تاریخ انتشار
جمعه ۱۵ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۰۲:۲۵
کد مطلب : ۴۱۲۴۷۸
کبنا گزارش میدهد
عروسک بازی در حجله؛ روایتی از کودک همسری در دیشموک
۳
کبنا ؛«همزیستی یک مسئله غریزی و طبیعی است و خداوند در قرآن کریم پایین ترین سن برای ازدواج دختران را 9 و پسران را 15 سالگی تعیین کرده است. چرا که دختران و پسران در این سن به بلوغ جنسی می رسند، بنابراین خداوند سن خاصی را برای ازدواج تعیین نکرده، اما پایین ترین سن ممکن برای ازدواج را در قرآن بیان فرموده است.
خداوند در سوره نساء می فرماید درباره شرایطی که لازم است انسان در آن ازدواج کند صحبت کرده است و تا حدودی می توان سن ازدواج را تشخیص داد .
خداوند در آیه 6 سوره نساء می فرماید: «یتیمان را آزمایش کنید تا هنگامی که بالغ شده و به نکاح تمایل پیدا کردند و آنان را به درک مصالح زندگانی خود آگاه یافتید، اموالشان را به آنان بدهید». مطابق با این آیه زمان ازدواج پس از بلوغ جنسی و زمانی که انسان به یک درک نسبی از زندگی است ، می باشد.»
فرهنگ و آداب و رسومهای غلط امروزی به ما یاد داد که دختر باید در سنین پایین ازدواج کند و در غیر این صورت ترشیده میشود و اگر دیر ازدواج کند سر زبانها میافتد. آداب و فرهنگ غلط ما باعث شد که دختران بهاجبار ازدواج کنند و از ازدواج خود پشیمان شوند دیشموک شهری کوچک اما پر از آداب و رسومهای متفاوت است حال به انواع ازدواجها در شهر دیشموک که اغلب هم اجباری هستند اشاره خواهیم کرد.
مورد اول ازدواج اجباری؛ «پریا» دختری زیبا با صورتی گرد، چشمان عسلی و چهرهی مظلومی دارد. «پریا» در گفتوگو با خبرنگار کبنا میگوید: «16 سال بیشتر نداشتم که «عباس» به خواستگاریم آمد، از بستگان بود و پدرم قدرت نه گفتن در برابر خانوادهی عباس را نداشت.» پریا از خود مخالفتهایی نشان میداد درنهایت بهاجبار پدر و مادر قبول کرد که به خواستگاریاش بیایند؛ عباس همراه با خانوادهاش برای خواستگاری آمدند اما موردپسند پریا نبود و در خواستگاری جواب منفی داد. «پدرم مرا با اصرار و اجبار مجبور به ازدواج کرد.» پریا بهاجبار والدین تن به این ازدواج داد. جواب آزمایشهای قبل از ازدواج منفی بود اما بازهم خانوادهها اصرار داشتند که این ازدواج باید صورت بگیرد؛ بعد از گذشت چند ماه، اولین فرزند «پریا» به دنیا آمد، او صاحب پسری معلول شد و این سرانجام یک ازدواج اجباری بود.
مورد دوم؛ «فاطمه» 11 سال سن داشت که خواستگاری برای خواهرش «زکیه» آمد؛ «خواهرم از این ازدواج راضی بود و در سن 14 سالگی عقد کرد اما براثر اتفاقی تلخ «زکیه» دار فانی را وداع گفت و بعد از گذر چند ماه «بهزاد» به خواستگاری من آمد. دختربچه بودم و شوق میکردم که خواستگار دارم؛ «بهزاد» یک پالتو هدیه آورد و گفت که اگر با من ازدواج کنی باهم به مدرسه میرویم این شد که ازدواج کردم؛ شب عروسی هیچی از زندگی زناشویی نمیدانستم و ترسیدم، بهزاد مرا کتک زد و 3 تا از دندانهایم افتاد.» اکنونکه فاطمه برای ما این داستان را تعریف میکند 65 سال سن دارد این هم نتیجهی کودک همسری است.
مورد سوم؛ «پروین» دختر زیبای روستایی که تنها 13 سال سن داشت. پدر و مادر «پروین» در گفتوگو با کبنا میگویند: «پسرعمو و پسردایی پروین به خواستگاری آمدند، اجبار خانواده بر این بود که با پسرعمویش ازدواج کند، اما «پروین» پسرداییاش را دوست داشت و از علاقهی خود سخن نگفت، درنهایت با پافشاری و اجبار ازدواج کرد و دست به خودکشی زد.»
مورد چهارم؛ «ناهید» شاگرد نمونهی مدرسه تنها 15 سال سن داشت که پسری بنام «مهدی» به خواستگاریاش آمد، «به او جواب منفی دادم اما مهدی باوجود مخالفتهایم بر ازدواج اصرار داشت. میخواستم ادامه تحصیل دهم ازدواج زود بود؛ با پافشاری خانوادهها ازدواج کردیم. شرط ازدواجم ادامه تحصیل بود؛ بعد از گذشت چند ماه وقتی مدرسه میرفتم دیگرکسی نبود آشپزی کند و این بهانهای برای مهدی شد و نگذاشت درس بخوانم؛ و گفت یا من یا مدرسه! در آن مدت آنقدر به مهدی علاقهمند شده بودم که فردی مهمتر از او برایم نبود و دیگر به مدرسه نرفتم. البته پدر و مادرم بعد از شنیدن ترک تحصیلم؛ از ازدواجمان پشیمان شدند، پدر و مادر من همانهایی بودند که مرا بهاجبار شوهر دادند.»
ازدواج اجباری باعث پشیمان شدن دختران میشود؛ برخی از فرهنگها و آداب و رسومها باعث شد که ازدواج ناموفقی رقم بخورد برخی فرهنگها باعث شد تا دختران در سنین پایین چادری سپید با هزاران امید و آرزو به سر کنند و با درد و رنج از کار خود پشیمان شوند. این تراژدی کودک همسری پایانی ندارد و هنوز هم از این نوع ازدواجها در سراسر استانمان صورت میگیرد که امیدواریم شاهد پایان ازدواجهای اجباری و کودک همسری باشیم شاید که فرهنگ اشتباه از میان برداشته شود تا این ماجرا به اتمام برسد.
--------------------------------------
گزارش: ریحانه وحیدیخواه
خداوند در سوره نساء می فرماید درباره شرایطی که لازم است انسان در آن ازدواج کند صحبت کرده است و تا حدودی می توان سن ازدواج را تشخیص داد .
خداوند در آیه 6 سوره نساء می فرماید: «یتیمان را آزمایش کنید تا هنگامی که بالغ شده و به نکاح تمایل پیدا کردند و آنان را به درک مصالح زندگانی خود آگاه یافتید، اموالشان را به آنان بدهید». مطابق با این آیه زمان ازدواج پس از بلوغ جنسی و زمانی که انسان به یک درک نسبی از زندگی است ، می باشد.»
فرهنگ و آداب و رسومهای غلط امروزی به ما یاد داد که دختر باید در سنین پایین ازدواج کند و در غیر این صورت ترشیده میشود و اگر دیر ازدواج کند سر زبانها میافتد. آداب و فرهنگ غلط ما باعث شد که دختران بهاجبار ازدواج کنند و از ازدواج خود پشیمان شوند دیشموک شهری کوچک اما پر از آداب و رسومهای متفاوت است حال به انواع ازدواجها در شهر دیشموک که اغلب هم اجباری هستند اشاره خواهیم کرد.
مورد اول ازدواج اجباری؛ «پریا» دختری زیبا با صورتی گرد، چشمان عسلی و چهرهی مظلومی دارد. «پریا» در گفتوگو با خبرنگار کبنا میگوید: «16 سال بیشتر نداشتم که «عباس» به خواستگاریم آمد، از بستگان بود و پدرم قدرت نه گفتن در برابر خانوادهی عباس را نداشت.» پریا از خود مخالفتهایی نشان میداد درنهایت بهاجبار پدر و مادر قبول کرد که به خواستگاریاش بیایند؛ عباس همراه با خانوادهاش برای خواستگاری آمدند اما موردپسند پریا نبود و در خواستگاری جواب منفی داد. «پدرم مرا با اصرار و اجبار مجبور به ازدواج کرد.» پریا بهاجبار والدین تن به این ازدواج داد. جواب آزمایشهای قبل از ازدواج منفی بود اما بازهم خانوادهها اصرار داشتند که این ازدواج باید صورت بگیرد؛ بعد از گذشت چند ماه، اولین فرزند «پریا» به دنیا آمد، او صاحب پسری معلول شد و این سرانجام یک ازدواج اجباری بود.
مورد دوم؛ «فاطمه» 11 سال سن داشت که خواستگاری برای خواهرش «زکیه» آمد؛ «خواهرم از این ازدواج راضی بود و در سن 14 سالگی عقد کرد اما براثر اتفاقی تلخ «زکیه» دار فانی را وداع گفت و بعد از گذر چند ماه «بهزاد» به خواستگاری من آمد. دختربچه بودم و شوق میکردم که خواستگار دارم؛ «بهزاد» یک پالتو هدیه آورد و گفت که اگر با من ازدواج کنی باهم به مدرسه میرویم این شد که ازدواج کردم؛ شب عروسی هیچی از زندگی زناشویی نمیدانستم و ترسیدم، بهزاد مرا کتک زد و 3 تا از دندانهایم افتاد.» اکنونکه فاطمه برای ما این داستان را تعریف میکند 65 سال سن دارد این هم نتیجهی کودک همسری است.
مورد سوم؛ «پروین» دختر زیبای روستایی که تنها 13 سال سن داشت. پدر و مادر «پروین» در گفتوگو با کبنا میگویند: «پسرعمو و پسردایی پروین به خواستگاری آمدند، اجبار خانواده بر این بود که با پسرعمویش ازدواج کند، اما «پروین» پسرداییاش را دوست داشت و از علاقهی خود سخن نگفت، درنهایت با پافشاری و اجبار ازدواج کرد و دست به خودکشی زد.»
مورد چهارم؛ «ناهید» شاگرد نمونهی مدرسه تنها 15 سال سن داشت که پسری بنام «مهدی» به خواستگاریاش آمد، «به او جواب منفی دادم اما مهدی باوجود مخالفتهایم بر ازدواج اصرار داشت. میخواستم ادامه تحصیل دهم ازدواج زود بود؛ با پافشاری خانوادهها ازدواج کردیم. شرط ازدواجم ادامه تحصیل بود؛ بعد از گذشت چند ماه وقتی مدرسه میرفتم دیگرکسی نبود آشپزی کند و این بهانهای برای مهدی شد و نگذاشت درس بخوانم؛ و گفت یا من یا مدرسه! در آن مدت آنقدر به مهدی علاقهمند شده بودم که فردی مهمتر از او برایم نبود و دیگر به مدرسه نرفتم. البته پدر و مادرم بعد از شنیدن ترک تحصیلم؛ از ازدواجمان پشیمان شدند، پدر و مادر من همانهایی بودند که مرا بهاجبار شوهر دادند.»
ازدواج اجباری باعث پشیمان شدن دختران میشود؛ برخی از فرهنگها و آداب و رسومها باعث شد که ازدواج ناموفقی رقم بخورد برخی فرهنگها باعث شد تا دختران در سنین پایین چادری سپید با هزاران امید و آرزو به سر کنند و با درد و رنج از کار خود پشیمان شوند. این تراژدی کودک همسری پایانی ندارد و هنوز هم از این نوع ازدواجها در سراسر استانمان صورت میگیرد که امیدواریم شاهد پایان ازدواجهای اجباری و کودک همسری باشیم شاید که فرهنگ اشتباه از میان برداشته شود تا این ماجرا به اتمام برسد.
--------------------------------------
گزارش: ریحانه وحیدیخواه