تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۳۰
کد مطلب : ۴۵۱۵۰۳
پراجکت سیندیکیت در سالگرد خروج آمریکا از افغانستان بررسی میکند:
آیا شکست آمریکا در افغانستان موجب «جنگ اوکراین» شد؟!
۱
کبنا ؛ کارل بیلت نخست وزیر و وزیر خارجه سابق سوئد در یادداشتی برای پایگاه خبری "پراجکت سیندیکیت"، ضمن اشاره به سالگرد خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، به طور خاص سعی کرده به این سؤال پاسخ دهد که آیا ناکامی و شکست آمریکا در افغانستان، منجر به آغاز جنگ اوکراین شده است؟
در واقع او بر این باور است که جدای از شکست آمریکا در معادله افغانستان و تحمیل هزینههای سنگین به مردم این کشور که عملاً آنها را به قربانیان بزرگی در جهان مخصوصاً از حیث اوجگیری بحرانهای اقتصادی و انسان دوستانه در کشورشان تبدیل کرده، دیگر رقبای بینالمللی واشینگتن نیز نوعِ عملکرد این کشور را نمودی از ضعف مفرطِ جهانی آن ارزیابی کردهاند و همین مسأله موجب شده که شاهد اوجگیری سطح تنشها از سوی چین، و بویژه روسیه در قالب معادله جنگ اوکراین باشیم.
کارل بیلت در این رابطه مینویسد: «چرا سیاست غرب در قبال افغانستان به نحو چشمگیری با شکست رو به رو شد؟ آیا این سیاست از همان بدو بکارگیری محکوم به شکست بود؟ آیا درسهایی که از این شکست ایجاد شده به خوبی فراگرفته شده است؟ اضافه بر اینها، آیا پایانِ بیش از ۲۰ سال جنگ در افغانستان، راه را برای جنگ و یا جنگهای دیگر هموار کرده است؟
یک سال پس از سقوط کابل و بازگشت مجدد طالبان به قدرت، این سؤالها و دیگر سؤالهایی شبیه به آنها، همچنان بیجواب ماندهاند. بخشی از این مسأله ریشه در حمله روسیه به اوکراین و تشدید تنشها میان چین و آمریکا دارد که ذهن و زمان زیادی را از سیاست سازان و ساختار سیاسی آمریکا به خود مشغول کرده است. با این حال باید در نظر داشت که بررسی این پرسشها نیز برای آمریکا به شدت دردناک هستند. از این رو، جامعه بینالمللی به طور خاص این مسأله را آسانتر دیده که مسائل مرتبط با افغانستان را به دستِ فراموشی بسپارد.
به گزارش فرارو، برخلافِ استدلالهای ساده لوحانهای که بعضا در آمریکا مطرح میشوند، دلیل اصلی و فوریِ فروپاشی رژیم سیاسی افغانستان این نبود که سربازان افغانستانی نمیخواستند برای کشورشان بجنگند. در واقع، دهها هزار سرباز افغانستانی جهت بستنِ راه طالبان و ممانعت از قدرتگیری مجددِ آن جان خود را از دست دادند. موضوعی که دلیل اصلی آن ریشه در عقب نشینیِ بیتدبیر و پُرهرج و مرج نیروهای آمریکایی از افغانستان و قطع شدنِ کمکهای تسلیحاتی و سیاسی به آنها داشت. نظام سیاسی افغانستان فروپاشید زیرا آمریکا تصمیم گرفته بود که از این کشور خارج شود و هیچ توجهی نیز به پیامدهای مرگبار این اقدامِ خود نداشت.
همانطور که در نمونه جنگ اوکراین شاهد بودهایم، توانایی یک ارتش جهت جنگیدن تا حد زیادی مرتبط با این گزاره است که نیروهایِ آن ارتش این درک را داشته باشند که پیروزی در دسترس آنها است حتی اگر برخی با این گزاره مخالفت کنند و شانس زیادی را برای آن قائل نباشند. به محض اینکه آمریکا از تصمیم خود جهت عقبنشینی و خروج از افغانستان رونمایی کرد، تا حد زیادی یکخلأقابل توجه در این کشور ایجاد شد.
در این راستا در مدت زمان کمی، ارتش افغانستان دسترسی خود را حتی به پرسنل تدارکاتی و تعمیراتی که جهت هراست از سامانههای تسلیحاتیِ پیشرفته به آنها نیاز داشت از دست داد. در این چهارچوب چندان تعجببرانگیز نبود که شاهد بودیم روحیه نیروهای ارتش افغانستان از هم فروپاشید. در واقع وقتی آمریکا، افغانستان را تنها گذاشت و کمکهای خود را به آن قطع کرد، سربازان افغانستانی نیز این سیگنال را دریافت کردند که آنها هم تنها گذاشته شدهاند و بهتر است برای رهایی از چنگ طالبان، آنها نیز فرار کنند.
چهارچوب و بافتِ لازم برای عقب نشینی نیروهای آمریکایی از افغانستان بواسطه توافق شرمآوری که دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا با طالبان در فوریه سال ۲۰۲۰ به آن دست یافت، ایجاد شد. بر اساس این توافق، آمریکا عملاً به این نکته اشاره کرد که دیگر به افغانستان توجهی ندارد و برایش مهم نیست که در این کشور صلح و یا نوعی توافق سیاسی حاکم باشد. در عین حال آمریکاییها نشان دادند که اوضاع دولت افغانستان که تا حد زیادی با حمایت خودِ آنها ایجاد شده بود نیز به هیچ عنوان برایشان از اهمیت برخوردار نیست.
هنگامی که "جو بایدن" رئیس جمهور کنونی آمریکا قدرت را به دست گرفت و وارد کاخ سفید شد، وی تصمیم گرفت تا سیاست دولتِ ترامپ در خارج کردنِ نظامیان آمریکایی از افغانستان را عملی کند. اقدام و دستورکاری که بر خلاف توصیه مشاوران وی و هشدارهای بسیاری از ناظران و تحلیلگرانِ دیگر انجام شد. نظام سیاسی آمریکا از شکستها و ناکامیهای خود در افغانستان تا حد زیادی خسته شده بود.
در این راستا همانطور که نماینده ویژه دولت آمریکا در امر بازسازی افغانستان در یک گزارش فاجعه بار در سال گذشته اشاره کرد، آمریکا هیچگاه طرحی ۲۰ ساله را برای افغانستان در ذهن نداشته است. آمریکا در برهههای زمانی مختلف، صرفاً افزایش نیرو و یا تاکتیکهای دیگری را به تناسبِ شرایط اعلام میکرد. به ندرت سیاستسازان و سیاستمداران آمریکایی به این نکته اذعان کردند که ملتسازی در افغانستان به شکیباییِ زیاد بستگی دارد. در عوض آنها عمده تمرکزشان را بر نیروی نظامی و قوه قهریه معطوف کردند.
البته که ما هیچگاه نخواهیم فهمید که آیا یک رویکرد منسجمتر نسبت به افغانستان، میتوانست نتایج بهتری را ایجاد کند یا خیر؟ برای سالها، اندیشه وایده انجام گفتگو با طالبان امری محال و یک خط قرمز به شمار میرفت. با گذشت زمان و وقوع برخی تغییرات، آمریکا صبر راهبردی خود را از دست داد و عملاً تمایل نشان داد که خواسته اصلی طالبان یعنی خروج از افغانستان را بپذیرد. البته که در این تفکر، آمریکاییها به این نکته نیز توجهی نداشتند که توافقی سیاسی میتواند در رابطه با عقب نشینی از افغانستان ایجاد شود.
پایان این بازی از همان ابتدا روشن بود. طالبان بار دیگر قدرت را در افغانستان به دست گرفتهاند و تمامیامیدها مبنی بر اینکه آنها مدل بهتری از حکمروایی را در مقایسه با حکمروایی پیشین خود نشان دهند نیز بر باد رفته است. اگرچه رهبران طالبان وعده دادند که با بازگشت حکومت خود، رویههای میان روتری را در پیش خواهند گرفت با این حال خیلی زود مشخص شد که آنها اساساً چنین قصد و نیتی را ندارند. یک بار دیگر، دختران افغانستانی از دریافت هرگونه آموزش محروم شدهاند. اقتصاد افغانستان فروپاشیده، ناامنی غذایی اوج گرفته است، و افغانستان از کشور یمن نیز از حیث فوریتِ دریافت کمکهای انسان دوستانه پیشی گرفته است. بدتر از همه اینکه اینطور به نظر نمیرسد که این وضعیتِ افغانستان برای شمار قابل توجهی از کشورهای جهان مهم باشد.
با این همه نباید اشتباه کرد. سقوط کابل در سال گذشته میلادی، تبعات و پیامدهایی را به همراه داشته که تاکنون به خوبی به آنها پرداخته نشده است. سقوط کابل ثابت کرد که آمریکا صبر استراتژیکِ لازم جهت کسب یک پیروزی نظامی به همراه تضمین صلح در کشورهایی که در آنها مداخله نظامی انجام میدهد را ندارد. سقوط کابل نشان داد که هر نقطه دیگری در جهان و به طور کلی مناطق مشابه در اقصی نقاط جهان باید قربانی تمرکزِ جدی آمریکا بر مسأله چین شوند.
بدون تردید کرملین توجه ویژهای را به این مسأله معطوف کرده است. اندکی پس از قدرت گیریِ مجدد طالبان، مشار امنیت ملی رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین به وضوح به این نکته اشاره کرد که "اوکراینیها برای درازمدت نمیتوانند روی آمریکا حساب کنند". تنها چند هفته پس از سقوط کابل، پیشروی نیروهای ارتش روسیه و تانکهای آنها به سمت مرز اوکراین جهت به راه انداختن یک جنگ گسترده (علیه اوکراین) آغاز شد. در این نقطه با تمام شدنِ یک جنگ، عملاً جنگی دیگر آغاز شد.»
در واقع او بر این باور است که جدای از شکست آمریکا در معادله افغانستان و تحمیل هزینههای سنگین به مردم این کشور که عملاً آنها را به قربانیان بزرگی در جهان مخصوصاً از حیث اوجگیری بحرانهای اقتصادی و انسان دوستانه در کشورشان تبدیل کرده، دیگر رقبای بینالمللی واشینگتن نیز نوعِ عملکرد این کشور را نمودی از ضعف مفرطِ جهانی آن ارزیابی کردهاند و همین مسأله موجب شده که شاهد اوجگیری سطح تنشها از سوی چین، و بویژه روسیه در قالب معادله جنگ اوکراین باشیم.
کارل بیلت در این رابطه مینویسد: «چرا سیاست غرب در قبال افغانستان به نحو چشمگیری با شکست رو به رو شد؟ آیا این سیاست از همان بدو بکارگیری محکوم به شکست بود؟ آیا درسهایی که از این شکست ایجاد شده به خوبی فراگرفته شده است؟ اضافه بر اینها، آیا پایانِ بیش از ۲۰ سال جنگ در افغانستان، راه را برای جنگ و یا جنگهای دیگر هموار کرده است؟
یک سال پس از سقوط کابل و بازگشت مجدد طالبان به قدرت، این سؤالها و دیگر سؤالهایی شبیه به آنها، همچنان بیجواب ماندهاند. بخشی از این مسأله ریشه در حمله روسیه به اوکراین و تشدید تنشها میان چین و آمریکا دارد که ذهن و زمان زیادی را از سیاست سازان و ساختار سیاسی آمریکا به خود مشغول کرده است. با این حال باید در نظر داشت که بررسی این پرسشها نیز برای آمریکا به شدت دردناک هستند. از این رو، جامعه بینالمللی به طور خاص این مسأله را آسانتر دیده که مسائل مرتبط با افغانستان را به دستِ فراموشی بسپارد.
به گزارش فرارو، برخلافِ استدلالهای ساده لوحانهای که بعضا در آمریکا مطرح میشوند، دلیل اصلی و فوریِ فروپاشی رژیم سیاسی افغانستان این نبود که سربازان افغانستانی نمیخواستند برای کشورشان بجنگند. در واقع، دهها هزار سرباز افغانستانی جهت بستنِ راه طالبان و ممانعت از قدرتگیری مجددِ آن جان خود را از دست دادند. موضوعی که دلیل اصلی آن ریشه در عقب نشینیِ بیتدبیر و پُرهرج و مرج نیروهای آمریکایی از افغانستان و قطع شدنِ کمکهای تسلیحاتی و سیاسی به آنها داشت. نظام سیاسی افغانستان فروپاشید زیرا آمریکا تصمیم گرفته بود که از این کشور خارج شود و هیچ توجهی نیز به پیامدهای مرگبار این اقدامِ خود نداشت.
همانطور که در نمونه جنگ اوکراین شاهد بودهایم، توانایی یک ارتش جهت جنگیدن تا حد زیادی مرتبط با این گزاره است که نیروهایِ آن ارتش این درک را داشته باشند که پیروزی در دسترس آنها است حتی اگر برخی با این گزاره مخالفت کنند و شانس زیادی را برای آن قائل نباشند. به محض اینکه آمریکا از تصمیم خود جهت عقبنشینی و خروج از افغانستان رونمایی کرد، تا حد زیادی یکخلأقابل توجه در این کشور ایجاد شد.
در این راستا در مدت زمان کمی، ارتش افغانستان دسترسی خود را حتی به پرسنل تدارکاتی و تعمیراتی که جهت هراست از سامانههای تسلیحاتیِ پیشرفته به آنها نیاز داشت از دست داد. در این چهارچوب چندان تعجببرانگیز نبود که شاهد بودیم روحیه نیروهای ارتش افغانستان از هم فروپاشید. در واقع وقتی آمریکا، افغانستان را تنها گذاشت و کمکهای خود را به آن قطع کرد، سربازان افغانستانی نیز این سیگنال را دریافت کردند که آنها هم تنها گذاشته شدهاند و بهتر است برای رهایی از چنگ طالبان، آنها نیز فرار کنند.
چهارچوب و بافتِ لازم برای عقب نشینی نیروهای آمریکایی از افغانستان بواسطه توافق شرمآوری که دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا با طالبان در فوریه سال ۲۰۲۰ به آن دست یافت، ایجاد شد. بر اساس این توافق، آمریکا عملاً به این نکته اشاره کرد که دیگر به افغانستان توجهی ندارد و برایش مهم نیست که در این کشور صلح و یا نوعی توافق سیاسی حاکم باشد. در عین حال آمریکاییها نشان دادند که اوضاع دولت افغانستان که تا حد زیادی با حمایت خودِ آنها ایجاد شده بود نیز به هیچ عنوان برایشان از اهمیت برخوردار نیست.
هنگامی که "جو بایدن" رئیس جمهور کنونی آمریکا قدرت را به دست گرفت و وارد کاخ سفید شد، وی تصمیم گرفت تا سیاست دولتِ ترامپ در خارج کردنِ نظامیان آمریکایی از افغانستان را عملی کند. اقدام و دستورکاری که بر خلاف توصیه مشاوران وی و هشدارهای بسیاری از ناظران و تحلیلگرانِ دیگر انجام شد. نظام سیاسی آمریکا از شکستها و ناکامیهای خود در افغانستان تا حد زیادی خسته شده بود.
در این راستا همانطور که نماینده ویژه دولت آمریکا در امر بازسازی افغانستان در یک گزارش فاجعه بار در سال گذشته اشاره کرد، آمریکا هیچگاه طرحی ۲۰ ساله را برای افغانستان در ذهن نداشته است. آمریکا در برهههای زمانی مختلف، صرفاً افزایش نیرو و یا تاکتیکهای دیگری را به تناسبِ شرایط اعلام میکرد. به ندرت سیاستسازان و سیاستمداران آمریکایی به این نکته اذعان کردند که ملتسازی در افغانستان به شکیباییِ زیاد بستگی دارد. در عوض آنها عمده تمرکزشان را بر نیروی نظامی و قوه قهریه معطوف کردند.
البته که ما هیچگاه نخواهیم فهمید که آیا یک رویکرد منسجمتر نسبت به افغانستان، میتوانست نتایج بهتری را ایجاد کند یا خیر؟ برای سالها، اندیشه وایده انجام گفتگو با طالبان امری محال و یک خط قرمز به شمار میرفت. با گذشت زمان و وقوع برخی تغییرات، آمریکا صبر راهبردی خود را از دست داد و عملاً تمایل نشان داد که خواسته اصلی طالبان یعنی خروج از افغانستان را بپذیرد. البته که در این تفکر، آمریکاییها به این نکته نیز توجهی نداشتند که توافقی سیاسی میتواند در رابطه با عقب نشینی از افغانستان ایجاد شود.
پایان این بازی از همان ابتدا روشن بود. طالبان بار دیگر قدرت را در افغانستان به دست گرفتهاند و تمامیامیدها مبنی بر اینکه آنها مدل بهتری از حکمروایی را در مقایسه با حکمروایی پیشین خود نشان دهند نیز بر باد رفته است. اگرچه رهبران طالبان وعده دادند که با بازگشت حکومت خود، رویههای میان روتری را در پیش خواهند گرفت با این حال خیلی زود مشخص شد که آنها اساساً چنین قصد و نیتی را ندارند. یک بار دیگر، دختران افغانستانی از دریافت هرگونه آموزش محروم شدهاند. اقتصاد افغانستان فروپاشیده، ناامنی غذایی اوج گرفته است، و افغانستان از کشور یمن نیز از حیث فوریتِ دریافت کمکهای انسان دوستانه پیشی گرفته است. بدتر از همه اینکه اینطور به نظر نمیرسد که این وضعیتِ افغانستان برای شمار قابل توجهی از کشورهای جهان مهم باشد.
با این همه نباید اشتباه کرد. سقوط کابل در سال گذشته میلادی، تبعات و پیامدهایی را به همراه داشته که تاکنون به خوبی به آنها پرداخته نشده است. سقوط کابل ثابت کرد که آمریکا صبر استراتژیکِ لازم جهت کسب یک پیروزی نظامی به همراه تضمین صلح در کشورهایی که در آنها مداخله نظامی انجام میدهد را ندارد. سقوط کابل نشان داد که هر نقطه دیگری در جهان و به طور کلی مناطق مشابه در اقصی نقاط جهان باید قربانی تمرکزِ جدی آمریکا بر مسأله چین شوند.
بدون تردید کرملین توجه ویژهای را به این مسأله معطوف کرده است. اندکی پس از قدرت گیریِ مجدد طالبان، مشار امنیت ملی رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین به وضوح به این نکته اشاره کرد که "اوکراینیها برای درازمدت نمیتوانند روی آمریکا حساب کنند". تنها چند هفته پس از سقوط کابل، پیشروی نیروهای ارتش روسیه و تانکهای آنها به سمت مرز اوکراین جهت به راه انداختن یک جنگ گسترده (علیه اوکراین) آغاز شد. در این نقطه با تمام شدنِ یک جنگ، عملاً جنگی دیگر آغاز شد.»