تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۳۹
کد مطلب : ۳۲۲۸۱۸
راهبردهای رهبری برای پیشبرد انقلاب اسلامی
۰
کبنا ؛گفت و گو با «محسن جبارنژاد» فعال انجمن اسلامی دانشجویان
ضرورت پرداختن به منظومه فکر رهبری چیست؟ مبانی منظومه ای آنها چیست؟
ابتدا بگذارید کمی بر روی خود واژهٔ منظومه، متوقف شویم. وقتی از منظومه فکری بحث میکنیم، باید به هر سه بعد بینشی، گرایشی و کنشی آن فردی که قرار است در خصوص او بحث شود، توجه کرد. در مورد رهبری، این توجه ضریب هم میخورد به این معنا که ایشان از انسجام ذهنی بالایی برخوردارند و لذا تعبیر منظومه فکری، تعبیر دقیقی است. ضمن اینکه در خصوص منظومه فکری ایشان باید به مبانی نظری رهبری و همچنین تجارب مدیریتی ایشان که مبتنی بر همان مبانی است، به صورت توامان توجه کرد. اظهار نظرهای ایشان در خصوص مقولات مهمی نظیر عدالت و آزادی و ... همواره مبتنی بر یک سری مبانی انسان شناختی و هستی شناختی خاصی است که غفلت از آنها، موجب خطای تحلیل و نگاه صرفاً پدیدارشناسانه در مورد ایشان میشود. لذا در خصوص منظومه فکری رهبری باید به این نکات توجه داشت
تأثیر نگاه توحیدی و مردم سالاری و چشم انداز الگوی تمدنی اسلامی در مدیریت ایشان چگونه است؟
نقطه عزیمت رهبری در مباحثی که مطرح میکنند، مبتنی بر یک جهان بینی توحیدی است که هم در کلام ایشان کاملاً مشخص است و هم در نوع اعمال مدیریتهایشان این را همواره مد نظر دارند و همین باعث شده تا مجموعه ای منسجم و هماهنگ از ایشان شاهد باشیم که این بر میگردد به همسو بودن کنشهای مدیریتی ایشان با آن مبانی نظری. این مساله باعث شده تا شاهد کمترین شکاف عمل و نظر در ایشان باشیم. در حالی که خیلی از سیاسیون را هم در دنیا و هم در کشور خودمان سراغ داریم که یا حرفهایشان پر از تناقض است و یا کنش و عمل آنها با جهت گیریهای فکری آنها هم سو نیست. این از آن بینش توحیدی و تنظیم رفتارهای مدیریتی بر مبنای آن سیره. در خصوص مردم سالاری دینی هم باید عرض کنم که نوع نگاه ایشان به مردم بر خلاف مدعیان دمکراسی (که در ظاهر دم از دمکراسی و مردم میزنند و در پشت پرده حکومتهایشان الیگارشی حاکم است نه دمکراسی) حقیقتاً به مردم معتقدند و حتی مردم را یکی از پایههای مشروعیت جمهوری اسلامی میدانند. اصولاً باور عمیقی به ملت و پتانسیل ملی مردم دارند بر خلاف برخی مسئولان که در مواجهه با مردم، در گیر نوعی شعار زدگی میشوند. در خصوص تمدن سازی هم یکی از خصلتهای برجسته ایشان برخورداری از یک افق تمدنی است و به همین دلیل هم در آن مراحل پنج گانه تمدن سازی که ذکر میکنند ایستگاه آخر را تمدن سازی میدانند. این مسئله به ایشان یک وسعت دیدی را داده است که در یک گستره وسیعی به مسائل نگاه کنند. ایشان معتقدند که ما پتانسیل تمدن سازی داریم هم از این جهت که اسلام واجد تمامی مؤلفههای اصلی تمدن سازی است و هم از این حیث که ما یک زمانی تحت تأثیر تعالیم اسلامی، در یک اوج تمدنی به سر بردهایم (قرون ۴ و ۵ هجری) و باشکوهترین تمدن آن روز را رقم زدهایم. چیزی که بسیاری از متفکران غربی هم به آن اذعان داشتهاند. بزرگترین پیشرفتها در حوزههای مختلف اعم از علوم پزشکی، ستاره شناسی، ریاضیات، شیمی، صنعت و علوم انسانی و اسلامی، همه و همه درر آن زمان اتفاق افتاده. منتها متاسفانه مسلمانان در یکی دو صده اخیر تحت تأثیر القائات استعماری و اختلافات داخلی، تنبل و بی عرضه شدند و حافظه تاریخیشان را از دست دادند که چه بودند و چه شدند؟ آیت الله خامنه ای با این دقت تاریخی و شناخت عمیقی که از این عقب ماندگی مسلمین از یک طرف و آن تجربه تاریخی از طرف دیگر داشته و دارند، هوشمندانه این طراحی ۵ مرحله ای را مطرح کردهاند که شروع آن انقلاب اسلامی و پایان آن تمدن نوین اسلامی است. در مجموع نوع مدیریت ایشان هم در مجموع بر مبنای همین مؤلفههای پیش گفته است که عرض شد.
با توجه به انتصابات مجمع تشخیص مصلحت نظام ایا تعریف ایشان از پدیدههای انقلابی و انقلابی گری تعریف گسترده ای دارند؟ و معتقدند باید همه را نگه داشت؟ علت مدارای ایشان با اصحاب انقلاب از جمله اقای هاشمی چه بوده
ایشان در سخنرانی خرداد امسال در حرم امام خمینی، نکات مهمی را در خصوص تعریف و شاخصهای انقلابیگری بر شمردند. از جمله تاکید داشتند که " انقلابیگری یعنی مسئولین کشور، هدفشان را راضی کردن قدرتهای مستکبر قرار ندهند؛ مسئولان کشور، هدفشان را راضی کردن مردم، به کار گرفتن نیروهای داخلی، تقویت عناصر فعّال در داخل کشور قرار بدهند؛ این انقلابیگری است. معنای انقلابیگری این است که کشور و مسئولان، تسلیم هیچ زورگوییای نشوند، دچار انفعال نشوند، دچار ضعف نفْس نشوند؛ نه زورگویی و قلدری را از طرف مقابل قبول کنند، نه فریب او را بخورند -چون قدرتها با وجود اینکه زورگویند و قلدرند و دستشان پُر از اسلحه است، از فریب هم دریغ نمیکنند؛ آنجایی که ممکن باشد، اهل خدعه و فریب و دُور زدن و این حرفها هم هستند- اینها معنای انقلابیگری است." حرم امام ۱۴ خرداد ۹۶٫ تعابیر ایشان که عیناً آمد گویای نگاهی است که ایشان در این خصوص دارند. تعریف ایشان از انقلابیگری، میتواند شاخصی باشد برای سنجش سایر تعاریف و هم چنین مبنایی برای سنجش این که کدام کنش، انقلابی است و کدام کنش غیر انقلابی. گاهی اوقات برخی از خود بچههای مذهبی فکر میکنند که انقلابی گری یعنی لزوماً بلند کردن صدا و بیشتر فریاد کشیدن. رهبری معتقدند که لزوماً این گونه نیست. از آن طرف هم برخی روشنفکران واداده و خط لیبرالهای داخلی هم این مسئله را تبلیغ میکنند که عقلانیت و انقلابیگری با هم قابل جمع نیستند. در حالی که رهبر انقلاب معتقند انقلابیگری (با تعریف اسلامی) عین عقلانیت است. در مورد بهش دوم سوالتان باید عرض کنم که ایشان معتقد به جذب حداکثری هستند منتها نه جذب به هر قیمتی! علت مدارای ایشان با برخی اصحاب انقلاب هم بخشی از آن به همین دلیل است. من معتقدم نوع رفتاری که ایشان با آقای هاشمی داشتند میتواند بسیار درس آموز باشد. رهبری با آنکه با آقای هاشمی در برخی مسائل خصوصاً مسئله عدالت اجتماعی و ... اختلاف نظرهای جدی داشتند، چند مسئله را به دقت رعایت و از هم تفکیک میکردند. اولاً نظر خودشان را در موارد اختلافی خصوصاً آنجا که نگفتن آن مسئله به نوعی تأیید حرفهای طرف مقابل محسوب میشد و یا انحراف جدی ای را در خط حرکت ملت به سمت آرمانهای انقلاب ایجاد میکرد، به صراحت ابراز میکردند تا خدای ناکرده خط گم نشود و حتی در سختترین شرایط از این مسئله کوتاه نیامدند و عقب نشینی نکردند، نمونه بارز آن هم در سخنرانی تاریخیشان در ۲۹ خرداد ۸۸ بود که علی رغم آنکه از مجاهدتهای مرحوم هاشمی گفتند و سوابق ایشان را در انقلاب یادآور شدند، از اختلاف نظری هم که با آقای هاشمی در مسئله عدالت اجتماعی داشتند، سخن گفتند و حتی برخی این موضع رهبری را حمل بر طرفداری از یک کاندید خاصی کردند در حالی که من معتقدم رهبری هوشمندی کم نظیری به خرج دادند در این مسئله چرا که ممکن بود برخی آنهم با تجلیلهایی که رهبری از آقای هاشمی در آن خطبه داشتند، شروع کنند به قدیس سازی از هاشمی. ثانیاً نوع تعاملی که رهبری با آقای هاشمی داشتند (و اصولاً با هر کدام از کارگزاران نظام همین گونهاند)، هیچ گاه حب و بغضهای شخصی را دخالت ندادهاند. معیارهای ایشان در مواجهه با افراد همواره معیارهای مکتبی بوده نه حب و بغضهای شخصی و حتی کسانی هم که با ایشان زاویه دارند خیلی هاشان به این مسئله اعتراف دارند. این هم یکی از نقاط قوت جدی ایشان است و من معتقدم این حلم و سعه صدری که ایشان در مواجهه با افراد دارند، یک توفیق الهی است که خداوند به ایشان داده. پس ایشان همواره تفکیکی میان معیارهای مکتبی و معیارهای فردی قائل بودهاند که نباید از آن غفلت کرد. در مورد علت مدارای ایشان با آقای هاشمی ضمن توجه به نکاتی که گفته شد باید توجه کرد که رهبر انقلاب، معتقدند که حتی الامکان هیچ کس از قطار انقلاب پیاده نشود مگر کسانی که خودشان اینگونه بخواهند. تلاش ایشان هم برای نگه داشتن افراد خصوصاً خواصی که زمانی مجاهدتهای فراوانی کردهاند و تأثیر گذاری بالایی در جامعه داشتهاند، همواره دلسوزانه و پدرانه بوده است و اصولاً یکی از خصوصیتهای ولی فقیه هم همین مهربانی و مدار و دلسوزی برای افراد است. در بسیاری از انقلابهای دنیا نظیر همین انقلاب فرانسه و شوروی و انقلاب چین، رهبران این انقلابها به کوچکترین بهانه ای بسیاری از هم رزمان خود و افراد تأثیر گذار در انقلاب را سرکوب و حذف میکردند در حالی که هم مشی امام و هم مقام معظم رهبری طی این چهاردهه پس از انقلاب، دقیقاً عکس این بوده است.
بنظر میرسد شیوه مدیریت ایشان به دو مقطع تقسیم میشود یکی قبل از سال ۸۸ که بیشتر مبتنی بر گفتمان جنگ نرم و شبیخون فرهنگی و ... و یکی بعد از سال ۸۹ که ایشان شروع میکنند به ساختن مجدد جامعه بر اساس الگوی جدید به مانند سبک زندگی و. این را چگونه تحلیل میکنید؟
بله تا حدودی. البته این موردی را که بر شمردید مثل سبک زندگی، ذیل همان تهاجم فرهنگی تعریف میشود، چون یکی از حوزههای نفوذ دشمن، همین تغییر سبک و زیست زندگی جامعه ایرانی است. الان هم تشکیکهایی که در امر حجاب صورت میپذیرد در همین راستا است؛ اما جواب کلی به سؤال شما این است که رهبری همواره اقتضائات زمانه را در نوع سیاست گذاریهای کلانی که دارند در نظر میگیرند و اصولاً ایشان به معنای واقعی کلمه فرزند زمانه خویشتناند. هم شناخت دقیقی از مختصات جامعه خودمان و احاطه کم نظیری به وضعیت فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی غرب و خصوصاً برنامههایی که اینها برای نفوذ نرم در کشور ما دارند، به همه اینها احاطه دارند. در چند سال اخیر هم ایشان زودتر از همه متوجه جنگ اقتصادی دشمن علیه کشور شدند و به همین دلیل از شش هفت سال پیش تا الان، شعارهای سال را شعار اقتصادی قرار میدهند که البته متاسفانه با این که جهت گیریها و راهبردهای ایشان بسیار دقیق است، بعضاً کم کاری مسئولین باعث میشود آن نتیجه دلخواهی که باید گرفته نشود.
ایشان عدالت را بر ولایت متقدم میدانند یا بالکعس؟
آنچه که من میفهمم این است که طرح این سؤال به این شکل غلط است. اصولاً بحث تقدم عدالت یا ولایت خیلی مطرح نیست. اینها مفاهیمی در هم تنیده هستند. نه ولایت بدون عدالت معنا دارد و نه عدالت واقعی جز در سایه حکومتی که رهبری آن به دست یک ولی فقیه عادل باشد محقق خواهد شد.
اولویتهای ایشان در اداره امور کشور چیست؟
بسته به شرایط زمانی و خلأها و نیازهای کشور و ملت متفاوت است. مثلاً دهه ۷۰ تاکید ایشان بر اولویت فرهنگ بود و این هم به دلیل هجمه بی سابقه ای بود که علیه ارزشهای دینی و انقلابی میشد. در دهه ۹۰ تاکید عمده ایشان بر اقتصاد و رفع مشکلات اقتصادی مردم و ... است در دهه ۸۰ نیز تاکیدات عمده ای را در خصوص مسئله عدالت اجتماعی داشتند. ضمن اینکه ایشان وقتی که مسئله ای را به عنوان اولویت مطرح میکنند هیچ گاه از سایر حوزهها غفلت نمیکنند مثلاً اولویت ایشان طی چند سال اخیر، تمرکز مسئولان بر حل مشکلات اقتصادی مردم است ولی طی همین چند سال هم حساسیت ایشان در قبال مقوله فرهنگ هم کاملاً مشخص است.
ایشان در بحث مبارزه با استکبار و حوزه دفاعی چه برنامه ای را دنبال خواهند کرد و به طور کلی ایا نگاه ایشان همان نگاه نه شرقی نه غربی میباشد میباشد؟
استکبار و مبارزه با آن یک ریشه قرآنی دارد و تقابل انقلاب اسلامی با نظام سلطه یک تقابل دینی و تاریخی است. برخی میخواهند مسئله را صرفاً سیاسی جلوه دهند در حالی که مبارزه با ظلم و استکبار، یک ریشه دینی و فرهنگی دارد و سیره ائمه دین هم همین را نشان میدهد. به مسئله استقلال اشاره کردید. اتفاقاً رهبر انقلاب تعریف بسیار جالبی از مقوله استقلال دارند و آن را معادل آزادی در مقیاس یک ملت تعریف میکنند. یک وقت هست که شما به عنوان یک فرد، آزادی داری که راه خود را در زندگی انتخاب کنی و کسی هم مانعی برای شما ایجاد نکند. آنجاست که شما به عنوان یک فرد آزاد هستید. یک وقت هم هست که نه یک فرد بلکه یک ملت میخواهد آقابالاسر خود باشد و خودش راه حیات و تکامل خود را انتخاب کند و کسی برای آن ملت تصمیم نگیرد یا حداقل مانعی توسط بیگانگان بر سر راه تصمیم گیریهای ملت وجود نداشته باشد. اینجا دیگر بحث بر سر آزادی یک فرد نیست، صحبت از آزادی یک ملت است و این را رهبری، اسمش را میگذارد استقلال. همین تعریف، عمق ایشان را در تحلیل انقلاب و شعارهای اساسی آن از جمله استقلال میرساند. استقلال نعمت بزرگی است که به این راحتی نصیب هر ملتی نمیشود. نظام سلطه و در رأس آن امریکا، قبل از انقلاب، حدود صد هزار مستشار نظامی در این کشور داشتند که این خود، دقیقاً در تقابل با استقلال ما بود. شاه نوکر درجه یک آمریکا بود و حاضر شد استقلال این مملکت را بفروشد تا خودش چند صباحی بماند. در حالیکه با انقلاب، به تعبیر رهبری، ریشه اینها کنده شد و جمهوری اسلامی، چهار دهه است که طعم استقلال را دارد میچشد و این نعمت بزرگی است. البته باید همواره مواظب دشمنان استقلال بود، یعنی همان لیبرالهایی که خط سازش با غرب را دنبال میکنند و حتی برخی از تئوریسینهای اینها به صراحت میگویند که پیشرفت و استقلال با هم جور در نمیآید، در حالی که تجربه چهاردهه انقلاب ثابت کرد که ما علی رغم تمامی مشکلات هم استقلال مان را حفظ کردیم و هم پیشرفتهای قابل ملاحظه ای داشتیم.
نگاه ایشان در بحث تقابل مدرنیته و انقلاب اسلامی چیست؟
من فکر میکنم اصولاً طرح این مساله که میان انقلاب اسلامی و مدرنیته تقابل وجود دارد، اشتباه است. پیش فرض سؤال شما این است که انقلاب اسلامی معادل سنت در نظر گرفته شده و قرار است در نسبت با مدرنیته و امر مدرن، نوع رابطه این دو مشخص شود و آن دعوای قدیمی میان سنت و مدرنیته مطرح شود. حتی برخی روشنفکران، خود انقلاب اسلامی را متناقض میدانند و استدلالشان این است که انقلاب یک مفهوم مدرن است و اسلام هم متعلق به سنت است و لذا چون سنت و مدرنیته قابل جمع با هم نیستند، پس انقلاب اسلامی هم یک ترکیب پارادوکسیکال است. در پاسخ باید توجه داشت که مفهوم سنت و مدرنیته و تقابل این دو، ابتدائا در غرب مطرح شد و اصولاً مسئله غرب بود نه ما. البته این به این معنا نیست که امروز دغدغه ما سنت و مدرنیته نیست، بلکه منظور این است که باید به خاستگاه تاریخی سنت و مدرنیته توجه شود و اگر این دقت تاریخی صورت نگیرد مجبور میشویم به لحاظ نظری در زمینی بازی کنیم که متعلق به ما نیست. سنت و مدرنیته در بستر فرهنگ غربی، دو مفهوم جامعه شناختیاند. سنت در این مفهوم به معنای کهنگی است. روشنفکران دوره رنسانس، تجربهٔ مسیحیت کاتولیک را به عنوان امر سنتی و کهنه در نظر میگرفتند و در مقابل آن از امر مدرن و نو با مؤلفههای خاصی که دارد دفاع میکردند. در حالی که سنت در بستر فرهنگ دینی ما و در لغت شناسی عرب، به معنای طراوت و تازگی است و سنت آن چیزی است که هر آن قابل استفاده باشد و هیچ گاه رنگ کهنگی به خود نمیگیرد! این تعریف از سنت دقیقاً نقطه مقابل آن تعریفی است که از سنت در جامعه شناسی غربی وجود دارد. پس باید حواسمان جمع باشد که گاهی اوقات یرخی کلمات فقط در لفظ مشابه هستند و باید به تفاوتها توجه داشت. پس اساساً تقابل سنت و مدرنیته به آن شکلی که در غرب مطرح است در فرهنگ اسلامی مطرح نیست، چرا که منظور آنها از سنت، آموزههای کلیسای کاتولیک قرون وسطی اروپا است و همان طور که میدانیم اسلام و مسیحیت کاتولیک تفاوتهای ماهوی با هم دارند و لذا طرح تقابل اسلام و انقلاب اسلامی با مدرنیته اصولاً نادرست است. در مورد موضع رهبری در این خصوص هم باید گفت که ایشان به دقت به این مسائلی که گفته شد توجه دارند. ایشان نگاه صفر و یکی به مدرنیته و امر مدرن ندارند. لذا ایشان در خصوص این مساله هیچ گاه دچار انفعال نشدهاند. امام خمینی هم در روز ۱۲ بهمن ۵۷ در بهشت زهرا نکته مهمی را فرمودند که "ما با سینما مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم ". همان زمان امام هم برخی تفکرات سنتی غلیظی بودند که میگفتند اساساً ذات سینما انسان را به سمت فساد میکشاند و یا برخی نسبت به علوم مدرن بدبین بودند و مطلقاً آن را نفی میکردند در حالی که امام برای سینما کارکرد دو گانه ای قائل بودند و معتقد بودند سینما قابلیت تقسیم بندی به خوب و بد را دارد هم میتواند ملتی را به سمت تعالی و هم میتواند آنها را به سمت فساد و تباهی بکشاند و لذا هیچ گاه نه امام و نه رهبری اسیر تقابل سنت و مدرنیته و یا تقابل انقلاب اسلامی و مدرنیته نشدند. رهبری هم همواره ضمن تاکید بر دستاوردهای مثبت مدرنیته مثل صنعت و تکنولوژی و پیشرفت علم و ... در عین حال به جنبههای ویرانگر فرهنگ مدرن نظیر استعمار و غارت ملتها، خیانتهای جنسی و فروپاشی اخلاق و خانواده و ... دارای نگاهی انتقادی هستند و همین نگاه دقیق هم باعث شده انقلاب اسلامی هیچ گاه در برابر فرهنگ مدرنیته، به انفعال کشانده نشود، بلکه بر عکس آن را به چالش هم بکشاند.
ضرورت پرداختن به منظومه فکر رهبری چیست؟ مبانی منظومه ای آنها چیست؟
ابتدا بگذارید کمی بر روی خود واژهٔ منظومه، متوقف شویم. وقتی از منظومه فکری بحث میکنیم، باید به هر سه بعد بینشی، گرایشی و کنشی آن فردی که قرار است در خصوص او بحث شود، توجه کرد. در مورد رهبری، این توجه ضریب هم میخورد به این معنا که ایشان از انسجام ذهنی بالایی برخوردارند و لذا تعبیر منظومه فکری، تعبیر دقیقی است. ضمن اینکه در خصوص منظومه فکری ایشان باید به مبانی نظری رهبری و همچنین تجارب مدیریتی ایشان که مبتنی بر همان مبانی است، به صورت توامان توجه کرد. اظهار نظرهای ایشان در خصوص مقولات مهمی نظیر عدالت و آزادی و ... همواره مبتنی بر یک سری مبانی انسان شناختی و هستی شناختی خاصی است که غفلت از آنها، موجب خطای تحلیل و نگاه صرفاً پدیدارشناسانه در مورد ایشان میشود. لذا در خصوص منظومه فکری رهبری باید به این نکات توجه داشت
تأثیر نگاه توحیدی و مردم سالاری و چشم انداز الگوی تمدنی اسلامی در مدیریت ایشان چگونه است؟
نقطه عزیمت رهبری در مباحثی که مطرح میکنند، مبتنی بر یک جهان بینی توحیدی است که هم در کلام ایشان کاملاً مشخص است و هم در نوع اعمال مدیریتهایشان این را همواره مد نظر دارند و همین باعث شده تا مجموعه ای منسجم و هماهنگ از ایشان شاهد باشیم که این بر میگردد به همسو بودن کنشهای مدیریتی ایشان با آن مبانی نظری. این مساله باعث شده تا شاهد کمترین شکاف عمل و نظر در ایشان باشیم. در حالی که خیلی از سیاسیون را هم در دنیا و هم در کشور خودمان سراغ داریم که یا حرفهایشان پر از تناقض است و یا کنش و عمل آنها با جهت گیریهای فکری آنها هم سو نیست. این از آن بینش توحیدی و تنظیم رفتارهای مدیریتی بر مبنای آن سیره. در خصوص مردم سالاری دینی هم باید عرض کنم که نوع نگاه ایشان به مردم بر خلاف مدعیان دمکراسی (که در ظاهر دم از دمکراسی و مردم میزنند و در پشت پرده حکومتهایشان الیگارشی حاکم است نه دمکراسی) حقیقتاً به مردم معتقدند و حتی مردم را یکی از پایههای مشروعیت جمهوری اسلامی میدانند. اصولاً باور عمیقی به ملت و پتانسیل ملی مردم دارند بر خلاف برخی مسئولان که در مواجهه با مردم، در گیر نوعی شعار زدگی میشوند. در خصوص تمدن سازی هم یکی از خصلتهای برجسته ایشان برخورداری از یک افق تمدنی است و به همین دلیل هم در آن مراحل پنج گانه تمدن سازی که ذکر میکنند ایستگاه آخر را تمدن سازی میدانند. این مسئله به ایشان یک وسعت دیدی را داده است که در یک گستره وسیعی به مسائل نگاه کنند. ایشان معتقدند که ما پتانسیل تمدن سازی داریم هم از این جهت که اسلام واجد تمامی مؤلفههای اصلی تمدن سازی است و هم از این حیث که ما یک زمانی تحت تأثیر تعالیم اسلامی، در یک اوج تمدنی به سر بردهایم (قرون ۴ و ۵ هجری) و باشکوهترین تمدن آن روز را رقم زدهایم. چیزی که بسیاری از متفکران غربی هم به آن اذعان داشتهاند. بزرگترین پیشرفتها در حوزههای مختلف اعم از علوم پزشکی، ستاره شناسی، ریاضیات، شیمی، صنعت و علوم انسانی و اسلامی، همه و همه درر آن زمان اتفاق افتاده. منتها متاسفانه مسلمانان در یکی دو صده اخیر تحت تأثیر القائات استعماری و اختلافات داخلی، تنبل و بی عرضه شدند و حافظه تاریخیشان را از دست دادند که چه بودند و چه شدند؟ آیت الله خامنه ای با این دقت تاریخی و شناخت عمیقی که از این عقب ماندگی مسلمین از یک طرف و آن تجربه تاریخی از طرف دیگر داشته و دارند، هوشمندانه این طراحی ۵ مرحله ای را مطرح کردهاند که شروع آن انقلاب اسلامی و پایان آن تمدن نوین اسلامی است. در مجموع نوع مدیریت ایشان هم در مجموع بر مبنای همین مؤلفههای پیش گفته است که عرض شد.
با توجه به انتصابات مجمع تشخیص مصلحت نظام ایا تعریف ایشان از پدیدههای انقلابی و انقلابی گری تعریف گسترده ای دارند؟ و معتقدند باید همه را نگه داشت؟ علت مدارای ایشان با اصحاب انقلاب از جمله اقای هاشمی چه بوده
ایشان در سخنرانی خرداد امسال در حرم امام خمینی، نکات مهمی را در خصوص تعریف و شاخصهای انقلابیگری بر شمردند. از جمله تاکید داشتند که " انقلابیگری یعنی مسئولین کشور، هدفشان را راضی کردن قدرتهای مستکبر قرار ندهند؛ مسئولان کشور، هدفشان را راضی کردن مردم، به کار گرفتن نیروهای داخلی، تقویت عناصر فعّال در داخل کشور قرار بدهند؛ این انقلابیگری است. معنای انقلابیگری این است که کشور و مسئولان، تسلیم هیچ زورگوییای نشوند، دچار انفعال نشوند، دچار ضعف نفْس نشوند؛ نه زورگویی و قلدری را از طرف مقابل قبول کنند، نه فریب او را بخورند -چون قدرتها با وجود اینکه زورگویند و قلدرند و دستشان پُر از اسلحه است، از فریب هم دریغ نمیکنند؛ آنجایی که ممکن باشد، اهل خدعه و فریب و دُور زدن و این حرفها هم هستند- اینها معنای انقلابیگری است." حرم امام ۱۴ خرداد ۹۶٫ تعابیر ایشان که عیناً آمد گویای نگاهی است که ایشان در این خصوص دارند. تعریف ایشان از انقلابیگری، میتواند شاخصی باشد برای سنجش سایر تعاریف و هم چنین مبنایی برای سنجش این که کدام کنش، انقلابی است و کدام کنش غیر انقلابی. گاهی اوقات برخی از خود بچههای مذهبی فکر میکنند که انقلابی گری یعنی لزوماً بلند کردن صدا و بیشتر فریاد کشیدن. رهبری معتقدند که لزوماً این گونه نیست. از آن طرف هم برخی روشنفکران واداده و خط لیبرالهای داخلی هم این مسئله را تبلیغ میکنند که عقلانیت و انقلابیگری با هم قابل جمع نیستند. در حالی که رهبر انقلاب معتقند انقلابیگری (با تعریف اسلامی) عین عقلانیت است. در مورد بهش دوم سوالتان باید عرض کنم که ایشان معتقد به جذب حداکثری هستند منتها نه جذب به هر قیمتی! علت مدارای ایشان با برخی اصحاب انقلاب هم بخشی از آن به همین دلیل است. من معتقدم نوع رفتاری که ایشان با آقای هاشمی داشتند میتواند بسیار درس آموز باشد. رهبری با آنکه با آقای هاشمی در برخی مسائل خصوصاً مسئله عدالت اجتماعی و ... اختلاف نظرهای جدی داشتند، چند مسئله را به دقت رعایت و از هم تفکیک میکردند. اولاً نظر خودشان را در موارد اختلافی خصوصاً آنجا که نگفتن آن مسئله به نوعی تأیید حرفهای طرف مقابل محسوب میشد و یا انحراف جدی ای را در خط حرکت ملت به سمت آرمانهای انقلاب ایجاد میکرد، به صراحت ابراز میکردند تا خدای ناکرده خط گم نشود و حتی در سختترین شرایط از این مسئله کوتاه نیامدند و عقب نشینی نکردند، نمونه بارز آن هم در سخنرانی تاریخیشان در ۲۹ خرداد ۸۸ بود که علی رغم آنکه از مجاهدتهای مرحوم هاشمی گفتند و سوابق ایشان را در انقلاب یادآور شدند، از اختلاف نظری هم که با آقای هاشمی در مسئله عدالت اجتماعی داشتند، سخن گفتند و حتی برخی این موضع رهبری را حمل بر طرفداری از یک کاندید خاصی کردند در حالی که من معتقدم رهبری هوشمندی کم نظیری به خرج دادند در این مسئله چرا که ممکن بود برخی آنهم با تجلیلهایی که رهبری از آقای هاشمی در آن خطبه داشتند، شروع کنند به قدیس سازی از هاشمی. ثانیاً نوع تعاملی که رهبری با آقای هاشمی داشتند (و اصولاً با هر کدام از کارگزاران نظام همین گونهاند)، هیچ گاه حب و بغضهای شخصی را دخالت ندادهاند. معیارهای ایشان در مواجهه با افراد همواره معیارهای مکتبی بوده نه حب و بغضهای شخصی و حتی کسانی هم که با ایشان زاویه دارند خیلی هاشان به این مسئله اعتراف دارند. این هم یکی از نقاط قوت جدی ایشان است و من معتقدم این حلم و سعه صدری که ایشان در مواجهه با افراد دارند، یک توفیق الهی است که خداوند به ایشان داده. پس ایشان همواره تفکیکی میان معیارهای مکتبی و معیارهای فردی قائل بودهاند که نباید از آن غفلت کرد. در مورد علت مدارای ایشان با آقای هاشمی ضمن توجه به نکاتی که گفته شد باید توجه کرد که رهبر انقلاب، معتقدند که حتی الامکان هیچ کس از قطار انقلاب پیاده نشود مگر کسانی که خودشان اینگونه بخواهند. تلاش ایشان هم برای نگه داشتن افراد خصوصاً خواصی که زمانی مجاهدتهای فراوانی کردهاند و تأثیر گذاری بالایی در جامعه داشتهاند، همواره دلسوزانه و پدرانه بوده است و اصولاً یکی از خصوصیتهای ولی فقیه هم همین مهربانی و مدار و دلسوزی برای افراد است. در بسیاری از انقلابهای دنیا نظیر همین انقلاب فرانسه و شوروی و انقلاب چین، رهبران این انقلابها به کوچکترین بهانه ای بسیاری از هم رزمان خود و افراد تأثیر گذار در انقلاب را سرکوب و حذف میکردند در حالی که هم مشی امام و هم مقام معظم رهبری طی این چهاردهه پس از انقلاب، دقیقاً عکس این بوده است.
بنظر میرسد شیوه مدیریت ایشان به دو مقطع تقسیم میشود یکی قبل از سال ۸۸ که بیشتر مبتنی بر گفتمان جنگ نرم و شبیخون فرهنگی و ... و یکی بعد از سال ۸۹ که ایشان شروع میکنند به ساختن مجدد جامعه بر اساس الگوی جدید به مانند سبک زندگی و. این را چگونه تحلیل میکنید؟
بله تا حدودی. البته این موردی را که بر شمردید مثل سبک زندگی، ذیل همان تهاجم فرهنگی تعریف میشود، چون یکی از حوزههای نفوذ دشمن، همین تغییر سبک و زیست زندگی جامعه ایرانی است. الان هم تشکیکهایی که در امر حجاب صورت میپذیرد در همین راستا است؛ اما جواب کلی به سؤال شما این است که رهبری همواره اقتضائات زمانه را در نوع سیاست گذاریهای کلانی که دارند در نظر میگیرند و اصولاً ایشان به معنای واقعی کلمه فرزند زمانه خویشتناند. هم شناخت دقیقی از مختصات جامعه خودمان و احاطه کم نظیری به وضعیت فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی غرب و خصوصاً برنامههایی که اینها برای نفوذ نرم در کشور ما دارند، به همه اینها احاطه دارند. در چند سال اخیر هم ایشان زودتر از همه متوجه جنگ اقتصادی دشمن علیه کشور شدند و به همین دلیل از شش هفت سال پیش تا الان، شعارهای سال را شعار اقتصادی قرار میدهند که البته متاسفانه با این که جهت گیریها و راهبردهای ایشان بسیار دقیق است، بعضاً کم کاری مسئولین باعث میشود آن نتیجه دلخواهی که باید گرفته نشود.
ایشان عدالت را بر ولایت متقدم میدانند یا بالکعس؟
آنچه که من میفهمم این است که طرح این سؤال به این شکل غلط است. اصولاً بحث تقدم عدالت یا ولایت خیلی مطرح نیست. اینها مفاهیمی در هم تنیده هستند. نه ولایت بدون عدالت معنا دارد و نه عدالت واقعی جز در سایه حکومتی که رهبری آن به دست یک ولی فقیه عادل باشد محقق خواهد شد.
اولویتهای ایشان در اداره امور کشور چیست؟
بسته به شرایط زمانی و خلأها و نیازهای کشور و ملت متفاوت است. مثلاً دهه ۷۰ تاکید ایشان بر اولویت فرهنگ بود و این هم به دلیل هجمه بی سابقه ای بود که علیه ارزشهای دینی و انقلابی میشد. در دهه ۹۰ تاکید عمده ایشان بر اقتصاد و رفع مشکلات اقتصادی مردم و ... است در دهه ۸۰ نیز تاکیدات عمده ای را در خصوص مسئله عدالت اجتماعی داشتند. ضمن اینکه ایشان وقتی که مسئله ای را به عنوان اولویت مطرح میکنند هیچ گاه از سایر حوزهها غفلت نمیکنند مثلاً اولویت ایشان طی چند سال اخیر، تمرکز مسئولان بر حل مشکلات اقتصادی مردم است ولی طی همین چند سال هم حساسیت ایشان در قبال مقوله فرهنگ هم کاملاً مشخص است.
ایشان در بحث مبارزه با استکبار و حوزه دفاعی چه برنامه ای را دنبال خواهند کرد و به طور کلی ایا نگاه ایشان همان نگاه نه شرقی نه غربی میباشد میباشد؟
استکبار و مبارزه با آن یک ریشه قرآنی دارد و تقابل انقلاب اسلامی با نظام سلطه یک تقابل دینی و تاریخی است. برخی میخواهند مسئله را صرفاً سیاسی جلوه دهند در حالی که مبارزه با ظلم و استکبار، یک ریشه دینی و فرهنگی دارد و سیره ائمه دین هم همین را نشان میدهد. به مسئله استقلال اشاره کردید. اتفاقاً رهبر انقلاب تعریف بسیار جالبی از مقوله استقلال دارند و آن را معادل آزادی در مقیاس یک ملت تعریف میکنند. یک وقت هست که شما به عنوان یک فرد، آزادی داری که راه خود را در زندگی انتخاب کنی و کسی هم مانعی برای شما ایجاد نکند. آنجاست که شما به عنوان یک فرد آزاد هستید. یک وقت هم هست که نه یک فرد بلکه یک ملت میخواهد آقابالاسر خود باشد و خودش راه حیات و تکامل خود را انتخاب کند و کسی برای آن ملت تصمیم نگیرد یا حداقل مانعی توسط بیگانگان بر سر راه تصمیم گیریهای ملت وجود نداشته باشد. اینجا دیگر بحث بر سر آزادی یک فرد نیست، صحبت از آزادی یک ملت است و این را رهبری، اسمش را میگذارد استقلال. همین تعریف، عمق ایشان را در تحلیل انقلاب و شعارهای اساسی آن از جمله استقلال میرساند. استقلال نعمت بزرگی است که به این راحتی نصیب هر ملتی نمیشود. نظام سلطه و در رأس آن امریکا، قبل از انقلاب، حدود صد هزار مستشار نظامی در این کشور داشتند که این خود، دقیقاً در تقابل با استقلال ما بود. شاه نوکر درجه یک آمریکا بود و حاضر شد استقلال این مملکت را بفروشد تا خودش چند صباحی بماند. در حالیکه با انقلاب، به تعبیر رهبری، ریشه اینها کنده شد و جمهوری اسلامی، چهار دهه است که طعم استقلال را دارد میچشد و این نعمت بزرگی است. البته باید همواره مواظب دشمنان استقلال بود، یعنی همان لیبرالهایی که خط سازش با غرب را دنبال میکنند و حتی برخی از تئوریسینهای اینها به صراحت میگویند که پیشرفت و استقلال با هم جور در نمیآید، در حالی که تجربه چهاردهه انقلاب ثابت کرد که ما علی رغم تمامی مشکلات هم استقلال مان را حفظ کردیم و هم پیشرفتهای قابل ملاحظه ای داشتیم.
نگاه ایشان در بحث تقابل مدرنیته و انقلاب اسلامی چیست؟
من فکر میکنم اصولاً طرح این مساله که میان انقلاب اسلامی و مدرنیته تقابل وجود دارد، اشتباه است. پیش فرض سؤال شما این است که انقلاب اسلامی معادل سنت در نظر گرفته شده و قرار است در نسبت با مدرنیته و امر مدرن، نوع رابطه این دو مشخص شود و آن دعوای قدیمی میان سنت و مدرنیته مطرح شود. حتی برخی روشنفکران، خود انقلاب اسلامی را متناقض میدانند و استدلالشان این است که انقلاب یک مفهوم مدرن است و اسلام هم متعلق به سنت است و لذا چون سنت و مدرنیته قابل جمع با هم نیستند، پس انقلاب اسلامی هم یک ترکیب پارادوکسیکال است. در پاسخ باید توجه داشت که مفهوم سنت و مدرنیته و تقابل این دو، ابتدائا در غرب مطرح شد و اصولاً مسئله غرب بود نه ما. البته این به این معنا نیست که امروز دغدغه ما سنت و مدرنیته نیست، بلکه منظور این است که باید به خاستگاه تاریخی سنت و مدرنیته توجه شود و اگر این دقت تاریخی صورت نگیرد مجبور میشویم به لحاظ نظری در زمینی بازی کنیم که متعلق به ما نیست. سنت و مدرنیته در بستر فرهنگ غربی، دو مفهوم جامعه شناختیاند. سنت در این مفهوم به معنای کهنگی است. روشنفکران دوره رنسانس، تجربهٔ مسیحیت کاتولیک را به عنوان امر سنتی و کهنه در نظر میگرفتند و در مقابل آن از امر مدرن و نو با مؤلفههای خاصی که دارد دفاع میکردند. در حالی که سنت در بستر فرهنگ دینی ما و در لغت شناسی عرب، به معنای طراوت و تازگی است و سنت آن چیزی است که هر آن قابل استفاده باشد و هیچ گاه رنگ کهنگی به خود نمیگیرد! این تعریف از سنت دقیقاً نقطه مقابل آن تعریفی است که از سنت در جامعه شناسی غربی وجود دارد. پس باید حواسمان جمع باشد که گاهی اوقات یرخی کلمات فقط در لفظ مشابه هستند و باید به تفاوتها توجه داشت. پس اساساً تقابل سنت و مدرنیته به آن شکلی که در غرب مطرح است در فرهنگ اسلامی مطرح نیست، چرا که منظور آنها از سنت، آموزههای کلیسای کاتولیک قرون وسطی اروپا است و همان طور که میدانیم اسلام و مسیحیت کاتولیک تفاوتهای ماهوی با هم دارند و لذا طرح تقابل اسلام و انقلاب اسلامی با مدرنیته اصولاً نادرست است. در مورد موضع رهبری در این خصوص هم باید گفت که ایشان به دقت به این مسائلی که گفته شد توجه دارند. ایشان نگاه صفر و یکی به مدرنیته و امر مدرن ندارند. لذا ایشان در خصوص این مساله هیچ گاه دچار انفعال نشدهاند. امام خمینی هم در روز ۱۲ بهمن ۵۷ در بهشت زهرا نکته مهمی را فرمودند که "ما با سینما مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم ". همان زمان امام هم برخی تفکرات سنتی غلیظی بودند که میگفتند اساساً ذات سینما انسان را به سمت فساد میکشاند و یا برخی نسبت به علوم مدرن بدبین بودند و مطلقاً آن را نفی میکردند در حالی که امام برای سینما کارکرد دو گانه ای قائل بودند و معتقد بودند سینما قابلیت تقسیم بندی به خوب و بد را دارد هم میتواند ملتی را به سمت تعالی و هم میتواند آنها را به سمت فساد و تباهی بکشاند و لذا هیچ گاه نه امام و نه رهبری اسیر تقابل سنت و مدرنیته و یا تقابل انقلاب اسلامی و مدرنیته نشدند. رهبری هم همواره ضمن تاکید بر دستاوردهای مثبت مدرنیته مثل صنعت و تکنولوژی و پیشرفت علم و ... در عین حال به جنبههای ویرانگر فرهنگ مدرن نظیر استعمار و غارت ملتها، خیانتهای جنسی و فروپاشی اخلاق و خانواده و ... دارای نگاهی انتقادی هستند و همین نگاه دقیق هم باعث شده انقلاب اسلامی هیچ گاه در برابر فرهنگ مدرنیته، به انفعال کشانده نشود، بلکه بر عکس آن را به چالش هم بکشاند.