کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

سیری اجمالی در کارنامۀ فرهنگی آقا میر احمد تقوی مقدم؛

حدیث بندگی و آزادگی / عدم ارتزاق از وجوهات شرعی

23 مرداد 1400 ساعت 11:55

آمیراحمد با تجربه و شناختی که از سیرۀ علما و بزرگان شیعه کسب کرده بودند، بدین نتیجه رسیدند که آن دسته از علمائی که در مقولۀ استقلال مالی و معیشتی، از ارتزاق از وجوهات شرعی و اعانات مردمی چشم پوشیده بودند، در ترویج احکام و شعائر دینی مستقل‌تر و آزاده‌تر بوده و توفیق تأثیرگذاری و خدمت بیشتری می‌یافتند. در همین راستا، در موارد متعددی در دوران قبل انقلاب اسلامی، ایشان با ذکر برخی از مشاهدات خود، از نظام مالی حوزه‌های علمیه انتقاد می‌کردند.


سید مصطفی تقوی پژوهشگر تاریخ در مقاله‌ای کارنامه فرهنگی آقا میراحمد تقوی‌مقدم را مورد بررسی قرار داد که این مقاله در چند قسمت تقدیم خوانندگان می‌شود.
به گزارش کبنا، در قسمت اول این مقاله پیرامون تحصیلات، سفر به نجف، اخلاص در بندگی  آقامیراحمد تقوی‌مقدم مطالبی به شرح زیر آمده است؛
حدیث بندگی و آزادگی[1]
 مقدمه
حاج آقا میر[2] احمد تقوی مقدم که در زبان مردم کهگیلویه و بویراحمد و مناطق جنوبی کشور با عنوان مختصر و احترام‌آمیز «آمیر احمد» نامبردار است، یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های استان کهگیلویه و بویراحمد در نیم قرن اخیر است که در کسوت یک عالم دینی؛ با ترویج احکام اسلام، تعظیم شعائر دین، ارشاد جامعه، اصلاح ذات‌البین و حل و فصل اختلافات و منازعات مردم، کمک به بیماران و نیازمندان، تأسیس حوزۀ علمیه، احداث مساجد و حسینیه‌ها، تجدید بنای شکوهمند امامزاده سید محمود (محمید) علیه‌السلام و غیره، منشأ خدمات فراوان و مرجع امور مردم شده‌اند. همچنین با توجه به ویژگی‌های شخصیتی و موقعیت ممتاز ایشان در منطقۀ عشایری کهگیلویه، در مقطع حساس انقلاب اسلامی فرایند این رویداد و تحول مهم را با درایت تمام، مدیریت و رهبری کرده و پس از پیروزی انقلاب نیز عملاً همۀ وجود و اعتبار معنوی و اجتماعی منحصر به فرد خویش را یکسره در خدمت استقرار و تحکیم نظام نوپای اسلامی قرار دادند. ساده‌زیستی، مواضع شجاعانه در دفاع از حقوق مردم به‌ویژه محرومان و مستضعفان در قبل و بعد از انقلاب اسلامی، گفتارها و رفتارهای معنوی و حکمت‌آمیز و آموزنده او در مجالس مختلف و یا در دیدار با مسئولان محلی و کشوری و یا افراد و اقشار مختلف جامعه، ابعاد دیگری از شخصیت ایشان را می‌نمایاند.
 با مروری بر کارنامۀ فعالیت‌های دینی و فرهنگی آمیر احمد، بدون هیچ‌گونه مبالغه‌ای می‌توان وی را یکی از نمونه‌های موفق یک عالم اسلامی در روزگار ما به شمار آورد. اظهارات علما و شخصیت‌هایی که به طریقی با ایشان آشنایی یافته و از اقدامات و خدمات ایشان آگاهی پیدا کرده و لب به تحسین و تقدیر گشوده‌اند، خود حدیث مفصلی است که شرحی جداگانه می‌طلبد.[3]
از آنجا که ایشان شخصیت ذو وجوهی دارند، معرفی همۀ وجوه شخصیت و مجاهدات و خدمات این بزرگوار در این نوشتۀ مختصر نمی‌گنجد؛ از این رو، در مقالۀ حاضر فقط مروری اجمالی بر وجه فرهنگی شخصیت وی شده و ان‌شاءالله وجه سیاسی شخصیت ایشان در نوشتۀ دیگری تبیین خواهد شد.
 
تبار و تحصیلات
آقا میر احمد، از سادات رضاتوفیق و از سلالۀ امام محمد تقی الجواد علیه‌السلام است. پدر ایشان، مرحوم آقا میر علی صفدر تقوی مقدم، عالم شاخص و مشهور به فضل و تقوا در منطقۀ جنوب غرب کشور در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی بودند. در کتاب «تاریخ سیاسی کهگیلویه» ضمن نقل برخی از سروده‌های آقا میر علی صفدر در اعتراض به سیاست‌های فرهنگی رضاشاه پهلوی، دربارۀ شخصیت و موقعیت آن مرحوم چنین آمده است:
مقام ممتاز در علم و تقوا، سکونت در مناطق مختلف کهگیلویه، ساده‌زیستی و همزیستی صمیمانه با مردم و تلاش برای حل مشکلات زندگی آنان، حمایت از مظلومان و دستگیری مستمندان موجب شد تا توجه و اعتماد عمومی به‌سوی او معطوف شود. از این رو حوزۀ اثر و عمل او به یک ناحیه یا قبیلۀ خاص محدود نشد، بلکه بخش اعظم استان کهگیلویه و بویر احمد کنونی به حوزۀ عملکرد ایشان تبدیل شده بود. مسوده‌های به‌جا مانده از او مؤید این امر هستند.[4]
در کتاب یاد شده به مکاتبات و مراودات مرحوم آقا میر علی صفدر با مراجع دینی بزرگ آن عصر چون مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید محمدکاظم یزدی صاحب عروه‌الوثقی و مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید ابوالحسن اصفهانی صاحب وسیله‌النجاه، نیز اشاره شده است[5].
در 22 اسفند 1302 ش برابر با 6 شعبان 1342 ق در خانوادۀ آقا میر علی صفدر که در آن ایام به‌طور موقت در بهبهان اقامت داشت، فرزندی متولد شد که او را  احمد نام نهادند. دو سال بعد، منزل آقا میر علی صفدر به سرزمین پدری‌شان، روستای سوق[6] در کهگیلویه منتقل گردید. برای درک وضعیت ناگوار اجتماعی و اقتصادی آن روزگار منطقۀ کهگیلویه، به‌ویژه از نظر نداشتن جاده‌های ارتباطی با استان‌های همجوار، کافی است بدانیم حتی امروز (دی ماه 1393) با وجود همۀ خدمات نظام جمهوری اسلامی در 35 سال اخیر، این منطقه هنوز جزء مناطق محروم کشور به شمار می‌آید.
 احمد در نظام زندگی عشایری و کوچ‌نشینی آن دیار، در دوران کودکی و نوجوانی؛ خواندن و نوشتن و مقدمات ادبیات فارسی و عربی و قرآن را در محضر پدر آموخت. آقا میر علی صفدر در 27 فروردین 1317 ش دعوت حق را لبیک گفت و دوران یتیمی احمد فرا رسید. در آن هنگام احمد به‌عنوان پسر بزرگ خانواده، چهارده ساله بود و نه تنها روند تحصیل او مختل گردید، بلکه مسئولیت ادارۀ خانوادۀ پر عائلۀ پدر نیز بر دوش وی افتاد. از آنجا که آقا میر علی صفدر برای تأمین معیشت خود از وجوهات استفاده نمی‌کرد، مقدار زیادی مقروض بود و این امر بر مشکلات سرپرست نوجوان خانواده بسی می‌افزود. نزدیک به 5 سال گذشت تا احمد توانست به تدریج دیون پدر را ادا کرده و سپس در سال 1322 برای تحصیل علوم دینی عازم بهبهان شود. او نزدیک به 5 سال در محضر علمای بهبهان و به‌ویژه آیت‌الله شیخ عبدالهادی مجتهدی تلمذ کرد و سرانجام در سال ۱۳۲7 ش برای طی مدارج عالی علمی، عازم نجف اشرف شد. در نجف تتمه ادبیات را از محضر آقا شیخ محمدعلی مدرس افغانی، و سطوح فقه و اصول و حکمت و هیئت و ریاضیات را از محضر بزرگانی چون شیخ علی رشتی، آقا میرزا کاظم تبریزی، سید جلیل یزدی، سید عباس مهری، شهید سید اسدالله مدنی، شیخ علی‌اصغر اراکی، سید علی سیستانی استفاده کرد.
از مراجع آن روز نجف، بیشتر با مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید محمود حسینی شاهرودی (متوفای 1353 ش) انس و مراوده داشت و آن بزرگوار را به سبب استقلال رأی و زهدش ارجح می‌دانست. انس و مراوده با مرحوم آیت‌الله شاهرودی؛ و همچنین رابطۀ علمی و در مقطعی شاگردی و دوستی صمیمانه با مرجع کنونی شیعیان جهان، حضرت آیت‌الله‌العظمی سید علی سیستانی، و مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقا میرزا کاظم تبریزی از نقاط عطف سالیانی است که آقا میر احمد در حوزه علمیه نجف روزگار را به درس و بحث می‌گذراند. شرح موارد جدیّت ایشان در تحصیل علم در حوزۀ نجف از یک سو؛ و مشکلات فقر مالی و تأمین معیشت مادر و خواهران و برادران خود در ایران از سوی دیگر، مثنوی مفصلی را می‌طلبد که از حوصلۀ این مقاله بیرون است.[7]
 
بازگشت از نجف به ایران
 آمیر احمد در سال ۱۳۳۸ ش به ایران بازگشتند. علما و مؤمنین شهرهای اهواز، امیدیه، رامهرمز و بهبهان که از شخصیت و مقام ایشان شناخت داشتند، از وی دعوت کردند تا در آن شهرها اقامت گزیده و به ارشاد مردم بپردازند. طبیعی بود که در شهرهای یادشده از هر جهت شرایط مناسب‌تری برای تأمین معیشت ایشان فراهم می‌شد، اما او با شناختی که از فرط نیاز مذهبی و فرهنگی منطقۀ کهگیلویه داشت، خدمت به مردم این دیار را به‌رغم همۀ دشواری‌هایش، ترجیح دادند[8]. البته همان‌گونه که در پی خواهد آمد، ایشان مصمم بودند که برای تأمین زندگی خود از بیت‌المال استفاده نکنند، از این رو می‌خواستند در جایی ساکن بشوند که زمینۀ تأمین معیشت‌شان از طریق کار و کسب شخصی فراهم گردد[9]. بدین منظور، برای پیدا کردن مکان مناسب، مدتی در بهبهان توقف کرد و به ارزیابی مناطق مختلف پرداخت. محمدعلی‌خان خلیلی از او دعوت کرد تا در منطقۀ بهمئی اقامت گزیند. سرانجام به چرام مهاجرت کرده و در یکی از نواحی حومۀ آن منطقه اقامت گزید.
در ایام ورود ایشان، منطقۀ کهگیلویه یک دوران خاص و متفاوت از ادوار قبلی را تجربه می‌کرد. از یک‌صد سال قبل از آن، نسیم تجدد و تجددگرایی در سراسر کشور وزیده بود. این تجددگرایی به‌طور عمده به‌صورت تشبه صوری به اروپائیان و فرنگی‌مآبی و بی‌توجهی به ارزش‌های سنتی و مذهبی در رفتار افراد نمود پیدا می‌کرد. حکومت پهلوی حکومتی غرب‌گرا بود و این گرایش در برنامه‌های نوسازی آن برای کشور نمود می‌یافت. ورود آمیر احمد به کهگیلویه مقارن با اجرای سیاست‌های آمریکایی موسوم به انقلاب سفید محمدرضاشاه در سراسر کشور بود. با اجرای آن سیاست‌ها و تقسیم اراضی، دهقانان کهگیلویه‌ای که تا آن تاریخ، رعیت خوانین بوده و از طریق کشاورزی در زمین آنها معیشت خود را تأمین می‌کردند، اکنون خود صاحب قطعه زمینی شده و از قید رعیتیِ خوانین آزاد شده بودند. این وضع برای دهقانانی که از اهداف کلان آن سیاست‌ها و جوانب و عوارض آن آگاهی نداشتند، رضایت‌بخش بوده و زمینه را برای اغفال و خوش‌بینی آنان نسبت به دیگر سیاست‌ها و اقدامات رژیم پهلوی فراهم می‌کرد. بدین ترتیب، جامعۀ آن روز کهگیلویه در حالی که از یک‌سو به علت موقعیت جغرافیایی منطقه و نداشتن ارتباط مناسب با مناطق شهری، دچار تأخّر فرهنگی و علمی بوده و از سوی دیگر از عوارض نظام ارباب رعیتی منطقه رنج می‌برد؛ با بحران هویتی جدیدی رویاروی شد و همانند دیگر مناطق کشور، در معرض هجمۀ فرهنگی سیاست‌های حکومت به باورها و ارزش‌های دینی خود نیز قرار گرفت. ترویج عملی و نظری سیاست‌های فرهنگی حکومت، باورها و ارزش‌های اصیل جامعه را به سخره گرفته و بنیان هویت آن را تهدید می‌کرد.
در چنین وضعیتی، آمیر احمد که به استحکام شخصیت و راسخ بودن عزم و اراده و جدیت در عمل شهرت دارند، به‌عنوان یک عالم دینی، با همّت تمام و در حد توان، با هرکدام از عوامل ذکر شده (حکومت پهلوی، خوانین منطقه، فقر فرهنگی) متناسب با ماهیت آنها به مبارزه پرداختند. در برابر حکومت پهلوی ـ با توجه به مجموع شرایط سیاسی و اجتماعی منطقه که به آن اشاره شد و همچنین، زندگی کوچ‌نشینی و پراکندگی جمعیت در روستاهای کوچک ـ فقط مبارزۀ منفی، یعنی عدم ارتباط با دستگاه‌های دولتی و عدم تأیید اعمال آنها و در حد امکان بیان ماهیت آنها، مقدور بود. در برابر خوانین و متنفذین منطقه که البته همۀ آنها باورهای دینی داشتند نیز به‌طور اصولی و کلّی بنا بر اجتناب از معاشرت غیرضروری با آنان بود، ولی در صورت لزوم، به تناسب تشخیصشان از شخصیت و اعتقادات هرکدام از آنان و رفتارشان نسبت به مردم، برخورد ایشان نیز متفاوت بود. بدین معنا که با برخی از آنان هیچ‌گونه مراوده‌ای نداشته و از تقبیح و افشای رفتار ناصواب آنان دریغ نمی‌کردند و با برخی دیگر که احتمال تأثیر می‌دادند، برخوردی ارشادی و تشوق‌آمیز داشتند. اما حوزۀ اصلی فعالیت و میدان عمل ایشان عرصۀ عمومی جامعه بود. تودۀ مردم آن دیار، اگرچه از مسائل علمی مذهبی آگاهی چندانی نداشتند، اما به‌عنوان ایرانیانی شیعه‌مذهب، به اصول کلّی اعتقادات دینی و ارزش‌های ملّی خود بسیار وفادار بودند. بدین ترتیب، رسالت این بزرگوار همانند همۀ علمای شیعه، ارشاد و بیدارگری و افزایش آگاهی مذهبی و ترویج و تحکیم شعائر اسلامی و مبارزه با رسوم غلط و خرافات در جامعه بود و ماهیت فرهنگی داشت. داده‌های تاریخی و واقعیت‌های عینی از تأثیرگذاری و توفیق ایشان حکایت دارند.
 اکنون باید دید مؤلفه‌‌هایی که شخصیت ایشان را شکل دادند و ساز و کار و روش وی که باعث تأثیرگذاری او در جامعه و توفیق وی در انجام این رسالت شدند، کدام بودند. در ادامه، اجمالاً به اهمّ این موارد پرداخته می‌شود:
 
1. اخلاص در بندگی
 به‌طور طبیعی، نگاه توحیدی آمیر احمد به هستی و انسان و دین، بر همۀ وجوه زندگی او سایه افکنده است. ایشان خود را در عمل، فقط بندۀ خداوند می‌بیند و بندگی خداوند را برنامۀ کامل زندگی می‌داند و سعادت دنیا و آخرت را نیز در همین می‌داند. همۀ بندگان خداوند در نظر وی حرمت و کرامت دارند و به همین علت، هیچ امتیازی برای خود بر دیگران قائل نیست. یکی از جلوه‌های این نگاه را که منشأ تواضع و ساده‌زیستی مثال‌زدنی ایشان نیز است، در بی‌علاقگی این بزرگوار به عناوین و القاب می‌توان مشاهده کرد. معظم‌له به‌رغم شایستگی عناوین مرسوم علما، به شدّت از کاربرد چنین عناوینی، به‌ویژه عنوان «آیت‌الله» نسبت به خود نهی می‌کنند. بارها مشاهده شده است که وقتی شخصی ایشان را به این عنوان خطاب می‌کند و یا در مجلسی حضور دارند و واعظی بر فراز منبر با ذکر این عنوان از حضور وی در مجلس تقدیر می‌کند، با عتاب او را از بیان چنین عنوانی نهی می‌کنند. جالب‌تر از آن، بارها دیده شده است که پاکت نامه‌هایی را که به ایشان نوشته می‌شود و معمولاً ایشان را با عنوان آیت‌الله خطاب می‌کنند، قبل از اینکه نامه را بگشایند ابتدا بر روی این واژه خط می‌کشند و سپس نامه را می‌خوانند. هنگام ورود به مجالس، لزوماً صدر مجلس را برای نشستن در نظر نمی‌گیرند، بلکه جای خالی را، خواه صدر مجلس باشد یا ذیل آن، انتخاب می‌کنند. به‌طور طبیعی، اگر ایشان در ذیل مجلس بنشینند، افراد صدر مجلس از جا برخاسته و ایشان را به صدر مجلس دعوت می‌کنند که بدون استثنا نمی‌پذیرند و در صورت اصرار، آنان را مورد عتاب قرار می‌دهند. برخلاف آنچه مرسوم است به هیچ وجه اجازه نمی‌دهند کسی دست او را ببوسد و به‌جز فرزندان و بستگان بسیار نزدیک، هیچ‌کس موفق به بوسیدن دست ایشان نشد. بسیاری از مراجعان، اعم از وضیع و شریف، هنگامی که به حضور ایشان می‌رسند با علاقه می‌خواهند اقدام به دست‌بوسی کنند، اما ایشان با قاطعیت دست خود را پس کشیده و به تکرار می‌گویند: مصافحه، مصافحه. در صورت اصرار افراد بر این نوع ابراز ارادت، ایشان آنان را نصیحت کرده و حتی عتاب می‌کنند.
 شاید بتوان همۀ توفیقات وی را، به‌طور خلاصه، مرهون همین اخلاص در بندگی و تدبیر در عملِ به تکلیف در همۀ عرصه‌های زندگی دانست. چون خدا در ضمیر او عظمت دارد، هم عاشقانه به فرمان‌هایش تن می‌دهد و در انجام وظایفش خستگی نمی‌پذیرد و هم برای انجام این وظایف و بیان حقایق و دفاع از حق‌الله و حق‌الناس شجاعت خاصی دارد و از قدرت‌های دنیوی نمی‌هراسد. بی‌اعتنایی ایشان به زخارف دنیا و آزادگی‌اش در موضع‌گیری‌های اجتماعی به مصداق «کُونا لِظّالمِ خَصْماً و للمظلومِ عَوْناً»[10]، جلوه‌هایی از همین بندگی و تعبّد وی است. این تعبد خالصانه در عبادات و تهجّدها و قرائت قرآن و ادعیۀ ایشان حال و جلوۀ خاصی پیدا می‌کند و به آنها تأثیر دیگری می‌بخشد. نماز میّت را آن‌گونه که ایشان قرائت می‌کردند، نمونه‌اش در تأثیرگذاری کمتر پیدا می‌شود، به تعبیر بسیاری از افراد، گویا همۀ اقتدا کنندگان را به صحرای محشر می‌بَرَد و همه احساس می‌کنند که قیامت فرا رسیده است!
 
2. عدم ارتزاق از وجوهات شرعی
نهاد علمای شیعه این ویژگی را دارد که وابستگی مالی به حکومت‌ها و قدرت‌های حاکم نداشته و به‌عنوان یک نهاد مدنی که مروّج و حافظ اعتقادات و ارزش‌های دینی جامعه است، زندگی افراد آن از طریق وجوهات شرعی و اعانات مردمی تأمین می‌شود. این روش پسندیده که از افتخارات این نهاد است، برکات فراوان داشته و باعث مردمی‌شدن و مردمی‌ماندن آن و استقلال آن از سلطۀ سلاطین و حکّام شده و آن را در پاسداری از دین و حقوق مردم در برابر تعدّیات ارباب قدرت، توانمند و آزاد می‌سازد. اما با این همه، ارتزاق از وجوهات شرعی و اعانات مردمی ممکن است عوارض خاص خود را نیز داشته باشد.
آمیراحمد با تجربه و شناختی که از سیرۀ علما و بزرگان شیعه کسب کرده بودند، بدین نتیجه رسیدند که آن دسته از علمائی که در مقولۀ استقلال مالی و معیشتی، از ارتزاق از وجوهات شرعی و اعانات مردمی چشم پوشیده بودند، در ترویج احکام و شعائر دینی مستقل‌تر و آزاده‌تر بوده و توفیق تأثیرگذاری و خدمت بیشتری می‌یافتند. در همین راستا، در موارد متعددی در دوران قبل انقلاب اسلامی، ایشان با ذکر برخی از مشاهدات خود، از نظام مالی حوزه‌های علمیه انتقاد می‌کردند. وی به‌گونه‌ای دیگر، از همان چیزی رنج می‌بردند که استاد شهید مرتضی مطهّری در مقالۀ «مشکل اساسی سازمان روحانیت»[11]، نیز آن را مطرح کرده و از آن رنج می‌بردند. رنج مشترک این قبیل بزرگواران این بود که وابستگی مالی ممکن است تأثیر منفی بر استقلال رأی و آزادگی و آزادی اندیشه و عمل عالم دینی بگذارد و بنا بر این، باید به شیوه‌های مناسبی برای آن تدابیری اتخاذ کرد. از این رو ایشان از همان آغاز فعالیت دینی، مصمم شدند که دست‌کم، خود را از چنین آسیبی مصون بسازند. بدین ترتیب، با آنکه از مراجع بزرگ عصر چون حضرت امام خمینی[12] و حضرات آیات عظام سید محمود شاهرودی و سید ابوالقاسم خویی و دیگر مراجع بزرگ شیعه اجازات مبسوطی داشتند، ولی از وجوهات شرعی و حتی اعانات مردمی استفاده نکرده و زندگی شخصی خود را از طریق کشاورزی و دامپروری و اندک مستغلات شخصی اداره کردند. بدین منظور، در محل سکونت خود در حومۀ چرام با احیای یک زمین بایر و اشتغال به کشاورزی و دامپروری امرار معاش می‌کردند. ایشان هنگام کشت و درو با آنکه چندین کارگر را به کار می‌گرفتند، خود شخصاً کار می‌کردند. در یادداشت‌های خاطرات وی اشارۀ کوتاهی به این موضوع شده و چنین آمده است:
در دومین سال که ما در آن حدود مشغول تغییر مسیر جدول شدیم با مشکلات دیگری مواجه شدیم ازجمله در اثر مباشرت زیاد با آب و آبیاری، آثار روماتیسم در زانوهایم به نحوی پیدا شد که زانوهایم جمع نمی‌شدند، یعنی به دو زانو نشستن که هیچ، چهار زانو نشستن هم برایم محال بود نه مشکل، حتی در موقع تشهّد پاها را به جلو می‌کشیدم و تشهّد می‌خواندم.[13]
 شاید بتوان از همین عبارات کوتاه به نانوشته‌های بسیار ایشان در این موارد پی برد. آثار برخی آسیب‌های ناشی از کار در آن دوران، تا کنون که نود و یکمین سال عمر خود را سپری می‌کنند بر دست و پنجه‌های او دیده می‌شود.
اگرچه هر از گاهی نوسانات روزگار روند معیشت وی را دستخوش تلاطم می‌کرد و عواملی چون خشک‌سالی یا آفات گیاهی و بیماری احشام و از بین رفتن آنها و یا مهاجرت به‌منظور تن ندادن به انظلام، زندگی را بر وی دشوار می‌ساخت؛ اما در برخی سال‌ها در پرتو کَدّ یمین و عرق جبین از زندگی مناسبی برخوردار بوده و وجوهات سرمایه و درآمد مازاد بر مصرف خود را نیز می‌پرداختند. به هر حال، آن همه ناملایمات روزگار و عوارض کارهای یدی، در عزم راسخ و ایمان مستحکم ایشان به مفید بودن استقلال مالی کامل برای یک مروج شعائر دین و تأثیر فرهنگی مثبت این سبک زندگی بر مخاطبان، تردید و تزلزلی ایجاد نکرد. این سیرۀ آمیر احمد نه تنها خود ایشان را از وابستگی به دیگران و وامدار شدن به آنها رها می‌کرد و در دفاع از ارزش‌ها و برخورد با متخلفان موفق‌تر می‌کرد، بلکه از وجوه متعددی بر روحیه و رفتار اقشار مختلف جامعه، حتی برخی افراد کمتر مقیّد، تأثیر فرهنگی مثبت داشت. به بیان دیگر، سبک زندگی وی نیز در راستای اهداف اعتقادی‌اش سازمان داده شده بود و به مثابۀ یک الگوی فرهنگی، اثر تبلیغی داشت. در روزگاری که در آن جامعه، ورود یک معمّم به یک آبادی یا روستا، معمولاً تداعی اخذ وجوهات را می‌کرد؛ مشاهدۀ یک عالم دینی که با وجود برتری در فضل و گسترۀ حوزۀ فعالیت، بدون هیچ طمع و چشمداشتی به ارشاد مردم اقدام می‌کرد، بسیار بیشتر از نفس مواعظش، بر جامعه تأثیر معنوی و فرهنگی بر جای می‌گذاشت.

--------------------------------------------------------------------------------
[1]. این مقاله در سال 1393 و در زمان حیات مرحوم آقا میر احمد نوشته شده است.
[2]. در بعضی از مناطق کشور، ازجمله در منطقۀ کهگیلویه، دو واژۀ سیّد و میر، دارای یک معنا بوده، مترادف تلقی می‌شوند و یکی از آنها قبل از اسم سادات به کار برده می‌شود. ولی در برخی موارد نیز هر دو واژه با هم به کار برده می‌شوند. مثلاً، سیّد میر احمد یا میر سیّد احمد هم گفته می‌شود.
[3]. مرحوم محمدعلی نبی‌زاده، نمایندۀ مردم گچساران در دوره‌های ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی، در این باره به نگارنده گفتند: «تعدادی از اعضای کمیسیون‌های مجلس شورای اسلامی به مناسبتی خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم، وقتی خود را به‌عنوان نماینده این منطقه معرفی کردم، معظم‌له احوال حاج آقای تقوی را جویا شدند و ضمن بیاناتی که در تجلیل از آمیر احمد داشتند این تعابیر را فرمودند: «اگر کسی بخواهد نمونۀ خوب رفتار و خدمات یک عالم شیعه را ببیند، می‌تواند آن را در شخصیت و رفتار آقای تقوی ببیند».
[4]. سید مصطفی تقوی مقدم. تاریخ سیاسی کهگیلویه. تهران، مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران و مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1377. صص 399 – 398.
[5]. همان. ص 398.
[6].  سوق قصبه‌ای بود در منطقۀ طیبی کهگیلویه که از سال 1371 ش در تقسیمات کشوری به‌عنوان شهر شناخته شده است.
[7]. ایشان در خاطرات خود به گوشه‌هایی از دشواری‌های این دوره از زندگی به اجمال اشاراتی کرده‌اند که تا کنون بخش‌هایی از آن در وب‌گاه رسمی وی به نشانی mirahmadtaghavi.com منتشر شده است.
[8]. موقعی که ایشان هنوز در نجف اقامت داشتند نیز جمعی از مؤمنین بهبهان که به عتبات مشرف شده بودند، خدمت آیت‌الله‌العظمی شاهرودی رسیدند و از او تقاضا کردند که از آقای تقوی بخواهد تا دعوت آنها برای عزیمت به بهبهان را بپذیرد. مرحوم شاهرودی تقاضای آنان را به آقای تقوی منتقل کرد. اما ایشان هم به خاطر ادامه و تکمیل تحصیلات و هم به خاطر اینکه عزمشان جزم بود که نهایتاً در موطن خود اقامت بگزیند، از پذیرش آن تقاضا عذر خواست.
[9]. از آنجا که آمیر احمد همانند مرحوم پدرشان، در انجام وظایف دینی خود هیچ توجهی به جلب رضایت ارباب قدرت نداشتند و برخلاف برخی از هم‌صنفان خود، غالباً منتقد آنان نیز بودند؛ طبیعی بود که این امر به مذاق ارباب قدرت خوش نیامده و به عناوین مختلف در صدد آزار ایشان برآیند. این وضع باعث شده بود تا وی در سال‌های قبل از عزیمت به نجف، از سوق به چِنْگِلْوا -در حدود شش کیلومتری جنوب شرق سوق که جزء منطقۀ بویراحمد محسوب می‌شد- جلای وطن کنند. اگرچه در همان زمان خوانین سوق بعد از مدتی با اصرار، ایشان را دوباره به سوق باز گرداندند، ولی با وجود این، ایشان پس از بازگشت از نجف تصمیم نداشتند در سوق اقامت کنند.
[10]. «دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید»، نهج‌البلاغه، نامه 47، از وصایای امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بستر شهادت خطاب به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام.
[11]. مرتضی مطهری. مجموعه آثار شهید مطهری. قم، انتشارات صدرا، 1377. ج 24، صص 484 تا 513.
[12]. صحیفۀ امام. تهران،  مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378. جلد 17، ص 75.
[13]. خاطرات: دفتر اول. منتشر نشده.


کد مطلب: 437847

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/report/437847/حدیث-بندگی-آزادگی-عدم-ارتزاق-وجوهات-شرعی

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1