تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۰۲
کد مطلب : ۳۰۶۱۹۰
چهل سال قبل کجا بودیم امروز کجا ایستادهایم؟ / اولین جلسه دادگاه تجدیدنظر حمید بقایی / مهر بلاتکلیف / غایت اصلاح طلبی کجاست؟ / ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند / چله یک انقلاب در تحریم / پیشنهاد تاخت پول گمشده با اعدام / «جگرخوری» بقایی بعد از
۰
کبنا ؛مهمترین مطالب روزنامه های ایران -یکشنبه ۱۵ بهمن ماه
روزنامه کیهان (۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
چهل سال قبل کجا بودیم امروز کجا ایستادهایم؟
سرویس سیاسی - در این گزارش خواهیم کوشید داشتههای ملت ایران پس از گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزههای مختلف از جمله «استقلال کشور»، «مردمسالاری و حاکمیت مردم»، «تولید علم و فناوری»، «پیشرفتهای اقتصادی»، «آزادی» و «رشد معنویت» را با دوره پهلوی مقایسه کنیم تا مشخص شود کجا بودهایم و امروز کجا ایستادهایم.
استقلال کشور و عزت مردم
«استقلال» یکی از اصلیترین شعارهای انقلاب اسلامی ملت ایران بود، مداخله گسترده کشورهای غربی در امور ایران تا به جایی در دوره پهلوی گسترش یافته بود که دیگر کسی منکر آن نبود.
پهلوی خود در جلسات خصوصی از مداخلات گسترده غربیها در امور ایران گلایه میکرد ولی در عیان دستورالعملهای رسیده از اربابان را جامه عمل میپوشاند، مروری بر خاطرات شخصیتها و رجال عصر پهلوی خود موید این واقعیت است.
اسدالله علم نخست وزیر و وزیر دربار که خاطرات روزانه او چهرهای بدون روتوش از پهلوی ارائه میدهد مینویسد: «از مدتها پیش شکایت داشتهام عمال بیگانه در دولت، بانک مرکزی، سازمان برنامه و بسیاری از وزارتخانهها نفوذ کردهاند. شاه با این همه گزارشهای اطلاعاتی که دریافت میکند، این حقیقت را نادیده میگیرد. این ما هستیم که تحت فشار قرار داریم نه طرف مقابل. وقتی خزانه خالی است چگونه میتوانیم وارد جنگ اقتصادی شویم؟»
این بخش از خاطرات اسدالله علم به عیان نشان میدهد که خود رژیم پهلوی معتقد و اطلاع داشته است که عمال بیگانه در تمامی شئون کشور از دولت گرفته تا بانک مرکزی و سازمان برنامه نفوذ کرده و استقلال کشور در خطر جدی قرار گرفته است ولی به اطلاعاتی که دست او در این زمینه میرسید وقعی نمیگذاشت و از کنار آن به سادگی عبور میکرد.
خاطرات رجال پهلوی به عیان عمق وابستگی ایران به غرب در این دوره از تاریخ کشور را نشان میدهد، وابستگی در این دوره تا بدان حد طبیعی و عادی بود که روزنامهها و مجلات نزدیک به حکومت در پاسخ به اعتراضات مردمی آن را توجیه میکردند، به عنوان نمونه مجله خواندنیها در شماره ۱۳ تیر ۱۳۴۰ مینویسد: «میگویند آمریکاییها در تمام شئون سیاسی و اقتصادی و مالی ما مداخله میکنند، من کار ندارم به اینکه بیچاره آمریکاییها بعد از هزار میلیون دلار وام و کمک به تصدیق خودمان، آیا باید حق این را داشته باشند که به اندازه یک دهم هم پیمان خشک و نم پس نده انگلیسیمان در کارها و یا لااقل در طرز خرج نظارت و به قول [منتقدان] مداخله داشته باشند یا نه؟»
اینکه آمریکا در امور ایران مداخله میکرده است حرف امروز و پس از گذشت نزدیک به چهار دهه نیست، مقامات رژیم پهلوی نیز به این مهم معتقد بوده و هرگاه فرصتی به دست میآوردند از آن سخن میگفتند و گلایه میکردند، به عنوان نمونه احمد آرامش که مدتی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه ایران در دولت شریف امامی و پیش از روی کار آمدن علی امینی شخصیت وابسته به آمریکا در تیرماه ۱۳۴۰ طی سخنانی میگوید: «مخالفت من فقط با سیاست جانکاه ده ساله گذشته آمریکا است... سالها است که دولت آمریکا با تمام قوا ولی با عناوین به ظاهر فریبنده در تمام شئون زندگی ما دخالت کرده و انگشت دارد و هر زمان به طریقی برای ما حادثه آفریده و تعیین سرنوشت میکند، تمام وزارتخانهها و بنگاههای تجاری و اقتصادی و عمرانی وابسته به دولت ایران زیر نظر ماموران و نمایندگان مختلف آمریکایی قرار گرفته و آنان در غالب جاها نه تنها به عنوان مشاور و مستشار بلکه به صورت دستوردهنده و کارفرما در زندگی ما مداخله میکنند. اقتصاد کشور به وسیله عوامل و ایادی داخلی و خارجی دولت آمریکا به کلی درهم ریخته و اکنون وضع به شکلی درآمده که طبق اظهار آقای نخستوزیر هم دستگاه اقتصادی دولت در آستانه ورشکستگی است و هم ملت و ما هر روز ناگزیر هستیم که دست تکدی به سوی آمریکا و آمریکائیان دراز کنیم و برای گرداندن چرخ زندگی خود از آنان قرضه و اعتبار بگیریم».
امروز نزدیک به چهار دهه از سقوط رژیمی که همه مقدرات ایران اسلامی را تحت حاکمیت و نظارت غرب و به ویژه آمریکا قرار داده بود میگذرد، استقلال و عزت ایران در دوره پس از انقلاب اسلامی زبانزد خاص و عام است، در جنگ تحمیلی و در حالی که ابرقدرتهای شرق و غرب از رژیم بعث صدام حمایت میکردند ایران اسلامی تنهای تنهای تنها و استقلال هر چه تمام در برابر تهاجم بیگانه ایستاد، اقتصاد و سیاست داخلی و خارجی خود را به خواست بیگانه گره نزد و امروز هر چه در کشور میگذرد محصول خواست و تصمیم ملت ایران است و یکی از شعارهای اساسی ملت ایران در دوره انقلاب یعنی «استقلال» تحقق پیدا کرده است.
قدرت نظامی و پیروزیهای منطقهای
در حالی که ارتش ایران که رضاشاه بدان میبالید و به اتکای آن یک دیکتاتوری تمامعیار در کشور حاکم کرده بود شهریور ۱۳۲۰ و به دنبال حمله متفقین بدون هیچگونه مقاومتی سلاح بر زمین گذاشت و عقب نشست، نیروهای نظامی ایران امروز حافظ استقلال و تمامیت ارضی ایران هستند.
در دوره پهلوی رژیم که به قدرت نظامی خود اطمینان نداشت در برابر زیادهخواهیهای غرب استقلال و تمامیت ارضی کشور را وجهالمصالحه قرار میداد، از جایی عقبنشینی میکرد تا جای دیگری را به دست آورد و یا بیشتر از آن از کف ندهد ولی امروز نیروهای نظامی ایران آمریکا را در خاورمیانه زمین گیر کرده است.
در حالی که آمریکا با فتنه به وجود آمده در سوریه گمان میکرد این کشور را از محور مقاومت جدا کرده بود حضور مدافعان حرم این اجازه را به او نداد و امروز «ایرانیها» هزاران کیلومتر آن سوتر از مرزهای ایران مقابل تروریستها که سربازی آمریکا را بر عهده دارند ایستاده و آنان را متواری ساختهاند.
نیروهای نظامی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی حافظ استقلال و تمامیت ارضی کشور بودهاند تا جایی که امروز قدرت موشکی ایران آمریکا را به هراس انداخته و نگران ساخته است.
حضور در ظفار با دستور انگلیس!
ارتش ایران در دوره پهلوی و با دستور مستقیم شاه و به درخواست پادشاه عمان در ظفار برای مقابله با چریکهای جداییطلب چپگرا در این منطقه مداخله نظامی کرد. حضور نظامی ایران در تغییر وضعیت به سود پادشاهی عمان و سرکوب شورش ظفار نقش داشت.
نظامیان ایرانی به استعداد زیر وارد عمان شدند:
۳۲ فروند بالگرد بل ۲۰۵ و ۲۰۶
۱۴۷۰۰ تفنگدار دریایی ایران
۱۰ فروند اف ۴
۳ فروند سی ۱۳۰
تعداد نامعلومی بالگرد آ اچ ۱ کبری
نیروهای ایرانی در درگیری مستقیم با شورشیان حضور داشتند و در سرکوب آنها نقش بسزائی ایفا کردند اما آن روی سکه این جنگ فاجعهای تکاندهنده برای ایران بود:
- تعداد تلفات ارتش عمان در جنگ: ۱۸۷ کشته و ۵۶۰ زخمی
- تعداد تلفات انگلستان: ۲۴ کشته و ۵۵ زخمی
- تعداد تلفات ایران: ۷۲۰ کشته و ۱۴۰۴ زخمی
تلفات ایران نسبت به نیروهای انگلیس و حتی خود ارتش عمان تاملبرانگیز است . در زمان شاه پرداختن به تلفات نیروهای ایرانی در روزنامهها ممنوع بود و در یک مورد هم که نویسندهای در روزنامه کیهان به تلفات بالای نظامیان ایرانی اشاره کرد بازداشت و به زندان محکوم شد!
با گذشت زمان ناگفتهها و خیانتهای این جنگ بیشتر آشکار شد و مشخص شد که انگلیس نقش اساسی در کشیدن پای ایران به میدان نبرد عمان را داشته است.
طبق گزارش خبرنگار روزنامه که به ظفار رفته بود نیروهای ایرانی که جلوتر از ارتشهای انگلیس و عمان در نبردها حضور داشتند با نبرد سخت در کوهستانها و دره منطقه را پاکسازی میکردند و آنگاه ارتش عمان و انگلیس منطقه پاکسازی شده را تحویل میگرفتند و در آن اردوگاه ایجاد میکردند!
این خود نشان میدهد که ارتش و نیروهای نظامی ایران در دوره پهلوی نه حافظ امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور که پیشمرگ سلاطین منطقه و نیروهای انگلیسی بوده است!
نکته دیگر آنکه جمهوری اسلامی تنها حکومتی است که در دوران معاصر در حفظ تمامیت ارضی ایران موفق بوده است. در دوران قاجار و پهلوی بخشهای مختلف و مهمی از ایران جدا شد؛ گرجستان، ارمنستان، هرات و افغانستان، بخشهایی از بلوچستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و بحرین بخشی از این سرزمینها هستند. حال آنکه در جنگ تحمیلی و نابرابر ۸ ساله، یک وجب از خاک ایران هم به چنگ دشمن نیامد.
از دورهای که خبری از انتخابات نبود
تا چهل سال مردمسالاری دینی
در رابطه با انتخابات و «مردمسالاری» میتوان فصل مجزایی نگاشت و آنچه که در دوره پهلوی ملت ایران شاهد آن بودهاند را با امروز مقایسه کرد ولی به اختصار بایستی به این نکته تاکید کرد که در دوره پهلوی اصولا و به معنای واقعی آن انتخاباتی برگزار نمیشد.
اسدالله علم نخستوزیر و وزیر دربار پهلوی در خاطرات روز ۱۵ فروردین ۱۳۵۴ با صراحت به تقلب در انتخابات دوره پهلوی اذعان کرده و می نویسد: «مطلبی نخستوزیر در کیش به من میگفت که خیلی جالب بود و فهمیدم عنوان رشوه را دارد. آن این بود که گفت هر کسی را از هر جا تو بخواهی من وکیل خواهم کرد. هر کس باشد، هیچ فکر نکن، به من بگو تمام میکنم.»
علاوه بر اسدالله علم هندرسن، سفیر آمریکا در ایران نیز در گزارشی به وزارت امور خارجه این کشور پیرامون انتخابات مجلس هجدهم، به تعیین نمایندگان مجلس از بالا اشاره میکند، وی در این گزارش مینویسد: «علاء وزیر دربار اظهار داشت چند هفته پیش، اسدالله علم، رئیس املاک سلطنتی، به او گفته است به دستور شاه صورت اسامی عدهای را برای نامزدی نمایندگی مجلس تهیه کرده، شاه لیست مزبور را با اسامی نامزدهای نمایندگی از سوی زاهدی تطبیق داده و پس از یکدست کردن اسامی نامزدها، چند تن از نامزدها را جابهجا کرده است.»
حسین فردوست از نزدیکترین دوستان شاه نیز در کتاب خاطرات خود بر این نکته اذعان دارد. وی میگوید «یک کمیسیون سهنفره برای انتخابات مجلس در منزل اسدالله علم تشکیل میشد. منصور اسامی نامزدها را میآورد و با نظر علم مهر نمایندگی آنها تأیید میشد. پس از بررسی صلاحیت امنیتی و مطالعاتی این افراد، ترتیب انتخاب این اسامی داده میشد و به صورتی ظاهری، نام آنها از صندوق آرا بیرون میآمد.»
در جزوهای که تحت عنوان «نخبگان و تقسیم قدرت در ایران» توسط سیا و برای آشنایی مقدماتی افرادی که به منظور ماموریتهای مختلف سیاسی و جاسوسی از طرف آمریکا به ایران میآمدند تهیه شده است و در واقع یک مجموعه فشرده و نسبتا جامع از ساخت جامعه ایران و نیروهای سیاسی و اجتماعی موجود در آن از دیدگاه ماموران و جاسوسان درجه اول میباشد آمده است: «در طول ۱۲ سال گذشته مجلس آلت دست شاه بوده است و مقاصد شاه را برآورده میکرده است و تمام نمایندگان که با دقت به وسیله شاه انتخاب میشوند حامی برنامههای شاه میباشند.»
امروز و با گذشت نزدیک به چهل سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی سالی نبوده است که در ایران انتخابات برگزار نشود، در اولین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی نوع نظام سیاسی کشور به رای عمومی گذاشته شد، پس از رای مردم به «جمهوری اسلامی»، مردم بار دیگر پای صندوقهای رای رفته «نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی» را انتخاب کردند، پس از تدوین قانون اساسی در یک رفراندوم دیگر به آن رای آری دادند و در ادامه و در حالی که هنوز بهار ۱۳۵۹ نرسیده بود در دو انتخابات دیگر نخستین رئیسجمهور و نمایندگان مجلس اول را نیز انتخاب کردند.
ملت ایران در چهار دهه گذشته همواره برای تعیین سرنوشت کشور پای صندوقهای رای رفتهاند و همه مسئولین جمهوری اسلامی مستقیم و یا غیرمستقیم منتخب همین ملت هستند و کسی در این شک و شبههای ندارد.
از بیسوادی اکثریت مردم
تا مرزهای علم و فناوری
در دوره پهلوی اکثریت ملت ایران بیسواد بوده اند و رژیم جز مبارزه شعاری با بیسوادی که نتیجه اندکی داشته و قابل ملاحظه نبود کاری از پیش نمیبرد، امروز و با گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ملت ایران مرزهای علم و دانش را درنوردیده و به پیشرفتهای عظیمی نائل شدهاند.
بیسوادی اکثریت ملت ایران در دوره پهلوی به آن حدی بود که امام خمینی(ره) در ۷ دی ۱۳۵۸ طی پیامی جهت «مبارزه عمومی با بیسوادی» تاکید کردند: «از جمله حوایج اولیه برای هر ملت که در ردیف بهداشت و مسکن بلکه مهمتر از آنهاست آموزش برای همگان است. معالأسف کشور ما وارث ملتی است که از این نعمت بزرگ در رژیم سابق محروم؛ و اکثر افراد کشور ما از نوشتن و خواندن برخوردار نیستند، چه رسد به آموزش عالی. مایه بسی خجلت است که در کشوری که مهد علم و ادب بوده و در سایه اسلام زندگی میکند که طلب علم را فریضه دانسته است، از نوشتن و خواندن محروم باشد.» (صحیفه امام ، جلد ۱۱ ، صفحه ۴۴۶»
در حالی که نرخ باسوادی در سال ۱۳۵۵ ، ۴۷/۲ درصد بوده است این میزان در سال ۱۳۹۰، به ۹۳/۲ درصد رسیده است، در سال ۱۳۵۵ ، ۴۷ هزار و ۴۷ مدرسه دانشآموز میپذیرفت و در سال ۱۳۹۰، ۹۱ هزار و ۸۳۰ مدرسه مشغول فعالیت بودند.
در سال ۵۵ ، ۷۰۰ مرکز آموزشی فنی و حرفهای در کشور فعالیت میکرد و این میزان در سال ۱۳۹۰ به ۶ هزار و ۹۸۳ واحد رسیده است.
پیش از انقلاب و در سال ۱۳۵۰ دو مرکز آموزش استعدادهای درخشان در کشور فعالیت میکرد و این تعداد در سال ۱۳۹۰ به ۶۷۰ مرکز رسیده است.
در حالی که سال ۱۳۵۵، ۱۷۰ هزار دانشجو، در ۲۲۳ واحد دانشگاهی تحصیل میکردند این میزان در سال ۱۳۹۰، به ۴ میلیون دانشجو و ۲۵۴۰ واحد دانشگاهی رسیده است.
تعداد رشتههای کارشناسی ارشد در دانشگاههای موجود کشور در سال ۱۳۵۵ ، ۱۸۲ رشته و در سال ۱۳۹۰، ۱۰۳۳ رشته بوده است.
بر اساس گزارش موسسه بینالمللی اطلاعات علمی (ISI)، تعداد مقالات علمی چاپ شده از محققان ایرانی در مجلات معتبر بین المللی در سال ۱۳۵۷، ۴۵۰ مقاله و در سال ۲۰۱۲، ۳۴/۱۵۵ مقاله بوده است که نشاندهنده رشد ۳ برابری متوسط جهانی در این حوزه است.
هم اکنون ما شاهد این هستیم که ایران در بسیاری از فناوریها نه تنها خودکفا شده بلکه به کشور صادر کننده خدمات فنی مهندسی در حوزههای صنعت نفت، کشاورزی، بهداشت، سدسازی، تراکتورسازی، هستهای، خودروسازی، سلولهای بنیادین و ... تبدیل شده است.
در عرصه علوم نوین، دانشمندان ایرانی توانستهاند تا مرزهای جدید دانش بشری پیش روند و در مواردی از این مرزها نیز عبور کنند. موفقیتهای دانشمندان ایرانی در زمینههای سلولهای بنیادین، نانو تکنولوژی، مهندسی ژنتیک، علوم هستهای، علوم فضایی و ... از این موارد است.
این آمار در بسیاری از حوزههای دیگر نیز قابل استخراج و بر اساس آن مقایسه پیش و پس از انقلاب است و آنچه ذکر شد نشان میدهد که ایران اسلامی با اکثریت شهروندان بیسواد در سالی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید امروز به اکثریت قریب به اتفاق با سواد رسیده است.
آمارها از اقتصاد میگویند
درباره اقتصاد دوره پهلوی و مقایسه آن با امروز، در فضای مجازی مطالب زیادی از سوی عاشقان سلطنت نوشته میشود که اکثر این نوشتهها یا ناشی از بیاطلاعی است یا به دلیل جاهل مفروض دانستن مخاطبانی که یا خود دوره پهلوی را ندیدهاند و یا به منابع دست اول دسترسی ندارند.
در اکثر این نوشتهها با اشاره به قیمت ارزان اجناس در دوره پهلوی و مقایسه آن با امروز گفته میشود که در آن دوره ارزانی بوده و با انقلاب همه چیز گران شده است ولی گفته نمیشود آن برهه حقوق مردم و میزان اشتغال تا چه اندازه بوده است؟!
درباره ارزانی در دوره پهلوی نیز باید به قدرت خرید مردم و حقوق کارمندان نیز اشارهای گذرا داشت، در این برهه قیمتها پایین بوده ولی قدرت خرید مردم بسیار پایینتر از آن بوده است. به طور مثال درآمد کارمند عادی ماهانه ۵۰۰ تا ۱۲۰۰ تومان بود (البته حقوق ۱۰۰۰ تومانی در سالهای حدود ۱۳۴۸ به افراد بسیار محدودی اختصاص داشت) و قیمت پیکان در همین برهه ۲۸ هزار تومان بود یعنی ۲۸ برابر حقوق حداکثری یک کارمند!
بهتر است به حقوق مستشاران خارجی و آمریکایی رژیم شاه در این برهه نیز توجهی داشته باشیم تا بدانیم در حالی که متخصصین و کارمندان ایرانی نهایتا در سال ۱۳۴۸ هزار تومان حقوق میگرفتند در این برهه این مستشاران از بودجه دولت ایران چقدر به خود اختصاص داده بودند؛ عبدالله آذربرزین جانشین فرماندهی نیروی هوایی ایران در دوره پهلوی در خلال چندین جلسه مصاحبه در سال ۱۳۸۸ میگوید: «بعضی از مستشارهایی که در این مرحله میآمدند، از نقطه نظر[کیفیت] و آگاهی به تخصصشان، زیاد جلوتر از شاگردان و متخصصان خودمان، که از خارج آمده بودند، نبودند. آن روزها چیزی در حدود شش، هفت هزار تومان به افسرهای مستشاری میدادند.»
درآمدهای نفتی و میزان جمعیت
درآمد نفتی ایران از سه میلیارد دلار در سال ۱۳۳۲ به ۵۳ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۶ رسید و درآمد سرانه نیز در این مدت به ۱۱ هزار و ۵۱۴ دلار افزایش پیدا کرد با این وجود در بخشهای فقیر جامعه، فقر هر روز بیشتر و شکاف طبقاتی عمیقتر میشد.
تنها ده درصد از درآمد سرشار نفت و کمتر از ۱۵ درصد از کل واردات به امر توسعه اختصاص مییافت، شرکت ملی نفت به صورت محرمانه ولی دائمی مبلغ کلانی به حساب شخصی شاه واریز میکرد. به گونهای که سرمایه شخصی شاه به یک میلیارد دلار رسیده بود. با این سرمایهها نهادهایی اداره میشد که آنها نیز هدفی جز سلطه بیشتر حکومت بر تمامی ابعاد زندگی مردم نداشتند.
بر اساس آمار بانک جهانی، ۴۶ درصد مردم ایران در سال ۱۳۵۶ زیر خط فقر بودند و ضریب جینی در ایران قبل از انقلاب بیش از ۴۵ بوده است.
امروز نزدیک چهل سال از آن روزها میگذرد و با وجود مشکلات اقتصادی که مسئولین بایستی برای حل این مشکلات کمر همت ببندند وضعیت اقتصادی و رفاه مردم بسیار بهتر از دوره پهلوی است.
آزادی دستاوردی که
انقلاب نصیب ملت ایران کرد
در حالی که در دوره پهلوی حتی مقامات و مسئولین کشور جرات این را نداشتند که سخنی بگویند مبادا «اعلیحضرت خوشش نیاید» و در نتیجه همیشه مراقب سخن گفتن خود بودهاند امروز روزنامهها و رسانههای دیگر هر چه میخواهند میگویند و مینویسند.
کافی است به کنترل رسانههای مکتوب اعم از روزنامهها و کتابها توسط ساواک بپردازیم تا مشخص شود که در این برهه زبانها برای گفتن و قلمها برای نوشتن تا چه اندازه محدود بودهاند.
با آغاز ریاست نصیری بر ساواک، سانسور مطبوعات گسترش یافت، در دهههای ۵۰-۱۳۴۰، مطبوعات و روزنامهها از محتوی عاری شدند؛ در همان حال روزنامهنگاران و ارباب مطبوعات، تحت مراقبتهای دائمی ساواک قرار گرفتند. دوران نخستوزیری امیرعباس هویدا (۱۳۵۶-۱۳۴۳) سختترین برهه سانسور و کنترل سازمان یافته مطبوعات و روزنامهها را تجربه کرد و ارباب مطبوعات و نویسندگان جرائد، تنها در چهارچوب تعیین شده از سوی ساواک و مجموعه حاکمیت قلمفرسایی میکردند. مطبوعات همواره سایه سنگین ساواک را بر فعالیتهای خود احساس می کردند. آن چه در نشریات منعکس میشد، در درجه اول ارائه تصویری غیرواقعی، تحسینآمیز و ستایشگرانه از شخص شاه و دربار بود. چنین القا میشد که کشور تحت هدایتهای شاه به سرعت در مسیر توسعه و تعالی قرار گرفته و مخالفان حکومت جز جلوگیری از این حرکت قصدی نداشته و بنابراین محکوم به شکستند. به عبارت دیگر مطبوعات تنها مواردی را منعکس میکردند که خوشایند ساواک، دربار، شاه و مجموعه حاکمیت بود.
امروز و با گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگاهی به پیشخوان روزنامهفروشیها نشان میدهد که صدها روزنامه ، مجله و نشریه مشغول فعالیت هستند و هر چه میخواهند مینویسند و حتی برخی روزنامههای زنجیرهای در نبود نظارت کافی جرات به خود راه داده به مقدسات حملهور شده و امنیت ملی کشور را مورد تهاجم نیش زبان و قلم خود قرار میدهند.
رشد دینی و معنوی
در دوره پهلوی رژیم عامدانه فساد را در بین جوانان و نسلی که آینده ایران به دستان آنان چشم دوخته بود رواج می داد، کافی است به سخنان رجال عصر پهلوی نگاهی بیندازیم تا واقعیت برای همگان عیان شود.
علی امینی نخستوزیر وقت ۸ شهریور ۱۳۴۰ طی سخنانی گفته بود: «با نهایت تاسف باید گفت که ایمان و اعتقاد ما سست شده، اگر در ملتی ایمان مذهبی یا ملی قوی باشد هیچ بیگانهای نمیتواند به آن ملت راه یابد.»
امینی در جمع مردم گفته بود: «متاسفانه باید گفت که فساد محیط ما از همان خانوادهها شروع میشود و رکود اخلاقی و اختلاط تمدنهای داخلی و خارجی تمام اصول زندگی ما را به هم زده است فیلمهای فاسد و خراب و مناظر مستهجن پاک اخلاق اطفال و جوانان ما را فاسد کرده باید با فساد اخلاق که از مجلات خراب نیز ناشی میشود مبارزه کرد.»
وی همچنین گفته بود: «مایه ننگ است که در مملکت اسلامی دولتها برای افزایش درآمد خود مصرف تریاک و یا الکل را تجویز کنند. در حال حاضر اکثر جوانهای ما مشروبخوار شدهاند و این قسمتی از مشکلات جامعه ما است.»
شهریور ۱۳۴۰ علی امینی نخستوزیر وقت از انتشار فیلمها و مجلات مستهجن انتقاد کرده و میگوید این روند باعث فساد اخلاقی جوانان این کشور شده است، کافی است بدانیم که از این سالها روند انتشار فیلمها و مجلات مستهجن و به صورت عمومی گسترش بیسابقهای یافت.
در حالی که نشریات از انتشار خبرهای روز کشور خودداری میکردند و یا ساواک مانع آنان میشد روزی نبود که نشریاتی مانند «خواندنیها»، «تهران مصور»، «سپید و سیاه» و دهها نشریه دیگر با صفحات روی جلد مبتذل و مستهجن منتشر نشوند و جوانان را به فساد سوق ندهند.
امروز چهل سال از آن روزها میگذرد، پیشرفت معنوی امروز قابل مقایسه با دوره پهلوی که فساد سازمان یافته از سوی رژیم بر مردم تحمیل میشد نیست، جوانان این مرز و بوم در دهه شصت غسل شهادت میکردند و برای دفاع از وطن به جبههها میرفتند، زمانی که این جوانان با امام دیدار میکردند از ایشان تقاضا مینمودند دعا کند تا به شهادت برسند، امروز و در دهه نود شمسی همین مردم آرزو میکنند که به آنان اجازه داده شود به سوریه رفته و از حرم اهل بیت دفاع کنند.
مقایسه امروز با دوره پهلوی در همه عرصهها نشاندهنده پیشرفت شگفتانگیزی است که به برکت اسلام نصیب ملت ایران شده است، بیشک در این زمینه گفتنیهای فراوانی هست که در گنجایش این نوشتار نیست و امروز بایستی داشتههایمان را قدر بدانیم و برای حل مشکلات موجود کشور کمر همت ببندیم و مسلم است که هیچ مشکلی جز با دستان توانمند ایرانی و بدون اتکا به بیگانگان قابل حل نیست.
روزنامه همدلی(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
شاهکار امیر جعفری در انتقاد از مسئولین درباره معضلات اجتماعی و گرفتاری مردم؛ چرا وجودش را ندارید؟
همدلی| مهدی فیضیصفت – اعتراض های بی مهابای امیر جعفری شاید نشان گر حضور چهره هایی در اطراف و اکناف هنر باشد که پیشتر خیلی ها از وجودشان نا امید شده اند. حالا شاید بشود گفت: «سینماگر مهمتر از سینماست». بازیگر مطرح سینمای ایران فارغ از منافع شخصی مرسوم در این روزها و این سال ها، روی آنتن زنده تلویزیون از دردهای مردم گفت و دولتمردان را به باد انتقاد گرفت. وقتی حاشیه مهمتر از متن می شود؛ و حتی جشنواره فیلم فجر به عنوان فستیوالی که بنا بود بزرگترین رویداد سینمایی ایران باشد و کارگردانان بزرگ و فیلمسازان جوان را با سودای سیمرغ به «فجر» بکشاند نمی تواند به هدف اصلی اش نزدیک شود، نادیده گرفتن صدای اعتراض یک هنرمند برای سختی ها و تلخکامی های مردمش کار چندان ساده ای نیست. به همین خاطر هست که باید جملات امیر جعفری در برنامه « من و شما« را با صبوری و تحلیل بیشتری مورد توجه قرار داد. همان جا که میان اعتراض های منیژه حکمت، گلایه تهیهکننده «فیلشاه» و خشم ابراهیم حاتمیکیا، یکی از مهمترین اتفاق های سینماییِ چند وقت اخیر رقم خورد، در همان برنامه که آقای بازیگر بیمهابا به مسئولان هنری و دولتی تاخت و سوال ناگفتهای را مطرح کرد و به احتمال منتظر پاسخش هم نماند!
روح زخم خورده
تنها سینماگر زن حاضر در جشنواره سیوششم فیلم فجر، اولین عصیانگر فستیوال بود. منیژه حکمت با فیلم «جاده قدیم» به جشنواره رفته و مهتاب کرامتی، بازیگر نقش اول فیلمش را نامزد کسب سیمرغ بهترین بازیگر زن میدانند. او در نشست خبری فیلمش، سناریوی جشنواره را از پیش نوشته شده دانست، از فروش تمامی بلیتها برای ارگانها گفت و البته اعلام کرد دیگر در اکران سینماها حاضر نمیشود اما مهمترین بخش صحبتهای کارگردان ۵۵ ساله سینما به زخم ۴۰ ساله روح و روانش برمیگشت که به زعم خودش از رفتارهای ناعادلانه صدمه دیده است: «رفتار ناعادلانه را نمیفهمم و برای تک تک مردم سرزمینم نمیخواهم.»
گلایه تهیهکننده تنها انیمیشن جشنواره
وقتی صحبت از راهیابی تنها یک انیمیشن به بخش مسابقه سودای سیمرغ سیوششمین جشنواره فیلم فجر مطرح شد، برخی از سفارشی بودن «فیلشاه» گفتند، محصولی با سرمایهگذاری شرکت خصوصی «هنر پویا» و همراهی بنیاد فارابی و موسسه تصویر شهر که تجربه جدیدی از گروه سازنده «شاهزاده روم» محسوب میشود اما گلایههای تهیهکننده «فیلشاه» از روند برگزاری جشنواره، بار دیگر انگشت اتهام را به سوی متولیان برگزاری فستیوال ملی سینمای ایران نشانه برد. بیعدالتی و اتفاقات غیر قابل گذشت، کلیدواژههای صحبتهای حامد جعفری بودند: «مسئولین هم میخواهند یک انیمیشن در ویترین جشنواره باشد و هم نمیخواهند به آن توجه کنند.» بعضی از اهالی فن، صحبتهای تهیهکننده «فیلشاه» را از اساس رد کردند اما چه توطئهای در کار باشد و چه توهم توطئه، جشنواره فیلم فجر در ابتدای راه با حاشیههای فراوانی روبرو شده که میتواند بر روی روند برگزاری مراسم تاثیر منفی قابل اعتنایی بگذارد.
عصبانیت آقای رکورددار
نامش با جشنواره فیلم فجر و سیمرغ بلورین گره خورده، ۵ سیمرغ بهترین فیلم تنها بخشی از جوایزی است که ابراهیم حاتمیکیا را به یکی از رکوردداران فجر تبدیل کرده است. پرویز پرستویی نیز ۳ سیمرغ از جمع ۴ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد خود را به واسطه بازی در فیلمهای حاتمیکیا به خانه برده. ابراهیم حاتمیکیا پس «بادیگارد»، غیبتی یک ساله را در جشنواره فیلم فجر تجربه کرد و با «به وقت شام» از بازگشت خود خبر داد؛ فیلمی با جلوههای ویژه بصری قابل توجه که حضورش در جشنواره سیوششم در هالهای از ابهام قرار داشت. «به وقت شام» رسید و در اولین روز جشنواره سیوششم نیز اکران شد اما اتفاقات عجیب و غریبی رخ داد که سبب شد محتوای فیلم، کارگردانی حاتمیکیا و نقشآفرینی بازیگران به حاشیه رانده شود. برخی رسانهها این فیلم را در کلاس جهانی توصیف کردند اما حاتمیکیا در روز اکران فیلم، نقش اول را برعهده داشت. کارگردان «به وقت شام» در اعتراض به فیلمبرداری تماشاگران با موبایل از پرده سینما، درخواست قطع پخش فیلم را داد و با عصبانیت خواستار برخورد با چنین اتفاقاتی شد.
هفتِ متفاوت
پس از وقفهای ۱۱ ماهه، برنامه تخصصی «هفت» به قاب تلویزیون بازگشت. رضا رشیدپور جای مهران مدیری را گرفت و بر صندلی بهروز افخمی تکیه زد تا برنامه سینمایی سیما را در ایام جشنواره فیلم فجر به روی آنتن ببرد. حمید نعمتالله میهمان اولین هفتِ جدید بود و به بحث و گفتوگو درباره جدیدترین اثرش یعنی «شعلهور» پرداخت. پس از پایان برنامه، تعدادی از اهالی سینما به برنامه هفت تاختند و آن را رپرتوارژی برای نعمتالله و اثر جدیدش دانستند اما در سوی مقابل نیز طیفی قرار داشتند که گفتوگوی میان مجری و میهمان برنامه را جذاب و قابل قبول توصیف کردند. رشیدپور که پیش از این نیز تجربه اجرای برنامههای پر بینندهای با حضور بازیگران و کارگردانان سینما را داشت، این بار نیز نعمتالله را به چالش کشید اما ظاهرا برنامه هفت به مذاق گروه مخالف که برخلاف گذشته، جایگاهی در برنامه هفت ندارند، خوش نیامده است.
امیر جعفری، نقش اول سینمای ایران
بزرگترین فستیوال ملی سینمای ایران در حال برگزاری است اما مهمترین اتفاق این روزهای سینما نه به جشنواره فیلم فجر، بلکه به یک سینماگر ارتباط دارد. امیر جعفری، بازیگر سینما و تلویزیون که با نقش سروان «آپرویز» در فصل سریال شهرزاد به شبکه نمایش خانگی برگشته، میهمان برنامه «من و شما» بود و روی آنتن زنده صحبتهایی را بر زبان آورد که یکی از پربازدیدترین ویدئوهای روز گذشته در شبکههای مجازی بدل شد. جعفری از زلزله کرمانشاه گفت، از گرد و غبار خوزستان، از کولبران کُرد، از کودکان بیشناسنامه و از سیستان و بلوچستان فراموش شده. او با لحن تندی مسئولان را خطاب قرار داد و حتی حرکت رضا شاه در برخورد با مهندس سازنده پل ورسک را شاهد مثال قرار داد: «۱۰ روز با زن و بچهتان بروید در کرمانشاه، در چادر زندگی کنید. ۱۰ سال در مسکن مهر زندگی کنید.» و اما مهمترین سوالش را مطرح کرد که شاید پاسخش، جواب تمام سوالات سینمای ایران نیز باشد: «آیا وجودش را دارید؟» هنرمندی که مسئولیت اجتماعی را روی دوشش احساس میکند و راه حل واضحی هم پیش رویش نیست، به احتمال چارهای نمیبیند جز سر دادن یک فریاد بلند و شاید جستجوی گوشی شنوا. هرچند تجربه نشان داده «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من/ آنچه البته به جائی نرسد فریاد است».
روزنامه همدلی(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
به مناسبت هشتاد و هفتمین سالروز تولد کشتیگیری که ستاره سینما شد؛ از گذشته نپرسید!
«سلطان قلب ها» در سال های ممنوعیت: همه مردم هر روز زندگی میکنند تا یک روز بمیرند، ما هر روز میمیریم تا یک روز زندگی کنیم
علی نامجو- باورش سخت است، شاید کمتر کسی بداند به یکباره و به واسطه چهرهاش سر از سینما درنیاورد. پدرش بازیگر تئاتر بود، همراه با تقی ظهوری، نمایشنامههای «مولیر» را اجرا میکرد و «محمدعلی» از دوران کودکی، صحنه را میشناخت. با این وجود به سراغ ورزش رفت، پدرش مخالف بود و نمیخواست پسرش ورزشکار شود اما «محمدعلی» فوتبال، ژیمناستیک، شنا و بدنسازی را تجربه کرد ولی کُشتی صدایش میزد. زیر نظر حبیبالله بلورچی(آقا بلور)، کشتی را به صورت حرفهای فرا گرفت و با غلامرضا تختی دمخور شد. به تیم ملی رسید و در مسابقات جهانی ۱۹۵۴ در توکیو کنار بزرگانی چون ناصر گیوهچی، توفیق جهانبخت، عباس زندی و غلامرضا تختی قرار گرفت. در وزن ۷۳ کیلوگرم کشتیگیران فیلیپین، سوئد، آرژانتین و ژاپن حریفش نشدند اما از پس ورزشکار شوروی برنیامد و نقره جهان را بر گردن آویخت. خیلی زود ازدواج کرد؛ در روزهای ورزش و سودای قهرمانی، در ۱۹ سالگی به خواهر دوستش علاقمند شد و دختر ۱۷ ساله را به خانه بخت برد. تا پایان عمر به «مهری» وفادار ماند و سعید، سیاوش، عاطفه و آمنه را به یادگار گذاشت. روح ماجراجویی داشت، به کشتی فرنگی نیز نقبی زد و قهرمان وزن ششم سال ۱۳۳۷ کشور شد اما شاید تقدیر او و خاطره تاریخ معاصر این طور رقم خورده بود که دوبندهاش را کنار بگذارد.
«عشق سینما» بود، زن و زندگی داشت اما عاشق وسترنهای هفتتیرکِش بود اما نمیدانست تماشا نکردن یکی از همین فیلمها! سرنوشتش را برای همیشه تغییر خواهد داد. در زمستان ۱۳۳۸ به هوای دیدن فیلمی وسترن به سینما رفت اما بلیت به او نرسید؛ شاید خوششانسترین پشتِ در مانده سینما بود. دکتر اسماعیل کوشان، ستاره کُشتی ایران در توکیو را دید و به فردین پیشنهاد داد در فیلم «چشمه آب حیات» به کارگردانی سیامک یاسمی بازی کند. درست بعد از همین فیلم است که ستارهای برای تمام دوران متولد میشود؛ محمدعلی فردین. از بس خجالتی بود یک پلان را چند بار تکرار کردند و چنگیز جلیلوند جایش حرف زد. این همراهی اما تا پایان با نام فردین و جلیلوند گره خورد، «چنگیز» جای او حرف می زد و چهره فردین و صدای جلیلوند سینماها را به تسخیر درمیآورد. کافی بود عکسش را روی پوستر فیلم چاپ کنند، سیل علاقه مندان بودند که صف میکشیدند برای خریدن بلیت؛ برای دیدن فردین روی پرده سینما و زیر آواز زدنی که چهچههای «ایرج» را بر خود داشت. شاید اولین بار لقب سوپر استار سینما برای محمدعلی فردین به کار رفته باشد. او نه فقط با تکیه بر زیبایی چهره و موهای خوشفرم که با داشتن هیکلی ورزشکاری، چشمانی پر مهر (که در بازی هایش هم نمی توانستند دروغ بگویند) و دانش آموختگی از سطوح آغازین هنر نمایش به واقع شایسته عنوان ستاره بود. میشناخت صحنه را و دوست می داشت مردم را نه فقط در آغاز راه که تا پایان عمر.
«اومدم از هند اومدم با ماشین بنز اومدم، اومدم و باز اومدم خیلی سرافراز اومدم، منم که دلشاد اومدم بیغم و آزاد اومدم، به عشق شیرین اومدم مثال فرهاد اومدم...» مگر میشود از یاد برد آهنگ ماندگار ایرج را؟ ارائه ای متفاوت از آواز و تصنیفهای فاخر ایرانی که شاید توانست مخاطب عمومی را هم با این هنر کهن آشناتر کند. حسین خواجه امیری(ایرج) ترانهای خواند که همراه با فیلم خاطرهانگیز «گنج قارون» تا همیشه ماندگار شد. فردین باز هم درخشید، وقتی با لباس هندی سفید و یک عصا، میرقصید و میخواند. در گیشه هم رکورد شکست. یک میلیون تومانِ سال ۴۴ فروخت و پس از گذشت نیمقرن همچنان یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است. فردین گران بود، یک سوپراستار واقعی سینما که کم دستمزد نمیخواست، میگویند پس از «گنج قارون» دستمزدها در سینمای ایران بالا رفت، فردین چارچوبها را شکست، چهل هزار تومان خواست، کارگردان نپذیرفت و فردین کمی تخفیف داد اما به شرط دریافت ۱۰ درصد از فروش فیلم.
انقلاب شد، فردین ماند و نرفت، برخلاف بهروز وثوقی ستاره سینمای دوره ای بعد از فردین و رضا بیک ایمانوردی بازیگر کشتی کج کار سینمای ایران که صدایش با لحن ویژه در کاراکتری که در فیلم ها از او ساخته بودند، در ذهن مخاطبان سینمای آن دوره باقی مانده است، سلطان قلب های سینمای ایران در دهه چهل و پنجاه ماند اما دیگر خبری از تصویرش روی سردر سینماها نبود. فردین خانهنشین شد و از سینما به بازار رفت. در بازار فرش حجرهای باز کرد و پشت دخل نشست ولی دور و بریهایش میگویند آن روزها هم هنوز دلش با سینما بود. ظاهرا وقتی دوستداران قدیم و جدید که از دیدنش در سینماها ناامید بودند، به مغازه میرفتند با تابلویی مواجه میشدند که ذوقشان را میخشکاند. فردین نوشته بود از گذشته نپرسید. «همه مردم هر روز زندگی میکنند تا یک روز بمیرند. ما هر روز میمیریم تا یک روز زندگی کنیم» این جمله تاریخی فردین است در اعتراض به ممنوعالکاری اما فایدهای نداشت و او ۴ روز بعد از سیزدهبدر ۱۳۷۹ برای همیشه آرام گرفت تا برای آخرین بار نامش پس از سالها، عکس یک روزنامههای ایران شود. فردینی که دستش به خیر بود و شورلت را بار میزد از قند و چای و روغن و گازش را میگرفت تا جوادیه، به امید آن که کسی سر گرسنه زمین نگذارد. محمدعلی فردین، «سلطان قلبها» و «آقای قرن بیستم» اگر امروز نفس میکشید، هشتاد و هفتمین سالروز تولدش را جشن میگرفت.
روزنامه شهروند(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
چشمانتظار کودکان دیروز
سیما فراهانی - امیرحسین خواجوی| متولد دهه ۵۰ و ۶۰ هستند. از ناپدیدشدنشان ۳۰، ۴۰سالی میگذرد. ۵ دختر و پسری که سرنوشتشان در کودکی و در عرض چند ثانیه عوض شد. سرنوشتی مبهم و رازآلود که سالهای طولانی هم نتوانست معمای آن را حل کند. حالا خانوادههایشان هر کدام چشمانتظار خبری از فرزندشان هستند. نه از محل زندگیشان خبر دارند و نه از سرنوشتشان؛ حتی شاید چهرهشان را هم نشناسند، ولی همچنان امیدوارند که برای یکبار هم که شده بتوانند صورت گمشده خود را ببینند. دست از جستوجو برنداشتهاند و همچنان تلاش میکنند تا شاید ردی پیدا شود. تنها چند عکس قدیمی دارند که برایشان به خاطره تبدیل شده است. عکسهایی که با دیدنشان همچنان اشک در چشمهایشان حلقه میزند و دلتنگی عذابشان میدهد. پدر و مادرهایی که حالا حتی بیشتر از گذشته آرزو دارند خبری از گمشدهشان بشود، در گفتوگو با «شهروند» ماجرای قدیمی یک روز تلخ را روایت میکنند:
۳۰سال امید برای دیدن سهیلا
درست ۳۰سال است که ناپدید شده؛ همه چیز در یک لحظه رخ داد؛ مادر و دختر در بازار شلوغ کرمانشاه و در عرض چند ثانیه زندگیشان عوض شد. ۳۰سال است که از هم جدا ماندهاند. دخترک دو و نیمساله برای خرید با مادرش از خانه خارج شد، ولی دیگر بازنگشت. در عرض چشم بر هم زدنی ناپدید شد. حال سالهاست که هیچ اثری از او نیست. مادر سهیلا ۳۰سال است که چشم به راه دخترش مانده و هنوز هم امید دارد؛ امید به برگشت و دیدن دوباره دخترکش. بعد از گذشت این همه سال، هنوز یاد سهیلا در خانوادهاش فراموش نشده؛ خواهرهای سهیلا با اینکه او را هرگز ندیدهاند، اما همچنان خوابش را میبینند. آرزویشان یکبار دیدن خواهری است که چندین سال پیش از او جدا ماندهاند. سهیلا وقتی ناپدید شد، خواهرهایش هنوز به دنیا نیامده بودند. بعد از سهیلا ۶ خواهرش به دنیا آمدند. دخترهایی که خواهر بزرگترشان را هرگز ندیدهاند. حالا بعد از گذشت این همه سال، یکی از خواهرهای سهیلا ماجرای چندینسال دوری را روایت میکند و به «شهروند» میگوید: «من و ۵ خواهر دیگرم هرگز سهیلا را ندیدهایم. او خواهر بزرگترمان محسوب میشود. ولی پدر و مادرم ماجرای او را برای ما تعریف کردهاند و آنقدر به یاد او هستند که هنوز هم نام سهیلا در خانواده ما زنده است. سهیلا متولد ۱۳۶۴ است. مهرماه سال ۶۶ بود که یک روز مادرم به همراه سهیلا برای خرید از خانهمان در کرمانشاه بیرون میروند. آن روز یکی از بستگانمان هم به همراه دو فرزند خردسالش با مادرم همراه شد. آنها با هم به بازارچه سنتی کرمانشاه رفتند. یک بازار شلوغ که سرپوشیده است. همه چیز در عرض چند ثانیه خیلی کوتاه رخ داد. مادرم در یک لحظه از مغازهدار سوالی میپرسد و وقتی سرش را برمیگرداند، میبیند خواهرم نیست. از همان خانمی که همراهش بود، سوال میکند ولی او هم میگوید سهیلا را ندیده است. مادرم میگوید همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که مطمئن بودم همان اطراف سهیلا را پیدا میکنم. چون اصلا زمانی نبود که سهیلا بخواهد دور شده باشد، ولی نبود. سهیلا در آن بازار ناپدید شد و مادرم و پدرم چندین سال به دنبالش گشتند. همان روز تا شب و حتی فردایش از آن بازار و اطرافش تکان نخوردند، ولی خبری از سهیلا نبود. از آنجایی که فردای همان روز، سه روز تعطیلی بود، آن بازار هم بسته شد. دیگر نمیشد در آنجا به دنبال سهیلا بگردند یا از مغازهدارها سوال بپرسند. با اینحال، پدر و مادرم تا میتوانستند در آنجا به دنبال سهیلا گشتند. پلیس هم در جریان ماجرا قرار گرفت و جستوجوهای خودش را آغاز کرد. با اینحال، پدر و مادرم به جستوجوهای پلیس اکتفا نکردند. آنها تا ۷سال هر روز به دنبال سهیلا میگشتند. به محل ناپدید شدن او میرفتند. به تمام بهزیستیها سر زدند. حتی پدرم چندبار به شهرهای مختلف رفت و بچههای گمشده در بهزیستی آنجا را دید. ولی انگار سهیلا آب شد و به زمین رفت. هیچ سرنخ یا نشانهای هم پیدا نشد. بعد از گذشت ۷سال باز هم پدر و مادرم ناامید نشدند. یکسال بعد از ناپدید شدن سهیلا خواهرم به دنیا آمد. بعد از آن من به دنیا آمدم. ۴ خواهر دیگر هم بعد از ما به دنیا آمدند. همه ما ۶ خواهر آرزو داریم برای یکبار هم که شده سهیلا را ببینیم. پدر و مادرم بعد از گذشت ۳۰سال باز هم ناامید نشدهاند. به دنبال سرنخی از سهیلا هستند. دیگر پرونده سهیلا در پلیس آگاهی نیست. جستوجوها خیلی سال پیش به پایان رسید، ولی ما همچنان امید به بازگشت او داریم. تا جایی که یکی از خواهرهایم یک ماهی میشود مرتب خواب سهیلا را میبیند. سهیلا در خواب به خواهرم گفته که در یک جاده بین مرز افغانستان و ایران کار میکند. خواب خواهرم را باور کردهایم. میخواهیم هر طور شده به آنجا سر بزنیم. نور امید در دلمان زنده شده است. هیچوقت نمیخواهیم فکرهای بدی کنیم. به مادرمان هم مرتب امیدواری میدهیم. با اینکه هیچوقت خواهر بزرگترمان را ندیدهایم، ولی مطمئنم وقتی او را ببینم، میشناسم. عکسهای دوران بچگیاش نشان میدهد که کاملا شبیه یکی از خواهرهایم است. مادرم هم همچنان یاد سهیلا را زنده نگه داشته؛ باورتان نمیشود ولی او هر روز از سهیلا یاد میکند و برایش اشک میریزد. به این فکر میکند که الان کجاست. چطور زندگی میکند. همه این سوالها برای ما هم مهم شده است. کاش بتوانیم خبری از سرنوشت سهیلا پیدا کنیم. کاش مادرم به آرزویش برسد.»
در جستوجوی لیلا
سیوشش سال از ناپدید شدن لیلای ۴ساله میگذرد. با خانوادهاش به مسافرت رفته بود. او هم در بازار ناپدید شد. بازار حاجآقا جان در خیابان طبرسی مشهد، آخرین جایی بود که لیلا همراه خانوادهاش آنجا قدم زد. با خواهرش که تقریبا همسن خودش بود، پشت ویترین یک مغازه، اسباببازیها را تماشا میکردند، اما در عرض چند ثانیه برای همیشه از هم جدا شدند. لیلا به سرنوشتی مبهم و رازآلود دچار شد و خانوادهاش هم محکوم به چندینسال انتظار و بیخبری شدند. پدر لیلا ۷سال پیش بدون اینکه بار دیگر دخترش را ببیند، از دنیا رفت. مادر لیلا اما، همچنان امید دارد که برای یکبار هم که شده دخترش را که حالا حتما زنی ۴۰ساله است، ببیند. او درحالیکه در این چند روز بیشتر از گذشته به یاد لیلا افتاده است، در گفتوگو با «شهروند» جزییات ماجرای ناپدید شدن دخترش را روایت میکند: «این روزها بیشتر از گذشته به یاد لیلا هستم. پیش از تماس شما هم در خانه نشسته بودم و به او فکر میکردم. این روزها خیلی دلم میخواهد دخترم را ببینم. دلم برایش تنگ شده؛ دقیقا یادم میآید. اول اردیبهشت سال ۶۰ بود. به همراه خانوادهام برای مسافرت به مشهد رفته بودیم. آن زمان لیلا ۴ ساله بود. او دیماه سال ۵۶ به دنیا آمده بود. یک دختر همسن لیلا هم داشتم. کمتر از یکسال با هم تفاوت سنی داشتند. یک پسر یکساله هم داشتم. همگی با هم به مشهد رفته بودیم. آن روز همراه مادرشوهرم و دخترها و پسرم از مسافرخانه بیرون آمدیم و به بازار حاجآقا جان مشهد رفتیم. درحال خرید کردن بودیم. دخترها به سمت یک مغازه اسباببازیفروشی رفتند. داشتند از پشت ویترین آنجا را نگاه میکردند. کاملا حواسم به آنها بود. در یک لحظه سرم را برگرداندم تا مغازهای را ببینم. وقتی برگشتم دیدم لیلا نیست. خواهرش همانجا پشت ویترین بود، ولی اثری از لیلا نبود. هراسان سراغ او را گرفتم، اما دخترم گفت خواهرش را ندیده و حواسش به او نبوده است. همان شد؛ دیگر لیلا را ندیدم. آن روز خانه به خانه آن اطراف را گشتم. زنگ تمام خانهها را زدم. به تمام مغازهها سر زدم، ولی هیچکس حتی یک نفر هم لیلا را ندیده بود. مسافرتمان تلخ شد. دخترم را از دست دادیم. هیچ دشمنی هم نداریم که بگوییم کار او بوده است. دخترک ۴سالهام رفت و دیگر او را ندیدم. ما خودمان در شهررضای اصفهان زندگی میکنیم. چون لیلا در مشهد گم شد، مرتب با شوهرم به مشهد میرفتیم. تا چندسال کارمان همین بود. هرچند وقت یکبار به آنجا میرفتیم و جستوجو میکردیم، ولی هیچ نشانهای از لیلا نبود. انگار غیب شده بود. هیچکس او را ندیده بود. در این سالها صاحب دو دختر دیگر هم شدهام، اما پسرم را در ۲۱سالگی در حادثه تصادف از دست دادم. حالا فقط سه دختر دارم. شوهرم هم که ۷سال پیش فوت کرد. از ناپدید شدن دخترم تا حالا خیلی سال گذشته، ولی همچنان امید دارم. دخترم خیلی خوشگل بود. دوست دارم ببینم الان چه شکلی شده است. دلم نمیخواهد آرزویم را به گور ببرم. دوست دارم دخترم را ببینم. ما بارها آگهی دادهایم. عکس دخترم را همه جا پخش کردهایم. هنوز هم هرازگاهی این کار را انجام میدهیم. حتی تلویزیون هم عکسش را منتشر کردهایم. نمیدانم دخترم کجاست. یعنی دسترسی به اینترنت و تلویزیون ندارد. یعنی هیچکدام از این آگهیها را ندیده است. من مطئنم که او زنده است و جایی دارد زندگی میکند و به امید دیدنش شب و روزم را سر میکنم. من مادرم و میدانم اگر او را ببینم حتما میتوانم چهرهاش را بشناسم. این حس مادرانه است و به این حس اعتماد دارم.»
ابوذر ۶ساله گمشده در جنگلهای گلستان
جنگلهای گلستان شهریور سال ۶۴٫ خانواده عسکری همراه با اقوام و فامیل از شیراز به قصد زیارت امام رضا(ع) راهی مشهد شدند. آنها برای رسیدن به مشهد جاده گرگان را انتخاب کردند. مینیبوس برای ناهار و استراحت در جاده گلستان توقف کرد. زیرانداز، قابلمه و بساط ناهار و چایی آماده شد. تقریبا همه فامیل دورهم بودند. مردها مشغول استراحت رفع خستگی و زنهای فامیل هم مشغول صحبت، بچهها هم مشغول بازی بودند که ناگهان یکی از بچهها فریاد زد: «ابوذر، ابوذر، ابوذر کجایی...» آنموقع بود که تازه همه متوجه شدند که یکی از بچهها گم شده. همه فامیل به تکاپو افتادند، مردها شروع به جستوجو کردند، آن محوطه و مناطق اطراف را وجب به وجب گشتند. ماجرا به ژاندارمری و جنگلبانی اطلاع داده شد. آنها هم چند روز در آن منطقه جستوجو را ادامه دادند اما هیچ ردی از ابوذر به دست نیامد. جنگلهای گلستان آخرین خاطره خانواده از پسربچه ۶ساله بود. حالا ۳۲سال از آن روز میگذرد اما پدر و مادر ابوذر همچنان چشمانتظار خبری از پسرشان هستند. چند قطعه عکس از یک آلبوم قدیمی همه آن چیزی است که از ابوذر برای این خانواده به جای مانده است. اما هنوز هم نبود ابوذر در این خانواده تازه است، انگار همین دیروز بود که او در جنگلهای گلستان گم شد، اینها را نوروز برادر کوچکتر ابوذر به «شهروند» میگوید. وقتی ابوذر گم شد، یکسالش بود، اما در همه این سالها او هم چشمانتظار پیداشدن برادرش بوده است: «ما با ابوذر ۵ برادر و ۲ خواهر هستیم، با این وجود نبود ابوذر برای همه خانواده هیچوقت عادی نشده است. بهخصوص برای مادر و پدرم. هنوز هم بعد از این همهسال وقتی صحبت از ابوذر میشود، مادرم بغض میکند و نمیتواند گریهاش را از ما پنهان کند. پدرم اما صبوری میکند و به مادرم دلداری میدهد، اما همه میدانیم که پدرم هم به همان اندازه و شاید هم بیشتر برای ابوذر ناراحت است.» او ادامه میدهد: «من از پدرم شنیدم که همان موقع که برادرم گم شد، همه جا دنبال او گشتند، حتی عدهای از مردهای فامیل به حرم امام رضا(ع) رفتند، چون شنیده بودند که بچههای گمشده را به آنجا میبرند، ژاندارمری و جنگلبانی هم همه جا دنبال او گشتند، اما هیچ ردی از ابوذر به دست نیامد. در همه این سالها پدر و مادرم هر سال یا دو سال یکبار به مشهد میروند و در مسیر رفت یا برگشت به جنگل گلستان میروند تا شاید ردی از ابوذر پیدا کنند.»
دختری که در شب تاسوعا ربوده شد
اما ماجرای گمشدن مریم داستان عجیبی دارد. دختربچه ۲۲ماههای که شب تاسوعای سال ۶۶ به طرز مشکوکی ناپدید شد. والدین این دختر پس از گمشدن فرزندشان به چند نفری مشکوک شدند، این افراد از سوی پلیس هم برای مدتی بازداشت شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند، اما دادگاه به دلیل نبود ادله کافی متهمان این پرونده کودکربایی را تبرئه کرد. پرونده گمشدن مریم یوسفزاده همچنان هم مفتوح است، اما هیچ رد و نشانی از این دختر به دست نیامده است. دخترعمه مریم درباره ماجرای گمشدن او به «شهروند» میگوید: «این داستان مربوط به ۳۰سال پیش است. ایام محرم بود. آن زمان دایی من در روستای درزی کلا در منطقه جاده حبیبی بابل زندگی میکردند. بیشتر اقوام از بابل و روستاهای اطراف برای مراسم عزاداری شب تاسوعا به خانه آنها رفته بودند. شب برای دیدن دستههای عزاداری همه از خانه بیرون میروند، مریم همراه با چندتا از بچههای فامیل در اتاقی خواب بودند. بعد از پایان مراسم وقتی همه به خانه برمیگردند، میبینند که مریم در جایش نیست. در واقع او را دزدیده بودند، چون بچه ۲۲ماهه که نمیتواند تکان بخورد. جالب اینجاست که مریم کنار خواهرش و چند نوزاد دیگه فامیل خواب بوده اما بچه دزدها فقط او را با خود بردند.» به گفته این زن، پدر مریم همان موقع به چند نفری مشکوک میشود و علیه آنها شکایت میکند. پلیس آنها را دستگیر و تحت بازجویی قرار میدهد، اما اظهارات آنها گنگ و ضدونقیض بود: «آنطور که من از فامیل و پدر و مادرم شنیدهام، پدر و مادر مریم با یکی از اقوام دورمان خصومت شخصی داشتند، درگیری آنها آنقدر جدی بوده که چندبار دایی مرا تهدید میکنند. درگیری آنها چندسالی ادامه پیدا میکند تا اینکه آن شب مریم ربوده میشود. به همین دلیل هم دایی و زندایی من همان موقع از آنها به اتهام دزدیدن فرزندشان شکایت میکنند. آنها هم ابتدا اعتراف میکنند، اما هربار داستانی از سرنوشت مریم تعریف کردند، یکبار گفتند که او را در چاهی انداختند، بعد از مدتی اقرار کردند که بچه را به یک راننده کامیون فروختند، اما درنهایت این افراد در دادگاه همه اظهاراتشان را انکار کردند و مدعی شدند که تحت فشار آن صحبتها را مطرح کردهاند و درنهایت آنطور که پدرم برای من تعریف کرده، دادگاه آن افراد را بیگناه تشخیص داد، اما دایی و زندایی من هنوز هم برای مریم گریه میکنند، دختر بزرگ آنها بود، هیچوقت یادم نمیرود که دایی روز عروسی دخترش محبوبه به عکس مریم خیره شده بود، گریه میکرد و زیر لب میگفت: «مریم جان دخترم امروز تو باید عروس میشدی.»
کودکی ۶ ساله که در کاشان گم شد
سیدنظیر سادات هم در سن ۶سالگی گم شد. این پسربچه همراه خواهرش از اهواز به کاشان آمده بود که به طرز عجیبی ناپدید شد. سال ۶۹ بود که خبر گمشدن این پسربچه به پلیس کاشان اعلام شد و پروندهای در همین خصوص به جریان افتاد. پلیس و خانواده این پسر به صورت همزمان برای یافتن این پسر دست به کار شدند اما هرچه جستوجوها بیشتر شد، امید به یافتن این پسر کمرنگ و کمرنگتر شد. الان ۲۷سال است که خانواده این پسر به دنبال ردی از او هستند، «وکیل» که چندسالی از او کوچکتر در شبکههای اجتماعی و گروههای مختلف تلگرامی عکس و مشخصات برادرش را منتشر کرده تا شاید از این طریق بتواند ردی از برادرش پیدا کند. او در اینباره به «شهروند» میگوید: «پدر ما چند سال قبل از انقلاب از هرات به ایران آمد. او برای کار به اهواز رفت. بعد با مادرم ازدواج کرد. نظیر پسر دوم آنها بود. ما سه برادر هستیم و من پسر کوچک خانواده هستم. هنوز هم پدرم نتوانسته گمشدن نظیر را باور کند. الان از کارافتاده شده اما هنوز هم سراغ او را میگیرد. برای خود من خیلی عجیب است که چطور برادرم گم شده. آنطور که خواهرم تعریف میکند، آنها در خانه خواب بودند که نظیر در را باز میکند و از خانه خارج میشود. پدرم آن اوایل خیلی دنبال او گشت. در روزنامه و تلویزیون آن زمان اسم و مشخصات او را پخش کردند. حتی چندبار به افغانستان سفر کرد. شیراز، کرمان و هر شهری که فکر میکرد میتواند از نظیر ردی به دست آورد را وجب به وجب گشت اما همه این تلاشها بینتیجه مانده است.»
روزنامه شهروند(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
مهر بلاتکلیف
مائده امینی - شهروند| «کارگرها در مسکن مهر مشغول شدهاند.» این روزها یک گزارش کوتاه از زبان مردم سرپل ذهاب شنیده میشود؛ اینکه کارگرها آمدهاند و معلوم نیست در سایت مسکن مهر چه میکنند؟ البته ساکنان مسکن مهر سرپل ذهاب میگویند خبری نیست و آنها کارگر نیستند. میهمانان تازه ویرانه مسکن مهر به گفته مالکان، تنها برای ارزیابیهای تمامنشدنی آمدهاند و هنوز معلوم نیست خانههای آنها چه سرنوشتی پیدا میکند. با اینحال، دل ساکنان مسکن مهر دیگر با این واحدها صاف نمیشود. مسکن مهرنشینان سر پل ذهاب میگویند که از امروز فرداهای مسئولان خستهاند و بلاتکلیفی و چادرنشینی کلافهشان کرده است. «یک روز میگویند همه این ۵۷۶ واحد باید تخریب شود و روز دیگر اعلام میکنند مقاومسازی بهصرفهتر از تخریب است. شما بگویید پس کی این نمونهبرداریهاشان تمام میشود؟»
هشتادوسه روز از زلزله ۷٫۲ ریشتری کرمانشاه میگذرد و زلزلهزدههای این استان غربی هنوز در چادر و سرمای گزنده شبهای سرد را به صبح میرسانند. حواشی رسانهای، سیاسیکاری و تعدد واحدها اما باعث شده که تعلل در مورد مسکن مهر کرمانشاه بیشتر از سایر سکونتگاههای تخریبشده باشد و ساکنان آن با وجود سرپا بودن اسکلت، سقف و کف واحدهایشان همچنان آواره باشند.این قصه همه ۵٧۶ خانواده سرپل ذهابی است. خانوادههایی که موعد قسطهای پیش از بیستویکم آبانماه امسالشان سر آمده، بیکار و سرمازده شدهاند و چشم به دهان مسئولان دوختهاند تا ببینند تخریب واحدهای نوساز برایشان بهصرفهتر است یا مقاومسازی...
موضوع را با مسعود شریفی، مدیرکل راه و شهرسازی کرمانشاه در میان میگذاریم. او در اینباره توضیح میدهد: برای ساختمانهای سرپل ذهاب مشاوران و کارشناسان مختلفی استخدام شده که از قسمتهای مختلف ساختمان نمونهبرداری کردهاند، اما هنوز نتیجه این آزمایشها مشخص نیست. شریفی اعلام نتیجه نهایی اینکه تخریب این واحدها ایمنتر و بهصرفهتر است یا مقاومسازی آنها را به چند ماه بعد موکول میکند. این درحالی است که شهردار سرپل ذهاب حرفهای دیگری دارد. او به «شهروند» میگوید: هرکدام از بلوکهایی که مشکل فنی نداشته باشند، بازسازی خواهند شد. صابر حیدری میگوید: هزینه هر اقدامی احتمالا با خود صاحبان واحدهاست اما کمکهایی به مردم داده میشود. او ادعا میکند که واحدهای مسکونی مهر بیمه بودهاند و هر کدام از مالکان میتوانند ۳۰میلیون تومان از بیمه دریافت کنند. البته بیمه مسکن مهر هم ماجرای خاص خود را دارد. بیمه مرکزی اعلام کرد مسکن مهر بیمه تسهیلات بوده است و این به آن معناست که بانک مسکن بابت تسهیلاتی که به مسکن مهر پرداخته این واحدها را بیمه تسهیلات کرده است. با این حساب در واقع، دریافتکننده خسارت بانک مسکن است نه مالکان مسکن مهر.
۶هزار واحد باید تخریب شود
بلاتکلیفی مهمترین گلایه ساکنان است. شهردار
سر پل ذهاب میگوید: در کل منطقه سر پل ذهاب بیش از ۶هزار واحد مسکونی نیاز به تخریب دارد و همچنین مشکل بیش از ۱۰هزار واحد با تعمیر و مرمت حل میشود.او درباره سهم واحدهای مسکنهای مهر از این میان میگوید: نزدیک به ۶۰۰ واحد از واحدهای آسیبدیده مسکن مهر نیاز به تعمیر و مقاومسازی دارد، اما قرار است به این واحدها وام تخریبی داده شود نه تعمیری چرا که دیوارهای نما کاملا فرو ریخته است.
مردم چه میخواهند؟
بعضیها مستاجر این واحدهای نارنجیرنگ بودهاند و بعضی دیگر هنوز درحال پرداخت قسطهای ساختمانشان هستند. یکی از مستاجران به «شهروند» میگوید: «۵میلیون تومان پول پیش دادهام که صاحبخانهام پس نمیدهد. میگوید، پولی ندارم و قرارداد هم در زلزله از بین رفته است. حالا این پول چگونه زنده میشود، خدا میداند؟» محکی یکی از ساکنان مسکن مهر که خود صاحب خانه است، میگوید: سه ماه است با فاصله ۲۰ متر از بلوکمان اینجا چادر زدهایم. یک ماه پیش آمدند و دیوارهای خرابشده را تخریب کردند، اما میگویند برای اعلام نتیجه باید منتظر بمانیم. او میگوید اکثر مردم ترجیح میدهند که این واحدها تخریب شود، چرا که ستونهای برخی واحدها کج شده یا میلگردها بیرون زده. برخی بلوکها ۳۰ سانت جلو آمده است و دل ما با این واحدها صاف نمیشود. محکی میگوید که خودش و خانوادهاش در صورت بازسازی و مقاومسازی حاضر به زندگی در این واحدها نیستند و فقط اگر این واحدها با حضور مهندس ناظر مورد اعتمادشان دوباره ساخته شود به آنها برمیگردند.
هزینههای بهسازی از نوسازی بیشتر است
باور بیشتر مهندسان و کارشناسان مشترک است. علی فرخنژاد، کارشناس سازه و عمران به «شهروند» میگوید: عکسها و مشاهدات انجام شده حاکی از ایجاد ترکهای عمیق در اجزا و احتمال جداشدگی میلگرد از بتن است. از طرفی به دلیل جاری شدن بیشتر میلگردها مخصوصا در سیستم باربر جانبی و همچنین استفاده از بتنهایی با مقاومت فشاری پایین میتوان پیشبینی کرد که هزینههای بهسازی بیشتر از تخریب و ساخت مجدد خواهد شد. به گفته این کارشناس سازه، اما بههرحال نمیتوان بدون ارزیابی دقیق و نمونهبرداری نظر قطعی داد. فرخنژاد ادامه میدهد: البته قبل از بحث بهسازی یا ساخت دوباره، جانمایی مسکن مهر باید مورد سوال قرار گیرد که آیا از روز اول این جانمایی درست بوده یا خیر. بهعنوان مثال باید بررسی کرد که این مجموعه ساختمانی که تحت عنوان مسکن مهر به مردم تحویل داده شده آیا روی خاک آبرفتی بنا شده یا نه؟
اگر هزینهها برابر بود، تخریب راه درستتر است
«نمیتوان یک حکم کلی صادر کرد.» این گزارهای است که محسن بهرام غفاری رئیس سابق نظام مهندسی تهران به «شهروند» اعلام کرده و توضیح میدهد: میزان آسیب در واحدهای مختلف، متفاوت است. من فکر میکنم که اگر بتوانند ایمنی واحدهای آسیبدیده را تضمین کنند، بهسازی هزینه کمتری به مردم تحمیل خواهد کرد. او به فاکتور زمان هم اشاره کرده و معتقد است زمان هم باید در این تصمیمگیری لحاظ شود. او میگوید: باید دید که بلوکهای مورد بحث در کدام بخشها دچار مفصل خمیری شده و ستونها در کدام قسمت آسیبهای جدی دیدهاند. بهرام غفاری تأکید میکند که اگر هزینه تخریب و مقاومسازی با هم برابر باشد، قطعا باید ساختمانها تخریب شود.
اگر سازه آسیب ندیده باشد
تخریب اشتباه است
منوچهر بهرویان، کارشناس و تحلیلگر سازه هم نظر مشابهی دارد. او به «شهروند» میگوید: بدون بازدید و انجام آزمایش نمیتوان نظر داد اما اگر بخواهیم به صورت اجمالی درباره این موضوع نظر بدهیم، باید بگویم که از عکسهای منتشرشده به نظر میرسد آسیبها به دیوارها وارد شده است. اگر همه آسیبها پیرامون تیغهها باشد، مسکن مهر قابل مقاومسازی است و مقاومسازی توصیه میشود اما اگر سازه آسیب دیده باشد و ستونها تغییرشکل داده باشند، قطعا باید این بلوکها را تخریب کرد. ۵۷۶ واحد مسکن مهر در قسمت جنوبی شهر سرپل ذهاب و ۲۰۰ واحد دیگر مسکن مهر در قسمت شمالی شهر سرپل ذهاب وجود داشته است. حالا درحالی که به نظر میرسد متضررین نهایی مردم هستند، لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی پیش از این در سفر خود به کرمانشاه تأکید کرده بود؛ با توجه به فصل سرما برای اسکان موقت مردم زلزلهزده طراحیهایی انجام شده است، بعضی از ساختمانهای آسیبدیده را مردم میتوانند با کمکهای دولتی تعمیر کنند تا هر چه سریعتر ساخته شود.او گفته بود؛ برخی مکانها مانند مسکن مهر سرپل ذهاب که خسارت بیشتری دیده، باید کمک فراوانی شوند تا عملیات تعمیر آن انجام شود. اما آیا واقعا این اتفاق افتاده است؟
دست و دل مردم کردزبان کرمانشاه هر روز میلرزد که روزهای بعد از این را قرار است چگونه بگذرانند.
روزنامه (۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
۴۱ قاضی پای میز محاکمه
آرمان: دستگاه قضائی روندی را سپری میکند که لبخند رضایت را بر لب مردم نشانده است. برخی سعی داشتند چنین سیاهنمایی کنند که این قوه با متخلفان خود برخوردی صورت نمیدهد اما چندی پیش بود که رئیس قوه قضائیه با تأکید بر نظارت مستمر بر مجموعههای قضائی در سراسر کشور به قضات متخلف هشدار داد که «در آینده، طبق برنامهای خاص نام و تصویر متخلفان را منتشر خواهد کرد.» دیروز دادستان تهران خبراز صدور ۴۱ کیفرخواست و ۲۵ تعلیق برای قضات در سال جاری داد. عباس جعفری دولتآبادی با اشاره به دغدغههای رئیس قوه قضائیه پیرامون قضات دو نکته شامل تشویق قضات سالم و شایسته و لزوم حذف قضات ناسالم را قابل توجه خواند و افزود: موضع اخیر رئیس قوه قضائیه نشان میدهد که توجه به وضعیت قضات در میان مسئولان عالی قوه قضائیه از اهمیت بالایی برخوردار است و علت این توجه، نقش و تاثیر قضات در صیانت از حقوق مردم در پروندههای قضائی است. وی با اعلام اینکه آیتا... لاریجانی در مقایسه با روسای قبلی توجه بیشتری به سالمسازی دستگاه قضا دارد، اقدامات قابل توجهی که در این راستا شده را مورد توجه قرار داد و اظهار داشت: بازرسی پنهان از جمله شیوههای نظارت بر عملکرد قضات است که در دوره آیتا... لاریجانی اتخاذ شد و گزارش اجرای این شیوه در برخی استانها، در مراسم سالگرد قوه قضائیه در سال جاری به محضر مقام معظم رهبری ارائه گردید.
روزنامه ابتکار(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
«ابتکار» مانیفست اصلی اصلاحطلبان را بررسی میکند غایت اصلاح طلبی کجاست؟
زهره احدی
ابهام در تعریف اصلاحات تا به امروز پیامدهای بسیاری برای این جریان سیاسی داشته است. در مرحله نخست، جریان رقیب با استفاده از همین ابهام تهمتهایی همچون براندازی به اعضای این حزب میزنند. علاوه بر این، افراد حامی اصلاحات هم دچار سرگردانی میشوند و از ماجرا و اهداف این جریان سیاسی بیخبر هستند و این روزها هم این جریان سیاسی از نظر تضعیف جایگاه اجتماعی ایام سختی را پشت سرمیگذارند. این اتفاق ابهاماتی را در ذهن ایجاد میکند و سوالاتی هم در خصوص ماهیت اصلاحات به وجود
می آورد؛ هدف اصلی اصلاحات چیست؟ اصلاحطلبان به دنبال دستیابی به چه جامعهای هستند؟ اصلاحات امروز با آنچه در در سال ۷۶ وجود داشت، چه تفاوتی دارد؟
بانگاهی گذرا به تاریخ جمهوری اسلامی به سادگی میتوان به این نکته پی برد که اصلاحات تا به امروز مسیر پر فراز ونشیبی را طی کرده است و به رغم کارشکنیها و مخالفتهایی که از سوی جریان رقیب وجود داشته به آهستگی تغییراتی هم ایجاد کرده است. با این وجود، ابهام و مشکلی که در مانیفست این جریان سیاسی وجود دارد تا به امروز مشکلات بسیاری را برای اصلاحطلبان ایجاد کرده است، جریان رقیب که بیشتر شامل اصولگرایان رادیکال میشود، اصلاحطلبان را به دشمنی با نظام و حاکمیت متهم میکنند و از سوی دیگر، مردم و جامعه هم به دلیل همین ابهام در خصوص حمایت یا عدم حمایت اصلاحطلبان سرگردان هستند. در همین راستا، عبدالله ناصری عضو شورای مشورتی سید محمد خاتمی در گفتوگو با «ابتکار» در رابطه با چارچوب کلی و اصول اولیهای که جریان اصلاحات به آن پایبند است، اظهار کرد: «اگر بخواهم به صورت کوتاه اصلاحات را تعریف کنم؛ اصلاحات گفتمانی مبتنی بر شعارهای اولیه انقلاب اسلامی است که این هم مشخص است، همان شعار معروف استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی اساس جریان اصلاحات محسوب میشود و قانون اساسی را هم میتوان تفسیری از این شعار دانست.» وی در ادامه افزود: «بنابراین بیان روزآمد این شعار، گفتمان اصلاحطلبی است که تلاش کرده تا متناسب با این روزآمد شدن و تحولات جهانی، فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران آن را به روز کند.» وی تصریح کرد: « برهمین اساس است که بر این مسئله تاکید دارند که قانون اساسی اجرا شود. قانون اساسی همه آن باید یک جا دیده و اجرا شود و در نهات اصلاحات به دنبال این است که این اتفاق بیفتد.» این فعال سیاسی اصلاحطلب در خصوص عملکرد جریان رقیب عنوان کرد: «در مقابل بخشی از جریان رادیکال اصولگرا هم به دنبال گفتمان مقاومت یا انقلابی هستند که این گفتمان محتوای قانون اساسی را تهی میکند و آزادی و جمهوریتی که امام(ره)وقانون اساسی مدنظر داشتند، فاصله میگیرد.» وی در رابطه با رویکرد جریان رقیب از قانون اساسی مطرح کرد: «جریان رقیب به دنبال استفاده تک وجهی از بخشی از آرمانهای اسلامی است که به حکومت اسلامی بازمیگردد. البته این هم وجود دارد اما اصلاحات در کنار آن به دنبال جمهوری اسلامی است که این بدان معنا است که رای مردم رسمیتی به نظام سیاسی و قدرت میدهد.»
اولویت اجرای قانون اساسی
در این میان لازم به یادآوری است که جریان رقیب تا به امروز به دنبال حذف کامل جریان اصلاحات بوده است و تاکنون هم با انواع اقسام تهمتها این مسئله را دنبال کردهاند. اگر جریان اصلاحات به دنبال اجرای قانونی است، این دشمنی ریشه در چه مسئله ای دارد؟ ناصری در خصوص این قضیه بیان کرد: «حاکمیت، قدرت و نهادهای انتسابی قدرتمند، طرفدار جریان رقیب هستند و به همین علت نمیخواهد اجازه دهند تا گفتمان اصلاحطلبی تعمیق پیدا کند. غافل از اینکه در دنیای امروز، نسل جدید با استفاده از شبکههای اجتماعی قدرت سخت را کنار میزند و نمی توانند به مانند گذشته در مقابل مطالبات جوانان ایستادگی کنند.» وی در ادامه افزود:« باتوجه به تحولات دنیای امروز باید این حقیقت را در نظر داشته باشیم که با قانون اساسی که ۴۰ سال پیش نوشته شده است،نمیتوانیم نیازهای جامعه امروز را برطرف کنیم و نباید خود را به آن محدود کنیم.» وی تصریح کرد: « در ۳ دهه اخیر،تحولات بسیاری ایجاد شده است، بنابراین من این حق را برای جامعه مدنی مسلم میدانم که اگر یک روزی تقاضا داشته باشد که در قانون اساسی هم بازنگری صورت گیرد. با این وجود، قانون اساسی توان آن را دارد که با اجرای آن جامعه مدنی را آرام کند و نسبت به مفاهیم و نسل اول انقلاب آشنا کند. اما متاسفانه بسیاری از موارد موجود در قانون اساسی تا به امروز نادیده گرفته شده است.»
لزوم توجه به مسائل روز
گفتنی است که تا به امروز صحبت های بسیاری در خصوص ماهیت و ساختار اصلاحات صورت گرفتاست وبرخی از کارشناسان سیاسی معتقدند که این جریان سیاسی قابل ارتقا نیست. با این وجود ناصری عقیده دیگری دارد. این فعال سیاسی اصلاح طلب در این خصوص عنوان کرد: « در مجموع، هم اصولگرایی و هم اصلاحطلبی و یا هر گفتمان سیاسی دیگری قابل ارتقا است البته منوط به اینکه مفهوم دنیای جدید، مدرنیزاسیون و جهانی شدن را درک کرده باشند و با حفظ هویت دینی خود بپذیریم که جامعه دینی ما نمیتواند بین دین و فرهنگ جامعه گسست ایجاد کند.» وی تصریح کرد: «هر گاه این گسست ایجاد شود به دنبال آن رادیکالیسم و سکولاریسم نیز به وجود میآید و این دو منجر به بنیاد گرایی میشود و در ایران هم شاید کم باشند اما این پدیده وجود دارد و مسئلهای غیرقابل کتمان محسوب میشود.» ناصری در ادامه افزود: « تا به امروز هرگاه اصلاحطلبان متناسب با تغییرات جهانی خود را روزآمد کردهاند و اصلاحات موفقتر عمل کرده و با این حساب حامیان بیشتری در جامعه داشته است.» وی خاطرنشان کرد: «شما نمیتوانید ملزومات مدرنیته را در جامعه نادیده بگیرید. انتظارات نسل جدید تغییر کرده است و آزادیهایی را میخواهند که شاید برای نسل انقلاب مهم نبود و در گذشته اهمیتی نداشت که زن به ورزشگاه برود و یا تکخوان زن فعالیت داشته باشد اما در شرایط کنونی این مسائل برای ما و فرزندان ما دارای اهمیت بسیاری است.» وی در رابطه با تفاوتهای اصلاحات با سال ۷۶ مطرح کرد: « اصلاحات تغییری نکرده است و تنها اتفاقی که رخ داده است این است که گفتمان خود را روزآمد کرده است و برخی کلمات مانند نو اصلاحطلبی یا نو اصولگرایی که به کار میبرند، تنها کابردی که دارند اشغال صفحات روزنامه و فضای مجازی است و کاربردی به آن صورت ندارند، اصلاح طلبان چارچوب خود که در حقیقت همان چیزی است که در سال ۷۶ بوده است و تغییری در بنیاد آن ایجاد نکردهاند.» وی در ادامه افزود: «گفتمان اصلاحطلبی به دنبال موقعیتی است تا خود را مطرح کند و تغییراتی ایجاد کند. درست است که اصلاحات با محدودیتهای بسیاری روبرو است اما با توجه به موفقیتهایی که تا به امروز داشته است، میتوانیم به این نتیجه برسیم که این اصلیترین دستاورد گفتمان محسوب میشود و رئیس دولت اصلاحات که به عنوان یکی از رهبران گفتمان شناخته میشود، به تحولات جهانی توجه دارد و سعی میکند در چارچوب قانون اساسی به فعالیت خود ادامه دهد.»
اصلاحات و حاکمیت
تا به امروز، بارها مسائلی همچون دور نگه داشتن اصلاح طلبان از قدرت مطرح شده است. حتی برخی هم معتقدند حاکمیت تمایلی به مذاکره با این جریان سیاسی را ندارد. ناصری در این خصوص گفت: «اصلاحطلبان هیچ گاه در برابر حاکمیت نایستاده است و معتقدند که قانون اساسی راه نجات کشوراست و این را هم که قانون اساسی باید مورد بازبینی قرار گیرد را هم قبول دارند در تمام دنیا چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد اما هیچگاه در برابر ساختار حاکمیت و جمهوری اسلامی نمیایستند.» وی در ادامه افزود: «اما به یک چیز باور دارند؛ هر جریان فکری که به قدرت میرسد باید بر اساس خواست و اراده ملت فعالیت کند و این را امام هم فرمودهاند و در قانون اساسی هم آماده است و نباید رویکرد ایدئولوژیک نسبت به مطالبات مردم داشت.» این فعال سیاسی اصلاحطلب تصریح کرد: « اصلاحطلبان معتقدند که جامعه وارد دوران جدیدی شده است، ما با ساختارشکنی مخالفیم اما مطالبات مردم را هم نباید نادیده گرفت و این را هم قبول کنید که بسیاری از اقدامات ساختارشکنانه که تا به امروز شکل گرفته است، نتیجه مطلوبی نداشت.» وی خاطرنشان کرد: « در گذشته هم وقتی انقلاب صورت گرفت، امام با این رویکرد مخالفت کردند. زمانی که جامعه تغییر میکند، حاکمیت باید بداند که به جای سرکوب و برخورد مطالبات را جدی بگیرند و برای آن برنامهریزی داشته باشند و این مشکلی است که در تمام نهادهای انتسابی وجود دارد و فکر میکنند که اگر چند نفر روسری از سر برداشتهاند با نظام مخالفت دارند. حکومت باید به گونهای عمل کند که افکار و عقاید بازنشر شود.»
مسیر اصلاحات
یکی دیگر از مشکلاتی که اصلاح طلبان این روزها با آن درگیر هستند، مسئله ناامیدی بخشی از جامعه نسبت به کارآمد بودن اصلاحات است. در حقیقت همین زمانبر بودن ایجاد تغییر و اصلاح دراین قضیه دخیل است. ناصری در این رابطه اظهار کرد:
« شاید تنها ۲۰ درصد قدرت در دست این گروه باشد. با این اوصاف، با چنین شرایطی، ایجاد تغییر زمانبر است و مردم باید بدانند که راه اصلاحات و ایجاد تغییر از صندوق های رای عبور میکند.» وی در ادامه افزود: «بخشی از مردم با صندوقها رای قهرند اما باید بدانند راهی جز شرکت در انتخابات و گزینش افراد اصلاحطلب ندارند.» این فعال سیاسی اصلاحطلب خاطرنشان کرد: «تجربههای تاریخی نشان داده است که در صورت عدم مشارکت و همراهی مردم با اصلاحات آینده خوبی در انتظار کشور نخواهد بود.»
روزنامه ابتکار(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
«ابتکار» تحقیق موسسه گالوپ مبنی بر اینکه «ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند» را بررسی میکند
بغض فرو خفته ، آتش پنهان خشم
سوسن نوری- «ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند.»؛ ایستادنمان روی سکوی نخست خشمگینترین کشور دنیا در تحقیق موسسه نظرسنجی «گالوپ» بهانهای است تا این پرسش را مطرح کنیم که چرا؟ اینهمه عصبانیت ما از کجا نشات میگیرد یا فوران چه بغضی در اجتماع است که حالا دارنده چنین مقام شرمگینانهای در جهان شدهایم؟
نکته جالب اینجاست که پاسخ به این سوالات از سوی بسیاری از ما چندان هم سخت نیست؛ در مصاحبتی کوتاه با افراد میتوان متوجه این موضوع شد، اما همچنان پرسش پابرجاست اینکه چرا وقتی در موقعیت بروز خشم قرار میگیریم کنترل آن و تسلط بر خود سخت میشود؟ «نشت بغض اجتماعی حاصل از مشکلات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی» پاسخی است که حمید شاکری، جامعهشناس فرهنگی به «ابتکار» میدهد. او در توضیح بیشتر میگوید: «درحال حاضر جامعه ایران با چنین بغضی روبرو شده که هرازگاهی بروز و ظهور میکند و خدایی ناکرده ممکن است فوران کند که نوع آن از هر فردی به فرد دیگر متفاوت است، علت چنین اتفاقی ریشه در تهی شدن جامعه از نیروهای مرجع دارد. وقتی متفکران، نخبگان و روشنفکران که به تولید اندیشه و فکر و ایجاد گفتمان عقلانی و علمی کمک میکنند دیگر نقشی در جامعه نداشته باشند مکانی همچون فضای مجازی جایگزین چنین افرادی میشوند، با این توضیح که این فضا، منفی صرف نیست اما نمیتواند جایگزین کامل و مناسبی باشد. در چنین وضعیتی بین آنچه باید باشد و آنچه هست تعارض به وجود میآید و در این مرحله «مسئله» ایجاد میشود. اطلاعات عمومی شهروندان بالا میرود و توهمهای ناشی از مقایسه با زندگی دیگران و گذشته ایرانیان پررنگ خواهد شد درحالی که همه اینها با واقعیت زندگی فعلی در تضاد است بنابراین «بغض اجتماعی» شکل میگیرد. در اینجا فرد آنچه آرزو داشته و به آن دست نیافته است را به طرق مختلف بروز میدهد.»
فرض یک موقعیت در زندگی روزمره شاید به فهم بهتر اظهارات این جامعهشناس کمک کند. شاکری توضیح میدهد: «در جامعه عصبی، افراد در بزنگاههای مختلف مثل رانندگی، مسافرتهای شهری در مترو، تاکسی و اتوبوس و در صفهایی همچون نانوایی و تهیه بلیت خشم خود را نشان میدهند که از این دست موارد در جامعه ایران زیاد به چشم میخورد. علت دیگر چنین وضعی، عدم آموزش زندگی جمعی و ترویج فرهنگ مدارا است. به عبارت دیگر، پذیرش غیر دیگری که با من متفاوت است نقش مهمی در حضور مطلوب هر فرد در جامعه دارد. در واقع، باید دیگری را به رسمیت بشناسیم تا جامعهپذیری و تربیت اجتماعی معنا پیدا کند. در اینجا اهمیت نقش نهاد خانواده، آموزشوپرورش و رسانهها نمایان میشود چراکه هر یک از اینها میتوانند هر فرد را با موضوع تربیت اجتماعی آشنا کنند. در جامعه فعلی، هر سه نهاد و بهطور مشخص صداوسیما در این زمینه کمکاری و حتی خلاف آن را به جامعه منتقل کردهاند. نمود چنین رویهای در فیلمها و سریالهایی که از این رسانه پخش میشود کاملا مشهود است چراکه بهطور غیرمستقیم خشونت را آموزش دادهاند. از سوی دیگر، خانواده نیز نقش مهمی در فرآیند جامعهپذیری اعضای خود دارد با این توضیح که وقتی یک خانواده مشکلاتش را با گفتوگو با سایر اعضای خانواده حل کند در نهایت جامعه را با این فرهنگ آشنا کرده است. وقتی هر شهروند با منطق گفتوگو پیش برود در موقعیتهای بروز خشم با «خود» و درون «خود» صحبت میکند که الان در شرایط عادی نیستم و هر رفتار و گفتاری ناشی از خشم «من» است.»
روانهای بهم ریخته در نبود شادی
اما واکنش مردم به اعلام خبر موسسه گالوپ مبنی بر اینکه «ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند» نیز قابل تامل است. «مهرنوش» شهروند ۳۹سالهای است که در اینباره به «ابتکار» میگوید: «من قبول دارم که ایرانیها جزو عصبانیترین افراد جهان هستند. علت آن هم در درجه اول این است که چه کسی به ایرانیان مهارتهای زندگی را آموزش داده است؟ بخشی از این مهارتها کنترل هیجاناتی همچون خشم است. در حقیقت، افراد نحوه کنترل حالت عصبی را نمیدانند و یاد نگرفتهاند.» به عقیده او، «یکی دیگر از مشکلاتی که در ایران وجود دارد، نبود شادی است. شادیهایی که مردم با آن زندگی میکردند زیر سایه مشکلات اقتصادی و سیاسی به حداقل رسیده و نبود این شادی در روان انسانها تاثیرگذار بوده است در نتیجه حالتهای عصبی را در آنها زیاد میکند. از سوی دیگر، مشکلات اقتصادی باعث شده که برخی برای تامین هزینههای زندگی دو و گاها سه شیفت کار کنند، خستگی ناشی از کار و نبود تفریح میتواند کنترل اعصاب را سخت کند و با یک جرقه کوچک اجتماعی این خشم بیرونریز شود. من هم مانند بسیاری از ایرانیها کنترل خشم را آموزش ندیدهام به همین دلیل در خیلی موارد به سختی خودم را کنترل میکنم و حتی عصبی هستم.»
مردم به قانون اعتماد ندارند
«پویا» شهروند دیگری است که ساکن سوئد است. او که ۳۵ساله است برخلاف «مهرنوش» به گفته خودش در کنترل خشم خود موفق است البته او هشت سالی هست که در ایران زندگی نمیکند. «پویا» در اینباره به «ابتکار» میگوید: «من فکر میکنم مسائل اقتصادی و فرهنگی و عدم اعتماد به قانون در ایران موجب شده تا خشمگین باشند البته خودم معمولا عصبانی نمیشوم و درونگرا هستم.» او درباره رفتار مردم سوئد در موقعیتهای اجتماعی توضیح میدهد: «سوئدیها بسیار مردم آرامی هستند و با اجرای قانون و بیمه بسیاری از مشکلاتشان را حل میکنند.»
ادبیات مسئولان بهعنوان الگو مناسب نیست
اما «رضا» که ۴۲ساله است از دیدگاه دیگری به این قضیه مینگرد. او به «ابتکار» میگوید: «ادبیات هر یک از مسئولان و سران مملکت بر رفتار و تفکر اقشار مختلف جامعه تاثیر مستقیم میگذارد که در چند سال اخیر این موضوع مهم در مورد مسئولان کشورمان رعایت نمیشود درحالی که این اشخاص در جایگاه الگو میتوانند باشند و جهتدهی بخشی از ادبیات و فرهنگ جامعه را به دست بگیرند. البته مسئولان از مردم تاثیر میگیرند و رابطهای دو سویه است.»
او تا حدودی با نظر «مهرنوش» در زمینه نبود شادی و اثر آن در بروز خشم همعقیده است و میگوید: «عدم وجود شادی و خنده در بین مردم از دیگر دلایل عصبانی بودن یک جامعه است و بالعکس وجود غم، گریه و زاری و عزا، که این نیز بر روحیه و خلق مردم تاثیر زیادی میگذارد. از سوی دیگر، وقتی بسیاری از مردم سر سفرههایشان نان ندارند، دزدی و دعوا افزایش پیدا میکند، اشاعه دروغ، زرنگی و کلاهبرداری از دیگر مواردی است که حس اعتماد را در جامعه کاهش میدهد و نتیجه آن بروز خشونت در جامعه است.»
«رضا» به مواردی اشاره میکند که در صحبتهای «نیما» هم به آنها اشاره میشود. او به «ابتکار» میگوید: «عصبانیت ایرانیها برگرفته از موضوعات اجتماعی روز مانند مشاهده هر روزه و فراوان متکدیان، کودکان کار و دستفروشان در خیابانها و انتشار زیاد اخبار بد و منفی و استرسهای ناخودآگاه ناشی از آن همه و همه در بروز خشونت نقش دارند.»
بیشتر از حد انتظارم خشمگین میشوم
اما «مریم» دیگر شهروندی است که برای عصبانیت راهکار خودش را ارائه میدهد و به «ابتکار» میگوید: «برای کنترل خشم سعی میکنم سکوت کنم، کمی از شرایط بهوجود آورنده خشم دور شوم، نفس عمیق بکشم و کلمات مثبت را تکرار کنم اما باید اعتراف کنم بیشتر ازحد انتظارم خشمگین میشوم.»
همه این اظهارات نشان میدهد شهروندان نسبت به خشونت درونی جامعه ایران و مهار نشدن آن آگاه هستند و قبول دارند که عصبانیت را زیاد میبینند و حتی خودشان هم در کنترل آن چندان موفق نیستند در چنین وضعی آموزش نقش مهمی پیدا میکند، آموزشی که باید از همان دوران کودکی به افراد داده شود تا به مرور در او تبدیل به رفتار شود اما این موضوع از نکاتی است که سالها از چشم مسئولان مغفول مانده و بودجههای تخصیصی برای چنین برنامههایی هم اندک است و البته همتی هم از سوی مسئولان برای رفع چنین آسیبهایی در جامعه وجود ندارد. آمارهای پزشکیقانونی و پلیس آگاهی همگی موئد این موارد هستند درحالی که با برنامهریزی و تزریق روحیه شادی و امید در میان مردم میتواند آستانه تحمل افراد را بالا ببرد و زندگی را برای همه ما در جامعهای سالم، متعادل و امن فراهم کند.
روزنامه جوان (۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
چله یک انقلاب در تحریم
درجا زدن، عقبگرد و فساد؛ حکایت ساختار بیماری بود که نه در عدلیهاش خبری از عدل بود و نه در بهداریاش از بهبود و بهداشت. منابع طبیعی این مملکت تا جایی که به منافع بیگانگان بند بود، تاراج میشد تا چرخهای صنعت اربابهای امریکایی و اروپایی شاه بچرخد و وقتی به مردم خودمان میرسید، آب و فاضلاب به هم میآمیخت تا آب سالم از گلوی مردم کشورمان پایین نرود و بیماریهای واگیر فراگیر شود. نبود دوا، درمان و واکسیناسیون هم آنها را فراگیرتر کند و مردم به ستوه آمده از این همه کاستی هیچ ملجئی برای پناه بردن و دادخواهی نداشتند که سگ امریکایی بر شهروند ایرانی برتری داشت. اینگونه بود که مردم کشورمان خسته از اوضاع دگرگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بر ساختار بیمار طاغوت برآشفتند و به رهبری معمار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) در مسیر رشد و بالندگی قدم گذاشتند. حالا انقلابمان ۴۰ساله میشود و در چلگی جاودانهترین حرکت تاریخی مردم کشورمان برخی شاخصهای اجتماعی را در دوران قبل و بعد از انقلاب مورد بررسی قرار دادهایم تا یادمان نرود انقلابمان چگونه ما را به عزت رساند و چرا باید «انقلابی بمانیم».
حرکت در مرز دانش پزشکی جایگزین دکتر وارداتی !زهرا چیذریهر چند هدف مردم از قیام علیه رژیم ستمشاهی نه به ارزشها و هنجارهای حاکم و مبارزه با حاکمیت طاغوت بود، اما همین حاکمیت با وجود وابستگی شدیدی که به بیگانگان داشت از تأمین حداقلهای بهداشت و سلامت برای مردم کشورمان هم ناتوان بود و این مسئله موجب شده بود تا اوضاع بهداشت و سلامت مردم کشورمان روزگار نابسامانی را سپری کند، اما انقلاب اسلامی ایران با دستاوردی به عظمت «ما میتوانیم» و رفع وابستگیها بلندترین گامها را برای رسیدن به ایدهآلهای بهداشت، درمان و سلامت برداشت تا نه فقط در حوزههای بهداشت و درمان گام به گام پیشرفتهترین کشورهای جهان پیش رویم، بلکه در برخی موارد حتی به الگویی برای سایر کشورهای دنیا تبدیل شویم و دیگر هیچ بیماری ناگزیر نباشد تا برای درمان بیماریاش به خارج برود. از فقدان آب سالم تا دکتر وارداتی
در زمان سقوط رژیم شاهنشاهی در سال ۱۳۵۷ تنها ۱/۵ میلیون نفر (۴درصد) از جمعیت ایران، تحتپوشش آب و فاضلاب که رابطه زیادی با سلامتی و بهداشت جامعه دارد، قرار داشتند؛ روستاهای ایران بهطور مطلق از هیچ سیاستی در رابطه با آب و فاضلاب پیروی نمیکردند و از این جهت مستقیماً در مقابل خطر ابتلا به انواع بیماریها قرار داشتند. تعداد مشترکان آب شهری – آب سالم و بهداشتی- در سال ۱۳۵۷، ۲/۷ میلیون رشته بود. این در حالی است که بسیاری از بیماریهای عفونی مانند بیماریهای حصبه، وبا، بیماریهای کبدی، تراخم، زخمهای پوستی، اسهال خونی، کرمهای رودهای، بیماری خواب تب زرد و دهها بیماری دیگر ناشی از مصرف آبهای آلوده است. پیش از انقلاب پوشش واکسیناسیون در کشور ۳۰درصد بود. شاهد شیوع بیماریهای مختلف به ویژه بیماریهای عفونی بودیم؛ بهطوریکه بیماری تراخم که از طریق حشرات منتقل میشد در کشور شایع بود و منجر به نابینایی افراد میشد. شرایط درباره این بیماری بهگونهای بود که حتی هندوستان در مرزهای ایران قرنطینه ایجاد کرده بود. همچنین در تبریز ۱۰۰ سال پیش عده زیادی از مردم به دلیل شیوع بیماریهای عفونی از جمله طاعون از بین میرفتند؛ بهطوریکه جمعیت این شهر به دلیل شیوع این بیماری به یک سوم کاهش یافت. قبل از پیروزی انقلاب میزان مرگ و میر مادران در کشور ۱۳۰ مورد در هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت بود. همچنین میزان مرگ و میر کودکان ۱۰۳ نفر به ازای هر هزار نفر بود و این تعداد در روستاها به ۱۳۱ نفر میرسید. میزان امید به زندگی در قبل از انقلاب در زنان ۵۷ سال و در مردان ۵۵ سال بود. قبل از انقلاب اسلامی در شهرهای بزرگ و حتی ۱۰ شهر برتر کشور پزشک متخصص وجود نداشت یا فقط چند ماه از سال پزشک متخصص در آنجا بود. در ابتدای انقلاب ۷ هزار پزشک متخصص در کشور حضور داشت و برای جبران این کمبود پزشک ناگزیر بودیم تا از پزشکان هندی و پاکستانی استفاده کنیم و تنها ۶۰ هزار دانشجوی پزشکی در کشور وجود داشت. علاوه بر این تنها یک میلیون و ۸۰۰ هزار نفر تحت پوشش بیمه بودند و نرخ تولید دارو در کشورمان ۲۵درصد بود. حرکت پا به پای برترینها
دوران بعد از انقلاب اما با انقلابی در حوزه بهداشت، درمان و سلامت مواجه شدیم. اکنون ایران بالاترین درصد دستیابی به آب آشامیدنی سالم را در خاورمیانه دارد؛ تخمینزده شده است که ۹۲درصد از جمعیت یعنی صددرصد شهرنشینان و ۸۰ درصد روستاییان به آب آشامیدنی سالم دسترسی دارند. درحالحاضر پوشش واکسیناسیون در کشور صددرصدی است. مرگ و میر نوزادان در هر ۱۰۰ هزار تولد به ۹/۶ رسیده است. در گزارش سال ۲۰۰۸ سازمان جهانی بهداشت، از طرح شبکههای بهداشت و درمانی ایران بهعنوان یک پک طرح برتر و الگو نام بردند. چند سال پیش حتی امریکاییها نیز از این مدل الگوبرداری کردند و در قسمتهای کمتر توسعه یافته استفاده کردند. آنطور که ایرج حریرچی، سخنگوی وزارت بهداشت میگوید هماکنون امید به زندگی ایرانیان برای زنان ۷۸/۴ سال و مردان ۷۳/۸ سال است. افزایش ٢۵سال امید به زندگی در چند دهه اخیر پیشرفت بسیار چشمگیر و شاخص خیرهکنندهای ناشی از بهبود زیرساختهای مسائل اجتماعی و اقدامات سلامتی در چند دهه گذشته است. در حال حاضر تعداد پزشکان متخصص در کشور به ۴۵ تا ۴۷ هزار نفر رسیده است و در حوزههای مختلف پزشکی همپای پیشرفتهترین کشورهای دنیا حرکت میکنیم. انجام انواع اعمال پیوند عضو، پیشرفتهای قابل ملاحظه در حوزه استفاده از سلولهای بنیادی از جمله پیشرفتهترین عملهایی است که ایران توانسته در آنها خوش بدرخشد. هماکنون ۹۷درصد داروهای موردنیاز کشور تولید داخل است و بخش مهمی از وابستگیهای داروییمان رفع شده است.
هرج و مرج محیطزیستی شاه وضع مالیات سبز انقلاب
ابراهیم مشیریاندر این مدت ۳۹ سالی که از انقلاب گذشت، نگرش جهان به محیطزیست دگرگون شد. در ایران هم تحولاتی جدی پدید آمد و طی این سالها موضوع محیطزیست آرامآرام جای خود را نهتنها در مؤسسات آموزشی، علمی و تحقیقاتی، بلکه در اندیشه راهبردی دولتها هم باز کرد. امروز مسئله محیطزیست و بهخصوص خطراتی که توجه نکردن به آن در جهان به وجود آورده و خواهد آورد، موضوعی نیست که بتوان به آسانی از کنار آن گذشت. هرج و مرج حکومتی
پیش از انقلاب متأسفانه از متخصصان کافی در حوزه محیطزیست برخوردار نبودیم و بسیاری از مدیران و افراد مسئول، تخصص در زمینه محیطزیست نداشتند. در سالهای ۵۶ و ۵۷ هم به دلیل هرج و مرج و اعتصابی که در کشور بود، محیطزیست دستخوش سوءاستفادههایی شد. دیگر معضلات مهم زیستمحیطی در قبل از انقلاب عبارتند از: در تصویب مصوبهها و اجرای پروژهها به هیچ عنوان قوانین و ارزیابیهای زیستمحیطی رعایت نشد. بسیاری از قوانین و مقرراتی که به صراحت در طول سالها در کتابچههای قانونی زیستمحیطی کشور آمده بود، به خصوص در سال ۵۷ نقض شد. کمتر از هزار تصفیهخانه فاضلاب واحدهای صنعتی در کشور وجود داشت. اصلاح الگوی کشت و آبیاری کشاورزان در روستاها و بهخصوص حاشیه دریاچهها که امروز عواقب آن را میبینیم، به کل مجهول بود. تعداد واحدهای صنعتی و تولیدی مشمول ارائه برنامه عملیاتی مدیریت پسماند در کشور حدود ۸۲۰ واحد بود، در حالیکه اکنون ۶ هزار و ۱۴ واحد صنعتی مشمول این برنامه هستند. سوزاندن روزانه ۱۶۵میلیون فوت مکعب گاز ترش و افزایش آلودگی هوای ناشی از آن و تعداد اندک سطح پایش و کنترل آلایندگیهای واحدهای صنعتی، نبود حمایتهای لازم از پویشهای مردمی برای گسترش آگاهی و مشارکت شهروندان در حفاظت از محیطزیست، هدایت فاضلاب برخی شهرها و روستاها به دریاچههای اطراف به دلیل نبود سیستم جمعآوری و هدایت فاضلاب و تصفیهخانه مرکزی. ۱۰۰۰ مگاوات نیروگاه و مالیات سبز
پس از انقلاب با تحقق اصل پنجاهم قانون اساسی به منظور حفاظت از محیطزیست اقدامات خوبی صورت گرفت. از جمله اقدامات مهم در این زمینه عبارتند از: افزایش تولید انرژی خورشیدی و بادی به ٣۵٠ مگاوات و امضا قرارداد ساخت هزار مگاوات نیروگاه تجدیدپذیر دیگر در ایران.افزایش مناطق تحت حفاظت سازمان با مصوبات شورایعالی حفاظت محیطزیست برای حفظ ذخایر زیستی کشور، تصویب مالیات سبز؛ واحدهای آلاینده محیطزیست براساس شدت، مدت، نوع و مکان آلایندگی، مشمول مالیات سبز تا رفع آلایندگیها شدهاند. رشد ۷۲درصدی پایش محیطزیستی صنایع و خدمات کشور نسبت به سال ۵۷ و افزایش تصفیهخانه فاضلاب واحدهای صنعتی به ۴ هزار و ۵ تصفیهخانه. احداث کانال انتقال ۱۵۰میلیون مترمکعب آب کارون در سال به تالاب شادگان خوزستان.ارزشیابی و ارائه کارنامه عملکرد دستگاههای دولتی در کاهش مصرف انرژی، آب و کاغذ براساس آییننامه مدیریت سبز.افزایش جرایم شکار و صید حیاتوحش تا ۱۰برابر پیش از انقلاب، با مصوبه شورایعالی حفاظت محیطزیست. عدالت در مسلخ سفارشات دربار کجا قوهقضائیه مستقل انقلاب کجا
نیره ساریقضاوت، حکمیت یا به زبان سادهتر حلوفصل دعاوی از جمله موضوعات مهمی بوده که بنا بر ضرورت رفع و رجوع اختلافات از دیرباز در تاریخ ایران وجود داشته و در هر دورهای به یک نحو و با یک برچسب یا اسم شناخته میشده است؛ از عدلیه در دوران قاجار گرفته تا دوران پهلوی و در نهایت دوران فعلی که دادگاههای مختلف زیرنظر نهادی مستقل به عنوان قوهقضائیه به حلوفصل اختلافات و دعاوی حقوقی رسیدگی میکنند. شادی تفاوت دوران فعلی و دوران قبل به یک نقطه برمیگردد و آن هم نحوه رسیدگی به شکایات و اختلافات است که در قیاس دوران قبل و بعد از انقلاب میتوان گفت امروزه مردم حتی قادر هستند شکایت خود را از دستگاههای دولتی نیز به مراجع قضایی ارائه دهند، اما در دوران طاغوت نهتنها چنین اقدامی صورت نمیگرفت و مردم عادی نمیتوانستند به حق خود برسند، بلکه نهاد قضایی لحظهای از دخالتهای سیاسی دربار و حکومت رها نبود، هر چند که همچنان نیز در دوران فعلی کاستیهایی چون اطاله دادرسی وجود دارد، اما برخلاف دوران قبل از انقلاب، میزان اعتماد مردم به این نهاد و اطمینان از حصول نتیجه با وجود همه کاستیها، افزایش غیرقابل چشمپوشی داشته است. فساد پهلوی در قضا
رژیم پهلوی در کنار خیانتهای فراوانی که در عرصههای گوناگون از جمله سیاست خارجی و داخلی داشت، در حوزه قضایی نیز دچار بحران بود و توانی برای اجرای عدالت نداشت. هرچند که مفاسد خاندان پهلوی در چنین نوشتاری نمیگنجد، اما فارغ از اطرافیان دور و دایره تشکیلدهنده دربار که در خاطرات خود به نقلهای مختلف از این بیعدالتی اشاره کردهاند، دست راستیهایی چون اشرف پهلوی نیز در مفاسد عدیده اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی زبانزد خاص و عام بودند، اما کسی حتی یارای سؤال کردن از وی را نداشت و بالاتر از آن انگیزهای از سوی رژیم برای برخورد و اجرای عدالت وجود نداشت! اگر هم مواردی در تریبونها گفته میشد، نمایشهای ظاهری برای دست و پا زدن جهت حفظ سلطنت بود، نهانگیزه مقابله قاطعانه با فساد و اینجا همان نقطه آغازی بود که رژیم پهلوی را سرنگون کرد. استقلال نهاد قضاوت
پس از دوران انقلاب اسلامی با مجموعهای بهنام قوهقضائیه مواجه شدیم که به لحاظ قوانین اجرایی نسبت به قبل پیشرفتهتر بوده و قابل مقایسه نیست؛ بهطور مثال ما در گذشته فقط مجازاتهای عمومی داشتیم و بسیاری از مجازاتهایی که به عنوان تعزیر و احکام به عنوان حدود شرعی بودند، به طور کلی در قانون وجود نداشت، اما پس از پیروزی انقلاب قوانین بر اساس فقه و شریعت اسلام تعیین شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در قانون اساسی مقرر شد که رئیس قوهقضائیه مستقیماً توسط شخص رهبری منصوب شود و این موضوع در حقیقت ضامن استقلال قوهقضائیه است و در ادامه تمامی انتصابات قضات در دستگاه قضایی با هر سمتی ذیل امضای رئیس قوهقضائیه انجام گرفته و میگیرد. نهاد قضایی با هدف مثلاً اجرای عدالت در رژیم پهلوی با رسیدگی نکردن به اتهامات افراد فاسد و آلوده زمینهساز نارضایتی گسترده مردم را فراهم آورد، اما قوهقضائیه در جمهوری اسلامی با برخورد شدید با همان متهمان در هر لباس و رتبهای اعتماد عمومی را به دست آورد و باعث تقویت نظام مقدس اسلامی شد.
روزنامه شرق(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
پیشنهاد تاخت پول گمشده با اعدام
در گفتوگویی یکساعته با کاظم پالیزدار، دبیر ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی، جزئیات چندین پرونده فساد اقتصادی بررسی شد. از پرونده پرافتوخیز بابک زنجانی تا تلاش برای کنترل قاچاق در این گفتوگو مورد بررسی قرار گرفت. امیدبخشترین بخش سخنان این مقام مسئول، نوید او برای حذف پدیده زندانخوابی بود. زندانخوابی پدیدهای است که بیشتر در حوزه قاچاق کالا رخ میدهد. افرادی که از نظر معیشتی وضعیت نابسامانی دارند، جرمی را بر عهده میگیرند که اصلا مرتکب آن نشدهاند. زندانخوابها کسانی هستند که بهازای دریافت پول، مسئولیت محموله قاچاق کالا را پذیرفته و دوسالی به زندان میروند. از آنجا که جریمه تعیینشده برای این جرم زیاد نیست، روزبهروز بر تعداد زندانخوابها افزوده میشود اما این مقام مسئول در مصاحبه خود با «شرق» نوید داد که با تلاش ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، پس از انجام کار کارشناسی، پدیده زندانخوابی در ایران برچیده خواهد شد. او همچنین درباره وضعیت بابک زنجانی سخن گفت و از تلاش برخی وابستگان او برای تاختزدن مجازات اعدام این مفسد اقتصادی که هنوز هم ابهامات و پیچیدگیهای زیادی در شیوههای ارتکاب به فساد اقتصادیاش وجود دارد، بهازای برگرداندن پولهای ایران خبر داد. البته پالیزدار تأکید کرد که مذاکراتی هم با مرتبطان بابک زنجانی انجام شده اما مدعیان هیچ پولی در جیب نداشتهاند. مبارزه با فساد اقتصادی یکی از پیچیدهترین کارهایی است که دولتها با آن مواجه هستند. به تعداد ایدههای خلافکارانهای که در ذهن هر فرد شکل میگیرد، راه برای فساد جدیدی باز میشود به همین دلیل پالیزدار در مصاحبه خود از بیان جزئیات بسیاری از پروندههای مبارزه با مفاسد اقتصادی خودداری میکند، اما تأکید کرد اگر نظام آموزشی به افراد بیاموزد که به مال دیگران دستدرازی نکنند، قطعا دنیای سالمتری پیشرو خواهیم داشت. این مقام مسئول همچنین به گوشههایی از تلاشهای دولت برای اجرای طرح پیشگیری از مطالبات معوق بانکی اشاره کرد که با مقاومتهایی از سوی برخی افراد برای اجرا روبهروست. او گفت: اگر این مقاومتها ادامه یابد، نام این افراد را منتشر خواهد کرد. مشروح گفتوگو با دبیر ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی در ادامه میآید.
چه پروندههایی در این مجموعه بررسی میشود و کار ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی چیست؟
ما در این ستاد قرار نیست به پروندهها رسیدگی کنیم. ستاد مرجع هماهنگی برای مبارزه با مفاسد اقتصادی است؛ محکمه رسیدگی به پروندهها نیست. رویکردهای ما با دستگاههای اجرائی و قضائی که هر کدام وظیفه خود را انجام میدهند، باید متفاوت باشد. نگاه حاکمیتی به مفاسد اقتصادی داریم. مجری نیستیم. بیشتر سعی میکنیم روی سیاستگذاری و روشهای مبارزه با فساد کار کنیم. ساختارها را بررسی و گلوگاهها را شناسایی کنیم. پروندههایی که شکل میگیرد و مظاهر فسادی که ایجاد میشود، بر پیگیری در برخورد با آنها و چگونگی رسیدگی به آنها نظارت میکنیم. خودمان فینفسه پرونده تشکیل نمیدهیم و به مرجع قضائی ارسال نمیکنیم اما همه چیزهایی که در کشور افتاده است، ردپایی هم در اینجا دارند و ما درباره آن مطلع هستیم. ویژگی خاصی که آقای جهانگیری بهعنوان معاون اول رئیسجمهور و رئیس من دارند، این است که در موضوع اخبار و اطلاعات در حوزه رسانه خیلی فعال و حساس هستند. همه حوزههای رسانه را رصد میکنند. غیر از اینکه اطلاعرسانی دفتر خودشان را مطالعه میکنند، خودشان نیز شخصا در اوقاتی که وقت آزاد دارند، سایتها را رصد میکنند و به محض اینکه خبری در حوزه رسانه مطرح میشود، اگر در حوزه تخصصی من باشد، از من میخواهند موضوع را بررسی و گزارش کنم.
در پرونده بابک زنجانی ورود کردهاید؟ در چه مرحلهای است؟ امکان بازگرداندن اموالی که بابک زنجانی در مدت فعالیتش جمع کرده است، وجود دارد؟
پرونده زنجانی یک پرونده پیچیده است. شاید بسیاری از نکات مبهم آن هنوز باز نشده باشد. برای ما، دستگاه قضائی و سایر نهادها، برخی ابعاد این پرونده باز نشده است.
تمام پول نفتی که معامله کردهاند، از ایران خارج شده است؟
آنچه در ایران بود، در چند ماه اول در اختیار ما قرار گرفت. پرونده زنجانی خیلی پیچیده است. بخشی از پولهایی که زنجانی از بیتالمال برداشته، حیف شده است. این بخش از پولهای حیفشده، خیلی محدود است. نمیتوانیم بگوییم این همه پول حیف شده است. مثلا زمین شهرک غرب را به قیمت کارشناسی نخریده و با بدهبستانی که کرده، گرانتر خریده است.
چقدر گرانتر خریده است؟
عدد و رقمها در خاطرم نیست. یا مثلا شرکتی که در ترکیه برای حملونقل خریده است، ارزش واقعی آن چیزی نیست که برایش پول پرداخته است. شرکت هواپیمایی وی در خارج از کشور به همین شکل است. چون منابع مال خودش نبوده، دل نسوزانده است. بخشی از این منابع حیف شده است. عدد آن مشخص است و نمیتواند زیاد باشد. این عدد بخش کوچکی از درآمدهای حاصل از نفتی بوده که در اختیارش قرار داشته و به خارج از کشور رفته است. پول آن باید برمیگشته اما برنگشته است. پرونده پیچیدهای است. عدهای از مرتبطان ایشان در خارج از کشور ادعا کردند که ما میتوانیم کمک کنیم و این پولها را برگردانیم. البته حرف بزرگی است که تاکنون عملی نشده است.
آنهایی که مدعی هستند پولها را برمیگردانیم، چگونه این کار را انجام میدهند؟ پولها در جایی ذخیره شده و قرار است بازگردانده شود؟
میگویند پولها را در یک حساب مشترک میگذاریم. بعدا وقتی به شما ثابت شد که پول در اختیار ماست، زنجانی را حداقل دیگر اعدام نکنید یا فلان کار را نکنید یا او را آزاد کنید. ما در وهله اول به آنها اعلام کردیم که جلو بیایند و حسننیت خودشان را نشان دهند.
دیگر چه پیشنهادهایی درباره زنجانی داشتهاید؟
پیشنهاد که زیاد بوده، اما بیشتر در حد حرف بوده است. ما میگوییم جلو بیایید. وقتی به آنها اجازه میدهیم که جلو بیایند، میبینیم که دستشان خالی است. چیزی که به عمل و عملیاتیشدن نزدیک باشد، بهجز مواردی که خودمان کشف کردیم و از قبل اطلاع داشتیم و نهایتا برخی متهمان مرتبط که با او همکاری کرده و از قبل اعتراف کرده بودند، وجود ندارد. تا الان غیر از این، چیز بیشتری ندیدهایم.
حجم کل اعتباراتی که توسط بابک زنجانی ناپدید شده، چقدر است؟
کل این پرونده ۲٫۲ میلیارد یورو بوده است. ۱٫۷ تا ۱٫۸ میلیارد یورو تسهیلات ارزی در اختیار بابک زنجانی قرار گرفته است. بخشی نفت و محمولههای نفتی بوده است که واگذار کرده و پول آن به چرخه بازنگشته است. بخشی میعانات گازی بوده است و این منابع از بین رفت.
شنیده شده که یک پرونده بزرگتر از اختلاس سههزارمیلیاردی مهآفرید خسروی در جریان است. البته اطلاعات بیشتری نداریم. این خبر صحت دارد؟
استناد شما به کدام خبر است. بعضی اخبار غیرواقعی هستند. تا جایی که من میدانم چنین چیزی نیست. شما بگویید استناد به کدام خبر است تا من بگویم اطلاعات دارم یا نه. من نمیدانم چیست ولی میخواهم بدانم استنادتان به چیست. مثلا به نقل از سخنان شخص خاصی این مسئله را مطرح میکنید یا نه. ما که تا الان گزارشی نداشتهایم.
اختلاسی بزرگتر از اختلاس بابک زنجانی و مهآفرید خسروی گزارش نشده است؟
ادعا هست. یک پرونده تازه در دست بررسی داریم. درباره زمینهای اطراف تهران است. حقوق دولت در سالیان متمادی پایمال شده است. یکی از مقامات قضائی میگفت حجم آن خیلی زیاد است. متأسفانه در کشور طبل فساد صدایش از خودش بیشتر است. این خوب نیست. این اتفاق برای مردم و افکار عمومی خوب نیست. بیاعتمادی را در جامعه ترویج میکند. ضرر آن برای تمام کسانی است که به این کشور و جامعه تعصب دارند. افراد تحت هر موقعیتی، همسو یا غیرهمسو با نظام ضرر میکنند. فساد همه جای دنیا وجود دارد. رئیسجمهور آمریکا مظهر فساد است. فرار مالیاتی، بدهی مالیاتی، بدهی بانکی، رانتخواری و... را در کارنامه خود دارد و مظهر فساد است. اما اینقدر صدای آن را درنمیآورند و یککلاغ چهلکلاغ نمیکنند. میگوییم آنچه واقعیت دارد، باید مطرح شود. به جای تخریب باید مطالبه کنیم که نتیجه چه شد؟ چون فرد یک بار با اختلاسگر سلاموعلیک کرده، به او جایزه داده یا یک بار اختلاسگر از کنار کوچه شما رد شده است، پس شما هم شریک او هستید. متأسفانه خیلیوقتها انتقامگیری سیاسی است. باید پرونده متخلفان بررسی شود و هرکس همسو با آنها بوده و از تخلفات منتفع شده، به همان نسبت مجازات شود. باید با این نگاه به بحث مبارزه با فساد پرداخت. معمولا یک توپی در میکنند و کسی هم دنبال آن نمیرود که سرانجامش چه شد.
قانونی تصویب شده است که مجازات زندانخوابها از دو سال به ۱۵ سال افزایش یابد ولی این قانون اجرا نمیشود و سبب شده است که معضل زندانخوابها رو به گسترش باشد. برای این مسئله راهکاری در نظر گرفتهاید؟
ما این مسئله را پیگیری میکنیم.
پیگیریها چه زمانی به نتیجه خواهد رسید؟
ما هم اصلاح و هم اجرای مجازات زندانخوابها را پیگیری میکنیم. همکاران ما مشغول فعالیت در این حوزه هستند. زندانخوابی بیشتر در حوزه قاچاق کالا رخ میدهد. عمدتا قاچاقچیان کالا پس از آنکه محموله آنها شناسایی شد، رایزنی میکنند که فرد دیگری جرم آنها را گردن بگیرد و زندان برود. در حال پیگیری هستیم تا جرمانگاری را به قدری تقویت کنیم که دیگر این اتفاق نیفتد.
راهکار شما برای حل این مسئله چیست؟
ما فعلا در مرحله بررسیهای اولیه هستیم. همکاران ما در دبیرخانه موضوع را پیگیری میکنند. چند وقت دیگر مطالبه کنید که این مسئله به چه سرانجامی رسید.
فکر میکنید چه مدت برای رسیدن به نتیجه نیاز داشته باشید؟
ما ابتدا کار مطالعاتی میکنیم. همکاران ما نظر دستگاهها را میگیرند و پردازش میکنند. در مرحله پیگیری نگاه میکنیم که آیا قانون وجود دارد یا نه؛ خلأ قانونی داریم. یا اگر قانون داریم آیا در حوزه اجرا به مشکل برخوردهایم. اگر قانون مشکل دارد، از طریق لایحه یا طرح دنبال اصلاح میرویم. اگر اجرا مشکل باشد، نگاه میکنیم کدام دستگاهها در زمینه اجرا مشکل دارند و بعد سازوکار را پیدا میکنیم. فعلا در بررسی اولیه است. زندانخوابی یکی از مباحث مبارزه با قاچاق است و هدف اصلی دولت، برخورد با این پدیده است.
بحث قاچاق در ایران پیچیده است. برخی افراد، نهادهای غیررسمی و خاص را در پدیده قاچاق مؤثر میدانند. گروهی هم گستردگی مرزها را عامل قاچاق دانسته و این پدیده را اجتنابناپذیر معرفی میکنند. حجم قاچاق هم گسترده است. در صنعت نساجی چندین برابر نیاز کشور قاچاق لباس و پارچه به داخل انجام میشود. جریان چیست؛ ما قاچاق سازمانیافته با مشارکت دستگاههای غیردولتی داریم و این کالاها بهراحتی از بنادر ثبتنشده وارد میشوند؟
همه این موارد را کنار بگذارید. ما بزرگترین ضعفی که در حوزه قاچاق کالا در کشور داریم، ضعف ساختار تجارت کشور است. ما تمام تلاشمان را میکنیم که سامانه جامع تجارت از ابتدا تا انتهای مسیر واردات کالا را پوشش دهد و این سامانه در کشور نهادینه شود. این سامانه، گمرک، دستگاههای صادرکننده مجوز، بانک مرکزی، تولیدکننده و... را تحت پوشش قرار میدهد. این یک سامانه واحد نیست. یک ابرسامانه است که ذیل آن سامانه دستگاههای مختلف تعریف میشود. وظیفه این سامانه ایجاد هماهنگی بین سامانههای تمام دستگاههای مرتبط است. آن چیزی که در ذهن شما هست، هرچه باشد اگر تحت لوای این ابرسامانه فعالیت کند، شاید مشکلی ندارد که در واردات کالا نقش داشته باشد. این برنامه در حال اجراست. با کمک این سامانه، کامیونی که میآید، نیروی انتظامی این قابلیت را دارد که از روی پلاک آن را ردیابی کند که بار آن چیست. دوربین پلاک را ثبت میکند. درحالحاضر در قالب پایلوت این سامانه در حال اجراست و کشفیات ما از همین طریق انجام میشود. هماهنگی بین گمرک و همه انبارهای کشور وجود دارد. سامانه جامع انبارها در حال راهاندازی است. تمام موجودی انبارها ثبت میشود. هماهنگی با شرکت حملونقل و باربری وجود دارد. اگر کامیونی برای حمل کالا اعزام میشود، ثبت میشود و مقصد مشخص است. بنابراین اگر محموله به جای شیراز سر از تبریز درآورد، قابلیت ردیابی خواهد داشت. بخشی از این سامانه راه افتاده است. اختلافاتی بین دستگاهها وجود دارد که مانع اجرای سریع میشود. اگر اسکله غیرمجاز هم باشد، در این سامانه نمیتواند کالای خود را ثبت کند، در نتیجه محموله به محض ورود به کشور ردیابی میشود. یک بعد دیگر قضیه بحث کد شناسه کالایی است. هر کالایی که وارد میشود، یک شناسه خواهد داشت. بین وزارت صنعت و گمرک در تعریف شناسه اختلاف وجود دارد. در حال پیگیری هستیم تا این اختلاف به حداقل برسد. اگر این مشکل حل شود، یک بار این شناسه را به کالا میدهیم. این شناسه مثل کد ملی است. حدود ۱۲ رقم است و به شناسنامه کالا تبدیل میشود. بهاینترتیب از ابتدا تا انتهای مسیر، قابل ردیابی است. یعنی با کمک این سامانه و کد شناسه میفهمیم چه تعداد از این محصول در کجا و کدام انبارها وجود دارد. در چند سال آینده تا مصرف نهایی یک کالا هم قابل ردیابی است. از افتخارات این دولت این است که بحث قاچاق موبایل را حل کرده است. بحث رجیستری تا اینجا خوب پیش رفت و امیدواریم از این به بعد هم خوب پیش برود. شاید اول کار کمی سخت باشد اما در حال حاضر قاچاق موبایل نزدیک به صفر شده است. اگر نظارتها دقیق شود، حتی اگر مرزها باز شود و کالای قاچاق به داخل بیاید، قابلیت فروش نخواهد داشت. در نتیجه قاچاق کالا مفهوم خود را از دست میدهد.
اینقدر قوانین محکمی داریم که کالای قاچاق امکان واگذاری نداشته باشد؟
دو سال قبل قانونی پیگیری و تصویب شد. در این قانون، قاچاق کالا و ارز و خیلی مسائل مرتبط با آن شفاف شد.
فهرستهای گمرک را که نگاه میکنید، یک کشتی سنگپا از چین یا سه کشتی دستهبیل از این کشور وارد شده است. شاید دستهبیل را داخل نیاز داشته باشیم ولی واقعا یک کشتی سنگپا نیاز داریم؟ فکر نمیکنید واردات این قبیل کالاها در چارچوب فساد اقتصادی قابل پیگیری است؟ گروهی معتقدند برخی کالاها را با ردیف تعرفههای عجیب وارد میکنند. این مسئله صحت دارد؟
اتفاقا این موضوع را پیگیری کردم. برای من هم سؤال است که چرا سنگپا وارد شده است. از یکی از مدیران پرسیدم که جریان این نوع واردات چیست. یکی از تخلفاتی که در بحث گمرک میشود، اظهارات غیر است. درباره ورود برخی کالاها هم باید بگویم نیازی به این کارها نیست. این کالاها سازوکار خاص خود را دارند. پروتکل آنها جداگانه است.
این را قبول دارید که ممکن است ورود سنگپا در دسته اظهارات غیر باشد؟
بله قبول داریم. موردی داشتیم که گفتهاند قطعات لوازم به منظور تولید وارد میکنیم. کانتینر را وارد کردیم. ابتدای کانتینر قطعات بود اما در انتهای آن، یخچال ساختهشده وارد کرده بودند. ما با ایکسریهای پیشرفته و پرسرعتی که یکی از آنها در بندرعباس نصب شده است، محمولهها را کنترل میکنیم تا اظهارات خلاف واقع به حداقل برسد. نمیگوییم شرایط ما خیلی خوب است ولی در مبارزه با قاچاق کالا رو به رشد است. از شرایطی که در سالهای گذشته هیچ بوده، در حال حرکت به سمت شرایط شفاف هستیم. البته سرعتمان خیلی تند نیست.
حجم اظهارات غیرواقع چقدر است؟
میزان قاچاق کالا ۱۲ تا ۱۳ میلیارد دلار اعلام میشد که نسبت به گذشته درحالحاضر به نصف کاهش یافته است. بخشی جزئی از قاچاق مربوط به کولهبریها و بازارچههای مرزی میشود. بخش عمده از طریق اظهارات خلاف و خلل و فرجی است که در حوزههای گمرکی وجود دارد. بخشی از قاچاق از مبادی رسمی صورت میگیرد. ما به کسی اتهام نمیزنیم.
ضعفهای ساختاری باعث میشود از مبادی رسمی شامل مناطق آزاد، گمرک و تهلنجی کالای قاچاق وارد شود. یک لنج بار میآید به اسم تهلنجی. اگر جلوی آن را بگیریم، مقاومت محلی، مردمی، فلان نماینده و... را به همراه دارد. میگویند که اقتصاد منطقه تحت تأثیر قرار میگیرد. اما تهلنجی به این مفهوم نیست که ۱۰ کامیون کالا از داخل لنج شما به اسم ملوانی و... خارج شود. این مشکلات را داریم. تجمعاتی که در شهرهای جنوبی چندیقبل صورت گرفت و بازار را بستند، در اعتراض به توقف واردات تهلنجی بود. آقایی در دوره مسئولیتش در گذشته واژهای را به اسم تهلنجی بنا گذاشت. حالا بررسی کنید ببینید حجم تهلنجی در سال چند میلیارد دلار میشود.
تعاونیهای اعتباری برای اقتصاد ایران مشکلات زیادی ایجاد کردهاند. بنا بر اظهارات آقای محسنیاژهای برخی نهادهای دولتی هم برای کسب سود در این تعاونیها پول گذاشتهاند. بهعنوان مثال تعاون روستایی وابسته به وزارت جهاد کشاورزی هم آنجا پول گذاشته است. با این نهادهای دولتی چه برخوردی میکنید؟
خود تعاونیهای روستایی مجموعههای تعاونی و عمومی هستند و منافع آنها متعلق به کشاورزان است و نهاد دولتی نیستند. اگرچه سازمان تعاون روستایی که زیر نظر وزارت جهاد کشاورزی است، بر کار آنها نظارت کرده و متولی پیگیری کارهایشان است. بههرحال از زیرمجموعههای دولت اگر برای کسب سود، سپردهگذاری کنند، خلاف است و ذیحساب به آنها اجازه چنین کاری نمیدهد.
چه تعداد نهاد دولتی خلافکار داریم؟
تعداد آنها محدود است. اصلا ما تمام تلاشمان برای این است که نه در آن حوزه بلکه در حوزه بانکها، منابع و بودجههای دولتی در اختیار بانکهای متعدد نباشد. بانک مرکزی سامانه نسیم را راهاندازی کرده است. تمرکز حسابهای دولتی در بانک مرکزی تحت شماره حساب خاص در دستور کار است. از این پس بانکهای عامل، نقش درگاه را بازی میکنند. یعنی بانکهای عامل مثل دستگاه پوز فروشگاهها عمل میکنند. از بانکهای عامل میتوان پول دریافت کرد اما محل نگهداری حسابهای دولتی، بانک مرکزی است. این اقدامات به خاطر کاهش سوءاستفاده از منابع دولتی تحت عنوان شرکتهای مختلف انجام میشود. طبق بخشنامه نگهداری پول و منابع دولتی در بانکهای خصوصی هم ممنوع است. چه برسد به مؤسسه اعتباری. ما به خاطر اینکه بانکهای دولتی برای کسب منابع دستگاههای دولتی رقابت میکنند و به ذیحسابان دستگاههای دولتی میگویند اگر حسابهایتان را نزد ما بیاورید، فلان تسهیلات و امتیازات را به شما میدهیم، به دنبال ساماندهی این مسئله هستیم. این کار برای جلوگیری از فسادی که در شبکه هست، انجام میشود.
فساد دیگری در حسابهای درآمدی دولت داریم. بهطوری که از رسوب منابع بانکها استفاده میکنند. تأکید میکنم نه سوءاستفاده بلکه استفادههایی صورت میگیرد. اگر فلان قبض دولتی را پرداخت میکنید، تا روزی که پول آن به حساب مجموعه مربوطه یا نزد خزانه برود، حدود ۲۴ ساعت تا یک هفته طول میکشد. این رسوب پول، برای بانک سودآور است. به خاطر اینکه همه این مسائل کنترل شود، سامانه نسیم راهاندازی شده است. چند دستگاه اجرائی در این سامانه فعال شدهاند و این روند تا پایان سال بیشتر هم میشود. ما تلاشمان این است که روی وصلشدن دستگاهها کار کنیم. با این سامانه نظم و انسجام خاصی را در حسابهای دولتی خواهیم داشت و شاهد این مسائل نخواهیم بود.
یکی از اتفاقاتی که به دلیل نبود نظارت افتاد، همین مورد شرکت نفت بود. بررسی کنید که اگر سامانه نسیم را داشتیم، آیا اختلاس شرکت نفت میتوانست رخ دهد؟ یک کارمند جزء و رئیس یک اداره بهعنوان یک کارمند معمولی، بیش از ۳۰ سال در یک سیستم حضور داشته و همه به او اعتماد داشتهاند. هیچگونه نقطه تاریکی در پرونده این فرد نبوده است. پدرش هم نفتی بوده و در صنعت نفت ریشه داشتند. حسابها را که هر سال میبستند، تراز درست بوده و بنابراین حسابرس هم توجه نکرده است. البته در این پرونده قصور هم وجود داشته است. دولت با خیلیها در ارتباط با مسئله رخداده در شرکت نفت، برخورد کرد. اگر به دست بیاوریم که کسی از اختلاس این فرد ذینفع بوده است، حتما برخورد میکنیم اما هیچ ذینفعی را در این جریان به دست نیاوردهایم. اما آنچه مسلم است قصور وجود داشته است. زیرا یک فرد ۳۰ سال در یک پست حساس نشسته است. خیلی راحت در سنوات گذشته که ما از ۸۸ به خاطر سیستم اتوماسیون توانستیم سوابق را بررسی کنیم، اقدام به دزدی کرده است. صد میلیارد تومان خیلی راحت از کشور خارج شده است. حسابدار و حسابرس میگویند بررسی کردیم و تراز درست بود. نبود ساختارها، سیستمها و سامانههای جامع منجر به این اتفاق شد. وقتی مسائل شفاف نباشد، چنین اتفاقاتی رخ میدهد. مثلا این فرد چهارشنبه آخر وقت به مدیر میگفته که این چک را امضا کن. مدیر هم خسته بوده و به خاطر اعتمادی که به کارمند خود داشته، چک را امضا میکرده است. دوباره در صورت وضعیتی دیگر، چنین کاری را تکرار کرده است. چندباره در ارتباط با یک مسئله خاص پول میگرفته است. روشهای خاصی داشته است؛ به خاطر جلوگیری از اشاعه آن توضیح بیشتری نمیدهم.
دولت تلاش کرد این مبالغ را با هماهنگی پلیس بینالملل برگرداند. قطعا اگر خودش را بگیریم، پول هم برمیگردد. اینجا کوتاهی بوده و باید توجهات به یکسری مسائل بیشتر صورت گیرد. احساس میکنم مدیریتهایی که آنجا بودند، زیاد توجهی نداشتند. مثلا مدیر مسئولیت صدور چک را به معاونان خود تفویض میکند. وقتی شما نظارت را خیلی سخت میکنید، مسئول از زیر بار مسئولیت خودش فرار میکند. فلان مسئول سعی میکند پای برگهای که تعهدآور مالی باشد، امضا نکند. بههرحال قدرت ریسک از مدیران گرفته شده است.
هیچ مدیری حاضر نیست ریسک کند. این بزرگترین آسیب برای کشور است. مدیری که نتواند ریسک کند، مدیر نیست.
چرا خاوری را بعد از اینهمه مدت برنمیگردانید؟
نبود توافقنامه معاضدت قضائی با کشور کانادا مانع از بازگشت خاوری شده است. ارتباطات قضائی با کشورهای مختلف تعریف و پیمانهایی ردوبدل شده است. بر اساس پیمان معاضدت، اگر مجرمی از یک کشور همپیمان به ایران آمد، ما این مجرم را به آنها پس میدهیم و برعکس. شرایط روابط ما با کانادا به نحوی است که این کشور به محملی برای این اقامت و خوشگذرانی آقایان تبدیل شده است.
قصد حلکردن این مشکل را ندارید؟
به دنبال حل آن هستیم. البته این مسئله در حوزه مفاسد اقتصادی نیست و بیشتر سیاسی و در حوزه دیپلماسی است.
برآوردی از فسادهای زمان احمدینژاد دارید؟
در یک کلام میتوانم بگویم یک بینظمی فراقانونی در درون کشور حاکم شده بود. بیبندوباری و بینظمی مالی در همه عرصهها به چشم میخورد.
بهقدری بیبندوباری بود که نمیتوانیم برآوردی از حجم آن داشته باشیم؟
از آنجایی که به نساجی علاقهمند هستید، یک مثال نساجی میزنم. نساجی ایران چه زمانی ضربه خورد؟ نساجی ایران از سال ۱۳۵۶ ضربه خورد. پدیدهای را میخواهم برای شما باز کنم که به این حوزه بازمیگردد و خیلی جالب است. ایران در دو مرحله شرایط خوبی برای رشد داشت. درآمد بسیار بالای نفتی داشت، اما در هر دو مرحله به بدترین نحو از شرایط استفاده کرد؛ یکی دوره احمدینژاد و دیگری در دهه ۵۰ بود که قیمت نفت خیلی افزایش یافت. در همان سالها رژیم پهلوی میتوانست از این موضوع خوب استفاده کند. بهجای اینکه آن پول را صرف حوزههای اقتصادی، مخصوصا نساجی کند، همانموقع نساجی را رها کرد و بهروز نکرد. عدم بهروزرسانی صنایع نساجی در جریان انقلاب و پس از جنگ هم ادامه یافت. در دهه ۷۰ کارخانههای فرسودهای داشتیم که کارایی نداشتند. منابع در زمان رژیم پهلوی به سمت مسائل نظامی رفت. آن رژیم نتوانست از موقعیت به نحو خوبی استفاده کند. دولت احمدینژاد هم دقیقا همین کار را کرد. در مرحلهای که درآمد خوبی داشتیم و میتوانستیم شکوفایی در عرصه اقتصادی داشته باشیم، در عرصههای مختلف با بینظمی مالیای که داشتیم، منابع را هدر دادند. متأسفانه آن شرایط از دست رفت. درحالحاضر کمی اوضاع قیمت نفت بهتر شده است، اما از خاطرمان نرفته که با ۲۰ الی ۳۰ دلار و اینها نفت میفروختیم. دو سال پیش این وضعیت حاکم بود. نفت ۱۲۰دلاری به ۲۰ دلار رسید، اما تورم تغییر نکرد. عربستان و ونزوئلا نیز تورم بالایی داشتهاند. در دولت یازدهم و دوازدهم این شرایط را گذراندیم، اما ریشه اینها برمیگردد به موقعیتهایی که خوب از آنها استفاده نکردیم.
وزیر نفت بودجهای برای اکتشاف چاههای نفت دارد که فاقد حسابرسی است. این بودجه فسادخیز نیست؟
این همان مسئلهای است که عرض کردم. شرکت مدیریت نفتی که مدیر آن اختلاس کرده بود، در این چارچوب قرار میگیرد. البته بودجه بدون حسابرسی نداریم. اگر بودجهای میآید، پشتسر آن خزانه، دیوان محاسبات و حسابرسی هست.
واقعا مبالغ خارج از شمول محدود است؟ گفته میشود منابع خارج از شمول مبالغ کلانی است و دریافتکنندگان این منابع، باید کد ملی خود را در سامانهای ثبت کنند، اما دستگاههای مختلف به صورت سلیقهای با این مسئله برخورد میکنند. آیا با این مسئله برخورد خواهد شد؟
منابع خارج از شمولی که در اختیار وزارتخانههاست محدود است.
این منابع محدود چقدر است؟
دیوان محاسبات بر این منابع اشراف دارد و نظارت میکند و میداند منابع چگونه هزینه میشود. بدون حسابوکتاب نمیتوان به افراد کمک کرد. باید در بودجه دیده شود. بعد بررسی میشود که آیا کمک از منابع خارج از شمول امکانپذیر هست یا نه. این پرداختها حسابوکتاب دارند. کاری نداریم که در گذشته این رسیدگیها وجود نداشته است. این مبالغ خیلی جزئی است و در رقمهای کلان دیده نمیشود.
شاخصترین کاری که در دولت یازدهم و دوازدهم انجام دادید، چه بوده است؟
این را دیگران باید بگویند که چقدر کار کردیم و چه میزان اثربخشی داشتهایم. وجود ما چقدر مفید بوده است. با توجه به شرایط اختیارات و محدودیتهایی که داریم، چقدر توانمند بودهایم. خیلی کارها کردهایم. علاقهمندی من به اقدامات پیشگیرانه است. معتقدم هزینه برخورد با فساد خیلی بالاست. برخورد آخرین مرحله است. دستگیری، بازداشت و ... آخرین مرحله است که باعث میشود شما هزینههای زیادی برای بهسرانجامرسیدن آن پرداخت کنید و صرفا چارهساز هم نیست. انحراف از جای دیگری است و این روند همچنان ادامه دارد، اما اگر ما بیاییم بسترهایی را که باعث بهوجودآمدن فساد میشود کنترل کنیم، فساد رخ نمیدهد. هزینه پیشگیری خیلی ارزانتر است. باید فکرها و ذهنها را اصلاح کرد. اگر به ذهنمان نرسد که فساد نکنیم و چیزی را که مال خودمان نیست تصرف نکنیم، مشکلی پیش نمیآید. باید به ذهنمان خطور نکند که به مال دیگران تجاوز کنیم. ما اصلا روی این موضوع کار نکردهایم و این مسئله رها بوده است. کشور روسیه با فشار شخص پوتین در دانشگاهها و مدارس بحث مبارزه با فساد و ضدفساد و سالمزیستن را تدریس میکند و آموزش میدهد. از نسلهای ما گذشت، باید روی نسلهای بعدی کار کنیم. باید فرهنگ سالمزیستن و درستزیستن را یاد بدهیم.
برای نمونه ما یک آییننامه پیشگیری از مطالبات معوق بانکی تدوین کردیم. الان یکی از بزرگترین آسیبهای کشور، بحث مطالبات معوق بانکی است. خیلی پروندهها را تیم ما بررسی و آسیبشناسی کردند. در بررسیها به یک نقطه مشترک رسیدیم.
و آن اینکه عدم رعایت بهداشت اعتباری پرداخت تسهیلات منجر به ایجاد مطالبات معوق شده است. باید بهداشتی در این حوزه رعایت میشد که نشده است. اگر روز اول رعایت میشد، هیچگاه یک پرونده خاص به این نقطه نمیرسید. در این آییننامه هیچ قانون جدیدی وضع نکردیم. میخواهیم ثابت کنیم قوانین در کشور به اندازه کافی هست. فقط با استفاده از قوانین و آییننامههای موجود، این آییننامه را تنظیم کردیم. این آییننامه حول دو محور رتبهبندی و اعتبارسنجی اشخاص حقیقی و حقوقی تنظیم شد. در اعتبارسنجی برآورد میکنند که درآمد فردی که درخواست تسهیلات داده، چقدر است و آیا میتواند اقساطش را پرداخت کند. کارهایی انجام میشود اما چون انسجام ندارد و برای دریافتکنندگان تسهیلات خرد انجام میشود، نتیجه نداده است. البته در همان تسهیلات خرد هم مشکلاتی وجود دارد. مثلا به یک فرد میگویند درآمد شما برای دریافت وام کم است و درخواستش رد میشود اما این فرد برای اینکه درخواستش رد نشود، یک گواهی اشتغال جعل میکند؛ این اظهارات استعلام نمیشود و در آینده مشکلساز میشود. در این آییننامه همه این مسائل با استفاده از قوانین دیده شده است. مثلا پیشفاکتور خرید باید استعلام شود. شرکت صادرکننده پیشفاکتور در قبال سند صادره مسئول خواهد بود تا پیشفاکتور صوری ندهد. در یک سیستم جامع یک انسجام در حوزههای مختلف در بحث اعتبارسنجی ایجاد میکنیم. درنهایت به جایی میرسیم که اگر این آییننامه کامل اجرا شود، قبضهای پرداختی مثل مالیات، عوارض، قبض آب و برق و... نیز در اعتبارسنجی فرد مورد بررسی قرار گیرد. کسی که قبض آب و برق را بهموقع پرداخت نمیکند، چگونه میتواند اقساط وام بانکی خود را پرداخت کند. البته این کنترلها در ابتدای قضیه و در فاز اول برای افراد درشت و کلان انجام میشود. در حوزه رتبهبندی بحث صورتهای مالی که شرکتها ارائه میکنند، مهم است. فرد میخواهد وام بگیرد، یک صورت مالی میبرد به بانک و خود را یک شرکت سودده خیلی عالی معرفی میکند اما میخواهد مالیات پرداخت کند، یک صورت مالی ارائه میکند که شرکتی زیانده است.
در سازوکار طراحیشده این تناقضات رفع میشود؟
بله؛ میگوییم صورت مالی که به بانک ارائه میشود باید از سوی سازمان مالیاتی باشد. اگر صورتهای ارائهشده از سوی سازمان مالیاتی خوب بود که میتوانید وام بگیرید و باید مالیات درآمد خود را پرداخت کنید. اگر بد بود هم که به دلیل عدم توان پرداخت اقساط، وام دریافت نخواهید کرد. در حوزه رتبهبندی نقش شرکتهای رتبهبندی مهم است. بخش خصوصی به این مسئله ورود خواهد کرد. مثل همه جای دنیا که بخش خصوصی رتبهبندی میکند و این کار را به شکل دقیق انجام میدهد. زیرا حیات آنها به گزارشی که ارائه میدهند، گره خورده است. اگر برای من گزارش خلاف ارائه کنند و خلاف آن ثابت شد، اعتبار چنین شرکتی زیر سؤال میرود. آنها برای اینکه کار بگیرند، گزارشهای دقیق و جامعی ارائه خواهند کرد. تلاش میکنیم این آییننامه اجرائی شود. این آییننامه نوشته شده است.
نظر کلیه دستگاههای اجرائی ذیربط و بانک مرکزی و سایر بانکها هم گرفته شده است اما متأسفانه یکسری افراد چوب لای چرخ این آییننامه میگذارند. اگر این روند ادامه پیدا کند، مجبورم اسامی افرادی را که نمیخواهند اصلاح ساختار در شبکه بانکی و پولی کشور انجام شود، اعلام کنم. آنها نمیخواهند چیزی که خیلیها تأیید کردند، اجرا شود. این افراد در حوزه دولتی هم هستند اما به آن سوی خط وصل هستند. هرباره بهانهای میآورند. بیش از دو سال روی این آییننامه زحمت کشیدیم و کار کارشناسی دقیق انجام دادیم و بند به بند آن حسابشده است. اگر اجرا شود، قول میدهم افراد بدحساب حتی یک ریال هم نمیتوانند از بانک وام بگیرند.
سیستم بانکی در این رابطه مقاومت میکند؟
نمیگویم چه کسانی هستند. کانون بانکهای دولتی و کانون بانکهای خصوصی دو مرجع هستند که رؤسا و نمایندههای آنها آمدند و کار ما را تأیید کردند. مقاومتها نمیگذارد این آییننامه اجرا شود. در حوزه قاچاق کالا و ارز، در بحث اجرای قانون خود دستگاههای دولتی خلل ایجاد میکنند. ما به آنها زمان دادیم، اگر آییننامه اجرا نشود، برخورد خواهیم کرد. با این مقاومتها یا میخواهند ضعفهای خود را پوشش دهند یا دلیل دیگری دارد. بزرگترین مقاومتها از درون در حال صورتگرفتن است.
مقاومت در کدام بخش وجود دارد؟
متأسفانه مقاومت در حوزه اجرائی وجود دارد. در یک طرح جامع میخواهیم مشکلات را حل و طرح را اجرائی کنیم اما در بدنه کارشکنی میکنند که انجام نشود. یا منافع گره خورده است یا وابستگی و چسبندگی وجود دارد. رئیس سازمان میگوید اجرا کنید اما پاییندستی همکاری نمیکند. یا ضعف در اجرا دارد یا دلایل دیگری هست. مقاومتهای بیدلیل وجود دارد. برای کسی که کارش را درست انجام میدهد، این مقاومت معنی ندارد. اینها باید شکسته شود؛ ما با این مقاومتها با روشهای آرامتری مبارزه میکنیم.
سامانه جامع گمرکی شرایط خوبی دارد. اما در اجرای سامانه جامع گمرکی افرادی دخالت میکنند که هیچ وظیفهای ندارند. اینجا هم همین مشکلات را داریم. نمیگذارند یکسری کارها را بکنیم. درحالیکه این افراد بیرون از حوزه دولت هستند. سازمانهای غیررسمی که شکل گرفتهاند، حتما درونسازمانی نیستند و بعضا برونسازمانی هم هستند. این مجموعههای برونسازمانی مانع برخی مصوبات و تصمیمات میشوند. ما بعضا مخالفتها و مقاومتها از سازمانهایی داریم که میخواهیم سیستمی را اجرا کنیم. بیشترین مقاومت در این بخشها هست؛ اخبار و اطلاعات غلط بیرون میدهند و مشکلساز میشوند.
نهادهایی داریم که شفافیت کافی ندارند. مالیات نمیدهند. نهادهای بزرگی هستند که فعالیت اقتصادی میکنند و از مالیات معاف هستند. آیا فعالیت این ساختارها شفاف خواهد شد؟
شرکتهای سپاه برای تمام پروژههایشان مالیات میدهند. شرکتهای آستان قدس هم اگر بهعنوان پیمانکار پروژه اجرا کنند، باید مالیات بدهند.
اگر گردش مالی شفاف نباشد، میتواند فسادخیز باشد؟
اینگونه نیست که فعالیتها شفاف نباشد، یکسری اختیارات دارند که از آنها استفاده میکنند. با پیگیریای که دولت انجام داده، بخشی از فعالیتهایی که این اشخاص به صورت پیمانکار و در حوزه رقابتی با سایر شرکتها انجام میدهند، مشمول مالیات میشود. قراردادها مشخص است و باید مالیات آن طبق قانون و مقررات پرداخت شود.
همیشه این بحث بوده که شرکتهای شبهدولتی یا خصولتی مانعی برای شکلگیری بخش خصوصی قدرتمند هستند. توان رقابت با این بخشها هم وجود ندارد و این رانتها فساد ایجاد میکند. برای ساماندهی این مسئله برنامهای دارید؟
ما بخش خصوصی واقعی نداریم و این یک ضعف است. این ضعف به ساختار کشور ما بازمیگردد که وابسته به یک محصول یعنی نفت است. وقتی ساختار کشور اینگونه شد و یک محصول فروختید، بخشهای دیگر نمیتوانند قدرتمند شوند.
بهاینترتیب قدرت دست یک عده باقی میماند و میتواند فساد ایجاد کند. برای این مسئله چه کاری میخواهیم انجام دهیم؟
قدرت فسادزاست. اگر چراغ را روشن کنیم و همه زوایا را ببینیم، میتوانیم فساد را کم کنیم؛ اما به صفر نمیرسد، صرفا اصلاح میشود. بهترین کشورها ۱۰ تا ۱۵ درصد ضریب فساد دارند. حال اگر ما میخواهیم به آن نقطه برسیم، باید تلاش خود را بکنیم. میخواهم عرض کنم بهترین مسیر شفافیت است. وقتی شما شبکه اقتصادی کشور را در یک فضای روشن و شفاف گذاشتید و چراغهای زیادی روشن کردید که برای همه قابل رؤیت باشد، مسیر اصلاح میشود. یکی از کارهای دولت، دسترسی آزاد به اطلاعات بود. لایحه بودجه شفاف با جزئیات در اختیار شما قرار میگیرد و میتوانید نقد کنید.
چه زمانی به این نقطه از شفافیت میرسیم. درحالحاضر بانکداران ما ساختمان میسازند. ساختمانسازها فرودگاه خریدهاند و هیچچیز سر جای خود نیست. این نشان میدهد در بینظمی وحشتناکی سیر میکنیم.
ما در مرحله گذار هستیم. اقتصاد بسته و همهچیز در اختیار دولت بوده است. به سمت خصوصیسازی میرویم؛ اما مسیر و ماشینی که انتخاب کردهایم، خوب نیست. مضافا اینکه چسبندگی وجود دارد. اعتماد به بخش خصوصی زیاد نشده است. باید بپذیریم افراد صاحبنظر حوزه دانشگاه، بخش اجرائی و ... هنوز چسبندگی دولت را قبول دارند. در ظاهر میگویند خصوصیسازی ولی هنوز خودشان باور نکردهاند از حوزه اقتصاد دولتی عبور کنند. نظارت هم شفاف نیست. در حوزههای خصوصی هم فساد داریم. در بخشهای صددرصد خصوصی نیز فساد دیده میشود. فرد مأمور خرید یک شرکت خصوصی است و مدیر شرکت باید بر اعمال او نظارت کند؛ اما مدیرعامل سکوت میکند و در نتیجه سهامدار ضرر میکند. در اینجا باید فکر درست شود و فرهنگ اصلاح شود؛ زیرا دولت آنجا نمیتواند نظارت کرده و شفافیت ایجاد کند. نقش رسانه در اینجا خیلی مهم است. پرداختن و توجه به حوزههای فساد خوب است. با شفافیت هم موافق هستیم؛ اما اگر رسانه دقیق و علمی جلو نرود، با شناخت و آگاهی جلو نرود و به صرف خبرزدن حرکت کند، اثر تخریبی آن بهمراتب بیشتر است. اگر اظهاری میکنند و گزارش میدهند، حتما باید دقیق و کارشناسی و با بررسی همه جوانب باشد.
پرونده صندوق فرهنگیان با فسادی بیش از چندین هزارمیلیارد تومان در چه مرحلهای است؟ تنها دستگیری یک مدیر بانک میتواند برخورد مناسب باشد؟
بیشتر فساد صندوق و بانک سرمایه، متعلق به دوره قبل است که البته ابتدای این دوره هم یکی، دو اتفاق افتاد و با متخلفان نیز برخورد شده و دستگاه قضائی در حال رسیدگی است و ما هم موضوع را پیگیری میکنیم. البته مسائل مالی پرونده بانک سرمایه صرفا در قالب تسهیلات است که البته اصل این تسهیلات به علاوه سود و وجه التزام آن. از همان ابتدا نیز اعلام کردیم حدود هفت نفر، عمده تسهیلات بانک سرمایه را گرفته و بردهاند؛ باید با اینها برخورد شود. البته برخورد هم شد و بازداشت شدند؛ اما وقتی میبینیم یکی از همین افراد بدهکار به صداوسیما میآید و قسم جلاله میخورد که کاری نکرده و مشکلی نداشته است، چهکار باید کرد. چهکسی در صداوسیما به او بها میدهد تا در پربینندهترین برنامه حرف بزند؟ بحث دیگر این است که بالاخره مردم میگویند وقتی رسانه ملی پدیده شاندیز را تبلیغ میکند، به آن اعتماد میکنیم.
درباره پرونده زمینخواری اطراف مشهد با توجه به تأکیدات مقام معظم رهبری که در اسفند ۹۳ به آن اشاره شد، چه اقدامات عملیای صورت گرفت؟
اقدامات خوبی انجام شده است. تصرفاتی که در اطراف مشهد شده بود، یک دسته اشخاص حقیقی بودند که پس از پیگیریهای ستاد، از طریق کارگروه مبارزه با زمینخواری از تمام این زمینها در سال گذشته رفع تصرف شد؛ به نحوی که مردم مشهد توانستند بهعنوان تفرجگاه از آن استفاده کنند. بخش دیگر تصرفات از سوی برخی نهادها بود که البته در سالهای گذشته و بر اساس یکسری مجوزها انجام شده بود و دراینباره هم در حال هماهنگی هستیم تا رفع تصرف انجام شود و با توجه به نظر مقام معظم رهبری، بحمدالله همکاری خوبی در این زمینه وجود دارد تا شهرداری مشهد نسبت به زیباسازی و درختکاری آن برای استفاده عموم مردم اقدام کند.
روزنامه شرق(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
«جگرخوری» بقایی بعد از دادگاه
شرق: اولین جلسه دادگاه تجدیدنظر حمید بقایی، معاون اجرائی محمود احمدینژاد، روز گذشته در شعبه ۶۸ دادگاه تجدیدنظر به ریاست قاضی مسعودیمقام، در دو نوبت برگزار شد. هشتم بهمن، وکیل بقایی درباره برگزاری این دادگاه بهصورت علنی یا غیرعلنی به ایسنا گفته بود: «به ما گفته شده که دادگاه غیرعلنی نیست». مهران عبداللهپور، درباره اتهامات موکلش گفته بود: «عناوین اتهامی بیشتر جنبه مالی دارد؛ البته درباره مصوبات دولت دهم نیز هست. یک فقره اتهام نیز بعد از آزادی موکل از بازداشت موقت، مطرح شده که درباره اظهارات آقای بقایی در رابطه با مسئولان دستگاه قضائی است. با توجه به اینکه پرونده هزاران صفحه دارد و مطالعه دقیق آن حداقل صد ساعت طول میکشد، این فرصت مهیا نبوده تا بتوانم آن را مطالعه کنم».
دعوت به شرکت در دادگاه
«دولت بهار»، سایت و کانال نزدیک به محمود احمدینژاد از روز جمعه با اعلام اینکه این دادگاه علنی برگزار میشود، از رسانهها و مردم دعوت میکرد ساعت هشت صبح به شعبه ۶۸ بیایند، اما روز گذشته در کانال خود مدعی شدند با اینکه اعلام شد دادگاه تجدیدنظر حمید بقایی و حبیبالله جزء خراسانی، ذیحساب نهاد ریاستجمهوری دولت دهم، علنی است، به هیچیک از خبرنگاران و همراهان، اجازه حضور در دادگاه داده نشد! البته عکسهایی هم که از روبهروی دادگاه منتشر شد نشان میداد استقبال چندانی از دعوت احمدینژادیها نشده است. در وقت تنفس جلسه، حمید بقایی در گفتوگو با خبرنگاری که فیلم آن در کانال دولت بهار منتشر شد، گفت: «در این جلسه درباره کلیات صحبت شد. قرار است جلسه بعدی روز سهشنبه برگزار شود، ما درخواستمان این بود که سالن بزرگتر باشد تا خبرنگاران و مردم نیز بتوانند حاضر شوند؛ چراکه جای محیط دادگاه تنگ بود».
او عنوان کرد: «کلیات جلسه مربوط به اتهاماتی بود که قبلا هم میگفتند مثل اینکه سپاه پاسداران به تو ارز داده و تو آنها را «هاپولی» کردهای». بعد از جلسه دادگاه نیز وکیل بقایی در جمع خبرنگاران گفت: «جلسه خوبی بود و آقای بقایی که از انسانهای شریف و پاکدست هستند، دفاعیات بسیار خوبی عنوان داشتند و به نظرم دادگاه درمورد یکی از اتهامات مطرحشده نسبت به موکلم متقاعد شد».
به گزارش ایلنا، مهران عبداللهپور در تشریح موضوعات بررسیشده در این جلسه دادگاه، افزود: «درمورد یکی از موضوعات اتهامی دفاعیاتی داشتیم. موضوع اتهامی که بررسی شد، اختلاس ارزهای منتسب به یکی از نهادهای انقلابی است که مدعی هستند این وجوه برای انجام کاری به آقای بقایی داده شده است. این ادعا واهی بوده و هیچ سند و مدرکی وجود ندارد و صرفا با شکایت شاکی صورت گرفته و برهمیناساس موکلم به ۱۵ سال حبس محکوم شده است. تصورم این است که دفاعیات ما بسیار منطقی بوده و پذیرفته میشود».
او همچنین درمورد روند جلسه امروز گفت: قضات شعبه ۶۸ دادگاه تجدیدنظر افرادی عادل و عالم و مسلط به پرونده بودند و امیدوارم آنچه را به عدالت است، در رأی خود صادر کنند. هرچند بسیار ایراد داریم، اما راضی بودیم. خدا را شکر که اجازه دفاع را به ما میدهند. جلسه امروز نسبت به دادگاه بدوی قانونمندتر رسیدگی شد».
جگرخوری در بهشت
اما داستان دادگاه تجدیدنظر پرونده بقایی به اینجا ختم نشد؛ بعد از این جلسه، کانال دولت بهار مدعی شد دو نفر از علاقهمندان به شرکت در جلسه دادگاه بازداشت شدهاند و حمید بقایی و علیاکبر جوانفکر اعلام کردهاند تا زمان آزادی این دو شهروند محل دادگاه تجدیدنظر را ترک نمیکنند. ساعتی بعد، این کانال، با انتشار فیلمی، اینچنین نوشت: «هر دو شهروند خانمی که برای حضور در دادگاه بهاصطلاح علنی حمید بقایی به دادگاه تجدیدنظر رفتند و بازداشت شدند، با ایستادگی حمید بقایی و علیاکبر جوانفکر آزاد شدند».
بعد از آن هم، دولت بهار با انتشار چند فیلم و عکس، از ابراز محبت پیک موتوریهای خیابان خیام و یک جگرفروش در خیابان بهشت به حمید بقایی خبر داد و اینگونه نوشت: «حمید بقایی در حال عبور از خیابان بهشت بود که صاحب جگرکی ضمن ابراز محبت، او را به صرف چند سیخ جیگر دعوت کرد. «آقا دمت گرم!»، «حمید بقایی و تجربه جیگر نطلبیده بعد از دادگاه!».
روزنامه کیهان (۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
چهل سال قبل کجا بودیم امروز کجا ایستادهایم؟
سرویس سیاسی - در این گزارش خواهیم کوشید داشتههای ملت ایران پس از گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزههای مختلف از جمله «استقلال کشور»، «مردمسالاری و حاکمیت مردم»، «تولید علم و فناوری»، «پیشرفتهای اقتصادی»، «آزادی» و «رشد معنویت» را با دوره پهلوی مقایسه کنیم تا مشخص شود کجا بودهایم و امروز کجا ایستادهایم.
استقلال کشور و عزت مردم
«استقلال» یکی از اصلیترین شعارهای انقلاب اسلامی ملت ایران بود، مداخله گسترده کشورهای غربی در امور ایران تا به جایی در دوره پهلوی گسترش یافته بود که دیگر کسی منکر آن نبود.
پهلوی خود در جلسات خصوصی از مداخلات گسترده غربیها در امور ایران گلایه میکرد ولی در عیان دستورالعملهای رسیده از اربابان را جامه عمل میپوشاند، مروری بر خاطرات شخصیتها و رجال عصر پهلوی خود موید این واقعیت است.
اسدالله علم نخست وزیر و وزیر دربار که خاطرات روزانه او چهرهای بدون روتوش از پهلوی ارائه میدهد مینویسد: «از مدتها پیش شکایت داشتهام عمال بیگانه در دولت، بانک مرکزی، سازمان برنامه و بسیاری از وزارتخانهها نفوذ کردهاند. شاه با این همه گزارشهای اطلاعاتی که دریافت میکند، این حقیقت را نادیده میگیرد. این ما هستیم که تحت فشار قرار داریم نه طرف مقابل. وقتی خزانه خالی است چگونه میتوانیم وارد جنگ اقتصادی شویم؟»
این بخش از خاطرات اسدالله علم به عیان نشان میدهد که خود رژیم پهلوی معتقد و اطلاع داشته است که عمال بیگانه در تمامی شئون کشور از دولت گرفته تا بانک مرکزی و سازمان برنامه نفوذ کرده و استقلال کشور در خطر جدی قرار گرفته است ولی به اطلاعاتی که دست او در این زمینه میرسید وقعی نمیگذاشت و از کنار آن به سادگی عبور میکرد.
خاطرات رجال پهلوی به عیان عمق وابستگی ایران به غرب در این دوره از تاریخ کشور را نشان میدهد، وابستگی در این دوره تا بدان حد طبیعی و عادی بود که روزنامهها و مجلات نزدیک به حکومت در پاسخ به اعتراضات مردمی آن را توجیه میکردند، به عنوان نمونه مجله خواندنیها در شماره ۱۳ تیر ۱۳۴۰ مینویسد: «میگویند آمریکاییها در تمام شئون سیاسی و اقتصادی و مالی ما مداخله میکنند، من کار ندارم به اینکه بیچاره آمریکاییها بعد از هزار میلیون دلار وام و کمک به تصدیق خودمان، آیا باید حق این را داشته باشند که به اندازه یک دهم هم پیمان خشک و نم پس نده انگلیسیمان در کارها و یا لااقل در طرز خرج نظارت و به قول [منتقدان] مداخله داشته باشند یا نه؟»
اینکه آمریکا در امور ایران مداخله میکرده است حرف امروز و پس از گذشت نزدیک به چهار دهه نیست، مقامات رژیم پهلوی نیز به این مهم معتقد بوده و هرگاه فرصتی به دست میآوردند از آن سخن میگفتند و گلایه میکردند، به عنوان نمونه احمد آرامش که مدتی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه ایران در دولت شریف امامی و پیش از روی کار آمدن علی امینی شخصیت وابسته به آمریکا در تیرماه ۱۳۴۰ طی سخنانی میگوید: «مخالفت من فقط با سیاست جانکاه ده ساله گذشته آمریکا است... سالها است که دولت آمریکا با تمام قوا ولی با عناوین به ظاهر فریبنده در تمام شئون زندگی ما دخالت کرده و انگشت دارد و هر زمان به طریقی برای ما حادثه آفریده و تعیین سرنوشت میکند، تمام وزارتخانهها و بنگاههای تجاری و اقتصادی و عمرانی وابسته به دولت ایران زیر نظر ماموران و نمایندگان مختلف آمریکایی قرار گرفته و آنان در غالب جاها نه تنها به عنوان مشاور و مستشار بلکه به صورت دستوردهنده و کارفرما در زندگی ما مداخله میکنند. اقتصاد کشور به وسیله عوامل و ایادی داخلی و خارجی دولت آمریکا به کلی درهم ریخته و اکنون وضع به شکلی درآمده که طبق اظهار آقای نخستوزیر هم دستگاه اقتصادی دولت در آستانه ورشکستگی است و هم ملت و ما هر روز ناگزیر هستیم که دست تکدی به سوی آمریکا و آمریکائیان دراز کنیم و برای گرداندن چرخ زندگی خود از آنان قرضه و اعتبار بگیریم».
امروز نزدیک به چهار دهه از سقوط رژیمی که همه مقدرات ایران اسلامی را تحت حاکمیت و نظارت غرب و به ویژه آمریکا قرار داده بود میگذرد، استقلال و عزت ایران در دوره پس از انقلاب اسلامی زبانزد خاص و عام است، در جنگ تحمیلی و در حالی که ابرقدرتهای شرق و غرب از رژیم بعث صدام حمایت میکردند ایران اسلامی تنهای تنهای تنها و استقلال هر چه تمام در برابر تهاجم بیگانه ایستاد، اقتصاد و سیاست داخلی و خارجی خود را به خواست بیگانه گره نزد و امروز هر چه در کشور میگذرد محصول خواست و تصمیم ملت ایران است و یکی از شعارهای اساسی ملت ایران در دوره انقلاب یعنی «استقلال» تحقق پیدا کرده است.
قدرت نظامی و پیروزیهای منطقهای
در حالی که ارتش ایران که رضاشاه بدان میبالید و به اتکای آن یک دیکتاتوری تمامعیار در کشور حاکم کرده بود شهریور ۱۳۲۰ و به دنبال حمله متفقین بدون هیچگونه مقاومتی سلاح بر زمین گذاشت و عقب نشست، نیروهای نظامی ایران امروز حافظ استقلال و تمامیت ارضی ایران هستند.
در دوره پهلوی رژیم که به قدرت نظامی خود اطمینان نداشت در برابر زیادهخواهیهای غرب استقلال و تمامیت ارضی کشور را وجهالمصالحه قرار میداد، از جایی عقبنشینی میکرد تا جای دیگری را به دست آورد و یا بیشتر از آن از کف ندهد ولی امروز نیروهای نظامی ایران آمریکا را در خاورمیانه زمین گیر کرده است.
در حالی که آمریکا با فتنه به وجود آمده در سوریه گمان میکرد این کشور را از محور مقاومت جدا کرده بود حضور مدافعان حرم این اجازه را به او نداد و امروز «ایرانیها» هزاران کیلومتر آن سوتر از مرزهای ایران مقابل تروریستها که سربازی آمریکا را بر عهده دارند ایستاده و آنان را متواری ساختهاند.
نیروهای نظامی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی حافظ استقلال و تمامیت ارضی کشور بودهاند تا جایی که امروز قدرت موشکی ایران آمریکا را به هراس انداخته و نگران ساخته است.
حضور در ظفار با دستور انگلیس!
ارتش ایران در دوره پهلوی و با دستور مستقیم شاه و به درخواست پادشاه عمان در ظفار برای مقابله با چریکهای جداییطلب چپگرا در این منطقه مداخله نظامی کرد. حضور نظامی ایران در تغییر وضعیت به سود پادشاهی عمان و سرکوب شورش ظفار نقش داشت.
نظامیان ایرانی به استعداد زیر وارد عمان شدند:
۳۲ فروند بالگرد بل ۲۰۵ و ۲۰۶
۱۴۷۰۰ تفنگدار دریایی ایران
۱۰ فروند اف ۴
۳ فروند سی ۱۳۰
تعداد نامعلومی بالگرد آ اچ ۱ کبری
نیروهای ایرانی در درگیری مستقیم با شورشیان حضور داشتند و در سرکوب آنها نقش بسزائی ایفا کردند اما آن روی سکه این جنگ فاجعهای تکاندهنده برای ایران بود:
- تعداد تلفات ارتش عمان در جنگ: ۱۸۷ کشته و ۵۶۰ زخمی
- تعداد تلفات انگلستان: ۲۴ کشته و ۵۵ زخمی
- تعداد تلفات ایران: ۷۲۰ کشته و ۱۴۰۴ زخمی
تلفات ایران نسبت به نیروهای انگلیس و حتی خود ارتش عمان تاملبرانگیز است . در زمان شاه پرداختن به تلفات نیروهای ایرانی در روزنامهها ممنوع بود و در یک مورد هم که نویسندهای در روزنامه کیهان به تلفات بالای نظامیان ایرانی اشاره کرد بازداشت و به زندان محکوم شد!
با گذشت زمان ناگفتهها و خیانتهای این جنگ بیشتر آشکار شد و مشخص شد که انگلیس نقش اساسی در کشیدن پای ایران به میدان نبرد عمان را داشته است.
طبق گزارش خبرنگار روزنامه که به ظفار رفته بود نیروهای ایرانی که جلوتر از ارتشهای انگلیس و عمان در نبردها حضور داشتند با نبرد سخت در کوهستانها و دره منطقه را پاکسازی میکردند و آنگاه ارتش عمان و انگلیس منطقه پاکسازی شده را تحویل میگرفتند و در آن اردوگاه ایجاد میکردند!
این خود نشان میدهد که ارتش و نیروهای نظامی ایران در دوره پهلوی نه حافظ امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور که پیشمرگ سلاطین منطقه و نیروهای انگلیسی بوده است!
نکته دیگر آنکه جمهوری اسلامی تنها حکومتی است که در دوران معاصر در حفظ تمامیت ارضی ایران موفق بوده است. در دوران قاجار و پهلوی بخشهای مختلف و مهمی از ایران جدا شد؛ گرجستان، ارمنستان، هرات و افغانستان، بخشهایی از بلوچستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و بحرین بخشی از این سرزمینها هستند. حال آنکه در جنگ تحمیلی و نابرابر ۸ ساله، یک وجب از خاک ایران هم به چنگ دشمن نیامد.
از دورهای که خبری از انتخابات نبود
تا چهل سال مردمسالاری دینی
در رابطه با انتخابات و «مردمسالاری» میتوان فصل مجزایی نگاشت و آنچه که در دوره پهلوی ملت ایران شاهد آن بودهاند را با امروز مقایسه کرد ولی به اختصار بایستی به این نکته تاکید کرد که در دوره پهلوی اصولا و به معنای واقعی آن انتخاباتی برگزار نمیشد.
اسدالله علم نخستوزیر و وزیر دربار پهلوی در خاطرات روز ۱۵ فروردین ۱۳۵۴ با صراحت به تقلب در انتخابات دوره پهلوی اذعان کرده و می نویسد: «مطلبی نخستوزیر در کیش به من میگفت که خیلی جالب بود و فهمیدم عنوان رشوه را دارد. آن این بود که گفت هر کسی را از هر جا تو بخواهی من وکیل خواهم کرد. هر کس باشد، هیچ فکر نکن، به من بگو تمام میکنم.»
علاوه بر اسدالله علم هندرسن، سفیر آمریکا در ایران نیز در گزارشی به وزارت امور خارجه این کشور پیرامون انتخابات مجلس هجدهم، به تعیین نمایندگان مجلس از بالا اشاره میکند، وی در این گزارش مینویسد: «علاء وزیر دربار اظهار داشت چند هفته پیش، اسدالله علم، رئیس املاک سلطنتی، به او گفته است به دستور شاه صورت اسامی عدهای را برای نامزدی نمایندگی مجلس تهیه کرده، شاه لیست مزبور را با اسامی نامزدهای نمایندگی از سوی زاهدی تطبیق داده و پس از یکدست کردن اسامی نامزدها، چند تن از نامزدها را جابهجا کرده است.»
حسین فردوست از نزدیکترین دوستان شاه نیز در کتاب خاطرات خود بر این نکته اذعان دارد. وی میگوید «یک کمیسیون سهنفره برای انتخابات مجلس در منزل اسدالله علم تشکیل میشد. منصور اسامی نامزدها را میآورد و با نظر علم مهر نمایندگی آنها تأیید میشد. پس از بررسی صلاحیت امنیتی و مطالعاتی این افراد، ترتیب انتخاب این اسامی داده میشد و به صورتی ظاهری، نام آنها از صندوق آرا بیرون میآمد.»
در جزوهای که تحت عنوان «نخبگان و تقسیم قدرت در ایران» توسط سیا و برای آشنایی مقدماتی افرادی که به منظور ماموریتهای مختلف سیاسی و جاسوسی از طرف آمریکا به ایران میآمدند تهیه شده است و در واقع یک مجموعه فشرده و نسبتا جامع از ساخت جامعه ایران و نیروهای سیاسی و اجتماعی موجود در آن از دیدگاه ماموران و جاسوسان درجه اول میباشد آمده است: «در طول ۱۲ سال گذشته مجلس آلت دست شاه بوده است و مقاصد شاه را برآورده میکرده است و تمام نمایندگان که با دقت به وسیله شاه انتخاب میشوند حامی برنامههای شاه میباشند.»
امروز و با گذشت نزدیک به چهل سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی سالی نبوده است که در ایران انتخابات برگزار نشود، در اولین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی نوع نظام سیاسی کشور به رای عمومی گذاشته شد، پس از رای مردم به «جمهوری اسلامی»، مردم بار دیگر پای صندوقهای رای رفته «نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی» را انتخاب کردند، پس از تدوین قانون اساسی در یک رفراندوم دیگر به آن رای آری دادند و در ادامه و در حالی که هنوز بهار ۱۳۵۹ نرسیده بود در دو انتخابات دیگر نخستین رئیسجمهور و نمایندگان مجلس اول را نیز انتخاب کردند.
ملت ایران در چهار دهه گذشته همواره برای تعیین سرنوشت کشور پای صندوقهای رای رفتهاند و همه مسئولین جمهوری اسلامی مستقیم و یا غیرمستقیم منتخب همین ملت هستند و کسی در این شک و شبههای ندارد.
از بیسوادی اکثریت مردم
تا مرزهای علم و فناوری
در دوره پهلوی اکثریت ملت ایران بیسواد بوده اند و رژیم جز مبارزه شعاری با بیسوادی که نتیجه اندکی داشته و قابل ملاحظه نبود کاری از پیش نمیبرد، امروز و با گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ملت ایران مرزهای علم و دانش را درنوردیده و به پیشرفتهای عظیمی نائل شدهاند.
بیسوادی اکثریت ملت ایران در دوره پهلوی به آن حدی بود که امام خمینی(ره) در ۷ دی ۱۳۵۸ طی پیامی جهت «مبارزه عمومی با بیسوادی» تاکید کردند: «از جمله حوایج اولیه برای هر ملت که در ردیف بهداشت و مسکن بلکه مهمتر از آنهاست آموزش برای همگان است. معالأسف کشور ما وارث ملتی است که از این نعمت بزرگ در رژیم سابق محروم؛ و اکثر افراد کشور ما از نوشتن و خواندن برخوردار نیستند، چه رسد به آموزش عالی. مایه بسی خجلت است که در کشوری که مهد علم و ادب بوده و در سایه اسلام زندگی میکند که طلب علم را فریضه دانسته است، از نوشتن و خواندن محروم باشد.» (صحیفه امام ، جلد ۱۱ ، صفحه ۴۴۶»
در حالی که نرخ باسوادی در سال ۱۳۵۵ ، ۴۷/۲ درصد بوده است این میزان در سال ۱۳۹۰، به ۹۳/۲ درصد رسیده است، در سال ۱۳۵۵ ، ۴۷ هزار و ۴۷ مدرسه دانشآموز میپذیرفت و در سال ۱۳۹۰، ۹۱ هزار و ۸۳۰ مدرسه مشغول فعالیت بودند.
در سال ۵۵ ، ۷۰۰ مرکز آموزشی فنی و حرفهای در کشور فعالیت میکرد و این میزان در سال ۱۳۹۰ به ۶ هزار و ۹۸۳ واحد رسیده است.
پیش از انقلاب و در سال ۱۳۵۰ دو مرکز آموزش استعدادهای درخشان در کشور فعالیت میکرد و این تعداد در سال ۱۳۹۰ به ۶۷۰ مرکز رسیده است.
در حالی که سال ۱۳۵۵، ۱۷۰ هزار دانشجو، در ۲۲۳ واحد دانشگاهی تحصیل میکردند این میزان در سال ۱۳۹۰، به ۴ میلیون دانشجو و ۲۵۴۰ واحد دانشگاهی رسیده است.
تعداد رشتههای کارشناسی ارشد در دانشگاههای موجود کشور در سال ۱۳۵۵ ، ۱۸۲ رشته و در سال ۱۳۹۰، ۱۰۳۳ رشته بوده است.
بر اساس گزارش موسسه بینالمللی اطلاعات علمی (ISI)، تعداد مقالات علمی چاپ شده از محققان ایرانی در مجلات معتبر بین المللی در سال ۱۳۵۷، ۴۵۰ مقاله و در سال ۲۰۱۲، ۳۴/۱۵۵ مقاله بوده است که نشاندهنده رشد ۳ برابری متوسط جهانی در این حوزه است.
هم اکنون ما شاهد این هستیم که ایران در بسیاری از فناوریها نه تنها خودکفا شده بلکه به کشور صادر کننده خدمات فنی مهندسی در حوزههای صنعت نفت، کشاورزی، بهداشت، سدسازی، تراکتورسازی، هستهای، خودروسازی، سلولهای بنیادین و ... تبدیل شده است.
در عرصه علوم نوین، دانشمندان ایرانی توانستهاند تا مرزهای جدید دانش بشری پیش روند و در مواردی از این مرزها نیز عبور کنند. موفقیتهای دانشمندان ایرانی در زمینههای سلولهای بنیادین، نانو تکنولوژی، مهندسی ژنتیک، علوم هستهای، علوم فضایی و ... از این موارد است.
این آمار در بسیاری از حوزههای دیگر نیز قابل استخراج و بر اساس آن مقایسه پیش و پس از انقلاب است و آنچه ذکر شد نشان میدهد که ایران اسلامی با اکثریت شهروندان بیسواد در سالی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید امروز به اکثریت قریب به اتفاق با سواد رسیده است.
آمارها از اقتصاد میگویند
درباره اقتصاد دوره پهلوی و مقایسه آن با امروز، در فضای مجازی مطالب زیادی از سوی عاشقان سلطنت نوشته میشود که اکثر این نوشتهها یا ناشی از بیاطلاعی است یا به دلیل جاهل مفروض دانستن مخاطبانی که یا خود دوره پهلوی را ندیدهاند و یا به منابع دست اول دسترسی ندارند.
در اکثر این نوشتهها با اشاره به قیمت ارزان اجناس در دوره پهلوی و مقایسه آن با امروز گفته میشود که در آن دوره ارزانی بوده و با انقلاب همه چیز گران شده است ولی گفته نمیشود آن برهه حقوق مردم و میزان اشتغال تا چه اندازه بوده است؟!
درباره ارزانی در دوره پهلوی نیز باید به قدرت خرید مردم و حقوق کارمندان نیز اشارهای گذرا داشت، در این برهه قیمتها پایین بوده ولی قدرت خرید مردم بسیار پایینتر از آن بوده است. به طور مثال درآمد کارمند عادی ماهانه ۵۰۰ تا ۱۲۰۰ تومان بود (البته حقوق ۱۰۰۰ تومانی در سالهای حدود ۱۳۴۸ به افراد بسیار محدودی اختصاص داشت) و قیمت پیکان در همین برهه ۲۸ هزار تومان بود یعنی ۲۸ برابر حقوق حداکثری یک کارمند!
بهتر است به حقوق مستشاران خارجی و آمریکایی رژیم شاه در این برهه نیز توجهی داشته باشیم تا بدانیم در حالی که متخصصین و کارمندان ایرانی نهایتا در سال ۱۳۴۸ هزار تومان حقوق میگرفتند در این برهه این مستشاران از بودجه دولت ایران چقدر به خود اختصاص داده بودند؛ عبدالله آذربرزین جانشین فرماندهی نیروی هوایی ایران در دوره پهلوی در خلال چندین جلسه مصاحبه در سال ۱۳۸۸ میگوید: «بعضی از مستشارهایی که در این مرحله میآمدند، از نقطه نظر[کیفیت] و آگاهی به تخصصشان، زیاد جلوتر از شاگردان و متخصصان خودمان، که از خارج آمده بودند، نبودند. آن روزها چیزی در حدود شش، هفت هزار تومان به افسرهای مستشاری میدادند.»
درآمدهای نفتی و میزان جمعیت
درآمد نفتی ایران از سه میلیارد دلار در سال ۱۳۳۲ به ۵۳ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۶ رسید و درآمد سرانه نیز در این مدت به ۱۱ هزار و ۵۱۴ دلار افزایش پیدا کرد با این وجود در بخشهای فقیر جامعه، فقر هر روز بیشتر و شکاف طبقاتی عمیقتر میشد.
تنها ده درصد از درآمد سرشار نفت و کمتر از ۱۵ درصد از کل واردات به امر توسعه اختصاص مییافت، شرکت ملی نفت به صورت محرمانه ولی دائمی مبلغ کلانی به حساب شخصی شاه واریز میکرد. به گونهای که سرمایه شخصی شاه به یک میلیارد دلار رسیده بود. با این سرمایهها نهادهایی اداره میشد که آنها نیز هدفی جز سلطه بیشتر حکومت بر تمامی ابعاد زندگی مردم نداشتند.
بر اساس آمار بانک جهانی، ۴۶ درصد مردم ایران در سال ۱۳۵۶ زیر خط فقر بودند و ضریب جینی در ایران قبل از انقلاب بیش از ۴۵ بوده است.
امروز نزدیک چهل سال از آن روزها میگذرد و با وجود مشکلات اقتصادی که مسئولین بایستی برای حل این مشکلات کمر همت ببندند وضعیت اقتصادی و رفاه مردم بسیار بهتر از دوره پهلوی است.
آزادی دستاوردی که
انقلاب نصیب ملت ایران کرد
در حالی که در دوره پهلوی حتی مقامات و مسئولین کشور جرات این را نداشتند که سخنی بگویند مبادا «اعلیحضرت خوشش نیاید» و در نتیجه همیشه مراقب سخن گفتن خود بودهاند امروز روزنامهها و رسانههای دیگر هر چه میخواهند میگویند و مینویسند.
کافی است به کنترل رسانههای مکتوب اعم از روزنامهها و کتابها توسط ساواک بپردازیم تا مشخص شود که در این برهه زبانها برای گفتن و قلمها برای نوشتن تا چه اندازه محدود بودهاند.
با آغاز ریاست نصیری بر ساواک، سانسور مطبوعات گسترش یافت، در دهههای ۵۰-۱۳۴۰، مطبوعات و روزنامهها از محتوی عاری شدند؛ در همان حال روزنامهنگاران و ارباب مطبوعات، تحت مراقبتهای دائمی ساواک قرار گرفتند. دوران نخستوزیری امیرعباس هویدا (۱۳۵۶-۱۳۴۳) سختترین برهه سانسور و کنترل سازمان یافته مطبوعات و روزنامهها را تجربه کرد و ارباب مطبوعات و نویسندگان جرائد، تنها در چهارچوب تعیین شده از سوی ساواک و مجموعه حاکمیت قلمفرسایی میکردند. مطبوعات همواره سایه سنگین ساواک را بر فعالیتهای خود احساس می کردند. آن چه در نشریات منعکس میشد، در درجه اول ارائه تصویری غیرواقعی، تحسینآمیز و ستایشگرانه از شخص شاه و دربار بود. چنین القا میشد که کشور تحت هدایتهای شاه به سرعت در مسیر توسعه و تعالی قرار گرفته و مخالفان حکومت جز جلوگیری از این حرکت قصدی نداشته و بنابراین محکوم به شکستند. به عبارت دیگر مطبوعات تنها مواردی را منعکس میکردند که خوشایند ساواک، دربار، شاه و مجموعه حاکمیت بود.
امروز و با گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگاهی به پیشخوان روزنامهفروشیها نشان میدهد که صدها روزنامه ، مجله و نشریه مشغول فعالیت هستند و هر چه میخواهند مینویسند و حتی برخی روزنامههای زنجیرهای در نبود نظارت کافی جرات به خود راه داده به مقدسات حملهور شده و امنیت ملی کشور را مورد تهاجم نیش زبان و قلم خود قرار میدهند.
رشد دینی و معنوی
در دوره پهلوی رژیم عامدانه فساد را در بین جوانان و نسلی که آینده ایران به دستان آنان چشم دوخته بود رواج می داد، کافی است به سخنان رجال عصر پهلوی نگاهی بیندازیم تا واقعیت برای همگان عیان شود.
علی امینی نخستوزیر وقت ۸ شهریور ۱۳۴۰ طی سخنانی گفته بود: «با نهایت تاسف باید گفت که ایمان و اعتقاد ما سست شده، اگر در ملتی ایمان مذهبی یا ملی قوی باشد هیچ بیگانهای نمیتواند به آن ملت راه یابد.»
امینی در جمع مردم گفته بود: «متاسفانه باید گفت که فساد محیط ما از همان خانوادهها شروع میشود و رکود اخلاقی و اختلاط تمدنهای داخلی و خارجی تمام اصول زندگی ما را به هم زده است فیلمهای فاسد و خراب و مناظر مستهجن پاک اخلاق اطفال و جوانان ما را فاسد کرده باید با فساد اخلاق که از مجلات خراب نیز ناشی میشود مبارزه کرد.»
وی همچنین گفته بود: «مایه ننگ است که در مملکت اسلامی دولتها برای افزایش درآمد خود مصرف تریاک و یا الکل را تجویز کنند. در حال حاضر اکثر جوانهای ما مشروبخوار شدهاند و این قسمتی از مشکلات جامعه ما است.»
شهریور ۱۳۴۰ علی امینی نخستوزیر وقت از انتشار فیلمها و مجلات مستهجن انتقاد کرده و میگوید این روند باعث فساد اخلاقی جوانان این کشور شده است، کافی است بدانیم که از این سالها روند انتشار فیلمها و مجلات مستهجن و به صورت عمومی گسترش بیسابقهای یافت.
در حالی که نشریات از انتشار خبرهای روز کشور خودداری میکردند و یا ساواک مانع آنان میشد روزی نبود که نشریاتی مانند «خواندنیها»، «تهران مصور»، «سپید و سیاه» و دهها نشریه دیگر با صفحات روی جلد مبتذل و مستهجن منتشر نشوند و جوانان را به فساد سوق ندهند.
امروز چهل سال از آن روزها میگذرد، پیشرفت معنوی امروز قابل مقایسه با دوره پهلوی که فساد سازمان یافته از سوی رژیم بر مردم تحمیل میشد نیست، جوانان این مرز و بوم در دهه شصت غسل شهادت میکردند و برای دفاع از وطن به جبههها میرفتند، زمانی که این جوانان با امام دیدار میکردند از ایشان تقاضا مینمودند دعا کند تا به شهادت برسند، امروز و در دهه نود شمسی همین مردم آرزو میکنند که به آنان اجازه داده شود به سوریه رفته و از حرم اهل بیت دفاع کنند.
مقایسه امروز با دوره پهلوی در همه عرصهها نشاندهنده پیشرفت شگفتانگیزی است که به برکت اسلام نصیب ملت ایران شده است، بیشک در این زمینه گفتنیهای فراوانی هست که در گنجایش این نوشتار نیست و امروز بایستی داشتههایمان را قدر بدانیم و برای حل مشکلات موجود کشور کمر همت ببندیم و مسلم است که هیچ مشکلی جز با دستان توانمند ایرانی و بدون اتکا به بیگانگان قابل حل نیست.
روزنامه همدلی(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
شاهکار امیر جعفری در انتقاد از مسئولین درباره معضلات اجتماعی و گرفتاری مردم؛ چرا وجودش را ندارید؟
همدلی| مهدی فیضیصفت – اعتراض های بی مهابای امیر جعفری شاید نشان گر حضور چهره هایی در اطراف و اکناف هنر باشد که پیشتر خیلی ها از وجودشان نا امید شده اند. حالا شاید بشود گفت: «سینماگر مهمتر از سینماست». بازیگر مطرح سینمای ایران فارغ از منافع شخصی مرسوم در این روزها و این سال ها، روی آنتن زنده تلویزیون از دردهای مردم گفت و دولتمردان را به باد انتقاد گرفت. وقتی حاشیه مهمتر از متن می شود؛ و حتی جشنواره فیلم فجر به عنوان فستیوالی که بنا بود بزرگترین رویداد سینمایی ایران باشد و کارگردانان بزرگ و فیلمسازان جوان را با سودای سیمرغ به «فجر» بکشاند نمی تواند به هدف اصلی اش نزدیک شود، نادیده گرفتن صدای اعتراض یک هنرمند برای سختی ها و تلخکامی های مردمش کار چندان ساده ای نیست. به همین خاطر هست که باید جملات امیر جعفری در برنامه « من و شما« را با صبوری و تحلیل بیشتری مورد توجه قرار داد. همان جا که میان اعتراض های منیژه حکمت، گلایه تهیهکننده «فیلشاه» و خشم ابراهیم حاتمیکیا، یکی از مهمترین اتفاق های سینماییِ چند وقت اخیر رقم خورد، در همان برنامه که آقای بازیگر بیمهابا به مسئولان هنری و دولتی تاخت و سوال ناگفتهای را مطرح کرد و به احتمال منتظر پاسخش هم نماند!
روح زخم خورده
تنها سینماگر زن حاضر در جشنواره سیوششم فیلم فجر، اولین عصیانگر فستیوال بود. منیژه حکمت با فیلم «جاده قدیم» به جشنواره رفته و مهتاب کرامتی، بازیگر نقش اول فیلمش را نامزد کسب سیمرغ بهترین بازیگر زن میدانند. او در نشست خبری فیلمش، سناریوی جشنواره را از پیش نوشته شده دانست، از فروش تمامی بلیتها برای ارگانها گفت و البته اعلام کرد دیگر در اکران سینماها حاضر نمیشود اما مهمترین بخش صحبتهای کارگردان ۵۵ ساله سینما به زخم ۴۰ ساله روح و روانش برمیگشت که به زعم خودش از رفتارهای ناعادلانه صدمه دیده است: «رفتار ناعادلانه را نمیفهمم و برای تک تک مردم سرزمینم نمیخواهم.»
گلایه تهیهکننده تنها انیمیشن جشنواره
وقتی صحبت از راهیابی تنها یک انیمیشن به بخش مسابقه سودای سیمرغ سیوششمین جشنواره فیلم فجر مطرح شد، برخی از سفارشی بودن «فیلشاه» گفتند، محصولی با سرمایهگذاری شرکت خصوصی «هنر پویا» و همراهی بنیاد فارابی و موسسه تصویر شهر که تجربه جدیدی از گروه سازنده «شاهزاده روم» محسوب میشود اما گلایههای تهیهکننده «فیلشاه» از روند برگزاری جشنواره، بار دیگر انگشت اتهام را به سوی متولیان برگزاری فستیوال ملی سینمای ایران نشانه برد. بیعدالتی و اتفاقات غیر قابل گذشت، کلیدواژههای صحبتهای حامد جعفری بودند: «مسئولین هم میخواهند یک انیمیشن در ویترین جشنواره باشد و هم نمیخواهند به آن توجه کنند.» بعضی از اهالی فن، صحبتهای تهیهکننده «فیلشاه» را از اساس رد کردند اما چه توطئهای در کار باشد و چه توهم توطئه، جشنواره فیلم فجر در ابتدای راه با حاشیههای فراوانی روبرو شده که میتواند بر روی روند برگزاری مراسم تاثیر منفی قابل اعتنایی بگذارد.
عصبانیت آقای رکورددار
نامش با جشنواره فیلم فجر و سیمرغ بلورین گره خورده، ۵ سیمرغ بهترین فیلم تنها بخشی از جوایزی است که ابراهیم حاتمیکیا را به یکی از رکوردداران فجر تبدیل کرده است. پرویز پرستویی نیز ۳ سیمرغ از جمع ۴ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد خود را به واسطه بازی در فیلمهای حاتمیکیا به خانه برده. ابراهیم حاتمیکیا پس «بادیگارد»، غیبتی یک ساله را در جشنواره فیلم فجر تجربه کرد و با «به وقت شام» از بازگشت خود خبر داد؛ فیلمی با جلوههای ویژه بصری قابل توجه که حضورش در جشنواره سیوششم در هالهای از ابهام قرار داشت. «به وقت شام» رسید و در اولین روز جشنواره سیوششم نیز اکران شد اما اتفاقات عجیب و غریبی رخ داد که سبب شد محتوای فیلم، کارگردانی حاتمیکیا و نقشآفرینی بازیگران به حاشیه رانده شود. برخی رسانهها این فیلم را در کلاس جهانی توصیف کردند اما حاتمیکیا در روز اکران فیلم، نقش اول را برعهده داشت. کارگردان «به وقت شام» در اعتراض به فیلمبرداری تماشاگران با موبایل از پرده سینما، درخواست قطع پخش فیلم را داد و با عصبانیت خواستار برخورد با چنین اتفاقاتی شد.
هفتِ متفاوت
پس از وقفهای ۱۱ ماهه، برنامه تخصصی «هفت» به قاب تلویزیون بازگشت. رضا رشیدپور جای مهران مدیری را گرفت و بر صندلی بهروز افخمی تکیه زد تا برنامه سینمایی سیما را در ایام جشنواره فیلم فجر به روی آنتن ببرد. حمید نعمتالله میهمان اولین هفتِ جدید بود و به بحث و گفتوگو درباره جدیدترین اثرش یعنی «شعلهور» پرداخت. پس از پایان برنامه، تعدادی از اهالی سینما به برنامه هفت تاختند و آن را رپرتوارژی برای نعمتالله و اثر جدیدش دانستند اما در سوی مقابل نیز طیفی قرار داشتند که گفتوگوی میان مجری و میهمان برنامه را جذاب و قابل قبول توصیف کردند. رشیدپور که پیش از این نیز تجربه اجرای برنامههای پر بینندهای با حضور بازیگران و کارگردانان سینما را داشت، این بار نیز نعمتالله را به چالش کشید اما ظاهرا برنامه هفت به مذاق گروه مخالف که برخلاف گذشته، جایگاهی در برنامه هفت ندارند، خوش نیامده است.
امیر جعفری، نقش اول سینمای ایران
بزرگترین فستیوال ملی سینمای ایران در حال برگزاری است اما مهمترین اتفاق این روزهای سینما نه به جشنواره فیلم فجر، بلکه به یک سینماگر ارتباط دارد. امیر جعفری، بازیگر سینما و تلویزیون که با نقش سروان «آپرویز» در فصل سریال شهرزاد به شبکه نمایش خانگی برگشته، میهمان برنامه «من و شما» بود و روی آنتن زنده صحبتهایی را بر زبان آورد که یکی از پربازدیدترین ویدئوهای روز گذشته در شبکههای مجازی بدل شد. جعفری از زلزله کرمانشاه گفت، از گرد و غبار خوزستان، از کولبران کُرد، از کودکان بیشناسنامه و از سیستان و بلوچستان فراموش شده. او با لحن تندی مسئولان را خطاب قرار داد و حتی حرکت رضا شاه در برخورد با مهندس سازنده پل ورسک را شاهد مثال قرار داد: «۱۰ روز با زن و بچهتان بروید در کرمانشاه، در چادر زندگی کنید. ۱۰ سال در مسکن مهر زندگی کنید.» و اما مهمترین سوالش را مطرح کرد که شاید پاسخش، جواب تمام سوالات سینمای ایران نیز باشد: «آیا وجودش را دارید؟» هنرمندی که مسئولیت اجتماعی را روی دوشش احساس میکند و راه حل واضحی هم پیش رویش نیست، به احتمال چارهای نمیبیند جز سر دادن یک فریاد بلند و شاید جستجوی گوشی شنوا. هرچند تجربه نشان داده «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من/ آنچه البته به جائی نرسد فریاد است».
روزنامه همدلی(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
به مناسبت هشتاد و هفتمین سالروز تولد کشتیگیری که ستاره سینما شد؛ از گذشته نپرسید!
«سلطان قلب ها» در سال های ممنوعیت: همه مردم هر روز زندگی میکنند تا یک روز بمیرند، ما هر روز میمیریم تا یک روز زندگی کنیم
علی نامجو- باورش سخت است، شاید کمتر کسی بداند به یکباره و به واسطه چهرهاش سر از سینما درنیاورد. پدرش بازیگر تئاتر بود، همراه با تقی ظهوری، نمایشنامههای «مولیر» را اجرا میکرد و «محمدعلی» از دوران کودکی، صحنه را میشناخت. با این وجود به سراغ ورزش رفت، پدرش مخالف بود و نمیخواست پسرش ورزشکار شود اما «محمدعلی» فوتبال، ژیمناستیک، شنا و بدنسازی را تجربه کرد ولی کُشتی صدایش میزد. زیر نظر حبیبالله بلورچی(آقا بلور)، کشتی را به صورت حرفهای فرا گرفت و با غلامرضا تختی دمخور شد. به تیم ملی رسید و در مسابقات جهانی ۱۹۵۴ در توکیو کنار بزرگانی چون ناصر گیوهچی، توفیق جهانبخت، عباس زندی و غلامرضا تختی قرار گرفت. در وزن ۷۳ کیلوگرم کشتیگیران فیلیپین، سوئد، آرژانتین و ژاپن حریفش نشدند اما از پس ورزشکار شوروی برنیامد و نقره جهان را بر گردن آویخت. خیلی زود ازدواج کرد؛ در روزهای ورزش و سودای قهرمانی، در ۱۹ سالگی به خواهر دوستش علاقمند شد و دختر ۱۷ ساله را به خانه بخت برد. تا پایان عمر به «مهری» وفادار ماند و سعید، سیاوش، عاطفه و آمنه را به یادگار گذاشت. روح ماجراجویی داشت، به کشتی فرنگی نیز نقبی زد و قهرمان وزن ششم سال ۱۳۳۷ کشور شد اما شاید تقدیر او و خاطره تاریخ معاصر این طور رقم خورده بود که دوبندهاش را کنار بگذارد.
«عشق سینما» بود، زن و زندگی داشت اما عاشق وسترنهای هفتتیرکِش بود اما نمیدانست تماشا نکردن یکی از همین فیلمها! سرنوشتش را برای همیشه تغییر خواهد داد. در زمستان ۱۳۳۸ به هوای دیدن فیلمی وسترن به سینما رفت اما بلیت به او نرسید؛ شاید خوششانسترین پشتِ در مانده سینما بود. دکتر اسماعیل کوشان، ستاره کُشتی ایران در توکیو را دید و به فردین پیشنهاد داد در فیلم «چشمه آب حیات» به کارگردانی سیامک یاسمی بازی کند. درست بعد از همین فیلم است که ستارهای برای تمام دوران متولد میشود؛ محمدعلی فردین. از بس خجالتی بود یک پلان را چند بار تکرار کردند و چنگیز جلیلوند جایش حرف زد. این همراهی اما تا پایان با نام فردین و جلیلوند گره خورد، «چنگیز» جای او حرف می زد و چهره فردین و صدای جلیلوند سینماها را به تسخیر درمیآورد. کافی بود عکسش را روی پوستر فیلم چاپ کنند، سیل علاقه مندان بودند که صف میکشیدند برای خریدن بلیت؛ برای دیدن فردین روی پرده سینما و زیر آواز زدنی که چهچههای «ایرج» را بر خود داشت. شاید اولین بار لقب سوپر استار سینما برای محمدعلی فردین به کار رفته باشد. او نه فقط با تکیه بر زیبایی چهره و موهای خوشفرم که با داشتن هیکلی ورزشکاری، چشمانی پر مهر (که در بازی هایش هم نمی توانستند دروغ بگویند) و دانش آموختگی از سطوح آغازین هنر نمایش به واقع شایسته عنوان ستاره بود. میشناخت صحنه را و دوست می داشت مردم را نه فقط در آغاز راه که تا پایان عمر.
«اومدم از هند اومدم با ماشین بنز اومدم، اومدم و باز اومدم خیلی سرافراز اومدم، منم که دلشاد اومدم بیغم و آزاد اومدم، به عشق شیرین اومدم مثال فرهاد اومدم...» مگر میشود از یاد برد آهنگ ماندگار ایرج را؟ ارائه ای متفاوت از آواز و تصنیفهای فاخر ایرانی که شاید توانست مخاطب عمومی را هم با این هنر کهن آشناتر کند. حسین خواجه امیری(ایرج) ترانهای خواند که همراه با فیلم خاطرهانگیز «گنج قارون» تا همیشه ماندگار شد. فردین باز هم درخشید، وقتی با لباس هندی سفید و یک عصا، میرقصید و میخواند. در گیشه هم رکورد شکست. یک میلیون تومانِ سال ۴۴ فروخت و پس از گذشت نیمقرن همچنان یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است. فردین گران بود، یک سوپراستار واقعی سینما که کم دستمزد نمیخواست، میگویند پس از «گنج قارون» دستمزدها در سینمای ایران بالا رفت، فردین چارچوبها را شکست، چهل هزار تومان خواست، کارگردان نپذیرفت و فردین کمی تخفیف داد اما به شرط دریافت ۱۰ درصد از فروش فیلم.
انقلاب شد، فردین ماند و نرفت، برخلاف بهروز وثوقی ستاره سینمای دوره ای بعد از فردین و رضا بیک ایمانوردی بازیگر کشتی کج کار سینمای ایران که صدایش با لحن ویژه در کاراکتری که در فیلم ها از او ساخته بودند، در ذهن مخاطبان سینمای آن دوره باقی مانده است، سلطان قلب های سینمای ایران در دهه چهل و پنجاه ماند اما دیگر خبری از تصویرش روی سردر سینماها نبود. فردین خانهنشین شد و از سینما به بازار رفت. در بازار فرش حجرهای باز کرد و پشت دخل نشست ولی دور و بریهایش میگویند آن روزها هم هنوز دلش با سینما بود. ظاهرا وقتی دوستداران قدیم و جدید که از دیدنش در سینماها ناامید بودند، به مغازه میرفتند با تابلویی مواجه میشدند که ذوقشان را میخشکاند. فردین نوشته بود از گذشته نپرسید. «همه مردم هر روز زندگی میکنند تا یک روز بمیرند. ما هر روز میمیریم تا یک روز زندگی کنیم» این جمله تاریخی فردین است در اعتراض به ممنوعالکاری اما فایدهای نداشت و او ۴ روز بعد از سیزدهبدر ۱۳۷۹ برای همیشه آرام گرفت تا برای آخرین بار نامش پس از سالها، عکس یک روزنامههای ایران شود. فردینی که دستش به خیر بود و شورلت را بار میزد از قند و چای و روغن و گازش را میگرفت تا جوادیه، به امید آن که کسی سر گرسنه زمین نگذارد. محمدعلی فردین، «سلطان قلبها» و «آقای قرن بیستم» اگر امروز نفس میکشید، هشتاد و هفتمین سالروز تولدش را جشن میگرفت.
روزنامه شهروند(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
چشمانتظار کودکان دیروز
سیما فراهانی - امیرحسین خواجوی| متولد دهه ۵۰ و ۶۰ هستند. از ناپدیدشدنشان ۳۰، ۴۰سالی میگذرد. ۵ دختر و پسری که سرنوشتشان در کودکی و در عرض چند ثانیه عوض شد. سرنوشتی مبهم و رازآلود که سالهای طولانی هم نتوانست معمای آن را حل کند. حالا خانوادههایشان هر کدام چشمانتظار خبری از فرزندشان هستند. نه از محل زندگیشان خبر دارند و نه از سرنوشتشان؛ حتی شاید چهرهشان را هم نشناسند، ولی همچنان امیدوارند که برای یکبار هم که شده بتوانند صورت گمشده خود را ببینند. دست از جستوجو برنداشتهاند و همچنان تلاش میکنند تا شاید ردی پیدا شود. تنها چند عکس قدیمی دارند که برایشان به خاطره تبدیل شده است. عکسهایی که با دیدنشان همچنان اشک در چشمهایشان حلقه میزند و دلتنگی عذابشان میدهد. پدر و مادرهایی که حالا حتی بیشتر از گذشته آرزو دارند خبری از گمشدهشان بشود، در گفتوگو با «شهروند» ماجرای قدیمی یک روز تلخ را روایت میکنند:
۳۰سال امید برای دیدن سهیلا
درست ۳۰سال است که ناپدید شده؛ همه چیز در یک لحظه رخ داد؛ مادر و دختر در بازار شلوغ کرمانشاه و در عرض چند ثانیه زندگیشان عوض شد. ۳۰سال است که از هم جدا ماندهاند. دخترک دو و نیمساله برای خرید با مادرش از خانه خارج شد، ولی دیگر بازنگشت. در عرض چشم بر هم زدنی ناپدید شد. حال سالهاست که هیچ اثری از او نیست. مادر سهیلا ۳۰سال است که چشم به راه دخترش مانده و هنوز هم امید دارد؛ امید به برگشت و دیدن دوباره دخترکش. بعد از گذشت این همه سال، هنوز یاد سهیلا در خانوادهاش فراموش نشده؛ خواهرهای سهیلا با اینکه او را هرگز ندیدهاند، اما همچنان خوابش را میبینند. آرزویشان یکبار دیدن خواهری است که چندین سال پیش از او جدا ماندهاند. سهیلا وقتی ناپدید شد، خواهرهایش هنوز به دنیا نیامده بودند. بعد از سهیلا ۶ خواهرش به دنیا آمدند. دخترهایی که خواهر بزرگترشان را هرگز ندیدهاند. حالا بعد از گذشت این همه سال، یکی از خواهرهای سهیلا ماجرای چندینسال دوری را روایت میکند و به «شهروند» میگوید: «من و ۵ خواهر دیگرم هرگز سهیلا را ندیدهایم. او خواهر بزرگترمان محسوب میشود. ولی پدر و مادرم ماجرای او را برای ما تعریف کردهاند و آنقدر به یاد او هستند که هنوز هم نام سهیلا در خانواده ما زنده است. سهیلا متولد ۱۳۶۴ است. مهرماه سال ۶۶ بود که یک روز مادرم به همراه سهیلا برای خرید از خانهمان در کرمانشاه بیرون میروند. آن روز یکی از بستگانمان هم به همراه دو فرزند خردسالش با مادرم همراه شد. آنها با هم به بازارچه سنتی کرمانشاه رفتند. یک بازار شلوغ که سرپوشیده است. همه چیز در عرض چند ثانیه خیلی کوتاه رخ داد. مادرم در یک لحظه از مغازهدار سوالی میپرسد و وقتی سرش را برمیگرداند، میبیند خواهرم نیست. از همان خانمی که همراهش بود، سوال میکند ولی او هم میگوید سهیلا را ندیده است. مادرم میگوید همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که مطمئن بودم همان اطراف سهیلا را پیدا میکنم. چون اصلا زمانی نبود که سهیلا بخواهد دور شده باشد، ولی نبود. سهیلا در آن بازار ناپدید شد و مادرم و پدرم چندین سال به دنبالش گشتند. همان روز تا شب و حتی فردایش از آن بازار و اطرافش تکان نخوردند، ولی خبری از سهیلا نبود. از آنجایی که فردای همان روز، سه روز تعطیلی بود، آن بازار هم بسته شد. دیگر نمیشد در آنجا به دنبال سهیلا بگردند یا از مغازهدارها سوال بپرسند. با اینحال، پدر و مادرم تا میتوانستند در آنجا به دنبال سهیلا گشتند. پلیس هم در جریان ماجرا قرار گرفت و جستوجوهای خودش را آغاز کرد. با اینحال، پدر و مادرم به جستوجوهای پلیس اکتفا نکردند. آنها تا ۷سال هر روز به دنبال سهیلا میگشتند. به محل ناپدید شدن او میرفتند. به تمام بهزیستیها سر زدند. حتی پدرم چندبار به شهرهای مختلف رفت و بچههای گمشده در بهزیستی آنجا را دید. ولی انگار سهیلا آب شد و به زمین رفت. هیچ سرنخ یا نشانهای هم پیدا نشد. بعد از گذشت ۷سال باز هم پدر و مادرم ناامید نشدند. یکسال بعد از ناپدید شدن سهیلا خواهرم به دنیا آمد. بعد از آن من به دنیا آمدم. ۴ خواهر دیگر هم بعد از ما به دنیا آمدند. همه ما ۶ خواهر آرزو داریم برای یکبار هم که شده سهیلا را ببینیم. پدر و مادرم بعد از گذشت ۳۰سال باز هم ناامید نشدهاند. به دنبال سرنخی از سهیلا هستند. دیگر پرونده سهیلا در پلیس آگاهی نیست. جستوجوها خیلی سال پیش به پایان رسید، ولی ما همچنان امید به بازگشت او داریم. تا جایی که یکی از خواهرهایم یک ماهی میشود مرتب خواب سهیلا را میبیند. سهیلا در خواب به خواهرم گفته که در یک جاده بین مرز افغانستان و ایران کار میکند. خواب خواهرم را باور کردهایم. میخواهیم هر طور شده به آنجا سر بزنیم. نور امید در دلمان زنده شده است. هیچوقت نمیخواهیم فکرهای بدی کنیم. به مادرمان هم مرتب امیدواری میدهیم. با اینکه هیچوقت خواهر بزرگترمان را ندیدهایم، ولی مطمئنم وقتی او را ببینم، میشناسم. عکسهای دوران بچگیاش نشان میدهد که کاملا شبیه یکی از خواهرهایم است. مادرم هم همچنان یاد سهیلا را زنده نگه داشته؛ باورتان نمیشود ولی او هر روز از سهیلا یاد میکند و برایش اشک میریزد. به این فکر میکند که الان کجاست. چطور زندگی میکند. همه این سوالها برای ما هم مهم شده است. کاش بتوانیم خبری از سرنوشت سهیلا پیدا کنیم. کاش مادرم به آرزویش برسد.»
در جستوجوی لیلا
سیوشش سال از ناپدید شدن لیلای ۴ساله میگذرد. با خانوادهاش به مسافرت رفته بود. او هم در بازار ناپدید شد. بازار حاجآقا جان در خیابان طبرسی مشهد، آخرین جایی بود که لیلا همراه خانوادهاش آنجا قدم زد. با خواهرش که تقریبا همسن خودش بود، پشت ویترین یک مغازه، اسباببازیها را تماشا میکردند، اما در عرض چند ثانیه برای همیشه از هم جدا شدند. لیلا به سرنوشتی مبهم و رازآلود دچار شد و خانوادهاش هم محکوم به چندینسال انتظار و بیخبری شدند. پدر لیلا ۷سال پیش بدون اینکه بار دیگر دخترش را ببیند، از دنیا رفت. مادر لیلا اما، همچنان امید دارد که برای یکبار هم که شده دخترش را که حالا حتما زنی ۴۰ساله است، ببیند. او درحالیکه در این چند روز بیشتر از گذشته به یاد لیلا افتاده است، در گفتوگو با «شهروند» جزییات ماجرای ناپدید شدن دخترش را روایت میکند: «این روزها بیشتر از گذشته به یاد لیلا هستم. پیش از تماس شما هم در خانه نشسته بودم و به او فکر میکردم. این روزها خیلی دلم میخواهد دخترم را ببینم. دلم برایش تنگ شده؛ دقیقا یادم میآید. اول اردیبهشت سال ۶۰ بود. به همراه خانوادهام برای مسافرت به مشهد رفته بودیم. آن زمان لیلا ۴ ساله بود. او دیماه سال ۵۶ به دنیا آمده بود. یک دختر همسن لیلا هم داشتم. کمتر از یکسال با هم تفاوت سنی داشتند. یک پسر یکساله هم داشتم. همگی با هم به مشهد رفته بودیم. آن روز همراه مادرشوهرم و دخترها و پسرم از مسافرخانه بیرون آمدیم و به بازار حاجآقا جان مشهد رفتیم. درحال خرید کردن بودیم. دخترها به سمت یک مغازه اسباببازیفروشی رفتند. داشتند از پشت ویترین آنجا را نگاه میکردند. کاملا حواسم به آنها بود. در یک لحظه سرم را برگرداندم تا مغازهای را ببینم. وقتی برگشتم دیدم لیلا نیست. خواهرش همانجا پشت ویترین بود، ولی اثری از لیلا نبود. هراسان سراغ او را گرفتم، اما دخترم گفت خواهرش را ندیده و حواسش به او نبوده است. همان شد؛ دیگر لیلا را ندیدم. آن روز خانه به خانه آن اطراف را گشتم. زنگ تمام خانهها را زدم. به تمام مغازهها سر زدم، ولی هیچکس حتی یک نفر هم لیلا را ندیده بود. مسافرتمان تلخ شد. دخترم را از دست دادیم. هیچ دشمنی هم نداریم که بگوییم کار او بوده است. دخترک ۴سالهام رفت و دیگر او را ندیدم. ما خودمان در شهررضای اصفهان زندگی میکنیم. چون لیلا در مشهد گم شد، مرتب با شوهرم به مشهد میرفتیم. تا چندسال کارمان همین بود. هرچند وقت یکبار به آنجا میرفتیم و جستوجو میکردیم، ولی هیچ نشانهای از لیلا نبود. انگار غیب شده بود. هیچکس او را ندیده بود. در این سالها صاحب دو دختر دیگر هم شدهام، اما پسرم را در ۲۱سالگی در حادثه تصادف از دست دادم. حالا فقط سه دختر دارم. شوهرم هم که ۷سال پیش فوت کرد. از ناپدید شدن دخترم تا حالا خیلی سال گذشته، ولی همچنان امید دارم. دخترم خیلی خوشگل بود. دوست دارم ببینم الان چه شکلی شده است. دلم نمیخواهد آرزویم را به گور ببرم. دوست دارم دخترم را ببینم. ما بارها آگهی دادهایم. عکس دخترم را همه جا پخش کردهایم. هنوز هم هرازگاهی این کار را انجام میدهیم. حتی تلویزیون هم عکسش را منتشر کردهایم. نمیدانم دخترم کجاست. یعنی دسترسی به اینترنت و تلویزیون ندارد. یعنی هیچکدام از این آگهیها را ندیده است. من مطئنم که او زنده است و جایی دارد زندگی میکند و به امید دیدنش شب و روزم را سر میکنم. من مادرم و میدانم اگر او را ببینم حتما میتوانم چهرهاش را بشناسم. این حس مادرانه است و به این حس اعتماد دارم.»
ابوذر ۶ساله گمشده در جنگلهای گلستان
جنگلهای گلستان شهریور سال ۶۴٫ خانواده عسکری همراه با اقوام و فامیل از شیراز به قصد زیارت امام رضا(ع) راهی مشهد شدند. آنها برای رسیدن به مشهد جاده گرگان را انتخاب کردند. مینیبوس برای ناهار و استراحت در جاده گلستان توقف کرد. زیرانداز، قابلمه و بساط ناهار و چایی آماده شد. تقریبا همه فامیل دورهم بودند. مردها مشغول استراحت رفع خستگی و زنهای فامیل هم مشغول صحبت، بچهها هم مشغول بازی بودند که ناگهان یکی از بچهها فریاد زد: «ابوذر، ابوذر، ابوذر کجایی...» آنموقع بود که تازه همه متوجه شدند که یکی از بچهها گم شده. همه فامیل به تکاپو افتادند، مردها شروع به جستوجو کردند، آن محوطه و مناطق اطراف را وجب به وجب گشتند. ماجرا به ژاندارمری و جنگلبانی اطلاع داده شد. آنها هم چند روز در آن منطقه جستوجو را ادامه دادند اما هیچ ردی از ابوذر به دست نیامد. جنگلهای گلستان آخرین خاطره خانواده از پسربچه ۶ساله بود. حالا ۳۲سال از آن روز میگذرد اما پدر و مادر ابوذر همچنان چشمانتظار خبری از پسرشان هستند. چند قطعه عکس از یک آلبوم قدیمی همه آن چیزی است که از ابوذر برای این خانواده به جای مانده است. اما هنوز هم نبود ابوذر در این خانواده تازه است، انگار همین دیروز بود که او در جنگلهای گلستان گم شد، اینها را نوروز برادر کوچکتر ابوذر به «شهروند» میگوید. وقتی ابوذر گم شد، یکسالش بود، اما در همه این سالها او هم چشمانتظار پیداشدن برادرش بوده است: «ما با ابوذر ۵ برادر و ۲ خواهر هستیم، با این وجود نبود ابوذر برای همه خانواده هیچوقت عادی نشده است. بهخصوص برای مادر و پدرم. هنوز هم بعد از این همهسال وقتی صحبت از ابوذر میشود، مادرم بغض میکند و نمیتواند گریهاش را از ما پنهان کند. پدرم اما صبوری میکند و به مادرم دلداری میدهد، اما همه میدانیم که پدرم هم به همان اندازه و شاید هم بیشتر برای ابوذر ناراحت است.» او ادامه میدهد: «من از پدرم شنیدم که همان موقع که برادرم گم شد، همه جا دنبال او گشتند، حتی عدهای از مردهای فامیل به حرم امام رضا(ع) رفتند، چون شنیده بودند که بچههای گمشده را به آنجا میبرند، ژاندارمری و جنگلبانی هم همه جا دنبال او گشتند، اما هیچ ردی از ابوذر به دست نیامد. در همه این سالها پدر و مادرم هر سال یا دو سال یکبار به مشهد میروند و در مسیر رفت یا برگشت به جنگل گلستان میروند تا شاید ردی از ابوذر پیدا کنند.»
دختری که در شب تاسوعا ربوده شد
اما ماجرای گمشدن مریم داستان عجیبی دارد. دختربچه ۲۲ماههای که شب تاسوعای سال ۶۶ به طرز مشکوکی ناپدید شد. والدین این دختر پس از گمشدن فرزندشان به چند نفری مشکوک شدند، این افراد از سوی پلیس هم برای مدتی بازداشت شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند، اما دادگاه به دلیل نبود ادله کافی متهمان این پرونده کودکربایی را تبرئه کرد. پرونده گمشدن مریم یوسفزاده همچنان هم مفتوح است، اما هیچ رد و نشانی از این دختر به دست نیامده است. دخترعمه مریم درباره ماجرای گمشدن او به «شهروند» میگوید: «این داستان مربوط به ۳۰سال پیش است. ایام محرم بود. آن زمان دایی من در روستای درزی کلا در منطقه جاده حبیبی بابل زندگی میکردند. بیشتر اقوام از بابل و روستاهای اطراف برای مراسم عزاداری شب تاسوعا به خانه آنها رفته بودند. شب برای دیدن دستههای عزاداری همه از خانه بیرون میروند، مریم همراه با چندتا از بچههای فامیل در اتاقی خواب بودند. بعد از پایان مراسم وقتی همه به خانه برمیگردند، میبینند که مریم در جایش نیست. در واقع او را دزدیده بودند، چون بچه ۲۲ماهه که نمیتواند تکان بخورد. جالب اینجاست که مریم کنار خواهرش و چند نوزاد دیگه فامیل خواب بوده اما بچه دزدها فقط او را با خود بردند.» به گفته این زن، پدر مریم همان موقع به چند نفری مشکوک میشود و علیه آنها شکایت میکند. پلیس آنها را دستگیر و تحت بازجویی قرار میدهد، اما اظهارات آنها گنگ و ضدونقیض بود: «آنطور که من از فامیل و پدر و مادرم شنیدهام، پدر و مادر مریم با یکی از اقوام دورمان خصومت شخصی داشتند، درگیری آنها آنقدر جدی بوده که چندبار دایی مرا تهدید میکنند. درگیری آنها چندسالی ادامه پیدا میکند تا اینکه آن شب مریم ربوده میشود. به همین دلیل هم دایی و زندایی من همان موقع از آنها به اتهام دزدیدن فرزندشان شکایت میکنند. آنها هم ابتدا اعتراف میکنند، اما هربار داستانی از سرنوشت مریم تعریف کردند، یکبار گفتند که او را در چاهی انداختند، بعد از مدتی اقرار کردند که بچه را به یک راننده کامیون فروختند، اما درنهایت این افراد در دادگاه همه اظهاراتشان را انکار کردند و مدعی شدند که تحت فشار آن صحبتها را مطرح کردهاند و درنهایت آنطور که پدرم برای من تعریف کرده، دادگاه آن افراد را بیگناه تشخیص داد، اما دایی و زندایی من هنوز هم برای مریم گریه میکنند، دختر بزرگ آنها بود، هیچوقت یادم نمیرود که دایی روز عروسی دخترش محبوبه به عکس مریم خیره شده بود، گریه میکرد و زیر لب میگفت: «مریم جان دخترم امروز تو باید عروس میشدی.»
کودکی ۶ ساله که در کاشان گم شد
سیدنظیر سادات هم در سن ۶سالگی گم شد. این پسربچه همراه خواهرش از اهواز به کاشان آمده بود که به طرز عجیبی ناپدید شد. سال ۶۹ بود که خبر گمشدن این پسربچه به پلیس کاشان اعلام شد و پروندهای در همین خصوص به جریان افتاد. پلیس و خانواده این پسر به صورت همزمان برای یافتن این پسر دست به کار شدند اما هرچه جستوجوها بیشتر شد، امید به یافتن این پسر کمرنگ و کمرنگتر شد. الان ۲۷سال است که خانواده این پسر به دنبال ردی از او هستند، «وکیل» که چندسالی از او کوچکتر در شبکههای اجتماعی و گروههای مختلف تلگرامی عکس و مشخصات برادرش را منتشر کرده تا شاید از این طریق بتواند ردی از برادرش پیدا کند. او در اینباره به «شهروند» میگوید: «پدر ما چند سال قبل از انقلاب از هرات به ایران آمد. او برای کار به اهواز رفت. بعد با مادرم ازدواج کرد. نظیر پسر دوم آنها بود. ما سه برادر هستیم و من پسر کوچک خانواده هستم. هنوز هم پدرم نتوانسته گمشدن نظیر را باور کند. الان از کارافتاده شده اما هنوز هم سراغ او را میگیرد. برای خود من خیلی عجیب است که چطور برادرم گم شده. آنطور که خواهرم تعریف میکند، آنها در خانه خواب بودند که نظیر در را باز میکند و از خانه خارج میشود. پدرم آن اوایل خیلی دنبال او گشت. در روزنامه و تلویزیون آن زمان اسم و مشخصات او را پخش کردند. حتی چندبار به افغانستان سفر کرد. شیراز، کرمان و هر شهری که فکر میکرد میتواند از نظیر ردی به دست آورد را وجب به وجب گشت اما همه این تلاشها بینتیجه مانده است.»
روزنامه شهروند(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
مهر بلاتکلیف
مائده امینی - شهروند| «کارگرها در مسکن مهر مشغول شدهاند.» این روزها یک گزارش کوتاه از زبان مردم سرپل ذهاب شنیده میشود؛ اینکه کارگرها آمدهاند و معلوم نیست در سایت مسکن مهر چه میکنند؟ البته ساکنان مسکن مهر سرپل ذهاب میگویند خبری نیست و آنها کارگر نیستند. میهمانان تازه ویرانه مسکن مهر به گفته مالکان، تنها برای ارزیابیهای تمامنشدنی آمدهاند و هنوز معلوم نیست خانههای آنها چه سرنوشتی پیدا میکند. با اینحال، دل ساکنان مسکن مهر دیگر با این واحدها صاف نمیشود. مسکن مهرنشینان سر پل ذهاب میگویند که از امروز فرداهای مسئولان خستهاند و بلاتکلیفی و چادرنشینی کلافهشان کرده است. «یک روز میگویند همه این ۵۷۶ واحد باید تخریب شود و روز دیگر اعلام میکنند مقاومسازی بهصرفهتر از تخریب است. شما بگویید پس کی این نمونهبرداریهاشان تمام میشود؟»
هشتادوسه روز از زلزله ۷٫۲ ریشتری کرمانشاه میگذرد و زلزلهزدههای این استان غربی هنوز در چادر و سرمای گزنده شبهای سرد را به صبح میرسانند. حواشی رسانهای، سیاسیکاری و تعدد واحدها اما باعث شده که تعلل در مورد مسکن مهر کرمانشاه بیشتر از سایر سکونتگاههای تخریبشده باشد و ساکنان آن با وجود سرپا بودن اسکلت، سقف و کف واحدهایشان همچنان آواره باشند.این قصه همه ۵٧۶ خانواده سرپل ذهابی است. خانوادههایی که موعد قسطهای پیش از بیستویکم آبانماه امسالشان سر آمده، بیکار و سرمازده شدهاند و چشم به دهان مسئولان دوختهاند تا ببینند تخریب واحدهای نوساز برایشان بهصرفهتر است یا مقاومسازی...
موضوع را با مسعود شریفی، مدیرکل راه و شهرسازی کرمانشاه در میان میگذاریم. او در اینباره توضیح میدهد: برای ساختمانهای سرپل ذهاب مشاوران و کارشناسان مختلفی استخدام شده که از قسمتهای مختلف ساختمان نمونهبرداری کردهاند، اما هنوز نتیجه این آزمایشها مشخص نیست. شریفی اعلام نتیجه نهایی اینکه تخریب این واحدها ایمنتر و بهصرفهتر است یا مقاومسازی آنها را به چند ماه بعد موکول میکند. این درحالی است که شهردار سرپل ذهاب حرفهای دیگری دارد. او به «شهروند» میگوید: هرکدام از بلوکهایی که مشکل فنی نداشته باشند، بازسازی خواهند شد. صابر حیدری میگوید: هزینه هر اقدامی احتمالا با خود صاحبان واحدهاست اما کمکهایی به مردم داده میشود. او ادعا میکند که واحدهای مسکونی مهر بیمه بودهاند و هر کدام از مالکان میتوانند ۳۰میلیون تومان از بیمه دریافت کنند. البته بیمه مسکن مهر هم ماجرای خاص خود را دارد. بیمه مرکزی اعلام کرد مسکن مهر بیمه تسهیلات بوده است و این به آن معناست که بانک مسکن بابت تسهیلاتی که به مسکن مهر پرداخته این واحدها را بیمه تسهیلات کرده است. با این حساب در واقع، دریافتکننده خسارت بانک مسکن است نه مالکان مسکن مهر.
۶هزار واحد باید تخریب شود
بلاتکلیفی مهمترین گلایه ساکنان است. شهردار
سر پل ذهاب میگوید: در کل منطقه سر پل ذهاب بیش از ۶هزار واحد مسکونی نیاز به تخریب دارد و همچنین مشکل بیش از ۱۰هزار واحد با تعمیر و مرمت حل میشود.او درباره سهم واحدهای مسکنهای مهر از این میان میگوید: نزدیک به ۶۰۰ واحد از واحدهای آسیبدیده مسکن مهر نیاز به تعمیر و مقاومسازی دارد، اما قرار است به این واحدها وام تخریبی داده شود نه تعمیری چرا که دیوارهای نما کاملا فرو ریخته است.
مردم چه میخواهند؟
بعضیها مستاجر این واحدهای نارنجیرنگ بودهاند و بعضی دیگر هنوز درحال پرداخت قسطهای ساختمانشان هستند. یکی از مستاجران به «شهروند» میگوید: «۵میلیون تومان پول پیش دادهام که صاحبخانهام پس نمیدهد. میگوید، پولی ندارم و قرارداد هم در زلزله از بین رفته است. حالا این پول چگونه زنده میشود، خدا میداند؟» محکی یکی از ساکنان مسکن مهر که خود صاحب خانه است، میگوید: سه ماه است با فاصله ۲۰ متر از بلوکمان اینجا چادر زدهایم. یک ماه پیش آمدند و دیوارهای خرابشده را تخریب کردند، اما میگویند برای اعلام نتیجه باید منتظر بمانیم. او میگوید اکثر مردم ترجیح میدهند که این واحدها تخریب شود، چرا که ستونهای برخی واحدها کج شده یا میلگردها بیرون زده. برخی بلوکها ۳۰ سانت جلو آمده است و دل ما با این واحدها صاف نمیشود. محکی میگوید که خودش و خانوادهاش در صورت بازسازی و مقاومسازی حاضر به زندگی در این واحدها نیستند و فقط اگر این واحدها با حضور مهندس ناظر مورد اعتمادشان دوباره ساخته شود به آنها برمیگردند.
هزینههای بهسازی از نوسازی بیشتر است
باور بیشتر مهندسان و کارشناسان مشترک است. علی فرخنژاد، کارشناس سازه و عمران به «شهروند» میگوید: عکسها و مشاهدات انجام شده حاکی از ایجاد ترکهای عمیق در اجزا و احتمال جداشدگی میلگرد از بتن است. از طرفی به دلیل جاری شدن بیشتر میلگردها مخصوصا در سیستم باربر جانبی و همچنین استفاده از بتنهایی با مقاومت فشاری پایین میتوان پیشبینی کرد که هزینههای بهسازی بیشتر از تخریب و ساخت مجدد خواهد شد. به گفته این کارشناس سازه، اما بههرحال نمیتوان بدون ارزیابی دقیق و نمونهبرداری نظر قطعی داد. فرخنژاد ادامه میدهد: البته قبل از بحث بهسازی یا ساخت دوباره، جانمایی مسکن مهر باید مورد سوال قرار گیرد که آیا از روز اول این جانمایی درست بوده یا خیر. بهعنوان مثال باید بررسی کرد که این مجموعه ساختمانی که تحت عنوان مسکن مهر به مردم تحویل داده شده آیا روی خاک آبرفتی بنا شده یا نه؟
اگر هزینهها برابر بود، تخریب راه درستتر است
«نمیتوان یک حکم کلی صادر کرد.» این گزارهای است که محسن بهرام غفاری رئیس سابق نظام مهندسی تهران به «شهروند» اعلام کرده و توضیح میدهد: میزان آسیب در واحدهای مختلف، متفاوت است. من فکر میکنم که اگر بتوانند ایمنی واحدهای آسیبدیده را تضمین کنند، بهسازی هزینه کمتری به مردم تحمیل خواهد کرد. او به فاکتور زمان هم اشاره کرده و معتقد است زمان هم باید در این تصمیمگیری لحاظ شود. او میگوید: باید دید که بلوکهای مورد بحث در کدام بخشها دچار مفصل خمیری شده و ستونها در کدام قسمت آسیبهای جدی دیدهاند. بهرام غفاری تأکید میکند که اگر هزینه تخریب و مقاومسازی با هم برابر باشد، قطعا باید ساختمانها تخریب شود.
اگر سازه آسیب ندیده باشد
تخریب اشتباه است
منوچهر بهرویان، کارشناس و تحلیلگر سازه هم نظر مشابهی دارد. او به «شهروند» میگوید: بدون بازدید و انجام آزمایش نمیتوان نظر داد اما اگر بخواهیم به صورت اجمالی درباره این موضوع نظر بدهیم، باید بگویم که از عکسهای منتشرشده به نظر میرسد آسیبها به دیوارها وارد شده است. اگر همه آسیبها پیرامون تیغهها باشد، مسکن مهر قابل مقاومسازی است و مقاومسازی توصیه میشود اما اگر سازه آسیب دیده باشد و ستونها تغییرشکل داده باشند، قطعا باید این بلوکها را تخریب کرد. ۵۷۶ واحد مسکن مهر در قسمت جنوبی شهر سرپل ذهاب و ۲۰۰ واحد دیگر مسکن مهر در قسمت شمالی شهر سرپل ذهاب وجود داشته است. حالا درحالی که به نظر میرسد متضررین نهایی مردم هستند، لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی پیش از این در سفر خود به کرمانشاه تأکید کرده بود؛ با توجه به فصل سرما برای اسکان موقت مردم زلزلهزده طراحیهایی انجام شده است، بعضی از ساختمانهای آسیبدیده را مردم میتوانند با کمکهای دولتی تعمیر کنند تا هر چه سریعتر ساخته شود.او گفته بود؛ برخی مکانها مانند مسکن مهر سرپل ذهاب که خسارت بیشتری دیده، باید کمک فراوانی شوند تا عملیات تعمیر آن انجام شود. اما آیا واقعا این اتفاق افتاده است؟
دست و دل مردم کردزبان کرمانشاه هر روز میلرزد که روزهای بعد از این را قرار است چگونه بگذرانند.
روزنامه (۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
۴۱ قاضی پای میز محاکمه
آرمان: دستگاه قضائی روندی را سپری میکند که لبخند رضایت را بر لب مردم نشانده است. برخی سعی داشتند چنین سیاهنمایی کنند که این قوه با متخلفان خود برخوردی صورت نمیدهد اما چندی پیش بود که رئیس قوه قضائیه با تأکید بر نظارت مستمر بر مجموعههای قضائی در سراسر کشور به قضات متخلف هشدار داد که «در آینده، طبق برنامهای خاص نام و تصویر متخلفان را منتشر خواهد کرد.» دیروز دادستان تهران خبراز صدور ۴۱ کیفرخواست و ۲۵ تعلیق برای قضات در سال جاری داد. عباس جعفری دولتآبادی با اشاره به دغدغههای رئیس قوه قضائیه پیرامون قضات دو نکته شامل تشویق قضات سالم و شایسته و لزوم حذف قضات ناسالم را قابل توجه خواند و افزود: موضع اخیر رئیس قوه قضائیه نشان میدهد که توجه به وضعیت قضات در میان مسئولان عالی قوه قضائیه از اهمیت بالایی برخوردار است و علت این توجه، نقش و تاثیر قضات در صیانت از حقوق مردم در پروندههای قضائی است. وی با اعلام اینکه آیتا... لاریجانی در مقایسه با روسای قبلی توجه بیشتری به سالمسازی دستگاه قضا دارد، اقدامات قابل توجهی که در این راستا شده را مورد توجه قرار داد و اظهار داشت: بازرسی پنهان از جمله شیوههای نظارت بر عملکرد قضات است که در دوره آیتا... لاریجانی اتخاذ شد و گزارش اجرای این شیوه در برخی استانها، در مراسم سالگرد قوه قضائیه در سال جاری به محضر مقام معظم رهبری ارائه گردید.
روزنامه ابتکار(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
«ابتکار» مانیفست اصلی اصلاحطلبان را بررسی میکند غایت اصلاح طلبی کجاست؟
زهره احدی
ابهام در تعریف اصلاحات تا به امروز پیامدهای بسیاری برای این جریان سیاسی داشته است. در مرحله نخست، جریان رقیب با استفاده از همین ابهام تهمتهایی همچون براندازی به اعضای این حزب میزنند. علاوه بر این، افراد حامی اصلاحات هم دچار سرگردانی میشوند و از ماجرا و اهداف این جریان سیاسی بیخبر هستند و این روزها هم این جریان سیاسی از نظر تضعیف جایگاه اجتماعی ایام سختی را پشت سرمیگذارند. این اتفاق ابهاماتی را در ذهن ایجاد میکند و سوالاتی هم در خصوص ماهیت اصلاحات به وجود
می آورد؛ هدف اصلی اصلاحات چیست؟ اصلاحطلبان به دنبال دستیابی به چه جامعهای هستند؟ اصلاحات امروز با آنچه در در سال ۷۶ وجود داشت، چه تفاوتی دارد؟
بانگاهی گذرا به تاریخ جمهوری اسلامی به سادگی میتوان به این نکته پی برد که اصلاحات تا به امروز مسیر پر فراز ونشیبی را طی کرده است و به رغم کارشکنیها و مخالفتهایی که از سوی جریان رقیب وجود داشته به آهستگی تغییراتی هم ایجاد کرده است. با این وجود، ابهام و مشکلی که در مانیفست این جریان سیاسی وجود دارد تا به امروز مشکلات بسیاری را برای اصلاحطلبان ایجاد کرده است، جریان رقیب که بیشتر شامل اصولگرایان رادیکال میشود، اصلاحطلبان را به دشمنی با نظام و حاکمیت متهم میکنند و از سوی دیگر، مردم و جامعه هم به دلیل همین ابهام در خصوص حمایت یا عدم حمایت اصلاحطلبان سرگردان هستند. در همین راستا، عبدالله ناصری عضو شورای مشورتی سید محمد خاتمی در گفتوگو با «ابتکار» در رابطه با چارچوب کلی و اصول اولیهای که جریان اصلاحات به آن پایبند است، اظهار کرد: «اگر بخواهم به صورت کوتاه اصلاحات را تعریف کنم؛ اصلاحات گفتمانی مبتنی بر شعارهای اولیه انقلاب اسلامی است که این هم مشخص است، همان شعار معروف استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی اساس جریان اصلاحات محسوب میشود و قانون اساسی را هم میتوان تفسیری از این شعار دانست.» وی در ادامه افزود: «بنابراین بیان روزآمد این شعار، گفتمان اصلاحطلبی است که تلاش کرده تا متناسب با این روزآمد شدن و تحولات جهانی، فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران آن را به روز کند.» وی تصریح کرد: « برهمین اساس است که بر این مسئله تاکید دارند که قانون اساسی اجرا شود. قانون اساسی همه آن باید یک جا دیده و اجرا شود و در نهات اصلاحات به دنبال این است که این اتفاق بیفتد.» این فعال سیاسی اصلاحطلب در خصوص عملکرد جریان رقیب عنوان کرد: «در مقابل بخشی از جریان رادیکال اصولگرا هم به دنبال گفتمان مقاومت یا انقلابی هستند که این گفتمان محتوای قانون اساسی را تهی میکند و آزادی و جمهوریتی که امام(ره)وقانون اساسی مدنظر داشتند، فاصله میگیرد.» وی در رابطه با رویکرد جریان رقیب از قانون اساسی مطرح کرد: «جریان رقیب به دنبال استفاده تک وجهی از بخشی از آرمانهای اسلامی است که به حکومت اسلامی بازمیگردد. البته این هم وجود دارد اما اصلاحات در کنار آن به دنبال جمهوری اسلامی است که این بدان معنا است که رای مردم رسمیتی به نظام سیاسی و قدرت میدهد.»
اولویت اجرای قانون اساسی
در این میان لازم به یادآوری است که جریان رقیب تا به امروز به دنبال حذف کامل جریان اصلاحات بوده است و تاکنون هم با انواع اقسام تهمتها این مسئله را دنبال کردهاند. اگر جریان اصلاحات به دنبال اجرای قانونی است، این دشمنی ریشه در چه مسئله ای دارد؟ ناصری در خصوص این قضیه بیان کرد: «حاکمیت، قدرت و نهادهای انتسابی قدرتمند، طرفدار جریان رقیب هستند و به همین علت نمیخواهد اجازه دهند تا گفتمان اصلاحطلبی تعمیق پیدا کند. غافل از اینکه در دنیای امروز، نسل جدید با استفاده از شبکههای اجتماعی قدرت سخت را کنار میزند و نمی توانند به مانند گذشته در مقابل مطالبات جوانان ایستادگی کنند.» وی در ادامه افزود:« باتوجه به تحولات دنیای امروز باید این حقیقت را در نظر داشته باشیم که با قانون اساسی که ۴۰ سال پیش نوشته شده است،نمیتوانیم نیازهای جامعه امروز را برطرف کنیم و نباید خود را به آن محدود کنیم.» وی تصریح کرد: « در ۳ دهه اخیر،تحولات بسیاری ایجاد شده است، بنابراین من این حق را برای جامعه مدنی مسلم میدانم که اگر یک روزی تقاضا داشته باشد که در قانون اساسی هم بازنگری صورت گیرد. با این وجود، قانون اساسی توان آن را دارد که با اجرای آن جامعه مدنی را آرام کند و نسبت به مفاهیم و نسل اول انقلاب آشنا کند. اما متاسفانه بسیاری از موارد موجود در قانون اساسی تا به امروز نادیده گرفته شده است.»
لزوم توجه به مسائل روز
گفتنی است که تا به امروز صحبت های بسیاری در خصوص ماهیت و ساختار اصلاحات صورت گرفتاست وبرخی از کارشناسان سیاسی معتقدند که این جریان سیاسی قابل ارتقا نیست. با این وجود ناصری عقیده دیگری دارد. این فعال سیاسی اصلاح طلب در این خصوص عنوان کرد: « در مجموع، هم اصولگرایی و هم اصلاحطلبی و یا هر گفتمان سیاسی دیگری قابل ارتقا است البته منوط به اینکه مفهوم دنیای جدید، مدرنیزاسیون و جهانی شدن را درک کرده باشند و با حفظ هویت دینی خود بپذیریم که جامعه دینی ما نمیتواند بین دین و فرهنگ جامعه گسست ایجاد کند.» وی تصریح کرد: «هر گاه این گسست ایجاد شود به دنبال آن رادیکالیسم و سکولاریسم نیز به وجود میآید و این دو منجر به بنیاد گرایی میشود و در ایران هم شاید کم باشند اما این پدیده وجود دارد و مسئلهای غیرقابل کتمان محسوب میشود.» ناصری در ادامه افزود: « تا به امروز هرگاه اصلاحطلبان متناسب با تغییرات جهانی خود را روزآمد کردهاند و اصلاحات موفقتر عمل کرده و با این حساب حامیان بیشتری در جامعه داشته است.» وی خاطرنشان کرد: «شما نمیتوانید ملزومات مدرنیته را در جامعه نادیده بگیرید. انتظارات نسل جدید تغییر کرده است و آزادیهایی را میخواهند که شاید برای نسل انقلاب مهم نبود و در گذشته اهمیتی نداشت که زن به ورزشگاه برود و یا تکخوان زن فعالیت داشته باشد اما در شرایط کنونی این مسائل برای ما و فرزندان ما دارای اهمیت بسیاری است.» وی در رابطه با تفاوتهای اصلاحات با سال ۷۶ مطرح کرد: « اصلاحات تغییری نکرده است و تنها اتفاقی که رخ داده است این است که گفتمان خود را روزآمد کرده است و برخی کلمات مانند نو اصلاحطلبی یا نو اصولگرایی که به کار میبرند، تنها کابردی که دارند اشغال صفحات روزنامه و فضای مجازی است و کاربردی به آن صورت ندارند، اصلاح طلبان چارچوب خود که در حقیقت همان چیزی است که در سال ۷۶ بوده است و تغییری در بنیاد آن ایجاد نکردهاند.» وی در ادامه افزود: «گفتمان اصلاحطلبی به دنبال موقعیتی است تا خود را مطرح کند و تغییراتی ایجاد کند. درست است که اصلاحات با محدودیتهای بسیاری روبرو است اما با توجه به موفقیتهایی که تا به امروز داشته است، میتوانیم به این نتیجه برسیم که این اصلیترین دستاورد گفتمان محسوب میشود و رئیس دولت اصلاحات که به عنوان یکی از رهبران گفتمان شناخته میشود، به تحولات جهانی توجه دارد و سعی میکند در چارچوب قانون اساسی به فعالیت خود ادامه دهد.»
اصلاحات و حاکمیت
تا به امروز، بارها مسائلی همچون دور نگه داشتن اصلاح طلبان از قدرت مطرح شده است. حتی برخی هم معتقدند حاکمیت تمایلی به مذاکره با این جریان سیاسی را ندارد. ناصری در این خصوص گفت: «اصلاحطلبان هیچ گاه در برابر حاکمیت نایستاده است و معتقدند که قانون اساسی راه نجات کشوراست و این را هم که قانون اساسی باید مورد بازبینی قرار گیرد را هم قبول دارند در تمام دنیا چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد اما هیچگاه در برابر ساختار حاکمیت و جمهوری اسلامی نمیایستند.» وی در ادامه افزود: «اما به یک چیز باور دارند؛ هر جریان فکری که به قدرت میرسد باید بر اساس خواست و اراده ملت فعالیت کند و این را امام هم فرمودهاند و در قانون اساسی هم آماده است و نباید رویکرد ایدئولوژیک نسبت به مطالبات مردم داشت.» این فعال سیاسی اصلاحطلب تصریح کرد: « اصلاحطلبان معتقدند که جامعه وارد دوران جدیدی شده است، ما با ساختارشکنی مخالفیم اما مطالبات مردم را هم نباید نادیده گرفت و این را هم قبول کنید که بسیاری از اقدامات ساختارشکنانه که تا به امروز شکل گرفته است، نتیجه مطلوبی نداشت.» وی خاطرنشان کرد: « در گذشته هم وقتی انقلاب صورت گرفت، امام با این رویکرد مخالفت کردند. زمانی که جامعه تغییر میکند، حاکمیت باید بداند که به جای سرکوب و برخورد مطالبات را جدی بگیرند و برای آن برنامهریزی داشته باشند و این مشکلی است که در تمام نهادهای انتسابی وجود دارد و فکر میکنند که اگر چند نفر روسری از سر برداشتهاند با نظام مخالفت دارند. حکومت باید به گونهای عمل کند که افکار و عقاید بازنشر شود.»
مسیر اصلاحات
یکی دیگر از مشکلاتی که اصلاح طلبان این روزها با آن درگیر هستند، مسئله ناامیدی بخشی از جامعه نسبت به کارآمد بودن اصلاحات است. در حقیقت همین زمانبر بودن ایجاد تغییر و اصلاح دراین قضیه دخیل است. ناصری در این رابطه اظهار کرد:
« شاید تنها ۲۰ درصد قدرت در دست این گروه باشد. با این اوصاف، با چنین شرایطی، ایجاد تغییر زمانبر است و مردم باید بدانند که راه اصلاحات و ایجاد تغییر از صندوق های رای عبور میکند.» وی در ادامه افزود: «بخشی از مردم با صندوقها رای قهرند اما باید بدانند راهی جز شرکت در انتخابات و گزینش افراد اصلاحطلب ندارند.» این فعال سیاسی اصلاحطلب خاطرنشان کرد: «تجربههای تاریخی نشان داده است که در صورت عدم مشارکت و همراهی مردم با اصلاحات آینده خوبی در انتظار کشور نخواهد بود.»
روزنامه ابتکار(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
«ابتکار» تحقیق موسسه گالوپ مبنی بر اینکه «ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند» را بررسی میکند
بغض فرو خفته ، آتش پنهان خشم
سوسن نوری- «ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند.»؛ ایستادنمان روی سکوی نخست خشمگینترین کشور دنیا در تحقیق موسسه نظرسنجی «گالوپ» بهانهای است تا این پرسش را مطرح کنیم که چرا؟ اینهمه عصبانیت ما از کجا نشات میگیرد یا فوران چه بغضی در اجتماع است که حالا دارنده چنین مقام شرمگینانهای در جهان شدهایم؟
نکته جالب اینجاست که پاسخ به این سوالات از سوی بسیاری از ما چندان هم سخت نیست؛ در مصاحبتی کوتاه با افراد میتوان متوجه این موضوع شد، اما همچنان پرسش پابرجاست اینکه چرا وقتی در موقعیت بروز خشم قرار میگیریم کنترل آن و تسلط بر خود سخت میشود؟ «نشت بغض اجتماعی حاصل از مشکلات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی» پاسخی است که حمید شاکری، جامعهشناس فرهنگی به «ابتکار» میدهد. او در توضیح بیشتر میگوید: «درحال حاضر جامعه ایران با چنین بغضی روبرو شده که هرازگاهی بروز و ظهور میکند و خدایی ناکرده ممکن است فوران کند که نوع آن از هر فردی به فرد دیگر متفاوت است، علت چنین اتفاقی ریشه در تهی شدن جامعه از نیروهای مرجع دارد. وقتی متفکران، نخبگان و روشنفکران که به تولید اندیشه و فکر و ایجاد گفتمان عقلانی و علمی کمک میکنند دیگر نقشی در جامعه نداشته باشند مکانی همچون فضای مجازی جایگزین چنین افرادی میشوند، با این توضیح که این فضا، منفی صرف نیست اما نمیتواند جایگزین کامل و مناسبی باشد. در چنین وضعیتی بین آنچه باید باشد و آنچه هست تعارض به وجود میآید و در این مرحله «مسئله» ایجاد میشود. اطلاعات عمومی شهروندان بالا میرود و توهمهای ناشی از مقایسه با زندگی دیگران و گذشته ایرانیان پررنگ خواهد شد درحالی که همه اینها با واقعیت زندگی فعلی در تضاد است بنابراین «بغض اجتماعی» شکل میگیرد. در اینجا فرد آنچه آرزو داشته و به آن دست نیافته است را به طرق مختلف بروز میدهد.»
فرض یک موقعیت در زندگی روزمره شاید به فهم بهتر اظهارات این جامعهشناس کمک کند. شاکری توضیح میدهد: «در جامعه عصبی، افراد در بزنگاههای مختلف مثل رانندگی، مسافرتهای شهری در مترو، تاکسی و اتوبوس و در صفهایی همچون نانوایی و تهیه بلیت خشم خود را نشان میدهند که از این دست موارد در جامعه ایران زیاد به چشم میخورد. علت دیگر چنین وضعی، عدم آموزش زندگی جمعی و ترویج فرهنگ مدارا است. به عبارت دیگر، پذیرش غیر دیگری که با من متفاوت است نقش مهمی در حضور مطلوب هر فرد در جامعه دارد. در واقع، باید دیگری را به رسمیت بشناسیم تا جامعهپذیری و تربیت اجتماعی معنا پیدا کند. در اینجا اهمیت نقش نهاد خانواده، آموزشوپرورش و رسانهها نمایان میشود چراکه هر یک از اینها میتوانند هر فرد را با موضوع تربیت اجتماعی آشنا کنند. در جامعه فعلی، هر سه نهاد و بهطور مشخص صداوسیما در این زمینه کمکاری و حتی خلاف آن را به جامعه منتقل کردهاند. نمود چنین رویهای در فیلمها و سریالهایی که از این رسانه پخش میشود کاملا مشهود است چراکه بهطور غیرمستقیم خشونت را آموزش دادهاند. از سوی دیگر، خانواده نیز نقش مهمی در فرآیند جامعهپذیری اعضای خود دارد با این توضیح که وقتی یک خانواده مشکلاتش را با گفتوگو با سایر اعضای خانواده حل کند در نهایت جامعه را با این فرهنگ آشنا کرده است. وقتی هر شهروند با منطق گفتوگو پیش برود در موقعیتهای بروز خشم با «خود» و درون «خود» صحبت میکند که الان در شرایط عادی نیستم و هر رفتار و گفتاری ناشی از خشم «من» است.»
روانهای بهم ریخته در نبود شادی
اما واکنش مردم به اعلام خبر موسسه گالوپ مبنی بر اینکه «ایرانیها عصبانیترین مردم دنیا هستند» نیز قابل تامل است. «مهرنوش» شهروند ۳۹سالهای است که در اینباره به «ابتکار» میگوید: «من قبول دارم که ایرانیها جزو عصبانیترین افراد جهان هستند. علت آن هم در درجه اول این است که چه کسی به ایرانیان مهارتهای زندگی را آموزش داده است؟ بخشی از این مهارتها کنترل هیجاناتی همچون خشم است. در حقیقت، افراد نحوه کنترل حالت عصبی را نمیدانند و یاد نگرفتهاند.» به عقیده او، «یکی دیگر از مشکلاتی که در ایران وجود دارد، نبود شادی است. شادیهایی که مردم با آن زندگی میکردند زیر سایه مشکلات اقتصادی و سیاسی به حداقل رسیده و نبود این شادی در روان انسانها تاثیرگذار بوده است در نتیجه حالتهای عصبی را در آنها زیاد میکند. از سوی دیگر، مشکلات اقتصادی باعث شده که برخی برای تامین هزینههای زندگی دو و گاها سه شیفت کار کنند، خستگی ناشی از کار و نبود تفریح میتواند کنترل اعصاب را سخت کند و با یک جرقه کوچک اجتماعی این خشم بیرونریز شود. من هم مانند بسیاری از ایرانیها کنترل خشم را آموزش ندیدهام به همین دلیل در خیلی موارد به سختی خودم را کنترل میکنم و حتی عصبی هستم.»
مردم به قانون اعتماد ندارند
«پویا» شهروند دیگری است که ساکن سوئد است. او که ۳۵ساله است برخلاف «مهرنوش» به گفته خودش در کنترل خشم خود موفق است البته او هشت سالی هست که در ایران زندگی نمیکند. «پویا» در اینباره به «ابتکار» میگوید: «من فکر میکنم مسائل اقتصادی و فرهنگی و عدم اعتماد به قانون در ایران موجب شده تا خشمگین باشند البته خودم معمولا عصبانی نمیشوم و درونگرا هستم.» او درباره رفتار مردم سوئد در موقعیتهای اجتماعی توضیح میدهد: «سوئدیها بسیار مردم آرامی هستند و با اجرای قانون و بیمه بسیاری از مشکلاتشان را حل میکنند.»
ادبیات مسئولان بهعنوان الگو مناسب نیست
اما «رضا» که ۴۲ساله است از دیدگاه دیگری به این قضیه مینگرد. او به «ابتکار» میگوید: «ادبیات هر یک از مسئولان و سران مملکت بر رفتار و تفکر اقشار مختلف جامعه تاثیر مستقیم میگذارد که در چند سال اخیر این موضوع مهم در مورد مسئولان کشورمان رعایت نمیشود درحالی که این اشخاص در جایگاه الگو میتوانند باشند و جهتدهی بخشی از ادبیات و فرهنگ جامعه را به دست بگیرند. البته مسئولان از مردم تاثیر میگیرند و رابطهای دو سویه است.»
او تا حدودی با نظر «مهرنوش» در زمینه نبود شادی و اثر آن در بروز خشم همعقیده است و میگوید: «عدم وجود شادی و خنده در بین مردم از دیگر دلایل عصبانی بودن یک جامعه است و بالعکس وجود غم، گریه و زاری و عزا، که این نیز بر روحیه و خلق مردم تاثیر زیادی میگذارد. از سوی دیگر، وقتی بسیاری از مردم سر سفرههایشان نان ندارند، دزدی و دعوا افزایش پیدا میکند، اشاعه دروغ، زرنگی و کلاهبرداری از دیگر مواردی است که حس اعتماد را در جامعه کاهش میدهد و نتیجه آن بروز خشونت در جامعه است.»
«رضا» به مواردی اشاره میکند که در صحبتهای «نیما» هم به آنها اشاره میشود. او به «ابتکار» میگوید: «عصبانیت ایرانیها برگرفته از موضوعات اجتماعی روز مانند مشاهده هر روزه و فراوان متکدیان، کودکان کار و دستفروشان در خیابانها و انتشار زیاد اخبار بد و منفی و استرسهای ناخودآگاه ناشی از آن همه و همه در بروز خشونت نقش دارند.»
بیشتر از حد انتظارم خشمگین میشوم
اما «مریم» دیگر شهروندی است که برای عصبانیت راهکار خودش را ارائه میدهد و به «ابتکار» میگوید: «برای کنترل خشم سعی میکنم سکوت کنم، کمی از شرایط بهوجود آورنده خشم دور شوم، نفس عمیق بکشم و کلمات مثبت را تکرار کنم اما باید اعتراف کنم بیشتر ازحد انتظارم خشمگین میشوم.»
همه این اظهارات نشان میدهد شهروندان نسبت به خشونت درونی جامعه ایران و مهار نشدن آن آگاه هستند و قبول دارند که عصبانیت را زیاد میبینند و حتی خودشان هم در کنترل آن چندان موفق نیستند در چنین وضعی آموزش نقش مهمی پیدا میکند، آموزشی که باید از همان دوران کودکی به افراد داده شود تا به مرور در او تبدیل به رفتار شود اما این موضوع از نکاتی است که سالها از چشم مسئولان مغفول مانده و بودجههای تخصیصی برای چنین برنامههایی هم اندک است و البته همتی هم از سوی مسئولان برای رفع چنین آسیبهایی در جامعه وجود ندارد. آمارهای پزشکیقانونی و پلیس آگاهی همگی موئد این موارد هستند درحالی که با برنامهریزی و تزریق روحیه شادی و امید در میان مردم میتواند آستانه تحمل افراد را بالا ببرد و زندگی را برای همه ما در جامعهای سالم، متعادل و امن فراهم کند.
روزنامه جوان (۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
چله یک انقلاب در تحریم
درجا زدن، عقبگرد و فساد؛ حکایت ساختار بیماری بود که نه در عدلیهاش خبری از عدل بود و نه در بهداریاش از بهبود و بهداشت. منابع طبیعی این مملکت تا جایی که به منافع بیگانگان بند بود، تاراج میشد تا چرخهای صنعت اربابهای امریکایی و اروپایی شاه بچرخد و وقتی به مردم خودمان میرسید، آب و فاضلاب به هم میآمیخت تا آب سالم از گلوی مردم کشورمان پایین نرود و بیماریهای واگیر فراگیر شود. نبود دوا، درمان و واکسیناسیون هم آنها را فراگیرتر کند و مردم به ستوه آمده از این همه کاستی هیچ ملجئی برای پناه بردن و دادخواهی نداشتند که سگ امریکایی بر شهروند ایرانی برتری داشت. اینگونه بود که مردم کشورمان خسته از اوضاع دگرگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بر ساختار بیمار طاغوت برآشفتند و به رهبری معمار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) در مسیر رشد و بالندگی قدم گذاشتند. حالا انقلابمان ۴۰ساله میشود و در چلگی جاودانهترین حرکت تاریخی مردم کشورمان برخی شاخصهای اجتماعی را در دوران قبل و بعد از انقلاب مورد بررسی قرار دادهایم تا یادمان نرود انقلابمان چگونه ما را به عزت رساند و چرا باید «انقلابی بمانیم».
حرکت در مرز دانش پزشکی جایگزین دکتر وارداتی !زهرا چیذریهر چند هدف مردم از قیام علیه رژیم ستمشاهی نه به ارزشها و هنجارهای حاکم و مبارزه با حاکمیت طاغوت بود، اما همین حاکمیت با وجود وابستگی شدیدی که به بیگانگان داشت از تأمین حداقلهای بهداشت و سلامت برای مردم کشورمان هم ناتوان بود و این مسئله موجب شده بود تا اوضاع بهداشت و سلامت مردم کشورمان روزگار نابسامانی را سپری کند، اما انقلاب اسلامی ایران با دستاوردی به عظمت «ما میتوانیم» و رفع وابستگیها بلندترین گامها را برای رسیدن به ایدهآلهای بهداشت، درمان و سلامت برداشت تا نه فقط در حوزههای بهداشت و درمان گام به گام پیشرفتهترین کشورهای جهان پیش رویم، بلکه در برخی موارد حتی به الگویی برای سایر کشورهای دنیا تبدیل شویم و دیگر هیچ بیماری ناگزیر نباشد تا برای درمان بیماریاش به خارج برود. از فقدان آب سالم تا دکتر وارداتی
در زمان سقوط رژیم شاهنشاهی در سال ۱۳۵۷ تنها ۱/۵ میلیون نفر (۴درصد) از جمعیت ایران، تحتپوشش آب و فاضلاب که رابطه زیادی با سلامتی و بهداشت جامعه دارد، قرار داشتند؛ روستاهای ایران بهطور مطلق از هیچ سیاستی در رابطه با آب و فاضلاب پیروی نمیکردند و از این جهت مستقیماً در مقابل خطر ابتلا به انواع بیماریها قرار داشتند. تعداد مشترکان آب شهری – آب سالم و بهداشتی- در سال ۱۳۵۷، ۲/۷ میلیون رشته بود. این در حالی است که بسیاری از بیماریهای عفونی مانند بیماریهای حصبه، وبا، بیماریهای کبدی، تراخم، زخمهای پوستی، اسهال خونی، کرمهای رودهای، بیماری خواب تب زرد و دهها بیماری دیگر ناشی از مصرف آبهای آلوده است. پیش از انقلاب پوشش واکسیناسیون در کشور ۳۰درصد بود. شاهد شیوع بیماریهای مختلف به ویژه بیماریهای عفونی بودیم؛ بهطوریکه بیماری تراخم که از طریق حشرات منتقل میشد در کشور شایع بود و منجر به نابینایی افراد میشد. شرایط درباره این بیماری بهگونهای بود که حتی هندوستان در مرزهای ایران قرنطینه ایجاد کرده بود. همچنین در تبریز ۱۰۰ سال پیش عده زیادی از مردم به دلیل شیوع بیماریهای عفونی از جمله طاعون از بین میرفتند؛ بهطوریکه جمعیت این شهر به دلیل شیوع این بیماری به یک سوم کاهش یافت. قبل از پیروزی انقلاب میزان مرگ و میر مادران در کشور ۱۳۰ مورد در هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت بود. همچنین میزان مرگ و میر کودکان ۱۰۳ نفر به ازای هر هزار نفر بود و این تعداد در روستاها به ۱۳۱ نفر میرسید. میزان امید به زندگی در قبل از انقلاب در زنان ۵۷ سال و در مردان ۵۵ سال بود. قبل از انقلاب اسلامی در شهرهای بزرگ و حتی ۱۰ شهر برتر کشور پزشک متخصص وجود نداشت یا فقط چند ماه از سال پزشک متخصص در آنجا بود. در ابتدای انقلاب ۷ هزار پزشک متخصص در کشور حضور داشت و برای جبران این کمبود پزشک ناگزیر بودیم تا از پزشکان هندی و پاکستانی استفاده کنیم و تنها ۶۰ هزار دانشجوی پزشکی در کشور وجود داشت. علاوه بر این تنها یک میلیون و ۸۰۰ هزار نفر تحت پوشش بیمه بودند و نرخ تولید دارو در کشورمان ۲۵درصد بود. حرکت پا به پای برترینها
دوران بعد از انقلاب اما با انقلابی در حوزه بهداشت، درمان و سلامت مواجه شدیم. اکنون ایران بالاترین درصد دستیابی به آب آشامیدنی سالم را در خاورمیانه دارد؛ تخمینزده شده است که ۹۲درصد از جمعیت یعنی صددرصد شهرنشینان و ۸۰ درصد روستاییان به آب آشامیدنی سالم دسترسی دارند. درحالحاضر پوشش واکسیناسیون در کشور صددرصدی است. مرگ و میر نوزادان در هر ۱۰۰ هزار تولد به ۹/۶ رسیده است. در گزارش سال ۲۰۰۸ سازمان جهانی بهداشت، از طرح شبکههای بهداشت و درمانی ایران بهعنوان یک پک طرح برتر و الگو نام بردند. چند سال پیش حتی امریکاییها نیز از این مدل الگوبرداری کردند و در قسمتهای کمتر توسعه یافته استفاده کردند. آنطور که ایرج حریرچی، سخنگوی وزارت بهداشت میگوید هماکنون امید به زندگی ایرانیان برای زنان ۷۸/۴ سال و مردان ۷۳/۸ سال است. افزایش ٢۵سال امید به زندگی در چند دهه اخیر پیشرفت بسیار چشمگیر و شاخص خیرهکنندهای ناشی از بهبود زیرساختهای مسائل اجتماعی و اقدامات سلامتی در چند دهه گذشته است. در حال حاضر تعداد پزشکان متخصص در کشور به ۴۵ تا ۴۷ هزار نفر رسیده است و در حوزههای مختلف پزشکی همپای پیشرفتهترین کشورهای دنیا حرکت میکنیم. انجام انواع اعمال پیوند عضو، پیشرفتهای قابل ملاحظه در حوزه استفاده از سلولهای بنیادی از جمله پیشرفتهترین عملهایی است که ایران توانسته در آنها خوش بدرخشد. هماکنون ۹۷درصد داروهای موردنیاز کشور تولید داخل است و بخش مهمی از وابستگیهای داروییمان رفع شده است.
هرج و مرج محیطزیستی شاه وضع مالیات سبز انقلاب
ابراهیم مشیریاندر این مدت ۳۹ سالی که از انقلاب گذشت، نگرش جهان به محیطزیست دگرگون شد. در ایران هم تحولاتی جدی پدید آمد و طی این سالها موضوع محیطزیست آرامآرام جای خود را نهتنها در مؤسسات آموزشی، علمی و تحقیقاتی، بلکه در اندیشه راهبردی دولتها هم باز کرد. امروز مسئله محیطزیست و بهخصوص خطراتی که توجه نکردن به آن در جهان به وجود آورده و خواهد آورد، موضوعی نیست که بتوان به آسانی از کنار آن گذشت. هرج و مرج حکومتی
پیش از انقلاب متأسفانه از متخصصان کافی در حوزه محیطزیست برخوردار نبودیم و بسیاری از مدیران و افراد مسئول، تخصص در زمینه محیطزیست نداشتند. در سالهای ۵۶ و ۵۷ هم به دلیل هرج و مرج و اعتصابی که در کشور بود، محیطزیست دستخوش سوءاستفادههایی شد. دیگر معضلات مهم زیستمحیطی در قبل از انقلاب عبارتند از: در تصویب مصوبهها و اجرای پروژهها به هیچ عنوان قوانین و ارزیابیهای زیستمحیطی رعایت نشد. بسیاری از قوانین و مقرراتی که به صراحت در طول سالها در کتابچههای قانونی زیستمحیطی کشور آمده بود، به خصوص در سال ۵۷ نقض شد. کمتر از هزار تصفیهخانه فاضلاب واحدهای صنعتی در کشور وجود داشت. اصلاح الگوی کشت و آبیاری کشاورزان در روستاها و بهخصوص حاشیه دریاچهها که امروز عواقب آن را میبینیم، به کل مجهول بود. تعداد واحدهای صنعتی و تولیدی مشمول ارائه برنامه عملیاتی مدیریت پسماند در کشور حدود ۸۲۰ واحد بود، در حالیکه اکنون ۶ هزار و ۱۴ واحد صنعتی مشمول این برنامه هستند. سوزاندن روزانه ۱۶۵میلیون فوت مکعب گاز ترش و افزایش آلودگی هوای ناشی از آن و تعداد اندک سطح پایش و کنترل آلایندگیهای واحدهای صنعتی، نبود حمایتهای لازم از پویشهای مردمی برای گسترش آگاهی و مشارکت شهروندان در حفاظت از محیطزیست، هدایت فاضلاب برخی شهرها و روستاها به دریاچههای اطراف به دلیل نبود سیستم جمعآوری و هدایت فاضلاب و تصفیهخانه مرکزی. ۱۰۰۰ مگاوات نیروگاه و مالیات سبز
پس از انقلاب با تحقق اصل پنجاهم قانون اساسی به منظور حفاظت از محیطزیست اقدامات خوبی صورت گرفت. از جمله اقدامات مهم در این زمینه عبارتند از: افزایش تولید انرژی خورشیدی و بادی به ٣۵٠ مگاوات و امضا قرارداد ساخت هزار مگاوات نیروگاه تجدیدپذیر دیگر در ایران.افزایش مناطق تحت حفاظت سازمان با مصوبات شورایعالی حفاظت محیطزیست برای حفظ ذخایر زیستی کشور، تصویب مالیات سبز؛ واحدهای آلاینده محیطزیست براساس شدت، مدت، نوع و مکان آلایندگی، مشمول مالیات سبز تا رفع آلایندگیها شدهاند. رشد ۷۲درصدی پایش محیطزیستی صنایع و خدمات کشور نسبت به سال ۵۷ و افزایش تصفیهخانه فاضلاب واحدهای صنعتی به ۴ هزار و ۵ تصفیهخانه. احداث کانال انتقال ۱۵۰میلیون مترمکعب آب کارون در سال به تالاب شادگان خوزستان.ارزشیابی و ارائه کارنامه عملکرد دستگاههای دولتی در کاهش مصرف انرژی، آب و کاغذ براساس آییننامه مدیریت سبز.افزایش جرایم شکار و صید حیاتوحش تا ۱۰برابر پیش از انقلاب، با مصوبه شورایعالی حفاظت محیطزیست. عدالت در مسلخ سفارشات دربار کجا قوهقضائیه مستقل انقلاب کجا
نیره ساریقضاوت، حکمیت یا به زبان سادهتر حلوفصل دعاوی از جمله موضوعات مهمی بوده که بنا بر ضرورت رفع و رجوع اختلافات از دیرباز در تاریخ ایران وجود داشته و در هر دورهای به یک نحو و با یک برچسب یا اسم شناخته میشده است؛ از عدلیه در دوران قاجار گرفته تا دوران پهلوی و در نهایت دوران فعلی که دادگاههای مختلف زیرنظر نهادی مستقل به عنوان قوهقضائیه به حلوفصل اختلافات و دعاوی حقوقی رسیدگی میکنند. شادی تفاوت دوران فعلی و دوران قبل به یک نقطه برمیگردد و آن هم نحوه رسیدگی به شکایات و اختلافات است که در قیاس دوران قبل و بعد از انقلاب میتوان گفت امروزه مردم حتی قادر هستند شکایت خود را از دستگاههای دولتی نیز به مراجع قضایی ارائه دهند، اما در دوران طاغوت نهتنها چنین اقدامی صورت نمیگرفت و مردم عادی نمیتوانستند به حق خود برسند، بلکه نهاد قضایی لحظهای از دخالتهای سیاسی دربار و حکومت رها نبود، هر چند که همچنان نیز در دوران فعلی کاستیهایی چون اطاله دادرسی وجود دارد، اما برخلاف دوران قبل از انقلاب، میزان اعتماد مردم به این نهاد و اطمینان از حصول نتیجه با وجود همه کاستیها، افزایش غیرقابل چشمپوشی داشته است. فساد پهلوی در قضا
رژیم پهلوی در کنار خیانتهای فراوانی که در عرصههای گوناگون از جمله سیاست خارجی و داخلی داشت، در حوزه قضایی نیز دچار بحران بود و توانی برای اجرای عدالت نداشت. هرچند که مفاسد خاندان پهلوی در چنین نوشتاری نمیگنجد، اما فارغ از اطرافیان دور و دایره تشکیلدهنده دربار که در خاطرات خود به نقلهای مختلف از این بیعدالتی اشاره کردهاند، دست راستیهایی چون اشرف پهلوی نیز در مفاسد عدیده اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی زبانزد خاص و عام بودند، اما کسی حتی یارای سؤال کردن از وی را نداشت و بالاتر از آن انگیزهای از سوی رژیم برای برخورد و اجرای عدالت وجود نداشت! اگر هم مواردی در تریبونها گفته میشد، نمایشهای ظاهری برای دست و پا زدن جهت حفظ سلطنت بود، نهانگیزه مقابله قاطعانه با فساد و اینجا همان نقطه آغازی بود که رژیم پهلوی را سرنگون کرد. استقلال نهاد قضاوت
پس از دوران انقلاب اسلامی با مجموعهای بهنام قوهقضائیه مواجه شدیم که به لحاظ قوانین اجرایی نسبت به قبل پیشرفتهتر بوده و قابل مقایسه نیست؛ بهطور مثال ما در گذشته فقط مجازاتهای عمومی داشتیم و بسیاری از مجازاتهایی که به عنوان تعزیر و احکام به عنوان حدود شرعی بودند، به طور کلی در قانون وجود نداشت، اما پس از پیروزی انقلاب قوانین بر اساس فقه و شریعت اسلام تعیین شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در قانون اساسی مقرر شد که رئیس قوهقضائیه مستقیماً توسط شخص رهبری منصوب شود و این موضوع در حقیقت ضامن استقلال قوهقضائیه است و در ادامه تمامی انتصابات قضات در دستگاه قضایی با هر سمتی ذیل امضای رئیس قوهقضائیه انجام گرفته و میگیرد. نهاد قضایی با هدف مثلاً اجرای عدالت در رژیم پهلوی با رسیدگی نکردن به اتهامات افراد فاسد و آلوده زمینهساز نارضایتی گسترده مردم را فراهم آورد، اما قوهقضائیه در جمهوری اسلامی با برخورد شدید با همان متهمان در هر لباس و رتبهای اعتماد عمومی را به دست آورد و باعث تقویت نظام مقدس اسلامی شد.
روزنامه شرق(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
پیشنهاد تاخت پول گمشده با اعدام
در گفتوگویی یکساعته با کاظم پالیزدار، دبیر ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی، جزئیات چندین پرونده فساد اقتصادی بررسی شد. از پرونده پرافتوخیز بابک زنجانی تا تلاش برای کنترل قاچاق در این گفتوگو مورد بررسی قرار گرفت. امیدبخشترین بخش سخنان این مقام مسئول، نوید او برای حذف پدیده زندانخوابی بود. زندانخوابی پدیدهای است که بیشتر در حوزه قاچاق کالا رخ میدهد. افرادی که از نظر معیشتی وضعیت نابسامانی دارند، جرمی را بر عهده میگیرند که اصلا مرتکب آن نشدهاند. زندانخوابها کسانی هستند که بهازای دریافت پول، مسئولیت محموله قاچاق کالا را پذیرفته و دوسالی به زندان میروند. از آنجا که جریمه تعیینشده برای این جرم زیاد نیست، روزبهروز بر تعداد زندانخوابها افزوده میشود اما این مقام مسئول در مصاحبه خود با «شرق» نوید داد که با تلاش ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، پس از انجام کار کارشناسی، پدیده زندانخوابی در ایران برچیده خواهد شد. او همچنین درباره وضعیت بابک زنجانی سخن گفت و از تلاش برخی وابستگان او برای تاختزدن مجازات اعدام این مفسد اقتصادی که هنوز هم ابهامات و پیچیدگیهای زیادی در شیوههای ارتکاب به فساد اقتصادیاش وجود دارد، بهازای برگرداندن پولهای ایران خبر داد. البته پالیزدار تأکید کرد که مذاکراتی هم با مرتبطان بابک زنجانی انجام شده اما مدعیان هیچ پولی در جیب نداشتهاند. مبارزه با فساد اقتصادی یکی از پیچیدهترین کارهایی است که دولتها با آن مواجه هستند. به تعداد ایدههای خلافکارانهای که در ذهن هر فرد شکل میگیرد، راه برای فساد جدیدی باز میشود به همین دلیل پالیزدار در مصاحبه خود از بیان جزئیات بسیاری از پروندههای مبارزه با مفاسد اقتصادی خودداری میکند، اما تأکید کرد اگر نظام آموزشی به افراد بیاموزد که به مال دیگران دستدرازی نکنند، قطعا دنیای سالمتری پیشرو خواهیم داشت. این مقام مسئول همچنین به گوشههایی از تلاشهای دولت برای اجرای طرح پیشگیری از مطالبات معوق بانکی اشاره کرد که با مقاومتهایی از سوی برخی افراد برای اجرا روبهروست. او گفت: اگر این مقاومتها ادامه یابد، نام این افراد را منتشر خواهد کرد. مشروح گفتوگو با دبیر ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی در ادامه میآید.
چه پروندههایی در این مجموعه بررسی میشود و کار ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی چیست؟
ما در این ستاد قرار نیست به پروندهها رسیدگی کنیم. ستاد مرجع هماهنگی برای مبارزه با مفاسد اقتصادی است؛ محکمه رسیدگی به پروندهها نیست. رویکردهای ما با دستگاههای اجرائی و قضائی که هر کدام وظیفه خود را انجام میدهند، باید متفاوت باشد. نگاه حاکمیتی به مفاسد اقتصادی داریم. مجری نیستیم. بیشتر سعی میکنیم روی سیاستگذاری و روشهای مبارزه با فساد کار کنیم. ساختارها را بررسی و گلوگاهها را شناسایی کنیم. پروندههایی که شکل میگیرد و مظاهر فسادی که ایجاد میشود، بر پیگیری در برخورد با آنها و چگونگی رسیدگی به آنها نظارت میکنیم. خودمان فینفسه پرونده تشکیل نمیدهیم و به مرجع قضائی ارسال نمیکنیم اما همه چیزهایی که در کشور افتاده است، ردپایی هم در اینجا دارند و ما درباره آن مطلع هستیم. ویژگی خاصی که آقای جهانگیری بهعنوان معاون اول رئیسجمهور و رئیس من دارند، این است که در موضوع اخبار و اطلاعات در حوزه رسانه خیلی فعال و حساس هستند. همه حوزههای رسانه را رصد میکنند. غیر از اینکه اطلاعرسانی دفتر خودشان را مطالعه میکنند، خودشان نیز شخصا در اوقاتی که وقت آزاد دارند، سایتها را رصد میکنند و به محض اینکه خبری در حوزه رسانه مطرح میشود، اگر در حوزه تخصصی من باشد، از من میخواهند موضوع را بررسی و گزارش کنم.
در پرونده بابک زنجانی ورود کردهاید؟ در چه مرحلهای است؟ امکان بازگرداندن اموالی که بابک زنجانی در مدت فعالیتش جمع کرده است، وجود دارد؟
پرونده زنجانی یک پرونده پیچیده است. شاید بسیاری از نکات مبهم آن هنوز باز نشده باشد. برای ما، دستگاه قضائی و سایر نهادها، برخی ابعاد این پرونده باز نشده است.
تمام پول نفتی که معامله کردهاند، از ایران خارج شده است؟
آنچه در ایران بود، در چند ماه اول در اختیار ما قرار گرفت. پرونده زنجانی خیلی پیچیده است. بخشی از پولهایی که زنجانی از بیتالمال برداشته، حیف شده است. این بخش از پولهای حیفشده، خیلی محدود است. نمیتوانیم بگوییم این همه پول حیف شده است. مثلا زمین شهرک غرب را به قیمت کارشناسی نخریده و با بدهبستانی که کرده، گرانتر خریده است.
چقدر گرانتر خریده است؟
عدد و رقمها در خاطرم نیست. یا مثلا شرکتی که در ترکیه برای حملونقل خریده است، ارزش واقعی آن چیزی نیست که برایش پول پرداخته است. شرکت هواپیمایی وی در خارج از کشور به همین شکل است. چون منابع مال خودش نبوده، دل نسوزانده است. بخشی از این منابع حیف شده است. عدد آن مشخص است و نمیتواند زیاد باشد. این عدد بخش کوچکی از درآمدهای حاصل از نفتی بوده که در اختیارش قرار داشته و به خارج از کشور رفته است. پول آن باید برمیگشته اما برنگشته است. پرونده پیچیدهای است. عدهای از مرتبطان ایشان در خارج از کشور ادعا کردند که ما میتوانیم کمک کنیم و این پولها را برگردانیم. البته حرف بزرگی است که تاکنون عملی نشده است.
آنهایی که مدعی هستند پولها را برمیگردانیم، چگونه این کار را انجام میدهند؟ پولها در جایی ذخیره شده و قرار است بازگردانده شود؟
میگویند پولها را در یک حساب مشترک میگذاریم. بعدا وقتی به شما ثابت شد که پول در اختیار ماست، زنجانی را حداقل دیگر اعدام نکنید یا فلان کار را نکنید یا او را آزاد کنید. ما در وهله اول به آنها اعلام کردیم که جلو بیایند و حسننیت خودشان را نشان دهند.
دیگر چه پیشنهادهایی درباره زنجانی داشتهاید؟
پیشنهاد که زیاد بوده، اما بیشتر در حد حرف بوده است. ما میگوییم جلو بیایید. وقتی به آنها اجازه میدهیم که جلو بیایند، میبینیم که دستشان خالی است. چیزی که به عمل و عملیاتیشدن نزدیک باشد، بهجز مواردی که خودمان کشف کردیم و از قبل اطلاع داشتیم و نهایتا برخی متهمان مرتبط که با او همکاری کرده و از قبل اعتراف کرده بودند، وجود ندارد. تا الان غیر از این، چیز بیشتری ندیدهایم.
حجم کل اعتباراتی که توسط بابک زنجانی ناپدید شده، چقدر است؟
کل این پرونده ۲٫۲ میلیارد یورو بوده است. ۱٫۷ تا ۱٫۸ میلیارد یورو تسهیلات ارزی در اختیار بابک زنجانی قرار گرفته است. بخشی نفت و محمولههای نفتی بوده است که واگذار کرده و پول آن به چرخه بازنگشته است. بخشی میعانات گازی بوده است و این منابع از بین رفت.
شنیده شده که یک پرونده بزرگتر از اختلاس سههزارمیلیاردی مهآفرید خسروی در جریان است. البته اطلاعات بیشتری نداریم. این خبر صحت دارد؟
استناد شما به کدام خبر است. بعضی اخبار غیرواقعی هستند. تا جایی که من میدانم چنین چیزی نیست. شما بگویید استناد به کدام خبر است تا من بگویم اطلاعات دارم یا نه. من نمیدانم چیست ولی میخواهم بدانم استنادتان به چیست. مثلا به نقل از سخنان شخص خاصی این مسئله را مطرح میکنید یا نه. ما که تا الان گزارشی نداشتهایم.
اختلاسی بزرگتر از اختلاس بابک زنجانی و مهآفرید خسروی گزارش نشده است؟
ادعا هست. یک پرونده تازه در دست بررسی داریم. درباره زمینهای اطراف تهران است. حقوق دولت در سالیان متمادی پایمال شده است. یکی از مقامات قضائی میگفت حجم آن خیلی زیاد است. متأسفانه در کشور طبل فساد صدایش از خودش بیشتر است. این خوب نیست. این اتفاق برای مردم و افکار عمومی خوب نیست. بیاعتمادی را در جامعه ترویج میکند. ضرر آن برای تمام کسانی است که به این کشور و جامعه تعصب دارند. افراد تحت هر موقعیتی، همسو یا غیرهمسو با نظام ضرر میکنند. فساد همه جای دنیا وجود دارد. رئیسجمهور آمریکا مظهر فساد است. فرار مالیاتی، بدهی مالیاتی، بدهی بانکی، رانتخواری و... را در کارنامه خود دارد و مظهر فساد است. اما اینقدر صدای آن را درنمیآورند و یککلاغ چهلکلاغ نمیکنند. میگوییم آنچه واقعیت دارد، باید مطرح شود. به جای تخریب باید مطالبه کنیم که نتیجه چه شد؟ چون فرد یک بار با اختلاسگر سلاموعلیک کرده، به او جایزه داده یا یک بار اختلاسگر از کنار کوچه شما رد شده است، پس شما هم شریک او هستید. متأسفانه خیلیوقتها انتقامگیری سیاسی است. باید پرونده متخلفان بررسی شود و هرکس همسو با آنها بوده و از تخلفات منتفع شده، به همان نسبت مجازات شود. باید با این نگاه به بحث مبارزه با فساد پرداخت. معمولا یک توپی در میکنند و کسی هم دنبال آن نمیرود که سرانجامش چه شد.
قانونی تصویب شده است که مجازات زندانخوابها از دو سال به ۱۵ سال افزایش یابد ولی این قانون اجرا نمیشود و سبب شده است که معضل زندانخوابها رو به گسترش باشد. برای این مسئله راهکاری در نظر گرفتهاید؟
ما این مسئله را پیگیری میکنیم.
پیگیریها چه زمانی به نتیجه خواهد رسید؟
ما هم اصلاح و هم اجرای مجازات زندانخوابها را پیگیری میکنیم. همکاران ما مشغول فعالیت در این حوزه هستند. زندانخوابی بیشتر در حوزه قاچاق کالا رخ میدهد. عمدتا قاچاقچیان کالا پس از آنکه محموله آنها شناسایی شد، رایزنی میکنند که فرد دیگری جرم آنها را گردن بگیرد و زندان برود. در حال پیگیری هستیم تا جرمانگاری را به قدری تقویت کنیم که دیگر این اتفاق نیفتد.
راهکار شما برای حل این مسئله چیست؟
ما فعلا در مرحله بررسیهای اولیه هستیم. همکاران ما در دبیرخانه موضوع را پیگیری میکنند. چند وقت دیگر مطالبه کنید که این مسئله به چه سرانجامی رسید.
فکر میکنید چه مدت برای رسیدن به نتیجه نیاز داشته باشید؟
ما ابتدا کار مطالعاتی میکنیم. همکاران ما نظر دستگاهها را میگیرند و پردازش میکنند. در مرحله پیگیری نگاه میکنیم که آیا قانون وجود دارد یا نه؛ خلأ قانونی داریم. یا اگر قانون داریم آیا در حوزه اجرا به مشکل برخوردهایم. اگر قانون مشکل دارد، از طریق لایحه یا طرح دنبال اصلاح میرویم. اگر اجرا مشکل باشد، نگاه میکنیم کدام دستگاهها در زمینه اجرا مشکل دارند و بعد سازوکار را پیدا میکنیم. فعلا در بررسی اولیه است. زندانخوابی یکی از مباحث مبارزه با قاچاق است و هدف اصلی دولت، برخورد با این پدیده است.
بحث قاچاق در ایران پیچیده است. برخی افراد، نهادهای غیررسمی و خاص را در پدیده قاچاق مؤثر میدانند. گروهی هم گستردگی مرزها را عامل قاچاق دانسته و این پدیده را اجتنابناپذیر معرفی میکنند. حجم قاچاق هم گسترده است. در صنعت نساجی چندین برابر نیاز کشور قاچاق لباس و پارچه به داخل انجام میشود. جریان چیست؛ ما قاچاق سازمانیافته با مشارکت دستگاههای غیردولتی داریم و این کالاها بهراحتی از بنادر ثبتنشده وارد میشوند؟
همه این موارد را کنار بگذارید. ما بزرگترین ضعفی که در حوزه قاچاق کالا در کشور داریم، ضعف ساختار تجارت کشور است. ما تمام تلاشمان را میکنیم که سامانه جامع تجارت از ابتدا تا انتهای مسیر واردات کالا را پوشش دهد و این سامانه در کشور نهادینه شود. این سامانه، گمرک، دستگاههای صادرکننده مجوز، بانک مرکزی، تولیدکننده و... را تحت پوشش قرار میدهد. این یک سامانه واحد نیست. یک ابرسامانه است که ذیل آن سامانه دستگاههای مختلف تعریف میشود. وظیفه این سامانه ایجاد هماهنگی بین سامانههای تمام دستگاههای مرتبط است. آن چیزی که در ذهن شما هست، هرچه باشد اگر تحت لوای این ابرسامانه فعالیت کند، شاید مشکلی ندارد که در واردات کالا نقش داشته باشد. این برنامه در حال اجراست. با کمک این سامانه، کامیونی که میآید، نیروی انتظامی این قابلیت را دارد که از روی پلاک آن را ردیابی کند که بار آن چیست. دوربین پلاک را ثبت میکند. درحالحاضر در قالب پایلوت این سامانه در حال اجراست و کشفیات ما از همین طریق انجام میشود. هماهنگی بین گمرک و همه انبارهای کشور وجود دارد. سامانه جامع انبارها در حال راهاندازی است. تمام موجودی انبارها ثبت میشود. هماهنگی با شرکت حملونقل و باربری وجود دارد. اگر کامیونی برای حمل کالا اعزام میشود، ثبت میشود و مقصد مشخص است. بنابراین اگر محموله به جای شیراز سر از تبریز درآورد، قابلیت ردیابی خواهد داشت. بخشی از این سامانه راه افتاده است. اختلافاتی بین دستگاهها وجود دارد که مانع اجرای سریع میشود. اگر اسکله غیرمجاز هم باشد، در این سامانه نمیتواند کالای خود را ثبت کند، در نتیجه محموله به محض ورود به کشور ردیابی میشود. یک بعد دیگر قضیه بحث کد شناسه کالایی است. هر کالایی که وارد میشود، یک شناسه خواهد داشت. بین وزارت صنعت و گمرک در تعریف شناسه اختلاف وجود دارد. در حال پیگیری هستیم تا این اختلاف به حداقل برسد. اگر این مشکل حل شود، یک بار این شناسه را به کالا میدهیم. این شناسه مثل کد ملی است. حدود ۱۲ رقم است و به شناسنامه کالا تبدیل میشود. بهاینترتیب از ابتدا تا انتهای مسیر، قابل ردیابی است. یعنی با کمک این سامانه و کد شناسه میفهمیم چه تعداد از این محصول در کجا و کدام انبارها وجود دارد. در چند سال آینده تا مصرف نهایی یک کالا هم قابل ردیابی است. از افتخارات این دولت این است که بحث قاچاق موبایل را حل کرده است. بحث رجیستری تا اینجا خوب پیش رفت و امیدواریم از این به بعد هم خوب پیش برود. شاید اول کار کمی سخت باشد اما در حال حاضر قاچاق موبایل نزدیک به صفر شده است. اگر نظارتها دقیق شود، حتی اگر مرزها باز شود و کالای قاچاق به داخل بیاید، قابلیت فروش نخواهد داشت. در نتیجه قاچاق کالا مفهوم خود را از دست میدهد.
اینقدر قوانین محکمی داریم که کالای قاچاق امکان واگذاری نداشته باشد؟
دو سال قبل قانونی پیگیری و تصویب شد. در این قانون، قاچاق کالا و ارز و خیلی مسائل مرتبط با آن شفاف شد.
فهرستهای گمرک را که نگاه میکنید، یک کشتی سنگپا از چین یا سه کشتی دستهبیل از این کشور وارد شده است. شاید دستهبیل را داخل نیاز داشته باشیم ولی واقعا یک کشتی سنگپا نیاز داریم؟ فکر نمیکنید واردات این قبیل کالاها در چارچوب فساد اقتصادی قابل پیگیری است؟ گروهی معتقدند برخی کالاها را با ردیف تعرفههای عجیب وارد میکنند. این مسئله صحت دارد؟
اتفاقا این موضوع را پیگیری کردم. برای من هم سؤال است که چرا سنگپا وارد شده است. از یکی از مدیران پرسیدم که جریان این نوع واردات چیست. یکی از تخلفاتی که در بحث گمرک میشود، اظهارات غیر است. درباره ورود برخی کالاها هم باید بگویم نیازی به این کارها نیست. این کالاها سازوکار خاص خود را دارند. پروتکل آنها جداگانه است.
این را قبول دارید که ممکن است ورود سنگپا در دسته اظهارات غیر باشد؟
بله قبول داریم. موردی داشتیم که گفتهاند قطعات لوازم به منظور تولید وارد میکنیم. کانتینر را وارد کردیم. ابتدای کانتینر قطعات بود اما در انتهای آن، یخچال ساختهشده وارد کرده بودند. ما با ایکسریهای پیشرفته و پرسرعتی که یکی از آنها در بندرعباس نصب شده است، محمولهها را کنترل میکنیم تا اظهارات خلاف واقع به حداقل برسد. نمیگوییم شرایط ما خیلی خوب است ولی در مبارزه با قاچاق کالا رو به رشد است. از شرایطی که در سالهای گذشته هیچ بوده، در حال حرکت به سمت شرایط شفاف هستیم. البته سرعتمان خیلی تند نیست.
حجم اظهارات غیرواقع چقدر است؟
میزان قاچاق کالا ۱۲ تا ۱۳ میلیارد دلار اعلام میشد که نسبت به گذشته درحالحاضر به نصف کاهش یافته است. بخشی جزئی از قاچاق مربوط به کولهبریها و بازارچههای مرزی میشود. بخش عمده از طریق اظهارات خلاف و خلل و فرجی است که در حوزههای گمرکی وجود دارد. بخشی از قاچاق از مبادی رسمی صورت میگیرد. ما به کسی اتهام نمیزنیم.
ضعفهای ساختاری باعث میشود از مبادی رسمی شامل مناطق آزاد، گمرک و تهلنجی کالای قاچاق وارد شود. یک لنج بار میآید به اسم تهلنجی. اگر جلوی آن را بگیریم، مقاومت محلی، مردمی، فلان نماینده و... را به همراه دارد. میگویند که اقتصاد منطقه تحت تأثیر قرار میگیرد. اما تهلنجی به این مفهوم نیست که ۱۰ کامیون کالا از داخل لنج شما به اسم ملوانی و... خارج شود. این مشکلات را داریم. تجمعاتی که در شهرهای جنوبی چندیقبل صورت گرفت و بازار را بستند، در اعتراض به توقف واردات تهلنجی بود. آقایی در دوره مسئولیتش در گذشته واژهای را به اسم تهلنجی بنا گذاشت. حالا بررسی کنید ببینید حجم تهلنجی در سال چند میلیارد دلار میشود.
تعاونیهای اعتباری برای اقتصاد ایران مشکلات زیادی ایجاد کردهاند. بنا بر اظهارات آقای محسنیاژهای برخی نهادهای دولتی هم برای کسب سود در این تعاونیها پول گذاشتهاند. بهعنوان مثال تعاون روستایی وابسته به وزارت جهاد کشاورزی هم آنجا پول گذاشته است. با این نهادهای دولتی چه برخوردی میکنید؟
خود تعاونیهای روستایی مجموعههای تعاونی و عمومی هستند و منافع آنها متعلق به کشاورزان است و نهاد دولتی نیستند. اگرچه سازمان تعاون روستایی که زیر نظر وزارت جهاد کشاورزی است، بر کار آنها نظارت کرده و متولی پیگیری کارهایشان است. بههرحال از زیرمجموعههای دولت اگر برای کسب سود، سپردهگذاری کنند، خلاف است و ذیحساب به آنها اجازه چنین کاری نمیدهد.
چه تعداد نهاد دولتی خلافکار داریم؟
تعداد آنها محدود است. اصلا ما تمام تلاشمان برای این است که نه در آن حوزه بلکه در حوزه بانکها، منابع و بودجههای دولتی در اختیار بانکهای متعدد نباشد. بانک مرکزی سامانه نسیم را راهاندازی کرده است. تمرکز حسابهای دولتی در بانک مرکزی تحت شماره حساب خاص در دستور کار است. از این پس بانکهای عامل، نقش درگاه را بازی میکنند. یعنی بانکهای عامل مثل دستگاه پوز فروشگاهها عمل میکنند. از بانکهای عامل میتوان پول دریافت کرد اما محل نگهداری حسابهای دولتی، بانک مرکزی است. این اقدامات به خاطر کاهش سوءاستفاده از منابع دولتی تحت عنوان شرکتهای مختلف انجام میشود. طبق بخشنامه نگهداری پول و منابع دولتی در بانکهای خصوصی هم ممنوع است. چه برسد به مؤسسه اعتباری. ما به خاطر اینکه بانکهای دولتی برای کسب منابع دستگاههای دولتی رقابت میکنند و به ذیحسابان دستگاههای دولتی میگویند اگر حسابهایتان را نزد ما بیاورید، فلان تسهیلات و امتیازات را به شما میدهیم، به دنبال ساماندهی این مسئله هستیم. این کار برای جلوگیری از فسادی که در شبکه هست، انجام میشود.
فساد دیگری در حسابهای درآمدی دولت داریم. بهطوری که از رسوب منابع بانکها استفاده میکنند. تأکید میکنم نه سوءاستفاده بلکه استفادههایی صورت میگیرد. اگر فلان قبض دولتی را پرداخت میکنید، تا روزی که پول آن به حساب مجموعه مربوطه یا نزد خزانه برود، حدود ۲۴ ساعت تا یک هفته طول میکشد. این رسوب پول، برای بانک سودآور است. به خاطر اینکه همه این مسائل کنترل شود، سامانه نسیم راهاندازی شده است. چند دستگاه اجرائی در این سامانه فعال شدهاند و این روند تا پایان سال بیشتر هم میشود. ما تلاشمان این است که روی وصلشدن دستگاهها کار کنیم. با این سامانه نظم و انسجام خاصی را در حسابهای دولتی خواهیم داشت و شاهد این مسائل نخواهیم بود.
یکی از اتفاقاتی که به دلیل نبود نظارت افتاد، همین مورد شرکت نفت بود. بررسی کنید که اگر سامانه نسیم را داشتیم، آیا اختلاس شرکت نفت میتوانست رخ دهد؟ یک کارمند جزء و رئیس یک اداره بهعنوان یک کارمند معمولی، بیش از ۳۰ سال در یک سیستم حضور داشته و همه به او اعتماد داشتهاند. هیچگونه نقطه تاریکی در پرونده این فرد نبوده است. پدرش هم نفتی بوده و در صنعت نفت ریشه داشتند. حسابها را که هر سال میبستند، تراز درست بوده و بنابراین حسابرس هم توجه نکرده است. البته در این پرونده قصور هم وجود داشته است. دولت با خیلیها در ارتباط با مسئله رخداده در شرکت نفت، برخورد کرد. اگر به دست بیاوریم که کسی از اختلاس این فرد ذینفع بوده است، حتما برخورد میکنیم اما هیچ ذینفعی را در این جریان به دست نیاوردهایم. اما آنچه مسلم است قصور وجود داشته است. زیرا یک فرد ۳۰ سال در یک پست حساس نشسته است. خیلی راحت در سنوات گذشته که ما از ۸۸ به خاطر سیستم اتوماسیون توانستیم سوابق را بررسی کنیم، اقدام به دزدی کرده است. صد میلیارد تومان خیلی راحت از کشور خارج شده است. حسابدار و حسابرس میگویند بررسی کردیم و تراز درست بود. نبود ساختارها، سیستمها و سامانههای جامع منجر به این اتفاق شد. وقتی مسائل شفاف نباشد، چنین اتفاقاتی رخ میدهد. مثلا این فرد چهارشنبه آخر وقت به مدیر میگفته که این چک را امضا کن. مدیر هم خسته بوده و به خاطر اعتمادی که به کارمند خود داشته، چک را امضا میکرده است. دوباره در صورت وضعیتی دیگر، چنین کاری را تکرار کرده است. چندباره در ارتباط با یک مسئله خاص پول میگرفته است. روشهای خاصی داشته است؛ به خاطر جلوگیری از اشاعه آن توضیح بیشتری نمیدهم.
دولت تلاش کرد این مبالغ را با هماهنگی پلیس بینالملل برگرداند. قطعا اگر خودش را بگیریم، پول هم برمیگردد. اینجا کوتاهی بوده و باید توجهات به یکسری مسائل بیشتر صورت گیرد. احساس میکنم مدیریتهایی که آنجا بودند، زیاد توجهی نداشتند. مثلا مدیر مسئولیت صدور چک را به معاونان خود تفویض میکند. وقتی شما نظارت را خیلی سخت میکنید، مسئول از زیر بار مسئولیت خودش فرار میکند. فلان مسئول سعی میکند پای برگهای که تعهدآور مالی باشد، امضا نکند. بههرحال قدرت ریسک از مدیران گرفته شده است.
هیچ مدیری حاضر نیست ریسک کند. این بزرگترین آسیب برای کشور است. مدیری که نتواند ریسک کند، مدیر نیست.
چرا خاوری را بعد از اینهمه مدت برنمیگردانید؟
نبود توافقنامه معاضدت قضائی با کشور کانادا مانع از بازگشت خاوری شده است. ارتباطات قضائی با کشورهای مختلف تعریف و پیمانهایی ردوبدل شده است. بر اساس پیمان معاضدت، اگر مجرمی از یک کشور همپیمان به ایران آمد، ما این مجرم را به آنها پس میدهیم و برعکس. شرایط روابط ما با کانادا به نحوی است که این کشور به محملی برای این اقامت و خوشگذرانی آقایان تبدیل شده است.
قصد حلکردن این مشکل را ندارید؟
به دنبال حل آن هستیم. البته این مسئله در حوزه مفاسد اقتصادی نیست و بیشتر سیاسی و در حوزه دیپلماسی است.
برآوردی از فسادهای زمان احمدینژاد دارید؟
در یک کلام میتوانم بگویم یک بینظمی فراقانونی در درون کشور حاکم شده بود. بیبندوباری و بینظمی مالی در همه عرصهها به چشم میخورد.
بهقدری بیبندوباری بود که نمیتوانیم برآوردی از حجم آن داشته باشیم؟
از آنجایی که به نساجی علاقهمند هستید، یک مثال نساجی میزنم. نساجی ایران چه زمانی ضربه خورد؟ نساجی ایران از سال ۱۳۵۶ ضربه خورد. پدیدهای را میخواهم برای شما باز کنم که به این حوزه بازمیگردد و خیلی جالب است. ایران در دو مرحله شرایط خوبی برای رشد داشت. درآمد بسیار بالای نفتی داشت، اما در هر دو مرحله به بدترین نحو از شرایط استفاده کرد؛ یکی دوره احمدینژاد و دیگری در دهه ۵۰ بود که قیمت نفت خیلی افزایش یافت. در همان سالها رژیم پهلوی میتوانست از این موضوع خوب استفاده کند. بهجای اینکه آن پول را صرف حوزههای اقتصادی، مخصوصا نساجی کند، همانموقع نساجی را رها کرد و بهروز نکرد. عدم بهروزرسانی صنایع نساجی در جریان انقلاب و پس از جنگ هم ادامه یافت. در دهه ۷۰ کارخانههای فرسودهای داشتیم که کارایی نداشتند. منابع در زمان رژیم پهلوی به سمت مسائل نظامی رفت. آن رژیم نتوانست از موقعیت به نحو خوبی استفاده کند. دولت احمدینژاد هم دقیقا همین کار را کرد. در مرحلهای که درآمد خوبی داشتیم و میتوانستیم شکوفایی در عرصه اقتصادی داشته باشیم، در عرصههای مختلف با بینظمی مالیای که داشتیم، منابع را هدر دادند. متأسفانه آن شرایط از دست رفت. درحالحاضر کمی اوضاع قیمت نفت بهتر شده است، اما از خاطرمان نرفته که با ۲۰ الی ۳۰ دلار و اینها نفت میفروختیم. دو سال پیش این وضعیت حاکم بود. نفت ۱۲۰دلاری به ۲۰ دلار رسید، اما تورم تغییر نکرد. عربستان و ونزوئلا نیز تورم بالایی داشتهاند. در دولت یازدهم و دوازدهم این شرایط را گذراندیم، اما ریشه اینها برمیگردد به موقعیتهایی که خوب از آنها استفاده نکردیم.
وزیر نفت بودجهای برای اکتشاف چاههای نفت دارد که فاقد حسابرسی است. این بودجه فسادخیز نیست؟
این همان مسئلهای است که عرض کردم. شرکت مدیریت نفتی که مدیر آن اختلاس کرده بود، در این چارچوب قرار میگیرد. البته بودجه بدون حسابرسی نداریم. اگر بودجهای میآید، پشتسر آن خزانه، دیوان محاسبات و حسابرسی هست.
واقعا مبالغ خارج از شمول محدود است؟ گفته میشود منابع خارج از شمول مبالغ کلانی است و دریافتکنندگان این منابع، باید کد ملی خود را در سامانهای ثبت کنند، اما دستگاههای مختلف به صورت سلیقهای با این مسئله برخورد میکنند. آیا با این مسئله برخورد خواهد شد؟
منابع خارج از شمولی که در اختیار وزارتخانههاست محدود است.
این منابع محدود چقدر است؟
دیوان محاسبات بر این منابع اشراف دارد و نظارت میکند و میداند منابع چگونه هزینه میشود. بدون حسابوکتاب نمیتوان به افراد کمک کرد. باید در بودجه دیده شود. بعد بررسی میشود که آیا کمک از منابع خارج از شمول امکانپذیر هست یا نه. این پرداختها حسابوکتاب دارند. کاری نداریم که در گذشته این رسیدگیها وجود نداشته است. این مبالغ خیلی جزئی است و در رقمهای کلان دیده نمیشود.
شاخصترین کاری که در دولت یازدهم و دوازدهم انجام دادید، چه بوده است؟
این را دیگران باید بگویند که چقدر کار کردیم و چه میزان اثربخشی داشتهایم. وجود ما چقدر مفید بوده است. با توجه به شرایط اختیارات و محدودیتهایی که داریم، چقدر توانمند بودهایم. خیلی کارها کردهایم. علاقهمندی من به اقدامات پیشگیرانه است. معتقدم هزینه برخورد با فساد خیلی بالاست. برخورد آخرین مرحله است. دستگیری، بازداشت و ... آخرین مرحله است که باعث میشود شما هزینههای زیادی برای بهسرانجامرسیدن آن پرداخت کنید و صرفا چارهساز هم نیست. انحراف از جای دیگری است و این روند همچنان ادامه دارد، اما اگر ما بیاییم بسترهایی را که باعث بهوجودآمدن فساد میشود کنترل کنیم، فساد رخ نمیدهد. هزینه پیشگیری خیلی ارزانتر است. باید فکرها و ذهنها را اصلاح کرد. اگر به ذهنمان نرسد که فساد نکنیم و چیزی را که مال خودمان نیست تصرف نکنیم، مشکلی پیش نمیآید. باید به ذهنمان خطور نکند که به مال دیگران تجاوز کنیم. ما اصلا روی این موضوع کار نکردهایم و این مسئله رها بوده است. کشور روسیه با فشار شخص پوتین در دانشگاهها و مدارس بحث مبارزه با فساد و ضدفساد و سالمزیستن را تدریس میکند و آموزش میدهد. از نسلهای ما گذشت، باید روی نسلهای بعدی کار کنیم. باید فرهنگ سالمزیستن و درستزیستن را یاد بدهیم.
برای نمونه ما یک آییننامه پیشگیری از مطالبات معوق بانکی تدوین کردیم. الان یکی از بزرگترین آسیبهای کشور، بحث مطالبات معوق بانکی است. خیلی پروندهها را تیم ما بررسی و آسیبشناسی کردند. در بررسیها به یک نقطه مشترک رسیدیم.
و آن اینکه عدم رعایت بهداشت اعتباری پرداخت تسهیلات منجر به ایجاد مطالبات معوق شده است. باید بهداشتی در این حوزه رعایت میشد که نشده است. اگر روز اول رعایت میشد، هیچگاه یک پرونده خاص به این نقطه نمیرسید. در این آییننامه هیچ قانون جدیدی وضع نکردیم. میخواهیم ثابت کنیم قوانین در کشور به اندازه کافی هست. فقط با استفاده از قوانین و آییننامههای موجود، این آییننامه را تنظیم کردیم. این آییننامه حول دو محور رتبهبندی و اعتبارسنجی اشخاص حقیقی و حقوقی تنظیم شد. در اعتبارسنجی برآورد میکنند که درآمد فردی که درخواست تسهیلات داده، چقدر است و آیا میتواند اقساطش را پرداخت کند. کارهایی انجام میشود اما چون انسجام ندارد و برای دریافتکنندگان تسهیلات خرد انجام میشود، نتیجه نداده است. البته در همان تسهیلات خرد هم مشکلاتی وجود دارد. مثلا به یک فرد میگویند درآمد شما برای دریافت وام کم است و درخواستش رد میشود اما این فرد برای اینکه درخواستش رد نشود، یک گواهی اشتغال جعل میکند؛ این اظهارات استعلام نمیشود و در آینده مشکلساز میشود. در این آییننامه همه این مسائل با استفاده از قوانین دیده شده است. مثلا پیشفاکتور خرید باید استعلام شود. شرکت صادرکننده پیشفاکتور در قبال سند صادره مسئول خواهد بود تا پیشفاکتور صوری ندهد. در یک سیستم جامع یک انسجام در حوزههای مختلف در بحث اعتبارسنجی ایجاد میکنیم. درنهایت به جایی میرسیم که اگر این آییننامه کامل اجرا شود، قبضهای پرداختی مثل مالیات، عوارض، قبض آب و برق و... نیز در اعتبارسنجی فرد مورد بررسی قرار گیرد. کسی که قبض آب و برق را بهموقع پرداخت نمیکند، چگونه میتواند اقساط وام بانکی خود را پرداخت کند. البته این کنترلها در ابتدای قضیه و در فاز اول برای افراد درشت و کلان انجام میشود. در حوزه رتبهبندی بحث صورتهای مالی که شرکتها ارائه میکنند، مهم است. فرد میخواهد وام بگیرد، یک صورت مالی میبرد به بانک و خود را یک شرکت سودده خیلی عالی معرفی میکند اما میخواهد مالیات پرداخت کند، یک صورت مالی ارائه میکند که شرکتی زیانده است.
در سازوکار طراحیشده این تناقضات رفع میشود؟
بله؛ میگوییم صورت مالی که به بانک ارائه میشود باید از سوی سازمان مالیاتی باشد. اگر صورتهای ارائهشده از سوی سازمان مالیاتی خوب بود که میتوانید وام بگیرید و باید مالیات درآمد خود را پرداخت کنید. اگر بد بود هم که به دلیل عدم توان پرداخت اقساط، وام دریافت نخواهید کرد. در حوزه رتبهبندی نقش شرکتهای رتبهبندی مهم است. بخش خصوصی به این مسئله ورود خواهد کرد. مثل همه جای دنیا که بخش خصوصی رتبهبندی میکند و این کار را به شکل دقیق انجام میدهد. زیرا حیات آنها به گزارشی که ارائه میدهند، گره خورده است. اگر برای من گزارش خلاف ارائه کنند و خلاف آن ثابت شد، اعتبار چنین شرکتی زیر سؤال میرود. آنها برای اینکه کار بگیرند، گزارشهای دقیق و جامعی ارائه خواهند کرد. تلاش میکنیم این آییننامه اجرائی شود. این آییننامه نوشته شده است.
نظر کلیه دستگاههای اجرائی ذیربط و بانک مرکزی و سایر بانکها هم گرفته شده است اما متأسفانه یکسری افراد چوب لای چرخ این آییننامه میگذارند. اگر این روند ادامه پیدا کند، مجبورم اسامی افرادی را که نمیخواهند اصلاح ساختار در شبکه بانکی و پولی کشور انجام شود، اعلام کنم. آنها نمیخواهند چیزی که خیلیها تأیید کردند، اجرا شود. این افراد در حوزه دولتی هم هستند اما به آن سوی خط وصل هستند. هرباره بهانهای میآورند. بیش از دو سال روی این آییننامه زحمت کشیدیم و کار کارشناسی دقیق انجام دادیم و بند به بند آن حسابشده است. اگر اجرا شود، قول میدهم افراد بدحساب حتی یک ریال هم نمیتوانند از بانک وام بگیرند.
سیستم بانکی در این رابطه مقاومت میکند؟
نمیگویم چه کسانی هستند. کانون بانکهای دولتی و کانون بانکهای خصوصی دو مرجع هستند که رؤسا و نمایندههای آنها آمدند و کار ما را تأیید کردند. مقاومتها نمیگذارد این آییننامه اجرا شود. در حوزه قاچاق کالا و ارز، در بحث اجرای قانون خود دستگاههای دولتی خلل ایجاد میکنند. ما به آنها زمان دادیم، اگر آییننامه اجرا نشود، برخورد خواهیم کرد. با این مقاومتها یا میخواهند ضعفهای خود را پوشش دهند یا دلیل دیگری دارد. بزرگترین مقاومتها از درون در حال صورتگرفتن است.
مقاومت در کدام بخش وجود دارد؟
متأسفانه مقاومت در حوزه اجرائی وجود دارد. در یک طرح جامع میخواهیم مشکلات را حل و طرح را اجرائی کنیم اما در بدنه کارشکنی میکنند که انجام نشود. یا منافع گره خورده است یا وابستگی و چسبندگی وجود دارد. رئیس سازمان میگوید اجرا کنید اما پاییندستی همکاری نمیکند. یا ضعف در اجرا دارد یا دلایل دیگری هست. مقاومتهای بیدلیل وجود دارد. برای کسی که کارش را درست انجام میدهد، این مقاومت معنی ندارد. اینها باید شکسته شود؛ ما با این مقاومتها با روشهای آرامتری مبارزه میکنیم.
سامانه جامع گمرکی شرایط خوبی دارد. اما در اجرای سامانه جامع گمرکی افرادی دخالت میکنند که هیچ وظیفهای ندارند. اینجا هم همین مشکلات را داریم. نمیگذارند یکسری کارها را بکنیم. درحالیکه این افراد بیرون از حوزه دولت هستند. سازمانهای غیررسمی که شکل گرفتهاند، حتما درونسازمانی نیستند و بعضا برونسازمانی هم هستند. این مجموعههای برونسازمانی مانع برخی مصوبات و تصمیمات میشوند. ما بعضا مخالفتها و مقاومتها از سازمانهایی داریم که میخواهیم سیستمی را اجرا کنیم. بیشترین مقاومت در این بخشها هست؛ اخبار و اطلاعات غلط بیرون میدهند و مشکلساز میشوند.
نهادهایی داریم که شفافیت کافی ندارند. مالیات نمیدهند. نهادهای بزرگی هستند که فعالیت اقتصادی میکنند و از مالیات معاف هستند. آیا فعالیت این ساختارها شفاف خواهد شد؟
شرکتهای سپاه برای تمام پروژههایشان مالیات میدهند. شرکتهای آستان قدس هم اگر بهعنوان پیمانکار پروژه اجرا کنند، باید مالیات بدهند.
اگر گردش مالی شفاف نباشد، میتواند فسادخیز باشد؟
اینگونه نیست که فعالیتها شفاف نباشد، یکسری اختیارات دارند که از آنها استفاده میکنند. با پیگیریای که دولت انجام داده، بخشی از فعالیتهایی که این اشخاص به صورت پیمانکار و در حوزه رقابتی با سایر شرکتها انجام میدهند، مشمول مالیات میشود. قراردادها مشخص است و باید مالیات آن طبق قانون و مقررات پرداخت شود.
همیشه این بحث بوده که شرکتهای شبهدولتی یا خصولتی مانعی برای شکلگیری بخش خصوصی قدرتمند هستند. توان رقابت با این بخشها هم وجود ندارد و این رانتها فساد ایجاد میکند. برای ساماندهی این مسئله برنامهای دارید؟
ما بخش خصوصی واقعی نداریم و این یک ضعف است. این ضعف به ساختار کشور ما بازمیگردد که وابسته به یک محصول یعنی نفت است. وقتی ساختار کشور اینگونه شد و یک محصول فروختید، بخشهای دیگر نمیتوانند قدرتمند شوند.
بهاینترتیب قدرت دست یک عده باقی میماند و میتواند فساد ایجاد کند. برای این مسئله چه کاری میخواهیم انجام دهیم؟
قدرت فسادزاست. اگر چراغ را روشن کنیم و همه زوایا را ببینیم، میتوانیم فساد را کم کنیم؛ اما به صفر نمیرسد، صرفا اصلاح میشود. بهترین کشورها ۱۰ تا ۱۵ درصد ضریب فساد دارند. حال اگر ما میخواهیم به آن نقطه برسیم، باید تلاش خود را بکنیم. میخواهم عرض کنم بهترین مسیر شفافیت است. وقتی شما شبکه اقتصادی کشور را در یک فضای روشن و شفاف گذاشتید و چراغهای زیادی روشن کردید که برای همه قابل رؤیت باشد، مسیر اصلاح میشود. یکی از کارهای دولت، دسترسی آزاد به اطلاعات بود. لایحه بودجه شفاف با جزئیات در اختیار شما قرار میگیرد و میتوانید نقد کنید.
چه زمانی به این نقطه از شفافیت میرسیم. درحالحاضر بانکداران ما ساختمان میسازند. ساختمانسازها فرودگاه خریدهاند و هیچچیز سر جای خود نیست. این نشان میدهد در بینظمی وحشتناکی سیر میکنیم.
ما در مرحله گذار هستیم. اقتصاد بسته و همهچیز در اختیار دولت بوده است. به سمت خصوصیسازی میرویم؛ اما مسیر و ماشینی که انتخاب کردهایم، خوب نیست. مضافا اینکه چسبندگی وجود دارد. اعتماد به بخش خصوصی زیاد نشده است. باید بپذیریم افراد صاحبنظر حوزه دانشگاه، بخش اجرائی و ... هنوز چسبندگی دولت را قبول دارند. در ظاهر میگویند خصوصیسازی ولی هنوز خودشان باور نکردهاند از حوزه اقتصاد دولتی عبور کنند. نظارت هم شفاف نیست. در حوزههای خصوصی هم فساد داریم. در بخشهای صددرصد خصوصی نیز فساد دیده میشود. فرد مأمور خرید یک شرکت خصوصی است و مدیر شرکت باید بر اعمال او نظارت کند؛ اما مدیرعامل سکوت میکند و در نتیجه سهامدار ضرر میکند. در اینجا باید فکر درست شود و فرهنگ اصلاح شود؛ زیرا دولت آنجا نمیتواند نظارت کرده و شفافیت ایجاد کند. نقش رسانه در اینجا خیلی مهم است. پرداختن و توجه به حوزههای فساد خوب است. با شفافیت هم موافق هستیم؛ اما اگر رسانه دقیق و علمی جلو نرود، با شناخت و آگاهی جلو نرود و به صرف خبرزدن حرکت کند، اثر تخریبی آن بهمراتب بیشتر است. اگر اظهاری میکنند و گزارش میدهند، حتما باید دقیق و کارشناسی و با بررسی همه جوانب باشد.
پرونده صندوق فرهنگیان با فسادی بیش از چندین هزارمیلیارد تومان در چه مرحلهای است؟ تنها دستگیری یک مدیر بانک میتواند برخورد مناسب باشد؟
بیشتر فساد صندوق و بانک سرمایه، متعلق به دوره قبل است که البته ابتدای این دوره هم یکی، دو اتفاق افتاد و با متخلفان نیز برخورد شده و دستگاه قضائی در حال رسیدگی است و ما هم موضوع را پیگیری میکنیم. البته مسائل مالی پرونده بانک سرمایه صرفا در قالب تسهیلات است که البته اصل این تسهیلات به علاوه سود و وجه التزام آن. از همان ابتدا نیز اعلام کردیم حدود هفت نفر، عمده تسهیلات بانک سرمایه را گرفته و بردهاند؛ باید با اینها برخورد شود. البته برخورد هم شد و بازداشت شدند؛ اما وقتی میبینیم یکی از همین افراد بدهکار به صداوسیما میآید و قسم جلاله میخورد که کاری نکرده و مشکلی نداشته است، چهکار باید کرد. چهکسی در صداوسیما به او بها میدهد تا در پربینندهترین برنامه حرف بزند؟ بحث دیگر این است که بالاخره مردم میگویند وقتی رسانه ملی پدیده شاندیز را تبلیغ میکند، به آن اعتماد میکنیم.
درباره پرونده زمینخواری اطراف مشهد با توجه به تأکیدات مقام معظم رهبری که در اسفند ۹۳ به آن اشاره شد، چه اقدامات عملیای صورت گرفت؟
اقدامات خوبی انجام شده است. تصرفاتی که در اطراف مشهد شده بود، یک دسته اشخاص حقیقی بودند که پس از پیگیریهای ستاد، از طریق کارگروه مبارزه با زمینخواری از تمام این زمینها در سال گذشته رفع تصرف شد؛ به نحوی که مردم مشهد توانستند بهعنوان تفرجگاه از آن استفاده کنند. بخش دیگر تصرفات از سوی برخی نهادها بود که البته در سالهای گذشته و بر اساس یکسری مجوزها انجام شده بود و دراینباره هم در حال هماهنگی هستیم تا رفع تصرف انجام شود و با توجه به نظر مقام معظم رهبری، بحمدالله همکاری خوبی در این زمینه وجود دارد تا شهرداری مشهد نسبت به زیباسازی و درختکاری آن برای استفاده عموم مردم اقدام کند.
روزنامه شرق(۱۳۹۶/۱۱/۱۵)
«جگرخوری» بقایی بعد از دادگاه
شرق: اولین جلسه دادگاه تجدیدنظر حمید بقایی، معاون اجرائی محمود احمدینژاد، روز گذشته در شعبه ۶۸ دادگاه تجدیدنظر به ریاست قاضی مسعودیمقام، در دو نوبت برگزار شد. هشتم بهمن، وکیل بقایی درباره برگزاری این دادگاه بهصورت علنی یا غیرعلنی به ایسنا گفته بود: «به ما گفته شده که دادگاه غیرعلنی نیست». مهران عبداللهپور، درباره اتهامات موکلش گفته بود: «عناوین اتهامی بیشتر جنبه مالی دارد؛ البته درباره مصوبات دولت دهم نیز هست. یک فقره اتهام نیز بعد از آزادی موکل از بازداشت موقت، مطرح شده که درباره اظهارات آقای بقایی در رابطه با مسئولان دستگاه قضائی است. با توجه به اینکه پرونده هزاران صفحه دارد و مطالعه دقیق آن حداقل صد ساعت طول میکشد، این فرصت مهیا نبوده تا بتوانم آن را مطالعه کنم».
دعوت به شرکت در دادگاه
«دولت بهار»، سایت و کانال نزدیک به محمود احمدینژاد از روز جمعه با اعلام اینکه این دادگاه علنی برگزار میشود، از رسانهها و مردم دعوت میکرد ساعت هشت صبح به شعبه ۶۸ بیایند، اما روز گذشته در کانال خود مدعی شدند با اینکه اعلام شد دادگاه تجدیدنظر حمید بقایی و حبیبالله جزء خراسانی، ذیحساب نهاد ریاستجمهوری دولت دهم، علنی است، به هیچیک از خبرنگاران و همراهان، اجازه حضور در دادگاه داده نشد! البته عکسهایی هم که از روبهروی دادگاه منتشر شد نشان میداد استقبال چندانی از دعوت احمدینژادیها نشده است. در وقت تنفس جلسه، حمید بقایی در گفتوگو با خبرنگاری که فیلم آن در کانال دولت بهار منتشر شد، گفت: «در این جلسه درباره کلیات صحبت شد. قرار است جلسه بعدی روز سهشنبه برگزار شود، ما درخواستمان این بود که سالن بزرگتر باشد تا خبرنگاران و مردم نیز بتوانند حاضر شوند؛ چراکه جای محیط دادگاه تنگ بود».
او عنوان کرد: «کلیات جلسه مربوط به اتهاماتی بود که قبلا هم میگفتند مثل اینکه سپاه پاسداران به تو ارز داده و تو آنها را «هاپولی» کردهای». بعد از جلسه دادگاه نیز وکیل بقایی در جمع خبرنگاران گفت: «جلسه خوبی بود و آقای بقایی که از انسانهای شریف و پاکدست هستند، دفاعیات بسیار خوبی عنوان داشتند و به نظرم دادگاه درمورد یکی از اتهامات مطرحشده نسبت به موکلم متقاعد شد».
به گزارش ایلنا، مهران عبداللهپور در تشریح موضوعات بررسیشده در این جلسه دادگاه، افزود: «درمورد یکی از موضوعات اتهامی دفاعیاتی داشتیم. موضوع اتهامی که بررسی شد، اختلاس ارزهای منتسب به یکی از نهادهای انقلابی است که مدعی هستند این وجوه برای انجام کاری به آقای بقایی داده شده است. این ادعا واهی بوده و هیچ سند و مدرکی وجود ندارد و صرفا با شکایت شاکی صورت گرفته و برهمیناساس موکلم به ۱۵ سال حبس محکوم شده است. تصورم این است که دفاعیات ما بسیار منطقی بوده و پذیرفته میشود».
او همچنین درمورد روند جلسه امروز گفت: قضات شعبه ۶۸ دادگاه تجدیدنظر افرادی عادل و عالم و مسلط به پرونده بودند و امیدوارم آنچه را به عدالت است، در رأی خود صادر کنند. هرچند بسیار ایراد داریم، اما راضی بودیم. خدا را شکر که اجازه دفاع را به ما میدهند. جلسه امروز نسبت به دادگاه بدوی قانونمندتر رسیدگی شد».
جگرخوری در بهشت
اما داستان دادگاه تجدیدنظر پرونده بقایی به اینجا ختم نشد؛ بعد از این جلسه، کانال دولت بهار مدعی شد دو نفر از علاقهمندان به شرکت در جلسه دادگاه بازداشت شدهاند و حمید بقایی و علیاکبر جوانفکر اعلام کردهاند تا زمان آزادی این دو شهروند محل دادگاه تجدیدنظر را ترک نمیکنند. ساعتی بعد، این کانال، با انتشار فیلمی، اینچنین نوشت: «هر دو شهروند خانمی که برای حضور در دادگاه بهاصطلاح علنی حمید بقایی به دادگاه تجدیدنظر رفتند و بازداشت شدند، با ایستادگی حمید بقایی و علیاکبر جوانفکر آزاد شدند».
بعد از آن هم، دولت بهار با انتشار چند فیلم و عکس، از ابراز محبت پیک موتوریهای خیابان خیام و یک جگرفروش در خیابان بهشت به حمید بقایی خبر داد و اینگونه نوشت: «حمید بقایی در حال عبور از خیابان بهشت بود که صاحب جگرکی ضمن ابراز محبت، او را به صرف چند سیخ جیگر دعوت کرد. «آقا دمت گرم!»، «حمید بقایی و تجربه جیگر نطلبیده بعد از دادگاه!».