تاریخ انتشار
شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۵۲
کد مطلب : ۴۲۶۴۰۶
دهه آخر عمر شجریان و چالش‌های پیش رو؛

خداحافظی با شجریان

۳
خداحافظی با شجریان
کبنا ؛گفت کسی خواجه سنایی بمرد
مرگِ چنین خواجه نه کاری‌ست خُرد
کاه نبود او که به بادی پرید
آب نبود او که به سرما فسرد
شانه نبود او که به مویی شکست
دانه نبود او که زمینش فشرد
گنجِ زَری بود در این خاکدان
کو دو جهان را به جُوی می‌شمرد
قالبِ خاکی سوی خاکی فکند
جان خرد سوی سماوات برد
جان دوم را که ندانند خلق
مغلطه گوییم به جانان سپرد (مولانا)
استاد محمدرضا شجریان پنجشنبه روی در نقاب خاک کشید. مرگ او، چونان که مولانا در سوگ سنایی گفت، رخدادی کوچک و خُرد نیست؛ چه شجریان در سکوت و خاموشی زمانه، غریو و امید سر می‌داد تا شاید به خفتگانِ خفته و خسته‌روان شوقی بخشد تا لحظه‌ای دل از دروغ و فریب و سیاهیِ زمانه برهانند، ذره‌ای از آفتابِ عشقِ بیداری را حس کنند و در تصویرِ اندیشه‌های آزادیخواهانه و انسانی رندانِ پارسی‌گو و شعرهای آنان تأمل و درنگی داشته باشند. او بود که می‌کوشید تا در تیرگیِ جانها و ویرانکده‌ی خاموش که کسی به چهره‌اش شوقی نمی‌آید، شوری برافروزد و خفتگانِ سردچالِ زمانه را از خوف و خیال برهاند و در رگ و پی مردمان رنجور، ستم‌دیده و فریب‌خورده جنبیدنی دراندازد و در فواره‌ی سیاهیها و ستمهای آشکار اشک شوقی به چشمان پرخون و آکنده از خشمشان دراندازد و همه‌ی اینها را نیز در پرده‌ی کنایه‌ی آواز و گوشه‌ی تصنیف بخواند: در غم و خفقان کاویدن بس است! جنبشی در جانِ جهان برانگیزید!
او در آوازش اشعار را در عین جستن و اختیار برمی‌گزید، با قریحه‌ی فطری و ذوق عیان و خلاق آواز سر می‌داد؛ اشعاری از حافظ، مولانا، سعدی و اخوان‌ ثالث، شاعرانی که در فضای اجتماعی خویش به کنج پریشان و درون خویش درنگریسته و به نیرنگِ موهوم‌بافانِ متحجر و فریبِ سفله‌کیشان و ظالمانِ زمانه گریسته‌اند، تا جامعه به خشم آید و زنجیر بندگی و بردگی فضای خفقان‌زده‌ی خویش را بگسلاند و بپوساند، و وقاحت و خفتِ اهریمنان سفله‌زادِ خشونت‌پیشه را رسوا کند و غلغله‌ی عشق و آزادی و انسانیت و ایرانیت را دگرباره در باورها زنده بدارد.
ایرانیان امروز بانگ شجریان را بیشتر در این تصنیف می‌شناسند:
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه‌تر کن
بلبل پَربسته ز کنج قفس در آ
نغمه‌ی آزادی نوع بشر سرا ...
کنون «خسروِ آواز ایران» از این جهان رخت بربسته و همه‌ی این شور و شعور را با خویشتن برده است. تسلیت به هنر، تسلیت به ایران و تسلیت به ایرانیان آزاده.
 نگاهی به یک زندگی
همسر و فرزندان شجریان در سوگ استاد

به گزارش کبنا، محمدرضا شجریان در مشهد، در همسایگی آرامگاه نادرشاه، دیده به جهان گشود. میان پنج برادر و یک خواهر او تنها کسی بود که به موسیقی دلبستگی نشان داد؛ چراکه پدرش اصلا با موسیقی موافق نبود. او معلم قرآن بود و محمدرضا را از بچگی به جلسات قرآن می‌برد و در همین جلسات، قرآن خواندن را به او یاد داد. او آواز می‌دانست ولی دلش نمی‌خواست که پسرش آواز بخواند؛ چراکه آرزو داشت محمدرضا نیز بسان خودش قرآن‌خوان شود. اما محمدرضا از دوران دبیرستان، دور از چشم پدر، آواز را آغاز کرد.
شجریان خود درباره‌ی سختگیریها پدر و آموختن پنهانی موسیقی در گفت‌وگویی گفته است: «در دوازده یا سیزده سالگی، استادی داشتم که دوست پدر بود، ایشان آوازها را می‌دانست، گاهی اوقات یک چیزی از ایشان می‌پرسیدم. بعضی شعرهای عرفانی را هم می‌خواندم، ولی در دوران دبیرستان معلمی داشتم به نام آقای جوان. دیگر چهارده پانزده سالم شده بود. ایشان می‌آمدند موسیقی درس می‌دادند، مخصوصا آن موقع که دانشسرا می‌رفتیم. فارغ از مدرسه نیز پیش ایشان می‌رفتم. گاهی اوقات تصانیفی را کار می‌کردیم و ردیفهایی را از ایشان می‌پرسیدم. با یکی از دوستان دائم می‌رفتیم خدمت ایشان. دور از چشم پدر می‌رفتیم و چیزهایی را از ایشان یاد می‌گرفتیم» (هزار گلخانه‌ی آواز، ص ۵۱).
دیری نگذشت که شجریان رخت آموزگاری به تن کرد. دوری از پدر به او این فرصت را داد که برای نخستین بار با ساز و آن هم ساز سنتور، که از آنِ یکی از دوستانش بود، آشنا شود. آموزگاری در روستا همچنین این فرصت را به او ارزانی داشت که در تنهایی شبها تا دیروقت تمرین کند و ساز بزند. زمانی هم که او به شهر می‌آمد ساز را پنهانی به خانه می‌آورد و حوله‌ای نیز روی آن می‌انداخت تا صدا نکند و پدر بو نبرد و ناراحت نشود.
چنین او سنتور را نزد خود فراگرفت و سپس پیشِ یکی از دوستانش، جلال اخباری، نُت را یاد گرفت. پس از آن به تهران آمد و نزد استاد پایور هم نُت کار کرد؛ ولی دیگر سنتور نزد، جز برای خودش. با همه‌ی این، استاد شجریان نزدیک به  ۳۰ سنتور با دستهای خود ساخت؛ چراکه نسبت به ساختمان سنتور ایده‌هایی داشت و بر آن بود آنها را به صورت کتابی منتشر کند: این که صدای سنتور چگونه است، پل‌گذاری سنتور چگونه باید باشد و ... .
استاد شجریان سال ۱۳۴۵ به تهران آمد و در «رادیو ایران» آزمون داد. خواندن او به دل استاد زنده‌یاد پیرنیا که بنیادگذار و مدیر برنامه‌ی «گلها» بود نشست . پیرنیا از شجریان خواست در مایه‌ی افشار چیزی بخواند. شجریان هم خواند و پیرنیا آن را با نام «برگ سبز ۲۱۶» در آذرماه ۱۳۴۵ از رادیو پخش کرد، ولی نه با نام شجریان، چون شجریان که نگران پدر بود نام هنری «سیاوش بیدگانی» را برای خود برگزیده بود. شجریان درباره‌ی این روزها گفته است: «دوستانم تشویقم می‌کردند، منتها نمی‌خواستم پدر بفهمد، اصلا مشهدیها نمی‌خواستم بفهمند، چون که می‌رفتند به پدرم می‌گفتند پسرت رفته در رادیو خوانده و ... همان موقع هم که این نوار پخش شد، حدود دو روز بعد، من به تهران (برای تدریس) منتقل شدم» (همان، ص ۵۹).
در این سالها شجریان کوشید از هر که چیزی می‌داند بیاموزد. او درباره‌ی آموزگاران موسیقی‌اش گفته است: «هر جا که می‌دیدم یک نفر بلد است می‌رفتم و از او می‌پرسیدم. می‌رفتم گوش می‌دادم ببینم چه می‌گوید، حرفهایش را گوش می‌دادم. هر معلمی که تدریس می‌کرد، می‌رفتم پیشش. دیگر، بعد که به تهران آمدم، همان موقع که خدمت آقای عبادی بودم، خدمت آقای مهرتاش هم می‌رفتم، و بعد از سال ۵۰ پیش آقای دوامی رفتم و بعد با برومند آشنا شدم و پیش او رفتم. هر کدام که من را قبول می‌کردند، می‌رفتم خدمتشان» (همان، ۶۰).
سرانجام پدر فهمید سیاوشی که می‌خواند پسر او محمدرضا شجریان است. شجریان این لحظه‌ی زندگی‌اش را چنین تعریف کرده است: «موقعی که من به تهران آمدم، پدر فهمید که من برای آواز دارم به تهران می‌آیم، ولی هنوز هم پدر نمی‌دانست که من در رادیو می‌خوانم. آن روز پدرم خیلی گریه کرد! من خیلی غصه خوردم، وقتی پدرم گریه می‌کرد ... مادر می‌گفت: «می‌نشیند پای تلویزیون، همین‌طور به تو نگاه می‌کند، موقعی که تو می‌خوانی گوش می‌دهد. تا ساز شروع می‌شود درِ گوشهایش را می‌گیرد!» بعد از انقلاب که دیگر فتوا داده شده بود موسیقی حرام نیست و می‌شود شنید ایشان گوش می‌کرد» (همان، ۶۰ و ۶۱).
استاد شجریان شاگردانی فراوان را از سال ۱۳۵۴ تربیت کرد.
در زمان انقلاب با اعضای کانونِ چاووش که فعالیت انقلابی داشتند همکاری کرد و یکی از سرودهای شناخته شده، «چاووش ۶»، که با نام «سپیده» (ایران ای سرای امید) شناخته می‌شود را اجرا کرد.
در دهه‌ی ۶۰ همکاری گسترده‌ای را با پرویز مشکاتیان آغاز کرد که دستاوردش آلبوم‌هایی چون بیداد، آستان جانان، سرّ عشق (ماهور)، نوا، دستان، گنبد مینا، دود عود، جان عشاق و قاصدک بود. در این دهه کنسرتهایی بسیار نیز در بیرون از ایران بر پا داشت. آلبوم بیداد او که اعتراضی به شرایط زمانه تلقی شد با استقبال همگانی در این دهه مواجه شد.
در دهه‌ی ۷۰ نیز آلبومهایی همچون پیام نسیم، دل مجنون، سرو چمان را منتشر کرد که حاصل کنسرتهایی بود که در تور اروپا و امریکا با همکاری داریوش پیرنیاکان، مرتضی اعیان و جمشید عندلیبی برپا داشته بود.
آلبوم معروف «شب، سکوت، کویر» را در سال ۱۳۷۷ با آهنگسازی کیهان کلهر منتشر کرد که بر پایه‌ی موسیقی مقامی خراسان بود و در آن از برخی سازهای بومی آن استان نیز بهره گرفته شده بود.
در سال ۱۳۷۸ از سازمان یونسکو جایزه‌ی پیکاسو را دریافت داشت و پس از آن نیز چند آلبوم دیگر همچون «بوی باران» را منتشر کرد. در اواخر دهه‌ی ۷۰ آلبوم «زمستان» که حاصل همکاری او با حسین علیزاده، کیهان کلهر و پسرش همایون بود منتشر شد که بر پایه‌ی شعر زمستان اثر مهدی اخوان ثالث اجرا شده‌ است.
در آغاز دهه‌ی ۸۰، آلبومهای بی تو به‌سر نمی‌شود و فریاد را منتشر کرد که نامزد جایزه‌ی گرمی شدند. او با همکاری حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون شجریان برای یاری به زلزله‌زدگان بم کنسرتی در تهران بر پا داشت و درآمد حاصل از آن را به پروژه‌ی باغ هنر بم اختصاص داد.
https://cdn.kebnanews.ir/images/docs/files/000425/nf00425816-1.jpg
در ۱۳۸۷ گروه شهناز را به افتخار نوازنده‌ی نامی تار، جلیل شهناز، بنیاد نهاد که از اعضایش می‌توان به دخترش، مژگان، و مجید درخشانی، نوازنده‌ی سه‌تار و تار، اشاره کرد. این گروه از سازهای ابداعی خود شجریان بهره می‌بردند.
شاید یکی از پرسروصداترین بخشهای زندگی شجریان به روزهای دهمین انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۱۳۸۸ برگردد که در نامه‌ای به رئیس وقت صداوسیما، عزت‌الله ضرغامی، از آن رسانه خواست که دیگر آثار او را پخش نکند.
آلبوم‌های بی‌تو به‌سر نمی‌شود، فریاد، هم‌نوا با بم، جام تهی، ساز خاموش، سرود مهر، غوغای عشق‌بازان، کنسرت محمدرضا شجریان و گروه آوا، آه باران و رندان مست در این دهه منتشر شدند و تورهایی بسیار نیز استاد در اروپا و امریکا بر پا داشت.
در نخستین سالهای دهه‌ی ۹۰، آلبومهای مرغ خوش‌خوان و رنگهای تعالی (در همکاری با تهمورس و سهراب پورناظری) و نیز دو آلبوم تصویری کنسرت محمدرضا شجریان و گروه شهناز در دبی و کنسرت محمدرضا شجریان و گروه شهناز در تهران که مربوط به همکاری او با گروه شهناز بود منتشر شدند.
در سال ۱۳۹۴ هم بود که اعلام شد برگزاری کنسرتهای شجریان در ایران ممنوع است و این ممنوعیت تا به امروز که او بر اثر سرطان این جهان خاکی را بدرود گفت ادامه داشت.
برگزاری مراسم تطهیر و اقامه نماز بر پیکر محمدرضا شجریان در بهشت زهرا 
 مراسم تطهیر و اقامه نماز بر پیکر استاد محمدرضا شجریان چهره ماندگار موسیقی کشورمان، بامداد روز جمعه با حضور تعدادی از دوستداران خسرو آواز ایران در بهشت زهرا تهران (س) انجام شد.
به گزارش هنر آنلاین، هواداران مرحوم شجریان  از ساعات اولیه صبح در جلوی درب سالن تطهیر حضور داشتند و با صدای بلند آهنگ‌های ماندگار استاد را می‌خواندند.
در این مراسم تعدادی از مسئولان فرهنگی و هنری و هنرمندان شامل سید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سید مجتبی حسینی معاون امور هنری وزیر ارشاد، محمد اله‌یاری مدیرکل مرکز موسیقی، علی مرادخانی مدیرعامل موزه موسیقی، حمیدرضا نوربخش مدیرعامل خانه موسیقی و همچنین هنرمندانی ازجمله حسین علیزاده، داریوش پیرنیاکان، داود گنجه‌ای، فردین خلعتبری، تهمورس پورناظری، وحید تاج و شهرام صارمی حضور داشتند.
همایون و رایان فرزندان شجریان و احمدعلی شجریان برادر زنده‌یاد شجریان و جمعی دیگر از بستگان این هنرمند نیز در این آیین حضور داشتند.
این مراسم کوتاه، با انتقال پیکر استاد آواز ایران به سالن قرائت نماز میت، با اجرای عباس سجادی حدود ساعت شش آغاز شد.
با وجود آنکه همایون شجریان شب گذشته گفته بود با توجه به محدودیت‌های کرونایی، مراسم‌ تشییع پدرش به‌صورت محدود برگزار می‌شود، صبح امروز بسیاری از طرفداران استاد خود را برای وداع آخر به بهشت زهرا رساندند.
پیش از اقامه نماز میت تعدادی از دوستان در بیان ویژگی‌های شجریان سخن گفتند. ابتدا حسین علیزاده استاد موسیقی ایران در سخنان کوتاهی از خصایص استاد موسیقی ایران برشمرد و نبود وی را نقصانی برای جامعه موسیقی دانست. او تأکید کرد استاد شجریان نشان داد برای همیشه زنده خواهد ماند و فراموش نمی‌شود.
داریوش پیرنیاکان از استادان موسیقی ایران نیز این نکته را گفت که همیشه آرزو داشته وقتی می‌میرد، شجریان برایش نماز بخواند اما این‌گونه نشد؛ وی شجریان را بخشی از تاریخ ایران دانست و اظهار داشت: آن‌ها که می‌خواستند شجریان را حذف کنند به راه باطل رفتند. این هنرمند در بخش دیگری از صحبت‌هایش هم از شجریان با عباراتی چون «دماوند» و «تخت جمشید» ایران یاد کرد.
داود گنجه‌ای از دیگر اساتید موسیقی کشورمان بر این موضوع تأکید داشت که شجریان را هرکسی بر اساس سلیقه خود تفسیر می‌کند و ابراز امیدواری کرد با رفتن شجریان عدالت دوباره نهادینه شود. عضو هیئت‌مدیره خانه موسیقی همچنین گفت: من برخلاف همیشه که هیجانی هستم امروز با تمام وجودم می‌گویم که خیلی خوشحالم محمدرضا شجریان در چهلمین روز شهادت مرد عدالت امام حسین (ع) دار فانی را وداع گفت.
پس از آن با حضور حجت‌الاسلام محمود دعایی مدیرمسئول روزنامه اطلاعات صفوف نماز میت برقرار شد و سپس تابوت شجریان روی دست‌های وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و دیگر دوستداران و موسیقی‌دانان بنام کشورمان تشییع و داخل خودرو قرار داده شد تا به فرودگاه مهرآباد و از آنجا برای خاکسپاری در شهر توس، به مشهد منتقل شود. قرار است پیکر مرحوم شجریان در جوار مهدی اخوان ثالث از شاعران معاصر ایران و فردوسیه طوس به خاک سپرده شود.
با اتمام مراسم رسمی و انتقال پیکر مرحوم شجریان، همایون شجریان در جمع مردمی که پشت درهای بسته محل اقامه نماز جمع شده بودند، حضور یافت و از اینکه شرایط کرونایی اجازه نداد آیین باشکوهی برای پدرش برگزار شود، از مردم به خاطر محدودیت‌های پیش‌آمده عذرخواهی کرد.
توهین عجیب شبکه «من‌وتو» به شجریان (فیلم)
شجریان حلاوت ادبیات را با شیرینی موسیقی ترکیب کرد
سید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضور مراسم تشییع و نماز بر پیکر مرحوم شجریان در بهشت زهرای تهران در جمع خبرنگاران، شجریان را یکی از بزرگان هنر ایران دانست.
وزیر ارشاد تأکید کرد: مرحوم شجریان جایگاه خاصی در موسیقی ایران داشته و دارد؛ یکی از ویژگی‌های عمده و مهم ایشان این بود که حلاوت ادبیات را با شیرینی موسیقی ترکیب کرد به‌طوری‌که بخش قابل توجهی از ماندگاری ادبیات ایران هم ادبیات کلاسیک و هم معاصر با موسیقی استاد شجریان در جان مردم جای گرفت.
صالحی ادامه داد: مردم از دو گوش صدای شجریان را می‌شنیدند هم از طریق آوای موسیقی او و هم از طریق حلاوتی که شعر و ادبیات ایران داشت.
وزیر ارشاد تأکید کرد: انتخاب‌های او و فرصت‌هایی که ارتباط مردم با پیام‌ها و نکات محتوایی و حکمت ادبی ایران وجود داشت از طریق آواز و موسیقی او به دل مردم راه می‌یافت.
تو تا ابد خواهی خواند
حسین علیزاده ـ نوازنده و آهنگساز شناخته شده کشورمان هم ـ در پی درگذشت محمدرضا شجریان، با نگارش متنی به رفتن استاد آواز ایران واکنش نشان داد.
حسین علیزاده برای محمدرضا شجریان نوشت:
«مهر با تو آمد،
مهر با تو رفت.
اما تو نمی‌روی ‌و
مهر با نام تو می‌ماند.
تو مهری و همه فصول مهربانی مهر تو.
تو بزرگ بودی و بزرگ رفتی
اما چه کوچک، کوچکانی که چشم و گوش بستند و سیاه ماندند
تو تا ابد خواهی ماند ...
تو تا ابد خواهی خواند ...
‌حسین علیزاده
۱۷ مهر ۱۳۹۹»
تسلیت مجیدی، انجمن بازیگران و تهیه‌کنندگان برای درگذشت شجریان
مجید مجیدی، انجمن باریگران خانه سینما و اتحادیه صنف تهیه‌کنندگان سینمای ایران هم در پیام‌هایی درگذشت محمدرضا شجریان را تسلیت گفتند.
مجید مجیدی - کارگردان سینما - در پیامی نوشت: «تسلیت به جامعه فرهنگی و هنری ایران. نام و یاد استاد شجریان برای همیشه در قلب‌هایمان زند خواهد ماند. روحش شاد»
همچنین در پیام شورای مرکزی انجمن بازیگران سینمای ایران برای درگذشت محمدرضا شجریان آمده است: «محمدرضا شجریان استاد بی‌همتای آواز و چهره بی‌بدیل فرهنگ و هنر از میان ما رفت. شورای مرکزی انجمن بازیگران سینمای ایران ضایعه فقدان صدای ماندگار ایران‌زمین را به خانواده بزرگوار و گرامی ایشان و تمامی هموطنان عزیز تسلیت می‌گوید.»
در متن اطلاعیه اتحادیه صنف تهیه‌کنندگان سینمای ایران نیز عنوان شده است:
فرهنگ و هنر ایران یکی از قله‌های بلند خود را در زمینه‌ موسیقی از دست داد. محمدرضا شجریان بخشی از هویت ایرانی ما بود. در معرفی ایران چاره‌ای جز معرفی سینما و موسیقی ایرانی نداریم و در معرفی موسیقی ایرانی راهی جز شنیدن صدای خسرو آواز را نداریم. او حتی با صوت قرآن خود احساس معنوی ویژه‌ای به دینداران هدیه داد و با طنین ربنای خود طعم تازه‌ای به روزه روزه‌داران بخشید.
اتحادیه‌ صنف تهیه‌کنندگان سینمای ایران ضایعه‌ درگذشت این استاد آواز موسیقی اصیل ایران را به ایرانیان و ایران‌دوستان تسلیت می‌گوید و ماندگاری صدای او را تسلابخش مشتاقان هنر و فرهنگ ایران می‌داند.
واکنش سینماگران به درگذشت محمدرضا شجریان
خانه سینما، رییس انجمن کارفرمایی تهیه‌کنندگان (اکت)، کانون کارگردانان سینمای ایران و اصغر فرهادی هم دقایقی پس از درگذشت محمدرضا شجریان، پیام‌های تسلیتی منتشر کردند.
خانه سینما در پیامی اعلام کرد «درگذشت استاد آواز ایران زنده‌یاد محمدرضا شجریان را به خانواده محترم ایشان، جامعه موسیقی کشور و اعضای جامعه اصناف سینمای ایران تسلیت می‌گوید.»
هیات مدیره خانه سینما نیز درگذشت خسرو آواز ایران را تسلیت گفت و پیام داد: «بدون تردید استاد محمدرضا شجریان نه تنها فخر ما در عرصه آواز و نه فقط ارزشمند در صحنه موسیقی فیلم بلکه به عنوان انسان موثری در پهنه اجتماعی که در آن می‌زیست، از جاودانه‌های تاریخ این سرزمین خواهد ماند. هیات مدیره جامعه اصناف سینمای ایران (خانه سینما) سوگوار از دست دادن یار دیرین خود است و این فقدان را به عموم هنرمندان، دست‌اندرکاران سینما و مردم هنردوست ایران و جهان تسلیت می‌گوید.»
فرشته طائرپور، رییس انجمن کارفرمایی تهیه‌کنندگان (اکت) نیز در پیامی عنوان کرد: «همزمان با عزای اربعین حسینی، ستاره پرفروغ آسمان هنر و موسیقی ایران‌زمین، استاد شجریان نیز به دیدار حق رفت تا در محضر لطف او آرام گیرد و به پاس «ربنا»ی ملکوتی‌اش، قدر بیند و بر صدر نشیند. جایش هماره خالی و یادش همیشه باقی خواهد بود.»
اصغر فرهادی، کارگردان برگزیده اسکار نیز در پیامی درگذشت محمدرضا شجریان را تسلیت گفت. در بخشی از پیام او آمده است: «با تمام وجود غمگینم. محبوب قلب‌های ایرانیان جهان را ترک کرد...»
کانون کارگردانان سینمای ایران نیز برای درگذشت استاد شجریان پیام داد: «بانگ آواز قرن‌ها هنر و فرهنگ ایران‌زمین و صدای ماندگار مردم به آسمان پر کشید. پرواز بانگ ربنا را به مردم و آب و خاک این سرزمین تسلیت می‌گوییم.»
دهه آخر عمر شجریان و چالش‌های پیش رو
داستان زندگی استاد شجریان تا سال‌ها تنها صبغه هنری و فرهنگی داشت، اما در آخرین دهه عمر او برخی موضوعات و اظهارنظر‌های بعضاً اجتماعی و سیاسی از استاد آواز ایران، چالش‌هایی را در پیرامون ایشان به‌وجود آورد؛ چالش‌هایی که می‌توانست با مدیریت بهتر ایشان و طرف‌های ایشان اصلاً به وجود نیاید، اما ظاهراً جامعه ما برای دامن زدن به چالش‌ها بیشتر آمادگی دارد تا مانع شدن از آن!
یک مصاحبه خاص از استاد محمدرضا لطفی، آهنگساز و نوازنده تار و همکار استاد شجریان و برخی اظهارنظر‌های اطرافیان دیگر شاید نخستین این چالش‌ها بود. چالش بعدی با صداوسیما و بعد از آن با انتخابات ۸۸. اما این مسائل می‌توانست از سوی اطرافیان و دامن‌زنندگان ادامه نیابد، همچنان‌که خود استاد در گفت‌وگویی در سال ۹۵ توضیح داد که موضوع اعتراض سال ۸۸ او صرفاً تذکر به یک رئیس‌جمهور بوده و نه چیز بیشتر: «شما فرض کنید هر نظامی، مثلاً در نظام جمهوری اسلامی که همه آن را پذیرفتند، یک آدمی می‌آید یک کار اشتباهی می‌کند؛ ما به او تذکر می‌دهیم؛ این تذکر دلیل آن نیست که با نظام جمهوریت مخالفیم؛ عده‌ای می‌خواهند سوء‌استفاده کنند که، چون این شخص به وزیر یا رئیس‌جمهور گفته این کار را اشتباه انجام دادی، پس این آدم با اصل جمهوری مخالف است که این ستم است.»
با این حال و هرچند آن گفتگو سراسر نرمش و با اشارات فرهنگی و هنری بود، برخی نخواستند که این موضوع پایان پذیرد و حتی پس از درگذشت استاد، کسانی که مقابل بیمارستان تجمع کرده بودند، حاضر نبودند اصرار فرزند ایشان درباره سیاسی نکردن ساحت هنر و هنرمند را بپذیرند!
چالش استاد با صداوسیما در دو مرحله به‌وجود آمد؛ ابتدا در سال ۷۴ شجریان در نامه‌ای از رسانه ملی خواست که دیگر آثار او را از رادیو و تلویزیون پخش نکنند. برای این چالش دلایل زیادی مطرح می‌شد، اما اگر آن بخش نارضایتی از برخورد سطحی با آثار ایشان را در نظر بگیریم، بیشتر ناظران حق را به ایشان می‌دادند. زیرا گاهی در فاصله کوتاه بین اتمام یک برنامه و شروع پخش خبر، رسانه ملی که آن زمان‌ها این قدر‌ها آگهی بازرگانی نداشت، این فاصله را با پخش یکی از تصنیف‌های استاد پر می‌کرد و هرگاه که ساعت خبر فرامی‌رسید، هر کجای آواز که بود قطع می‌کرد و سراغ خبر می‌رفت! رویکردی کاملاً ملات‌گونه و واشری با یک اثر هنری! که آثار هنری و آوازی و موسیقیایی را برای پرکردن فاصله بین دو برنامه دیگر که هیچ یک به اندازه آن برنامه هنری مشتاق ندارد، استفاده کنند! معلوم بود که این رویکرد با اثر هنری هر آوازخوان دیگر یا هر هنرمند دیگری شایسته نبود و یک مدیریت ساده می‌خواست تا از این رفتار غلط در رسانه ملی جلوگیری شود. سرانجام هم آدم عاقلی پیدا شد و فهمید که آثار آوازی استاد باید در یک برنامه کاملاً حرفه‌ای موسیقیایی در زمان و وقت مناسب و در جای مناسب یعنی شبکه فرهنگی و نخبگانی صدا و سیما که شبکه چهار بود، پخش شود که این کار انجام شد، اما با پایان آن برنامه ادامه نیافت.
داستان نارضایتی از رسانه ملی بعد‌ها ادامه یافت و حتی به قطع پخش «ربنا»‌ی معروف افطارگاهی ماه‌های رمضان هم رسید. در زمان ماجرا‌های سال ۸۸ پخش یک ترانه از استاد که در همراهی با طرفداران نامزد مغلوب انتخابات بود و سپس حضور استاد در برنامه دو شبکه معاند جمهوری اسلامی و اظهار برخی سخنان، چالش ایشان را به مرتبه بالاتری رساند. شجریان نامه دیگری به صداوسیما نوشت و با اشاره به پخش ترانه «ای ایران‌ای سرای امید» خواست که دیگر این ترانه و آثار دیگر او از رسانه ملی پخش نشود.
سیر هنری استاد را معمولاً با «برنامه‌گل‌های تازه» رادیو در پیش از انقلاب مرور می‌کنند. هرچند شجریان یک دوره خاص در جوانی و تحت نظارت پدر به عنوان قاری قرآن هم در کارنامه دارد و حتی در مسابقات سراسری قرائت قرآن وقت نیز شرکت کرده و مقام اول را به دست آورده است. با این حال شجریان تنها استاد آواز است که تمام ردیف‌های موسیقیایی را با دقت خوانده است و از این جهت یک چهره خاص به شمار می‌رود.
پس از انقلاب ایرانیان به یاد می‌آورند که ترانه «همراه شو عزیز، تنها نمان به درد» که همواره روی تصاویر اعزام رزمندگان به جبهه‌ها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شد، در ترغیب جوانان ایران برای درمان درد مشترک تجاوز دشمن به خاک میهن، ترانه‌ای یکتا و پرکاربرد بود: «کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود. دشوار زندگی هرگز برای ما بی‌رنج مشترک آسان نمی‌شود.»
استاد لطفی درباره سیر هنری استاد بعد از انقلاب در مصاحبه‌ای در سال ۹۰ با یک هفته‌نامه اصلاح‌طلب می‌گوید: «شجریان از سال ۵۷ و بعد از انقلاب تا امروز بالا‌ترین حجم تولید و بیشترین و موفق‌ترین کنسرت‌ها را داشته است؛ اگر شجریان قبل از انقلاب یک دهم موسیقی تولید کرده بود، بعد از انقلاب صددرصد تولید داشته است. شخص آقای شجریان اگرچه مانند بسیاری از موسیقی‌دان‌ها دچار مشکلاتی بوده، ولی هیچ‌وقت برنامه‌هایش قطع نشده، آثارش منتشر شده، کنسرت‌هایش برگزار شده و همیشه مجوز گرفته است؛ اولین کنسرت‌های این مملکت را در شهرستان‌ها شخص شجریان برگزار کرده است.»
لطفی البته به همان گفتگو‌هایی که با شبکه‌های معاند انجام شده اشاره می‌کند و می‌گوید: «من حتی اگر هزار مشکل در ایران داشته باشم، ترجیح نمی‌دهم هرگز در تریبون‌هایی که قصد اصلاح و کمک به مردم ایران را ندارند، هم‌صدا شوم؛ در این مصاحبه اخیر مصاحبه‌کننده از ایشان می‌پرسد الان که آلبوم مرغ خوشخوان شما مجوز رسمی گرفته و کنسرت هاتان نیز در ایران اعلام شده مشکلی ندارد، برخورد شما چگونه است؟ شجریان از کنار این مسئله رد می‌شود و جواب قانع‌کننده‌ای نمی‌دهد. به نظر من وقتی پهلوان شدید، مسئولیت شما مسئولیت یک گروه نیست، بلکه مسئولیت همه ملت را برعهده دارید.»
بسیاری دیگر از دوستداران استاد و دوستداران موسیقی و آواز سنتی ایرانی نیز اظهارنظر‌های سیاسی را چه درست و چه نادرست برای یک هنرمند مناسب تشخیص نمی‌دادند و حتی تقاضای ایشان برای پخش نشدن آثار از صداوسیما را که تنها رسانه صوتی و تصویری عموم مردم ایران است، در جهت درست ندانستند. با این حال ظاهراً داستان و ماجرا به‌کلی از کنترل خارج شده بود؛ و حال آنکه استاد درست در موضوعی وارد سیاست شد که نه یک سیاست‌ورزی روشنفکرانه و هنرمندانه بلکه صرفاً یک چالش انتخاباتی و بیشتر نوعی نارضایتی از «حال و روز» رئیس‌جمهور مستقر بود! فضای آن زمان آن قدر برای گروهی از هنرمندان سنگین شد که گمان می‌کردند نباید سکوت کنند یا بی‌طرفی نشان دهند و دست کم تا افتادن آب‌ها از آسیاب و غربال شدن سره از ناسره، تأمل کنند. به طوری که ماجرای در آغوش کشیدن یکی دیگر از اساتید آواز ایران از سوی رئیس‌جمهور مستقر هم برای او چالشی شد که خود آن استاد می‌گفت از بقالی سرکوچه طناب خریده و قصد خودکشی داشته است! در واقع همان کسانی که برای استاد شجریان در تأیید مخالفت او با نتیجه انتخابات فضای سنگینی را ساختند، در تقبیح به آغوش کشیده شدن یک استاد دیگر کار را به جایی رساندند که گفته شد. اینک یک فضای سیاسی به شدت نامبارک هر دوی استادان آواز را حداقل تا مدت‌ها از خلق اثر هنری جدید بازداشت و فضای فرهنگ و هنر را مه‌آلود کرد.
به هر حال استاد خود از سیاسی‌کارانی که او را ابزار قرار می‌دادند همواره ابراز برائت و بیزاری می‌کرد، همچنان‌که در گفت‌و گویی در سال ۹۵ یادآور شد: «من سخت جلوی کسانی که فعال سیاسی بودند یا احزاب سیاسی که می‌خواستند از موقعیت هنری من سوء‌استفاده کنند ایستادم. من گفتم این سالن، سالن کنسرت است و مردم آمده‌اند صدای ساز و صدای مرا بشنوند و خواستم آن‌ها از سالن بیرون بروند. به آن‌ها گفتم شما حق ندارید در این سالن اعلامیه پخش کنید یا شعار بدهید چرا که این کار سوءاستفاده از یک موقعیت است. برای مثال سال ۶۸ چندین بار کسانی که دیدگاه سیاسی داشتند در کنسرت من اخلال ایجاد کردند. یک دفعه دیدم برگزارکننده که خودش وابسته به فلان حزب بود و داشت تبلیغ می‌کرد که فلان حزب متولی این کنسرت است! یک بار حزب توده این کار را کرد، یک بار مجاهدین (منافقین) این کار را کردند. هر بار یکی از این‌ها سراغ ما می‌آمدند و تقاضا‌هایی داشتند و من مجبور شدم کنسرت را تعطیل کنم و اعلامیه دادم به دلیل اخلال در کنسرت، این کنسرت تعطیل است.»
استاد محمدرضا شجریان یک هنرمند برجسته و ملی بود و همین برای مردم ایران با اهمیت و کافی بود. او سال‌های طولانی آخر حیات را از بیماری سخت رنج برد. در آموزه‌های دینی، بیماری سخت منجر به فوت مسلمان را لطفی از جانب خداوند برای آمرزش فرد مسلمان می‌دانند. خداوند به حرمت سال‌های طولانی که صدای او در ماه خدا، پیوند‌دهنده روزه‌داران با افطارگاهی ماه‌های مبارک بود و انس و الفتی که میان مخاطبان خود با عرفان و شعر غنی عارفانه فارسی ایجاد کرد، او را در پناه آمرزش خود قرار دهد.
براي او كه در قله شهرت ايستاده است نگرانم
یكي از سال‌هاي دهه (50 – 1340) روزي در اداره راديو دوست شاعرم، هوشنگ ابتهاج (هـ. ا. سايه) كه سرپرست واحد توليد موسيقي بود، گفت: «امروز بديع‌زاده (خواننده معروف قديمي) سرزده وارد اتاق شد و با شگفتي و حيرت گفت: در اتاق شوراي موسيقي جواني آمده، آواز مي‌خواند، صدايش از اينجا تا اينجاي پيانوست و با دستش فاصله‌اي را حدود سه چهار اكناو نشان داد.» - ما همه تعجب كرديم و منتظر مانديم. 
چندي بعد جسته و گريخته خبر‌هايي درباره پخش آواز اين خواننده جوان مي‌شنيديم و مشتاق ديدارش بوديم. مي‌گفتند نامش «سياوش بيدكاني» است. بالاخره روزي توفيق ديدارش در واحد توليد موسيقي دست داد و ديديم هنرمندي است كه از خراسان برخاسته تا آفاق آواز اين سرزمين را چون خورشيد خاوري گرم و روشن كند. 
بسيار محبوب، متواضع، نازنين و صميمي با چهره‌اي كه همواره از نخستين تحسين‌ها سرخ مي‌شد و سرخ مي‌ماند و انگشتان هيجان‌زده‌اي كه دايما قطره‌هاي عرق شوق و شرم را از گونه و چانه‌اش پاك مي‌كرد. آن غرور خاص خراساني‌ها هم در برق چشمانش مي‌درخشيد. 
محمد‌رضا شجريان كه ابتدا در واحد موسيقي با نام سياوش آغاز به كار كرد. مي‌توانم گفت كه محيط آنجا و قدرداني و محبت استادان را بهترين جا براي نشو و نما و پيشرفت خويش يافت و چنين هم بود. 
من هر روز شجريان را در واحد توليد موسيقي در اتاقي مي‌ديدم كه تنها، پاي دستگاهي مي‌نشست و به صفحات آواز ‌خوانندگان قديمي مثل قمر، ظلي، تاج، طاهر‌زاده و اديب گوش مي‌داد. بعضي از آن صفحات صداي پاك و روشني نداشت و با خش‌خش بسيار همراه بود. شجريان براي اينكه جزييات حالات همان صداي ضعيف و دور را خوب‌تر بشنود و درك كند گوشش را تا نزديك سطح صفحه پايين مي‌آورد و من شاهد بودم كه گاه چند ساعت به همان حالت، صفحه را دوباره و دوباره گوش مي‌دهد و اين كار چند ماه ادامه داشت. من از شوق يادگيري و همت و پشتكار او حيرت مي‌كردم، مثل اينكه هرگز از آموختن و تحقيق و پژوهش خسته نمي‌شد. 
به تدريج كه برنامه‌هاي «گل‌هاي تازه»  ضبط و پخش مي‌شد، اين توفيق را داشتم كه هنگام ضبط آن برنامه‌ها در اتاق فرمان باشم و بر كار درست خوانده شدن شعر، نظارت كنم. اين ارتباط دايمي باعث شد كه بين من و شجريان انس و الفتي عميق به وجود آيد. شجريان به سرعت مي‌شكفت و مي‌درخشيد و جان‌هاي تشنه موسيقي خوب و آواز دلنشين را گرم و روشن مي‌كرد و چنگ در تار‌و‌پود دل‌ها مي‌افكند. 
   
يكي از برنامه‌هاي بسيار موفق شجريان اجراي «راست پنج‌گاه» بود و چندي بعد اجراي دستگاه «نوا». اين دو دستگاه به خاطر پيچيدگي و دشواري‌هايي كه دارند كمتر مورد توجه و بهره‌گيري بوده، يعني آنقدر كه خوانندگان و نوازندگان دستگاه‌هاي همايون و سه‌گاه و ماهور و شور و آواز‌هاي دشتي و بيات ترك و افشاري را مي‌خواندند و مي‌نواختند به اين دو دستگاه دشوار نمي‌پرداختند. 
راست پنج‌گاهي كه محمد‌رضا شجريان، محمد‌رضا لطفي و ناصر فرهنگ‌فر اجرا كردند حدود 75 دقيقه است و براي آنها كه علاقه به موسيقي و ظرافت‌هاي خاص آن دارند بسيار دلپذير و شنيدني است؛ تا آنجا كه يكي از دوستداران موسيقي كلاسيك و مخالفان سرسخت موسيقي ايراني روزي گفت: «اين راست پنج‌گاه را در سكوت دلخواه و خلوت محض، چنان كه تو خواسته بودي، شنيدم. مثل يك سرگذشت بود، مثل يك زندگي رنگارنگ بود...» 
   
سال 1365 در سفري به خراسان، چنين پيش آمد كه شجريان و من از راه هراز عازم مشهد شديم و قرار بود در گرگان به محمد‌رضا لطفي (استاد سه‌تار) و گروهش كه مي‌خواستند برنامه‌اي در مشهد اجرا كنند  بپيونديم. 
از تهران كه راه افتاديم، شجريان رانندگي مي‌كرد و من در كنارش موسيقي مي‌شنيدم (بد نيست به نكته‌اي اشاره كنم؛ به گمان من در دنياي شلوغ امروز، يكي از بهترين راه‌هاي شنيدن موسيقي در راه سفر است زيرا در اتومبيل ديگر كسي در نمي‌زند، ميهماني نمي‌رسد، مزاحمي رشته ارتباط با موسيقي را قطع نمي‌كند.) 
باري پس از طي مقداري از راه و سخن گفتن از هر دري، شجريان نوار تازه‌اي را كه از مصر خواسته بود و برايش فرستاده بودند در دستگاه پخش اتومبيل گذاشت تا به اتفاق بشنويم: «خوش آوازي به بانگ بلند قرآن همي‌خواند» و پس از قرائت هر آيه،  فرياد از مرد و زن برمي‌خاست زيرا كه معناي سخن را مي‌فهميدند. شيوه قرائت او ظاهرا به شيوه الازهر معروف است. نوار را در سكوت كامل شنيديم؛ وقتي تمام شد و دقايقي چند گذشت، شجريان با همان شيوه، اما شيرين‌تر و دلنشين‌تر، آياتي چند خواند. حركت‌ها، سكون‌ها و تجويد، به اندازه‌اي زيبا و حيرت‌آور بود كه تنها مي‌توانم بگويم: بي‌نظير! 
   كنسرت شجريان و گروه لطفي با شكوه بسيار و استقبال فراوان برگزار شد كه شرح آن فرصتي ديگر مي‌طلبد. 
اما شبي ديگر كه شجريان همراه گروه پايور، كنسرت «شب نيشابور» را بر مزار خيام در هواي آزاد اجرا كردند جمعيتي مشتاق و هنر دوست روي زمين، در گوشه‌هاي مختلف دستگاه شور (كه هر يك با درآمدي زيبا آغاز مي‌شد) آهنگي تنظيم كرده بود. 
معمولا نوار‌هايي كه به بازار مي‌آيد يا ترانه‌هايي كه از راديو پخش مي‌شود ساعت‌ها در استوديو‌هاي ضبط، براي تهيه آن زحمت مي‌كشند و بعضي قسمت‌هاي آن، گاه چند بار تكرار مي‌شود تا بهترين حالت ممكن به دست  ‌آيد. گاه در ميان ضبط، لحظه‌اي پيش مي‌آيد كه خواننده ناگزير است صداي خود را صاف كند، يا به علت سرفه قسمتي از آنچه ضبط شده، ناچار بايد تجديد شود. شجريان در «شب نيشابور» رباعيات خيام را از حفظ، هر كدام در جاي خود و در گوشه خود با بهترين حالت و خوش‌ترين صدا، بدون كمترين وقفه، بدون كمترين سرفه يا صاف كردن صدا؛ همه‌چيز را درست و در جاي خود خواند. ما همه نفس‌هاي‌مان را در سينه حبس كرده بوديم و دل‌هامان مي‌تپيد كه مبادا كمترين لغزشي يا اشكالي (مثلا در فراموش كردن يك مصرع، ‌حتي يك كلمه) مشكلي در برنامه پيش بياورد ولي او با قدرتي فوق‌العاده و تسلطي بي‌مانند، از عهده برآمد. درست مي‌پنداشتي آنچه مي‌خواند در نهانخانه سينه و گلويش صاف و صيقلي، شسته و رفته، گرم و شيرين، پيشاپيش ضبط و اِديت شده و پخش مي‌شود. 
اين همه، صرفا به دليل علاقه و عشق بي‌اندازه او به اصل كارش بود و همچنين مديون اخلاق و رفتارش كه هرگز لب به سيگار نزده و هيچ‌يك از آلودگي‌هايي را - متاسفانه- بعضي اهل هنر دارند، ندارد. 
شجريان براي حفظ صدا و تندرستي‌اش غالبا به كوه مي‌رفت و مي‌رود. در هواي پاك كوهستان، صداي بلندش را از ژرفاي دره به بالاي ابر‌ها مي‌فرستد تا آسمانيان نيز بي‌نصيب نمانند. او بدون ترديد يكي از تندرست‌ترين و پاك‌ترين هنرمندان اين سرزمين است. 
   هنگامي كه استاد نور‌علي‌خان برومند در گذشت شجريان در مراسم خاكسپاري‌اش با اشك و بغض كامل چند بيت از غزل سعدي - «بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران» - را خواند كه نوارش موجود است؛ صداي او در اين سوگواري به اندازه‌اي حزن‌انگيز است و از صميم قلب برخاسته كه بي‌اختيار شنونده را به گريه وا مي‌دارد. بعد از آن براي شادروانان بنان و قوامي و ديگران نيز با ارادت و احترام كامل حق‌گزاري كرد.   
صاحب نظر و آوازشناس گرامي دكتر حسين عمومي قاضي دادگستري كه احاطه كامل به جزييات زير و بم‌ها و تحرير‌ها در همه گوشه‌ها و مايه‌ها و دستگاه‌ها دارند و سبك همه خوانندگان و مكتب آنان را مي‌دانند و شجريان نيز يكي از معتقدان ايشان است و از محضرشان فيض مي‌برد و به راهنمايي‌هاي‌شان دل مي‌سپارد، عقيده دارند كه: «شجريان به خاطر وسعت اطلاعات و معلومات آوازي و شناخت كامل موسيقي و صداي بسيار خوب و حنجره بسيار متناسب، بدون هيچ ترديد، بزرگ‌ترين خواننده‌اي است كه ايران تاكنون به خود ديده است.»
   وقتي فريدون شهبازيان، آهنگساز هنرمند روي شعر «جادوي بي‌اثر» (كه بعد‌ها به نام «پر كن پياله را» مشهور شد) آهنگي در ماهور ساخت و شجريان آن را خواند، از اين آهنگ و آواز استقبال فراواني شد به‌طوري كه بعضي اهل ذوق در تحسين آن مبالغه مي‌كردند و دوستاني مي‌گويند ما از بام تا شام آن را مي‌شنويم و لذت مي‌بريم ولي شجريان همواره با تواضع مي‌گويد: «بايد آن را دوباره بخوانم!» 
اين فراز‌ها، نگاه‌هاي كوتاهي است كه من با مرور در ذهن، از خاطره‌هايي كه با شجريان داشته‌ام، در فرصتي فشرده براي مجله گرامي كلك نوشتم، اگر بخواهم شرح همه كنسرت‌هايش را كه در آنها شركت داشته‌ام و همه خصوصيات ذوقي و هنري‌اش را كه از نزديك ديده‌ام برشمارم به قول معروف «مثنوي هفتاد من كاغذ شود». نزديك‌ترين ديدار و خاطره، پنج شب برنامه شجريان در پارك ارم بود. در سالني كه هر شب نزديك به سه هزار نفر را در خود جاي مي‌داد (كه خود، تهيه بليت اين جمع كه شب را تا صبح پشت باجه بليت مي‌گذراندند تا موفق به تهيه آن شوند، داستاني ديگر است) و تشويقي كه از او به عمل آمد، نمودار اوج شهرت و محبوبيت شجريان است. همچنان كه در بعضي مسابقات گهگاه حوادثي روي مي‌دهد و مثلا گروهي زير دست و پا مي‌مانند، شب اول كنسرت او نيز نزديك بود فاجعه‌اي روي بدهد؛ صد‌ها نفر از مشتاقان او پس از پايان برنامه براي بوسيدنش و شادباش گفتن به او، به روي سن هجوم بردند، اين عده، هيجان‌زده و مشتاق و بي‌قرار، از روي سر و دست و پاي ديگران مي‌گذشتند و سر از پا نمي‌شناختند! 
شجريان اكنون در اوج محبوبيت است و سالن‌هاي سه هزار نفري براي او بسيار كوچك است؛ او بايد در استاديوم‌هاي پنجاه و صد هزار نفري بخواند تا بتواند پاسخي به اين همه نداي محبت كه از سوي هواخواهانش نثارش مي‌شود، بدهد. 
   
شجريان علاوه بر كار موسيقي و آواز به چندين هنر ديگر نيز آراسته است. زماني كه در تهرانپارس مي‌زيست، اتاقي بزرگ پُر از قناري و مرغ عشق داشت و به اصطلاح پرنده‌پروري مي‌كرد و آوازش را با آواز قناري‌ها مي‌آميخت؛ داد و ستدي بسيار دلنشين بود. 
علاقه او به قناري به حدي بود كه يك بار در سفري از شمال به جنوب تركيه تغيير مسير داد زيرا كه شنيده بود در آنجا يك نوع قناري وجود دارد كه آوازش چنين و چنان است! 
شجريان سنتور نيز مي‌سازد، براي تهيه چوب مخصوص سنتور كه بايد با شرايط خاص به عمل‌ آيد، تا اعماق روستا‌هاي اصفهان مي‌رود. حوصله و علاقه‌اش واقعا استثنايي است. 
شجريان سال‌هاست به گل بازي مشغول است؛ انواع گل‌هايي كه پرورش مي‌دهد نمونه است. صد‌ها نوع و رنگ، مثلا شمعداني، فراهم آورده. او براي تربيت گل و كسب اطلاع دايمي از اين هنر، با بسياري از گل‌پروران و باغبانان آشنا شده و ارتباط برقرار كرده است. بيشترين رهاورد او از خارج، نشا و تخم گل است. شجريان استاد خوشنويسي است؛ خطش همچون آوازش شيرين و خوش است. شجريان مي‌تواند عينا مانند بيشتر خوانندگان بخواند، يك بار آواز ديلمان را - كه بنان خوانده است - درست با آهنگ صدا و حالت بنان بخواند؛ به صورتي كه اگر نگاهش نمي‌كردي مي‌پنداشتي  بنان است كه مي‌خواند! 
   
اينها مختصري فهرست‌وار از مراحل آشنايي و دوستي من با شجريان و عشق و ارادت من نسبت به او و هنر اوست و آوازش كه به قول مولانا «بانگ سرور اتقياست» و اين محب را از غير محبوب كر كرده است. 
اما متاسفانه در پايان اين صحبت بايد اعتراف كنم كه دو، سه سالي است براي شجريان بي‌اندازه دلواپس هستم و به قول «سايه»: با چه دلشوره و بيمي نگرانم من. 
من براي شجريان و هنرش بي‌اندازه نگرانم و بگذار اين نگراني را، من، همين‌گونه آشكارا براي همه بگويم زيرا كه شجريان متعلق به همه ملت ايران است. 
آواري كه در اين سال‌هاي اخير بر شجريان فرود آمده و مي‌آيد شايد همان بلايي است كه بيشتر هنرمندان بزرگ را در چنگ خود مي‌گيرد. به اعتقاد من، او در اين ماجرا كاملا بي‌گناه است. شايد هر كس ديگر هم به  چنين شهرت و محبوبيتي برسد،  چنين سرنوشتي داشته باشد. 
اي كاش او كه مي‌نويسد: «من خاك پاي مردم هستم»، مي‌توانست به يكي از هزاران نامه‌اي كه برايش مي‌رسد پاسخي بدهد. 
سفر‌هاي پي‌در‌پي‌اش (در اين دو سه سال اخير) به اروپا و امريكا،  ‌اي كاش مجال مي‌داد كه او به تعهداتش، به دوستانش، شاگردانش، آن‌گونه كه پيش از اين مي‌رسيد، برسد. (گرچه مي‌شنوم سفر‌هاي او، گاه گريزي است از بي‌مهري و كم‌لطفي متصديان دستگاه‌هاي اداري كه مثلا يك نوار او مدت‌ها بري صدور اجازه در نوبت مي‌ماند.) 
 يقين دارم كه اين سفرها از روي نياز است ولي به هر حال موجب وقفه در بعضي قول‌ها و تعهداتش مي‌شود كه در شأن او نيست. وضع او در اين روز‌ها مرا به ياد بيتي از صائب تبريزي مي‌اندازد كه مي‌فرمايد: 
دل رميده ما شكوه از وطن دارد عقيق ما دل پُرخوني از يمن دارد! 
من بيشتر از ديگران براي شجريان نگرانم زيرا تصور مي‌كنم - يا يقين دارد- كه بيش از ديگران دوستش دارم. 
دو، سه سال پيش، در چايخانه ولي‌آباد در سر راه كلاردشت (اگر يادش باشد) نشسته بوديم، چاي مي‌خورديم. خانم و آقايي (از همين مردم) سر ميز ما آمدند و با صميمانه‌ترين و پاك‌ترين كلمات، با تمام وجود و از كمال صفاي قلب و محبت محض، از او و هنرش ستايش كردند و شجريان همچنان از شوق و شرم سرخ مي‌شد و سرخي در چهره‌اش مي‌ماند. آن دو، هنگام خداحافظي چند بار التماس‌كنان تكرار كردند: «آقاي مشيري، تو را به خدا مواظبش باشيد، تو را به خدا حفظش كنيد. نگذاريد سرما بخورد، تو را به خدا...». اما من، كي ديگر دستم به دامان او مي‌رسد كه بر قله شهرت ايستاده است و من نگرانش هستم. 
 
نام شما

آدرس ايميل شما

آوایی که جاودان شد؛ نگاهی به زندگی و کارنامهٔ هنری محمدرضا شجریان

آوایی که جاودان شد؛ نگاهی به زندگی و کارنامهٔ هنری محمدرضا شجریان

محمدرضا شجریان، استاد موسیقی سنتی و ملقّب به خسرو آواز ایران، پس از یک دورهٔ طولانی دست‌وپنجه ...
ترامپ: ابتلا به کرونا، نعمت خداوند بود

ترامپ: ابتلا به کرونا، نعمت خداوند بود

دونالد ترامپ که تنها دو روز پس از مرخصی از بیمارستان نظامی والتر رید، مشتاق احیای مبارزات ...
یک تاجر، بانکی که ۲۰ سال پیش به او وام نداد را خرید!

یک تاجر، بانکی که ۲۰ سال پیش به او وام نداد را خرید!

تاجری انگلیسی بانکی را که ۲۰ سال پیش از وام دادن به او امتناع کرد را خرید که این موضوع ...
1