مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛شیرعلی خرامین*
خبر بسیار ناگوار و دلخراش بود. باورم نمیشد که تابلوی همه ارزشهای به جا مانده از شهدا قصد جدایی نموده است. یک جمله سرهنگ پاسدار مهدی خرسندیان در یک سانحه تصادف رانندگی در جاده دشتروم به دیار باقی شتافت. باورم نمی شد که می توان بدون از سرفههای او میشود، ماند.
هر وقت خوابمان میبرد و میرفتیم تا ارزشها را فراموش کنیم با سرفههای او بیدار میشدم. او به ما یاد داده بود که صبر را چگونه باید تفسیر کرد.
او یاد داده بود میتوان جسم مطهر سه برادر بر دست خود حمل کرد و با کمر راست مقابل دشمن ایستاد. او به من آموخته بود که می توان دنیایی از ترکش و آهن در پیکر داشت و آهنین پا بر جا ایستاد. او به من آموخت میتوان در سینه و پیکر دنیایی تاول داشت و ناله نکرد.
هر وقت به چهره او می نگریستم تصویر ۱۴۰۰ سال رنج و درد و سکوت را می دیدم. در میان همه الگوهایی که آموخته بودم چهره مهدی عزیزم مرا بیاد سید ساجدین میانداخت که برادر بر دست تشیع کرده بود، پیکر پدر را پاره پاره دیده بود و صبر میکرد. دردهای پیکر نحیفش ولی هیبت روحی عظیمش مرا تا صحرای کربلا و کاروان باز ماندهای داغ دیده و جمعیت صبورش میبرد.
همیشه به او می گفتم تو و برادرانت مصداق این آیه قرآن هستید که مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا (سوره احزاب)؛ برادرانت به عهد خود وفا نمودند و رفتند و معامله خود و خدایشان را تکمیل کردن و تو با دردهایت به انتظار عمل به قولت ایستادی و حقیقتا هم همین شد ماند تا رسالت شهیدان بر زمین نماند. مانده بود تا نشان شهدا باشد. مانده بود تا فراموش نکنیم.
مانده بود تا میگفت سینه خواهم شرحه شرحه از فراق. نمی دانستم که بیت دوم شعرش را هم تکمیل میکند درد اشتیاق او را کم تحمل میکند و تاب ماندن را از او میگیرد.
به من بگو تو روی که بماند. که با سرفه های جانسوزش به ما بیدار باش میدهد. کی به ترکشهای آهنین پیکرش برایمان زنگ انشا میزند. کی به ما می گوید که بر شهدا چه گذشت. کی به ما می گویید که میشود، صبور بود، ای نشان مولایمان سجاد (ع) در روزهای رحلت امام و مقتدایت تحملت تمام شد؟
در این دنیای غریب هر وقت خسته میشدیم تورا می دیدیم و روحیه میگرفیم خودت بگو با این تنهایی چگونه سر کنیم برادرم. باور کن برادر تنهایی سخت است. تو که داغ تنهایی را دیده بودی. تو که داغ فراق یاران را دیده بودی، تو که می دانستی تنهایی چقدر سخت است. فقط میگویم حاجی قرارمون این نبود. سلام ما را به شهدا برسان. باور کن دلمان برایت تنگ شده حداقل در خواب برایمان سرفه کن شاید بیدار شدیم.
به گزارش کبنا نیوز، سرهنگ پاسدار مهدی خرسندیان بر اثر سانحه تصادف رانندگی در جاده دشتروم روز گذشته به دیار باقی شتافت.
حاج مهدی خرسندیان، از جانبازان هشت سال دفاع مقدس، برادر سه شهید و از پیشکسوتان سپاه فتح استان کهگیلویه وبویراحمد بر اثر این سانحه رانندگی به همراه همسر خود جان باختند.
*عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کهگیلویه و بویراحمد
خبر بسیار ناگوار و دلخراش بود. باورم نمیشد که تابلوی همه ارزشهای به جا مانده از شهدا قصد جدایی نموده است. یک جمله سرهنگ پاسدار مهدی خرسندیان در یک سانحه تصادف رانندگی در جاده دشتروم به دیار باقی شتافت. باورم نمی شد که می توان بدون از سرفههای او میشود، ماند.
هر وقت خوابمان میبرد و میرفتیم تا ارزشها را فراموش کنیم با سرفههای او بیدار میشدم. او به ما یاد داده بود که صبر را چگونه باید تفسیر کرد.
او یاد داده بود میتوان جسم مطهر سه برادر بر دست خود حمل کرد و با کمر راست مقابل دشمن ایستاد. او به من آموخته بود که می توان دنیایی از ترکش و آهن در پیکر داشت و آهنین پا بر جا ایستاد. او به من آموخت میتوان در سینه و پیکر دنیایی تاول داشت و ناله نکرد.
هر وقت به چهره او می نگریستم تصویر ۱۴۰۰ سال رنج و درد و سکوت را می دیدم. در میان همه الگوهایی که آموخته بودم چهره مهدی عزیزم مرا بیاد سید ساجدین میانداخت که برادر بر دست تشیع کرده بود، پیکر پدر را پاره پاره دیده بود و صبر میکرد. دردهای پیکر نحیفش ولی هیبت روحی عظیمش مرا تا صحرای کربلا و کاروان باز ماندهای داغ دیده و جمعیت صبورش میبرد.
همیشه به او می گفتم تو و برادرانت مصداق این آیه قرآن هستید که مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا (سوره احزاب)؛ برادرانت به عهد خود وفا نمودند و رفتند و معامله خود و خدایشان را تکمیل کردن و تو با دردهایت به انتظار عمل به قولت ایستادی و حقیقتا هم همین شد ماند تا رسالت شهیدان بر زمین نماند. مانده بود تا نشان شهدا باشد. مانده بود تا فراموش نکنیم.
مانده بود تا میگفت سینه خواهم شرحه شرحه از فراق. نمی دانستم که بیت دوم شعرش را هم تکمیل میکند درد اشتیاق او را کم تحمل میکند و تاب ماندن را از او میگیرد.
به من بگو تو روی که بماند. که با سرفه های جانسوزش به ما بیدار باش میدهد. کی به ترکشهای آهنین پیکرش برایمان زنگ انشا میزند. کی به ما می گوید که بر شهدا چه گذشت. کی به ما می گویید که میشود، صبور بود، ای نشان مولایمان سجاد (ع) در روزهای رحلت امام و مقتدایت تحملت تمام شد؟
در این دنیای غریب هر وقت خسته میشدیم تورا می دیدیم و روحیه میگرفیم خودت بگو با این تنهایی چگونه سر کنیم برادرم. باور کن برادر تنهایی سخت است. تو که داغ تنهایی را دیده بودی. تو که داغ فراق یاران را دیده بودی، تو که می دانستی تنهایی چقدر سخت است. فقط میگویم حاجی قرارمون این نبود. سلام ما را به شهدا برسان. باور کن دلمان برایت تنگ شده حداقل در خواب برایمان سرفه کن شاید بیدار شدیم.
به گزارش کبنا نیوز، سرهنگ پاسدار مهدی خرسندیان بر اثر سانحه تصادف رانندگی در جاده دشتروم روز گذشته به دیار باقی شتافت.
حاج مهدی خرسندیان، از جانبازان هشت سال دفاع مقدس، برادر سه شهید و از پیشکسوتان سپاه فتح استان کهگیلویه وبویراحمد بر اثر این سانحه رانندگی به همراه همسر خود جان باختند.
*عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کهگیلویه و بویراحمد