تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۷:۲۵
کد مطلب : ۴۵۱۰۵۵
عاشورا پيامهاي بزرگ و خالصي براي انسان امروز دارد و بايد بيش از گذشته در خصوص آن تامل شود
حماسة عاشورا؛ حاصل تقابل «دين حقيقت» با «دين مصلحت»
۰
کبنا ؛ قيام عاشورا يکي از مهمترين رويدادهاي تاريخ بشري و مذهب شيعي است که امروز تبلور روح قوم ايراني شده و سنت شعائر عاشورايي يکي از شاخصترين نمادهاي فرهنگي هويت ايراني است. با ورود به دوران مدرن سيطره نيهيليسم، پيوند نسلهاي جديد با همه سنن تاريخي ماقبل مدرن منقطع شده و به نوعي بيگانگي از فرهنگ و هويت تاريخي خويشتن تبديل شده است. از سوي ديگر، به دليل ظهور فضاي پسامدرن و تضعيف شدن مرجعيت بسياري از نهادهاي سنتي و نيز به جهت ناتواني اين نهادها در بازترجمان تفکر و ارزش هاي مستتر در سنن ماقبل مدرن به زبان معاصر و طرح ارزشهاي والاي عالم سنت در افق معاصرت، نيهيليسم روزگار ما چهرهاي غمانگيزتر به خود گرفته است. رويدادي فکري که تعامل فرهنگ، باور و آن چه را که در واقع در نهضت امام حسين(ع) رخ داده است در مقابل ديدگان قرار مي دهد.
به گزارش کبنا، دکتر بيژن عبدالکريمي استاد جامعهشناسي در گفتوگو با آرمان امروز به بررسی اين واقعيت پرداخته که در ادامه آن را میخوانید.
رابطه جامعه با فرهنگ عاشورا با توجه به چه مولفه هايي ترسيم مي شود؟
مردم در حوزه فرهنگ چگونه نقشآفريني ميکنند، اصلي است که نقش اجتماع را در روزهاي منتهي به عاشورا تبيين ميکند. بايد توجه داشت که غالب افراد جوامع مصرفکننده فرهنگ هستند و فرهنگ قسمتي از مجعوليت جوامع است. به اين معني که اکثر قريب به اتفاق انسانها، درون فرهنگي قرار مي گيرند و پرتاب ميشوند بي آن که آن فرهنگ را انتخاب کرده باشند. در همين راستا متناسب با آن فرهنگ رشد ميکنند. در اين ميان نخبگان جوامع هستند که توليدکنندگان و معلمان فرهنگ بشري هستند. به همين علت است که گفته ميشود نخبگان جوامع به فرهنگ هر جامعه جهت ميدهند و آن را پر و بال مي دهند. مردم نيز به عنوان يک امر هويتي وارد جريان هايي نظير عاشورا مي شوند. اتفاقي که در اين سالها رخ داده است اين مورد است که به علت عدم وجود مولفه هاي تاثيرگذار، عاشورا و فرهنگ آن تاثيرگذاري و هويت بخشي خود را در دهه هاي گذشته از دست داده و به همين علت است که شعائر عاشورا در سالهاي اخير صرفا به يک نماد بدل شده است. انسان مدرن به دنبال منبعي براي لذت و بهرهبرداري از زندگي است. جوامع امروز اشتهاي زيادي دارند تا بهرهبرداري را به شکل هاي مختلف در دستور کار قرار دهند و به همين علت، شعائر را نيز ابزاري براي خود مي داند تا دست آوردهايي داشته باشد و به همين علت، مشخصا به تاثيرگذاري و هويت بخشي نميرسند. در غرب نيز اين اتفاق رخ داده است و مراسم ميلاد مسيح به جاي اين که يک شعائر ديني باشد تبديل به فرهنگي در جامعه غربي شده است که به چند فستيوال و جشنواره محدود مي شود که فرهنگ غربي در آن نمايان مي شود. مراسم ديني نيز امروز در جامعه ما به علت فرهنگ غلطي که وجود دارد در حال تبديل شدن به يک فرهنگ است که ديگر رنگ و بيشعائر ديني ندارد. اتفاقي که در غرب نيز رخ داده است و شعائر ديني تبديل به فرهنگ شدهاند.
با توجه به مولفه هاي قيام عاشورا، چه مقوله هايي در حکومت ها تحمل نمي شود؟
امام حسين(ع) زندگي و شخصيتش يک استثنا در تاريخ است و نمي توان آن را يک قاعده دانست زيرا همانند او در تاريخ به ندرت ديده مي شود. بايد توجه داشت که جوامع و قدرتهاي سياسي به صورت کلي تلاش مي کنند تا يک استثنا را به يک قاعده تبديل کنند به اين معنا که يک شخصيت منحصربفرد را درون يک فرهنگ جذب کنند و با جذب او درون فرهنگ روح استثنا بودن را از بين ميبرند. زماني که همه مردم براي امام حسين(ع) عزاداري ميکنند اين معنا را مي رساند که گويا همه نظير او هستند. زماني که همه مردم نظير او باشند ديگر جايي براي ظهور يک استثنا وجود نخواهد داشت. حکومت ها نظير تودهها به شدت سرکوبگر استثناها بودهاند. همه سيستمها در سراسر جهان بهخصوص سيستمهاي فرهنگي، تودهها، و حکومت ها که بخشي از سيستم سياسي و اجتماعي هستند ميکوشند تا اجزا و افراد را به بخشي از سيستم تبديل کنند و هر جزئي از جامعه که به شکلي از خود ناسازگاري اخلاقي، فکري و سياسي با سيستم نشان دهد، خواسته يا ناخواسته به حاشيه رانده ميشود و تا باورهايش در جامعه نهادينه نشود. اين ويژگي استثنا بودن که امام حسين(ع) نمونه آن بود، در هر دورهاي به حاشيه رانده ميشود. همواره قدرتها از حسيني صحبت مي کنند که به بخشي از فرهنگ تبديل شده و از استثنايي که جنبههاي جديدي از زندگي و ماهيت انساني را بر ما آشکار کرده است، صحبت به ميان نميآيد. امروزه شاهد هستيم آنهايي که خود را نزديک به تفکر امام حسين(ع) ميدانند نيز اين جنبههاي جديد انساني را که در قيام امام حسين(ع) نمود پيدا کرده بود به حاشيه رانده و آن را برنميتابند.
نهضت عاشورا در گذر زمان دستخوش چه تغييراتي شده است؟
عاشورا با توجه به اين که به بخشي از فرهنگ در ايران زمين تبديل شده است تا حدود زيادي روح خود را از دست داده است. اين اتفاق در ميان همگان رخ نداده است اما غالب افراد از روح عاشورا و آن نهضت فاصله گرفتهاند. آگاهي عاشورا به اين معناست فرد بتواند شيوه زندگي خود را به امام حسين(ع) نزديک کند اما به واسطه اين که در اين حوزه انديشه کافي و لازم را نداشته، هيچ نزديکي در اين حوزه صورت نميگيرد. آگاهي از عاشورا به معناي زيست براي حقيقت است که امروز در جامعه کمرنگ شده است. اين گونه نيست که به صورت مطلق از بين رفته باشد اما به شکل قابل توجهي کم رنگ شده؛ انتخاب مرگ براي اثبات حقيقت امري است که در جهان مدرن و پسامدرن به فراموشي سپرده شده است و ديگر چنين شيوهاي انتخاب نمي شود که يک نفر براي استقرار عدالت در جامعه هر آنچه را که دارد خالصانه تقديم کند. اين رويه از دو قرن پيش در جوامع کمکم اغاز شده و امروز ديگر تقريبا رنگ و بويي از آن باقي نمانده است.
آيا مي توان قيام عاشورا را مصاف مصلحت و حقيقت دانست؟
حماسه عاشورا حاصل تقابل مصلحت و حقيقت بود. دين حقيقت در مقابل دين مصلحت قرار مي گيرد و امروز جهان مملو از عقل حسابگر و مصلحت محور شده و هژموني با عقلانيت حسابگر است. آن گونه عقلانيت ديني و معنوي که از مصلحت عبور ميکند و مي کوشد در پرتو حقيقت زيست داشته باشد، در جهان کنوني ناياب شده است. به همين علت عنوان مي شود که عاشورا پيامها بزرگ و خالصي براي انسان امروز دارد و بايد بيش از گذشته در خصوص آن تامل شود.
بر همين اساس آگاهي در جامعه ايران مبتني بر نقد عاميانه، شناخت عاقلانه يا احساس عارفانه است؟
فرهنگ مجموعه اي نقد عاميانه، شناخت عاقلانه و احساس عارفانه است. زيرا در فرهنگ هم اسطوره و هم خرد ديده مي شود. امروز احساس عارفانه با عقل و خرد ايراني آميخته است و نمي توان ديواري بين اين موارد کشيد. در همين راستا، نگرشهاي متعالي در توده ها تنزل پيدا ميکند و شکل عاميانه به خود ميگيرد. فرهنگ تودهها بيشتر مبتني بر نگرش عاميانه است. امروز بسياري از نقدها نسبت به وقايعي نظير نهضت عاشورا در جوامع عاميانه است و ريشه در عدم شناخت واقعه دارد.
جامعه عصر امام حسين (ع) چه ويژگي هايي داشت که منجر به قيام عاشورا شد؟
قيام امام حسين (ع) در مقطعي از زمانه شکل گرفت که نظام اموي روح دين اسلام را از درون تهي ميکرد و جامعه را به سمت باورهاي جاهلي گذشته سوق ميداد. ارزشهاي جاهلي، اشرافي و نژادي آن چيزي بود که در دستگاه اموي در حال تبديل شدن به اصل بود و مشخصا امام حسين (ع) نميتوانست نسبت به از بين رفتن دستآوردهاي رسالت پيامبر بيتفاوت باشد و در همين راستا با هر آن چيزي که در اختيار داشت، وارد ميدان شد و در مقابل بي عدالتي ايستادگي کرد. مهم ترين مساله در زمان عاشورا اين بود که حکومت ديني و انساني پيامبر اسلام تبديل به سلطنتي شده بود که امويها آن را اداره ميکردند. بايد توجه داشت که در دوران کنوني نيز فرهنگ بردگي غلبه پيدا کرده است و ما نيازمند يک الگوي انساني هستيم که به ما نشان دهد که ميتوانيم به فرهنگ بردگي تن ندهيم و خوشبختانه چنين الگويي در فرهنگ ما وجود دارد.
حسينبنعلي نمونه انسان آزادهاي است که مرگ را پذيرفت و به فرهنگ آميخته با ذلت تن نداد. در جهاني که نيروهاي رهايي بخش وجود ندارد، حسينبنعلي (ع) به ما نشان ميدهد که ميتوان يک تنه عليه نظام اجتماعي شوريد و به نظام قبيلهاي و روابط طبقاتي تن نداد. در واقع، به انقلاب محمدي که در نظام خلافت تحقق پيدا کرد و خلافت اموي آن را مصادره و خود را دايهدار اين انقلاب معرفي کرد، اين امام حسين(ع) بود که با پذيرش مرگ به آن تن نداد. يکي از ويژگيهاي جهان کنوني اين است که قاعدهها جهان ما را احاطه کردهاند و هر کس بخواهد در اين جهان، استثنا باشد، چه از جانب قدرتهاي سياسي و چه بيشتر از آن، از جانب خود جامعه به شدت سرکوب و منکوب ميشود. روشنفکري که متفاوت از ديگران باشد خود روشنفکران سرکوبش ميکنند. شهروندي که بخواهد با شهروندان ديگر متفاوت باشد هم به همين شکل چرا که بردهها هرگز چشم ديدن آزادگان را ندارند.
آيا قيام عاشورا اين ظرفيت را دارد تا بتواند جوامع امروزي را در مسير صحيح قرار دهد؟
حسين بن علي(ع) همان الگويي است که تمامي بشريت به آن نيازمند است. متاسفانه امروز حسين بن علي(ع) ميان دو تيغه يک قيچي گير کرده است. از يک سو، نوگراياني که فهم و درکي از روح سنت تاريخي ما ندارند و نميتوانند با حماسه حسيني ارتباط برقرار کنند و تيغه دوم، سنتگراياني که به اعتقاد من لياقت دفاع از حسين (ع) را ندارند و حسين(ع) را که يکي از سرمايههاي بزرگ بشري است به يک امر فرقهاي، سياسي و ايدئولوژيک تقليل دادهاند. درست همانگونه که مسيح و زرتشت فقط پيامبر مذهب و قوم خاصي نيستند و سرمايههاي بزرگ بشري قلمداد ميشوند. تفکراتي همچون بوکوحرام، داعش و بنيادگرايي در داخل و خارج کشور هيچ نسبتي با روح حسين بن علي (ع) و سنت تاريخي ما ندارد. بلکه ايثار، فداکاري، شفقت، سخاوت و بزرگ منشي روح سنت تاريخي ما است و همه اينها در حسين(ع) تحقق مييابد و از اين باب، امروز بيش از هر زماني به حسين(ع) نياز داريم. طغيان نسل جديد در برابر سنت تاريخي ما دلايل جامعهشناختي سياسي و کمتر دلايل حکمي و فلسفي دارد. ابتدا بايد با فرهنگ جهانيان مرتبط شويم و بر ارزش هايي مانند آزادي و عدم ذلت در فرهنگ حسيني تکيه کنيم و بعد حسين (ع) را به جهان معرفي کنيم. او ميتواند جهاني شود، ولي شيعيان در اين عرصه قصور کرده و به امام حسين(ع) معاصرت نبخشيدهاند. اگر ميخواهيم سرمايههاي فرهنگي ما به رسميت شناخته شود، بايد فرهنگهاي ديگر را هم به رسميت بشناسيم. همه فرهنگها براي خود شخصيتها و الگوهاي بزرگ دارند. اگر ميخواهيم سرمايههاي فرهنگ ما به رسميت شناخته شود شرط اول آن است که ما نيز سرمايههاي فرهنگي ديگران را به رسميت بشناسيم. هر چند شخصيت امام حسين (ع) شخصيتي کامل است اما اين را بايد نشان داد. گاهي اوقات زبان فرقهگرايانه جلوتر از پديدار است، يعني ما بايد اثر علمي خلق کنيم که نشان دهد حسين (ع) بزرگترين آزاده جهان است. زيرا صرفا با گفتن ممکن است، مخاطب تصور کند که حرف من متاثر از فرهنگ بومي و خانوادگي من است چراکه ما اسير فرهنگ قبيلهاي هستيم. طوري که در خانواده خود راحت حرف ميزنيم اما در بيرون نيازمند زبان ديگري از نوع گشودگي و توانمندي زباني هستيم. متاسفانه، جامعه سنتي ما براي دفاع از امام حسين (ع) در بيرون از مرزهاي خود زبان لازم را ندارد زيرا کاري متفکرانه و انديشمندانه است و فکر مي کنم هنوز جامعه ما به آن قدرت علمي دست پيدا نکرده که حسين (ع) را در جهان معرفي کند. حتي ما در جهان اسلام هم نتوانستهايم از حسين بن علي (ع) دفاع کنيم. اين انحصار که فقط برخي خواستهاند از سنت ما دفاع کنند، باعث شده تا نوعي تأخر تاريخي در نهادهاي سنتي و حوزوي ايجاد شود، چون اينها فاقد زبان جديد و گشودگي به جهان هستند. بايد توجه داشت که وظيفه انبيا زنده کردن عقول بود. يعني احساس و امر ديني را در جانها زنده کند. امروز سرمايه اجتماعي و «احساس ما بودن» در کشور دچار چالش شده و به شدت تنزل پيدا کرده چرا که يادمان رفته است که يک ملت بدون ميراث و تاريخ ملت نيستيم. امروز مهمترين مسئله ما نيل به عدالت و دموکراسي و مبارزه با دشمن نيست. نميگويم دنبال عدالت و آزادي نباشيم، بلکه مهمترين مسئله اين است که چگونه ملت واحدي شويم. در اين صورت به عدالت و آزادي دسترسي خواهيم يافت و در برابر شديدترين فشارهاي نظام سلطه خواهيم ايستاد. سنت و ميراث تاريخي هستيم و تشيع و حسين بن علي (ع) برجستهترين ميراث تاريخي و فرهنگي ماست.
به گزارش کبنا، دکتر بيژن عبدالکريمي استاد جامعهشناسي در گفتوگو با آرمان امروز به بررسی اين واقعيت پرداخته که در ادامه آن را میخوانید.
رابطه جامعه با فرهنگ عاشورا با توجه به چه مولفه هايي ترسيم مي شود؟
مردم در حوزه فرهنگ چگونه نقشآفريني ميکنند، اصلي است که نقش اجتماع را در روزهاي منتهي به عاشورا تبيين ميکند. بايد توجه داشت که غالب افراد جوامع مصرفکننده فرهنگ هستند و فرهنگ قسمتي از مجعوليت جوامع است. به اين معني که اکثر قريب به اتفاق انسانها، درون فرهنگي قرار مي گيرند و پرتاب ميشوند بي آن که آن فرهنگ را انتخاب کرده باشند. در همين راستا متناسب با آن فرهنگ رشد ميکنند. در اين ميان نخبگان جوامع هستند که توليدکنندگان و معلمان فرهنگ بشري هستند. به همين علت است که گفته ميشود نخبگان جوامع به فرهنگ هر جامعه جهت ميدهند و آن را پر و بال مي دهند. مردم نيز به عنوان يک امر هويتي وارد جريان هايي نظير عاشورا مي شوند. اتفاقي که در اين سالها رخ داده است اين مورد است که به علت عدم وجود مولفه هاي تاثيرگذار، عاشورا و فرهنگ آن تاثيرگذاري و هويت بخشي خود را در دهه هاي گذشته از دست داده و به همين علت است که شعائر عاشورا در سالهاي اخير صرفا به يک نماد بدل شده است. انسان مدرن به دنبال منبعي براي لذت و بهرهبرداري از زندگي است. جوامع امروز اشتهاي زيادي دارند تا بهرهبرداري را به شکل هاي مختلف در دستور کار قرار دهند و به همين علت، شعائر را نيز ابزاري براي خود مي داند تا دست آوردهايي داشته باشد و به همين علت، مشخصا به تاثيرگذاري و هويت بخشي نميرسند. در غرب نيز اين اتفاق رخ داده است و مراسم ميلاد مسيح به جاي اين که يک شعائر ديني باشد تبديل به فرهنگي در جامعه غربي شده است که به چند فستيوال و جشنواره محدود مي شود که فرهنگ غربي در آن نمايان مي شود. مراسم ديني نيز امروز در جامعه ما به علت فرهنگ غلطي که وجود دارد در حال تبديل شدن به يک فرهنگ است که ديگر رنگ و بيشعائر ديني ندارد. اتفاقي که در غرب نيز رخ داده است و شعائر ديني تبديل به فرهنگ شدهاند.
با توجه به مولفه هاي قيام عاشورا، چه مقوله هايي در حکومت ها تحمل نمي شود؟
امام حسين(ع) زندگي و شخصيتش يک استثنا در تاريخ است و نمي توان آن را يک قاعده دانست زيرا همانند او در تاريخ به ندرت ديده مي شود. بايد توجه داشت که جوامع و قدرتهاي سياسي به صورت کلي تلاش مي کنند تا يک استثنا را به يک قاعده تبديل کنند به اين معنا که يک شخصيت منحصربفرد را درون يک فرهنگ جذب کنند و با جذب او درون فرهنگ روح استثنا بودن را از بين ميبرند. زماني که همه مردم براي امام حسين(ع) عزاداري ميکنند اين معنا را مي رساند که گويا همه نظير او هستند. زماني که همه مردم نظير او باشند ديگر جايي براي ظهور يک استثنا وجود نخواهد داشت. حکومت ها نظير تودهها به شدت سرکوبگر استثناها بودهاند. همه سيستمها در سراسر جهان بهخصوص سيستمهاي فرهنگي، تودهها، و حکومت ها که بخشي از سيستم سياسي و اجتماعي هستند ميکوشند تا اجزا و افراد را به بخشي از سيستم تبديل کنند و هر جزئي از جامعه که به شکلي از خود ناسازگاري اخلاقي، فکري و سياسي با سيستم نشان دهد، خواسته يا ناخواسته به حاشيه رانده ميشود و تا باورهايش در جامعه نهادينه نشود. اين ويژگي استثنا بودن که امام حسين(ع) نمونه آن بود، در هر دورهاي به حاشيه رانده ميشود. همواره قدرتها از حسيني صحبت مي کنند که به بخشي از فرهنگ تبديل شده و از استثنايي که جنبههاي جديدي از زندگي و ماهيت انساني را بر ما آشکار کرده است، صحبت به ميان نميآيد. امروزه شاهد هستيم آنهايي که خود را نزديک به تفکر امام حسين(ع) ميدانند نيز اين جنبههاي جديد انساني را که در قيام امام حسين(ع) نمود پيدا کرده بود به حاشيه رانده و آن را برنميتابند.
نهضت عاشورا در گذر زمان دستخوش چه تغييراتي شده است؟
عاشورا با توجه به اين که به بخشي از فرهنگ در ايران زمين تبديل شده است تا حدود زيادي روح خود را از دست داده است. اين اتفاق در ميان همگان رخ نداده است اما غالب افراد از روح عاشورا و آن نهضت فاصله گرفتهاند. آگاهي عاشورا به اين معناست فرد بتواند شيوه زندگي خود را به امام حسين(ع) نزديک کند اما به واسطه اين که در اين حوزه انديشه کافي و لازم را نداشته، هيچ نزديکي در اين حوزه صورت نميگيرد. آگاهي از عاشورا به معناي زيست براي حقيقت است که امروز در جامعه کمرنگ شده است. اين گونه نيست که به صورت مطلق از بين رفته باشد اما به شکل قابل توجهي کم رنگ شده؛ انتخاب مرگ براي اثبات حقيقت امري است که در جهان مدرن و پسامدرن به فراموشي سپرده شده است و ديگر چنين شيوهاي انتخاب نمي شود که يک نفر براي استقرار عدالت در جامعه هر آنچه را که دارد خالصانه تقديم کند. اين رويه از دو قرن پيش در جوامع کمکم اغاز شده و امروز ديگر تقريبا رنگ و بويي از آن باقي نمانده است.
آيا مي توان قيام عاشورا را مصاف مصلحت و حقيقت دانست؟
حماسه عاشورا حاصل تقابل مصلحت و حقيقت بود. دين حقيقت در مقابل دين مصلحت قرار مي گيرد و امروز جهان مملو از عقل حسابگر و مصلحت محور شده و هژموني با عقلانيت حسابگر است. آن گونه عقلانيت ديني و معنوي که از مصلحت عبور ميکند و مي کوشد در پرتو حقيقت زيست داشته باشد، در جهان کنوني ناياب شده است. به همين علت عنوان مي شود که عاشورا پيامها بزرگ و خالصي براي انسان امروز دارد و بايد بيش از گذشته در خصوص آن تامل شود.
بر همين اساس آگاهي در جامعه ايران مبتني بر نقد عاميانه، شناخت عاقلانه يا احساس عارفانه است؟
فرهنگ مجموعه اي نقد عاميانه، شناخت عاقلانه و احساس عارفانه است. زيرا در فرهنگ هم اسطوره و هم خرد ديده مي شود. امروز احساس عارفانه با عقل و خرد ايراني آميخته است و نمي توان ديواري بين اين موارد کشيد. در همين راستا، نگرشهاي متعالي در توده ها تنزل پيدا ميکند و شکل عاميانه به خود ميگيرد. فرهنگ تودهها بيشتر مبتني بر نگرش عاميانه است. امروز بسياري از نقدها نسبت به وقايعي نظير نهضت عاشورا در جوامع عاميانه است و ريشه در عدم شناخت واقعه دارد.
جامعه عصر امام حسين (ع) چه ويژگي هايي داشت که منجر به قيام عاشورا شد؟
قيام امام حسين (ع) در مقطعي از زمانه شکل گرفت که نظام اموي روح دين اسلام را از درون تهي ميکرد و جامعه را به سمت باورهاي جاهلي گذشته سوق ميداد. ارزشهاي جاهلي، اشرافي و نژادي آن چيزي بود که در دستگاه اموي در حال تبديل شدن به اصل بود و مشخصا امام حسين (ع) نميتوانست نسبت به از بين رفتن دستآوردهاي رسالت پيامبر بيتفاوت باشد و در همين راستا با هر آن چيزي که در اختيار داشت، وارد ميدان شد و در مقابل بي عدالتي ايستادگي کرد. مهم ترين مساله در زمان عاشورا اين بود که حکومت ديني و انساني پيامبر اسلام تبديل به سلطنتي شده بود که امويها آن را اداره ميکردند. بايد توجه داشت که در دوران کنوني نيز فرهنگ بردگي غلبه پيدا کرده است و ما نيازمند يک الگوي انساني هستيم که به ما نشان دهد که ميتوانيم به فرهنگ بردگي تن ندهيم و خوشبختانه چنين الگويي در فرهنگ ما وجود دارد.
حسينبنعلي نمونه انسان آزادهاي است که مرگ را پذيرفت و به فرهنگ آميخته با ذلت تن نداد. در جهاني که نيروهاي رهايي بخش وجود ندارد، حسينبنعلي (ع) به ما نشان ميدهد که ميتوان يک تنه عليه نظام اجتماعي شوريد و به نظام قبيلهاي و روابط طبقاتي تن نداد. در واقع، به انقلاب محمدي که در نظام خلافت تحقق پيدا کرد و خلافت اموي آن را مصادره و خود را دايهدار اين انقلاب معرفي کرد، اين امام حسين(ع) بود که با پذيرش مرگ به آن تن نداد. يکي از ويژگيهاي جهان کنوني اين است که قاعدهها جهان ما را احاطه کردهاند و هر کس بخواهد در اين جهان، استثنا باشد، چه از جانب قدرتهاي سياسي و چه بيشتر از آن، از جانب خود جامعه به شدت سرکوب و منکوب ميشود. روشنفکري که متفاوت از ديگران باشد خود روشنفکران سرکوبش ميکنند. شهروندي که بخواهد با شهروندان ديگر متفاوت باشد هم به همين شکل چرا که بردهها هرگز چشم ديدن آزادگان را ندارند.
آيا قيام عاشورا اين ظرفيت را دارد تا بتواند جوامع امروزي را در مسير صحيح قرار دهد؟
حسين بن علي(ع) همان الگويي است که تمامي بشريت به آن نيازمند است. متاسفانه امروز حسين بن علي(ع) ميان دو تيغه يک قيچي گير کرده است. از يک سو، نوگراياني که فهم و درکي از روح سنت تاريخي ما ندارند و نميتوانند با حماسه حسيني ارتباط برقرار کنند و تيغه دوم، سنتگراياني که به اعتقاد من لياقت دفاع از حسين (ع) را ندارند و حسين(ع) را که يکي از سرمايههاي بزرگ بشري است به يک امر فرقهاي، سياسي و ايدئولوژيک تقليل دادهاند. درست همانگونه که مسيح و زرتشت فقط پيامبر مذهب و قوم خاصي نيستند و سرمايههاي بزرگ بشري قلمداد ميشوند. تفکراتي همچون بوکوحرام، داعش و بنيادگرايي در داخل و خارج کشور هيچ نسبتي با روح حسين بن علي (ع) و سنت تاريخي ما ندارد. بلکه ايثار، فداکاري، شفقت، سخاوت و بزرگ منشي روح سنت تاريخي ما است و همه اينها در حسين(ع) تحقق مييابد و از اين باب، امروز بيش از هر زماني به حسين(ع) نياز داريم. طغيان نسل جديد در برابر سنت تاريخي ما دلايل جامعهشناختي سياسي و کمتر دلايل حکمي و فلسفي دارد. ابتدا بايد با فرهنگ جهانيان مرتبط شويم و بر ارزش هايي مانند آزادي و عدم ذلت در فرهنگ حسيني تکيه کنيم و بعد حسين (ع) را به جهان معرفي کنيم. او ميتواند جهاني شود، ولي شيعيان در اين عرصه قصور کرده و به امام حسين(ع) معاصرت نبخشيدهاند. اگر ميخواهيم سرمايههاي فرهنگي ما به رسميت شناخته شود، بايد فرهنگهاي ديگر را هم به رسميت بشناسيم. همه فرهنگها براي خود شخصيتها و الگوهاي بزرگ دارند. اگر ميخواهيم سرمايههاي فرهنگ ما به رسميت شناخته شود شرط اول آن است که ما نيز سرمايههاي فرهنگي ديگران را به رسميت بشناسيم. هر چند شخصيت امام حسين (ع) شخصيتي کامل است اما اين را بايد نشان داد. گاهي اوقات زبان فرقهگرايانه جلوتر از پديدار است، يعني ما بايد اثر علمي خلق کنيم که نشان دهد حسين (ع) بزرگترين آزاده جهان است. زيرا صرفا با گفتن ممکن است، مخاطب تصور کند که حرف من متاثر از فرهنگ بومي و خانوادگي من است چراکه ما اسير فرهنگ قبيلهاي هستيم. طوري که در خانواده خود راحت حرف ميزنيم اما در بيرون نيازمند زبان ديگري از نوع گشودگي و توانمندي زباني هستيم. متاسفانه، جامعه سنتي ما براي دفاع از امام حسين (ع) در بيرون از مرزهاي خود زبان لازم را ندارد زيرا کاري متفکرانه و انديشمندانه است و فکر مي کنم هنوز جامعه ما به آن قدرت علمي دست پيدا نکرده که حسين (ع) را در جهان معرفي کند. حتي ما در جهان اسلام هم نتوانستهايم از حسين بن علي (ع) دفاع کنيم. اين انحصار که فقط برخي خواستهاند از سنت ما دفاع کنند، باعث شده تا نوعي تأخر تاريخي در نهادهاي سنتي و حوزوي ايجاد شود، چون اينها فاقد زبان جديد و گشودگي به جهان هستند. بايد توجه داشت که وظيفه انبيا زنده کردن عقول بود. يعني احساس و امر ديني را در جانها زنده کند. امروز سرمايه اجتماعي و «احساس ما بودن» در کشور دچار چالش شده و به شدت تنزل پيدا کرده چرا که يادمان رفته است که يک ملت بدون ميراث و تاريخ ملت نيستيم. امروز مهمترين مسئله ما نيل به عدالت و دموکراسي و مبارزه با دشمن نيست. نميگويم دنبال عدالت و آزادي نباشيم، بلکه مهمترين مسئله اين است که چگونه ملت واحدي شويم. در اين صورت به عدالت و آزادي دسترسي خواهيم يافت و در برابر شديدترين فشارهاي نظام سلطه خواهيم ايستاد. سنت و ميراث تاريخي هستيم و تشيع و حسين بن علي (ع) برجستهترين ميراث تاريخي و فرهنگي ماست.