مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛جلالالدین نبیزاده
بهترین راه برای حل بحران کم آبی این است که نشان دهیم چنین بحرانی وجود ندارد پس من اگر شهردار بودم از بودجه بافت فرسوده پول میفرستادم برای پایتخت نشینها تا آن شرکتهای مشاور برای شهر چند دریاچه مصنوعی طراحی کنند. از آنجایی که به دست اوردن بودجه یکی از مشکلات بشر میباشد، از یکی از چند صد معاون رییس جمهور یا وزیر که تا حالا پایشان به این شهر باز نشده است - آن هم در این گرمای طاقت فرسا - دعوت میکردم تا بیاید و از محله سادات یا لبنان یا رادک یا ... بازدید کند و او هم که مسئولی دلسوز است برای رفع محرومیت و باز سازی این بافت های فرسوده بودجه میرساند.
راستش را بخواهید شرکت های مشاور نمیتوانند دریابند که در مغز من چه میگذرد ولی قوانین مهندسی میگوید امضای آنها باید پای دریاچه های مصنوعی باشد. امضا که برسد خودم به پیمانکار میگویم که دریاچه را چطوری بسازد که بتواند آب بیشتری در خود جمع کند.
با توجه به این موضوع بودجه بیشتری برای دریاچهها میخواهم و اینبار از نماینده و فرماندار کمک می گیرم تا یکی دیگر از معاونین رییس جمهور یا وزیر را بفرستد برایمان تا بافتهای فرسوده را نشانش دهیم و او هم دلسوزانه ....
بودجه که رسید دریاچهها را طوری میسازیم تا در نقشه دنیا شهر زرد و خشکمان، دارای چند نقطه آبی شود.
ولی بعد من میفهمم که دریاچه بدون قو و قایق معنی و مفهومی ندارد که ناگهان فکری به ذهنم خطور می کن . بار دیگر از نماینده و فرماندار می خواهم معاونی را دعوت کنند که تز اقتصادی اش این باشد که بودجه را به صورت نقدی به اهالی بافت فرسوده برساند اما شرطش این باشد که اهالی این مناطق از افسردگی بیرون بیایند.
مشاورهای من اهالی را مجاب میکنند که تنها راه نجات از افسردگی این است که بیایند، پول بدهند، سوار قایق شوند و با قوها بازی کنند.
خودم را خوشحال و راضی میبینم چرا که هم بر بحران کم آبی فائق آمدهام، هم اهالی بافت های فرسوده را از افسردگی درآوردهام.
بهترین راه برای حل بحران کم آبی این است که نشان دهیم چنین بحرانی وجود ندارد پس من اگر شهردار بودم از بودجه بافت فرسوده پول میفرستادم برای پایتخت نشینها تا آن شرکتهای مشاور برای شهر چند دریاچه مصنوعی طراحی کنند. از آنجایی که به دست اوردن بودجه یکی از مشکلات بشر میباشد، از یکی از چند صد معاون رییس جمهور یا وزیر که تا حالا پایشان به این شهر باز نشده است - آن هم در این گرمای طاقت فرسا - دعوت میکردم تا بیاید و از محله سادات یا لبنان یا رادک یا ... بازدید کند و او هم که مسئولی دلسوز است برای رفع محرومیت و باز سازی این بافت های فرسوده بودجه میرساند.
راستش را بخواهید شرکت های مشاور نمیتوانند دریابند که در مغز من چه میگذرد ولی قوانین مهندسی میگوید امضای آنها باید پای دریاچه های مصنوعی باشد. امضا که برسد خودم به پیمانکار میگویم که دریاچه را چطوری بسازد که بتواند آب بیشتری در خود جمع کند.
با توجه به این موضوع بودجه بیشتری برای دریاچهها میخواهم و اینبار از نماینده و فرماندار کمک می گیرم تا یکی دیگر از معاونین رییس جمهور یا وزیر را بفرستد برایمان تا بافتهای فرسوده را نشانش دهیم و او هم دلسوزانه ....
بودجه که رسید دریاچهها را طوری میسازیم تا در نقشه دنیا شهر زرد و خشکمان، دارای چند نقطه آبی شود.
ولی بعد من میفهمم که دریاچه بدون قو و قایق معنی و مفهومی ندارد که ناگهان فکری به ذهنم خطور می کن . بار دیگر از نماینده و فرماندار می خواهم معاونی را دعوت کنند که تز اقتصادی اش این باشد که بودجه را به صورت نقدی به اهالی بافت فرسوده برساند اما شرطش این باشد که اهالی این مناطق از افسردگی بیرون بیایند.
مشاورهای من اهالی را مجاب میکنند که تنها راه نجات از افسردگی این است که بیایند، پول بدهند، سوار قایق شوند و با قوها بازی کنند.
خودم را خوشحال و راضی میبینم چرا که هم بر بحران کم آبی فائق آمدهام، هم اهالی بافت های فرسوده را از افسردگی درآوردهام.