برای افکار عمومی این پرسش پیش آمده است که دانشگاه یک مکان علمی است یا یک باشگاه سیاسی؟ گویی که دانشگاه تبدیل به بستری برای تسویه حسابهای سیاسی شده است. البته بدون شک دانشگاه به عنوان یک نهاد، در ارتباط با سایر نهادها قرار دارد و در هر صورت با آن نهادها و به ویژه نهاد سیاسی ارتباط متقابل دارد. اما اینکه دانشگاه یاسوج در حال تبدیل شدن به تریبونی سیاسی برای یک عدهی خاص است، دانشگاه را کارکرد اصلی خود که همانا تولید علم و کمک به توسعهی استان است، دور میکند.
تغییرات اتوبوسی و محفلی در دانشگاه یاسوج / چرخش دوستان نه چرخش نخبگان / آقای وزیر تحویل بگیر!
فارغ از بسیاری از مسائل حاشیهای، یکی از سؤالات افکار عمومی در خصوص این تغییرات، این است که چرا باید افرادی همچون عباس ظریفی و امثال او در هر دولتی مسئولیت داشته باشند؟ گویی هیچ مرزی بین جریانهای شاخص کشوری در استان کهگیلویه و بویراحمد وجود ندارد و تنها دوستیها و رفاقتها است که مشخص میکند چه کسی به کدام جریان منتسب است. در حالی که یکی از مخربترین مسائل در مسیر توسعه و پیشرفت یک جامعه، مرزبندیهای دقیق حزبی و جریانی است. اما در کهگیلویه و بویراحمد و بهویژه در دانشگاه یاسوج با ریاست بهادر کرمی، نه تنها شایستهسالاری جایگاهی ندارد، بلکه مرزهای سیاسی و تشکیلاتی نیز اهمیتی ندارند.
گفتنی است که ظریفی با حمایت اردوان ارژنگ در سال 1390 رئیس دانشگاه علمیکاربردی استان میشود و با لابیگری و حمایت موسی خادمی استاندار وقت به دلیل هممنطقهایبودنِ او با ظریفی، از سال 92 تا خرداد 97 در دولت روحانی رئیس دانشگاه میماند. ولی موسایی باتوجه به شایستگی و توانمندیاش، بدون لابیگری توسط عریان که مدیر غیربومی بود، مسئولیت میگیرد. موسایی هیچگونه ارتباط منطقهای و جغرافیایی و سابقهی دوستی و باندی با احمد عریان نداشته است. اما آیا اگر بهادر کرمی رئیس دانشگاه یاسوج نمیشد، باز هم عباس ظریفی مسئولیت میگرفت؟ اینکه برخی از مدیرانِ شایسته کنار زده شوند و کسانی جانشینان آنها شوند که از شایستگی چندانی برخوردار نیستند، اگر به معنای انتصاب رفاقتی و محفلی نیست، چه معنای دیگری میتواند داشته باشد؟
به نظر میرسد که انتصاب ظریفی به سرپرستی معاونت آموزشی دانشگاه یاسوج، به نوعی نشان دهندهی گرفتنِ زهر چشم از امین موسایی است. چرا که موسایی پس از ظریفی مدتی رئیس دانشگاه علمی کاربردی شد و سپس نیز به عنوان معاون آموزشی دانشگاه مشغول به خدمت بود. حالا نیز ظریفی به جای او نشسته است. از کنار هم قرار دادن این شواهد میتوان به رقابت ظریفی با موسایی پی برد. به نظر میرسد در این میان بهادر کرمی نیز در نقش دوپینگ، به کمک ظریفی آمده است.
برای افکار عمومی این پرسش پیش آمده است که دانشگاه یک مکان علمی است یا یک باشگاه سیاسی؟ گویی که دانشگاه تبدیل به بستری برای تسویه حسابهای سیاسی شده است. در حالی که دانشگاه باید مکانی باشد به دور از زد بندهای سیاسی. البته بدون شک دانشگاه به عنوان یک نهاد، در ارتباط با سایر نهادها قرار دارد و در هر صورت با آن نهادها و به ویژه نهاد سیاسی ارتباط متقابل دارد. اما اینکه دانشگاه یاسوج در حال تبدیل شدن به تریبونی سیاسی برای یک عدهی خاص است، دانشگاه را کارکرد اصلی خود که همانا تولید علم و کمک به توسعهی استان است، دور میکند.