تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۷ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۹
کد مطلب : ۴۲۲۹۶۳
علی تاجرنیا:
بخشی از اصلاحطلبان تفاوت چندانی با اصولگرایان ندارند
۰
کبنا ؛
یک عضو سابق حزب اتحاد ملت معتقد است بخشی از اصلاحطلبان به لحاظ نگرشی تفاوت چندانی با جریان اصولگرایی ندارند، ولی به طور سنتی تلاش میکنند خود را اصلاحطلب معرفی کنند. به باور این فعال سیاسی اصلاحطلب، با اینکه هیچ جریان سیاسی از اشتباه مصون نیست، ولی اشتباهات اصلاحطلبان در مقابل خطاهای فاحشی که در سایر جریانهای سیاسی وجود داشته، قابل اغماض است. در ادامه گزیده گفتوگوی علی تاجرنیا را با جماران میخوانید:
*به نظرم ضروری است که هر جریان اجتماعی و سیاسی پس از عبور از یک دوره زمانی خاص به تحلیل، آسیب شناسی و نقد عملکرد خودش بپردازد. و اگر نقاط مثبتی دارد آنها را تقویت کرده و اگر نقطه ضعفی وجود دارد، روی به اصلاح آن بیاورد. جریان اصلاحات نیز مستثنی از سایر جریانها نیست و به طور طبیعی باید به این وجه ملتزم باشد.
*همین طور که از اسم جریان اصلاحطلبی چنین برمی آید، اصلاح همیشگی باید مدنظر باشد. بیتردید تا وقتی نقدی صورت نگیرد، اصلاحی هم اتفاق نخواهد افتاد. اما نکته مهمی که باید به آن توجه شود این است که در طی هفت سال اخیر، ارکان قدرت با اینکه بیشتر به نام اصلاحطلبان بوده، اما الزاما به کام آنها نبوده و اداره امور به دست آنها صورت نگرفته است.
*متاسفانه وجود یک طیف گسترده در میان اصلاحطلبان شرایطی را ایجاد کرده که بسیاری از عملکردهای نادرست سایر مجموعهها نیز به نوعی به پای اصلاحطلبان نوشته میشود یا به تعبیری بهتر به آنها نسبت داده میشود. فکر میکنم به این دلیل که یک دوره اقبال مردمی به خود را در مجلس تجربه کردیم و همچنین به دلیل حمایتی که مردم به خاطر اصلاحطلبان از آقای روحانی کردند، شرایط انتخابات آتی مقداری دشوار شده باشد.
*اینکه بتوانیم در انتخابات آتی حرکت درستی انجام دهیم نیازمند این است که در گفتمانسازی دست بالا را داشته باشیم. آنچه مسلم است بخش عمدهای از دغدغههای مردم که در گذشته جزو دغدغههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بوده جای خودش را به دغدغههای معیشتی و اقتصادی داده است.
*طبقه متوسطی که معمولا طرفدار جریان اصلاحطلب بوده و با آن همراهی میکرده، به شدت نحیف و لاغر و در عین حال بیانگیزه شده است. مجموع این اتفاقات نشان میدهد که سرمایههای اجتماعی اصلاحطلبان دچار کاستی شده است. اما در همین راستا، اصولگرایان هم نتوانستند با اقبال عمومی مواجه شوند. انتخابات اخیر مجلس نیز مسابقهای کاملا یک طرفه بود و نمیتوان گفت به این دلیل که اکثریت کرسیهای مجلس فعلی را اصولگرایان در اختیار گرفتند، اقبال مردم به سمت آنها بوده است.
*طبقه فرودست جامعه که به طور سنتی متمایل به اصولگرایان بودند، طی دو سه سال اخیر به شدت نسبت به جریانهای سیاسی زاویه دار شده اند. همه اینها نشان میدهد که فضای آینده کشور بیشتر در دست جریانهایی است که بتوانند با گفتمان عمومیتر و در راستای خواست افکار عمومی حرکت کنند. لذا اصلاحات هم اگر قرار باشد، حرکتی در این خصوص انجام دهد باید پوستاندازی کند.
*متاسفانه برخی سیاسیون فکر میکنند باید همیشه در عرصه قدرت حضور داشته باشند تا تاثیرگذار باشند. در حالی که میدانیم مقاطعی هم وجود داشته که با آنکه اصلاحطلبان در عرصه قدرت نبوده اند، اما توانستهاند فضای عمومی جامعه را به دست گیرند.
*بخش عمدهای از این پوستاندازی منوط به این است که چهرههای تکراری و کسانی که به نوعی در بخشهای مختلف حضور داشتند، نقش خود را نظارتی و کدخدامنشی کنند و امکان مانور بیشتری به نسل دوم و سوم جریان اصلاحات دهند. با این حساب به نظرم ممکن است بتوانند تا حدی ابتکار عمل را به دست گیرند.
*من به جای استفاده از نام تندروی یا کندوری برای رفتار اصلاحطلبان، از واژههای دیگری استفاده میکنم و آن پیشرو بودن و محافظه کار بودن است. بخشی از جریان اصلاحطلب سعی میکند با طرح مطالبات اقشار محذوف جامعه خصوصا طبقه متوسط در حوزه مسائل سیاسی و فرهنگی، یکسری نقطه نظرات را مطرح کند. این گروه نگاه انتقادی بیشتری دارد.در عین حال، بخش دیگری وجود دارد که به نظرم به لحاظ نگرشی تفاوت چندانی با جریان اصولگرایی ندارد، ولی به طور سنتی تلاش میکند خودش را درون آن جریان تعریف نکند. در حالی که در باورها و عملکردها خیلی تفاوت زیادی با اصولگرایان ندارد. من این بخش را اصلاحطلب محافظه کاری تلقی میکنم که بیش از آنکه دغدغههای اجتماعی داشته باشد، به دنبال کسب قدرت است که البته به نظرم فی النفسه، امر مشکل داری نیست.
* معتقدم که میشد به گونهای عمل کرد که با کم کردن تنشها و حساسیتها، اهداف اصلاحطلبانه را به صورتی گام به گام پیش برد. احساس میکنم گاهی ما سعی کردیم مسیرهای اصلاحطلبانه را در کوتاهترین زمان ممکن پیش ببریم و خود این مسئله اعتماد را تحت الشعاع قرار داد و با توجه به قدرتی که سایر ارکان نظام داشتند، آنها را نیز با مشکلاتی مواجه کرد.اما این را هم بگویم که چنین مسئلهای در مقابل خطاهای فاحشی که در سایر جریانهای سیاسی وجود داشته، قابل اغماض است. میبینیم جریانهایی مانند جریان آقای احمدینژاد یا حتی بسیاری از جریانهای
درون اصولگرایی تا چه اندازه درگیر فساد و مسائل و مشکلات خاص هستند.
*به نظرم جریان اصلاحات با توجه به تجاربی که به دستآورده، سعی کرده در سالهای گذشته از این نوع رویکرد و نگرش خود بکاهد و با درک بهتر شرایط حاکم بر قدرت در جمهوری اسلامی ایران، رویکرد معتدلتری را در پیش گیرد.
*باید بپذیریم که اگر قرار باشد بخواهیم در قدرت حضور داشته باشیم و مردم را نمایندگی کنیم، باید زبان آنها را به خوبی درک کرده و با زبان مردم در عرصه اجتماعی و سیاسی حضور پیدا کنیم.
* ما در کشور خود با عدم شفافیت در عرصه سیاسی مواجه هستیم. جریانهای سیاسی اعم از اصلاحطلب و اصولگرا یا همان چپ و راست قدیم معمولا قالب جبههای در انتخابات پیدا کرده و پس از آن به نوعی حامیان خود را رها کرده اند. جز در دورهای کوتاهی در مجلس ششم که یک حزب سیاسی توانست فراکسیون قدرتمندی تشکیل دهد، عملا رفتارها و حرکتهای سیاسی در جامعه بیشتر جنبه جبههای داشته و این مسئله ضمن اینکه باعث روی کارآمدن چهرههای ناکارآمدتر شده، در عین حال هم مانع پاسخگویی شده است.برای نمونه دیدیم همین آقای احمدینژاد که رئیس جمهور مورد حمایت اصولگرایان بود، ولی اصولگرایان پس از یک دوره حاضر نبودند از عملکرد او دفاع کنند و همچنین اصلاحطلبان نیز پس از اینکه یک دوره آقای روحانی را انتخاب کردند، در دوره دوم حاضر نیستند از او حمایتی همه جانبه داشته باشند. این مسائل نشان میدهد که حمایت جبههای کارآمد نیست و نمیتواند حرکتی روبه جلو تلقی شود.
*من احساس میکنم که دو جریان سیاسی اگر بتوانند به سمت نزدیک کردن دیدگاههای درون خود پیش روند و دو حزب قدرتمند سیاسی در کشور شکل بگیرد که ضمن فراگیر بودن و پذیرش فراکسیونی در داخل خودشان، انسجامی سیاسی در آنها دیده شود میتواند کمک کند تا دولت منتخب این احزاب، کارآمدی بیشتری نسبت به دولتهای قبلی داشته باشد.
*به نظرم ضروری است که هر جریان اجتماعی و سیاسی پس از عبور از یک دوره زمانی خاص به تحلیل، آسیب شناسی و نقد عملکرد خودش بپردازد. و اگر نقاط مثبتی دارد آنها را تقویت کرده و اگر نقطه ضعفی وجود دارد، روی به اصلاح آن بیاورد. جریان اصلاحات نیز مستثنی از سایر جریانها نیست و به طور طبیعی باید به این وجه ملتزم باشد.
*همین طور که از اسم جریان اصلاحطلبی چنین برمی آید، اصلاح همیشگی باید مدنظر باشد. بیتردید تا وقتی نقدی صورت نگیرد، اصلاحی هم اتفاق نخواهد افتاد. اما نکته مهمی که باید به آن توجه شود این است که در طی هفت سال اخیر، ارکان قدرت با اینکه بیشتر به نام اصلاحطلبان بوده، اما الزاما به کام آنها نبوده و اداره امور به دست آنها صورت نگرفته است.
*متاسفانه وجود یک طیف گسترده در میان اصلاحطلبان شرایطی را ایجاد کرده که بسیاری از عملکردهای نادرست سایر مجموعهها نیز به نوعی به پای اصلاحطلبان نوشته میشود یا به تعبیری بهتر به آنها نسبت داده میشود. فکر میکنم به این دلیل که یک دوره اقبال مردمی به خود را در مجلس تجربه کردیم و همچنین به دلیل حمایتی که مردم به خاطر اصلاحطلبان از آقای روحانی کردند، شرایط انتخابات آتی مقداری دشوار شده باشد.
*اینکه بتوانیم در انتخابات آتی حرکت درستی انجام دهیم نیازمند این است که در گفتمانسازی دست بالا را داشته باشیم. آنچه مسلم است بخش عمدهای از دغدغههای مردم که در گذشته جزو دغدغههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بوده جای خودش را به دغدغههای معیشتی و اقتصادی داده است.
*طبقه متوسطی که معمولا طرفدار جریان اصلاحطلب بوده و با آن همراهی میکرده، به شدت نحیف و لاغر و در عین حال بیانگیزه شده است. مجموع این اتفاقات نشان میدهد که سرمایههای اجتماعی اصلاحطلبان دچار کاستی شده است. اما در همین راستا، اصولگرایان هم نتوانستند با اقبال عمومی مواجه شوند. انتخابات اخیر مجلس نیز مسابقهای کاملا یک طرفه بود و نمیتوان گفت به این دلیل که اکثریت کرسیهای مجلس فعلی را اصولگرایان در اختیار گرفتند، اقبال مردم به سمت آنها بوده است.
*طبقه فرودست جامعه که به طور سنتی متمایل به اصولگرایان بودند، طی دو سه سال اخیر به شدت نسبت به جریانهای سیاسی زاویه دار شده اند. همه اینها نشان میدهد که فضای آینده کشور بیشتر در دست جریانهایی است که بتوانند با گفتمان عمومیتر و در راستای خواست افکار عمومی حرکت کنند. لذا اصلاحات هم اگر قرار باشد، حرکتی در این خصوص انجام دهد باید پوستاندازی کند.
*متاسفانه برخی سیاسیون فکر میکنند باید همیشه در عرصه قدرت حضور داشته باشند تا تاثیرگذار باشند. در حالی که میدانیم مقاطعی هم وجود داشته که با آنکه اصلاحطلبان در عرصه قدرت نبوده اند، اما توانستهاند فضای عمومی جامعه را به دست گیرند.
*بخش عمدهای از این پوستاندازی منوط به این است که چهرههای تکراری و کسانی که به نوعی در بخشهای مختلف حضور داشتند، نقش خود را نظارتی و کدخدامنشی کنند و امکان مانور بیشتری به نسل دوم و سوم جریان اصلاحات دهند. با این حساب به نظرم ممکن است بتوانند تا حدی ابتکار عمل را به دست گیرند.
*من به جای استفاده از نام تندروی یا کندوری برای رفتار اصلاحطلبان، از واژههای دیگری استفاده میکنم و آن پیشرو بودن و محافظه کار بودن است. بخشی از جریان اصلاحطلب سعی میکند با طرح مطالبات اقشار محذوف جامعه خصوصا طبقه متوسط در حوزه مسائل سیاسی و فرهنگی، یکسری نقطه نظرات را مطرح کند. این گروه نگاه انتقادی بیشتری دارد.در عین حال، بخش دیگری وجود دارد که به نظرم به لحاظ نگرشی تفاوت چندانی با جریان اصولگرایی ندارد، ولی به طور سنتی تلاش میکند خودش را درون آن جریان تعریف نکند. در حالی که در باورها و عملکردها خیلی تفاوت زیادی با اصولگرایان ندارد. من این بخش را اصلاحطلب محافظه کاری تلقی میکنم که بیش از آنکه دغدغههای اجتماعی داشته باشد، به دنبال کسب قدرت است که البته به نظرم فی النفسه، امر مشکل داری نیست.
* معتقدم که میشد به گونهای عمل کرد که با کم کردن تنشها و حساسیتها، اهداف اصلاحطلبانه را به صورتی گام به گام پیش برد. احساس میکنم گاهی ما سعی کردیم مسیرهای اصلاحطلبانه را در کوتاهترین زمان ممکن پیش ببریم و خود این مسئله اعتماد را تحت الشعاع قرار داد و با توجه به قدرتی که سایر ارکان نظام داشتند، آنها را نیز با مشکلاتی مواجه کرد.اما این را هم بگویم که چنین مسئلهای در مقابل خطاهای فاحشی که در سایر جریانهای سیاسی وجود داشته، قابل اغماض است. میبینیم جریانهایی مانند جریان آقای احمدینژاد یا حتی بسیاری از جریانهای
درون اصولگرایی تا چه اندازه درگیر فساد و مسائل و مشکلات خاص هستند.
*به نظرم جریان اصلاحات با توجه به تجاربی که به دستآورده، سعی کرده در سالهای گذشته از این نوع رویکرد و نگرش خود بکاهد و با درک بهتر شرایط حاکم بر قدرت در جمهوری اسلامی ایران، رویکرد معتدلتری را در پیش گیرد.
*باید بپذیریم که اگر قرار باشد بخواهیم در قدرت حضور داشته باشیم و مردم را نمایندگی کنیم، باید زبان آنها را به خوبی درک کرده و با زبان مردم در عرصه اجتماعی و سیاسی حضور پیدا کنیم.
* ما در کشور خود با عدم شفافیت در عرصه سیاسی مواجه هستیم. جریانهای سیاسی اعم از اصلاحطلب و اصولگرا یا همان چپ و راست قدیم معمولا قالب جبههای در انتخابات پیدا کرده و پس از آن به نوعی حامیان خود را رها کرده اند. جز در دورهای کوتاهی در مجلس ششم که یک حزب سیاسی توانست فراکسیون قدرتمندی تشکیل دهد، عملا رفتارها و حرکتهای سیاسی در جامعه بیشتر جنبه جبههای داشته و این مسئله ضمن اینکه باعث روی کارآمدن چهرههای ناکارآمدتر شده، در عین حال هم مانع پاسخگویی شده است.برای نمونه دیدیم همین آقای احمدینژاد که رئیس جمهور مورد حمایت اصولگرایان بود، ولی اصولگرایان پس از یک دوره حاضر نبودند از عملکرد او دفاع کنند و همچنین اصلاحطلبان نیز پس از اینکه یک دوره آقای روحانی را انتخاب کردند، در دوره دوم حاضر نیستند از او حمایتی همه جانبه داشته باشند. این مسائل نشان میدهد که حمایت جبههای کارآمد نیست و نمیتواند حرکتی روبه جلو تلقی شود.
*من احساس میکنم که دو جریان سیاسی اگر بتوانند به سمت نزدیک کردن دیدگاههای درون خود پیش روند و دو حزب قدرتمند سیاسی در کشور شکل بگیرد که ضمن فراگیر بودن و پذیرش فراکسیونی در داخل خودشان، انسجامی سیاسی در آنها دیده شود میتواند کمک کند تا دولت منتخب این احزاب، کارآمدی بیشتری نسبت به دولتهای قبلی داشته باشد.