تاریخ انتشار
شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۵۱
کد مطلب : ۴۳۸۸۹۱
واشنگتنپست از افول موقعیت ابرقدرتیِ آمریکا گزارش داد
چین بزرگترین برنده سیاست آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر / (تصاویر) ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و ۲۰ سال بعد
۰
کبنا ؛واشنگتنپست در گزارشی به مناسبت سالگرد حادثه ۱۱ سپتامبر، اینطور استدلال میکند که آمریکا ۲۰ سال پس از وقوع حادثه مذکور، تا حد زیادی تضعیف شده و عملاً موقعیت ابرقدرتی آن نیز با چالشهایی جدی روبهرو شده است. اتفاقی که در نوع خود اعتبار بین المللی آمریکا را نیز تا حد زیادی مخدوش کرده است.
واشنگتنپست در این رابطه مینویسد: «پس از وقوع حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر که در نوع خود در تاریخ ایالات متحده آمریکا بیسابقه بود، این کشور دیگر آن قدرتِ پیروز پس از جنگ سرد که جهانی تک قطبی را رهبری میکرد نبود. در عوض آمریکا بیش از همه به ابرقدرتی زخمی شباهت داشت که میخواهد عوامل حادثه ۱۱ سپتامبر را در گستره جهان مجازات کند. در این چهارچوب، دشمن آمریکا یک قدرت هژمونیکِ رقیب این کشور نبود بلکه مفهومی بیشکل و قاعده تحت عنوان "ترور و تروریسم" بود که رهبری آمریکا آن را به شبکهای از گروههای افراط گرا نظیر القاعده و همچنین بخی رژیمهای سیاسی مخالف و دشمن با آمریکا تعمیم داده بود. آمریکا در نتیجه این طرز تفکر خود، هزینههای سنگینی را به بار آورد و به دو کشور افغانستان و عراق حمله نمود. اقداماتی که با هدف گسترش چتر امنیتی دولت آمریکا و ایجاد یک نظم جهانی جدید و تصویرسازی تازه از "قدرت آمریکایی" انجام شدند.
به گزارش کبنا، دولت اسبق آمریکا به ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش، نگرانیهای گسترده مقامهای مختلف بینالمللی و همچنین سازمان ملل متحد در مورد تبعات نگران کننده حملات آمریکا به عراق و افغانستان را مورد بیتوجهی قرار داد و عملاً اقدام به یکهتازی کرد. در این رابطه یک مقام سابق کاخ سفید که نامش محفوظ مانده و به شرط ناشناس ماندن سخن گفته میگوید: "آمریکا اکنون یک امپراطوری است و وقتی این کشور دست به اقدام و کنشی میزند، در حال ساختنِ واقعیتها بر اساس تمایلات خود است. ما بازیگران اصلی تاریخ هستیم و شما... همه شما، بایستی بنشینید و ببینید که ما چه میکنیم".
با این حال، دو دهه پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر، نتیجه حملات آمریکا به افغانستان و عراق، چیزی جز تبعات فاجعه بار برای این کشور نبوده و عملاً دولتهای مختلف آمریکا سعی داشتهاند تا بوی تعفنِ کنش ورزیهای واشنگتن در دو کشور مذکور را به هر نحو ممکن از بین ببرند.
"دونالد ترامپ" رئیس جمهور سابق آمریکا استدلال میکرد که آمریکا به طور کلی باید از منازعات و جنگهای خارجی خود را دور نگه دارد مخصوصاً اگر مجبور باشد که در این زمینه هزینههای مادی زیادی را نیز بپردازد.
"جو بایدن" رئیس جمهور کنونی آمریکا نیز همچون ترامپ سعی داشته تا کابوس یازده سپتامبر را پشت سر بگذارد و عمده قدرت و تمرکز سیاست خارجی آمریکا را معطوف به "چالشِ چین" کند. در این چهارچوب شاهدیم که بار دیگر مفهوم "رقابت میان قدرتهای بزرگ" رواج یافته است. در پایتختهای خارجی از اروپای شرقی گرفته تا آسیا، مقامهای ارشد دولتی و نخبگان سیاسی بر این باورند که ایده "صلح آمریکایی" کاملاً محو و تضعیف شده است. بسیاری نیز اساساً اعتماد خود را به آمریکا از دست دادهاند و دیگر این کشور را قدرتی بانفوذ و تاثیرگذار در جهان نمیبینند.
به طور خاص جنگ عراق موقعیت جهانی آمریکا را در جهان به شدت تضعیف کرد. در سپتامبر سال ۲۰۰۲، شش ماه قبل از حمله به عراق، "نلسون ماندلا" رئیس جمهور سابق آفریقای جنوبی به شدت، یکجانبه گرایی مغرورانه دولت جورج دبلیو بوش را محکوم کرد. وی در این رابطه گفت: "ما واقعاً از هر کشوری که (اعم از ابرقدرت یا کشور کوچک) که از سازمان ملل خارج شده و به کشورهای مستقل حمله میکند، وحشت زده هستیم."
بر اساس نظرسنجی که توسط "موسسه پژوهشی پیو PEW "انجام شده، میزان مقبولیتِ آمریکا در اقصی نقاط جهان پس از حمله به افغانستان و عراق به شدت سقوط کرد. این میزان مقبولیت تنها به میزان اندکی پس از انتخاب "باراک اوباما" به عنوان رئیس جمهور آمریکا که به شدت با جنگ عراق مخالف بود، تا حدی بهبود یافت. اوباما تا حد زیادی نیروهای آمریکایی را از عراق خارج کرد با این حال همزمان با ظهور داعش و دیگر گروههای افراطی در عراق و سوریه، وی بار دیگر مجبور به فعال کردن نظامیان آمریکایی در منطقه خاورمیانه و مخصوصاً در کشورهای مذکور شد. به طور خاص این نکته نیز ثابت شد که پروژه آمریکا در عراق جهت ایجاد یک واقعیت و نظام سیاسی جدید در این کشور، تنها یک توهم بوده و هیچ زیربنای درستی نداشته است.
"استیون کوک" عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا میگوید: "حمله آمریکا به عراق و ایجاد ناامنی و هرج و مرج در این کشور، عملاً این ایده را که آمریکا عنصری حیاتی برای استقرار دموکراسی در عرصه بین المللی است، با چالش روبهرو کرد. اگر آمریکا به عراق و اقغانستان حمله نمیکرد، بدون تردید افسانه استثنایی بودنِ آمریکا در داخل و خارج از این کشور، همچنان در میان نخبگان سیاسی و افکار عمومی، برای مدتی طولانی رواج داشت".
نخبگان سیاسی آمریکا به جای اینکه در اتومبیل تاریخ روی صندلی راننده بشینند، با گذشت زمان بیش از پیش قانع شدند که خود مسافری در خودروی مذکور هستند. حضور پرهزینه آمریکا در عراق و افغانستان، با بحرانهای اقتصادیِ بین المللی در دورههای مختلف نیز همراه شد. امری که عملاً سیاستمداران و سیاستگذاران آمریکایی را به این نتیجه رساند که به جای متمرکز شدن بر مسائل بین المللی و ترویج جنگهای خارجی بایستی بیش از پیش بر داخل کشورِ خود متمرکز شوند. "استفان وارتیم" عضو ارشد "اندیشکده کارنگی" میگوید: "حادثه ۱۱ سپتامبر این ایده که آمریکا قدرتی استثنایی و ویژه در جهان است را عملاً از بین برد. دو دهه پس از وقوع این حادثه شاهد هستیم که آمریکا دیگر ابر قدرتِ یکهتاز جهان نیست و نمیتواند خواستههای خود را با اعمال زور بر دیگران تحمیل کند".
با این حال اینطور به نظر میرسد که دولت جدید آمریکا نیز خود را برای یک تقابلِ جدید آماده میکند. دولت بایدن در تلاش است تا تمرکز خود را بر آسیا و محدودسازی چین قرار دهد. دستورکاری که البته پیشتر نیز توسط روسای جمهوری پیشین آمریکا تا حدی دنبال شده، اما نتیجه ملموسی را برای آنها به دنبال نداشته است. هزاران تحلیلگر، اقدامات دو دهه اخیر آمریکا در نبرد با آنچه تروریسم جهانی خوانده را اقداماتی پرهزینه و صرفاً نوعی منحرف کردن توجهات از چالشهای اساسی و واقعیِ قرن ۲۱ دانستهاند.
"گریگوری پولینگ" عضو ارشد "اندیشکده مطالعات راهبردی و بین المللی" میگوید: "ما تریلیونها دلار روی نیروهای زمینی و ضدتروریسم خود که هیچ کاربردی در مواجهه دریایی و هوایی با چین در منطقه پاسیفیک ندارند، هزینه کردیم. با توجه به مدرنسازی ارتش و ساختارهای نظامی چین در ۲۰ سال گذشته، ما باید مدرنسازی نیروهای نظامی خود را از ۲۰ سال پیش آغاز میکردیم با این حال عملاً ما در مسیری قدم گذاشتیم که هیچ ارتباطی با دغدغههای کنونی ما ندارد".
فجایع و شکستهای چند سالِ اخیر آمریکا در منطقه خاورمیانه، عملاً به روایتی محبوب و پرطرفدار در چین مبنی بر اینکه آمریکا و قدرت آن در عرصه جهانی رو به افول است، به شدت دامن زده است. چین نیز در سالهای اخیر به شدت روی زیرساختهای مرتبط با قدرت خود کار کرده و در شرایط فعلی، به راحتی آمریکا را در جهان به چالش میکشد. مقامهای آمریکایی نیز با درک این مساله، با شتاب زدگی تمام از آنچه جنگ جهانی علیه ترور عنوان میکردند فاصله گرفته و در حال تطبیق دادن خود با واقعیتهای جدید و ایده مهار چین در عرصه بینالمللی هستند.
"بن رودز" مشاور سابق اوباما میگوید: "این تغییر جهت در سیاست خارجی و راهبردهای آمریکا به شدت بر روی سیاستگذاران آمریکایی، ایجاد بار و سنگینی میکند. در شرایط فعلی، حزب کمونیست چین را بایستی بزرگترین برنده ایده آمریکا مبنی بر "جنگ جهانی علیه تروریسم" دانست که فقط تریلیونها دلار هزینه را روی دست آمریکا گذاشت و در نهایت نیز به شکست این کشور ختم شد».
بنا براین گزارش، عکاسی که برخی از دلخراشترین تصاویر حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر را ثبت کرد در بیستمین سالگرد این فاجعه دوباره به همان محل رفت و شروع به عکاسی نمود.
فیل پنمن به نزدیکی مرکز تجارت جهانی و خیابانهای منتهی به آن که ۲۰ سال قبل در چنین روزی هدف حملات قرار گرفته رفت و از همان خیابانها عکس گرفت تا نشان دهد که چگونه شهر نیویورک از آن روز وحشتناک بهبود یافته و پیش رفته است.
وی میگوید اگر به گذشته نگاه کنیم، میبینیم که چگونه مردم در آن فاجعه بزرگ به یکدیگر کمک میکردند، فاجعه بزرگ گردهمایی بزرگی از مردم را به ارمغان آورد.
حالا پس از گذشت ۲۰ سال، پنمن میگوید آمریکا باید این وحدت را به خاطر بسپارد و اتحاد ۱۱ سپتامبر را بازگرداند. او گفت که بسیار مهم است ما تاریخ را فراموش نکنیم.
عکسهایی که این عکاس از ۱۱ سپتامبر ثبت کرد، موجهای تکان دهندهای در سراسر جهان ایجاد کرد و همچنان به عنوان یکی از هولناکترین روزهای تاریخ آمریکا از آن یاد میشود.
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، ۱۹ تروریست چهار هواپیمای مسافری را که از فرودگاه نیوآرک نیوجرسی، بوستون و واشنگتن عازم سانفرانسیسکو و لسآنجلس بودند، ربودند.
هواپیمایی که عازم لسآنجلس بود در ساعت ۸.۴۶ دقیقه صبح به وقت محلی، به یکی از برجهای دو قلوی نیویورک برخورد کرد.
۱۷ دقیقه بعد، دومین هواپیمای ربوده شده متعلق به یونایتد ایرلاینز به برج جنوبی خورد و سومین هواپیما هم به ساختمان وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) اصابت کرد. چهارمین هواپیما، اما در پنسیلوانیا سرنگون شد.
کشتهشدگان این دو حمله، ۲ هزار و ۹۷۴ تن بودند، که با در نظر گرفتن ۱۹ هواپیماربا، شمار کشتههای این حملهها به ۲۹۹۳ تن رسید.
واشنگتنپست در این رابطه مینویسد: «پس از وقوع حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر که در نوع خود در تاریخ ایالات متحده آمریکا بیسابقه بود، این کشور دیگر آن قدرتِ پیروز پس از جنگ سرد که جهانی تک قطبی را رهبری میکرد نبود. در عوض آمریکا بیش از همه به ابرقدرتی زخمی شباهت داشت که میخواهد عوامل حادثه ۱۱ سپتامبر را در گستره جهان مجازات کند. در این چهارچوب، دشمن آمریکا یک قدرت هژمونیکِ رقیب این کشور نبود بلکه مفهومی بیشکل و قاعده تحت عنوان "ترور و تروریسم" بود که رهبری آمریکا آن را به شبکهای از گروههای افراط گرا نظیر القاعده و همچنین بخی رژیمهای سیاسی مخالف و دشمن با آمریکا تعمیم داده بود. آمریکا در نتیجه این طرز تفکر خود، هزینههای سنگینی را به بار آورد و به دو کشور افغانستان و عراق حمله نمود. اقداماتی که با هدف گسترش چتر امنیتی دولت آمریکا و ایجاد یک نظم جهانی جدید و تصویرسازی تازه از "قدرت آمریکایی" انجام شدند.
به گزارش کبنا، دولت اسبق آمریکا به ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش، نگرانیهای گسترده مقامهای مختلف بینالمللی و همچنین سازمان ملل متحد در مورد تبعات نگران کننده حملات آمریکا به عراق و افغانستان را مورد بیتوجهی قرار داد و عملاً اقدام به یکهتازی کرد. در این رابطه یک مقام سابق کاخ سفید که نامش محفوظ مانده و به شرط ناشناس ماندن سخن گفته میگوید: "آمریکا اکنون یک امپراطوری است و وقتی این کشور دست به اقدام و کنشی میزند، در حال ساختنِ واقعیتها بر اساس تمایلات خود است. ما بازیگران اصلی تاریخ هستیم و شما... همه شما، بایستی بنشینید و ببینید که ما چه میکنیم".
با این حال، دو دهه پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر، نتیجه حملات آمریکا به افغانستان و عراق، چیزی جز تبعات فاجعه بار برای این کشور نبوده و عملاً دولتهای مختلف آمریکا سعی داشتهاند تا بوی تعفنِ کنش ورزیهای واشنگتن در دو کشور مذکور را به هر نحو ممکن از بین ببرند.
"دونالد ترامپ" رئیس جمهور سابق آمریکا استدلال میکرد که آمریکا به طور کلی باید از منازعات و جنگهای خارجی خود را دور نگه دارد مخصوصاً اگر مجبور باشد که در این زمینه هزینههای مادی زیادی را نیز بپردازد.
"جو بایدن" رئیس جمهور کنونی آمریکا نیز همچون ترامپ سعی داشته تا کابوس یازده سپتامبر را پشت سر بگذارد و عمده قدرت و تمرکز سیاست خارجی آمریکا را معطوف به "چالشِ چین" کند. در این چهارچوب شاهدیم که بار دیگر مفهوم "رقابت میان قدرتهای بزرگ" رواج یافته است. در پایتختهای خارجی از اروپای شرقی گرفته تا آسیا، مقامهای ارشد دولتی و نخبگان سیاسی بر این باورند که ایده "صلح آمریکایی" کاملاً محو و تضعیف شده است. بسیاری نیز اساساً اعتماد خود را به آمریکا از دست دادهاند و دیگر این کشور را قدرتی بانفوذ و تاثیرگذار در جهان نمیبینند.
به طور خاص جنگ عراق موقعیت جهانی آمریکا را در جهان به شدت تضعیف کرد. در سپتامبر سال ۲۰۰۲، شش ماه قبل از حمله به عراق، "نلسون ماندلا" رئیس جمهور سابق آفریقای جنوبی به شدت، یکجانبه گرایی مغرورانه دولت جورج دبلیو بوش را محکوم کرد. وی در این رابطه گفت: "ما واقعاً از هر کشوری که (اعم از ابرقدرت یا کشور کوچک) که از سازمان ملل خارج شده و به کشورهای مستقل حمله میکند، وحشت زده هستیم."
بر اساس نظرسنجی که توسط "موسسه پژوهشی پیو PEW "انجام شده، میزان مقبولیتِ آمریکا در اقصی نقاط جهان پس از حمله به افغانستان و عراق به شدت سقوط کرد. این میزان مقبولیت تنها به میزان اندکی پس از انتخاب "باراک اوباما" به عنوان رئیس جمهور آمریکا که به شدت با جنگ عراق مخالف بود، تا حدی بهبود یافت. اوباما تا حد زیادی نیروهای آمریکایی را از عراق خارج کرد با این حال همزمان با ظهور داعش و دیگر گروههای افراطی در عراق و سوریه، وی بار دیگر مجبور به فعال کردن نظامیان آمریکایی در منطقه خاورمیانه و مخصوصاً در کشورهای مذکور شد. به طور خاص این نکته نیز ثابت شد که پروژه آمریکا در عراق جهت ایجاد یک واقعیت و نظام سیاسی جدید در این کشور، تنها یک توهم بوده و هیچ زیربنای درستی نداشته است.
"استیون کوک" عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا میگوید: "حمله آمریکا به عراق و ایجاد ناامنی و هرج و مرج در این کشور، عملاً این ایده را که آمریکا عنصری حیاتی برای استقرار دموکراسی در عرصه بین المللی است، با چالش روبهرو کرد. اگر آمریکا به عراق و اقغانستان حمله نمیکرد، بدون تردید افسانه استثنایی بودنِ آمریکا در داخل و خارج از این کشور، همچنان در میان نخبگان سیاسی و افکار عمومی، برای مدتی طولانی رواج داشت".
نخبگان سیاسی آمریکا به جای اینکه در اتومبیل تاریخ روی صندلی راننده بشینند، با گذشت زمان بیش از پیش قانع شدند که خود مسافری در خودروی مذکور هستند. حضور پرهزینه آمریکا در عراق و افغانستان، با بحرانهای اقتصادیِ بین المللی در دورههای مختلف نیز همراه شد. امری که عملاً سیاستمداران و سیاستگذاران آمریکایی را به این نتیجه رساند که به جای متمرکز شدن بر مسائل بین المللی و ترویج جنگهای خارجی بایستی بیش از پیش بر داخل کشورِ خود متمرکز شوند. "استفان وارتیم" عضو ارشد "اندیشکده کارنگی" میگوید: "حادثه ۱۱ سپتامبر این ایده که آمریکا قدرتی استثنایی و ویژه در جهان است را عملاً از بین برد. دو دهه پس از وقوع این حادثه شاهد هستیم که آمریکا دیگر ابر قدرتِ یکهتاز جهان نیست و نمیتواند خواستههای خود را با اعمال زور بر دیگران تحمیل کند".
با این حال اینطور به نظر میرسد که دولت جدید آمریکا نیز خود را برای یک تقابلِ جدید آماده میکند. دولت بایدن در تلاش است تا تمرکز خود را بر آسیا و محدودسازی چین قرار دهد. دستورکاری که البته پیشتر نیز توسط روسای جمهوری پیشین آمریکا تا حدی دنبال شده، اما نتیجه ملموسی را برای آنها به دنبال نداشته است. هزاران تحلیلگر، اقدامات دو دهه اخیر آمریکا در نبرد با آنچه تروریسم جهانی خوانده را اقداماتی پرهزینه و صرفاً نوعی منحرف کردن توجهات از چالشهای اساسی و واقعیِ قرن ۲۱ دانستهاند.
"گریگوری پولینگ" عضو ارشد "اندیشکده مطالعات راهبردی و بین المللی" میگوید: "ما تریلیونها دلار روی نیروهای زمینی و ضدتروریسم خود که هیچ کاربردی در مواجهه دریایی و هوایی با چین در منطقه پاسیفیک ندارند، هزینه کردیم. با توجه به مدرنسازی ارتش و ساختارهای نظامی چین در ۲۰ سال گذشته، ما باید مدرنسازی نیروهای نظامی خود را از ۲۰ سال پیش آغاز میکردیم با این حال عملاً ما در مسیری قدم گذاشتیم که هیچ ارتباطی با دغدغههای کنونی ما ندارد".
فجایع و شکستهای چند سالِ اخیر آمریکا در منطقه خاورمیانه، عملاً به روایتی محبوب و پرطرفدار در چین مبنی بر اینکه آمریکا و قدرت آن در عرصه جهانی رو به افول است، به شدت دامن زده است. چین نیز در سالهای اخیر به شدت روی زیرساختهای مرتبط با قدرت خود کار کرده و در شرایط فعلی، به راحتی آمریکا را در جهان به چالش میکشد. مقامهای آمریکایی نیز با درک این مساله، با شتاب زدگی تمام از آنچه جنگ جهانی علیه ترور عنوان میکردند فاصله گرفته و در حال تطبیق دادن خود با واقعیتهای جدید و ایده مهار چین در عرصه بینالمللی هستند.
"بن رودز" مشاور سابق اوباما میگوید: "این تغییر جهت در سیاست خارجی و راهبردهای آمریکا به شدت بر روی سیاستگذاران آمریکایی، ایجاد بار و سنگینی میکند. در شرایط فعلی، حزب کمونیست چین را بایستی بزرگترین برنده ایده آمریکا مبنی بر "جنگ جهانی علیه تروریسم" دانست که فقط تریلیونها دلار هزینه را روی دست آمریکا گذاشت و در نهایت نیز به شکست این کشور ختم شد».
بنا براین گزارش، عکاسی که برخی از دلخراشترین تصاویر حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر را ثبت کرد در بیستمین سالگرد این فاجعه دوباره به همان محل رفت و شروع به عکاسی نمود.
فیل پنمن به نزدیکی مرکز تجارت جهانی و خیابانهای منتهی به آن که ۲۰ سال قبل در چنین روزی هدف حملات قرار گرفته رفت و از همان خیابانها عکس گرفت تا نشان دهد که چگونه شهر نیویورک از آن روز وحشتناک بهبود یافته و پیش رفته است.
وی میگوید اگر به گذشته نگاه کنیم، میبینیم که چگونه مردم در آن فاجعه بزرگ به یکدیگر کمک میکردند، فاجعه بزرگ گردهمایی بزرگی از مردم را به ارمغان آورد.
حالا پس از گذشت ۲۰ سال، پنمن میگوید آمریکا باید این وحدت را به خاطر بسپارد و اتحاد ۱۱ سپتامبر را بازگرداند. او گفت که بسیار مهم است ما تاریخ را فراموش نکنیم.
عکسهایی که این عکاس از ۱۱ سپتامبر ثبت کرد، موجهای تکان دهندهای در سراسر جهان ایجاد کرد و همچنان به عنوان یکی از هولناکترین روزهای تاریخ آمریکا از آن یاد میشود.
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، ۱۹ تروریست چهار هواپیمای مسافری را که از فرودگاه نیوآرک نیوجرسی، بوستون و واشنگتن عازم سانفرانسیسکو و لسآنجلس بودند، ربودند.
هواپیمایی که عازم لسآنجلس بود در ساعت ۸.۴۶ دقیقه صبح به وقت محلی، به یکی از برجهای دو قلوی نیویورک برخورد کرد.
۱۷ دقیقه بعد، دومین هواپیمای ربوده شده متعلق به یونایتد ایرلاینز به برج جنوبی خورد و سومین هواپیما هم به ساختمان وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) اصابت کرد. چهارمین هواپیما، اما در پنسیلوانیا سرنگون شد.
کشتهشدگان این دو حمله، ۲ هزار و ۹۷۴ تن بودند، که با در نظر گرفتن ۱۹ هواپیماربا، شمار کشتههای این حملهها به ۲۹۹۳ تن رسید.