرههای اصلاحطلبان به تفاوت دیدگاهها در افراد شاخص اصلاحات اشاره کرده و اینکه اصلاحطلبان دراین دو دسته جای میگیرند و اصلاحطلبی بیشتر در سمت رئیس دولت اصلاحات تعریف میشود.
در اینکه تفاوت دیدگاه بین افراد وجود دارد شکی نیست. اختلاف هم هیچ اشکالی ندارد. مگر عارف و رئیس دولت اصلاحات باهم اختلاف ندارند؟ دارند. اما اینکه اختلافات، دوقطبی درست کند به چه دردی میخورد؟ واقعیت این است که هردوی اینها پایگاه اجتماعی خود را از دست داده اند.
محبوبیت تمامی رهبران اصلاحطلب به نازل ترین سطح خود رسیده است و جریان اصلاحطلبی در حال حاضر دارد به محاق میرود. دیگر وقتی همه وزن خودشان را از دست دادند اینکه بیاییم بحث کنیم در این اردوگاه فشل چه کسی با چه کسی اختلاف دارد چه فرقی میکند؟
صحبت از نیاز به تغییرات اساسی کردید؟ اما این تغییرات اساسی چیست؟ همه از پوست اندازی اصلاحات میگویند اما واقعایعنی چه؟ چه اتفاقی در عمل قرار است رخ دهد؟
اصلاحطلبی از داشتههای تاریخی خودش فاصله گرفته است. داشتههای تاریخی اصلاحطلبان که باعث تمایز و ماندگاری اش در قدرت بود، در چند موضوع تقسیم میشد. نخست اینکه دولت دفاع مقدس دولت اصلاحطلب بود. دولتی که جنگ را اداره میکرد این جریان بود. اصلاحطلبان در پروسه زمان به این داشته پشت کردند، ثانیا استکبارستیزی گفتمان مهم اصلاحطلبی به شمار میآمد، تسخیر سفارت آمریکا توسط عناصر اصلاحطلبی اتفاق افتاده بود و به عنوان یک نماد ازعنصر گفتمانی اصلاحطلبی از آن یاد میشد، اصلا ح طلبان به مرور زمان این عنصر گفتمانی خود را نیز از دست دادند. سوم اینکه در گفتمان اصلاحطلبی دفاع از مستضعفان جای داشت اما این موضوع را هم از دستش گرفتند و علمدار جریان دفاع از مستضعفان اصولگرایان شدند. همه اینها اصلاحطلبان را از قدرت انداخت. اما جریان اصلاحطلبی در حال حاضر نمیداند که عناصر گفتمانی اش چیست؟که بداند در بین مردم یا در میان قدرت میتواند بماند یا نه. به همین دلیل هم در بین رهبران اصلاحطلب تشتت در گفتمان و راهبرد وجود دارد. یکی از مبارزه با استکبار میگوید دیگری از تعامل و صلح و آشتی حرف میزند. دربین اصلاحطلبان امروز هیچ وحدت رویکردی وجود ندارد. معلوم نیست در حال حاضر سخنگوی جریان اصلاحطلبی چه کسی است؟هر کسی به زعم و ذهن خودش، خودش را سخنگوی جریان اصلاحطلبی میداند در حالیکه به هیچ وجه، وجه مشترکی بین این روایتهایی که در این هفت هشت ده سال گذشته بوده، وجود ندارد.
آیا با کادرسازی این جریان میتوان به تغییر میان اصلاحطلبان امیدوار بود؟
اصلاحطلبی علاوه براین که گرفتار فروپاشی در عناصر گفتمانی خود است. گرفتار انقراض نسل هم هست، اصلاحطلبان در درون خود سرمایه انسانی جدیدی ندارند. در طول این سالیان در نتیجه غفلتی که اتفاق افتاد اصلاحطلبان نتوانستند تربیت نیروی انسانی داشته باشند تا امروز با اتکا به آن سرمایه انسانی بتوانند گفتمان را باز تولید کنند. متاسفانه اصلاحطلبان هم دچار تشویش در گفتمان هستند هم دچار فقر در نیروی انسانی. به همین جهت به نظر من از این ته مانده نیروی انسانی که وجود دارد باید کمک گرفت تا گفتمان اصلاحطلبی مجدد باز تعریف شود و نسخه جدیدی تحت عنوان نئواصلاحطلبی رونمایی شود با نسخه فعلی دیگر نه میتوان مردمداری کرد و نه میتوان زبان تعامل با قدرت داشت. زبان این اصلاحطلبی موجود در تعامل با قدرت زبان الکنی است در تعامل با مردم هم گنگ است. اصلاحطلبان نه برای مردم حرف جدیدی دارند و نه توان تعامل با قدرت را.
خیلیها روی همین واژه نئو اصلاحطلبی هم نقد دارند آن را تقلیدی از نئو اصولگرایی قالیباف میدانند حال آنکه که خود آن واژه ابداعی قالیباف نیز گنک و مبهم است چه برسد
به نئو اصلاحطلبی که از این واژه گنگ کپی برداری کرده.
اشکالی ندارد هر نسخهای باید نقد شود، باید بارش فکری اتفاق بیفتد تا رویشی رخ دهد، بنا نیست که از بالا به پایین کسی بگوید نئو اصلاحطلبی و بعد در پایین همه بگویند چشم قربان... و اینطوری مشکلات اصلاحطلبی حل شود. باید این موضوع نقد شود اما به نظرم میآید که ما با دست فرمان کنونی اصلاحطلبی، دیگر ماشین اصلاحطلبی را نمیتوانیم به مقصد برسانیم.
آقای وکیلی اما واژههایی مانند پوست اندازی اصلاحطلبی یا نئو اصلاحطلبی و... بیشتر تغییر در نام و شکل ظاهری است تا درونمایه این جریان. موضوعی که دیگر مردم را نمیتوان با آن به سمت خود کشاند.
نه نباید چنین چیزی باشد. مهمترین مشکل اصلاحطلبی این است که حتی تکلیفش با خودش و عناصر گفتمانی اش مشخص نیست. نمیشود فقط به تغییر در ظاهر دل بست.
نظرتان راجع به شورای عالی اصلاحطلبان چیست؟ استعفای موسوی لاری در درون این جریان، حرف و حدیثهای بسیاری داشت؟
به نظر من مهمترین اشکال شورای عالی اصلاحطلبی به عنوان نهاد اصلاحطلبی این بود که این نهاد باید کارکرد خودش را محدود و محصور به دوره انتخابات نمیکرد. اما این نهاد خودش را به یک نهاد انتخاباتی تنزل داد. وقتی خودش را به یک نهاد انتخاباتی تنزل داد انتظار این بود که لااقل در اسفند 98 پیشگام و پیشقراول باشد. اما با نهایت خودزنی، این تنها کارکرد را نیز از خود گرفت و وظیفه اش را محول به احزاب اصلاحطلب کرد. معنای آن این بود که این تنها نهاد مرجع نیز اعلام ورشکستگی و بیتاثیری کرده است. طبیعی بود که وقتی این اتفاق بیفتد آدمهای موثر آن نیز بیانگیزه شده و از آن جدا میشوند.
بسیاری میگویند شورای عالی چارهای جز این کار را نداشت. چون از طرفی نمیتوانست با آن رد صلاحیتها لیستی برای انتخابات 98 ارائه دهد و از طرفی اگر اعلام شرکت در انتخابات نمیکرد و وظیفه لیست دادن انتخاباتی را به احزاب نمیسپرد به این معنا بود که به نوعی انتخابات را تحریم کرده و این هزینهها برای اصلاحطلبان در آینده حضورشان در قدرت را بیش از پیش میکرد؟
بسیار استدلال نادرستی است. مگر یک نهاد تاثیرگذار سیاسی مشروط به نتیجه باید عمل کند و مشروط به پیروزی باید حضور داشته باشد؟ یک نهاد سیاسی برای حفظ سازمان رایش ولو این سازمان رای، حداقلی باشد باید در هرشرایطی در صحنه انتخابات حضور داشته باشد وقتی رهبران اصلاحطلب اعلام میکنند که ما در انتخابات شرکت میکنیم اما لیست نمیدهیم معنایش این است که "آهای مردم بروید به رقیب ما دراین انتخابات رای دهید " و این یک گاف بزرگ سیاسی است.
استعفای موسوی لاری از شورای عالی درچنین شرایطی به چه معناست؟
به این معناست که او هم از وجود شورای عالی با این ساز و کار مایوس است.
درهمین حال عدهای از چهرههای اصلاحطلب میگویند که ما باید بعد از حل موضوع کرونا، سریعا وارد انتخابات 1400 و برنامه ریزی برای رقابت در آن بشویم نظر شما دراین باره چیست؟
بیش از آنکه این جریان بخواهد وارد انتخابات 1400 شود، باید وارد نقد خودش و سازو کار جدید اصلاحطلبی شود. این لشگر شکست خورده امروز با این شمایل، فقط آبروی خود را در 1400 خواهد برد. بخصوص این جریانی که یاد گرفته است حتما به شرط پیروزی باید در انتخابات حضور داشته باشد. جریانی که در سال 98 حاضر نیست ریسک کند و مسئولیت واحد بپذیرد، در سال 1400 میخواهد هزینه کند؟ آن هم در 1400 که ما هیچ نیرویی در قدو قامت اینکه شانس ریاست جمهوری داشته باشد، نداریم.
چرا جریان اصلاحات به اینجا رسید؟
عوامل مختلفی دست به دست هم داده اند تا به اینجا رسیدهایم، خودخواهی بزرگترین آن است، تعارفات نکته دیگر است، اینکه ما معلوم نکردهایم که آخر ش ما اصلاحات حاکمیت محوریم یا اصلاحطلب جامعه محور نکته مهم دیگر است. گروهی در بیرون نشستیم و به تعداد معدودی که در قدرت بودند فشار آوردیم که شما باید کنش معطوف به جامعه داشته باشید. گروهی که در قدرت بودیم فشار آوردیم که باید عمل به اصلاحات حاکمیت محور داشت. تکلیف مارا رهبران اصلاحطلب مشخص نکردند که ما اصلا ح طلبان حاکم محوریم یا جامعه محور. نتیجه این شد که امروز نه در حاکمیت جایگاهی داریم و کار خاصی صورت دادیم و نه توانستیم مردم و پایگاه اجتماعی خود را حفظ کنیم. هر دو را از دست دادهایم.
آینده این وضعیت را چگونه میتوان دید؟با این اوصاف چه باید کرد؟
اصلاحطلبان هستند که در حقیقت دراین دههها با حضور خودشان ساختار را نگه داشته اند. برخی از جریانات اصولگرایی خوشحال هستند که اصلاحطلبی به این شکل از هم پاشیده است. در حالیکه دود ازهم پاشیدگی جریان اصلاحطلبی در چشم آنها میرود و باعث
ناکارآمدی بیشتری خواهد شد. از طرفی مشارکت سیاسی درایران مدیون حضور چشمگیر اصلاحطلبان بوده است. وگرنه تراژدی مشارکت انتخابات در 98، در 1400 تکرار میشود. اصلاحطلبان باید به رقابتهای انتخابات بیایند بدون اصلاحطلبان هیچگاه مشارکت حداکثری نخواهیم داشت. از همین جهت اصلاحطلبان باید خودشان را هرچه سریعتر دریابند و بریک منشور جدید منطبق بر واقعیت جامعه امروز ایران و منطبق بر واقعیت قدرت حاکم پوست اندازی کنند. جریان اصلاحطلبی هیچ نگاهی به اینکه خود قدرت حاکم نیز پوست اندازی کرده نداشته است. در حالیکه قدرت و اصولگرایان پوست اندازی کردهاند اگر اصلاحطلبان به این نکته توجه نکنند حتما از گردونه خارج میشوند.جریان اصلاحطلبان باید حتما به بازسازی خود بپردازد منشورش را به عنوان اجماع اصلاحطلبی به منصه ظهور بگذارد و پای این منشورش بایستد.
اما آیا مردم با این منشور جدید ممکن است که بخواهند دوباره روی اصلاحطلبان حساب باز کنند و آن را تغییری واقعی و اصلاحطلبی را راه نجات خود از بحران کنونی کشور بدانند؟
تنها چارهای که بتوان به آن امید داشت تا این پایگاه اجتماعی برگردد همین است. مردم بدون اصلاحطلبی نشاط سیاسی را از دست میدهند و کاهش مشارکت سیاسی بیشتر و بیشتر خواهد شد. اصولگرایان همیشه بازنده حاکمیت یکدست هستند. مجلس یکدست امروز و قوایی که دارد یکدست میشود را ببینید. این خطرناک است. مطمئنا دوره ماه عسل اصولگرایان بسیار کوتاه مدت خواهد بود. درهرصورت اصلاحطلبان خودشان را بازیابی کنند. اگر اصلاحطلبان به بازیابی خودشان بپردازند و گزینهای را متناسب با این منشور جدید رونمایی کنند شاید انتخابات 1400 برای اصلاحطلبان باشد. (آفتاب یزد)