در جامعهای که سیاستمداران و نهادهای آن خود باعث بازتولید افسردگی میشوند، چگونه میتوان انتظار داشت که مردم از شادکامیِ بالایی برخوردار باشند و کمتر میل به خودکشی داشته باشند؟ بر اساسِ میانگین آمارهای نشاط اجتماعی که سازمانهای معتبر جهانی آن را ارایه کرده اند، ایران جزو کشورهای شاد نیست؛ ایرانیان پس از مردمِ عراق، دومین مردم غمگینِ جهان بهشمار میروند.
زمانی که از یک مسئلهی اجتماعی حرف میزنیم، دقیقاً از چه چیزی حرف میزنیم؟ بر اساس یک جمعبندیِ کلی میتوان گفت که مسائل دو دسته هستند؛ نخستین سطحِ آن،
مشکلاتِ شخصی است. منظور از مشکلاتِ شخصی، آن دسته از مسائلی هستند که برای یک شخصِ خاص و معمولاً بر اساس علل محدودِ شخصی بهوجود آمدهاند. مثلاً فردی بهدلایل شخصی مثل بیحوصلگی و یا داشتنِ مهمان، نتوانسته در یکی از امتحانات دانشگاهی (مثلاً درس ادبیات فارسی) نمرهی قبولی بگیرد. اما سطح بعدی،
مسئلهی اجتماعی است. زمانی یک پدیده را مسئلهی اجتماعی میدانیم که در گسترهی وسیعی برای افرادِ یک جامعه پیش آمده باشد. در همان مثال قبلی، فرض کنید اکثریت دانشجویان نمیتوانند در درس زبان انگلیسی نمرهی قبولی بگیرند. این دیگر یک مسئلهی شخصی نیست. یادگیریِ زبان انگلیسی در ایران دقیقاً یک مسئلهی اجتماعی است. دانشآموز از همان دوران مدرسه یادگیریِ این درس را شروع میکند، بعد در دانشگاه باز هم واحدهایی در زبان عمومی و تخصصی میگذراند. نظام آموزشی هم چه در مدرسه و چه در دانشگاه سرمایهگذاریهای زیادی در این زمینه میکند. بااینوجود اغلبِ دانشجویان حتی یک معرفیِ ساده از خود هم به زبان انگلیسی نمیتوانند داشته باشند. این یعنی یادگیریِ زبان در ایران یک مسئلهی اجتماعی است. با وجود سالهای بسیاری که دانشآموز و دانشجو صرفِ یادگیریِ زبان میکند و نیز با در نظر گرفتن سرمایهگذاریهای نظام سیاسیِ کشور، یادگیری زبان در ایران، بدل به یک مسئلهی اجتماعی و همگانی شده است. مثالی دیگر، اگر در یک شهرِ مثلاً دههزار نفری، ۵۰ نفر معتاد به مواد مخدر وجود داشته باشد، مسئلهی اعتیاد در آنجا یک مسئلهی شخصی است؛ اما وجود ۵۰۰ معتاد در این جمعیت، مسئلهی اعتیاد را تبدیل به یک مسئلهی اجتماعی میکند.
با این مقدمه، حالا میخواهیم ببینیم خودکشی، یک مسئلهی شخصی با دلایل شخصی و فردی است یا نه، مسئلهای اجتماعی و عمومی و با علل اجتماعی است و در نهایت وضعیتِ آن در استان کهگیلویه و بویراحمد به چه صورت است؟
خودکشی به عنوان یـک معضل بـزرگ بهداشـت عمومی در کلیهی جوامع مطرح اسـت. در واقع، خودکـشی را میتوان اقدام آگاهانه در آزارِ خود که منتهی به مـرگ میشود تعریف نمود. در حالی که در اقدام به خودکشی، فرد خواهان مرگ نبوده، بلکه بهاینوسیله میخواهد احساساتِ خود را بیان داشته و رفتار دیگران را نسبت به خـود تغییر دهد. بنابراین، اقدام به خودکشی با خودِ خودکشی متفاوت است. بر اساس تعریفِ سازمان بهداشت جهاني، اقدام به خودکشي عبارت است از «عملي که در آن، شخص آگاهانه و بدون مداخلهی ديگران به خود آسيب ميزند». خودکشي و اقدام به آن در اجلاس سازمان بهداشت جهاني در سال 1۹۹۱ به عنوان يک «چالش مهم بهداشت عمومي» و «رفتاري ضداجتماعي» اعلام گرديد. خودکشی یکی از عوامل مهمِ منجر به فـوت در سراسر دنیاست، اما اقدام بـه خودکشی همیشه منجر به مرگ نشده و بر حسب مطالعاتِ مختلـف، حدود 10 تا 40 درصد از مواردِ اقدام بـه خودکشی، منجر به مرگ خواهد شد. در همین زمینه، «سید حسن موسوی چلک» رئیس انجمن مددکاری کشور با بیان اینکه موارد منجر به فوت خودکشی در ایران براساس خلاصهی سالنامهی آماریِ سال گذشته پزشکی قانون ۵.۷ نفر به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر بوده است، میگوید: میانگین جهانیِ خودکشی بین ۱۲ تا ۱۴ نفر و رتبهی ایران حدود ۱۵۴ جهان است. وی در ادامه گفت:
در کشور ما سیستم ثبت دقیقی برای خودکشی وجود ندارد و عدهای برای استفاده از بیمه، حفظ حیثیت، مراجعه به مراکز درمانی با اعلام دلایل دیگر و عدم ثبت اجباریِ موارد مربوط به خودکشی در بیمارستانهای خصوصی یا دولتی، نظام آماری دقیقی وجود ندارد و دستگاههای مختلف، آمارهای متنوعی ارائه میدهند.
خودکشی و اقدام به آن از الگوهای اجتماعیِ خاصی پیروی میکنند؛ بهاینصورت که در شرایطِ خاصی، میزان اقدام به خودکشی افزایش مییابد. بهعلاوه با توجه به آمارهای منتشر شده روشن میشود که خودکشی در برخی مناطق بیشتر است. از این دو مقدمه میتوان نتیجه گرفت که
خودکشی مسئلهای اجتماعی است که به علل اجتماعی-اقتصادی و... رُخ میدهد و تقلیل آن به یک مسئلهی فردی و شخصی تنها صورت مسئله را پاک میکند.
خودکشی ریشه در مسائل پیچیدهی رفتاري، بیولوژیک، اجتماعی، روانشناختی و اثرات متقابل آنها دارد. متأسفانه اطلاعات ما در این زمینه محدود است؛ اما بهطور کلی میتوان علل خودکشی را عوامل زیر دانست:
یک)
عوامل زمینهای: سن، جنسیت، گرایش جنسی، نژاد و قومیت.
ب)
عوامل محیطی: عدم حمایت خانوادگی و اجتماعی، مشکلات خانوادگی، بازداشت و زندانی شدن، مهارتهاي ضعیف زندگی، سابقهی خانوادگی خودکشی، اینترنت و رسانههاي گروهی. فقر و بیکاری
ج)
عوامل روانی: اختلالات روانیِ تشخیصداده شده، حوادث ناگوار زندگی و سابقهی سوءاستفاده در دوران کودکی، استرسِ آکادمیک، شکست تحصیلی، استفاده از مواد مخدر و الکل، و مزاحمت سایبری.
نکتۀ قابل توجه آن است که
بیشترین قربانیانِ خودکشی را زنان تشکیل میدهند. بر اساس نتایج تحقیقات، میزان اقدام به خودکشی در زنان، 3 برابرِ مردان است، ولی میزان موفقیت در مردان، 4 برابرِ زنان میباشد. میزان اقدام به خودکشی در زنان، 3/4 نفر به ازای هر 100000 زن میباشد که 5/0 کل مرگومیرِ زنان را شامل میگردد. شایعترین انواع خودکشی در زنان، مسمومیت دارویی و خودسوزی است. بیشـترین علت خودکشی در آنان هم مربوط به تنشزاهای محیطی، اختلافات زناشویی و فامیلی، تهمتهای ناموسی، ازدواجِ تحمیلی و مشاجرات خانوادگی میباشد.
برای پیشگیری از خودکشی میتوان برخی شرایط را کنترل کرد تا بهوسیلهی آن بتوان از افراد در مقابلِ خودکشی محافظت نمود. طبق تحقیقات، برخی از این عوامل عبارتند از: «شاغل بودن، داشتن فرزندان کوچک، داشتن مسئولیت در خانواده، بارداری و انتظار نوزاد، نبود اختالالت روانپزشکی، داشتن عقاید مذهبی در جهت معنا دادن به زندگی، داشتن احساس رضایت از زندگی، داشتن مکانیسمهای سازگاریِ مناسب مانند روش حل مسئله، دسترسی به خدمات طبی و مراقبتهای بهداشت روان، حمایتشدن از طرف دوستان، خانواده و سایر افراد مهم در زندگیِ فرد». تمامیِ این عوامل میتوانند بهعنوانِ محافظهایی در برابر خودکشی عمل کنند. اما وجود هیچیک از آنها کاملاً تضمین نمینماید که یک فرد، افکار خودکشی نداشته باشد و یا اقدام به خودکشی ننماید.
بهطور کلی طبق تحقیقات انجام شده، برای شناختِ عوامل مؤثر بر خودکشی و جلوگیری از آن باید به دو سطحِ خرد و کلان همزمان توجه کرد. در سطح خرد با عواملی مثلِ افسردگي، يأس، خشم، تنش در زندگي، كژكاركردي خانوادهها، امید، نبود نشاط و ... روبهرو هستیم. در سطح کلان نیز میتوان به عواملی از قبیلِ جامعهپذيري ناقص ديني- اجتماعي، فشار هنجاري، تناقض هنجار با واقعيت، و مهمتر از همه بستر اجتماعی اقتصادی اشاره کرد؛ چرا که نتایج تحقیقات نشان میدهد میان نرخ بیکاري، میزان نابرابري درآمدي و صنعتیشدن با اقدام به خودکشی در کشور رابطهي مثبت و معنیداري برقرار میباشد. ازاینرو، تلاش در جهت کاهش میزان بیکاري و نابرابري درآمدي میتواند نقش به سزایی در کاهش اقدام به خودکشی داشته باشد. افزون بر این، افزایش میزان تعلق اجتماعی فرد به جامعه، افزایش انسجام و همبستگی بین افراد جامعه، درک متقابل و همکاری مشترک، احساس مفید بودن، رضایت از پیوندهای اجتماعی از جمله عوامل اجتماعی پیشگیری از خودکشی است که باید مد نظر قرار گیرد.
اما
در بین همۀ این عوامل بهنظر ما یک عامل بسیار اساسی وجود دارد و آن میزان میزان افسردگی و کمبود نشاط و شادکامی در کشور است. افسردگی، چهارمین عامل عمده بیماریها در جهان است که به تنهایی بزرگترین سهم بیماریهای غیرکشنده را به خود اختصاص میدهد. بر اساس اعلام وزیر بهداشت، در تمام دنیا، بیشترین آمار ابتلا به افسردگی مربوط به زنان است: «در ایران 8/16 درصد زنان و بیش از 8/10 درصد مردان به افسردگی مبتلا هستند». افزون بر این، وزیر بهداشت ضمن انتقاد از برخی نهادهای موجود در کشور گفت: «صداوسیما که قرار بود دانشگاه باشد، کمتر در خدمت این مسائل و بیشتر در خدمت سیاست قرار دارد. فقر، بیکاری و شهرنشینی نیز ارتباط خطی با شیوع افسردگی دارند، یعنی هرچه بیشتر و عمیقتر باشند بیماریهای اعصاب و روان نیز در کشور بیشتر میشود. نکتۀ جالبتوجه این است که بهگفتۀ او، حتی
برخی سیاستمداران خودشان افسردگی تولید میکنند و به زمینههای افزایشِ افسردگی در جامعه کمک میکنند.
بنابراین
در جامعهای که سیاستمداران و نهادهای آن خود باعث بازتولید افسردگی میشوند، چگونه میتوان انتظار داشت که مردم از شادکامیِ بالایی برخوردار باشند و کمتر میل به خودکشی داشته باشند؟ گزارشهای جهانی نیز این ادعا را تأیید میکنند؛ بر اساسِ میانگین آمارهای نشاط اجتماعی که سازمانهای معتبر جهانی آن را ارایه کرده اند، ایران جزو کشورهای شاد نیست، در واقع،
ایرانیان پس از مردمِ عراق، دومین مردم غمگینِ جهان بهشمار میروند.
بنابراین
در جامعهای که بسترهای اقتصادی اجتماعیِ مناسبی ندارد، مردمِ آن در بین غمگینترین مردم دنیا قرار دارند و امید به تغییرات مثبت اندک است و خانوادهها نیز درگیر مشکلات بسیارند، چگونه میتوان گفت امید داشت مسئلۀ خودکشی در آن را حل کرد؟
استان کهگیلویه و بویراحمد در چند سال اخیر، در زمرۀ استانهای پُرخطر در زمینۀ خودکشی بوده است. بهطوریکه همراه با استانهای ایلام، لرستان و کرمانشاه بالاترین نرخ خودکشی را به خود اختصاص دادهاند.
چهار استانِ مذکور همگی در چند نکته با هم اشتراک دارند؛
یک) قومیت. همانطور که در بالا نیز به آن اشاره شد، قومیت از متغیرهای تأثیرگذار بر میزان خودکشی است. هر چند بهطور قطعی نمیتوان گفت اما میتوان این فرضیه را مطرح کرد که احتمال دارد مردمِ این استانها، بهدلیل در اقلیتبودن، بیش از سایر مردم ایران، احساس محرومیت داشته باشند و همین احساس نیز باعث افزایش میزان خودکشی در آنان شده باشد. بعلاوه، بین احساس محرومیت و نیز میزان افسردگی و شادکامی ارتباط معناداری وجود دارد؛ یعنی احساس محرومیت باعث میشود افراد از نشاط کمتر و میزان افسردگی بالاتری رنج ببرند.
دو) وضعیت نامناسب متغیرهای اقتصادی. چهار استانی که نام بردیم همگی در عواملی مثل نرخ بیکاری و اشتغال، در بدترین وضعیت در بین استانهای کشور قرار دارند. شاید نتوان گفت که عواملی مثل قومیت (همراه با احساس محرومیت، افسردگی و کمبود نشاط) و عوامل اقتصادی (بیکاری و اشتغال) که مستقیماً باعث افزایش خودکشی میشوند. اما همینکه نتایج نشان میدهد بین این عوامل با خودکشی ارتباط وجود دارد و این استانها در این عوامل شرایط مناسبی ندارند و همچنین با توجه به نرخ بالای خودکشی در آنها، میتوان ادعا کرد که این عوامل یا بهصورت مستقیم و یا غیرمستقیم در افزایش نرخ خودکشی در استان کهگیلویه و بویراحمد و سه استان دیگر نقش دارند.
بنابراین
هرگونه اظهارنظر دربارۀ خودکشی باید عواملی مثل احساس محرومیت، افسردگی، نشاط، و نرخ بیکاری و اشتغال را در نظر داشته باشد. اما متأسفانه بارها دیدهایم برخی از مسئولان استانی خودکشی را به یک عامل خاص تقلیل میدهند.
در همین زمینه احد جلالی، معاون سیاسی استانداری کهگیلویه و بویراحمد، خودکشی را به ضعف در باورهای دینی نسبت میدهد. طبق گفتۀ او، ضعف در مبانیِ دینی، باعث خودکشی در شهری مثل دیشموک شده است.
به نظر ما استدلال او از ضعفهای اساسی رنج میبرد که به برخی از آنها اشاره میکنیم؛
یک) این سؤال پیش میآید که طبق کدام تحقیق تجربی به این نتیجه رسیدهاید از عللِ اصلیِ خودکشی در دیشموک ضعف در مبانی دینی است؟ اگر تحقیقی انجام دادهاید لطفاً آن را منتشر کنید.
دو) همانطور که در اوایل این نوشته اشاره کردیم، خودکشی با اقدام به خودکشی، متفاوت است. حال سؤال این است که
از کجا و چگونه فهمیدهاید آن افرادی که خودکشی کردهاند در مبانیِ دینی ضعف داشتهاند؟ شما به آنها که دسترسی نداشتهاید. پس چگونه به این نتیجه رسیدهاید ضعف در مبانیِ دینی باعث خودکشی آنها شده است؟ آیا قبل از اینکه خودکشی کنند، میزان پایبندی به اعتقادات دینی در آنها را سنجیدهاید؟ یا شاید تمایل به اقدام به خودکشی را در بین افراد دیگر سنجیدهاید و نتایج آن را به افرادی که خودکشی کردهاند تعمیم دادهاید؟ که این کار از ضعفهای اساسیِ روششناختی رنج میبرد و اصطلاحاً به آن بیشتعمیم و تعمیم نابهجا میگویند. البته همهی این موارد که اشاره کردیم بستگی به این دارد که عللِ خودکشی را بر اساس تحقیق تجربی سنجیده باشید. اگر تحقیقی صورت نگرفته باشد که تمام این گفتهها کمترین ارزش علمی ندارند.
سه) حال اگر فرض کنیم که او به نتایج تحقیقات تجربی در دیشموک دسترسی داشته است، سؤال بعدی این است که ضعف در مبانیِ دینی چگونه به عنوان عامل اصلیِ خودکشی انتخاب شده است؟ همه میدانیم که
مسائل اجتماعی هیچوقت تکعلتی نیستند. همیشه پای عوامل مختلف در میان است.
حال چگونه است که یک عامل توانسته است متغیر پیچیدهای مثل خودکشی که تمامی مردم جهان با آن درگیر هستند را تبیین کرد؟ مسئلهای را که دهههاست ذهن اغلبِ کشورهای جهان را درگیر کرده، روشن است با یک عامل قابل توضیح نیست. چرا که اگر بود سالها پیش باید آن را حل میکردند.
چهار) طبق گفتۀ جمالی، با تقویت عامل ضعف در مبانی دینی میتوان از میزان خودکشیها کاست (نقل به مضمون). انگار فراموش کرده که مسائل اجتماعی، انباشتی و تاریخی هستند. هیچ مسئلهی اجتماعییی یکشبه شکل نمیگیرد که یکشبه حل شود. مسائل اجتماعی، فرایندمحور هستند و باید روند آنها را در نظر گرفت. اگر یک سال 8 مورد خودکشی وجود داشته باشد و سال بعدی 5 مورد، نمیتوان گفت که خودکشی کاهش یافته است. در حالی که اگر در طول حداقل یک دهه، این روند سیر نزولی داشته باشد، تنها آن موقع میتوان گفت به دلیل عامل ایکس و ایگرگ خودکشی کاهش یافته است. اینکه به میزان خودکشی در دو سال اشاره کرد نوعی از مغالطه است که در استدلالهای علمی جایگاهی ندارد.
پنج) اِسنادِ خودکشی به ضعف در مبانی دینیِ افرادی که خودکشی کردهاند، بهنوعی ظلم در حق آنهاست.
شش) زمانی که یک عامل را بهعنوان عامل اصلی در نظر بگیریم، بهمعنای آن است که سایر عوامل از اهمیت چندانی برخوردار نیستند. حال
اگر ضعف در مبانی دینی را عامل اصلی این خودکشیها بدانیم پس تأثیر عواملی مثل احساس محرومیت، افسردگی، نشاط و اشتغال و بیکاری چه میشود؟ در یکی از خبرگزاریها دیشموک را اینگونه معرفی کردهاند: «دیشموک شهری است در استان کهگیلویه و بویراحمد و از توابع شهرستان دهدشت، واقع در غربیترین نقطۀ استان، یعنی درست چسبیده به خوزستان؛ جایی که سالهاست به خاطر فقر و محرومیت زبانزد است». اما معاون استاندار، فقر و محرومیت را که از اساسیترین جوانب چهرۀ دیشموک است نادیده گرفته و عامل دیگری را از عوامل اصلی خودکشی میداند.
هفت) اما مهمترین نکته در استدلالِ «ضعف در مبانی دینی بهعنوان علل اصلی خودکشیها در دیشموک»، را باید در راهحل خودکشیها دید. اگر ضعف در مبانی دینی علت خودکشی باشد، پس باید مبانی دینی را تقویت کرد تا خودکشیها کاهش یابند.
ضعف اصلی این استدلال را میتوان با رجوع به این آموزهی امام علی (ع) دید که «زمانی که فقر از در بیاید، ایمان از پنجره میرود».
در واقع، تا زمانی که علل زمینهای و اصلی حل نشود، مسئلهی خودکشی نیز حل نمیشود. تا وقتی که مسئلۀ فقر، محرومیت، احساس محرومیت، نشاط و شادکامی و ... حل نشود، مسئلهی خودکشی نیز حل نخواهد شد. بنابراین
خودکشی یک مسئلهی اجتماعی در استان کهگیلویه و بویراحمد است و بیش از آنکه با عوامل فردی قابل تبیین باشد، تحت تأثیر عوامل اجتماعی اقتصادی است و بیش از آنکه افراد را مقصرِ خودکشی بدانیم، باید به عوامل کلانتری که در خارج از افراد قرار دارند رجوع کنیم و در نهایت بیش از آنکه در پی تغییر نگرش افراد باشید، سعی کنید فقر و محرومیت را حل کنید، چرا که با بهبود بسترهای اجتماعی اقتصادی، نگرش افراد نیز تغییر خواهد کرد. اما با تغییر نگرشِ افراد، تغییری در بسترهای اجتماعی اقتصادی رُخ نخواهد داد و نهایتاً به همان نقطهای برخواهیم گشت که چند سال پیش بودهایم.