تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۱۶
کد مطلب : ۲۹۶۵۸۵
موانع فرهنگی، چالش رسیدن زنان به مناصب سیاسی است
۰
کبنا ؛به گزارش کبنا نیوز از یاسوج، عصر روز گذشته الهه شکیبایی عضو حزب کارگزاران در برگزاری دومین کنگره استانی حزب کارگزاران سازندگی، مطالب خود را به شرح زیر ارائه داد.
جنسیتم اولین چیزی بود، که من را به خویشتن بخشید. آری زن بودن یعنی عشق دانستن و مولود مهرورزی بودن. این یعنی تفاوت بقا بدون مراقبتهای لطافت گونه است.
گفتهاند که نماینده درد و دلهای همجنسهایم باشم، اما دریغ بود که بی مدح مقام والایت سخنرانی کنم. نمیدانم از آخر باید شروع کرد یا از همین آغاز، بههرروی اگر گلایههایم را جاری کنم، مأمورم گرچه در ضمیر دل محزون.
برای خانوادهها از روان میگویند و شرح وظایف مینویسند چنین و چنان، دریغ از ذرهای حمایت، نداشتن بیمه نبود جایگاههای شغلی درخور شان و شایسته سالارانه.
صفهای طویل فارغالتحصیلان بیکار و بیهدف، حقالزحمههای ناچیز و چند غاز، عدم امنیت شغلی، آزادیهای جنسیتی پیدا و پنهان.
رزومههایی برای روزهای دور مبادا، مقالههای علمی که در صف انتظار انتشار نیمهعمر اطلاعاتشان از بین رفته، جایگاههای شغلی که پیش از نوبت مصاحبه ما پرشده است، آری مهندسیهای گمنام لقب ماست. دوغ چراغ را که ما خوردیم اما سهم بزرگ در این آشفتهبازار نصیب چه کسانی میشود؟
زنان باوجود توانمندیهای از تبعیضهای جنسیتی در نظام مدیریتی در سطح کلان کشور تا استان کوچک ما آزردهاند، گرچه میگوییم او مرد است و نانآور خانواده، من هم زنم، جنسیتی که در ژنهایم با نقض الهه گونه مادر، درهمتنیده و بغضهای ناگفته دیگر.
امروز خانه احزاب و گروههای سیاسی میتواند در جوامع مبتنی بر اندیشههای دموکراتیک نقشهای مهمی را ایفا کند، و مأمنی مطلوب برای هماندیشی و نشر افکار زنانه باشد، تا بتوانند با امنیت و آرامش بیشتر دوشادوش مردان جامعه به افقهای دوردست بنگرند، و در بالندگی فرزندان جامعه ایرانی سهیم باشند.
واضح است که اولین مسیر ایجاد حسی خودباوری در زنان جامعه، ایجاد خانههای احزاب و کانونهای مدنی حمایت گر است، که متأسفانه در جامعه ایرانی ما مغفول مانده است.
ازاینرو از شخصیتهای معنوی احزاب و گروههای سیاسی جامعه مجدانه میخواهیم که احزاب را از قاعده هرم جمعیت مردمی شکلدهنده و آن را صرفاً منوط به رأس حاکمیت و لایههای قدرت بالاتر ندانند و اینیکی از عمدهترین اختلافات نظام مردمسالاری ایران با نظامهای مردمسالارانه شرق و غرب است، که باعث رخوت مزمن حضور زنان و بعضاً مردان در فرآیندهای مشارکت سیاسی و فرهنگی قلمداد میشود.
چرا احزاب را باید بانام افراد شناخت؟ آیا اگر یک خطای سیاسی از جانب شخصیت معنوی و سردمدار یک حزب صورت پذیرد، بهطور اپیدمیک در تاروپود آن حزب و وجههٔ اعضای آن حزب رسوخ نمیکند؟ و هزاران سؤال معما برانگیز دیگر برمیتابد، مردم باید افکار و ساختار احزاب را تشکیل دهند و نه اینکه افراد و بانیان احزاب قالب ذهنی مردم را در احزاب شکل دهند.
جنسیتم اولین چیزی بود، که من را به خویشتن بخشید. آری زن بودن یعنی عشق دانستن و مولود مهرورزی بودن. این یعنی تفاوت بقا بدون مراقبتهای لطافت گونه است.
گفتهاند که نماینده درد و دلهای همجنسهایم باشم، اما دریغ بود که بی مدح مقام والایت سخنرانی کنم. نمیدانم از آخر باید شروع کرد یا از همین آغاز، بههرروی اگر گلایههایم را جاری کنم، مأمورم گرچه در ضمیر دل محزون.
برای خانوادهها از روان میگویند و شرح وظایف مینویسند چنین و چنان، دریغ از ذرهای حمایت، نداشتن بیمه نبود جایگاههای شغلی درخور شان و شایسته سالارانه.
صفهای طویل فارغالتحصیلان بیکار و بیهدف، حقالزحمههای ناچیز و چند غاز، عدم امنیت شغلی، آزادیهای جنسیتی پیدا و پنهان.
رزومههایی برای روزهای دور مبادا، مقالههای علمی که در صف انتظار انتشار نیمهعمر اطلاعاتشان از بین رفته، جایگاههای شغلی که پیش از نوبت مصاحبه ما پرشده است، آری مهندسیهای گمنام لقب ماست. دوغ چراغ را که ما خوردیم اما سهم بزرگ در این آشفتهبازار نصیب چه کسانی میشود؟
زنان باوجود توانمندیهای از تبعیضهای جنسیتی در نظام مدیریتی در سطح کلان کشور تا استان کوچک ما آزردهاند، گرچه میگوییم او مرد است و نانآور خانواده، من هم زنم، جنسیتی که در ژنهایم با نقض الهه گونه مادر، درهمتنیده و بغضهای ناگفته دیگر.
امروز خانه احزاب و گروههای سیاسی میتواند در جوامع مبتنی بر اندیشههای دموکراتیک نقشهای مهمی را ایفا کند، و مأمنی مطلوب برای هماندیشی و نشر افکار زنانه باشد، تا بتوانند با امنیت و آرامش بیشتر دوشادوش مردان جامعه به افقهای دوردست بنگرند، و در بالندگی فرزندان جامعه ایرانی سهیم باشند.
واضح است که اولین مسیر ایجاد حسی خودباوری در زنان جامعه، ایجاد خانههای احزاب و کانونهای مدنی حمایت گر است، که متأسفانه در جامعه ایرانی ما مغفول مانده است.
ازاینرو از شخصیتهای معنوی احزاب و گروههای سیاسی جامعه مجدانه میخواهیم که احزاب را از قاعده هرم جمعیت مردمی شکلدهنده و آن را صرفاً منوط به رأس حاکمیت و لایههای قدرت بالاتر ندانند و اینیکی از عمدهترین اختلافات نظام مردمسالاری ایران با نظامهای مردمسالارانه شرق و غرب است، که باعث رخوت مزمن حضور زنان و بعضاً مردان در فرآیندهای مشارکت سیاسی و فرهنگی قلمداد میشود.
چرا احزاب را باید بانام افراد شناخت؟ آیا اگر یک خطای سیاسی از جانب شخصیت معنوی و سردمدار یک حزب صورت پذیرد، بهطور اپیدمیک در تاروپود آن حزب و وجههٔ اعضای آن حزب رسوخ نمیکند؟ و هزاران سؤال معما برانگیز دیگر برمیتابد، مردم باید افکار و ساختار احزاب را تشکیل دهند و نه اینکه افراد و بانیان احزاب قالب ذهنی مردم را در احزاب شکل دهند.