تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۲۲:۱۶
کد مطلب : ۴۹۲۵۰۱
گزارش مردمی؛
قصه مادرم و اورژانس شهید بهشتی یاسوج + فیلم و تصاویر
۱
کبنا ؛قصه مادرم و اورژانس شهید بهشتی یاسوج، قبل از هر چیز هدفم از این مطالب حل مشکلات توسط مدیران ستادی، میانی و عملیاتی و داشتن استراتژی و اولویتبندی مشکلات در منابع انسانی، مالی و امکاناتی برای رسیدن به اهداف و مأموریت سازمانی حوزه بهداشت و درمان دانشگاه علوم پزشکی استان کهگیلویه و بویراحمد و اهمیت مدیریت زمان برای درمان بیمار است، بیماری که با همراهش پناه میآورد برای درمانش و قصه غمانگیز و ناراحتکننده ما از اینجا آغاز شد.
عصر روز سهشنبه ۲۵ مهرماه 1403 مادرم به دلیل بیماری دیابت همیشگی و سایر عوارض بیهوش شد، مادر است و هزاران نگرانی، نزدیکترین اورژانس شهید بهشتی یاسوج بود، رسیدم درب بزرگی با محوطه نامسطح، جلوی اورژانس بهسختی مادر را رساندیم و در طول درمان اولیه تا بخش عفونی و ترخیص مشکلات ذیل را دیدم و از مسئولین دانشگاه علوم پزشکی خواهش میکنم با همین امکانات حداقلی این مشکلات را حل کنید. همانطور که حوزه ستادی دانشگاه علوم پزشکی و وضعیت پرسنل شرایط خوبی دارد در حوزه سلامت، درمان و عملیاتی هم با همین امکانات میتوان مشکلات را کم کرد.
مشکلات اورژانس شهید بهشتی را بیان میکنم: در هنگام ورود به همراه مادرم که اصلاً هوشیاری نداشت و هیچ کمکی نبود، محوطه نامسطح با شیب زیاد درب ورودی اورژانس درب آهنی سنگین و چرکین با کارکرد چندین ساله بیشتر برای درب انبارهای قدیمی است، دستگاه قند خون نداشتند گفتیم از خانه سریع بفرستند، دکتر آنکال حضور نداشت و تا پاسی از شب نیامد حتی با پیگیری در اورژانس و...، تماس با ریاست دانشگاه که در دسترس نبودند، پیام دادم و گلایه کردم و این جوابها رو به پیوست میبینید (توقع اصلاً نداشتم و ای کاش پیام نداده بودم)، انکار در یک کشور بیگانه هستم و عضو جمعیتی مازاد هستیم. هیچوقت زندگی در عمرم که حدود ۱۲ سال از تحصیلات دانشگاهی را در سایر شهرها گذرانده بودم در شهرم یاسوج اینچنین احساس غربت، سرخوردگی و نیاز به دست محبتآمیز اینچنین نکرده بودم انگار در کنار جادهای در بیابانها رها بودم. متأسفانه شب اول برخی از پرسنل بداخلاق و بد جواب و کسی نمیپرسید مشکل شما چیست، احساس غریبی و دربهدری و التماس برای پیداکردن مهربانی و دلسوزی (البته میدانم که مشکلات حقوقی، مزایا و رفاهیأت دارند؛ اما حس دلسوزی و مسئولیتپذیری و عشق به کمک و نوعدوستی بالاتر است)، دانشجویان میآمدند و فقط سؤالاتی میکردند. مثل پرسشنامه تحقیقات کیفی بود. ناراحت شدم گفتم مشکل ایشان را حل کنید. الان موقع جوابدادن با این خونسردی نیست، دکتر انکال با تماس و پیگیری و خواهش از کادر درمان دستور تلفنی سی تی ریه دادند، فاصله اورژانس با دستگاه سی تی طولانی، تاریک، بدمسیر (چاله چوله)، بدون هیچ کمکی رفتیم. قسمت سیتیاسکن با رایزنی، خواهش و تمنا بدون اینکه پزشک دستور داده باشد سی تی مغز را هم گرفتیم مادر سردش شده بود و میلرزید، مادر اصلاً هوشیاری نداشت و هیچ کس را نمیشناخت، در سیتیاسکن دستگاه اکسیژن استاندارد نبود، بهسختی مسیر حدود ۵۰۰ متری را تا اورژانس برگشتیم. نتیجه سیتیاسکن از طریق واتساپ یا... برای پزشک (بهسختی با این سرعت اینترنت ضعیف) فرستاده شد، گفتند واضح نیست، خواهش از پزشک اورژانس جهت تعیین تکلیف، با خونسردی من کارم را انجام دادم بقیه درمان با من نیست با متخصص است و باید بیاد. بهزور شماره دکتر را از پرستار گرفتم، تماس گرفتم و خواهش کردم و گفت خواهم آمد، بعد از یک ساعت پزشک انکال آمد. دستور امآرآی داد، پزشک عمومی گفت؛ چون کپسول آهنی اکسیژن در مرکزامارای شهید جلیل نیست باید صبر کنیددرحالیکه سیستم اکسیژنرسانی بروزی داشتند (پزشک عمومی اورژانس اطلاع نداشت و میگفت باید وضعیت بیمار بهتر شود تا کمبود اکسیژن پیدا نکند)، تا بعدازظهر روز ۲۷مهر ساعت ۴ صورت مادرم تغییر کرد به سختی بدنش را حرکت میداد، یک لحظه مرگ را در صورتش دیدم، با پیگیری سوپروایز مسئولیتپذیر (آقای ترابی) هماهنگی آمبولانس و مرکزام ارای (با این ور و اون ور زدن) انجام گرفت، بدون کمکی پرسنل اورژانس با آمبولانس به مرکز امارای شهید جلیل رفتیم و همکاری خوبی داشتند، آقای رحیمیان راننده آمبولانس کوتاهی نکردند، در مرکز شهید جلیل مشخص شد مرکز امارای خودش سیستم اکسیژنرسانی بدون کپسول دارد، پزشک اورژانس با نداشتن اطلاع از این موضوع، درمان را عقب انداخت، با آمبولانس برگشتیم در اورژانس، مادر با نفس تنگی و درد سر و بدن درد شدید به سختی زمان را میگذراند. آنچنان ناتوان بود که نمیتوانست انگشتانش را حرکت دهد، شب شد پزشک متخصص عفونی اورژانس آمد و تازه درمان و شناسایی مشکلات بیماری مادرم داشت شروع میشد. بعد از ساعتها (بیش از ۲۴ساعت) هیچ اولویتبندی جهت بیماران برای بازدید و تجویز دارویی توسط کادر وجود نداشت.
مادرم آخرین نفر با این وضعیت حاد بررسی شدند. متخصص عفونی (دکتر حیدری دلسوز و ریزبین و با صبر و حوصله بررسی کردند)، احتمال عفونت مایع مغزی نخاعی و ریه را دادند، بعد از یک ساعت از تجویز، داروها با خواهش و تمنا از پرسنل داروها را تزریق کردند، بعد از یک روز انتقال به بخش عفونی، در بخش عفونی گفتند؛ هماهنگی جهت تخت نشده، بیمار در راهرو سرگردان، با عصبانیت و اضطراب و بالابردن فریاد به ما تخت دادند (بخش اورژانس درست هماهنگ نکرده بود)، در بخش عفونی مجموعه پرستاران و پزشکان و نیروهای خدماتی کمال همکاری رو داشتند و جای تقدیر دارد. مشکل بخش فاصله آزمایشگاه و داروخانه با بخش که شب هم تاریک بود و محیط اطراف بخش که متأسفانه کثیف و در شأن بیمارستان نیست. با همکاری پرسنل بخش عفونی شرایط مادرم کمکم به حال طبیعی برگشت و ترخیص شدند. در پایان صادقانه میگویم هدف فقط حل مشکلات با مدیریت صحیح و اصولی است. امیدوارم هر چه سریعتر با حل این مشکلات روزبهروز در مسیر توسعه به شکوفایی برسیم. به پیوست بخشی از مشکلات و موارد ذکر شده را مشاهده میفرمایید.
و این بود دومین داستان غمانگیز مادرم و اورژانس شهید بهشتی یاسوج که بار اول هم همین ماجرا را در دو تا سه سال گذشته هم در این اورژانس به همراه مادرم تجربه کردم. ولی از دلتنگی وامید به حل مشکل با شرایط امکانات موجود بهمنظور بهبود وضعیت، اتخاذ استراتژی درمانی و بهداشتی برای این بخش و رسیدن به اهداف والای نظام بهداشت و درمان بهمنظور توسعه فرهنگ و مأموریت سازمانی در این بخش است.
در پایان بنیآدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند.
یکی از مخاطبان کبنا نیوز مطلب فوق را برای این پایگاه خبری ارسال کرده و نافی خدمات مسئولان دانشگاه علوم پزشکی نیست. کبنا نیوز بدون هر گونه سوءنیتی و پیشداوری و صرفاً جهت اطلاع مسئولان و اصلاح امور آن را انتشار داده و آمادگی درج پاسخ مسئولان مربوطه را دارد.
عکس | بخاری بخش عفونی با شیلنگ غیر استاندارد
عکس| محل دریافت دارو در داروخانه
عکس | ورودی داروخانه و ازمایشگاه
عکس | ظرفشویی و روشویی بخش عفونی
عکس | مسیر اورژانس تا ساختمان سیتیاسکن، طولانی، ناهموار و شب هم بیشتر تاریک است.
عصر روز سهشنبه ۲۵ مهرماه 1403 مادرم به دلیل بیماری دیابت همیشگی و سایر عوارض بیهوش شد، مادر است و هزاران نگرانی، نزدیکترین اورژانس شهید بهشتی یاسوج بود، رسیدم درب بزرگی با محوطه نامسطح، جلوی اورژانس بهسختی مادر را رساندیم و در طول درمان اولیه تا بخش عفونی و ترخیص مشکلات ذیل را دیدم و از مسئولین دانشگاه علوم پزشکی خواهش میکنم با همین امکانات حداقلی این مشکلات را حل کنید. همانطور که حوزه ستادی دانشگاه علوم پزشکی و وضعیت پرسنل شرایط خوبی دارد در حوزه سلامت، درمان و عملیاتی هم با همین امکانات میتوان مشکلات را کم کرد.
مشکلات اورژانس شهید بهشتی را بیان میکنم: در هنگام ورود به همراه مادرم که اصلاً هوشیاری نداشت و هیچ کمکی نبود، محوطه نامسطح با شیب زیاد درب ورودی اورژانس درب آهنی سنگین و چرکین با کارکرد چندین ساله بیشتر برای درب انبارهای قدیمی است، دستگاه قند خون نداشتند گفتیم از خانه سریع بفرستند، دکتر آنکال حضور نداشت و تا پاسی از شب نیامد حتی با پیگیری در اورژانس و...، تماس با ریاست دانشگاه که در دسترس نبودند، پیام دادم و گلایه کردم و این جوابها رو به پیوست میبینید (توقع اصلاً نداشتم و ای کاش پیام نداده بودم)، انکار در یک کشور بیگانه هستم و عضو جمعیتی مازاد هستیم. هیچوقت زندگی در عمرم که حدود ۱۲ سال از تحصیلات دانشگاهی را در سایر شهرها گذرانده بودم در شهرم یاسوج اینچنین احساس غربت، سرخوردگی و نیاز به دست محبتآمیز اینچنین نکرده بودم انگار در کنار جادهای در بیابانها رها بودم. متأسفانه شب اول برخی از پرسنل بداخلاق و بد جواب و کسی نمیپرسید مشکل شما چیست، احساس غریبی و دربهدری و التماس برای پیداکردن مهربانی و دلسوزی (البته میدانم که مشکلات حقوقی، مزایا و رفاهیأت دارند؛ اما حس دلسوزی و مسئولیتپذیری و عشق به کمک و نوعدوستی بالاتر است)، دانشجویان میآمدند و فقط سؤالاتی میکردند. مثل پرسشنامه تحقیقات کیفی بود. ناراحت شدم گفتم مشکل ایشان را حل کنید. الان موقع جوابدادن با این خونسردی نیست، دکتر انکال با تماس و پیگیری و خواهش از کادر درمان دستور تلفنی سی تی ریه دادند، فاصله اورژانس با دستگاه سی تی طولانی، تاریک، بدمسیر (چاله چوله)، بدون هیچ کمکی رفتیم. قسمت سیتیاسکن با رایزنی، خواهش و تمنا بدون اینکه پزشک دستور داده باشد سی تی مغز را هم گرفتیم مادر سردش شده بود و میلرزید، مادر اصلاً هوشیاری نداشت و هیچ کس را نمیشناخت، در سیتیاسکن دستگاه اکسیژن استاندارد نبود، بهسختی مسیر حدود ۵۰۰ متری را تا اورژانس برگشتیم. نتیجه سیتیاسکن از طریق واتساپ یا... برای پزشک (بهسختی با این سرعت اینترنت ضعیف) فرستاده شد، گفتند واضح نیست، خواهش از پزشک اورژانس جهت تعیین تکلیف، با خونسردی من کارم را انجام دادم بقیه درمان با من نیست با متخصص است و باید بیاد. بهزور شماره دکتر را از پرستار گرفتم، تماس گرفتم و خواهش کردم و گفت خواهم آمد، بعد از یک ساعت پزشک انکال آمد. دستور امآرآی داد، پزشک عمومی گفت؛ چون کپسول آهنی اکسیژن در مرکزامارای شهید جلیل نیست باید صبر کنیددرحالیکه سیستم اکسیژنرسانی بروزی داشتند (پزشک عمومی اورژانس اطلاع نداشت و میگفت باید وضعیت بیمار بهتر شود تا کمبود اکسیژن پیدا نکند)، تا بعدازظهر روز ۲۷مهر ساعت ۴ صورت مادرم تغییر کرد به سختی بدنش را حرکت میداد، یک لحظه مرگ را در صورتش دیدم، با پیگیری سوپروایز مسئولیتپذیر (آقای ترابی) هماهنگی آمبولانس و مرکزام ارای (با این ور و اون ور زدن) انجام گرفت، بدون کمکی پرسنل اورژانس با آمبولانس به مرکز امارای شهید جلیل رفتیم و همکاری خوبی داشتند، آقای رحیمیان راننده آمبولانس کوتاهی نکردند، در مرکز شهید جلیل مشخص شد مرکز امارای خودش سیستم اکسیژنرسانی بدون کپسول دارد، پزشک اورژانس با نداشتن اطلاع از این موضوع، درمان را عقب انداخت، با آمبولانس برگشتیم در اورژانس، مادر با نفس تنگی و درد سر و بدن درد شدید به سختی زمان را میگذراند. آنچنان ناتوان بود که نمیتوانست انگشتانش را حرکت دهد، شب شد پزشک متخصص عفونی اورژانس آمد و تازه درمان و شناسایی مشکلات بیماری مادرم داشت شروع میشد. بعد از ساعتها (بیش از ۲۴ساعت) هیچ اولویتبندی جهت بیماران برای بازدید و تجویز دارویی توسط کادر وجود نداشت.
مادرم آخرین نفر با این وضعیت حاد بررسی شدند. متخصص عفونی (دکتر حیدری دلسوز و ریزبین و با صبر و حوصله بررسی کردند)، احتمال عفونت مایع مغزی نخاعی و ریه را دادند، بعد از یک ساعت از تجویز، داروها با خواهش و تمنا از پرسنل داروها را تزریق کردند، بعد از یک روز انتقال به بخش عفونی، در بخش عفونی گفتند؛ هماهنگی جهت تخت نشده، بیمار در راهرو سرگردان، با عصبانیت و اضطراب و بالابردن فریاد به ما تخت دادند (بخش اورژانس درست هماهنگ نکرده بود)، در بخش عفونی مجموعه پرستاران و پزشکان و نیروهای خدماتی کمال همکاری رو داشتند و جای تقدیر دارد. مشکل بخش فاصله آزمایشگاه و داروخانه با بخش که شب هم تاریک بود و محیط اطراف بخش که متأسفانه کثیف و در شأن بیمارستان نیست. با همکاری پرسنل بخش عفونی شرایط مادرم کمکم به حال طبیعی برگشت و ترخیص شدند. در پایان صادقانه میگویم هدف فقط حل مشکلات با مدیریت صحیح و اصولی است. امیدوارم هر چه سریعتر با حل این مشکلات روزبهروز در مسیر توسعه به شکوفایی برسیم. به پیوست بخشی از مشکلات و موارد ذکر شده را مشاهده میفرمایید.
و این بود دومین داستان غمانگیز مادرم و اورژانس شهید بهشتی یاسوج که بار اول هم همین ماجرا را در دو تا سه سال گذشته هم در این اورژانس به همراه مادرم تجربه کردم. ولی از دلتنگی وامید به حل مشکل با شرایط امکانات موجود بهمنظور بهبود وضعیت، اتخاذ استراتژی درمانی و بهداشتی برای این بخش و رسیدن به اهداف والای نظام بهداشت و درمان بهمنظور توسعه فرهنگ و مأموریت سازمانی در این بخش است.
در پایان بنیآدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند.
یکی از مخاطبان کبنا نیوز مطلب فوق را برای این پایگاه خبری ارسال کرده و نافی خدمات مسئولان دانشگاه علوم پزشکی نیست. کبنا نیوز بدون هر گونه سوءنیتی و پیشداوری و صرفاً جهت اطلاع مسئولان و اصلاح امور آن را انتشار داده و آمادگی درج پاسخ مسئولان مربوطه را دارد.
عکس | بخاری بخش عفونی با شیلنگ غیر استاندارد
عکس| محل دریافت دارو در داروخانه
عکس | ورودی داروخانه و ازمایشگاه
عکس | ظرفشویی و روشویی بخش عفونی
عکس | مسیر اورژانس تا ساختمان سیتیاسکن، طولانی، ناهموار و شب هم بیشتر تاریک است.