تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۱۸
کد مطلب : ۴۲۱۰۱۷
دکتر اسماعیل گرامیمقدم، سخنگوی حزب اعتماد ملی و نماینده سابق مجلس:
خروج اصلاحطلبان موجب افزایش فرسایش اجتماعی میشود
۰
کبنا ؛ چشمانداز پیشروی جریان اصلاحات به مهمترین دغدغه تئوریسینها و شخصیتهای اصلاحطلب تبدیل شده و هر کدام دغدغههای خود را نسبت به آینده این جریان سیاسی مطرح میکنند. چشمانداز آینده در حالی پیشروی اصلاحطلبان قرار دارد که پتانسیل سیاسی و اجتماعی مجلس برای این جریان از دست رفته و احتمال از دست دادن قوه مجریه نیز در آینده دور از ذهن نخواهد بود. در نتیجه اصلاحطلبان باید حداقل برای کوتاهمدت در فضایی بیرون از قدرت زیست کنند و به جای اندیشدن به ماکروفیزیک قدرت به میکروفیزیک قدرت بیندیشند. اینکه آیا اصلاحطلبان از این اتفاق برای خود فرصت ایجاد میکنند یا تهدید به عملکرد و مسیری که در پیش میگیرند بستگی خواهد داشت. با این وجود عدم حضور اصلاحطلبان در قدرت در شرایط کنونی ممکن است سبب از دست دادن فرصتهای مهمی در آینده سیاسی ایران شود. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی مهمترین چالشهای پیشروی اصلاحطلبان با دکتر اسماعیل گرامیمقدم، سخنگوی حزب اعتماد ملی و نماینده سابق مجلس گفتوگو کرده است. وی معتقد است: «چشمانداز پیشرو یک فرصت و تهدید برای اصلاحطلبان و یک تهدید برای ساختار تصمیمگیری در کشور خواهد بود. تهدیدی که متوجه اصلاحطلبان خواهد بود عدمحضور در قدرت است. تهدید بزرگتر متوجه ساختار سیاسی است که با آن عقبه بزرگی که داشته با بحران فرسایش اجتماعی مواجه خواهد شد. مشارکت پایین مردم در انتخابات مجلس شورای اسلامی در آینده نیز نباید تکرار شود. درنتیجه خروج اصلاحطلبان از قدرت یا کنارگذاشتن آنها سبب فرسایش اجتماعی خواهد بود. از سوی دیگر اصلاحطلبان در یک سال آینده میتوانند به بازنگری و بازپروری برخی رویکردها و آرمانهای خود بپردازند». در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
ساختار رهبري در جريان اصلاحات به چه صورت بوده است؟ آيا جريان اصلاحات از ابتدا تاکنون فاقد رهبر بوده است؟
ديدگاه برخي افراد که عنوان ميکنند اصلاحات از ابتدا تاکنون فاقد رهبر بوده دقيق نيست. اگر جريان اصلاحات رهبر نداشته پس چگونه در طول سالهاي گذشته حرکت کرده و در مناسبات سياسي و اجتماعي جامعه تأثيرگذار بوده است؟ بدون شک جريان اصلاحات داراي رهبري بوده است. با اين وجود اين موضوع که آيا رهبر جريان اصلاحات يک نفر بوده، دائمي بوده و چه ميزان در تحقق اهداف جريان اصلاحات نقش داشته را ميتوان مورد بحث و بررسي قرار داد. جريان اصلاحات داراي رهبراني بوده است. اگر جريان اصلاحات را ادامه جريان خط امام و مجمع روحانيون مبارز بدانيم تا قبل از سال 76 با محوريت آقاي کروبي فعاليت ميکرده است. در مقاطعي مانند سال 88 بخشهايي از جريان اصلاحات آن روند را پذيرفتند و در اين راستا حرکت کردند. اين در حالي است که از سال 76 به بعد نيز محوريت تصميمگيري جريان اصلاحات با رئيس دولت اصلاحات بوده است. در نتيجه جريان اصلاحات داراي بزرگاني بوده که در مقاطع مختلف به صورت نانوشته رهبري جريان اصلاحات را برعهده داشتهاند. بدونشک شخصيت محوري جريان اصلاحات در دهههاي گذشته رئيس دولت اصلاحات بوده و کساني که عنوان ميکنند جريان اصلاحات رهبر نداشته به جريان اصلاحات ظلم ميکنند. رئيس دولت اصلاحات در انتخابات اخير يعني انتخابات 92، 94 و 96 نقش بسيار مهمي در انسجامبخشي به جريان اصلاحات داشته است. ايشان با حمايت از تصميمات شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات در عمل انسجام جريان اصلاحات را بالا برده و سبب پيروزي اين جريان در انتخابات شده است. به همين دليل کساني که عنوان ميکنند ايشان تنها مورد احترام طيفهاي مختلف سياسي بودهاند فرافکني ميکنند و اين فرافکني جفا به کليت جريان اصلاحات است. بنده معتقدم به جاي اينکه اين سوال را مطرح کنيم که آيا جريان اصلاحات رهبر داشته يا نداشته، بايد به دنبال اين سوال باشيم که جريان اصلاحات در دهههاي گذشته چه عملکردي از خود برجاي گذاشته و چه دستاوردهايي براي کشور و مردم داشته است.
با توجه به رفتارشناسي حزب کارگزاران در انتخابات مجلس يازدهم و ديدگاههايي که اين حزب درباره رهبري جريان اصلاحات مطرح ميکند چه برداشتي از رفتار اين حزب داريد؟ به نظر شما اين حزب چه اهدافي را در آينده دنبال ميکند؟
حزب کارگزاران سازندگي از جمله احزاب موثر جريان اصلاحات است و در مقاطعي به اصلاحطلبان کمک کرده است. به همين دليل اين حزب از جمله احزاب قابلاحترام اصلاحطلب است. بنده معتقدم اين حزب برخلاف اينکه برخي عنوان ميکنند، به دنبال رهبري جريان اصلاحات يا چنين مسائلي نيست. برنامهها و جهتگيري اين حزب همواره در راستاي رويکرد اصلاحطلبي بوده است. به همين دليل اگر نقدي از سوي اين حزب يا دبيرکل اين حزب مطرح ميشود از سر دلسوزي و راهگشايي براي موانع پيشروي جريان اصلاحات است. حزب کارگزاران سازندگي در آينده نيز در جريان اصلاحات باقي خواهد ماند. اين حزب همچنان تکيهگاه خوبي براي طيفهاي مختلف جريان اصلاحات به شمار خواهد رفت. با اين وجود اصلاحطلبان بايد ظرفيت خود را براي شنيدن نقد و بررسي اين نقدها بالا ببرند.
آيا اصلاحطلبان به دنبال سازوکاري جديد براي رهبري اين جريان و گشودن افقهاي جديدي هستند؟
در شرايط کنوني بيشترين نقدهايي که به سازوکار جريان اصلاحات وارد ميشود در شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات متمرکز شده است. اين انتقادها نيز بيشتر به افرد حقيقي شوراي عالي سياستگذاري وارد است. اين نقدها مبتني بر اين است که تصميمگيري و تصميمسازي جريان اصلاحات بايد مبتني بر احزاب قانونمند باشند که هزينه کارحزبي را پذيرفتهاند. در نتيجه حق آنهاست که در اين شورا نقش اصلي را داشته باشند. نقد ديگر اين است که وزن احزاب در شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات يکي نيست و برخي احزاب از وزن بيشتري برخوردار هستند. به همين دليل کساني که چنين انتقاداتي را مطرح ميکنند به دنبال اين هستند که براي اين مشکلات بايد راهکارهاي عملي پيدا شود.
آيا ظرفيت انتقادپذيري بين احزاب و افراد حقيقي شوراي عالي سياستگذاري يکسان است و ظرفيت پذيرش اين انتقادها وجود دارد؟
به نظر ميرسد قبل از اينکه وارد شهريورماه شويم و انتخابات رياستجمهوري سال 1400 پيشروي اصلاحطلبان قرار داشته باشد بين طيفها و احزاب مختلف اصلاحطلب تفاهمهاي جدي صورت خواهد گرفت. در اين تفاهم راهکارهايي براي حفظ وحدت اصلاحطلبان و برطرف کردن برخي از نقدها به وجود خواهد آمد. در نتيجه جريان اصلاحات در آينده رويکرد همگرايانه در پيش خواهد گرفت و با برطرف کردن چالشها سازوکار جديد و منسجمي در پيش خواهد گرفت.
تصميم اصلاحطلبان در انتخابات مجلس يازدهم سبب دور شدن اين جريان از قدرت و از دست رفتن پتانسيل سياسي مجلس براي اين جريان بود. اين تصميم در آينده به چه ميزان براي جريان اصلاحات چالشآفرين خواهد بود؟
ما در شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات به يک تصميم جمعي رسيديم. در حقيقت اين تصميم اجتنابناپذير بود و شرايط نظارتي به ما تحميل کرد که در انتخابات کانديدا نداشته باشيم. به همين دليل با اين تحميل که طيف بزرگي از نيروهاي اين جريان ردصلاحيت شد، چارهاي جز همين تصميم وجود نداشت. اصلاحطلبان نيرويي نداشتند که بتوانند در انتخابات ليست انتخاباتي ارائه کنند. اصلاحطلبان نميتوانستند ليستي ارائه کنند که در آن اصولگرايان حضور داشته باشند. در نتيجه تصميم اصلاحطلبان در اين زمينه يک تصميم منطقي، تاريخي، در کنار ملت قرار داشتن و در کنار حق قرار داشتن بود. اين تصميم نيز جمعي بود و به صورت دموکراتيک درباره آن رأيگيري شده بود. شرايط به شکلي بود که اگر اصلاحطلبان در هر حوزهاي حداقل يک کانديداي انتخاباتي داشتند قطعأ ليست انتخاباتي از سوي اصلاحطلبان ارائه ميشد. بدونشک اگر چنين وضعيتي وجود داشت و اصلاحطلبان ليست انتخاباتي ارائه نميکردند جاي سوال و انتقاد پيش ميآمد. در انتخابات مجلس يازدهم در بيش از دوسوم حوزههاي انتخاباتي فاقد کانديداي اصلاحطلب بوديم و رقابت بين اصلاحطلبان و اصولگرايان وجود نداشت. در چنين شرايطي نميتوان از آرمانها و انديشههاي اصلاحطلبي فاصله گرفت و از کانديداي اصولگرا حمايت کرد. در چنين شرايطي بين اصلاحطلبان و پايگاه اجتماعي خود و مردمي که مطالبات اصلاحطلبي دارند فاصله ايجاد ميشود. در نتيجه رويکردي که اصلاحطلبان در انتخابات مجلس يازدهم در پيش گرفتند يک تصميم جمعي و دموکراتيک بود. با اين وجود چهرههاي مختلف اصلاحطلب به هر شکلي که تمايل داشتند از گزينههاي مختلف در حوزههاي انتخاباتي حمايت کردند. بنده معتقدم مسئوليت مشارکت پايين مردم در انتخابات مجلس و عدم حضور برخي از طيفهاي سياسي در اين انتخابات برعهده ديگران است. طيف گستردهاي از نخبگان و اقشار مختلف مردم از مبارزات انتخاباتي کنار گذاشته شدند. ردصلاحيت چهرههاي اصلاحطلب سبب نااميدي شد و اين مساله خود را در ميزان مشارکت در انتخابات مجلس نشان داد. از سوي ديگر بخشي از نااميدي به اين دليل بود که برخي نمايندگان ردصلاحيت شده مجلس را فاسد قلمداد کردند. هنگامي که چنين مسائلي مطرح شد، ترديد نسبت به کارآمدي مجلس در بين مردم بيشتر شد. اين مسائل تنها سبب نااميدي اصلاحطلبان نشد؛ بلکه بقيه طيفهاي سياسي را نيز دربرگرفت و بخشهايي از اصولگرايان به دليل نااميدي نسبت به کارآمدي مجلس آينده پاي صندوقهاي رأي مثل سابق حاضر نشدند. اصلاحطلبان در عمل مدعي بودند که امکان حضور در انتخابات و رقابت برابر ندارند و به همين دليل مسئوليت کاهش مشارکت مردم در انتخابات متوجه کساني است که بستر رقابت صددرصدي را فراهم نکردند. زماني ميتوان اصلاحطلبان را مسئول کاهش مشارکت قلمداد کرد که شرايط ايدهآل براي حضور رقابتي همه آنها در انتخابات وجود داشته باشد.
با توجه به رويکرد جديدي که اصلاحطلبان نسبت به حضور در قدرت گرفتهاند چه چشماندازي را پيشروي اصلاحطلبان ميبينيد؟
اصلاحطلبان در سالهاي اخير به بلوغ قابلقبولي رسيدهاند. اين روند ادامه خواهد داشت و هنگامي که در قدرت حضور ندارند در روشها و رويکردها بازنگري خواهند کرد. جريان اصلاحات علاوه بر اين ميتواند مناسبات بين خود و حاکميت را نيز تنظيم کند. اين اتفاقات تا قبل از انتخابات رياستجمهوري سال 1400 قطعا رخ خواهد داد. در اين زمينه تجربه تاريخي ميتواند به کمک اصلاحطلبان بيايد. هنگامي که اصلاحطلبان در مجلس چهارم با ردصلاحيت مواجه شدند در انتخابات مجلس پنجم با صندوقهاي رأي قهر نکردند و با پختگي عمل کردند. در آن مقطع زماني حزب کارگزاران سازندگي در محوريت قرار داشت و اقليت قدرتمندي از اصلاحطلبان در مجلس پنجم شکل گرفت. اين روند در مجلس ششم تکميل شد و اصلاحطلبان موفق شدند اکثريت مجلس ششم را در اختيار بگيرند. اين در حالي بود که در انتخابات رياستجمهوري سال 76 نيز به پيروزي رسيده بودند. با اين وجود در سالهاي بعد به دليل نگاه نظارتي و مسائل مربوط به بررسي صلاحيتها از صحنه رقابت حذف شدند. در چنين شرايطي و پس از اتفاقات سال 88 و در آستانه انتخابات رياستجمهوري، اصلاحطلبان تصميم گرفتند با محوريت شوراي عالي سياستگذاري برنامههاي خود را پيش ببرند که نتيجهبخش بود و به موفقيتهاي قابلتوجهي دست پيدا کردند. در نتيجه چشمانداز پيشرو يک فرصت و تهديد براي اصلاحطلبان و يک تهديد براي ساختار تصميمگيري است. تهديد متوجه اصلاحطلبان عدمحضور در قدرت است، اما تهديد بزرگتر متوجه ساختار سياسي است که با وجود عقبه بزرگي که داشته، با بحران فرسايش مواجه ميشود. بدونشک نبايد مشارکت پايين مردم در انتخابات مجلس شوراي اسلامي در آينده نيز تکرار شود. البته خروج اصلاحطلبان از قدرت يا کنار گذاشتن آنها سبب فرسايش اجتماعي خواهد بود. از سوي ديگر اصلاحطلبان در يک سال آينده ميتوانند به بازنگري و بازپروري برخي رويکردها و آرمانهاي خود بپردازند. به هر حال مردم از اصلاحطلبان انتظار دارند مطالبات بحق آنها را به صورت جدي پيگيري کنند و براي مشکلات آنها راه حل پيدا کنند.
ديدگاه برخي افراد که عنوان ميکنند اصلاحات از ابتدا تاکنون فاقد رهبر بوده دقيق نيست. اگر جريان اصلاحات رهبر نداشته پس چگونه در طول سالهاي گذشته حرکت کرده و در مناسبات سياسي و اجتماعي جامعه تأثيرگذار بوده است؟ بدون شک جريان اصلاحات داراي رهبري بوده است. با اين وجود اين موضوع که آيا رهبر جريان اصلاحات يک نفر بوده، دائمي بوده و چه ميزان در تحقق اهداف جريان اصلاحات نقش داشته را ميتوان مورد بحث و بررسي قرار داد. جريان اصلاحات داراي رهبراني بوده است. اگر جريان اصلاحات را ادامه جريان خط امام و مجمع روحانيون مبارز بدانيم تا قبل از سال 76 با محوريت آقاي کروبي فعاليت ميکرده است. در مقاطعي مانند سال 88 بخشهايي از جريان اصلاحات آن روند را پذيرفتند و در اين راستا حرکت کردند. اين در حالي است که از سال 76 به بعد نيز محوريت تصميمگيري جريان اصلاحات با رئيس دولت اصلاحات بوده است. در نتيجه جريان اصلاحات داراي بزرگاني بوده که در مقاطع مختلف به صورت نانوشته رهبري جريان اصلاحات را برعهده داشتهاند. بدونشک شخصيت محوري جريان اصلاحات در دهههاي گذشته رئيس دولت اصلاحات بوده و کساني که عنوان ميکنند جريان اصلاحات رهبر نداشته به جريان اصلاحات ظلم ميکنند. رئيس دولت اصلاحات در انتخابات اخير يعني انتخابات 92، 94 و 96 نقش بسيار مهمي در انسجامبخشي به جريان اصلاحات داشته است. ايشان با حمايت از تصميمات شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات در عمل انسجام جريان اصلاحات را بالا برده و سبب پيروزي اين جريان در انتخابات شده است. به همين دليل کساني که عنوان ميکنند ايشان تنها مورد احترام طيفهاي مختلف سياسي بودهاند فرافکني ميکنند و اين فرافکني جفا به کليت جريان اصلاحات است. بنده معتقدم به جاي اينکه اين سوال را مطرح کنيم که آيا جريان اصلاحات رهبر داشته يا نداشته، بايد به دنبال اين سوال باشيم که جريان اصلاحات در دهههاي گذشته چه عملکردي از خود برجاي گذاشته و چه دستاوردهايي براي کشور و مردم داشته است.
با توجه به رفتارشناسي حزب کارگزاران در انتخابات مجلس يازدهم و ديدگاههايي که اين حزب درباره رهبري جريان اصلاحات مطرح ميکند چه برداشتي از رفتار اين حزب داريد؟ به نظر شما اين حزب چه اهدافي را در آينده دنبال ميکند؟
حزب کارگزاران سازندگي از جمله احزاب موثر جريان اصلاحات است و در مقاطعي به اصلاحطلبان کمک کرده است. به همين دليل اين حزب از جمله احزاب قابلاحترام اصلاحطلب است. بنده معتقدم اين حزب برخلاف اينکه برخي عنوان ميکنند، به دنبال رهبري جريان اصلاحات يا چنين مسائلي نيست. برنامهها و جهتگيري اين حزب همواره در راستاي رويکرد اصلاحطلبي بوده است. به همين دليل اگر نقدي از سوي اين حزب يا دبيرکل اين حزب مطرح ميشود از سر دلسوزي و راهگشايي براي موانع پيشروي جريان اصلاحات است. حزب کارگزاران سازندگي در آينده نيز در جريان اصلاحات باقي خواهد ماند. اين حزب همچنان تکيهگاه خوبي براي طيفهاي مختلف جريان اصلاحات به شمار خواهد رفت. با اين وجود اصلاحطلبان بايد ظرفيت خود را براي شنيدن نقد و بررسي اين نقدها بالا ببرند.
آيا اصلاحطلبان به دنبال سازوکاري جديد براي رهبري اين جريان و گشودن افقهاي جديدي هستند؟
در شرايط کنوني بيشترين نقدهايي که به سازوکار جريان اصلاحات وارد ميشود در شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات متمرکز شده است. اين انتقادها نيز بيشتر به افرد حقيقي شوراي عالي سياستگذاري وارد است. اين نقدها مبتني بر اين است که تصميمگيري و تصميمسازي جريان اصلاحات بايد مبتني بر احزاب قانونمند باشند که هزينه کارحزبي را پذيرفتهاند. در نتيجه حق آنهاست که در اين شورا نقش اصلي را داشته باشند. نقد ديگر اين است که وزن احزاب در شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات يکي نيست و برخي احزاب از وزن بيشتري برخوردار هستند. به همين دليل کساني که چنين انتقاداتي را مطرح ميکنند به دنبال اين هستند که براي اين مشکلات بايد راهکارهاي عملي پيدا شود.
آيا ظرفيت انتقادپذيري بين احزاب و افراد حقيقي شوراي عالي سياستگذاري يکسان است و ظرفيت پذيرش اين انتقادها وجود دارد؟
به نظر ميرسد قبل از اينکه وارد شهريورماه شويم و انتخابات رياستجمهوري سال 1400 پيشروي اصلاحطلبان قرار داشته باشد بين طيفها و احزاب مختلف اصلاحطلب تفاهمهاي جدي صورت خواهد گرفت. در اين تفاهم راهکارهايي براي حفظ وحدت اصلاحطلبان و برطرف کردن برخي از نقدها به وجود خواهد آمد. در نتيجه جريان اصلاحات در آينده رويکرد همگرايانه در پيش خواهد گرفت و با برطرف کردن چالشها سازوکار جديد و منسجمي در پيش خواهد گرفت.
تصميم اصلاحطلبان در انتخابات مجلس يازدهم سبب دور شدن اين جريان از قدرت و از دست رفتن پتانسيل سياسي مجلس براي اين جريان بود. اين تصميم در آينده به چه ميزان براي جريان اصلاحات چالشآفرين خواهد بود؟
ما در شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات به يک تصميم جمعي رسيديم. در حقيقت اين تصميم اجتنابناپذير بود و شرايط نظارتي به ما تحميل کرد که در انتخابات کانديدا نداشته باشيم. به همين دليل با اين تحميل که طيف بزرگي از نيروهاي اين جريان ردصلاحيت شد، چارهاي جز همين تصميم وجود نداشت. اصلاحطلبان نيرويي نداشتند که بتوانند در انتخابات ليست انتخاباتي ارائه کنند. اصلاحطلبان نميتوانستند ليستي ارائه کنند که در آن اصولگرايان حضور داشته باشند. در نتيجه تصميم اصلاحطلبان در اين زمينه يک تصميم منطقي، تاريخي، در کنار ملت قرار داشتن و در کنار حق قرار داشتن بود. اين تصميم نيز جمعي بود و به صورت دموکراتيک درباره آن رأيگيري شده بود. شرايط به شکلي بود که اگر اصلاحطلبان در هر حوزهاي حداقل يک کانديداي انتخاباتي داشتند قطعأ ليست انتخاباتي از سوي اصلاحطلبان ارائه ميشد. بدونشک اگر چنين وضعيتي وجود داشت و اصلاحطلبان ليست انتخاباتي ارائه نميکردند جاي سوال و انتقاد پيش ميآمد. در انتخابات مجلس يازدهم در بيش از دوسوم حوزههاي انتخاباتي فاقد کانديداي اصلاحطلب بوديم و رقابت بين اصلاحطلبان و اصولگرايان وجود نداشت. در چنين شرايطي نميتوان از آرمانها و انديشههاي اصلاحطلبي فاصله گرفت و از کانديداي اصولگرا حمايت کرد. در چنين شرايطي بين اصلاحطلبان و پايگاه اجتماعي خود و مردمي که مطالبات اصلاحطلبي دارند فاصله ايجاد ميشود. در نتيجه رويکردي که اصلاحطلبان در انتخابات مجلس يازدهم در پيش گرفتند يک تصميم جمعي و دموکراتيک بود. با اين وجود چهرههاي مختلف اصلاحطلب به هر شکلي که تمايل داشتند از گزينههاي مختلف در حوزههاي انتخاباتي حمايت کردند. بنده معتقدم مسئوليت مشارکت پايين مردم در انتخابات مجلس و عدم حضور برخي از طيفهاي سياسي در اين انتخابات برعهده ديگران است. طيف گستردهاي از نخبگان و اقشار مختلف مردم از مبارزات انتخاباتي کنار گذاشته شدند. ردصلاحيت چهرههاي اصلاحطلب سبب نااميدي شد و اين مساله خود را در ميزان مشارکت در انتخابات مجلس نشان داد. از سوي ديگر بخشي از نااميدي به اين دليل بود که برخي نمايندگان ردصلاحيت شده مجلس را فاسد قلمداد کردند. هنگامي که چنين مسائلي مطرح شد، ترديد نسبت به کارآمدي مجلس در بين مردم بيشتر شد. اين مسائل تنها سبب نااميدي اصلاحطلبان نشد؛ بلکه بقيه طيفهاي سياسي را نيز دربرگرفت و بخشهايي از اصولگرايان به دليل نااميدي نسبت به کارآمدي مجلس آينده پاي صندوقهاي رأي مثل سابق حاضر نشدند. اصلاحطلبان در عمل مدعي بودند که امکان حضور در انتخابات و رقابت برابر ندارند و به همين دليل مسئوليت کاهش مشارکت مردم در انتخابات متوجه کساني است که بستر رقابت صددرصدي را فراهم نکردند. زماني ميتوان اصلاحطلبان را مسئول کاهش مشارکت قلمداد کرد که شرايط ايدهآل براي حضور رقابتي همه آنها در انتخابات وجود داشته باشد.
با توجه به رويکرد جديدي که اصلاحطلبان نسبت به حضور در قدرت گرفتهاند چه چشماندازي را پيشروي اصلاحطلبان ميبينيد؟
اصلاحطلبان در سالهاي اخير به بلوغ قابلقبولي رسيدهاند. اين روند ادامه خواهد داشت و هنگامي که در قدرت حضور ندارند در روشها و رويکردها بازنگري خواهند کرد. جريان اصلاحات علاوه بر اين ميتواند مناسبات بين خود و حاکميت را نيز تنظيم کند. اين اتفاقات تا قبل از انتخابات رياستجمهوري سال 1400 قطعا رخ خواهد داد. در اين زمينه تجربه تاريخي ميتواند به کمک اصلاحطلبان بيايد. هنگامي که اصلاحطلبان در مجلس چهارم با ردصلاحيت مواجه شدند در انتخابات مجلس پنجم با صندوقهاي رأي قهر نکردند و با پختگي عمل کردند. در آن مقطع زماني حزب کارگزاران سازندگي در محوريت قرار داشت و اقليت قدرتمندي از اصلاحطلبان در مجلس پنجم شکل گرفت. اين روند در مجلس ششم تکميل شد و اصلاحطلبان موفق شدند اکثريت مجلس ششم را در اختيار بگيرند. اين در حالي بود که در انتخابات رياستجمهوري سال 76 نيز به پيروزي رسيده بودند. با اين وجود در سالهاي بعد به دليل نگاه نظارتي و مسائل مربوط به بررسي صلاحيتها از صحنه رقابت حذف شدند. در چنين شرايطي و پس از اتفاقات سال 88 و در آستانه انتخابات رياستجمهوري، اصلاحطلبان تصميم گرفتند با محوريت شوراي عالي سياستگذاري برنامههاي خود را پيش ببرند که نتيجهبخش بود و به موفقيتهاي قابلتوجهي دست پيدا کردند. در نتيجه چشمانداز پيشرو يک فرصت و تهديد براي اصلاحطلبان و يک تهديد براي ساختار تصميمگيري است. تهديد متوجه اصلاحطلبان عدمحضور در قدرت است، اما تهديد بزرگتر متوجه ساختار سياسي است که با وجود عقبه بزرگي که داشته، با بحران فرسايش مواجه ميشود. بدونشک نبايد مشارکت پايين مردم در انتخابات مجلس شوراي اسلامي در آينده نيز تکرار شود. البته خروج اصلاحطلبان از قدرت يا کنار گذاشتن آنها سبب فرسايش اجتماعي خواهد بود. از سوي ديگر اصلاحطلبان در يک سال آينده ميتوانند به بازنگري و بازپروري برخي رويکردها و آرمانهاي خود بپردازند. به هر حال مردم از اصلاحطلبان انتظار دارند مطالبات بحق آنها را به صورت جدي پيگيري کنند و براي مشکلات آنها راه حل پيدا کنند.