تاریخ انتشار
دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۴۵
کد مطلب : ۴۹۴۱۵۳
کبنا گزارش میدهد؛
از سایه زندان به روشنایی زندگی: سفر دادستان یاسوج به دل خانوادههای آسیبدیده / چرا حرفهایترین صافکار شهر یاسوج در زندان است؟ / خواب زمستانی نهادهای اجتماعی و فرهنگی استان یکی از بسترهای آسیبزای اجتماعی است
۰
کبنا ؛در بازدیدی که دادستان مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد به همراه برخی دیگر از مسئولین استان از خانوادههای زندانیان به عمل آمد، علاوه بر آنکه نیازمندیهای این خانوادهها تأمین شد و حتی صحبتهای لازم برای آزادی یکی از زندانیان تحت عنوان اشتغال باز انجام گرفت، این را میتوان بهعنوان نوعی از الگوی مدیریتی معرفی کرد که میتواند اساس و پایهای برای مدیریت در استان باشد.
به گزارش کبنا، هر چند برخی نگاهی سادهانگارانه نسبت به جرم و علل وقوع آن دارند، اما دههها تحقیقات جرمشناختی و جامعهشناسی انحرافات ثابت کرده این پدیده بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که در نگاه نخست به نظر میرسد. فارغ از علل مختلفی که میتواند فردی همنوا را تبدیل به فردی منحرف و ناهمنوا کند، پیامدهای این فرایند منحرفشدن بسیار مهم هستند؛ روشن است که با هر وقوع جرم و انحراف، نه تنها فرد مجرم و منحرف، بلکه بسیاری دیگر از افراد از قبیل قربانیان، خانواده آنها، حتی خانواده مجرم و عموم مردم آسیب میبینند.
شامگاه امروز(یکشنبه 2، در معیت سید وحید موسویان دادستان جوان مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد و با همراهی منصور بیژنی مدیرکل زندانهای کهگیلویه و بویراحمد، سرپرست ستاد اجرایی فرمان امام خمینی(ره)، قاضی ناظر زندان، دادیار شعبه دوم دادسراهای عمومی انقلاب اسلامی و رئیس انجمن حمایت از زندانیان کهگیلویه و بویراحمد از خانواده سه تن از زندانیان بازدید کردیم. این بازدید شبانه حاوی نکات بسیار ارزشمندی بود که علاوه بر آنکه میتواند کلاس درسی برای قضات جوان باشد، میتواند تلنگر محکمی به مسئولین و مدیران حوزههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی استان کهگیلویه و بویراحمد باشد.
در این بازدید، به طور آشکار و بیواسطه مشخص شد که جرم و زندانرفتنِ یک عضو از خانواده، چه پیامدهایی میتواند بهویژه برای اعضای خود خانواده زندانی داشته باشد. در یکی از روستاهای اطراف یاسوج، در کوچهای تنگ و تاریک، در یکی از ساختمانهای نمور، خانوادهای زندگی میکند که یکی از فرزندانشان از یک بیماری پرهزینه و صعبالعلاج رنج میبرد. یکی دیگر از فرزندان دچار بیماری کمبینایی شدید است. پدر خانواده که از پیش از زندان، در کارواش مشغول به کار بوده، در پی فشاری که از وضعیت خانوادگی و بیماری فرزندان متحمل شده و درآمدش نیز کفاف زندگیاش را نمیداد، به سمت ارتکاب جرم سوق داده میشود و در نهایت سر از زندان در میآورد. فشار ساختاری ناشی از اهداف و ابزار او را به این سمت میبرد. در واقع از یک طرف تحت فشار تأمین هزینههای زندگی بوده، از طرف دیگر، با ابزارها و وسایلی که در اختیار داشته نمیتوانسته این هزینهها را تأمین کند؛ همین باعث شد که او به سمت جرم سوق داده شود. او تصمیم میگیرد دست به نوآوری بزند و از روش دیگری برای تأمین هزینهها برآید. اما در نهایت به زندان میافتد. حال که پدر در زندان است، مادر مجبور میشود بار تمام زندگی را با چنگ و دندان به دوش بکشد. او پیگیر جلب رضایت از شاکیان شوهرش میشود. بارها مجبور میشود فرزندش را تنها در خانه نگه دارد؛ فرزند دانشآموزش بارها بدون خوراک کافی راهی مدرسه میشود؛ نارضایتی معلمان از وضعیت دانشآموز بالا میگیرد و هزاران مشکل دیگری که در نبود پدر در خانواده و کمبود مالی ممکن است پیش بیاید. این خانواده از کمترین امکانات و تجهیزاتی که یک خانواده نیاز دارند، محروم بودند. حتی یخچال و تلویزیون هم نداشتند. اما با این وضعیت، صاحبخانه با آنها مدارا میکرد و رهن کمتر و کرایه کمتری از آنها دریافت مینمود. در کنار این همه مشکلات اقتصادی، معینزاده صاحبخانه با این خانم به دلیل مشکلات حادی که داشت مدارا میکند و این رفتار انساندوستانه و خداپسندانه او تا حدودی تسکین دهنده آلام این خانم بی پناه است.
در پرده دوم، خانوادهای را مشاهده کردیم که در خانهای کلنگی زندگی میکردند. یک دختر و پسر جوان و یک کودک معصوم حدوداً یکساله همراه مادر، بدون پدر زندگی میکردند. پدر خانواده که کارگر ساده بود، تحت تأثیر دوستان، به سمت فروش مواد مخدر کشیده میشود. یک بار دستگیر شده و سپس آزاد میشود. اما باز هم فروش مواد مخدر را ادامه میدهد تا برای بار دوم دستگیر و زندانی شود. برخی از محققان، امکان انحراف را به میزان نشست و برخاست با افراد منحرف ربط میدهند؛ به این صورت که هر چقدر ارتباط یک فرد با افراد منحرف باشد، امکان منحرفشدن او افزایش مییابد. بر همین اساس است که یک کارگر ساده، تبدیل به فروشنده مواد مخدر میشود. اعضای این خانواده نیز در فقر شدیدی به سر میبرند و از کمترین امکانات ابتدایی زندگی محروم هستند.
در پرده سوم، از خانوادهای بازدید کردیم که زن و شوهر حدود 30 سال سن داشتند؛ مرد به دلیل ارتکاب جرم در زندان به سر میبرد و زن و فرزندش به تنهایی بار زندگی را به دوش میکشند. فرد زندانی که یکی از حرفهایترین صافکارهای شهر یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد محسوب میشد، تحت تأثیر نشست و برخاست با برخی دوستان به اصطلاح ناباب، تصمیم میگیرد به سمت شوتی شدن برود. در همین مسیر به سمت اعتیاد نیز کشیده شده و در نهایت به دلیل برخی جرمها سر از زندان درمیآورد. زن جوان او به دلیل عدم تأمین مالی مجبور به کار [سیبچینی در منطقه کاکان] میشود با هزاران مشکل مواجه شده و حتی مجبور میشود برای جلب رضایت برخی از شاکیان شوهرش فرش و برخی دیگر از وسایل خانه را بفروشد. این زن همراه فرزندش در خانهای زندگی میکنند که صاحبخانه آن را به دو قسمت تقسیم کرده و هر بخش آن را به یک خانواده اجاره داده است.
در این بازدید، برای نخستین خانواده که فاقد بسیاری از امکانات ابتدایی بودند تصمیم گرفته شد، اثاثیه منزل (یخچال، بخاری و مقداری پول نقد) فراهم شود. برای خانواده دوم، نیز با خیرین تماس گرفته شد و آنها بخشی از اثاثیه منزل و رهن خانه را تأمین کردند. نکته جالب اینجا بود که مدیرکل زندانهای کهگیلویه و بویراحمد در همانجا به صورت میدانی با خیرین تماس میگرفت. یکی از خیرین در گفتوگو با بیژنی عنوان کرد: همین که نام شما بیاید ما حاضریم کمک کنیم. در خانواده سوم نیز چنین اتفاقی رخ داد؛ دادستان که متوجه حرفهای بودن شخص صافکار شده بود، همانجا با زندان تماس گرفت. زندانی قول داد در صورت آزادی کار کند و رضایت شاکیان را جلب نماید. قرار شد بیرون بیاید، وامی دریافت کند و با دایر کردن یک صافکاری کسب درآمد کند تا بتواند رضایت شاکیان را جلب نماید. تماس تلفنی دادستان یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد یک خانواده را از فروپاشی نجات داد و در صورتی فرایند قانونی اشتغال باز [آزاد شدن] زندانی با موافقیت طی شود، یقیناً آیناز دختر بچه گرمی آغوش پدر و خانواده را بیش از گذشته احساس میکند.
یکی دیگر از نکات جالب که در این بازدید نظر ما را به خود جلب کرد، اهدای 10 هزار پابند به زندانیان از سوی ستاد اجرایی فرمان امام خمینی(ره) بود که صادق انصارینیا سرپرست این ستاد به آن اشاره کرد و گفت: در حالی که زندانیان باید خود مبلغی را برای این پابندها پرداخت کنند، حالا دیگر با اهدای این پابندها، نیازی به پرداخت پول از سوی زندانیان نیست.
همین بازدید باعث شد سه خانواده که از وضعیت بسیار بغرنجی در عذاب بودند، روی خوش زندگی را یک بار دیگر ببینند. آنها بار دیگر به زندگی امیدوار شدند. آنها دریافتند که در این جهان کسانی هستند که به آنها اهمیت میدهند. آنها روی دیگر زندگی و شکل دیگری از مدیریت را دیدند. آنها درک کردند اگر احساس مسئولیت باشد، ممکن است هیچوقت هیچ خانوادهای دچار چنین وضعیتی نشود.
دادستان مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد علاوه بر اینکه با طراحی این بازدید، مشکل سه خانواده را حل کرد، با همراه کردن دادیار جوان نیز، به آنها نشان داد که در حکم دادن باید به این جوانب قضیه نیز آگاه باشند.
بااینهمه، برخی از مسئولین کهگیلویه و بویراحمد گویی در خواب غفلت به سر میبرند. مدیرکل تعاون، کار و رفاه اجتماعی کهگیلویه و بویراحمد که باید تسهیلات را در اختیار چنین خانوادههایی بگذارد که مستحق هستند، معلوم نیست بر اساس چه استدلال و منطقی، تسهیلات را به باد میدهد. انحراف تسهیلات در این استان بارها سر تیتر اخبار قرار گرفته است. معلوم نیست مدیرکل اجتماعی استانداری کهگیلویه و بویراحمد دقیقاً به چه کاری مشغول است که از این وضعیت بیاطلاع است. دستگاههای فرهنگی استان کجا هستند که چنین فرزندانی باید در نبود پدر، در فقر، رنج و بیماری به سر ببرند.
اگر همین دستگاههای فرهنگی که گاهی به خواب زمستانی میروند، در نهادینه کردن فرهنگ خیریه تلاش میکردند، حالا فرهنگ خیریه آنقدر در استان ریشه دوانده بود که دیگر شاهد چنین فقر و رنجی نبودیم. اگر همین چندهزار پیمانکار استان، تنها ماهی دو میلیون تومان به صورت خیریه اهدا میکردند، هیچ خانوادهای دچار چنین مشکلاتی نمیشد.
باید اقدام دادستان مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد و مدیران کل زندانها را ستود و آن را الگویی قرار داد برای سایر مدیران و مسئولین استان. اگر همتی باشد و همه این دستگاهها صرفاً به وظیفه خود عمل کنند، روزی میرسد که دیگر خانوادهای در فقر و رنج به سر نبرد. روزی میرسد که هیچ خانوادهای غم معالجه فرزندش را نداشته باشد؛ همه اینها مشروط به این هستند که چنین رفتارهایی برای مدیران استان الگو شوند.
به گزارش کبنا، هر چند برخی نگاهی سادهانگارانه نسبت به جرم و علل وقوع آن دارند، اما دههها تحقیقات جرمشناختی و جامعهشناسی انحرافات ثابت کرده این پدیده بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که در نگاه نخست به نظر میرسد. فارغ از علل مختلفی که میتواند فردی همنوا را تبدیل به فردی منحرف و ناهمنوا کند، پیامدهای این فرایند منحرفشدن بسیار مهم هستند؛ روشن است که با هر وقوع جرم و انحراف، نه تنها فرد مجرم و منحرف، بلکه بسیاری دیگر از افراد از قبیل قربانیان، خانواده آنها، حتی خانواده مجرم و عموم مردم آسیب میبینند.
شامگاه امروز(یکشنبه 2، در معیت سید وحید موسویان دادستان جوان مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد و با همراهی منصور بیژنی مدیرکل زندانهای کهگیلویه و بویراحمد، سرپرست ستاد اجرایی فرمان امام خمینی(ره)، قاضی ناظر زندان، دادیار شعبه دوم دادسراهای عمومی انقلاب اسلامی و رئیس انجمن حمایت از زندانیان کهگیلویه و بویراحمد از خانواده سه تن از زندانیان بازدید کردیم. این بازدید شبانه حاوی نکات بسیار ارزشمندی بود که علاوه بر آنکه میتواند کلاس درسی برای قضات جوان باشد، میتواند تلنگر محکمی به مسئولین و مدیران حوزههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی استان کهگیلویه و بویراحمد باشد.
در این بازدید، به طور آشکار و بیواسطه مشخص شد که جرم و زندانرفتنِ یک عضو از خانواده، چه پیامدهایی میتواند بهویژه برای اعضای خود خانواده زندانی داشته باشد. در یکی از روستاهای اطراف یاسوج، در کوچهای تنگ و تاریک، در یکی از ساختمانهای نمور، خانوادهای زندگی میکند که یکی از فرزندانشان از یک بیماری پرهزینه و صعبالعلاج رنج میبرد. یکی دیگر از فرزندان دچار بیماری کمبینایی شدید است. پدر خانواده که از پیش از زندان، در کارواش مشغول به کار بوده، در پی فشاری که از وضعیت خانوادگی و بیماری فرزندان متحمل شده و درآمدش نیز کفاف زندگیاش را نمیداد، به سمت ارتکاب جرم سوق داده میشود و در نهایت سر از زندان در میآورد. فشار ساختاری ناشی از اهداف و ابزار او را به این سمت میبرد. در واقع از یک طرف تحت فشار تأمین هزینههای زندگی بوده، از طرف دیگر، با ابزارها و وسایلی که در اختیار داشته نمیتوانسته این هزینهها را تأمین کند؛ همین باعث شد که او به سمت جرم سوق داده شود. او تصمیم میگیرد دست به نوآوری بزند و از روش دیگری برای تأمین هزینهها برآید. اما در نهایت به زندان میافتد. حال که پدر در زندان است، مادر مجبور میشود بار تمام زندگی را با چنگ و دندان به دوش بکشد. او پیگیر جلب رضایت از شاکیان شوهرش میشود. بارها مجبور میشود فرزندش را تنها در خانه نگه دارد؛ فرزند دانشآموزش بارها بدون خوراک کافی راهی مدرسه میشود؛ نارضایتی معلمان از وضعیت دانشآموز بالا میگیرد و هزاران مشکل دیگری که در نبود پدر در خانواده و کمبود مالی ممکن است پیش بیاید. این خانواده از کمترین امکانات و تجهیزاتی که یک خانواده نیاز دارند، محروم بودند. حتی یخچال و تلویزیون هم نداشتند. اما با این وضعیت، صاحبخانه با آنها مدارا میکرد و رهن کمتر و کرایه کمتری از آنها دریافت مینمود. در کنار این همه مشکلات اقتصادی، معینزاده صاحبخانه با این خانم به دلیل مشکلات حادی که داشت مدارا میکند و این رفتار انساندوستانه و خداپسندانه او تا حدودی تسکین دهنده آلام این خانم بی پناه است.
در پرده دوم، خانوادهای را مشاهده کردیم که در خانهای کلنگی زندگی میکردند. یک دختر و پسر جوان و یک کودک معصوم حدوداً یکساله همراه مادر، بدون پدر زندگی میکردند. پدر خانواده که کارگر ساده بود، تحت تأثیر دوستان، به سمت فروش مواد مخدر کشیده میشود. یک بار دستگیر شده و سپس آزاد میشود. اما باز هم فروش مواد مخدر را ادامه میدهد تا برای بار دوم دستگیر و زندانی شود. برخی از محققان، امکان انحراف را به میزان نشست و برخاست با افراد منحرف ربط میدهند؛ به این صورت که هر چقدر ارتباط یک فرد با افراد منحرف باشد، امکان منحرفشدن او افزایش مییابد. بر همین اساس است که یک کارگر ساده، تبدیل به فروشنده مواد مخدر میشود. اعضای این خانواده نیز در فقر شدیدی به سر میبرند و از کمترین امکانات ابتدایی زندگی محروم هستند.
در پرده سوم، از خانوادهای بازدید کردیم که زن و شوهر حدود 30 سال سن داشتند؛ مرد به دلیل ارتکاب جرم در زندان به سر میبرد و زن و فرزندش به تنهایی بار زندگی را به دوش میکشند. فرد زندانی که یکی از حرفهایترین صافکارهای شهر یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد محسوب میشد، تحت تأثیر نشست و برخاست با برخی دوستان به اصطلاح ناباب، تصمیم میگیرد به سمت شوتی شدن برود. در همین مسیر به سمت اعتیاد نیز کشیده شده و در نهایت به دلیل برخی جرمها سر از زندان درمیآورد. زن جوان او به دلیل عدم تأمین مالی مجبور به کار [سیبچینی در منطقه کاکان] میشود با هزاران مشکل مواجه شده و حتی مجبور میشود برای جلب رضایت برخی از شاکیان شوهرش فرش و برخی دیگر از وسایل خانه را بفروشد. این زن همراه فرزندش در خانهای زندگی میکنند که صاحبخانه آن را به دو قسمت تقسیم کرده و هر بخش آن را به یک خانواده اجاره داده است.
در این بازدید، برای نخستین خانواده که فاقد بسیاری از امکانات ابتدایی بودند تصمیم گرفته شد، اثاثیه منزل (یخچال، بخاری و مقداری پول نقد) فراهم شود. برای خانواده دوم، نیز با خیرین تماس گرفته شد و آنها بخشی از اثاثیه منزل و رهن خانه را تأمین کردند. نکته جالب اینجا بود که مدیرکل زندانهای کهگیلویه و بویراحمد در همانجا به صورت میدانی با خیرین تماس میگرفت. یکی از خیرین در گفتوگو با بیژنی عنوان کرد: همین که نام شما بیاید ما حاضریم کمک کنیم. در خانواده سوم نیز چنین اتفاقی رخ داد؛ دادستان که متوجه حرفهای بودن شخص صافکار شده بود، همانجا با زندان تماس گرفت. زندانی قول داد در صورت آزادی کار کند و رضایت شاکیان را جلب نماید. قرار شد بیرون بیاید، وامی دریافت کند و با دایر کردن یک صافکاری کسب درآمد کند تا بتواند رضایت شاکیان را جلب نماید. تماس تلفنی دادستان یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد یک خانواده را از فروپاشی نجات داد و در صورتی فرایند قانونی اشتغال باز [آزاد شدن] زندانی با موافقیت طی شود، یقیناً آیناز دختر بچه گرمی آغوش پدر و خانواده را بیش از گذشته احساس میکند.
یکی دیگر از نکات جالب که در این بازدید نظر ما را به خود جلب کرد، اهدای 10 هزار پابند به زندانیان از سوی ستاد اجرایی فرمان امام خمینی(ره) بود که صادق انصارینیا سرپرست این ستاد به آن اشاره کرد و گفت: در حالی که زندانیان باید خود مبلغی را برای این پابندها پرداخت کنند، حالا دیگر با اهدای این پابندها، نیازی به پرداخت پول از سوی زندانیان نیست.
همین بازدید باعث شد سه خانواده که از وضعیت بسیار بغرنجی در عذاب بودند، روی خوش زندگی را یک بار دیگر ببینند. آنها بار دیگر به زندگی امیدوار شدند. آنها دریافتند که در این جهان کسانی هستند که به آنها اهمیت میدهند. آنها روی دیگر زندگی و شکل دیگری از مدیریت را دیدند. آنها درک کردند اگر احساس مسئولیت باشد، ممکن است هیچوقت هیچ خانوادهای دچار چنین وضعیتی نشود.
دادستان مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد علاوه بر اینکه با طراحی این بازدید، مشکل سه خانواده را حل کرد، با همراه کردن دادیار جوان نیز، به آنها نشان داد که در حکم دادن باید به این جوانب قضیه نیز آگاه باشند.
بااینهمه، برخی از مسئولین کهگیلویه و بویراحمد گویی در خواب غفلت به سر میبرند. مدیرکل تعاون، کار و رفاه اجتماعی کهگیلویه و بویراحمد که باید تسهیلات را در اختیار چنین خانوادههایی بگذارد که مستحق هستند، معلوم نیست بر اساس چه استدلال و منطقی، تسهیلات را به باد میدهد. انحراف تسهیلات در این استان بارها سر تیتر اخبار قرار گرفته است. معلوم نیست مدیرکل اجتماعی استانداری کهگیلویه و بویراحمد دقیقاً به چه کاری مشغول است که از این وضعیت بیاطلاع است. دستگاههای فرهنگی استان کجا هستند که چنین فرزندانی باید در نبود پدر، در فقر، رنج و بیماری به سر ببرند.
اگر همین دستگاههای فرهنگی که گاهی به خواب زمستانی میروند، در نهادینه کردن فرهنگ خیریه تلاش میکردند، حالا فرهنگ خیریه آنقدر در استان ریشه دوانده بود که دیگر شاهد چنین فقر و رنجی نبودیم. اگر همین چندهزار پیمانکار استان، تنها ماهی دو میلیون تومان به صورت خیریه اهدا میکردند، هیچ خانوادهای دچار چنین مشکلاتی نمیشد.
باید اقدام دادستان مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد و مدیران کل زندانها را ستود و آن را الگویی قرار داد برای سایر مدیران و مسئولین استان. اگر همتی باشد و همه این دستگاهها صرفاً به وظیفه خود عمل کنند، روزی میرسد که دیگر خانوادهای در فقر و رنج به سر نبرد. روزی میرسد که هیچ خانوادهای غم معالجه فرزندش را نداشته باشد؛ همه اینها مشروط به این هستند که چنین رفتارهایی برای مدیران استان الگو شوند.