تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۸ تير ۱۴۰۱ ساعت ۰۰:۳۰
کد مطلب : ۴۵۰۴۹۳
سید هادی برهانی؛ استاد مطالعات اسرائیل دانشگاه تهران:
چرا آشتی ایران و عربستان، برای متوقف کردن پیشروی اسرائیل، یک ضرورت فوری است؟ / ادامه دشمنی سرسختانه تهران و ریاض، چگونه بزرگترین چالش تل آویو را مرتفع میکند؟
۱
کبنا ؛ سید هادی برهانی؛ استاد مطالعات اسرائیل دانشگاه تهران: پروژه صهیونیسم برای اشغال فلسطین و تبدیل آن به یک کشور یهودی پیشرفتهای زیادی داشته است. اینک اسرائیل تمامی سرزمین تاریخی فلسطین را اشغال کرده، اکثریت جمعیت فلسطینی آن را اخراج نموده، میلیونها یهودی را از سایر نقاط جهان به این سرزمین آورده و حکومت و قدرت را در این جغرافیا به دست گرفته است. علاوه بر این مخالفت کشورهای عربی و اسلامی نیز نتوانسته موقعیت اسرائیل را در منطقه متزلزل نماید. امروزه اسرائیل واقعیتی انکارناپذیر و قدرتی جهانی در عرصههای مختلف نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، کشاورزی، پزشکی و ... است، اما همچنان از مشکلی اساسی و بدخیم رنج میبرد. مشکلی که آینده آن را، به رغم همه پیشرفتها و توانائیها، زیر سوال برده و سرنوشت اسرائیل را با ابهامی جدی مواجه ساخته است.
اسرائیل همچنان در بخشهای وسیعی از جهان رژیم مشروعی قلمداد نمیشود. مشروعیت احتمالا مهمترین نگرانی اسرائیل و بزرگترین نقطه ضعف آن است. این مشکل دلیل مشخصی دارد. جوهره اسرائیل، به رغم همه زرق و برقها و جلوه گریها و قدرت نماییهای آن در منطقه و جهان، چیزی جز غصب فلسطین و اخراج فلسطینیها نیست. آن هم به دست بیگانگانی که هیچ ربطی به سرزمین فلسطین نداشته و از سرزمینهای دور به قصد اشغال و استعمار این سرزمین بر آن هجوم آورده اند. این حقیقت تعیین کننده و سرنوشت ساز قابل انکار نیست و همه، از هر جای جهان، میتوانند به آسانی آن را ببینند. کدام یک از رهبران و مقامات اسرائیلی در طول عمر هفتاد و اندی ساله اسرائیل به این سرزمین تعلق داشته اند؟ من شخصا تاکنون به یک مورد هم برنخورده ام. تاکنون یک رئیس جمهور، یک نخست وزیر یا حتی یا وزیر یهودی ندیده ام که اجدادش در سرزمین فلسطین زندگی میکرده و به این آب و خاک تعلق داشته است.
بررسی مختصری در زندگینامه این مقامات نشان خواهد داد همه آنها از کشورهای دیگری مانند روسیه، اوکراین، لهستان و فرانسه به فلسطین آمده و مدعی آن شده اند. این حقیقت شامل همه نامهای آشنا و مشهوری است که از اسرائیل میشناسیم: دیوید بن گوریون، اسحاق شامیر، اسحاق رابین، یهود باراک، گلدامایر، موشه دایان، بینامین نتانیاهو، آریل شارون، شیمون پرز، مناخم بگین، همه و همه، یهودیانی هستند که، یا خود و یا والدینشان، از سایر کشورها به فلسطین آمده و مدعی تعلق به آن شده اند. هیچ کدام از این نامها، و سایر رهبران و مقامات اسرائیل، نمیتوانند یک، و تنها یک، سند قانع کننده در خصوص ارتباط واقعی خود و سرزمین تحت اشغال، فلسطین، ارائه نمایند.
به رغم این حقیقت روشن، اسرائیل با کمک قدرتهای جهانی و با فریب و نیرنگ پلههای کسب مشروعیت را طی کرده و اینک به عضو رسمی سازمان ملل متحد تبدیل شده و مورد شناسایی ۱۶۰ کشور جهان قرار گرفته است، اما همچنان نزدیک به سی کشور آن را به رسمیت نشناخته و حاضر نشده اند با آن روابط رسمی برقرار نمایند. این کشورها - به جز سه کشور کوبا، کره شمالی و ونزوئلا - همگی کشورهای اسلامی میباشند. ممکن است عدد ۳۰ در برابر ۱۶۰ کوچک و کم اهمیت به نظر برسد، اما نگاهی به نقشه منطقه اهمیت این سی کشور را مشخص خواهد کرد. تمام همسایگان حلقه اول و دوم - و حتی در برخی جهات سوم و چهارم - اسرائیل را کشورهای عربی و اسلامی تشکیل میدهند. در واقع اسرائیل جزیره کوچکی - با مساحت بیست و چند هزار کیلومتری و با جمعیتی چند میلیونی - در اقیانوسی پهناور از کشورهای عربی و اسلامی است که دهها میلیون کیلومتر مربع وسعت و صدها میلیون نفر جمعیت دارد. امنیت و آینده اسرائیل بدون پذیرش این اقیانوس (مخالفت و دشمنی) و عادی سازی روابط با آن قابل تصور نیست.
در طول سالهای گذشته اسرائیل موفق شده چندین کشور اسلامی، از جمله هفت کشور عربی، را از گردونه مخالفت و دشمنی با اسرائیل خارج نماید، اما پانزده کشور عربی و ده کشور اسلامی (غیرعربی) همچنان بر عدم شناسایی اسرائیل اصرار میورزند. این کشورها شامل کشورهای عربی الجزایر، موریتانی، تونس، لیبی، سومالی، لبنان، سوریه، عراق، یمن، کویت، قطر، عمان، عربستان، کومور و جیبوتی و همچنین کشورهای اسلامی (غیرعربی) ایران، مالزی، افغانستان، پاکستان، بنگلادش، مالدیو، اندونزی، برونئی، مالی و نیجر میشود. دقت در لیست این کشورها یک نتیجه مهم را مشخص مینماید: ایران و عربستان را میتوان مهمترین قدرتهایی قلمداد نمود که همچنان اسرائیل را به رسمیت نمیشناسند.
اهمیت عربستان، از این چشم انداز، دلایل مشخصی دارد. جغرافیای منطقه عربستان را به عنوان کشوری بزرگ و با موقعیت استراتژیکی مهم معرفی مینماید، اما موقعیت عربستان در جهان عرب و جهان اسلام بسیار فراتر از جایگاه جغرافیایی آن است. بخش بزرگی از این موقعیت از تاریخ منطقه سرچشمه میگیرد. عربستان در تاریخ اسلام نقش بی مانندی دارد. اسلام از عربستان آغاز شده و اینک نیز میزبان مقدسترین اماکن اسلامی، مکه و مدینه، است. عربستان همچنین میزبان مراسم سالانه حج است که تنها فریضه فرامرزی مسلمانان همه جهان است. این امر عربستان را به محل تنها گردهمایی سالانه مسلمانان جهان بدل نموده است. عربستان قبله جهان اسلام است: همه مسلمانان در همه جای جهان به سوی مکه، در عربستان، نماز میخوانند.
علاوه بر این، عربستان در تاریخ معاصر منطقه نیز نقش مهمی ایفا نموده است. این کشور مهمترین نیروی حرکت همبستگی کشورهای اسلامی در منطقه بود که به تشکیل سازمان کنفرانس اسلامی منجر شد. این کشور همچنان موثرترین قدرت این سازمان بین الاسلامی بشمار میآید. عربستان همچنین در جهان عرب و اتحادیه عرب قدرت مهمی محسوب میشود. پس از شکست جمال عبدالناصر در جنگ ۱۹۶۷، و در دوران حکومت پادشاه فقید عربستان، ملک فیصل، رهبری مبارزات ضداسرائیلی منطقه به دست عربستان افتاد. در این دوران کشورهای عربی و اسلامی اوج بی نظیری از هماهنگی، وحدت و قدرت را تجربه کردند که موجب وارد آمدن فشاری بی سابقه به اسرائیل و حامیان غربی آنها شد. در این دوران، و طی جنگ ۱۹۷۳، رژیم صهیونیستی سختترین روزهای عمر خود را تجربه نمود و و برای اولین بار، در یک رویاروی عربی-اسرائیلی، مجبور شد از بخشی از سرزمینهای اشغالی (در صحرای سینا و بلندیهای جولان) عقب نشینی نماید. همچنین در همین دوره بود که به دنبال تحریم نفتی اعراب حامیان غربی اسرائیل بهای سنگین و بی سابقهای برای حمایت از این رژیم پرداختند.
بخشی از اهمیت نقش عربستان در مبارزه با اسرائیل ناشی از جایگاه آن به عنوان هم پیمان کشورهای غربی و به ویژه آمریکا در منطقه است. سایر کشورهای عربی، که تاکنون در مقاومت ضداسرائیلی منطقه نقشی فعال بازی کرده اند، چون مصر، سوریه، عراق، الجزایر، عمدتا به بلوک شرق نزدیک بوده و ظرفیتی برای تاثیرگذاری بر سیاستهای آمریکا (و غرب) در قبال اسرائیل نداشتند. اما عربستان، به دلیل روابط نزدیک سیاسی و اقتصادی با آمریکا و سایر کشورهای غربی، اهرمهای قابل استفادهای برای تاثیرگذاری بر آمریکا داشته و دارد. عربستان جایگاه رفیعی در جغرافیای انرژی جهان و در نتیجه اقتصاد جهانی دارد. این عامل، عربستان را به ثروتمندترین کشور عرب و یکی از بیست اقتصاد بزرگ جهان تبدیل نموده است. عربستان تنها عضو گروه بیست (بیست اقتصاد برتر جهان) است که اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد.
از این رو برای اسرائیل و سیاست منطقهای آن، فروریختن سد عربستان در برابر سیاست عادی سازی این رژیم از اهمیت فوق العادهای برخوردار است. در واقع میتوان ادعا نمود این تحول میتواند جهان عرب را، تا حدود زیادی، از گردونه عدم شناسایی اسرائیل خارج نماید. کشورهای عربی، که تمامی همسایگان اسرائیل را تشکیل میدهند، بخش اصلی و مرکزی اقیانوسی هستند که جزیره اسرائیل در آن واقع شده است. کشورهای اسلامی، در مقایسه، در فاصله دورتری واقع شده و صدها (در مورد ترکیه) یا هزارها کیلومتر (در مورد سایر کشورهای اسلامی) از مرزهای اسرائیل فاصله دارند. از این رو اسرائیل اینک بر عادی سازی رابطه با عربستان متمرکز شده است.
در سالهای اخیر عوامل متعددی موجب دوری عربستان از مواضع سنتی (ضداسرائیلی) و نزدیکی آن به اسرائیل شده است. بخش بزرگی از عوامل مزبور، مستقیم یا غیرمستقیم، به ایران و سیاست خاورمیانهای آن مربوط است. این سیاست در طول دهههای اخیر عربستان را به وحشت انداخته است. توانائیها و فعالیتهای هسته ای، موشکی و پهبادی ایران و همچنین حضور ایران در کشورهای عربی منطقه عربستان را نگران نموده است. این امر به ویژه پس از بهار عربی شدت یافته است. ریاض تحولات چند سال اخیر بحرین، عراق، سوریه و یمن را - که از هر سو مرزهای عربستان را احاطه کرده اند - تلاش ایران، و حامیان منطقهای آن، برای فشار بر عربستان و تضعیف آن در منطقه تلقی میکند. این نگرانیها موجب شده سیاست ایرانی عربستان به سوی مخالفت با برجام، مخالفت با برنامههای هسته ای، موشکی و پهپادی ایران، مخالفت با نزدیکی ایران و غرب (به ویژه آمریکا)، مخالفت با حضور ایران در کشورهای عربی و موافقت با تحریم و فشار بر ایران کشیده شود. این مواضع قرابت بسیاری با سیاست ایرانی اسرائیل یافته است.
علاوه بر آن، در غیاب ناکامی کشورهای عربی، به ویژه عربستان، در متوقف کردن ایران و نیروهای حامی آن در منطقه، اسرائیل توانسته است کامیابیها و دستاوردهای قابل توجهی در این زمینه داشته باشد. نیروهای ایرانی و هم پیمان در سوریه و عراق هدف حملات پی در پی اسرائیل قرار گرفته اند. همچنین اسرائیل توانسته است از طریق دهها عملیات خرابکاری و ترور در داخل ایران، قدرت عملیاتی و اطلاعاتی خود را به نمایش بگذارد. این نمایش عربستان را که تشنه مهار ایران در منطقه است، تحت تاثیر قرار داده است. این صحنه ممکن است عربستان را متقاعد نماید برای مهار ایران در منطقه، اسرائیل از هر دولت دیگری، حتی آمریکا، فعالتر و موثرتر است. علاوه بر این، تجربه موفق اسرائیل در مقابله با حملات موشکی و پهبادی و مصون ماندن از حملات ایران، عربستان را به کسب این تجربه و توانایی علاقمند نموده است.
اسرائیل به خوبی - و با رضایتی عمیق - وضعیت عربستان و نیاز آن به اسرائیل و ظرفیتهای ضد ایرانی آن را رصد مینماید. این اعتقاد در میان برخی نخبگان اسرائیلی شکل گرفته که نیاز امروز عربستان به اسرائیل بیش از نیاز اسرائیل به این کشور است. اسرائیل امیدوار است عربستان قانع شود بدون کمک و همکاری اسرائیل قادر به مقابله با سیاستهای تهاجمی ایران نیست. دست یاری اسرائیل امروزه به سوی عربستان دراز شده است، اما بهای دوستی و یاری، از سوی اسرائیل، شناسایی رسمی اسرائیل و عادی سازی روابط است. اسرائیل امید دارد در پرتو تداوم شرایط کنونی و دشمنی تهران و ریاض، عربستان نهایتا با شرایط اسرائیل موافقت کرده و مواضع سنتی خود در این زمینه، از جمله ابتکار صلح ملک عبدالله - که عادی سازی روابط با اسرائیل را مشروط به عقب نشینی اسرائیل از سرزمینهای عربی کرده است - را کنار بگذارد.
اسرائیل در طول عمر کوتاه خود موانع بین المللی مشروعیت را یکی پس از دیگری از میان برداشته است. همچنانکه اشاره شد آخرین مانع مهم در برابر این امر، عدم شناسایی اسرائیل از سوی کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهای عربی، است. این مانع اساسی بر دو ستون اصلی استوار شده است: ایران و عربستان. تعامل خصمانه این دو قدرت اسلامی و ضداسرائیلی اینک آخرین مانع شناسایی بین المللی اسرائیل را به لرزه درآورده و به شدت تهدید میکند. این تعامل خسارت بار اسرائیل را در موقعیت جدید و برتری در منطقه قرار داده است. در این شرایط جدید اسرائیل قادر است به هر دو کشور اسلامی فشار آورده و آنها را از مواضع ضدصهیونیستی خود دور نماید. اما متاسفانه در هر دو کشور اهمیت این امر خطیر و سرنوشت ساز مورد غفلت قرار گرفته است. این شرایط موجب شده اسرائیل با دست باز به مواضع ایران در داخل و خارج حمله نماید و از عوارض منفی آن مصون بماند. عربستان نیز در شرایطی قرار گرفته که به شدت محتاج مساعدت و کمکهای اسرائیل شده است. ادامه این روند شرایط منطقه را به نفع اسرائیل رقم خواهد زد. در آن صورت هر دو کشور ایران و عربستان مهمترین بازندگان این تحول خواهند بود. درک درست دو کشور از این شرایط باخت - باخت میتواند آنها را از فرجام ناگوار این فعل و انفعالات دور کند. چندی است مذاکراتی میان دو کشور شروع شده و در حال انتقال از سطوح امنیتی به سطوح سیاسی است، اما سرعت آن متناسب با حجم خطر و ضرر نیست. هر روز که از دوری ایران و عربستان بگذرد اسرائیل به امتیازات جدیدی دست خواهد یافت و واقعیتهای جدیدی را بر منطقه تحمیل خواهد نمود.
اسرائیل همچنان در بخشهای وسیعی از جهان رژیم مشروعی قلمداد نمیشود. مشروعیت احتمالا مهمترین نگرانی اسرائیل و بزرگترین نقطه ضعف آن است. این مشکل دلیل مشخصی دارد. جوهره اسرائیل، به رغم همه زرق و برقها و جلوه گریها و قدرت نماییهای آن در منطقه و جهان، چیزی جز غصب فلسطین و اخراج فلسطینیها نیست. آن هم به دست بیگانگانی که هیچ ربطی به سرزمین فلسطین نداشته و از سرزمینهای دور به قصد اشغال و استعمار این سرزمین بر آن هجوم آورده اند. این حقیقت تعیین کننده و سرنوشت ساز قابل انکار نیست و همه، از هر جای جهان، میتوانند به آسانی آن را ببینند. کدام یک از رهبران و مقامات اسرائیلی در طول عمر هفتاد و اندی ساله اسرائیل به این سرزمین تعلق داشته اند؟ من شخصا تاکنون به یک مورد هم برنخورده ام. تاکنون یک رئیس جمهور، یک نخست وزیر یا حتی یا وزیر یهودی ندیده ام که اجدادش در سرزمین فلسطین زندگی میکرده و به این آب و خاک تعلق داشته است.
بررسی مختصری در زندگینامه این مقامات نشان خواهد داد همه آنها از کشورهای دیگری مانند روسیه، اوکراین، لهستان و فرانسه به فلسطین آمده و مدعی آن شده اند. این حقیقت شامل همه نامهای آشنا و مشهوری است که از اسرائیل میشناسیم: دیوید بن گوریون، اسحاق شامیر، اسحاق رابین، یهود باراک، گلدامایر، موشه دایان، بینامین نتانیاهو، آریل شارون، شیمون پرز، مناخم بگین، همه و همه، یهودیانی هستند که، یا خود و یا والدینشان، از سایر کشورها به فلسطین آمده و مدعی تعلق به آن شده اند. هیچ کدام از این نامها، و سایر رهبران و مقامات اسرائیل، نمیتوانند یک، و تنها یک، سند قانع کننده در خصوص ارتباط واقعی خود و سرزمین تحت اشغال، فلسطین، ارائه نمایند.
به رغم این حقیقت روشن، اسرائیل با کمک قدرتهای جهانی و با فریب و نیرنگ پلههای کسب مشروعیت را طی کرده و اینک به عضو رسمی سازمان ملل متحد تبدیل شده و مورد شناسایی ۱۶۰ کشور جهان قرار گرفته است، اما همچنان نزدیک به سی کشور آن را به رسمیت نشناخته و حاضر نشده اند با آن روابط رسمی برقرار نمایند. این کشورها - به جز سه کشور کوبا، کره شمالی و ونزوئلا - همگی کشورهای اسلامی میباشند. ممکن است عدد ۳۰ در برابر ۱۶۰ کوچک و کم اهمیت به نظر برسد، اما نگاهی به نقشه منطقه اهمیت این سی کشور را مشخص خواهد کرد. تمام همسایگان حلقه اول و دوم - و حتی در برخی جهات سوم و چهارم - اسرائیل را کشورهای عربی و اسلامی تشکیل میدهند. در واقع اسرائیل جزیره کوچکی - با مساحت بیست و چند هزار کیلومتری و با جمعیتی چند میلیونی - در اقیانوسی پهناور از کشورهای عربی و اسلامی است که دهها میلیون کیلومتر مربع وسعت و صدها میلیون نفر جمعیت دارد. امنیت و آینده اسرائیل بدون پذیرش این اقیانوس (مخالفت و دشمنی) و عادی سازی روابط با آن قابل تصور نیست.
در طول سالهای گذشته اسرائیل موفق شده چندین کشور اسلامی، از جمله هفت کشور عربی، را از گردونه مخالفت و دشمنی با اسرائیل خارج نماید، اما پانزده کشور عربی و ده کشور اسلامی (غیرعربی) همچنان بر عدم شناسایی اسرائیل اصرار میورزند. این کشورها شامل کشورهای عربی الجزایر، موریتانی، تونس، لیبی، سومالی، لبنان، سوریه، عراق، یمن، کویت، قطر، عمان، عربستان، کومور و جیبوتی و همچنین کشورهای اسلامی (غیرعربی) ایران، مالزی، افغانستان، پاکستان، بنگلادش، مالدیو، اندونزی، برونئی، مالی و نیجر میشود. دقت در لیست این کشورها یک نتیجه مهم را مشخص مینماید: ایران و عربستان را میتوان مهمترین قدرتهایی قلمداد نمود که همچنان اسرائیل را به رسمیت نمیشناسند.
اهمیت عربستان، از این چشم انداز، دلایل مشخصی دارد. جغرافیای منطقه عربستان را به عنوان کشوری بزرگ و با موقعیت استراتژیکی مهم معرفی مینماید، اما موقعیت عربستان در جهان عرب و جهان اسلام بسیار فراتر از جایگاه جغرافیایی آن است. بخش بزرگی از این موقعیت از تاریخ منطقه سرچشمه میگیرد. عربستان در تاریخ اسلام نقش بی مانندی دارد. اسلام از عربستان آغاز شده و اینک نیز میزبان مقدسترین اماکن اسلامی، مکه و مدینه، است. عربستان همچنین میزبان مراسم سالانه حج است که تنها فریضه فرامرزی مسلمانان همه جهان است. این امر عربستان را به محل تنها گردهمایی سالانه مسلمانان جهان بدل نموده است. عربستان قبله جهان اسلام است: همه مسلمانان در همه جای جهان به سوی مکه، در عربستان، نماز میخوانند.
علاوه بر این، عربستان در تاریخ معاصر منطقه نیز نقش مهمی ایفا نموده است. این کشور مهمترین نیروی حرکت همبستگی کشورهای اسلامی در منطقه بود که به تشکیل سازمان کنفرانس اسلامی منجر شد. این کشور همچنان موثرترین قدرت این سازمان بین الاسلامی بشمار میآید. عربستان همچنین در جهان عرب و اتحادیه عرب قدرت مهمی محسوب میشود. پس از شکست جمال عبدالناصر در جنگ ۱۹۶۷، و در دوران حکومت پادشاه فقید عربستان، ملک فیصل، رهبری مبارزات ضداسرائیلی منطقه به دست عربستان افتاد. در این دوران کشورهای عربی و اسلامی اوج بی نظیری از هماهنگی، وحدت و قدرت را تجربه کردند که موجب وارد آمدن فشاری بی سابقه به اسرائیل و حامیان غربی آنها شد. در این دوران، و طی جنگ ۱۹۷۳، رژیم صهیونیستی سختترین روزهای عمر خود را تجربه نمود و و برای اولین بار، در یک رویاروی عربی-اسرائیلی، مجبور شد از بخشی از سرزمینهای اشغالی (در صحرای سینا و بلندیهای جولان) عقب نشینی نماید. همچنین در همین دوره بود که به دنبال تحریم نفتی اعراب حامیان غربی اسرائیل بهای سنگین و بی سابقهای برای حمایت از این رژیم پرداختند.
بخشی از اهمیت نقش عربستان در مبارزه با اسرائیل ناشی از جایگاه آن به عنوان هم پیمان کشورهای غربی و به ویژه آمریکا در منطقه است. سایر کشورهای عربی، که تاکنون در مقاومت ضداسرائیلی منطقه نقشی فعال بازی کرده اند، چون مصر، سوریه، عراق، الجزایر، عمدتا به بلوک شرق نزدیک بوده و ظرفیتی برای تاثیرگذاری بر سیاستهای آمریکا (و غرب) در قبال اسرائیل نداشتند. اما عربستان، به دلیل روابط نزدیک سیاسی و اقتصادی با آمریکا و سایر کشورهای غربی، اهرمهای قابل استفادهای برای تاثیرگذاری بر آمریکا داشته و دارد. عربستان جایگاه رفیعی در جغرافیای انرژی جهان و در نتیجه اقتصاد جهانی دارد. این عامل، عربستان را به ثروتمندترین کشور عرب و یکی از بیست اقتصاد بزرگ جهان تبدیل نموده است. عربستان تنها عضو گروه بیست (بیست اقتصاد برتر جهان) است که اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد.
از این رو برای اسرائیل و سیاست منطقهای آن، فروریختن سد عربستان در برابر سیاست عادی سازی این رژیم از اهمیت فوق العادهای برخوردار است. در واقع میتوان ادعا نمود این تحول میتواند جهان عرب را، تا حدود زیادی، از گردونه عدم شناسایی اسرائیل خارج نماید. کشورهای عربی، که تمامی همسایگان اسرائیل را تشکیل میدهند، بخش اصلی و مرکزی اقیانوسی هستند که جزیره اسرائیل در آن واقع شده است. کشورهای اسلامی، در مقایسه، در فاصله دورتری واقع شده و صدها (در مورد ترکیه) یا هزارها کیلومتر (در مورد سایر کشورهای اسلامی) از مرزهای اسرائیل فاصله دارند. از این رو اسرائیل اینک بر عادی سازی رابطه با عربستان متمرکز شده است.
در سالهای اخیر عوامل متعددی موجب دوری عربستان از مواضع سنتی (ضداسرائیلی) و نزدیکی آن به اسرائیل شده است. بخش بزرگی از عوامل مزبور، مستقیم یا غیرمستقیم، به ایران و سیاست خاورمیانهای آن مربوط است. این سیاست در طول دهههای اخیر عربستان را به وحشت انداخته است. توانائیها و فعالیتهای هسته ای، موشکی و پهبادی ایران و همچنین حضور ایران در کشورهای عربی منطقه عربستان را نگران نموده است. این امر به ویژه پس از بهار عربی شدت یافته است. ریاض تحولات چند سال اخیر بحرین، عراق، سوریه و یمن را - که از هر سو مرزهای عربستان را احاطه کرده اند - تلاش ایران، و حامیان منطقهای آن، برای فشار بر عربستان و تضعیف آن در منطقه تلقی میکند. این نگرانیها موجب شده سیاست ایرانی عربستان به سوی مخالفت با برجام، مخالفت با برنامههای هسته ای، موشکی و پهپادی ایران، مخالفت با نزدیکی ایران و غرب (به ویژه آمریکا)، مخالفت با حضور ایران در کشورهای عربی و موافقت با تحریم و فشار بر ایران کشیده شود. این مواضع قرابت بسیاری با سیاست ایرانی اسرائیل یافته است.
علاوه بر آن، در غیاب ناکامی کشورهای عربی، به ویژه عربستان، در متوقف کردن ایران و نیروهای حامی آن در منطقه، اسرائیل توانسته است کامیابیها و دستاوردهای قابل توجهی در این زمینه داشته باشد. نیروهای ایرانی و هم پیمان در سوریه و عراق هدف حملات پی در پی اسرائیل قرار گرفته اند. همچنین اسرائیل توانسته است از طریق دهها عملیات خرابکاری و ترور در داخل ایران، قدرت عملیاتی و اطلاعاتی خود را به نمایش بگذارد. این نمایش عربستان را که تشنه مهار ایران در منطقه است، تحت تاثیر قرار داده است. این صحنه ممکن است عربستان را متقاعد نماید برای مهار ایران در منطقه، اسرائیل از هر دولت دیگری، حتی آمریکا، فعالتر و موثرتر است. علاوه بر این، تجربه موفق اسرائیل در مقابله با حملات موشکی و پهبادی و مصون ماندن از حملات ایران، عربستان را به کسب این تجربه و توانایی علاقمند نموده است.
اسرائیل به خوبی - و با رضایتی عمیق - وضعیت عربستان و نیاز آن به اسرائیل و ظرفیتهای ضد ایرانی آن را رصد مینماید. این اعتقاد در میان برخی نخبگان اسرائیلی شکل گرفته که نیاز امروز عربستان به اسرائیل بیش از نیاز اسرائیل به این کشور است. اسرائیل امیدوار است عربستان قانع شود بدون کمک و همکاری اسرائیل قادر به مقابله با سیاستهای تهاجمی ایران نیست. دست یاری اسرائیل امروزه به سوی عربستان دراز شده است، اما بهای دوستی و یاری، از سوی اسرائیل، شناسایی رسمی اسرائیل و عادی سازی روابط است. اسرائیل امید دارد در پرتو تداوم شرایط کنونی و دشمنی تهران و ریاض، عربستان نهایتا با شرایط اسرائیل موافقت کرده و مواضع سنتی خود در این زمینه، از جمله ابتکار صلح ملک عبدالله - که عادی سازی روابط با اسرائیل را مشروط به عقب نشینی اسرائیل از سرزمینهای عربی کرده است - را کنار بگذارد.
اسرائیل در طول عمر کوتاه خود موانع بین المللی مشروعیت را یکی پس از دیگری از میان برداشته است. همچنانکه اشاره شد آخرین مانع مهم در برابر این امر، عدم شناسایی اسرائیل از سوی کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهای عربی، است. این مانع اساسی بر دو ستون اصلی استوار شده است: ایران و عربستان. تعامل خصمانه این دو قدرت اسلامی و ضداسرائیلی اینک آخرین مانع شناسایی بین المللی اسرائیل را به لرزه درآورده و به شدت تهدید میکند. این تعامل خسارت بار اسرائیل را در موقعیت جدید و برتری در منطقه قرار داده است. در این شرایط جدید اسرائیل قادر است به هر دو کشور اسلامی فشار آورده و آنها را از مواضع ضدصهیونیستی خود دور نماید. اما متاسفانه در هر دو کشور اهمیت این امر خطیر و سرنوشت ساز مورد غفلت قرار گرفته است. این شرایط موجب شده اسرائیل با دست باز به مواضع ایران در داخل و خارج حمله نماید و از عوارض منفی آن مصون بماند. عربستان نیز در شرایطی قرار گرفته که به شدت محتاج مساعدت و کمکهای اسرائیل شده است. ادامه این روند شرایط منطقه را به نفع اسرائیل رقم خواهد زد. در آن صورت هر دو کشور ایران و عربستان مهمترین بازندگان این تحول خواهند بود. درک درست دو کشور از این شرایط باخت - باخت میتواند آنها را از فرجام ناگوار این فعل و انفعالات دور کند. چندی است مذاکراتی میان دو کشور شروع شده و در حال انتقال از سطوح امنیتی به سطوح سیاسی است، اما سرعت آن متناسب با حجم خطر و ضرر نیست. هر روز که از دوری ایران و عربستان بگذرد اسرائیل به امتیازات جدیدی دست خواهد یافت و واقعیتهای جدیدی را بر منطقه تحمیل خواهد نمود.