یادداشتی از سید علیعباس محدث؛
راهبرد سیاست آمریکا بر اساس نظریۀ اروینگ گافمن / مسئولان کشورمان، این انسجام ملی را که نتیجۀ فهم تاریخی ملت ایران در بزنگاههای حساس است، قدر بدانند
31 خرداد 1404 ساعت 13:55
اروینگ گافمن یکی از جامعهشناسان آمریکایی است که نظریهای در حوزۀ اجتماعی به نام «داغ دیوانگی، تیمارستان و نهادِ تمام» دارد. ایشان پژوهشی به نام «تیمارستان» را به همراه همسرشان انجام دادند که نتایج جالبی را بیان میکنند. گافمن معتقد است که «نهاد تمام» هر نهادی میتواند باشد. مثلاً تیمارستان، خانههای پانسیونی، زندان و یا هر جایی دیگری که افراد باید منطبق بانظم اجتماعی و الگویی که برایشان در نظر گرفته میشود، زندگی کنند. البته گافمن نام دیگری هم برای «نهاد تمام» انتخاب کرده است. او «خانۀ فشار» را تعبیر نموده و میگوید افراد بهاجبار و با اعمال سلطهای که مشروعیت فرهنگی دارد، مهار میشوند. یعنی ناگزیر به انجام راهوروش زندگی تعیین شده، هستند. در شرحی کاملتر، واژۀ «داغ یا ننگ» را بیان میکند.
یادداشت - سید علیعباس محدث - اروینگ گافمن یکی از جامعهشناسان آمریکایی است که نظریهای در حوزۀ اجتماعی به نام «داغ دیوانگی، تیمارستان و نهادِ تمام» دارد. ایشان پژوهشی به نام «تیمارستان» را به همراه همسرشان انجام دادند که نتایج جالبی را بیان میکنند. گافمن معتقد است که «نهاد تمام» هر نهادی میتواند باشد. مثلاً تیمارستان، خانههای پانسیونی، زندان و یا هر جایی دیگری که افراد باید منطبق بانظم اجتماعی و الگویی که برایشان در نظر گرفته میشود، زندگی کنند. البته گافمن نام دیگری هم برای «نهاد تمام» انتخاب کرده است. او «خانۀ فشار» را تعبیر نموده و میگوید افراد بهاجبار و با اعمال سلطهای که مشروعیت فرهنگی دارد، مهار میشوند. یعنی ناگزیر به انجام راهوروش زندگی تعیین شده، هستند. در شرحی کاملتر، واژۀ «داغ یا ننگ» را بیان میکند.
گافمن میگوید؛ «به شکاف میان آنچه که یک شخص باید باشد، یعنی همان هویت اجتماعی بالقوه، و آنچه که یک شخص واقعاً هست، یعنی هویت اجتماعی بالفعل، داغ گفته میشود.» هر کسی که شکافی میان این دو هویتش باشد، داغ خورده است. در این اصطلاح، گافمن از دو نوع داغ صحبت میکند. «داغ بیاعتباری» و «داغ احتمال بیاعتباری». در مورد داغ بیاعتباری، فرد، فرض را بر این میگیرد که شاهدان یا حضار، تفاوتها را میدانند و یا این تفاوتها برایشان آشکار است. مثلاً، کسی که فلج است یا یکپایش را ازدستداده است، هنگام راهرفتن، مردم متوجه معلولیتش میشوند. اما در مورد داغ احتمال بیاعتباری، حضار تفاوتها را نمیدانند و نمیتوانند تصورش را بکنند. مثلاً، کسی که درگذشته سابقه کیفری داشته است، همواره سعی میکند که این مشکل را از حضار یا مردم یا شاهدان، پنهان کند مگر اینکه هویتش برملا شود. هر دو رنج میبرند؛ اما کسی که از داغ بیاعتبارشدن رنج میبرد، مسئلة حضور اجتماعیاش، رنج کمتری دارد، چراکه دیگران معلولیتش را میدانند. اما کسی که دچار داغ احتمال بیاعتباری است، مسئله حضور اجتماعیاش، پنهان بوده تا زمانی که این راز برای حضار یا مردم همچنان ناشناخته باشد.
تلفیق این نظریۀ اجتماعی با گفتمان سیاسیِ برخی از حاکمان آمریکای و اتحادیه اروپا، میتواند راه روشنی برای جهان بعدازاین جنگ باشد. حداقل کشورهای اروپایی در 200 سال گذشته، و آمریکایی ها در 50 سال اخیر، هر وقت اراده نمودند، رفتارهای اجتماعی مردم خاورمیانه را به سبک خودشان، تغییر دادند. آنها به صراحت «داغِ احتمالِ بی اعتباری» بر کشورها و برخی از رهبران سیاسی می زنند و معمولاً زمینه لشکرکشی را برای تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی ملت ها مهیا می کنند. در سال 59، صدام حسین را تحریک کردند و عنوان سردار قادسیه را هم به او دادند و جنگی هشت ساله را بر کشورمان تحمیل کردند. علیرغم تمام حمایت های جنگ افزاری، اطلاعاتی، سیاسی و در اواخر جنگ نیز، حضور مستقیم آمریکا به کمک صدام، چه دستاوردی داشتند؟ آیا ملت های دنیا بویژه خاورمیانه، عاقبت اشغالگری آمریکا در عراق را ندیدند؟ آیا بهانۀ لشکرکشی آمریکا به عراق، انهدام بمب های اتمی عراق نبود؟ آیا غیر از این بود که بعد از سالها اشغالگری و غارت منابع و دخائر عراق و قتل عام مردم این کشور مسلمان، اعلام کردند که دولت عراق اصلاً بمب هسته ای نداشت؟ بنابراین، ضرورت از بین بردنِ صدام را عامدانه با «داغِ» بمب هسته ای، بی اعتباری کردند و به رفتار خود، مشروعیتِ جهانِ بدون هسته ای دادند و آنگونه که گافمن در نظریۀ خانۀ فشار آورده است، الگوهای رفتار اجتماعی و سیاسی مردم عراق را با هدفی کاملاً سازماندهی شده و ظاهراً منطقی، وادار به تغییر میکند.
این مثال، درس بزرگی برای مردم ایران است. حداقل در 30 سال گذشته، و در حالیکه با تدبیر و بینش سیاسی-اسلامیِ رهبر انقلاب، در صدد تقویت و استحکام بخشی به سازمان دفاعی کشور بودیم، در بخش های دیگر، متأسفانه دولت های ما مستمراً فریب نگرش هایِ نسخه شدۀ به ظاهر منطقی و ضروری رهبران آمریکا را خوردند. بارها عرض کردم که «گفتگوی تمدن ها» در کمترین زمان ممکن با نظریۀ «برخورد تمدنها»، آقای هانتینگتن اندیشمند آمریکایی، به محاق رفت. ایشان معتقد بود که جنگ های آینده بین فرهنگ ها است نه کشورها، و رهبران اسلامی را که به آنها افراط گراها می گفت، بزرگترین تهدید برای«سلطۀ غرب» بر جهان می داند. ولی هنوز هم عدهای هستند که ساده اندیشانه فکر می کنند که در دنیای امروز که آمریکا، سعی در گسترش جغرافیای استعماری خود دارد، به دنبال تکریم انسانها و پایبندی جهان مسالمت آمیز و احترام به تمدن ها و دیگر فرهنگ ها است. با اینکه هنوز هم توهم زدگی برخی از شبه روشنفکران ما مانع از تحلیل و تعمق در چرایی سیاست گزاری آمریکا بر این تقابل فرهنگی و محدود کردن ملت ها است، دوباره به سیاست مدارن غرب بویژه آمریکا اعتماد می کنند و از دولت و مجلس و حتی برخی از دانشگاهیان، در کمترین زمان ممکن، معاهدۀ برجام را به مردم تحمیل می کنند. ضمن اینکه در تمام جنش های انقلابی که در 100 سال اخیر داشتیم، بر پیشانی رهبران این جنبش ها «داغ احتمال بی اعتباری» نشاندند و همه را قبل از مردمی شدن نهضت شان، سرکوب کردند. بدون اولویت زمانی عرض می کنم، مطالعۀ نهضت جنگل در مازندران، قیام سرداران تبریز، سرنوشت امیرکبیر، قیام مردم بوشهر به رهبری رئیسعلی دلاوری، مبارزۀ شهید مدرس، تدبیرهای آیتالله کاشانی و نهایتاً کودتای 28 مرداد، بیانگر این واقعیت است که تمام کنشهای سیاسی و تهاجم نظامی آمریکا، بر اساس شیوهای سازمان یافته است که اندیشمندان اجتماعی، هنرمندان، سیاستمداران و حتی بخشی از افکار عمومی را به ضرورت فریب ملتها و مشروعیت بخشیدن به سلطه گریشان، همراه میکنند. آیا همۀ کسانی که در 30 سال گذشته به هر طریقی در ایجاد شکاف اجتماعی و تحمیلِ بحرانهای مالی و سیاسی و اقتصادی ایران سهیم بوده و نظریه هایی مثل«نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»، «تضمینِ لبخند جان کری بر معاهدۀ برجام»، «دیکتاتور خواندن رهبری آزاداندیش»، «سلطان پروری در فسادهای اقتصادی»، «جاسوس پروری در تیمهای مذاکره کننده و وزارتخانه های مهم و حساس»، «کاهش اعتبارات مالی سپاه و ارتش» و صدها راهبردِ افتراقی و انشقاقی دیگر را بر مردم و نظام تحمیل کردند، می پذیرند که پیاده نظامِ نظریۀ «داغ احتمال بی اعتباری» آمریکایی ها بودند؟
فعلاً با این شناخت، باید مسئولان کشورمان، این انسجام ملی را که نتیجۀ فهم تاریخی ملت ایران در بزنگاههای حساس است، قدر بدانند و پس از نابودی رژیم سفاک و بیهویت اسرائیل، سیاستِ «خانۀ فشار» و «داغ دیوانگی» را که مهمترین منطقِ امپریالیسم به رهبری آمریکا است، برای دنیای معاصر تبیین کنند و حقانیت ملتهای مظلوم و آزادیخواه، و فهمِ دینِ مصلحانه و مردمباور اسلام را به جهانیان معرفی کنند.
انشاءالله زمینهای باشد برای ظهور حضرت حجت (عج).
کد مطلب: 501002