تاریخ انتشار
سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۵۶
کد مطلب : ۴۳۰۰۹۳
محمد سلامتی فعال سیاسی اصلاح طلب میگوید:
هراس اصلاحطلبان / بیاعتنایی به مشارکت اشتباه بزرگی است
۰
کبنا ؛«وزیر کشور در همایش استانداران کشور با بیان اینکه در حوزه سیاسی، مهمترین مسئله ما بحث انتخابات بود، گفت: هنوز فضای سیاسی و اجتماعی جامعه و افکار عمومی نسبت به انتخابات حساسیت و بازتاب و انعکاس خاصی را نشان نداده است. وقتی این دوره از انتخابات را با ۴ سال گذشته مقایسه میکنیم برای ما کمی نگران کننده است. آمار ما در دور قبل تقریبا دو برابر آمار و ارقامی است که اکنون در اختیار داریم.
رحمانی فضلی تاکید کرد: این فضای ساکت و سرد در حوزه اجتماعی و سیاسی اقتضا می کند فعالیت و کار بیشتری به ویژه از منظر گروههای سیاسی، احزاب و رسانه ها صورت گیرد تا بتوانیم با این مقدمات و شیب مناسب و مطلوب به استقبال یک انتخابات پرشکوه برویم. برای ما لازم است انتخابات با مشارکت بالا و پرشکوه که موجب اقتدار، کارآمدی، حمایت و پشتیبانی از دولت خواهد شد، برگزار شود.
وی با بیان اینکه مقدمات انتخابات از منظر وزارت کشور، آموزش است و آموزش های لازم نیز داده می شود، اظهار داشت: بیش از یک و نیم میلیون نفر در انتخابات به وزارت کشور کمک می کنند که تقریبا انتخاب شدند. چاپ تعرفهها شروع شده است و تقریبا جلسات ستاد در استانها برگزار میشود از این رو امیدواریم در حوزه سیاسی بتوانیم انتخابات را موثرتر و بهتر پیش ببریم.»
رویدادها و اخبار گوناگونی از انتخابات پیش رو به گوش میرسد. همین امر سبب شده است که تحلیل تمامی این مسائل در کنار یکدیگر به عنوان پازل انتخابات ۱۴۰۰، دشوار بنماید. حضور نظامیان در انتخابات، ریزش بدنه مردمی اصلاحات، کاهش مشارکت مردم و رد صلاحیتها مسائل مهمی در این حوزه هستند.
آرمان ملی در گفتوگویی با محمد سلامتی فعال سیاسی اصلاح طلب در این زمینه نوشت:
عدهاي بر اين باور هستند که عملکرد دولت موجب ريزش بدنه مردمي اصلاحات شده است. آيا اصلاحطلبان بخشي از پشتوانه مردمي خود را از دست داده اند؟ علت اين موضوع را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
چون اصلاحطلبان حامي اصلي آقاي روحاني در به قدرت رسيدن ايشان بودند، طبيعي است كه عملكرد مثبت يا منفي دولت ايشان به پاي اصلاحطلبان نيز نوشته شود. اصلاحطلبان نبايد سعي كنند از زير بار اين موضوع شانه خالي كنند. بايد در اين زمينه صادقانه رفتار و سهم خود را در نتيجه عملكرد دولت بپذيرند. بيترديد از آن جا كه انعكاس معدل كارهاي دولت آقاي روحاني در نظر اكثريت مردم چندان رضايت بخش نبوده است، به همان نسبت تاثير منفي روي اعتبار حاميان آن يعني اصلاحطلبان به جا مي گذارد.لذا به همان نسبت نيز روي پشتوانه مردمي اصلاحطلبان تاثيرگذار بوده و آنها بخشي از پشتوانه خود را مايوس کرده و از دست ميدهند. نكته مهم اين است كه در شرايط بحراني ناخواسته و تحميلي متاسفانه همه توجهها به سمت نقطه ضعفها و حتي بزرگنمايي آنها جلب ميشود و نقاط مثبت تحتالشعاع قرار ميگيرند. در عملكرد دولت آقاي روحاني به نقاط مثبت متعددي نيز ميتوان اشاره كرد كه بعضا عبارت اند از: 1 - ايجاد آرامش در اقتصاد و كنترل تورم در دولت يازدهم به دنبال تورم افسارگسيخته و ناپايداري اقتصادي در دولتهاي نهم و دهم. 2 - ايجاد فضاي نسبتا باز سياسي پس از يك دوره بسته بودن اين فضا در دولت قبلي. 3 - توافق تاريخي بين ايران و قدرتهاي بزرگ تحت عنوان «برجام» و رفع خطر تحريم گسترده و احتمال دخالت نظامي با مستمسك قرار دادن مصوبات شوراي امنيت سازمان ملل متحد. 4 - برخورد همه جانبه با مسأله ويروس كرونا و كنترل تحسين برانگيز نسبي آن بهرغم محدوديتهاي مختلف ناشي از تحريم اما آنچه كه بيش از هر چيز باعث شده است كه دولت آقاي روحاني مورد آماج حملات قرار گيرد مشكلات اقتصادي ناشي از تحريمهاي يك جانبه آمريكا است. فشار اين تحريمها را نميتوان دست كم گرفت. با هر كشور ديگر هم اگر چنين رفتاري ميشد، به راحتي نميتوانست از پس آن برآيد. هر دولت ديگري هم اگر سركار بود، با مشكلات فراوان روبهرو ميشد. ظرفيتها، مقاومت و صبر و بردباري مردم توانست بر فشارها غلبه كند.
در اين زمينه هم نحوه دور زدن تحريمها قابل تقدير است اما شكي نميتوان داشت كه دولت بهرغم همه اينها ميتوانست با اقدامات خاص براي شرايط بحراني، فشار بر دوش مردم را كم كند. نميبايست نسبت به توليد، اشتغال و معيشت مردم روال كار را به شكل معمول پيش گرفت. براي حل آنها ميبايست شيوه مبارزه با كرونا را انتخاب ميكرد اما اين كار را نكرد. اصولا هنر مديريت درسطح كلان نشان دادن قدرت مانور در مقابل بحرانهاي پيش بيني نشده است. از ابتداي دولت آقاي روحاني اين بحران وجود داشت و بعد تشديد شد. ليكن دولت به دليل ضعف بينشي و مديريتي نتوانست بر آن فائق آيد. مهمتر اينكه دولت آقاي روحاني به ندرت به پيشنهادات اصلاحي اصلاحطلبان توجه كرده است و تقريبا ميتوان گفت كه پس از اينكه راي اصلاحطلبان را گرفت، با آنها خداحافظي كرد. نتيجه همه اين ضعفها و ندانمكاريها، فشار اقتصادي بيشتر به مردم، كاهش اعتبار دولت و از دست رفتن بخشي از پشتوانه مردمي حامي دولت يعني اصلاحطلبان شد. البته درك اين مطلب راحت است كه اگر رئيسجمهور نامتعادل آمريكا از برجام خارج نميشد و حداقل همان رويه رئيسجمهور قبل را ادامه ميداد (گرچه در كار او هم كلك و حيله و كارشكني بود)، وضع اقتصادي ايران به اين مرحله نميانجاميد كه تا اين اندازه قابل انتقاد باشد. لذا به نظر ميرسد كه اگر منصفانه عملكرد دولت مورد قضاوت قرار گيرد، ضمن وجود انتقادات جدي به آن، كارهاي قابل تقدير آن را نبايد ناديده گرفت و به همان نسبت جبهه اصلاحات نبايد خيلي ملامت شود. اگر اين واقعيتها براي مردم به درستي تبيين گردد، شايد پشتوانه مردمي اصلاحطلبان، اقبال مجددي از خود نشان دهند ولي چه بخواهيم و چه نخواهيم، جبهه اصلاحطلبان تنها سخنگوي طبقات محروم و متوسط و در خدمت آنهاست و هنوز جايگزيني براي آن تعريف نشده است. لذا اگر به فرض جبهه اصلاحات در حمايت از آقاي روحاني خطا هم كرده باشد، بايد به او فرصت داده شود تا جبران كند.
در هــفتههاي اخير توهينهايي از سوي صداوسيما و برخي چهرههاي اصولگرا به دولت شده است. تا چه حد ميتوان اين موضوع را رويکردي انتخاباتي براي تخريب چهره رقبا دانست؟
من موافق اين موضوع نيستم كه موضعگيري يا نظرات يك فرد را بايد به حساب جناحي كه آن فرد به آن وابسته است گذاشت. در نبود تشكيلاتهاي منسجم و پاسخگو، بسياري از اظهارنظرها و موضعگيريها عمدتا جنبه فردي به خود ميگيرند و بسياري از رفتارها انعكاس خصلتهاي فردي است. با وجود اين مهم، چون اصولگراها عمدتا فاقد يك پشتوانه اجرايي مثبت و قابل قبول جمعي و تشكيلاتي هستند(زيرا اوج تلاش اجراييشان در دولتهاي نهم و دهم بود كه صدمات وارده به كشور را در اين دوره اغلب افراد منصف خودشان هم اذعان دارند)، لذا ناگزيرند براي اثبات خود در ذهن مردم، رقيب را مورد حمله قرار دهند. البته كار دولت بيعيب و نقص نيست، اما آنها در مقامي نيستند كه بتوانند آن را منصفانه مورد نقد قرار دهند ولي آنها اين كار را ميكنند، چون به دليل نداشتن يك بيلان مثبت، اين تنها راه تبليغاتي انتخاباتي آنها است. يعني تخريب چهرهها و نفي دستاوردهاي رقيب. البته با اين كار به نفي خود كمك ميكنند. چون با ادعاي تشرع و انقلابي بودن، كاري انجام ميدهند كه هردو اين عناوين زير سوال ميرود. بنابراين بايد انتظار داشت كه هرچه به زمان برگزاري انتخابات نزديك ميشويم، تخريب دولت و عملكرد آن و حمله به اصلاحطلبان نيز شديدترشود. يعني همان شيوه كشورهاي غربي بخصوص آمريكا. ظاهرا براي عدهاي ارزشهاي اسلامي و انقلابي در اين موارد كارآيي ندارند.
اصلاحطلبان از احتمال ردصلاحيت شدن چــهرههاي اصلــي خــود در 1400 هراس دارند. احتـمال ردصلاحيت اصلاحطلبان را چـگونه ارزيابي ميکنيد و آسيبهاي اين موضوع براي کشور چيست؟
اين احتمال هست كه كما فيالسابق چهرههاي اصلي اصلاحطلب داوطلب نامزدي براي انتخابات رياست جمهوري در1400 ردصلاحيت شوند. گرچه اين كار موجب نارضايتي اكثريت مردم شده و ممكن است مستقيما روي تصميم آنها در مورد مشاركت در انتخابات، اثرگذار باشد، البته در اين دوره كه به دليل برداشت عموم از عملكرد دولت، وجهه و پشتوانه مردمي اصلاحطلبان صدمه ديده است، ردصلاحيت عناصر اصلي آنها، ممكن است آنان را در معرفي كانديدا دچار ترديد كند اما به نظر نميرسد تصميمگيرندگان بررسي صلاحيتها به اين مهم وقعي نهند. آنها چارچوب ذهني خاص خود را دارند. عمدتا به شركت گسترده مردم اعتقادي ندارند. ظاهرا بيشتر به حفظ قدرت ميانديشند تا حفظ مردم. نميدانند كه چنين شيوههايي قابل دوام نيست. اين موضوع بالاخره به تشديد تضاد منافع بين اكثريت و اقليت ميانجامد. از سوي ديگر اين كار روي وجهه نظام در سطح بينالمللي نيز تاثير بسيار سوء دارد. البته اين تاثير هم از نظر آنها اهميت چنداني ندارد.
چه رويکردي باعث خواهد شد، کاهش مشارکت مردم در انتخابات اسفند 98 در انتخابات رياست جمهوري تکرار نشود؟
بيترديد وقتي مردم حضورشان در انتخابات را مؤثر و سرنوشتساز ببينند، مشاركت جدي در انتخبات به عمل ميآورند. لذا اگر مردم ببينند كانديداهاي واقعي و مورد قبولشان ميتوانند در عرصه انتخابات حضور پيدا كنند، انگيزه قوي براي مشاركت در انتخابات و دادن راي پيدا ميكنند. حتي شرايط خاص بحران ناشي از تحريمها و ويروس كرونا نميتواند مانع جدي براي مشاركت آنها شود. به هر حال رقابتي بودن انتخابات در مشاركت مردم بسيار مؤثر است. بر اين نكته بايد تاكيد داشت كه با رفتن ترامپ و آمدن بايدن به عنوان رئيس جمهور در آمريكا، به احتمال زياد معادلات جديدي در عرصه سياسي و در نقاط مختلف جهان شكل خواهد گرفت. يكي از موضوعات مورد توجه در اين معادلات جمهوري اسلامي ايران است. اگر بخواهيم ايران در اين معادلات دست برتر را داشته باشد، صرفا با حضور گسترده مردم سر صندوقهاي راي امكانپذير ميگردد. لذا بايد همه سعي كنند تا اين هدف تحقق پيداكند. لذا مسئولان در صف اول موظفين تدارك چنين شرايطي هستند.
مردم از چه نامزدي و با چه خصوصياتي در انتخابات پشتيباني خواهد کرد؟
به نظر من مردم عمدتا دنبال انتخاب كسي ميروند كه: اولا صداقت داشته باشد، ثانيا برنامه قابل قبول و قابل اجرايي را براي عبور از وضع فعلي داشته باشد و ثالثا دركارنامه خود سابقه انجام كار مثبت داشته باشد اما گذشته از ويژگيهاي كلي ضروري و مبتني بر كارآيي مزبور، مردم در درجه اول انتظار دارند نامزد رياست جمهوري مورد نظرشان، درصورت راي آوردن، در درجه اول در پي حل مشكلات اقتصادي كه اكنون مهمترين مسأله است، با برنامه حركت كند. اين خواسته اكنون هم مورد توجه طبقه محروم و هم مورد توجه طبقه متوسط است. لذا موضوع توليد، اشتغال و كنترل تورم در اولويت مطالبات مردمي قرار ميگيرند كه نامزدها بايد به آن توجه ويژه داشته باشند.
يکي از بيمهاي موجود، يکدست شدن قوا با انتخاب يک اصولگرا در انتخابات 1400 است. تبعات يکدست شدن قوا براي کشور و مردم چيست؟
به نظر من يكدست شدن قوا درصورتي كه نماينده اكثريت جامعه باشند، عيبي ندارد. حتي ممكن است به اتكاي اين يكدستي و باكمك اكثريت مردم نيز كارهاي بزرگي انجام داد اما اگر يكدست شدن با نمايندگان اقليت انجام شود، يعني كنار گذاشتن اكثريت و نتيجه آن نيز نااميدي و احساس دوري از نظام خواهد بود. هيچگاه نمايندگان اقليت نميتوانند مطالبات اكثريت را پيگيري كنند. اقليت در ايران خيلي كه هنر كند، فقط ميتواند جامعه را براي درجا زدن مديريت كند.
نام نظاميان نيز در ميان نامزدهاي احتمالي انتخابات رياست جمهوري ديده ميشود. آيا يک نظامي ميتواند مشکلات کشور را رفع کند؟
اينكه نظاميان نيز در انتخابات رياست جمهوري آينده كانديدا شوند، هيچ اشكالي نميتواند داشته باشد. اشكال فقط زماني به وجود ميآيد كه نظاميها ضمن حضور در رقابتهاي انتخاباتي و به تبع آن جناحي، ارتباط خود را با تشكيلات و بدنه نظامي حفظ كنند. اين خود به شدت موجب تضعيف امنيت ملي ميگردد اما در غير اين صورت كانديداتوري آنها را بايد عادي تلقي كرد و بيمورد حساسيت به خرج نداد. همانطور كه در گذشته نيز وجود داشته است اما اين كه آيا يك نظامي ميتواند مشكلات كشور را رفع كند؟ مسأله ديگري است. معمولا نگاه غالب هركس به مسائل اجتماعي، نگاه ناشي از تخصص او است. يك اقتصاددان بيشتر از زاويه اقتصادي مسائل اجتماعي را بررسي کرده و دنبال راه حل اقتصادي براي حل مشكلات ميگردد. يك عنصر صرفا سياسي يا متخصص امور سياسي، معادلات سياسي را عمدتا در اولويت بررسيها و راهحلها ميبيند و همينطور يك نظامي كاركشته نميتواند خود را از دخالت انديشه مناسبات نظاميگري در حل مسائل اجتماعي نجات دهد. درصورتي كه حل مسائل اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و به خصوص سياسي در جامعه به شيوهها و انعطافهايي نياز دارد كه غلبه تفكر نظامي آن را خنثي ميكند. به همين علت ملاحظه ميكنيم كه در اغلب كشورهايي كه نظاميها قدرت را در دست گرفتهاند، اقدامات اقتصادي، سياسي و فرهنگي درست پيش نرفته و پس از مدتي باتجربه منفي ناگزير شدهاند، قدرت را به غيرنظاميان برگردانند.
ميتوان انتظار داشت مردم از يک نامزد نظامي براي انتخابات 1400 استقبال کنند؟
انتخاب مردم هرچه باشد قابل احترام است. شايد در زماني با توجه به شرايط و عدم وجود رقابتهاي مورد نظر اين اتفاق بيفتد اما به تجربه ثابت شده كه در ايران مردم به كانديداهاي نظامي اقبال نكردهاند. در انتخابات 1400 نيز بعيد به نظر ميرسد كه اين نگرش مردم عوض شود. البته از زاويه ديگري اگر بخواهيم به موضوع نگاه كنيم، به اين نتيجه ميرسيم كه در اكثر قريب به اتفاق كشورهاي جهان از جمله ايران، شانس راي آوري نظاميان در يك انتخابات رقابتي کم است. دليل آن هم اين است كه در عصر حاضر و به خصوص با توسعه طبقه متوسط و به تبع آن مطالبات اين طبقه كه توسعه سياسي در درجه اول آن قرار دارد و گسترش فضاي مجازي كه آن نيز فضاي باز سياسي را ميطلبد، استنباط اين است كه يك نظامي قادر به تامين چنين مطالباتي نيست، بلكه ممكن است درجهت عكس آنها عمل كند.
نام فردي مانند علي لاريجاني نيز در ميان گزينههاي احتمالي اصلاحطلبان در انتخابات بيان شده است. آيا حضور او به عنوان نامزد اصلاحطلبان راهگشا خواهد بود؟
تا به حال عناصر اصلاحطلب اشخاص مختلفي را به عنوان گزينههاي احتمالي اصلاحطلبان در انتخابات آينده رياست جمهوري مطرح كردهاند. همه اينها به عنوان نظر شخصي افراد مطرح شدهاند. هنوز جبهه اصلاحطلبان به جمعبندي خاصي در اين زمينه دست پيدا نكرده است. نظر غالب حكايت از اين دارد كه اصلاحطلبان در اين انتخابات بايد با كانديداي اصلاحطلب وارد رقابتهاي انتخاباتي شوند. گرچه درانتخابات رياست جمهوري يازدهم و دوازدهم، همچنين در انتخابات دوره دهم مجلس، اصلاحطلبان بر اساس ضرورتهايي، با ائتلاف با اصولگرايان معتدل وارد رقابتهاي انتخاباتي شدند اما در انتخابات آتي چنين ضرورتي وجود ندارد و اصلاحطلبان بايد باكانديداي صرفا اصلاحطلب خود وارد ميدان شوند، تا بتوانند به طور كامل پاسخگوي عملكرد پس از پيروزي احتمالي او باشند. اصولا بايد تلاش كرد، مسير فعاليت احزاب و جناحها به اين سمت سوق پيدا كند. ضمنا به نظر من اصلاحطلبان بايد بدانند كه وقتي آنها به عنوان سخنگويان طبقات محروم و متوسط به حساب ميآيند، پيگيري مطالبات آنها توسط عناصري از جناحهاي ديگر غيرممكن است. اين اصلاحطلبان هستند كه ميتوانند به شكل اصولي و ساختاري منافع محرومين و مستضعفين را پيگيري كنند. همانها هستند كه ميتوانند توسعه سياسي، توسعه فرهنگي و تحقق معيارهاي جامعه مدني را به سرانجام رسانند. در جناح اصولگرا گرچه جمعهاي قابل ملاحظهاي به پذيرش معيارهاي اصلاح طلبي سوق پيدا كردهاند اما آنها هنوز با توجه به معذوريتهاي تشكيلاتي، اعتقادي و ارتباطاتي، قادر به پيگيري هيچ يك ازمطالبات طبقات محروم و متوسط به شكل ساختاري نيستند. بنابراين اگر اصلاحطلبان به دنبال حل اساسي مشكلات مردمند، نبايد سراغ عناصر غير اصلاحطلب بروند.
مشارکت حداقلي در انتخاباتها چه مضراتي براي سپهر سياسي ايران به همراه دارد؟
مشاركت حداقلي يعني نارضايتي حداكثري. اين امر براي كشوري كه بر محور مردم ميچرخد، نگران كننده است. در روابط بينالملل نيز، مشاركت حداقلي يك امتياز منفي محسوب شده و طرفها را به طمع مياندازد.
رحمانی فضلی تاکید کرد: این فضای ساکت و سرد در حوزه اجتماعی و سیاسی اقتضا می کند فعالیت و کار بیشتری به ویژه از منظر گروههای سیاسی، احزاب و رسانه ها صورت گیرد تا بتوانیم با این مقدمات و شیب مناسب و مطلوب به استقبال یک انتخابات پرشکوه برویم. برای ما لازم است انتخابات با مشارکت بالا و پرشکوه که موجب اقتدار، کارآمدی، حمایت و پشتیبانی از دولت خواهد شد، برگزار شود.
وی با بیان اینکه مقدمات انتخابات از منظر وزارت کشور، آموزش است و آموزش های لازم نیز داده می شود، اظهار داشت: بیش از یک و نیم میلیون نفر در انتخابات به وزارت کشور کمک می کنند که تقریبا انتخاب شدند. چاپ تعرفهها شروع شده است و تقریبا جلسات ستاد در استانها برگزار میشود از این رو امیدواریم در حوزه سیاسی بتوانیم انتخابات را موثرتر و بهتر پیش ببریم.»
رویدادها و اخبار گوناگونی از انتخابات پیش رو به گوش میرسد. همین امر سبب شده است که تحلیل تمامی این مسائل در کنار یکدیگر به عنوان پازل انتخابات ۱۴۰۰، دشوار بنماید. حضور نظامیان در انتخابات، ریزش بدنه مردمی اصلاحات، کاهش مشارکت مردم و رد صلاحیتها مسائل مهمی در این حوزه هستند.
آرمان ملی در گفتوگویی با محمد سلامتی فعال سیاسی اصلاح طلب در این زمینه نوشت:
عدهاي بر اين باور هستند که عملکرد دولت موجب ريزش بدنه مردمي اصلاحات شده است. آيا اصلاحطلبان بخشي از پشتوانه مردمي خود را از دست داده اند؟ علت اين موضوع را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
چون اصلاحطلبان حامي اصلي آقاي روحاني در به قدرت رسيدن ايشان بودند، طبيعي است كه عملكرد مثبت يا منفي دولت ايشان به پاي اصلاحطلبان نيز نوشته شود. اصلاحطلبان نبايد سعي كنند از زير بار اين موضوع شانه خالي كنند. بايد در اين زمينه صادقانه رفتار و سهم خود را در نتيجه عملكرد دولت بپذيرند. بيترديد از آن جا كه انعكاس معدل كارهاي دولت آقاي روحاني در نظر اكثريت مردم چندان رضايت بخش نبوده است، به همان نسبت تاثير منفي روي اعتبار حاميان آن يعني اصلاحطلبان به جا مي گذارد.لذا به همان نسبت نيز روي پشتوانه مردمي اصلاحطلبان تاثيرگذار بوده و آنها بخشي از پشتوانه خود را مايوس کرده و از دست ميدهند. نكته مهم اين است كه در شرايط بحراني ناخواسته و تحميلي متاسفانه همه توجهها به سمت نقطه ضعفها و حتي بزرگنمايي آنها جلب ميشود و نقاط مثبت تحتالشعاع قرار ميگيرند. در عملكرد دولت آقاي روحاني به نقاط مثبت متعددي نيز ميتوان اشاره كرد كه بعضا عبارت اند از: 1 - ايجاد آرامش در اقتصاد و كنترل تورم در دولت يازدهم به دنبال تورم افسارگسيخته و ناپايداري اقتصادي در دولتهاي نهم و دهم. 2 - ايجاد فضاي نسبتا باز سياسي پس از يك دوره بسته بودن اين فضا در دولت قبلي. 3 - توافق تاريخي بين ايران و قدرتهاي بزرگ تحت عنوان «برجام» و رفع خطر تحريم گسترده و احتمال دخالت نظامي با مستمسك قرار دادن مصوبات شوراي امنيت سازمان ملل متحد. 4 - برخورد همه جانبه با مسأله ويروس كرونا و كنترل تحسين برانگيز نسبي آن بهرغم محدوديتهاي مختلف ناشي از تحريم اما آنچه كه بيش از هر چيز باعث شده است كه دولت آقاي روحاني مورد آماج حملات قرار گيرد مشكلات اقتصادي ناشي از تحريمهاي يك جانبه آمريكا است. فشار اين تحريمها را نميتوان دست كم گرفت. با هر كشور ديگر هم اگر چنين رفتاري ميشد، به راحتي نميتوانست از پس آن برآيد. هر دولت ديگري هم اگر سركار بود، با مشكلات فراوان روبهرو ميشد. ظرفيتها، مقاومت و صبر و بردباري مردم توانست بر فشارها غلبه كند.
در اين زمينه هم نحوه دور زدن تحريمها قابل تقدير است اما شكي نميتوان داشت كه دولت بهرغم همه اينها ميتوانست با اقدامات خاص براي شرايط بحراني، فشار بر دوش مردم را كم كند. نميبايست نسبت به توليد، اشتغال و معيشت مردم روال كار را به شكل معمول پيش گرفت. براي حل آنها ميبايست شيوه مبارزه با كرونا را انتخاب ميكرد اما اين كار را نكرد. اصولا هنر مديريت درسطح كلان نشان دادن قدرت مانور در مقابل بحرانهاي پيش بيني نشده است. از ابتداي دولت آقاي روحاني اين بحران وجود داشت و بعد تشديد شد. ليكن دولت به دليل ضعف بينشي و مديريتي نتوانست بر آن فائق آيد. مهمتر اينكه دولت آقاي روحاني به ندرت به پيشنهادات اصلاحي اصلاحطلبان توجه كرده است و تقريبا ميتوان گفت كه پس از اينكه راي اصلاحطلبان را گرفت، با آنها خداحافظي كرد. نتيجه همه اين ضعفها و ندانمكاريها، فشار اقتصادي بيشتر به مردم، كاهش اعتبار دولت و از دست رفتن بخشي از پشتوانه مردمي حامي دولت يعني اصلاحطلبان شد. البته درك اين مطلب راحت است كه اگر رئيسجمهور نامتعادل آمريكا از برجام خارج نميشد و حداقل همان رويه رئيسجمهور قبل را ادامه ميداد (گرچه در كار او هم كلك و حيله و كارشكني بود)، وضع اقتصادي ايران به اين مرحله نميانجاميد كه تا اين اندازه قابل انتقاد باشد. لذا به نظر ميرسد كه اگر منصفانه عملكرد دولت مورد قضاوت قرار گيرد، ضمن وجود انتقادات جدي به آن، كارهاي قابل تقدير آن را نبايد ناديده گرفت و به همان نسبت جبهه اصلاحات نبايد خيلي ملامت شود. اگر اين واقعيتها براي مردم به درستي تبيين گردد، شايد پشتوانه مردمي اصلاحطلبان، اقبال مجددي از خود نشان دهند ولي چه بخواهيم و چه نخواهيم، جبهه اصلاحطلبان تنها سخنگوي طبقات محروم و متوسط و در خدمت آنهاست و هنوز جايگزيني براي آن تعريف نشده است. لذا اگر به فرض جبهه اصلاحات در حمايت از آقاي روحاني خطا هم كرده باشد، بايد به او فرصت داده شود تا جبران كند.
در هــفتههاي اخير توهينهايي از سوي صداوسيما و برخي چهرههاي اصولگرا به دولت شده است. تا چه حد ميتوان اين موضوع را رويکردي انتخاباتي براي تخريب چهره رقبا دانست؟
من موافق اين موضوع نيستم كه موضعگيري يا نظرات يك فرد را بايد به حساب جناحي كه آن فرد به آن وابسته است گذاشت. در نبود تشكيلاتهاي منسجم و پاسخگو، بسياري از اظهارنظرها و موضعگيريها عمدتا جنبه فردي به خود ميگيرند و بسياري از رفتارها انعكاس خصلتهاي فردي است. با وجود اين مهم، چون اصولگراها عمدتا فاقد يك پشتوانه اجرايي مثبت و قابل قبول جمعي و تشكيلاتي هستند(زيرا اوج تلاش اجراييشان در دولتهاي نهم و دهم بود كه صدمات وارده به كشور را در اين دوره اغلب افراد منصف خودشان هم اذعان دارند)، لذا ناگزيرند براي اثبات خود در ذهن مردم، رقيب را مورد حمله قرار دهند. البته كار دولت بيعيب و نقص نيست، اما آنها در مقامي نيستند كه بتوانند آن را منصفانه مورد نقد قرار دهند ولي آنها اين كار را ميكنند، چون به دليل نداشتن يك بيلان مثبت، اين تنها راه تبليغاتي انتخاباتي آنها است. يعني تخريب چهرهها و نفي دستاوردهاي رقيب. البته با اين كار به نفي خود كمك ميكنند. چون با ادعاي تشرع و انقلابي بودن، كاري انجام ميدهند كه هردو اين عناوين زير سوال ميرود. بنابراين بايد انتظار داشت كه هرچه به زمان برگزاري انتخابات نزديك ميشويم، تخريب دولت و عملكرد آن و حمله به اصلاحطلبان نيز شديدترشود. يعني همان شيوه كشورهاي غربي بخصوص آمريكا. ظاهرا براي عدهاي ارزشهاي اسلامي و انقلابي در اين موارد كارآيي ندارند.
اصلاحطلبان از احتمال ردصلاحيت شدن چــهرههاي اصلــي خــود در 1400 هراس دارند. احتـمال ردصلاحيت اصلاحطلبان را چـگونه ارزيابي ميکنيد و آسيبهاي اين موضوع براي کشور چيست؟
اين احتمال هست كه كما فيالسابق چهرههاي اصلي اصلاحطلب داوطلب نامزدي براي انتخابات رياست جمهوري در1400 ردصلاحيت شوند. گرچه اين كار موجب نارضايتي اكثريت مردم شده و ممكن است مستقيما روي تصميم آنها در مورد مشاركت در انتخابات، اثرگذار باشد، البته در اين دوره كه به دليل برداشت عموم از عملكرد دولت، وجهه و پشتوانه مردمي اصلاحطلبان صدمه ديده است، ردصلاحيت عناصر اصلي آنها، ممكن است آنان را در معرفي كانديدا دچار ترديد كند اما به نظر نميرسد تصميمگيرندگان بررسي صلاحيتها به اين مهم وقعي نهند. آنها چارچوب ذهني خاص خود را دارند. عمدتا به شركت گسترده مردم اعتقادي ندارند. ظاهرا بيشتر به حفظ قدرت ميانديشند تا حفظ مردم. نميدانند كه چنين شيوههايي قابل دوام نيست. اين موضوع بالاخره به تشديد تضاد منافع بين اكثريت و اقليت ميانجامد. از سوي ديگر اين كار روي وجهه نظام در سطح بينالمللي نيز تاثير بسيار سوء دارد. البته اين تاثير هم از نظر آنها اهميت چنداني ندارد.
چه رويکردي باعث خواهد شد، کاهش مشارکت مردم در انتخابات اسفند 98 در انتخابات رياست جمهوري تکرار نشود؟
بيترديد وقتي مردم حضورشان در انتخابات را مؤثر و سرنوشتساز ببينند، مشاركت جدي در انتخبات به عمل ميآورند. لذا اگر مردم ببينند كانديداهاي واقعي و مورد قبولشان ميتوانند در عرصه انتخابات حضور پيدا كنند، انگيزه قوي براي مشاركت در انتخابات و دادن راي پيدا ميكنند. حتي شرايط خاص بحران ناشي از تحريمها و ويروس كرونا نميتواند مانع جدي براي مشاركت آنها شود. به هر حال رقابتي بودن انتخابات در مشاركت مردم بسيار مؤثر است. بر اين نكته بايد تاكيد داشت كه با رفتن ترامپ و آمدن بايدن به عنوان رئيس جمهور در آمريكا، به احتمال زياد معادلات جديدي در عرصه سياسي و در نقاط مختلف جهان شكل خواهد گرفت. يكي از موضوعات مورد توجه در اين معادلات جمهوري اسلامي ايران است. اگر بخواهيم ايران در اين معادلات دست برتر را داشته باشد، صرفا با حضور گسترده مردم سر صندوقهاي راي امكانپذير ميگردد. لذا بايد همه سعي كنند تا اين هدف تحقق پيداكند. لذا مسئولان در صف اول موظفين تدارك چنين شرايطي هستند.
مردم از چه نامزدي و با چه خصوصياتي در انتخابات پشتيباني خواهد کرد؟
به نظر من مردم عمدتا دنبال انتخاب كسي ميروند كه: اولا صداقت داشته باشد، ثانيا برنامه قابل قبول و قابل اجرايي را براي عبور از وضع فعلي داشته باشد و ثالثا دركارنامه خود سابقه انجام كار مثبت داشته باشد اما گذشته از ويژگيهاي كلي ضروري و مبتني بر كارآيي مزبور، مردم در درجه اول انتظار دارند نامزد رياست جمهوري مورد نظرشان، درصورت راي آوردن، در درجه اول در پي حل مشكلات اقتصادي كه اكنون مهمترين مسأله است، با برنامه حركت كند. اين خواسته اكنون هم مورد توجه طبقه محروم و هم مورد توجه طبقه متوسط است. لذا موضوع توليد، اشتغال و كنترل تورم در اولويت مطالبات مردمي قرار ميگيرند كه نامزدها بايد به آن توجه ويژه داشته باشند.
يکي از بيمهاي موجود، يکدست شدن قوا با انتخاب يک اصولگرا در انتخابات 1400 است. تبعات يکدست شدن قوا براي کشور و مردم چيست؟
به نظر من يكدست شدن قوا درصورتي كه نماينده اكثريت جامعه باشند، عيبي ندارد. حتي ممكن است به اتكاي اين يكدستي و باكمك اكثريت مردم نيز كارهاي بزرگي انجام داد اما اگر يكدست شدن با نمايندگان اقليت انجام شود، يعني كنار گذاشتن اكثريت و نتيجه آن نيز نااميدي و احساس دوري از نظام خواهد بود. هيچگاه نمايندگان اقليت نميتوانند مطالبات اكثريت را پيگيري كنند. اقليت در ايران خيلي كه هنر كند، فقط ميتواند جامعه را براي درجا زدن مديريت كند.
نام نظاميان نيز در ميان نامزدهاي احتمالي انتخابات رياست جمهوري ديده ميشود. آيا يک نظامي ميتواند مشکلات کشور را رفع کند؟
اينكه نظاميان نيز در انتخابات رياست جمهوري آينده كانديدا شوند، هيچ اشكالي نميتواند داشته باشد. اشكال فقط زماني به وجود ميآيد كه نظاميها ضمن حضور در رقابتهاي انتخاباتي و به تبع آن جناحي، ارتباط خود را با تشكيلات و بدنه نظامي حفظ كنند. اين خود به شدت موجب تضعيف امنيت ملي ميگردد اما در غير اين صورت كانديداتوري آنها را بايد عادي تلقي كرد و بيمورد حساسيت به خرج نداد. همانطور كه در گذشته نيز وجود داشته است اما اين كه آيا يك نظامي ميتواند مشكلات كشور را رفع كند؟ مسأله ديگري است. معمولا نگاه غالب هركس به مسائل اجتماعي، نگاه ناشي از تخصص او است. يك اقتصاددان بيشتر از زاويه اقتصادي مسائل اجتماعي را بررسي کرده و دنبال راه حل اقتصادي براي حل مشكلات ميگردد. يك عنصر صرفا سياسي يا متخصص امور سياسي، معادلات سياسي را عمدتا در اولويت بررسيها و راهحلها ميبيند و همينطور يك نظامي كاركشته نميتواند خود را از دخالت انديشه مناسبات نظاميگري در حل مسائل اجتماعي نجات دهد. درصورتي كه حل مسائل اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و به خصوص سياسي در جامعه به شيوهها و انعطافهايي نياز دارد كه غلبه تفكر نظامي آن را خنثي ميكند. به همين علت ملاحظه ميكنيم كه در اغلب كشورهايي كه نظاميها قدرت را در دست گرفتهاند، اقدامات اقتصادي، سياسي و فرهنگي درست پيش نرفته و پس از مدتي باتجربه منفي ناگزير شدهاند، قدرت را به غيرنظاميان برگردانند.
ميتوان انتظار داشت مردم از يک نامزد نظامي براي انتخابات 1400 استقبال کنند؟
انتخاب مردم هرچه باشد قابل احترام است. شايد در زماني با توجه به شرايط و عدم وجود رقابتهاي مورد نظر اين اتفاق بيفتد اما به تجربه ثابت شده كه در ايران مردم به كانديداهاي نظامي اقبال نكردهاند. در انتخابات 1400 نيز بعيد به نظر ميرسد كه اين نگرش مردم عوض شود. البته از زاويه ديگري اگر بخواهيم به موضوع نگاه كنيم، به اين نتيجه ميرسيم كه در اكثر قريب به اتفاق كشورهاي جهان از جمله ايران، شانس راي آوري نظاميان در يك انتخابات رقابتي کم است. دليل آن هم اين است كه در عصر حاضر و به خصوص با توسعه طبقه متوسط و به تبع آن مطالبات اين طبقه كه توسعه سياسي در درجه اول آن قرار دارد و گسترش فضاي مجازي كه آن نيز فضاي باز سياسي را ميطلبد، استنباط اين است كه يك نظامي قادر به تامين چنين مطالباتي نيست، بلكه ممكن است درجهت عكس آنها عمل كند.
نام فردي مانند علي لاريجاني نيز در ميان گزينههاي احتمالي اصلاحطلبان در انتخابات بيان شده است. آيا حضور او به عنوان نامزد اصلاحطلبان راهگشا خواهد بود؟
تا به حال عناصر اصلاحطلب اشخاص مختلفي را به عنوان گزينههاي احتمالي اصلاحطلبان در انتخابات آينده رياست جمهوري مطرح كردهاند. همه اينها به عنوان نظر شخصي افراد مطرح شدهاند. هنوز جبهه اصلاحطلبان به جمعبندي خاصي در اين زمينه دست پيدا نكرده است. نظر غالب حكايت از اين دارد كه اصلاحطلبان در اين انتخابات بايد با كانديداي اصلاحطلب وارد رقابتهاي انتخاباتي شوند. گرچه درانتخابات رياست جمهوري يازدهم و دوازدهم، همچنين در انتخابات دوره دهم مجلس، اصلاحطلبان بر اساس ضرورتهايي، با ائتلاف با اصولگرايان معتدل وارد رقابتهاي انتخاباتي شدند اما در انتخابات آتي چنين ضرورتي وجود ندارد و اصلاحطلبان بايد باكانديداي صرفا اصلاحطلب خود وارد ميدان شوند، تا بتوانند به طور كامل پاسخگوي عملكرد پس از پيروزي احتمالي او باشند. اصولا بايد تلاش كرد، مسير فعاليت احزاب و جناحها به اين سمت سوق پيدا كند. ضمنا به نظر من اصلاحطلبان بايد بدانند كه وقتي آنها به عنوان سخنگويان طبقات محروم و متوسط به حساب ميآيند، پيگيري مطالبات آنها توسط عناصري از جناحهاي ديگر غيرممكن است. اين اصلاحطلبان هستند كه ميتوانند به شكل اصولي و ساختاري منافع محرومين و مستضعفين را پيگيري كنند. همانها هستند كه ميتوانند توسعه سياسي، توسعه فرهنگي و تحقق معيارهاي جامعه مدني را به سرانجام رسانند. در جناح اصولگرا گرچه جمعهاي قابل ملاحظهاي به پذيرش معيارهاي اصلاح طلبي سوق پيدا كردهاند اما آنها هنوز با توجه به معذوريتهاي تشكيلاتي، اعتقادي و ارتباطاتي، قادر به پيگيري هيچ يك ازمطالبات طبقات محروم و متوسط به شكل ساختاري نيستند. بنابراين اگر اصلاحطلبان به دنبال حل اساسي مشكلات مردمند، نبايد سراغ عناصر غير اصلاحطلب بروند.
مشارکت حداقلي در انتخاباتها چه مضراتي براي سپهر سياسي ايران به همراه دارد؟
مشاركت حداقلي يعني نارضايتي حداكثري. اين امر براي كشوري كه بر محور مردم ميچرخد، نگران كننده است. در روابط بينالملل نيز، مشاركت حداقلي يك امتياز منفي محسوب شده و طرفها را به طمع مياندازد.