ادامه واکنشها به اظهارات امام جمعه موقت تهران / آن همه دشمنی با علامه مصباح؛ چرا؟!
یک نماینده پیشین مجلس هم نوشت: «اظهارات آقای صدیقی امام جمعه تهران باعث شد در وصیتنامهام، یک نکته را اضافه کنم. پسرهایم بدانند اگر هنگام غسل در غسالخانه من چشمم را باز کردم، تو را خدا از همان غسالخانه مرا به بیمارستان برگردانید.
اظهارات عجیب و غیر قابل دفاع کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران در تلویزیون طی دو روز گذشته باعث واکنشهای بسیاری شده است. اگرچه این اولین بار نیست که صدیقی چنین سخنانی میگوید اما به نظر میرسد این سخنان نسبت به ادعاهای قبلی آنقدر پیشرفته تر است که جای هیچ گونه دفاع و توجیهی برای گوینده و حامیانش نگذاشته است و رسانهها و شخصیتهای هم طیف او ترجیح داده اند در این مورد سکوت کنند تا شاید این موضوع از کانون توجهات خارج شود.
به گزارش کبنانیوز، مردم سالاری نوشت: ماجرا از این قرار است که حجت الاسلام کاظم صدیقی خطیب موقت نماز جمعه تهران در گفت و گو با شبکه قران صدا و سیما درباره آیت الله مصباح یزدی و روزهای بیماری ایشان گفت: بر ما خیلی سخت میگذشت ایشان که دید ما بسیار ناراحت هستیم چشمشان را باز کردند و فرمود که ناراحت نباشید این ناراحتی تا دو هفته است بعد از دو هفته باغ وسیعی برای ما تدارک دیده شده است که ما را به آنجا میبرند. این دلداری را به ما داد و دقیقا دو هفته بعد همه چیز تمام شد. یعنی ایشان از زمان فوتشان خبر داشتند و جایگاهشان را هم به ایشان نشان داده بودند (در یک باغ وسیعی ما را میبرند).
او ادامه داد: آیت الله مصباح یزدی را در خانه غسل دادند و کسی غسل داد که آیت الله حق شناس را غسل داده بود؛ دامادِ داماد ایشان آقای دکتر محمدی جزو مریدان آیت الله حق شناس بود او تعریف کرد آیت الله جاودان به ما پیام داد که اگر از آقای مصباح یک کرامتی دیدید به ما بگویید. غسال روایت میکند وقتی این پیام را دریافت کردم آرزو کردم که ای کاش آیت الله مصباح در آن دنیا شفاعتی بکند. تا این آرزو را کردم دیدم آیتالله مصباح چشمانشان را باز کردند و یک نگاه مهربانانهای کرد و دوباره چشمانش را بست.
بعد از انتشار این سخنان، کاربران شبکههای اجتماعی واکنشهای تندی نسبت به این سخنان داشتند و عمده بحث آنها این بود که طرح چنین مسائلی به نام دین باعث وهن مذهب خواهد شد، چراکه سخنانی مطرح میشود که با اعتقادات مردم سر و کار دارد. محمدعلی ابطحی معاون رئیس جمهور در دوره اصلاخات نوشت: به سهم خودم شرمنده از این حرفها. معظم له امام جمعه تهران هم هستند. آخر از این دینی که صدیقی ترویج میکند، نباید گریزان شد؟
فرید مدرسی روزنامهنگار نیز در توئیتی نوشت: با دیده تردید به فردی که شاذ ادعا میکند، مینگرم و سخن او را نمیپذیرم.»
امید هلالی نوشت: «آقای کاظم صدیقی! شما عهدهدار تریبونی هستید که روزگاری آقایان طالقانی و خامنهای و هاشمی رفسنجانی از آن نطق میکردهاند. به این مسوولیت ملتزم باشید. با این کرامتتراشیها وزن افرادی که دستشان از دنیا کوتاه است کم و زیاد نمیشود و چشم گشودن میت و نگاه مهربان بر اعتقادات نمیافزاید.»
یک نماینده پیشین مجلس هم نوشت: «اظهارات آقای صدیقی امام جمعه تهران باعث شد در وصیتنامهام، یک نکته را اضافه کنم. پسرهایم بدانند اگر هنگام غسل در غسالخانه من چشمم را باز کردم، تو را خدا از همان غسالخانه مرا به بیمارستان برگردانید.
احمد زیدآبادی روزنامه نگار باسابقه اصلاح طلب نیز در یادداشتی در این باره نوشت: اینگونه ادعاها در مورد اشخاص، بعضاً در بین برخی اهل منبر رایج است و بدبختانه چون آزمونپذیر هم نیست هر فردی در مورد افراد مورد علاقۀ خود میتواند هر چه را که میلش کشید به آنها نسبت دهد. طبعاً مادامی که افرادی نظیر مجری همین شبکۀ قرآن یافت شوند که پس از شنیدن این قبیل ادعاها به علامت تأیید بگویند؛ عجب! نقل این ادعاها ادامه خواهد یافت! اینجا اما یکی - دو پرسش قابل طرح است که جا دارد آقای صدیقی به آنها پاسخ دهد. اول اینکه اگر مصباح یزدی تاریخ دقیق فوت خود را به اطرافیان اطلاع داده و وقوع مرگ در آن ساعت برایش مسجل شده بود پس چرا در هنگام بیماری او، دفترش مرتب اطلاعیه میداد و از «مؤمنان» درخواست میکرد که برای سلامتی و بهبود حال او به درگاه خداوند دعا و تضرع کنند؟ دوم آنکه آقای مصباح که از تاریخ دقیق فوت خود و حتی وسعت باغی که برای او تدارک دیده شده، مطلع بوده است، چطور اطلاع نداشته که محمود احمدینژاد از مسیر مورد نظر او «منحرف» میشود و بنابراین پیروزی او در انتخابات سال 84 را به مدد امام زمان نسبت داده است؟ کاظم صدیقی در عین حال مدعی شده که آقای مصباح در حین غسل دادنش چشمانش را گشوده و به روی غسال لبخند زده است! این یعنی اینکه از نظر پزشکی او تا آن لحظه زنده بوده و بنابراین، تیم پزشکیش باید توضیح دهد که اولاً چرا جواز فوت فردی را که چشم باز کرده و لبخند زده، صادر کرده و ثانیاً چرا پس از بروز این علایم حیاتی، مانع دفن او نشده است؟
آیت الله مسعودی خمینی گفت: موافق مطرح شدن عمومی چنین مسائلی نیستم و تا جایی که اطلاع دارم هیچکدام از آقایان علما نیز چنین موضوعی را به صلاح نمیدانند. من 50 سال با آقای مصباح از صبح تا غروب رفیق و همراه بودهام. ایشان هم قبول ندارد که چنین اظهاراتی دربارهاش مطرح شود و نباید او را با این نوع مباحث تخریب کنیم.
آسيب به دين مردم نزنيد
وي با اشاره به اينکه آقاي صديقي در اين برنامه زنده دو ادعا را مطرح کردند، گفت: يکي اينکه مرحوم آيتا... مصباح از زمان فوت خودشان دقيق مطلع بودند و ميگفتند باغي براي من آماده کردهاند و دارم به آنجا ميروم. اگر ايشان چنين چيزي هم فرموده باشند، که من نميدانم به چه صورت بوده، مطلبي بين ايشان و خداست. نميدانم از بيان استثنائات براي ايجاد يک قاعده چه استفادهاي ميخواهند بکنند. مهمتر اينکه ايشان گفتهاند مرحوم آيتا... مصباح که از دنيا رفتهاند، غسّال داشته ايشان را غسل ميداده و براي اينکه به غسال بگويد من تو را شفاعت ميکنم چشمهايش را باز کرده و با نگاه مهربان چشمهايش را بسته است. وي ادامه داد: چطور توقع داريم با پخش اين نوع حرفهاي بيپايه و اساس جوانان نسبت به دين و روحانيت جذب شوند؟! من ميخواهم به جناب آقاي صديقي عرض کنم متاسفانه دينداري جوانان و مردم از ناحيه گفتار و رفتار نسنجيده ما عمامهبهسرها به اندازه کافي آسيب ديده و خواهش ميکنم با اين نوع کشف و کرامات درست کردنها آسيب بيشتر به دين مردم نزنيد و دين و روحانيت را مضحکه خاص و عام نکنيد.
اينبار ماجراي نقل قول از لحظه غسل آيتا... مصباح يزدي واکنشهاي زيادي در پي داشت. کاظم صديقي امام جمعه تهران ميگويد زماني که غسال، آيتا...مصباح يزدي را غسل ميکرد و در دلش آرزو ميکرد که مرحوم شفاعت او را نيز بکند، آيتا... مصباح - هنگام غسل - چشمش را باز کرد، يک نگاه مهربانانه به او کرد و چشمانش را بست. البته اظهارات صديقي بخش ديگري هم داشته که کمتر به آن پرداخته شد جايي که ميگويد مرحوم آيتا... مصباح از دو هفته قبل از مرگ خود خبر داشته است: «بر ما خيلي سخت ميگذشت. ايشان که ديد ما بسيار ناراحت هستيم، چشمشان را باز کردند و فرمود ناراحت نباشيد. اين ناراحتي تا دو هفته است و بعد از دو هفته باغ وسيعي براي ما تدارک ديده شده که ما را به آنجا ميبرند. اين دلداري را به ما داد و دقيقا دو هفته بعد همه چيز تمام شد. يعني ايشان از زمان فوتشان خبر داشتند و جايگاهشان را هم به ايشان نشان داده بودند.» اظهارات او بهعنوان يکي از ائمه جمعه ادر حالي مطرح ميشود که پيش از اين نيز گفتههايي مشابه از او شنيده شد. مثلا «سي سال قبل از وفات آقاي بروجردي فردي در خواب ميبيند که امام خميني با شمشير سر محمدرضا پهلوي را جدا ميکند.» يا بکبار ديگر گفته بود: رفتم مسجد آقاي مرواريد، نماز ظهر را خوانده بودند. جواني آمد و مقابل من نشست، خم شد دستم را بوسيد و اشک ريخت. گفت: «من با منبرهاي شما خيلي صفا کردم، ولي يک اتفاقي برايم افتاده، ميخواهم اين را براي شما بگويم». گفت: «مرحوم آقاي مولوي قندهاري که از دنيا رفت، من مطمئن بودم که در تشييع جنازه ايشان حضرت حضور پيدا ميکند. به نزديکهاي حرم که رسيديم، يک حالت سرزنشي نسبت به خودم شروع کردم: مگر تو کي هستي؟ با چه رويي ميخواهي حضرت را ببيني؟ اصلا چه توقعي داري؟ شروع کردم به بديهاي خودم بد و بيراه گفتن. ما کجا؟ آقا کجا؟ در حال سرزنش خودم بودم که صدايي خيلي ملايم و آرام آمد: ميخواهي آقا را ببيني؟ برگشتم جهت صدا را ببينم، ديدم ماشاءا... حضرت در اين جمعيت از همه به قول معروف يک سر و گردن بلندتر بود... و توصيفاتي از حضرت کرد از جمله اينکه گفت: «موهاي مبارکشان از زير عمامه تا بناگوششان بود، محاسن پرپشت. دقت کردم و در موهاي سر و صورت حضرت يک موي سفيد نديدم». البته اظهارات صديقي درباره آيتا... مصباح از حيث ديگري اين روزها مورد مناقشه است اينکه اگر واقعا کسي که مرحوم شده چشمانش را باز ميکند، به نظر ميآيد اين اظهارات بار حقوقي هم داشته باشد.
چند مثال ديگر
وقتي که کارشناس مسائل مذهبي صداوسيما در بياناتي جنجالي، استدلال خود را در برخورد با معترضان به گراني بنزين مطرح کرد و گفت: حکم برخورد با معترضان بريدن دست و پا و زجرکش کردن است. تازه آن هم با استدلال به متون قرآني (!) در دوران کرونا هم اظهارنظرهاي عجيب برخي کارشناسان در مورد درمان آن نيز يکي از اتفاقات قابل توجه بود. اگر از ماجراي آن روحاني معروفي که سخن از روغن بنفشه به ميان آورد بگذريم، گفتههاي کارشناسان در تلويزيون به قدري وحشتناک شد که «کيانوش جهانپور» در توئيتي با انتقاد از رويههاي صداوسيما بنويسد: «مردم شبکه 3 را باز ميکنند، ميگويد داروي امام کاظم(ع) براي کرونا خوب است، ميزنند شبکه 5 ميگويد فقط نمک، برميگردند شبکه 3 ميگويد نيش زنبور عسل کولاک ميکند، ميروند شبکه افق، آنجا آدرس ناصرخسرو را ميدهد، بعد اخبار را ميبينند، ميگويد فريب اين جماعت را نخوريد. ممنون که هستيد» ادعاهاي از اين دست که حتي در تصورات و روياها نيز، خيال و غيرقابل پذيرش هستند بسيارند و متاسفانه بخش قابلتوجهي از همينها در قالب مذهب در صداوسيما و شبکههاي تلويزيوني مطرح ميشوند، اظهاراتي که هم وهن دين است و هم دليلي براي فاصله گرفتن اجتماع و مردم از روحانيت و مذهب و رسانههايي که به چنين مسائلي دامن ميزنند و اينگونه مطالب را مطرح ميکنند.
خاطره از آيتالله بروجردي
سيد ناصر قوامي استاد حوزه هم دراين باره ميگويد: چه بخواهيم چه نه برخي به خرافات، باور قلبي دارند از همين روست که چنين اظهاراتي از سوي بعضي چهرهها بعيد نيست. اما ترويج آن از طريق تريبونهاي عمومي درست نيست. اظهاراتي که ما از عدهاي کارشناس و روحاني ميشنويم نيز بعضا ناشي از همين باور قلبي است، اما بيانش به حواشي دامن ميزند. وي ادامه ميدهد: به ياد دارم وقتي آيتا... بروجردي از دنيا رفت آن موقع نيز بين مردم اين موضوع رد و بدل ميشد که خود آيتا... بروجردي هم در هنگام تلقين ميت، تلقين ميخوانده است، درحاليکه تمام کساني که در آن زمان نزديک پيکر او بودند ميگفتند چنين چيزي نبوده، ولي بخشي دوست داشتند تلقين آيتا... بروجردي را باور کنند، بيآنکه به اظهارات شاهدان عيني توجه کنند. قوامي ميگويد: اگر روايت باز شدن چشمان آيتا... مصباح صحت داشته باشد بايد فورا مورد بررسي قرار بگيرد که چگونه گواهي فوت صادر شده است يا بايد پزشک براي بهبودي وي اقدام ميکرد. نه اينکه در قالب اين روايت گفته شود و از آن عبور کرد. اين استاد حوزه تاکيد کرد: ما در جهان پس از مرگ واقعيتها را نميتوانيم درک بکنيم مانند طفلي که در شکم مادر است کسي آن موقع را به ياد ندارد. بنابراين نوع نگاهمان به جهان پس از مرگ نيز بايد متفاوت از نگاه دنيوي باشد.
آن همه دشمنی با علامه مصباح؛ چرا؟!
دکتر محمدحسین محترم در کیهان در این زمینه نوشت: ۱-هرچند سخن گفتن از «فقیه انقلابی و متفکر بصیر»، حضرت آیتالله مصباح یزدی در این قلم و مجال نمیگنجد و توصیف «خدمات ایشان در تولید اندیشه دینی و نگارش کتب راهگشا و در تربیت شاگردان ممتاز اثرگذار و در حضور انقلابی در همه میدانهایی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد»، فراتر از قلم و سخن است، اما به همان اندازه نیز حجم حقد و کینه دشمنان اسلام و انقلاب نسبت به ایشان فراتر از تصور میباشد و در هیچ سخن و کلامی نمیتوان آن را بیان کرد. چراکه فقیه هر چه انقلابیتر، متفکرتر، بصیرتر، مجاهدتر و راسختر در انجام وظیفه الهی خویش باشد، حقد و کینه دشمنان نسبت به او هم بیشتر و سنگینتر خواهد بود. لذا جز با وصف «علامه» نمیتوان از ایشان یاد کرد و بهمین دلیل جریان غربگرا و قدرت طلب داخلی با حمایت و خط گرفتن از نظام سلطه برای حذف «علامه مصباح» خیلی تلاش کرد تا در مقابل ایشان «علامه تراشی» کند، همانگونه که با «آیه الله تراشی» مروج «اسلام آمریکایی» و «تشیع انگلیسی» است، اما «عرصه سیمرغ نه جولانگه هر کسی است»!.
۲-اما چرا با رحلت علامه مصباح جریان آمریکایی-اسرائیلی و لشکر رسانهای آنها تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا تمام حقد و دشمنی خود علیه این تئوریسین بصیر و مفسر بزرگ انقلاب را که تاکنون بروز داده بودند، یک بار دیگر یکجا بروز دهند؟!. این روزها که فضای کشور معطر به یاد و نام سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی است، شاید بتوان علت این همه دشمنی را که منجر به جنایت ترامپ خبیث در به شهادت رساندن حاج قاسم هم شد، در این جمله خلاصه کرد که «علامه مصباح یزدی، شهید سلیمانیِ دفاع از مرزهای عقاید اسلامی و عالم مدافع ارزشها و اصول انقلابی بود» و «مکتب حاج قاسم» همان «مکتب علامه مصباح» است و حاج قاسم و حاج قاسمها در چنین مکتبی رشد و نمو و ظهور و بروز کردهاند و قدمت این مکتب هم در این فراز کم نظیر از پیام رهبرمعظم انقلاب تجلی میکندکه فرمودند «اینجانب خود سوگوار برادر قدیمی و عزیز میباشم» و این نشان میدهد «مکتب مقاومت» ریشه در «طرح عاشورایی ولایت» دارد، طرحی که رهبرمعظم انقلاب درباره اهمیت آن تاکید داشتند «در طرح ولایت جوانان با آگاهی وارد عرصه حیات اجتماعی خودشان در دوران جوانی میشوند و این معرفتها و آگاهیها و آشنایی با مبانی و فرهنگ محکم و استوار دینی چیز خیلی عظیمی است؛ بنظر من این طرح بایستی فراگیر شود، چون آنقدر مفید و خوب و سازنده است که هرچه درباره آن سرمایهگذاری شود، زیاد نیست. امروز بحمدالله نظام اسلامی ما مفتخر است که شخصیت برجسته، جناب آقای مصباح را دارد که بحمداللَّه این طرح از برکات ایشان است». لذا آنچه علامه مصباح را از سایر علما و فقهای بزرگوار ممتاز میکند این است که ایشان تئوریسین تفکر مقاومت در دفاع از ارزشها و مرزهای عقاید اسلامی و «مرد میدان» تبیین آرمانهای انقلابی و نقد فلسفه غربی و بیان چالشهای فرهنگ سکولاریسم بود. همانگونه که حاج قاسم «مرد میدان» دفاع از حریم ولایت و حفاظت از مرزهای جغرافیایی جهان اسلام و مقابله با تفکر انفعال در برابر دشمن و «مرد میدان» بیاعتمادی به دستکش مخملی و ظاهر اتو کشیده و خندههای ظاهری دشمن بود.
۳- معمولاً لشکر رسانهای نظام سلطه و به ویژه سه رسانه فارسی زبان انگلیسی و آمریکایی و سعودی BBC و VOA و IRAN-INTERNTIONAL به کمک مطرودین انقلاب و اسلام و ضد انقلابها و افراطیهای اصلاحطلبِ فراری، با رحلت شخصیتی تلاش فراوانی میکنند تا شاید بتوانند القا کنند که او با نظام جمهوری اسلامی زاویه داشت و از این جهت ذهن مخاطبان خود را به وجود اختلاف و جنگ قدرت در نظام هدایت کنند، اما در مورد علامه مصباح یزدی که نمیتوانستند در اعتقاد ایشان به نظام جمهوری اسلامی و تبعیت از مقام ولایت تشکیک و تردید ایجاد کنند، این عالم مجاهد و ربانی را تندرو معرفی کردند!. هرچند رهبرمعظم انقلاب در اسفند ۹۴ با صراحت پاسخ این القائات و خزعبلات دشمنان را اینگونه بیان کردند «از همه تندروتر از نظر دشمنان امام بزرگوار بود؛ امروز هم از همه تندروتر، به نظر آنها این بنده حقیر هستم. تند رفتن در صراط مستقیم چیز بدی نیست؛ سابِقوا اِلی مَغفِرهًٍْ مِن رَبِّکُم؛ آنهایی که میگویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمّمتر و پایدارترند؛ به ملت ایران که پافشاری بر انقلاب میکنند؛ میگویند تندرو. میانهرو هم کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد»، اما اصل داستان در این است که علامه مصباح با بصیرت مثال زدنی و تبیین و روشنگری نگذاشت «انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان و منحرفین بیدرد و مروجان اسلام آمریکایی و تشیع انگلیسی» بیفتد.
۴- کسانی که علامه مصباح را تئوریسین خشونت القا کردند و اولین نفر رئیسدولت اصلاحات بود، اولاً خود حامیان و عاملان قتلهای زنجیرهای بودند و در همین چند روز اخیر با الفاظ و جملات خشونت بار علیه علامه، «خشونت کلامی» را به اوج خود رساندند. ثانیاً این جماعت عنود غربی و ضدانقلاب در حالی حداقل آزادی بیان را برای این مفسر بصیر انقلاب قائل نبودند و نیستند، که تاکنون از این همه جنایت و ترور و خشونت آمریکا و اسرائیل علیه ملتهای منطقه بویژه کشتار مردم فلسطین و یمن و ترور شهید حاج قاسم و شهید هستهای فخری زاده کوچکترین سخنی به زبان نیاورده و نمیآورند و بلکه تئوریزهکننده جنایات و اقدامات خشونتآمیز و تروریست دولتی آمریکا و اسرائیل و عربستان بوده و هستند.
۵-نکته مهم در این است که هرچه این همه هجمه و کینه و اهانت و هتاکی بیشتر میشد، حضرت علامه صبورتر و ثابت قدمتر در تبیین مکتب مقاومت و ارزشها و آرمانهای اسلام و انقلاب و روشنگری جریانهای التقاطی و سیاسی مصممتر میشد و تاکید داشت «میخواهند این حواشی و مسائل را بهانهای برای جلوگیری از بیان حقایق اسلام قرار دهند» و با همین تیزبینی نه ساکت فتنه شد و نه گرفتار و مروج فتنه، آنگونه که فتنههای سیاسی و اطرافیان چشم بصیرت برخی شخصیتهای سیاسی و دینی و حتی معدود اساتید اخلاق را هم کور کرد و نتوانستند باطل آمیخته به حق را تمیز دهند. لذا مهم با ولایت ماندن است، همانگونه که حاج قاسم ماند. اهتمام این عالم فرزانه در پاسخگویی به شبهات و انحرافات دینی–سیاسی بویژه در دوران اصلاحات و ایستادگی مقابل تفکر و گفتمان قدرتطلبانِ غربگرا در عرصه سیاسی کشور و پیشبرد اهداف گام دوم انقلاب در طرح ولایت با زمان شناسی و دشمن شناسی را باید از نمونههای عینی «زبان گویای علامه در اظهار حق و پای با استقامت ایشان در صراط مستقیم دانست که حقا و انصافاً کم نظیر است».
۶- متاسفانه سیل تهمتها و اهانتها علیه
علامه مصباح در دوران اصلاحات در روزنامههای زنجیرهای و نشریات جبهه دوم خردادی و از سوی برخی نمایندگان مجلس ششم و اصلاحطلبان افراطی که از سوی رهبر معظم انقلاب به «پایگاههای دشمن» تعبیر شدند، و اکنون به دامن آمریکا و کشورهای غربی تروریست پرور فرار کردهاند و از سوی شخصیتهای معنوی مبتکر رابطه با آمریکا تغذیه میشدند، آغاز شد، و بدلیل روشنگریهای علامه مصباح در مقابل انحرافات و التقاط فکری–سیاسی سران رادیکال اصلاحطلبان و آگاهی مردم از ماهیت تفکرات غربی آنها همچون «پلورالیسم دینی» و «سکولارسیم دینی» و «تساهل و تسامح» و... که با «چمدانهای دلار سیا» ترویج میشد، ادامه یافت. اما دروغ بودن چنین تهمتها و شایعاتی را میتوان از مواضع محکم ایشان در دفاع از اسلام و ولایت، و در بیانات صریح و خاطرات رهبرمعظم انقلاب از جمله در کتاب «خون دلی که لعل شد» و یا در اسناد و مدارک ساواک و نامهها و بیانیههای ایشان در دفاع از امام و نهضت اسلامی در قبل از انقلاب به راحتی فهم و درک کرد. پاسخگویی موسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی ره به شبهات دنیای غرب علیه اسلام انقلابی و نظریه ولایت فقیه که با حمایتهای حضرت امام و رهبرمعظم انقلاب راهاندازی شد، خود گواه دیگری بر «سابقون السابقون بودن حضرت علامه مصباح» در دفاع از انقلاب و ولایت است، تا جایی که حضرت امام (ره) درباره برنامههای آموزشی حضرت علامه فرموده بودند «اگر توسعه هم پیدا کند، هزینههای آن را شخصاً تأمین میکنم».
۷-علامه مصباح را باید معمار کادرسازی نیروها و تشکلهای دانشجویی و حوزوی انقلابی در حوزههای اعتقادی و سیاسی در برابر هجمه سنگین برخی سیاسیون و روشنفکران غربگرا بویژه در دهه هفتاد و هشتاد دانست و بیشک رحلت آن فقیه انقلابی و عالم ربانی ثلمه عظیمی برای اسلام و بویژه نیروهای انقلابی و جهادی است که به راحتی قابل جبران نخواهد بود. هر چند دشمن خیلی تلاش و هزینه کرد تا با ترور فیزیکی حاج قاسم و ترور شخصیتی علامه مصباح، تفکر مقاومت و ولایت را از بین ببرد، اما نتوانست و نمیتواند، چون شاگردان مکتب مقاومت و حاج قاسم و علامه مصباح در کل منطقه و جغرافیای جهان اسلام پرچم این تفکر را بلند نگه خواهند داشت و به فرمایش رهبری «خوشبختانه یکی از موفقیتهای آقای مصباح یزدی در قم این است که ایشان برخلاف خیلی از فضلای ما که فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردانِ خوب سرریز شده است» و این «شاگردان ممتاز اثر گذار» و تربیت شدگان داخلی و خارجی مکتب مقاومت، علیرغم خواست دشمن راه علامه و حاج قاسم را ادامه خواهند داد و به فرمایش رهبری «باید میراث ارزشمندی که در دستگاه تحت نظرشان باقی مانده با قوت و به بهترین وجهی ادامه پیدا کند.»