تاریخ انتشار
شنبه ۶ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۳
کد مطلب : ۴۲۸۹۵۳
گفت و گو با دکتر سعید معیدفر؛
از«جامعه جان به سر» تا «انهدام اخلاق»
۰
کبنا ؛
مشکلات اقتصادی روز به روز در کشور بیشتر میشود و معیشت مردم بر ساحتهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سایه افکنده است. در چنین شرایطی جامعه ایران با فقر فراگیر و گسترده شدن طبقه پایین جامعه مواجه شده است. طبقه متوسط جامعه مدتهاست به دلیل فشار اقتصادی در حال ریزش به سمت طبقه پایین جامعه است. در چنین شرایطی آسیبهای اجتماعی روزبهروز شکل پررنگتری به خود میگیرد. افزایش خودکشی، طلاق و بزهکاریهای اجتماعی از جمله مهمترین پیامدهای فشار اقتصادی به مردم است. به همین دلیل و برای تحلیل و آسیبشناسی وضعیت موجود جامعه ایران آرمان ملی با دکتر سعید معیدفر، جامعهشناس گفتوگو کرده است. دکتر معیدفر معتقد است: «واقعیت این است که افراد جامعه از وضعیت یک موجود اجتماعی خارج شدهاند و خود را از قوانین و مقرراتی که احساس میکنند باعث و بانی این وضعیت است، رها میبینند. هنگامی که نیازهای انسان در عرصه اجتماعی و مدنی تأمین نشود انسان همعرض با موجودات دیگر میشود. این وضعیت نیز به صورت مستقیم با سیستم مدیریت جامعه ارتباط دارد و تصمیمگیریهایی که در این زمینه صورت گرفته یکی از دلایل ریشهای این وضعیت است. در ابتدای شکلگیری گفتمان کنونی جامعه قرار بود انسان ایرانی به مقام والای انسانی خود برسد. این در حالی است که نهتنها این امر محقق نشده؛ بلکه جایگاه انسان ایرانی روزبهروز افول کرده و امروز در وضعیت نابسامانی قرار گرفته است». در ادامه ماحصل این گفت وگو را میخوانید.
تشديد مشکلات اقتصادي مردم و افزايش قيمت کالاهاي اساسي چه آسيبهاي اجتماعي به همراه خواهد داشت؟ مهمترين پيامدهاي اجتماعي فقر در جامعه چيست؟
فراگيري فقر و افزايش قيمتها باعث شده جامعه ايران همه واکنشهاي ممکن را نسبت به اين وضعيت نشان بدهد. اين سخن به معناي آن است که واکنشهاي جامعه نسبت به مشکلات اقتصادي محرز و مشخص است و در گذشته اتفاق افتاده است. واکنشهاي حداقلي جامعه در اين زمينه انجام شده است. به همين دليل نيز استحکام جامعه نسبت به تشديد مشکلات تقويت نشده است. اين وضعيت از سال91 که جامعه ايران به صورت جدي با يک بحران اقتصادي مواجه شده تا به امروز ادامه داشته و در اين مدت جامعه عکسالعملهاي مختلفي نسبت به آن از خود نشان داده است. به همين دليل جامعه از وضعيتي که بتواند نسبت به چالشهاي اقتصادي واکنشهاي منسجم نشان بدهد، خارج شده است. در چنين شرايطي واکنشهاي جامعه نسبت به مشکلات جديد و فشارهاي بيشتر دفعي، غيرقابلپيشبيني شده است. نکته مهم اينکه مشکلات اقتصادي و فقر جامعه ايران را از وضعيت اجتماعي به وضعيت زيستشناختي تقليل داده است.کار به جايي رسيده که افراد جامعه گرفتار گرسنگي و بقاي خود هستند و وضعيت غيرقابل تحملي را سپري ميکنند. در چنين شرايطي براي افراد جامعه تنها چيزي که داراي اهميت است بقاست و ديگر نميتواند به مسائل ديگر توجه کند. در مرحله بقا نيز دغدغههاي اجتماعي، مدني و فرهنگي در اولويتهاي بعدي قرار ميگيرد يا به فراموشي سپرده ميشود. تلاش براي بقا در جامعه و حل کردن مشکلات اقتصادي کار افراد جامعه را به جايي رسانده که بايد اصطلاح «جان به سري» را درمورد آن به کار برد.
اين وضعيت داراي چه ويژگيهايي است؟
کساني که در چالشهاي عميق اجتماعي به مرحله جان بهسري ميرسند، عملأ امکان واکنشهاي اجتماعي نسبت به مشکلات را از دست ميدهند. در چنين شرايطي خشونت دروني افراد جامعه افزايش پيدا ميکند. بههمين دليل نيز در سالهاي اخير ميزان خشونت، جرم و جنايت، سرقت، خودکشي و... در جامعه ايران افزايش پيدا کرده است.مهمترين واکنشهايي که نسبت به وضعيت موجود در جامعه وجود دارد احساس دروني فلاکت و بدبختي است. مسائلي که بنده مطرح ميکنم واقعيتهاي موجود در جامعه است و مردم جامعه در چنين وضعيتي قرار دارند. در دهههاي گذشته و حتي در قبل از انقلاب زندگي مردم از يک ثبات نسبي اقتصادي و اجتماعي برخوردار بود. اين در حالي است که در دهههاي گذشته اين ثبات جاي خود را به بيثباتي داده و برنامهريزي اقتصادي براي مردم در زمينههاي مختلف مشکل شده است. در شرايطي که قيمت کالاهاي اساسي و مورد نياز مردم وضعيت مبهمي دارد و هر روز افزايش پيدا ميکند مردم نميتوانند چشمانداز روشني پيشروي خود ببينند. نکته ديگر اينکه در گذشته مردم نسبت به مشکلات اقتصادي و اجتماعي واکنش نشان ميدادند. نمونه بارز اين واکنشهاي نيز ناآراميهاي صورت گرفته در سالهاي گذشته در کشور است. واکنشها در شبکههاي اجتماعي نيز نوع ديگري از واکنش نسبت به وضعيت موجود است. اين در حالي است که به نظر ميرسد جامعه نسبت به بيتدبيريها اغلب واکنشهاي لازم را نيز انجام داده و امروز ار مرحله واکنش نشان دادن عبور کرده است. فقر به حدي رسيده که ديگر اين قشر نميتواند روي پاي خود بايستد و توانايي خود را از دست داده است. به همين دليل نيز واکنشهاي اجتماعي به واکنشهاي زيست شناختي تغيير ماهيت داده است. در مرحله زيست شناختي مردم جامعه به مرحلهاي از استيصال اجتماعي ميرسند که توانايي مقابل مدني را ندارند.
چــرا مـعتـقـديـد مـشکلات مـردم ايران به مرحله زيستشناختي رسيده است؟ چه اتفاقي رخ داده که جامعه ايران وارد چنين مرحلهاي شده است؟
واقعيت اين است که همه موجودات روي کره زمين همواره براي بقا تلاش ميکنند و ميکوشند بر مشکلات خود فائق آيند. اين يک مبارزه دروني است که در همه موجودات زنده وجود دارد و به صورت طبيعي در انسان نيز وجود دارد. تفاوت انسان با موجودات ديگر در تفکر و مدنيت وي است. انسان بهواسطه قوه تعقل و زندگي مدني بهصورت طبيعي نبايد تنها به دنبال بقا و سيرکردن شکم خود باشد. انسان داراي نيازهاي فکري، معنوي و مدني است که وجه بارز تمايز با موجودات ديگر را شکل ميدهد. اين درحالي است که در شرايط کنوني دغدغههاي مدني افراد جامعه يا کمرنگ شده يا از بين رفته است. در شرايط کنوني اغلب افراد جامعه تنها به فکر بقا و سيرکردن شکم خود و خانوادهشان هستند و فرصت چنداني براي زندگي مدني ندارند. هنگامي که چنين اتفاقي در يک جامعه رخ بدهد جامعه از وضعيت اجتماعي و مدني به وضعيت زيستشناختي تقليل پيدا کرده است. جامعهاي که وارد مرحله زيستشناختي شده يعني الگوهاي فکري و مدني خود را از دست داده و الگوهاي اقتصادي و معيشتي همه زندگي وي را تحت سيطره خود گرفته است. در چنين شرايطي دغدغههاي مدني به حاشيه ميشود و دغدغههاي اقتصادي که عمدتأ معطوف به بقاست، باقي ميماند. انسان به عنوان يک موجود اجتماعي براي اينکه بتواند نيازهاي اجتماعي و مدني خود را تأمين کند قوانين و مقررات اجتماعي را ميپذيرد. پذيرفتن قواعد و مقررات اجتماعي بايد براي انسان مزيتهايي داشته باشد. هنگامي که تن دادن به قواعد و مقررات اجتماعي نهتنها مزيت ايجاد نميکند؛ بلکه فقر را بيشتر ميکند دليلي براي ادامه اين وضعيت وجود ندارد و انسان به صورت ناخودآگاه از اين قوانين عدول ميکند.
عبـور از مـقررات و قوانين اجتماعي که تحتفشار اقتصادي صورت ميگيرد چه پيامدهايي براي آينده جامعه خواهد داشت؟
چالشهاي چنين جامعهاي زماني شکل حادتري به خود ميگيرد که در چنين شرايطي عدهاي با پولهاي بادآورده به صورت تجملاتي زندگي ميکنند و از محرومان جامعه سوءاستفاده ميکنند. فشــار نــاشي از زندگي در چنين جامعه اي باعث ميشود انسانهايي که توانايي اجتماعي خود را از دست دادهاند با عبور از قوانين و مقررات به سمت خشونت يا بزهکاري اجتماعي مانند دزدي و جنايت سوق داده شوند. واقعيت اين است که افراد جامعه از وضعيت يک موجود اجتماعي خارج شدهاند و خود را از قوانين و مقرراتي که احساس ميکنند باعث و باني اين وضعيت است، رها ميبينند. هنگامي که نيازهاي انسان در عرصه اجتماعي و مدني تأمين نشود انسان همعرض با موجودات ديگر ميشود. اين وضعيت نيز به صورت مستقيم با سيستم مديريت جامعه ارتباط دارد و تصميمگيريهايي که در اين زمينه صورت گرفته يکي از دلايل ريشهاي اين وضعيت است. در ابتداي شکلگيري گفتمان کنوني جامعه قرار بود انسان ايران را به مقام والاي انساني خود برسانند. اين در حالي است که نهتنها اين امر محقق نشده؛ بلکه جايگاه انسان ايراني روز به روز افول کرده و امروز در وضعيت نابساماني قرار گرفته است. در ابتدا قرار بود قواعد و قوانيني براي ايرانيان در نظر گرفته شود که سبب تعالي روح و جسم آنها شود و معنويت در زندگي آنها شکل پررنگي داشته باشد. اين در حالي است که با تصميمات اشتباه، کشور در مسيري قرار گرفت که امروز افراد جامعه قوانين و مقررات موجود را گويي مانعي براي زندگي خود تلقي کرده و تلاش ميکنند به صورت غيررسمي يا رسمي از آن عدول کنند.
آيا قدرت تحمل جامعه ايران به دليل تاريخ آن بوده و از سر گذراندن چالشهاي زياد نسبت به مصائب نسبت به جوامع ديگر بيشتر است؟
جامعه ايران مدتهاست دچار گسست شده است. اينکه اين مسأله تاکنون بروز و ظهور بيروني نداشته به معناي اين نيست که ساحتهاي اجتماعي در جاي خود قرار گرفته است .با اين وجود برخي بحران اجتماعي را مترادف با انقلاب يا شورش ميگيرند که صحيح نيست. ايسن موضوع تعريف متفاوتي نسبت به انقلاب يا تغييرات ناگهاني در جامعه دارد. آن چيزي که امروز جامعه ايران را حفظ کرده قوه عاقله تاريخي نيست. اين مقوله به شکلي عمل ميکند که فرد گمان ميکند همه چيز سر جاي خود قرار گرفته است. اين در حالي است که در واقعيت چندان چنين نيست و بافتهاي جامعه انسجام قوي خود را از دست داده است. امروز ما در جامعهاي زندگي ميکنيم که اخلاقيات تا حدودي سقوط کرده و به پايين ترين سطح خود رسيده است. در شرايط کنوني تحقق ارزشهاي انساني با موانعي مواجه شده است. بحران اجتماعي زماني رخ ميدهد که اخلاقيات در يک جامعه از بين رفته باشد. هنگامي که افراد جامعه در تأمين نيازهاي اوليه خود ناتوان هستند هر اتفاقي ممکن است براي آنها در چنين جامعهاي رخ بدهد. متأسفانه برخي اين رخداد را به معناي ديگري در نظر ميگيرند و معتقدند هنوز جامعه ايران به اين مرز نرسيده است. اين در حالي است که از بين رفتن اخلاق و معنويت در يک جامعه به معناي گسست اجتماعي است. اين اتفاق نيز جديد نيست. در شرايطي که اخلاقيات مهمترين رکن يک جامعه است، جامعه در مسير افول اخلاقي قرار گرفته است. به همين دليل نيز اخلاق مقوم حفظ نظم سياسي نيست. بدونترديد اگر قوه قاهره از بين برود جامعه سرنوشت نامتعادلي پيدا خواهد کرد.
با توجه به شرايط کنوني چه چشماندازي پيشروي جامعه ايران مشاهده ميکنيد؟
بنده نسبت به آينده جامعه خيلي خوشبين نيستم و معتقدم اگر تدبير لازم براي تغيير وضعيت موجود توسط سيستم تصميمگير جامعه صورت نگيرد وضعيت جامعه شکل ناخوشايندي به خود خواهد گرفت. مردم ايران مدتهاست با مشکلات معيشتي و اقتصادي مواجه هستند. اين در حالي است که همه روسايجمهور و نمايندگان مجلس نيز در دوران انتخابات از شعارهاي اقتصادي براي جلب حمايت مردم استفاده کردهاند. با اين وجود وضعيت اقتصادي مردم ترميم نشده و امروز با چالشهاي جدي مواجه شده است. به نظر ميرسد مردم اين مسأله را درک کرده و متوجه شدهاند که با اين رويه مشکلات آنها در زمان کوتاهي حل نميشود. مردم به دنبال حل شدن مشکلات خود هستند و به دنبال کساني هستند که به جاي حرف زدن عمل کنند. از سوي ديگر تصميماتي که در کشور گرفته ميشود متکي به خردجمعي و کارگروهي نيست. مسيري که امروز جامعه در آن قرار دارد روبه افول است و نميتوان دقيقا آينده روشني را متصور بود. بايد يک عزم جدي براي جلوگيري از تشديد مشکلات مردم و پيدا کردن راهحلهاي اساسي در کشور به وجود بيايد. اين در حالي است که اين عزم تاکنون در عمل و به طور رسمي رخ نداده است. اينکه در آينده چه اتفاقي رخ خواهد داد همگي به تصميماتي بستگي دارد که سيستم سياسي براي جامعه خواهد گرفت. اگر اين تصميمات درست و آيندهنگرانه باشد ميتوان نسبت به آينده خوشبين بود در غير اين صورت مشکلات زياد ميشود که کنترل کردن آنها سخت و دشوار خواهد شد.
تشديد مشکلات اقتصادي مردم و افزايش قيمت کالاهاي اساسي چه آسيبهاي اجتماعي به همراه خواهد داشت؟ مهمترين پيامدهاي اجتماعي فقر در جامعه چيست؟
فراگيري فقر و افزايش قيمتها باعث شده جامعه ايران همه واکنشهاي ممکن را نسبت به اين وضعيت نشان بدهد. اين سخن به معناي آن است که واکنشهاي جامعه نسبت به مشکلات اقتصادي محرز و مشخص است و در گذشته اتفاق افتاده است. واکنشهاي حداقلي جامعه در اين زمينه انجام شده است. به همين دليل نيز استحکام جامعه نسبت به تشديد مشکلات تقويت نشده است. اين وضعيت از سال91 که جامعه ايران به صورت جدي با يک بحران اقتصادي مواجه شده تا به امروز ادامه داشته و در اين مدت جامعه عکسالعملهاي مختلفي نسبت به آن از خود نشان داده است. به همين دليل جامعه از وضعيتي که بتواند نسبت به چالشهاي اقتصادي واکنشهاي منسجم نشان بدهد، خارج شده است. در چنين شرايطي واکنشهاي جامعه نسبت به مشکلات جديد و فشارهاي بيشتر دفعي، غيرقابلپيشبيني شده است. نکته مهم اينکه مشکلات اقتصادي و فقر جامعه ايران را از وضعيت اجتماعي به وضعيت زيستشناختي تقليل داده است.کار به جايي رسيده که افراد جامعه گرفتار گرسنگي و بقاي خود هستند و وضعيت غيرقابل تحملي را سپري ميکنند. در چنين شرايطي براي افراد جامعه تنها چيزي که داراي اهميت است بقاست و ديگر نميتواند به مسائل ديگر توجه کند. در مرحله بقا نيز دغدغههاي اجتماعي، مدني و فرهنگي در اولويتهاي بعدي قرار ميگيرد يا به فراموشي سپرده ميشود. تلاش براي بقا در جامعه و حل کردن مشکلات اقتصادي کار افراد جامعه را به جايي رسانده که بايد اصطلاح «جان به سري» را درمورد آن به کار برد.
اين وضعيت داراي چه ويژگيهايي است؟
کساني که در چالشهاي عميق اجتماعي به مرحله جان بهسري ميرسند، عملأ امکان واکنشهاي اجتماعي نسبت به مشکلات را از دست ميدهند. در چنين شرايطي خشونت دروني افراد جامعه افزايش پيدا ميکند. بههمين دليل نيز در سالهاي اخير ميزان خشونت، جرم و جنايت، سرقت، خودکشي و... در جامعه ايران افزايش پيدا کرده است.مهمترين واکنشهايي که نسبت به وضعيت موجود در جامعه وجود دارد احساس دروني فلاکت و بدبختي است. مسائلي که بنده مطرح ميکنم واقعيتهاي موجود در جامعه است و مردم جامعه در چنين وضعيتي قرار دارند. در دهههاي گذشته و حتي در قبل از انقلاب زندگي مردم از يک ثبات نسبي اقتصادي و اجتماعي برخوردار بود. اين در حالي است که در دهههاي گذشته اين ثبات جاي خود را به بيثباتي داده و برنامهريزي اقتصادي براي مردم در زمينههاي مختلف مشکل شده است. در شرايطي که قيمت کالاهاي اساسي و مورد نياز مردم وضعيت مبهمي دارد و هر روز افزايش پيدا ميکند مردم نميتوانند چشمانداز روشني پيشروي خود ببينند. نکته ديگر اينکه در گذشته مردم نسبت به مشکلات اقتصادي و اجتماعي واکنش نشان ميدادند. نمونه بارز اين واکنشهاي نيز ناآراميهاي صورت گرفته در سالهاي گذشته در کشور است. واکنشها در شبکههاي اجتماعي نيز نوع ديگري از واکنش نسبت به وضعيت موجود است. اين در حالي است که به نظر ميرسد جامعه نسبت به بيتدبيريها اغلب واکنشهاي لازم را نيز انجام داده و امروز ار مرحله واکنش نشان دادن عبور کرده است. فقر به حدي رسيده که ديگر اين قشر نميتواند روي پاي خود بايستد و توانايي خود را از دست داده است. به همين دليل نيز واکنشهاي اجتماعي به واکنشهاي زيست شناختي تغيير ماهيت داده است. در مرحله زيست شناختي مردم جامعه به مرحلهاي از استيصال اجتماعي ميرسند که توانايي مقابل مدني را ندارند.
چــرا مـعتـقـديـد مـشکلات مـردم ايران به مرحله زيستشناختي رسيده است؟ چه اتفاقي رخ داده که جامعه ايران وارد چنين مرحلهاي شده است؟
واقعيت اين است که همه موجودات روي کره زمين همواره براي بقا تلاش ميکنند و ميکوشند بر مشکلات خود فائق آيند. اين يک مبارزه دروني است که در همه موجودات زنده وجود دارد و به صورت طبيعي در انسان نيز وجود دارد. تفاوت انسان با موجودات ديگر در تفکر و مدنيت وي است. انسان بهواسطه قوه تعقل و زندگي مدني بهصورت طبيعي نبايد تنها به دنبال بقا و سيرکردن شکم خود باشد. انسان داراي نيازهاي فکري، معنوي و مدني است که وجه بارز تمايز با موجودات ديگر را شکل ميدهد. اين درحالي است که در شرايط کنوني دغدغههاي مدني افراد جامعه يا کمرنگ شده يا از بين رفته است. در شرايط کنوني اغلب افراد جامعه تنها به فکر بقا و سيرکردن شکم خود و خانوادهشان هستند و فرصت چنداني براي زندگي مدني ندارند. هنگامي که چنين اتفاقي در يک جامعه رخ بدهد جامعه از وضعيت اجتماعي و مدني به وضعيت زيستشناختي تقليل پيدا کرده است. جامعهاي که وارد مرحله زيستشناختي شده يعني الگوهاي فکري و مدني خود را از دست داده و الگوهاي اقتصادي و معيشتي همه زندگي وي را تحت سيطره خود گرفته است. در چنين شرايطي دغدغههاي مدني به حاشيه ميشود و دغدغههاي اقتصادي که عمدتأ معطوف به بقاست، باقي ميماند. انسان به عنوان يک موجود اجتماعي براي اينکه بتواند نيازهاي اجتماعي و مدني خود را تأمين کند قوانين و مقررات اجتماعي را ميپذيرد. پذيرفتن قواعد و مقررات اجتماعي بايد براي انسان مزيتهايي داشته باشد. هنگامي که تن دادن به قواعد و مقررات اجتماعي نهتنها مزيت ايجاد نميکند؛ بلکه فقر را بيشتر ميکند دليلي براي ادامه اين وضعيت وجود ندارد و انسان به صورت ناخودآگاه از اين قوانين عدول ميکند.
عبـور از مـقررات و قوانين اجتماعي که تحتفشار اقتصادي صورت ميگيرد چه پيامدهايي براي آينده جامعه خواهد داشت؟
چالشهاي چنين جامعهاي زماني شکل حادتري به خود ميگيرد که در چنين شرايطي عدهاي با پولهاي بادآورده به صورت تجملاتي زندگي ميکنند و از محرومان جامعه سوءاستفاده ميکنند. فشــار نــاشي از زندگي در چنين جامعه اي باعث ميشود انسانهايي که توانايي اجتماعي خود را از دست دادهاند با عبور از قوانين و مقررات به سمت خشونت يا بزهکاري اجتماعي مانند دزدي و جنايت سوق داده شوند. واقعيت اين است که افراد جامعه از وضعيت يک موجود اجتماعي خارج شدهاند و خود را از قوانين و مقرراتي که احساس ميکنند باعث و باني اين وضعيت است، رها ميبينند. هنگامي که نيازهاي انسان در عرصه اجتماعي و مدني تأمين نشود انسان همعرض با موجودات ديگر ميشود. اين وضعيت نيز به صورت مستقيم با سيستم مديريت جامعه ارتباط دارد و تصميمگيريهايي که در اين زمينه صورت گرفته يکي از دلايل ريشهاي اين وضعيت است. در ابتداي شکلگيري گفتمان کنوني جامعه قرار بود انسان ايران را به مقام والاي انساني خود برسانند. اين در حالي است که نهتنها اين امر محقق نشده؛ بلکه جايگاه انسان ايراني روز به روز افول کرده و امروز در وضعيت نابساماني قرار گرفته است. در ابتدا قرار بود قواعد و قوانيني براي ايرانيان در نظر گرفته شود که سبب تعالي روح و جسم آنها شود و معنويت در زندگي آنها شکل پررنگي داشته باشد. اين در حالي است که با تصميمات اشتباه، کشور در مسيري قرار گرفت که امروز افراد جامعه قوانين و مقررات موجود را گويي مانعي براي زندگي خود تلقي کرده و تلاش ميکنند به صورت غيررسمي يا رسمي از آن عدول کنند.
آيا قدرت تحمل جامعه ايران به دليل تاريخ آن بوده و از سر گذراندن چالشهاي زياد نسبت به مصائب نسبت به جوامع ديگر بيشتر است؟
جامعه ايران مدتهاست دچار گسست شده است. اينکه اين مسأله تاکنون بروز و ظهور بيروني نداشته به معناي اين نيست که ساحتهاي اجتماعي در جاي خود قرار گرفته است .با اين وجود برخي بحران اجتماعي را مترادف با انقلاب يا شورش ميگيرند که صحيح نيست. ايسن موضوع تعريف متفاوتي نسبت به انقلاب يا تغييرات ناگهاني در جامعه دارد. آن چيزي که امروز جامعه ايران را حفظ کرده قوه عاقله تاريخي نيست. اين مقوله به شکلي عمل ميکند که فرد گمان ميکند همه چيز سر جاي خود قرار گرفته است. اين در حالي است که در واقعيت چندان چنين نيست و بافتهاي جامعه انسجام قوي خود را از دست داده است. امروز ما در جامعهاي زندگي ميکنيم که اخلاقيات تا حدودي سقوط کرده و به پايين ترين سطح خود رسيده است. در شرايط کنوني تحقق ارزشهاي انساني با موانعي مواجه شده است. بحران اجتماعي زماني رخ ميدهد که اخلاقيات در يک جامعه از بين رفته باشد. هنگامي که افراد جامعه در تأمين نيازهاي اوليه خود ناتوان هستند هر اتفاقي ممکن است براي آنها در چنين جامعهاي رخ بدهد. متأسفانه برخي اين رخداد را به معناي ديگري در نظر ميگيرند و معتقدند هنوز جامعه ايران به اين مرز نرسيده است. اين در حالي است که از بين رفتن اخلاق و معنويت در يک جامعه به معناي گسست اجتماعي است. اين اتفاق نيز جديد نيست. در شرايطي که اخلاقيات مهمترين رکن يک جامعه است، جامعه در مسير افول اخلاقي قرار گرفته است. به همين دليل نيز اخلاق مقوم حفظ نظم سياسي نيست. بدونترديد اگر قوه قاهره از بين برود جامعه سرنوشت نامتعادلي پيدا خواهد کرد.
با توجه به شرايط کنوني چه چشماندازي پيشروي جامعه ايران مشاهده ميکنيد؟
بنده نسبت به آينده جامعه خيلي خوشبين نيستم و معتقدم اگر تدبير لازم براي تغيير وضعيت موجود توسط سيستم تصميمگير جامعه صورت نگيرد وضعيت جامعه شکل ناخوشايندي به خود خواهد گرفت. مردم ايران مدتهاست با مشکلات معيشتي و اقتصادي مواجه هستند. اين در حالي است که همه روسايجمهور و نمايندگان مجلس نيز در دوران انتخابات از شعارهاي اقتصادي براي جلب حمايت مردم استفاده کردهاند. با اين وجود وضعيت اقتصادي مردم ترميم نشده و امروز با چالشهاي جدي مواجه شده است. به نظر ميرسد مردم اين مسأله را درک کرده و متوجه شدهاند که با اين رويه مشکلات آنها در زمان کوتاهي حل نميشود. مردم به دنبال حل شدن مشکلات خود هستند و به دنبال کساني هستند که به جاي حرف زدن عمل کنند. از سوي ديگر تصميماتي که در کشور گرفته ميشود متکي به خردجمعي و کارگروهي نيست. مسيري که امروز جامعه در آن قرار دارد روبه افول است و نميتوان دقيقا آينده روشني را متصور بود. بايد يک عزم جدي براي جلوگيري از تشديد مشکلات مردم و پيدا کردن راهحلهاي اساسي در کشور به وجود بيايد. اين در حالي است که اين عزم تاکنون در عمل و به طور رسمي رخ نداده است. اينکه در آينده چه اتفاقي رخ خواهد داد همگي به تصميماتي بستگي دارد که سيستم سياسي براي جامعه خواهد گرفت. اگر اين تصميمات درست و آيندهنگرانه باشد ميتوان نسبت به آينده خوشبين بود در غير اين صورت مشکلات زياد ميشود که کنترل کردن آنها سخت و دشوار خواهد شد.