تاریخ انتشار
شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۰۳:۰۰
کد مطلب : ۴۱۵۷۳۸
در گفتوگو با دکتر فائزه عظیمزاده اردبیلی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع):
خانهداری با مسئولیت اجتماعی زنان قابل جمع است
۰
کبنا ؛در نگاه حضرت آیتالله خامنهای نقشآفرینیِ محوری زن در خانواده که معطوف به «پرورش و تربیت انسان» و رشد و شکوفایی نسل انسانی است، نقشی بیبدیل است که هیچ کس غیر از زنان قادر به انجامش نیست. لذا خانهداری، شغل «حساس و آیندهساز» است و همچنین هیچ کاری به اهمیت «کارِ مادر» نیست. بخش زن و خانوادهی پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR (ریحانه) در گفتوگو با دکتر فائزه عظیمزاده اردبیلی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) و عضو شورای فرهنگی اجتماع زنان، به بررسی نسبت میان مسئولیت اجتماعی زنان و خانهداری آنان پرداخته است:
سابقهی نگاه تمدن غربی نسبت به پدیدهی حضور زنان در اجتماع و مسئولیت اجتماعی ایشان چگونه است؟
بسماللهالرحمنالرحیم. تئوریسینهای غربی، اندیشمندان و متفکران غرب در کتابهای خودشان برای زن، حقوق اولیهی انسانی را هم قائل نیستند. ما جان لاک را پدر حقوق بشر میدانیم که برای قوانین حقوق بشری جهان تئوری میدهد، اما ایشان صریحاً در کتابهای خودش اصلاً زن را بشر نمیداند.
یا امانوئل کانت (فیلسوف آلمانی) با اینکه صاحبنظر و صاحب فلسفه است، به راحتی در نگاه خودش بحث شهروند منفعل را برای زنان مطرح میکند. ایشان معتقد است زنان شهروند منفعلند، به این معنی که از حقوق اساسی اولیه برخوردار نیستند و نمیتوانند در جامعه از حقوق اساسی برخوردار باشند. حقوق اساسی چیست؟ حق آموزش و حق حیات. یک زن حق دارد در جامعه زنده بماند. مورد ضرب و شتم، تعدی و آزار قرار نگیرد. این حق اولیه است. حق آموزش برابر، داشتن سرپناه و مسکن، ارتزاق و برخورداری از امکانات اجتماعی است. وقتی که کانت شهروندی منفعل را برای زنان مطرح میکند در حقیقت به این معناست که زن از این حقوق اساسی برخوردار نیست.
ارسطو در کتاب «سیاست» و افلاطون در کتاب «جمهور» رسماً اعلام میکنند، زنان در کف و قاعدهی هرم جامعهشناسی قرار گرفتهاند، زنان تعالیپذیر و آموزشپذیر نیستند، حق حیات اجتماعی ندارند و در طبقهای قرار میگیرند که بردگان، اطفال و مجانین قرار گرفتهاند. وقتی کتاب آنها را ورق میزنیم، میبینیم اگر مجانین درمان شوند و کودکان به رشد جنسی و جسمی برسند، از آن طبقه به طبقهی بالاتر میروند، ولی در نگاه افلاطون و ارسطو زنان هرگز از قاعدهی هرم مردمشناسی به طبقهی بالا نمیروند!
یا مثلاً نیچه، فیلسوف بزرگ فرانسوی که امروزه هم در بسیاری از کتابها به تفکرات او توجه میشود، رسماً زن را حیوانی با گیسوانی بلند و عقلی ناقص معرفی میکند. وقتی جامعهی اروپا به مخالفت با نیچه برمیخیزد، نیچه میگوید من حداکثر ارفاقی که در ماهیت زن میتوانم بکنم، این است که موجودی است در برزخ بین انسان و حیوان! یعنی حتی حاضر نیست ماهیت انسانی برای زن قائل شود.
حالا یک سؤال بزرگ! وقتی نگاه اندیشمندان و متفکران غربی به زن حتی نگاه ماهوی انسانی نیست و حقوق اولیهی انسانی را برای زن قائل نیستند، چگونه به سایر حقوق که بر آن حقوق انسانی بار میشود قائلند؟ فمینیستهایی که در دنیا سنگ دفاع از حقوق زن را بر سینه میزنند، پاسخ این اندیشمندان و متفکران غربی را چگونه میدهند؟ که اینها اینقدر در تخطئهی زنان و حقوق اولیهی زنان در برابر جنس مرد میایستند؟
دیدگاه اسلامی در این زمینه چه میگوید؟
فقط یک نمونه در آموزههای دینیمان در قرآن کریم عرض کنم؛ در قرآن کریم خداوند متعال در سورهی مبارکهی احزاب آیهی ۳۵، ده ویژگی تعالی انسان را معرفی میکند و به عمد ضمیر مذکر و مؤنث را در کنار هم میآورد. زیرا خداوند متعال میخواهد بفرماید زنان در تک تک این مؤلفهها که در دل این آیهی شریفه قرار گرفته، در حقوق انسانی با مرد برابرند و هیچ تفاوتی ندارند. و آن آیه «ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین والمؤمنات، و القانطین و القانطات...» تا انتهای آیه است که در تک تک این صفاتی که خداوند معرفی میکند، زنان و مردان دارای شئون انسانی برابر هستند.
یک جمله از بیانات حضرت آقا را هم نقل به مضمون عرض کنم؛ میفرمایند آن چیزی که از جنس اولی به ذات است، مسألهی انسانیت انسان است، نه زن بودن و نه مرد بودن. خداوند به ملائکه دستور میدهد که در برابر انسان سجده کنند؛ در برابر انسانیت انسان! نه سجده در برابر زن، و نه سجده در برابر مرد. مقام انسانیت جنس اولیه به ذات است. آن چیزی که جنس ثانوی قرار میگیرد جنسی است که به صنف هر دو برمیگردد. زن و مرد دو گونه هستند، هر دو انسانند.
بعد آقا میفرمایند حقوق انسانی زن و مرد هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد، این آموزهی قرآن کریم است، این آموزههای روایی ماست و در حقوق انسانی کاملاً با هم برابرند. چون شأن انسانی رتبهپذیر نیست. ملاک برتری انسانیت تنها یک چیز است، که قرآن کریم میفرماید «ان اکرمکم عنداللّه اتقاکم»، این تقوا اگر در وجود زن یا مرد باشد، آن انسان را به درجهی کرامت بالا میرساند.
خداوند متعال در آیهی ۹۷ سورهی نحل میفرماید «من عمل صالحاً من ذکر او انسی و هو مؤمن فلنحیینکم، فلنحیینه حیاتاً طیبه»؛ هر کسی عمل صالح را انجام دهد چه زن باشد، چه مرد، او مؤمن محسوب میشود و خدا به او حیات طیبه را عنایت میکند.
به تعبیر شهید مطهری، خداوند دو انسان خلق میکند، دو گونهاند، دو صنفند، دو نیاز متفاوت دارند، هر کدام خلقتی دارند، اما جایگاه انسانیشان با هم یکی است. آن چیزی که متفاوت است، حقوق اجتماعی آنهاست و دلیل این تفاوت در حقوق اجتماعی این است که آنها نیازهای متفاوتی دارند و به همین نسبت حقوق متفاوتی دارند. خداوند بر حسب نیاز متفاوت، حقوق متفاوت و تکالیف متفاوتی بر آنها بار کرده و به آنها عرضه کرده است.
مسئولیت اجتماعی زنان چیست؟ یعنی زنان فقط باید شاغل باشند تا بگوییم مسئولیت اجتماعی دارند؟
باید مفهوم خانهداری را بازتعریف کنیم. هنوز در قانون کار و قوانینی که در دولتهای مختلف آمدند و رفتند، یک بازتعریف صورت نگرفته است. به تعبیر رهبر گرانقدر و بسیاری از علما و مراجع، خانهداری یک شغل است. پس چرا در نظام کار به عنوان یک شغل دیده نمیشود؟ چرا بیمه ندارد؟ چرا مستمری ندارد؟ قانون کار باید بازنویسی شود و مفهوم مادری و خانهداری بازتعریف شود و مثلاً حداقل ساعتی را یک مادر برای غذا پختن، نظافت، نظامدهی فرزندان، تربیت فرزندان، رسیدگی به احوالات عاطفی همسر و سایر کارها در خدمت خانواده است در نظر بگیریم.
مادر نخ تسبیح است، دانههای تسبیح هر چقدر هم زیبا باشند، اگر این نخ نباشد، گرد هم جمع نمیشوند. مادر، ستون خیمه است. اگر نباشد اعضای خانواده پاشیده میشوند. اگر مادر این جایگاه را برای خودش ترسیم کند، اگر بداند که از چه جایگاهی برخوردار است، یقیناً هیچ وقت حاضر نمیشود این جایگاه را با دیگری تقسیم کند و به تعبیر رهبر معظم انقلاب، رسالتی را در خانه بر عهده دارد که هیچ جایگزینی برای او دیده نمیشود. این نکته بسیار مهم است.
نیمی از مردم مملکتمان خانمها هستند. ۱۰ کشور در دنیا هستند که تعداد خانمهایشان کمتر از آقایان است و تقریباً میتوان گفت ایران یکی از همین کشورهاست و اگر اشتباه نکنم تعداد مردان در ایران، ۰.۳۴ درصد بیشتر از خانمها است؛ ولی به هر حال تقریباً برابرند و طبیعتاً نمیتوانیم حضور اجتماعی زنان را در جامعه و مناصب علمی و اجتماعی و اقتصادی نادیده بگیریم. ما به حضور زنان در جامعه نیاز داریم. به زنان اندیشمند و متفکر، زنان خلاق، پزشکان و مهندسان زن، معلمان دلسوز، پرستاران، جامعهی پزشکی و جامعهی خدماتی نیاز داریم؛ اما رسالت مادری نباید مخدوش بشود.
در سومین نشست اندیشههای راهبردی، رهبر معظم انقلاب فرمودند: من با اشتغال زنان در عرصهی اجتماع و فعالیتهای اقتصادی زنان نه تنها مخالف نیستم، بلکه موافقم. زنان باید در جامعه شاغل باشند، کار کنند، حضور داشته باشند. جامعه به شغل و خدمات زنان نیازمند است. اما فراموش نکنیم بانوان باید به دو اصل توجه کنند. اول اینکه جلوی نقش و رسالت مادری گرفته نشود و رسالت مادری کمرنگ نشود، و دوم اینکه اختلاط بین محرم و نامحرم در محیط اداری وجود نداشته باشد. در آن صورت عرصهی اشتغال برای زنان نه تنها مانعی نیست بلکه میتواند حرکتی باشد برای اینکه آنها را در فضای جامعه و در روند توسعه و پیشرفت جامعه قرار بدهد.
اما یک سؤال، آیا ضرورتی دارد قانون کار، همان ۴۴ ساعتی را که برای کار تماموقت مردان تعریف میکند برای کار تماموقت زنان هم تعریف کند؟ آیا وقت آن نرسیده با توجه به سیاستهای کلان حضرت آقا در حوزهی خانواده و جمعیت، قانون کارمان را بازنویسی کنیم و ساعت کار تماموقت زنان را مثلاً ۳۰ ساعت در نظر بگیریم، اما حقوق تماموقت به آنها بدهیم؟ اگر ما حقوق نیمهوقت به زنان بدهیم، خانوادههایی که نیازمند هستند، به دنبال شغل دوم میروند. اما اگر شغل تماموقت یک خانم را ۳۰ ساعت در هفته در نظر بگیریم و آن ۱۰ تا ۱۴ ساعت بقیه را در خدمت خانواده در نظر بگیریم، هم امر ازدواج و فرزندآوری را ترویج کردهایم، هم زنان با میل و رغبت بیشتری در خدمت خانواده هستند و میدانند آن ساعاتی که در کانون خانواده هستند، در قانون کار نظام جمهوری اسلامی دیده شده است.
فیزیک، بنیه و جثهی زن برای ۴۴ ساعت کار تماموقت در هفته قرار داده نشده. این خانم اگر ۴۴ ساعت بیرون از خانه کار کند و ۲۰-۱۰ ساعت در هفته کارهای خانه را انجام بدهد، هم زود پیر و فرتوت میشود و هم هیچ جایگاهی نزد افراد خانواده ندارد. پس اگر بخواهیم زن زیبا و سرحال و مادری بانشاط باشد و حضور همهجانبه در فضای خانه داشته باشد باید بازتعریفی در مورد مفهوم مادری و شغل مادری و در کانون خانه بودن داشته باشیم.
باید به دختران و پسران جوان در دورهی آموزش متوسطه، در کتابهای درسی آموزش داده شود که مسئولیت مدنی داشتن، در جامعه بودن و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی به این معنا نیست که روی کانون خانواده یک قلم قرمز بکشیم. هستند مادرانی که هم تحصیل کردند، هم درس خواندند، هم تدریس میکنند، هم فعالیتهای اجتماعی دارند، هم فعالیتهای اقتصادی دارند و هم مادر موفقی بودند. این زنان در جامعه کم نیستند.
باید الگوهای وارسته را به جامعه معرفی کنیم. نمونههای زیادی از آنها را میتوانیم در جامعه ببینیم، مثل مرحوم حاجیه خانم دباغ که مادر هشت فرزند بود، مبارز سیاسی بود، سالها در زندانهای ساواک بود و شکنجه شد، اما همراهی و همدلی همسرش، او را به این نقطه رساند. همیشه خودش را با نام همسرش (دباغ) معرفی کرد. کمتر کسی او را به عنوان مرضیه حدیدچی شناخت. معتقد بود همسرش همراه او بوده، زمانهایی که او در زندان ساواک بوده، اگر همسرش نبود نمیتوانست هشت فرزند را تربیت کند. مادران نمونه زیادند. اگر کسانی را که فرزندان لایق و شایسته به جامعه تقدیم کردند و خودشان هم اهل علم و قلم و اهل تقوا و مطالعه بودند معرفی کنیم، قطعاً برای جامعهی امروز و دختران جوانمان الگوهای عملی خواهند بود.
چطور میتوان بین نقش اجتماعی و نقشی که خانمها در خانه دارند تعادل برقرار کرد؟
به نظر من باید فرهنگسازی شود؛ نباید در جامعه اصالت به بیرون آمدن از خانه داده شود. یعنی وقتی از یک دختر خانم میپرسند «چرا ازدواج نمیکنی؟» نگوید «به ادامهی تحصیل و بعدش هم به اشتغال فکر میکنم.». اینها به عنوان پارامترهای الگویی قرار نگیرد، بلکه یک دختر خانم بعد از اینکه درسش را به یک مقطعی رساند، انتخاب و گزینهی اولش تشکیل خانواده باشد و بعد درون خانواده تحصیلش را ادامه بدهد و به دنبال یک اشتغال مناسب باشد.
حالا ممکن است دختران جوان ما بگویند «چه تضمینی هست که وقتی من وارد فضای زندگی مشترک شدم، از این دو حق خودم محروم نشوم؟». قوانین جمهوری اسلامی و نظام حقوقی و متون فقهی این راهکارها را به ما داده است. دختر خانمها میتوانند نوع شغل و رشتهای را که مد نظرشان است، به عنوان شروط ضمن عقد در سند نکاحیهی خود ذکر کنند. ولی دلیلی ندارد که امر ازدواج یا مادر شدن را به مخاطره یا تأخیر بیندازند.
اشتغال و ادامهی تحصیل، فضیلت و یک امر نیکو و پسندیده برای یک زن مسلمان کارآمد است، ولی فراموش نکنیم اصل و شاخصهی اول، تشکیل خانواده، ایفای نقش مادری و ایفای نقش همسری است. تعادلبخشی به این مسأله را به وسیلهی الگوها میتوانیم به جامعه نشان دهیم، از بین اساتید، پزشکان، مهندسان و افراد متدینی که فرزندان لایق و شایسته تربیت کردند و خودشان هم شاغل بودند، الگوهای موفق را معرفی کنیم. مصاحبه و شناساندن و نکوداشت آنها میتواند به جامعه الگو بدهد. پس هستند زنانی که هم فرزندآوری کردند، هم ادامهی تحصیل دادند، هم کار کردند، هم فرزندان شایستهای داشتند و هم همسر کدبانویی بودند.
سابقهی نگاه تمدن غربی نسبت به پدیدهی حضور زنان در اجتماع و مسئولیت اجتماعی ایشان چگونه است؟
بسماللهالرحمنالرحیم. تئوریسینهای غربی، اندیشمندان و متفکران غرب در کتابهای خودشان برای زن، حقوق اولیهی انسانی را هم قائل نیستند. ما جان لاک را پدر حقوق بشر میدانیم که برای قوانین حقوق بشری جهان تئوری میدهد، اما ایشان صریحاً در کتابهای خودش اصلاً زن را بشر نمیداند.
یا امانوئل کانت (فیلسوف آلمانی) با اینکه صاحبنظر و صاحب فلسفه است، به راحتی در نگاه خودش بحث شهروند منفعل را برای زنان مطرح میکند. ایشان معتقد است زنان شهروند منفعلند، به این معنی که از حقوق اساسی اولیه برخوردار نیستند و نمیتوانند در جامعه از حقوق اساسی برخوردار باشند. حقوق اساسی چیست؟ حق آموزش و حق حیات. یک زن حق دارد در جامعه زنده بماند. مورد ضرب و شتم، تعدی و آزار قرار نگیرد. این حق اولیه است. حق آموزش برابر، داشتن سرپناه و مسکن، ارتزاق و برخورداری از امکانات اجتماعی است. وقتی که کانت شهروندی منفعل را برای زنان مطرح میکند در حقیقت به این معناست که زن از این حقوق اساسی برخوردار نیست.
ارسطو در کتاب «سیاست» و افلاطون در کتاب «جمهور» رسماً اعلام میکنند، زنان در کف و قاعدهی هرم جامعهشناسی قرار گرفتهاند، زنان تعالیپذیر و آموزشپذیر نیستند، حق حیات اجتماعی ندارند و در طبقهای قرار میگیرند که بردگان، اطفال و مجانین قرار گرفتهاند. وقتی کتاب آنها را ورق میزنیم، میبینیم اگر مجانین درمان شوند و کودکان به رشد جنسی و جسمی برسند، از آن طبقه به طبقهی بالاتر میروند، ولی در نگاه افلاطون و ارسطو زنان هرگز از قاعدهی هرم مردمشناسی به طبقهی بالا نمیروند!
یا مثلاً نیچه، فیلسوف بزرگ فرانسوی که امروزه هم در بسیاری از کتابها به تفکرات او توجه میشود، رسماً زن را حیوانی با گیسوانی بلند و عقلی ناقص معرفی میکند. وقتی جامعهی اروپا به مخالفت با نیچه برمیخیزد، نیچه میگوید من حداکثر ارفاقی که در ماهیت زن میتوانم بکنم، این است که موجودی است در برزخ بین انسان و حیوان! یعنی حتی حاضر نیست ماهیت انسانی برای زن قائل شود.
حالا یک سؤال بزرگ! وقتی نگاه اندیشمندان و متفکران غربی به زن حتی نگاه ماهوی انسانی نیست و حقوق اولیهی انسانی را برای زن قائل نیستند، چگونه به سایر حقوق که بر آن حقوق انسانی بار میشود قائلند؟ فمینیستهایی که در دنیا سنگ دفاع از حقوق زن را بر سینه میزنند، پاسخ این اندیشمندان و متفکران غربی را چگونه میدهند؟ که اینها اینقدر در تخطئهی زنان و حقوق اولیهی زنان در برابر جنس مرد میایستند؟
دیدگاه اسلامی در این زمینه چه میگوید؟
فقط یک نمونه در آموزههای دینیمان در قرآن کریم عرض کنم؛ در قرآن کریم خداوند متعال در سورهی مبارکهی احزاب آیهی ۳۵، ده ویژگی تعالی انسان را معرفی میکند و به عمد ضمیر مذکر و مؤنث را در کنار هم میآورد. زیرا خداوند متعال میخواهد بفرماید زنان در تک تک این مؤلفهها که در دل این آیهی شریفه قرار گرفته، در حقوق انسانی با مرد برابرند و هیچ تفاوتی ندارند. و آن آیه «ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین والمؤمنات، و القانطین و القانطات...» تا انتهای آیه است که در تک تک این صفاتی که خداوند معرفی میکند، زنان و مردان دارای شئون انسانی برابر هستند.
یک جمله از بیانات حضرت آقا را هم نقل به مضمون عرض کنم؛ میفرمایند آن چیزی که از جنس اولی به ذات است، مسألهی انسانیت انسان است، نه زن بودن و نه مرد بودن. خداوند به ملائکه دستور میدهد که در برابر انسان سجده کنند؛ در برابر انسانیت انسان! نه سجده در برابر زن، و نه سجده در برابر مرد. مقام انسانیت جنس اولیه به ذات است. آن چیزی که جنس ثانوی قرار میگیرد جنسی است که به صنف هر دو برمیگردد. زن و مرد دو گونه هستند، هر دو انسانند.
بعد آقا میفرمایند حقوق انسانی زن و مرد هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد، این آموزهی قرآن کریم است، این آموزههای روایی ماست و در حقوق انسانی کاملاً با هم برابرند. چون شأن انسانی رتبهپذیر نیست. ملاک برتری انسانیت تنها یک چیز است، که قرآن کریم میفرماید «ان اکرمکم عنداللّه اتقاکم»، این تقوا اگر در وجود زن یا مرد باشد، آن انسان را به درجهی کرامت بالا میرساند.
خداوند متعال در آیهی ۹۷ سورهی نحل میفرماید «من عمل صالحاً من ذکر او انسی و هو مؤمن فلنحیینکم، فلنحیینه حیاتاً طیبه»؛ هر کسی عمل صالح را انجام دهد چه زن باشد، چه مرد، او مؤمن محسوب میشود و خدا به او حیات طیبه را عنایت میکند.
به تعبیر شهید مطهری، خداوند دو انسان خلق میکند، دو گونهاند، دو صنفند، دو نیاز متفاوت دارند، هر کدام خلقتی دارند، اما جایگاه انسانیشان با هم یکی است. آن چیزی که متفاوت است، حقوق اجتماعی آنهاست و دلیل این تفاوت در حقوق اجتماعی این است که آنها نیازهای متفاوتی دارند و به همین نسبت حقوق متفاوتی دارند. خداوند بر حسب نیاز متفاوت، حقوق متفاوت و تکالیف متفاوتی بر آنها بار کرده و به آنها عرضه کرده است.
مسئولیت اجتماعی زنان چیست؟ یعنی زنان فقط باید شاغل باشند تا بگوییم مسئولیت اجتماعی دارند؟
باید مفهوم خانهداری را بازتعریف کنیم. هنوز در قانون کار و قوانینی که در دولتهای مختلف آمدند و رفتند، یک بازتعریف صورت نگرفته است. به تعبیر رهبر گرانقدر و بسیاری از علما و مراجع، خانهداری یک شغل است. پس چرا در نظام کار به عنوان یک شغل دیده نمیشود؟ چرا بیمه ندارد؟ چرا مستمری ندارد؟ قانون کار باید بازنویسی شود و مفهوم مادری و خانهداری بازتعریف شود و مثلاً حداقل ساعتی را یک مادر برای غذا پختن، نظافت، نظامدهی فرزندان، تربیت فرزندان، رسیدگی به احوالات عاطفی همسر و سایر کارها در خدمت خانواده است در نظر بگیریم.
مادر نخ تسبیح است، دانههای تسبیح هر چقدر هم زیبا باشند، اگر این نخ نباشد، گرد هم جمع نمیشوند. مادر، ستون خیمه است. اگر نباشد اعضای خانواده پاشیده میشوند. اگر مادر این جایگاه را برای خودش ترسیم کند، اگر بداند که از چه جایگاهی برخوردار است، یقیناً هیچ وقت حاضر نمیشود این جایگاه را با دیگری تقسیم کند و به تعبیر رهبر معظم انقلاب، رسالتی را در خانه بر عهده دارد که هیچ جایگزینی برای او دیده نمیشود. این نکته بسیار مهم است.
نیمی از مردم مملکتمان خانمها هستند. ۱۰ کشور در دنیا هستند که تعداد خانمهایشان کمتر از آقایان است و تقریباً میتوان گفت ایران یکی از همین کشورهاست و اگر اشتباه نکنم تعداد مردان در ایران، ۰.۳۴ درصد بیشتر از خانمها است؛ ولی به هر حال تقریباً برابرند و طبیعتاً نمیتوانیم حضور اجتماعی زنان را در جامعه و مناصب علمی و اجتماعی و اقتصادی نادیده بگیریم. ما به حضور زنان در جامعه نیاز داریم. به زنان اندیشمند و متفکر، زنان خلاق، پزشکان و مهندسان زن، معلمان دلسوز، پرستاران، جامعهی پزشکی و جامعهی خدماتی نیاز داریم؛ اما رسالت مادری نباید مخدوش بشود.
در سومین نشست اندیشههای راهبردی، رهبر معظم انقلاب فرمودند: من با اشتغال زنان در عرصهی اجتماع و فعالیتهای اقتصادی زنان نه تنها مخالف نیستم، بلکه موافقم. زنان باید در جامعه شاغل باشند، کار کنند، حضور داشته باشند. جامعه به شغل و خدمات زنان نیازمند است. اما فراموش نکنیم بانوان باید به دو اصل توجه کنند. اول اینکه جلوی نقش و رسالت مادری گرفته نشود و رسالت مادری کمرنگ نشود، و دوم اینکه اختلاط بین محرم و نامحرم در محیط اداری وجود نداشته باشد. در آن صورت عرصهی اشتغال برای زنان نه تنها مانعی نیست بلکه میتواند حرکتی باشد برای اینکه آنها را در فضای جامعه و در روند توسعه و پیشرفت جامعه قرار بدهد.
اما یک سؤال، آیا ضرورتی دارد قانون کار، همان ۴۴ ساعتی را که برای کار تماموقت مردان تعریف میکند برای کار تماموقت زنان هم تعریف کند؟ آیا وقت آن نرسیده با توجه به سیاستهای کلان حضرت آقا در حوزهی خانواده و جمعیت، قانون کارمان را بازنویسی کنیم و ساعت کار تماموقت زنان را مثلاً ۳۰ ساعت در نظر بگیریم، اما حقوق تماموقت به آنها بدهیم؟ اگر ما حقوق نیمهوقت به زنان بدهیم، خانوادههایی که نیازمند هستند، به دنبال شغل دوم میروند. اما اگر شغل تماموقت یک خانم را ۳۰ ساعت در هفته در نظر بگیریم و آن ۱۰ تا ۱۴ ساعت بقیه را در خدمت خانواده در نظر بگیریم، هم امر ازدواج و فرزندآوری را ترویج کردهایم، هم زنان با میل و رغبت بیشتری در خدمت خانواده هستند و میدانند آن ساعاتی که در کانون خانواده هستند، در قانون کار نظام جمهوری اسلامی دیده شده است.
فیزیک، بنیه و جثهی زن برای ۴۴ ساعت کار تماموقت در هفته قرار داده نشده. این خانم اگر ۴۴ ساعت بیرون از خانه کار کند و ۲۰-۱۰ ساعت در هفته کارهای خانه را انجام بدهد، هم زود پیر و فرتوت میشود و هم هیچ جایگاهی نزد افراد خانواده ندارد. پس اگر بخواهیم زن زیبا و سرحال و مادری بانشاط باشد و حضور همهجانبه در فضای خانه داشته باشد باید بازتعریفی در مورد مفهوم مادری و شغل مادری و در کانون خانه بودن داشته باشیم.
باید به دختران و پسران جوان در دورهی آموزش متوسطه، در کتابهای درسی آموزش داده شود که مسئولیت مدنی داشتن، در جامعه بودن و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی به این معنا نیست که روی کانون خانواده یک قلم قرمز بکشیم. هستند مادرانی که هم تحصیل کردند، هم درس خواندند، هم تدریس میکنند، هم فعالیتهای اجتماعی دارند، هم فعالیتهای اقتصادی دارند و هم مادر موفقی بودند. این زنان در جامعه کم نیستند.
باید الگوهای وارسته را به جامعه معرفی کنیم. نمونههای زیادی از آنها را میتوانیم در جامعه ببینیم، مثل مرحوم حاجیه خانم دباغ که مادر هشت فرزند بود، مبارز سیاسی بود، سالها در زندانهای ساواک بود و شکنجه شد، اما همراهی و همدلی همسرش، او را به این نقطه رساند. همیشه خودش را با نام همسرش (دباغ) معرفی کرد. کمتر کسی او را به عنوان مرضیه حدیدچی شناخت. معتقد بود همسرش همراه او بوده، زمانهایی که او در زندان ساواک بوده، اگر همسرش نبود نمیتوانست هشت فرزند را تربیت کند. مادران نمونه زیادند. اگر کسانی را که فرزندان لایق و شایسته به جامعه تقدیم کردند و خودشان هم اهل علم و قلم و اهل تقوا و مطالعه بودند معرفی کنیم، قطعاً برای جامعهی امروز و دختران جوانمان الگوهای عملی خواهند بود.
چطور میتوان بین نقش اجتماعی و نقشی که خانمها در خانه دارند تعادل برقرار کرد؟
به نظر من باید فرهنگسازی شود؛ نباید در جامعه اصالت به بیرون آمدن از خانه داده شود. یعنی وقتی از یک دختر خانم میپرسند «چرا ازدواج نمیکنی؟» نگوید «به ادامهی تحصیل و بعدش هم به اشتغال فکر میکنم.». اینها به عنوان پارامترهای الگویی قرار نگیرد، بلکه یک دختر خانم بعد از اینکه درسش را به یک مقطعی رساند، انتخاب و گزینهی اولش تشکیل خانواده باشد و بعد درون خانواده تحصیلش را ادامه بدهد و به دنبال یک اشتغال مناسب باشد.
حالا ممکن است دختران جوان ما بگویند «چه تضمینی هست که وقتی من وارد فضای زندگی مشترک شدم، از این دو حق خودم محروم نشوم؟». قوانین جمهوری اسلامی و نظام حقوقی و متون فقهی این راهکارها را به ما داده است. دختر خانمها میتوانند نوع شغل و رشتهای را که مد نظرشان است، به عنوان شروط ضمن عقد در سند نکاحیهی خود ذکر کنند. ولی دلیلی ندارد که امر ازدواج یا مادر شدن را به مخاطره یا تأخیر بیندازند.
اشتغال و ادامهی تحصیل، فضیلت و یک امر نیکو و پسندیده برای یک زن مسلمان کارآمد است، ولی فراموش نکنیم اصل و شاخصهی اول، تشکیل خانواده، ایفای نقش مادری و ایفای نقش همسری است. تعادلبخشی به این مسأله را به وسیلهی الگوها میتوانیم به جامعه نشان دهیم، از بین اساتید، پزشکان، مهندسان و افراد متدینی که فرزندان لایق و شایسته تربیت کردند و خودشان هم شاغل بودند، الگوهای موفق را معرفی کنیم. مصاحبه و شناساندن و نکوداشت آنها میتواند به جامعه الگو بدهد. پس هستند زنانی که هم فرزندآوری کردند، هم ادامهی تحصیل دادند، هم کار کردند، هم فرزندان شایستهای داشتند و هم همسر کدبانویی بودند.