تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۵۰
کد مطلب : ۴۳۱۵۶۱
کیا رنگعلایی مدرس عکاسی مینویسد
سیسخت به روایت یه منتقد
۰
کبنا ؛کیا رنگعلایی مدرس عکاسی، منتقد و نظریهپرداز در روزنامه شهر امید نوشت:
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر
ننشانم از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه
بر طراز بی بقای خاک.
زلزله سی سخت و بارِ مصیبت بر دوش هموطنان مان در غرب کشور موجی از احساسات، هم دلی و مشارکت را در سایه آگاهی رسانی جمعی ایجاد کرد. کلید اصلی این اطلاع رسانی و جلب مشارکت، ارائه دقیق اطلاعات و جزییاتی بود که عکسهای مستند و خبری بر دوش داشتند. شاید در میان هزاران عکس که روزانه به چشم و ذهن ما مخابره میشود، رسالت عکس مستند، امری خود به خودی به نظر آید، اما به واقع این نوع عکاسی، در شرایط بحرانی و مصیبتهای انسانی نظیر آن چه بر «سی سخت» میرود، دقیقاً در جایگاه راستین خود قرار میگیرند. درست است که تکرار عکسها و تلنبار شدن آنها در نظامی متورم در این دوره از زندگی، حساسیت و اهمیت آنها را به عنوان رسانهای منحصر به فرد تقلیل داده و چشمهای ما به عکسها عادت کرده و نظام پر تکرار آن در انواع مکانها و پلتفرمها، آن را به کالایی در دسترس و همه جایی تبدیل کرده که گویی نفاست قبل را ندارد، اما هیچ چیز مثل عکاسی نمیتواند اسنادش را در موجزترین شکل ممکن و در قالبی همیشه انتزاعی برای آیندگان به جا بگذارد تا بهترین ابزار برای برداشت مطالعاتی و همراهی عکاسی برای پیوند با علوم تجربی و گوشزد کردن تغییرات و نیازهای جامعه انسانی و در یک کلمه «اصلاح طلبی» باشد.
مستندگرایی با چند مؤلفه اصلی شناخته میشود: «ساختار تاریخی»، «دلسوزی نسبت به تاریخ» و «بی واسطه گری» سه مؤلفه اصلیِ این نوع عکاسیاند که خاصیت بی واسطه گری، آز آن ابزاری معتمد و صادق میسازد. انگار ما را به اوانِ پیدایش عکاسی ارجاع میدهد و روح آن دوره را زنده میکند. به اینها اضافه کنید؛ بی طرفی عکاس نسبت به واقعه، گواهی و شهادت بر وضع موجود در صحنه، احساس دین و تعهد نسبت به وضعیتی مشخص از زیستن آدمها در دورهای خاص را که تنوع رویکرد مستندگرایانه را شامل میشود. امری که در عکسهای فراوان این روزها از «سی سخت» مظلوم، بویژه عکسهای «حسن غفاری» استاد پیشکسوت عکاسی که همواره در این سالها در نقشی تماماً فرهنگی حضور داشته، به چشم میخورد. او زمانی در کسوت معلم، جایی در نقش مشاور و حامی برای عکاسان جوان، گاهی بر مسند مدیریت اجرایی و ورای همه اینها، در نقش یک عکاس زبردست و هوشیار که نسبت به احوال سرزمینش دغدغه دارد، ظاهر شده است. گوش به زنگ بودن عکاس برای حضور در وضعیتهای بحرانی و مصیبتهای ناگهانی جامعه انسانی، خصیصه مهم یک عکاس مستندنگار اجتماعی است که حس خیرخواهی نسبت به اماکن را در مخاطب برانگیرد. ثبت بی واسطه تغییرات زندگی، معماری و شرایط زیست معاصر برای ایجاد آرمان گرایی و جلب توجه مخاطبان دردمند که نسبت به احوالات هم وطنانشان، فصل مشترک دارند، از ویژگیهای کار «حسن غفاری» است.
عکاسی او با غیر نمادین کردن امر زیستی به ثبت هویت اقلیمی مشغول است. اگر مهجوریت ها و مظلومیتهای عکاسی مستندگرایانه اجتماعی و عکاسی خبری را به اینها اضافه کنیم، که همواره کمترین میزان توجه، کمترین دستمزد و کمترین اقتصاد فروش را در فضای هنری کشور ما به خود دیدهاند، آن گاه اصرار و پافشاری «حسن غفاری» به عنوان یکی از پرچم داران این عکاسی در ایران، ستودنی و قابل تأمل مینماید.
اعتقاد و ایمانی راسخ نیاز است تا در سایه سار این همه کمبود و هجران، عکاس به موجودیت حقیقی آدمها توجه کند، به آنها نزدیک شود، سرمای استخوان سوز روزگار را تجربه کند، با آدمهای عکسهایش زندگی کند و آن گاه به موقع عکاسی و به زمان انتخاب و ارائه، فارغ از همه تعلقات ذهنی، اغراق و پیوندهای حسیاش با آدمها، به نمایش راستینِ وضعیت بپردازد و وجه خود بیانگرانه این رویکرد را که سوار بر تفکرات عکاس و زیبایی شناسی عکاسی است، متمایز کند.
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر
ننشانم از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه
بر طراز بی بقای خاک.
زلزله سی سخت و بارِ مصیبت بر دوش هموطنان مان در غرب کشور موجی از احساسات، هم دلی و مشارکت را در سایه آگاهی رسانی جمعی ایجاد کرد. کلید اصلی این اطلاع رسانی و جلب مشارکت، ارائه دقیق اطلاعات و جزییاتی بود که عکسهای مستند و خبری بر دوش داشتند. شاید در میان هزاران عکس که روزانه به چشم و ذهن ما مخابره میشود، رسالت عکس مستند، امری خود به خودی به نظر آید، اما به واقع این نوع عکاسی، در شرایط بحرانی و مصیبتهای انسانی نظیر آن چه بر «سی سخت» میرود، دقیقاً در جایگاه راستین خود قرار میگیرند. درست است که تکرار عکسها و تلنبار شدن آنها در نظامی متورم در این دوره از زندگی، حساسیت و اهمیت آنها را به عنوان رسانهای منحصر به فرد تقلیل داده و چشمهای ما به عکسها عادت کرده و نظام پر تکرار آن در انواع مکانها و پلتفرمها، آن را به کالایی در دسترس و همه جایی تبدیل کرده که گویی نفاست قبل را ندارد، اما هیچ چیز مثل عکاسی نمیتواند اسنادش را در موجزترین شکل ممکن و در قالبی همیشه انتزاعی برای آیندگان به جا بگذارد تا بهترین ابزار برای برداشت مطالعاتی و همراهی عکاسی برای پیوند با علوم تجربی و گوشزد کردن تغییرات و نیازهای جامعه انسانی و در یک کلمه «اصلاح طلبی» باشد.
مستندگرایی با چند مؤلفه اصلی شناخته میشود: «ساختار تاریخی»، «دلسوزی نسبت به تاریخ» و «بی واسطه گری» سه مؤلفه اصلیِ این نوع عکاسیاند که خاصیت بی واسطه گری، آز آن ابزاری معتمد و صادق میسازد. انگار ما را به اوانِ پیدایش عکاسی ارجاع میدهد و روح آن دوره را زنده میکند. به اینها اضافه کنید؛ بی طرفی عکاس نسبت به واقعه، گواهی و شهادت بر وضع موجود در صحنه، احساس دین و تعهد نسبت به وضعیتی مشخص از زیستن آدمها در دورهای خاص را که تنوع رویکرد مستندگرایانه را شامل میشود. امری که در عکسهای فراوان این روزها از «سی سخت» مظلوم، بویژه عکسهای «حسن غفاری» استاد پیشکسوت عکاسی که همواره در این سالها در نقشی تماماً فرهنگی حضور داشته، به چشم میخورد. او زمانی در کسوت معلم، جایی در نقش مشاور و حامی برای عکاسان جوان، گاهی بر مسند مدیریت اجرایی و ورای همه اینها، در نقش یک عکاس زبردست و هوشیار که نسبت به احوال سرزمینش دغدغه دارد، ظاهر شده است. گوش به زنگ بودن عکاس برای حضور در وضعیتهای بحرانی و مصیبتهای ناگهانی جامعه انسانی، خصیصه مهم یک عکاس مستندنگار اجتماعی است که حس خیرخواهی نسبت به اماکن را در مخاطب برانگیرد. ثبت بی واسطه تغییرات زندگی، معماری و شرایط زیست معاصر برای ایجاد آرمان گرایی و جلب توجه مخاطبان دردمند که نسبت به احوالات هم وطنانشان، فصل مشترک دارند، از ویژگیهای کار «حسن غفاری» است.
عکاسی او با غیر نمادین کردن امر زیستی به ثبت هویت اقلیمی مشغول است. اگر مهجوریت ها و مظلومیتهای عکاسی مستندگرایانه اجتماعی و عکاسی خبری را به اینها اضافه کنیم، که همواره کمترین میزان توجه، کمترین دستمزد و کمترین اقتصاد فروش را در فضای هنری کشور ما به خود دیدهاند، آن گاه اصرار و پافشاری «حسن غفاری» به عنوان یکی از پرچم داران این عکاسی در ایران، ستودنی و قابل تأمل مینماید.
اعتقاد و ایمانی راسخ نیاز است تا در سایه سار این همه کمبود و هجران، عکاس به موجودیت حقیقی آدمها توجه کند، به آنها نزدیک شود، سرمای استخوان سوز روزگار را تجربه کند، با آدمهای عکسهایش زندگی کند و آن گاه به موقع عکاسی و به زمان انتخاب و ارائه، فارغ از همه تعلقات ذهنی، اغراق و پیوندهای حسیاش با آدمها، به نمایش راستینِ وضعیت بپردازد و وجه خود بیانگرانه این رویکرد را که سوار بر تفکرات عکاس و زیبایی شناسی عکاسی است، متمایز کند.