جریان امروز اصلاح طلبان؛
عارف مي ماند؛ نياز اصلاحات به نئو اصلاحطلبي
10 ارديبهشت 1399 ساعت 1:36
انتخابات دوم اسفند نشان داد که اصلاحطلبان بايد تجديدينظر جدي در رويکردها و سازوکارهاي خود داشته باشند تا اگر در اسفند 98 مجلس را از کف دادند حداقل در 1400به در اختيار گرفتن دولت اميدوار باشند.
انتخابات دوم اسفند نشان داد که اصلاحطلبان بايد تجديدينظر جدي در رويکردها و سازوکارهاي خود داشته باشند تا اگر در اسفند 98 مجلس را از کف دادند حداقل در 1400به در اختيار گرفتن دولت اميدوار باشند. آنچه مسجل است اگر امروز اصلاحطلبان فکري براي شرايط سرمايه اجتماعي خود نزد افکارعمومي نکنند و در پي اصلاح ساختاري و سازوکارهاي خود برنيايند براي هميشه از ذهن مردم خواهند رفت و در بهترين حالت در حاشيه سياست عملي ايران خواهند ماند. از اين جهت است که بايد درصدد بازنگري و تجديدنظر برآيند و رويکردي اتخاذ کنند که جامعه را همراه کند. چراکه جامعه ماههاست از اصلاحطلبان با روشهاي کنوني گذر کرده است. شايد براي قدم نخست اصلاح سازوکار شورايعالي سياستگذاري بد نباشد. استعفاي موسويلاري، نايبرئيس اين شورا نيز در اين راستا، تلقي ميشود. محمدعلي وکيلي، نماينده اصلاحطلب تهران معتقد است: «شورايعالي سياستگذاري مشروعيت خود را از دست داده و اصلاحطلبي با راهبردهاي اين ساليان بهبنبست رسيده و نيازمند رونمايي نسخهاي از نئواصلاحطلبي هستيم که با پاسخ روشن بهابهامات مواضع سلبي و ايجابي خود را معلوم کند.»
نقد درون جرياني، اصلاح ساختاري
جريان اصلاحطلب امروز در شرايطي بهسر ميبرد که عدهاي از آن بهعنوان بحران ياد ميکنند و برخي نيز آن را شرايطي براي بازنگري در راهبردها و سازوکارها ميبينند. چنانکه دبيرکل حزب کارگزاران سازندگي به جهان صنعت ميگويد: «نيروهاي سياسي و اصلاحطلب اکنون بايد بيشتر بهارزيابي خود، ارزيابي گذشته خود و نيروهاي فعال خود بپردازند و بعد از آن ميتوانند جامعه برگردند. اصلاحطلبي بحثهاي سياسيشعاري نيست. اصلاحطلبي يعني دنبال کردن حل معضلات کشور، مشکلات مردم و توسعه بهمعناي همهجانبه.» آنچه مسلم است بهقرائت بسياري از صاحبنظران اصلاحطلبان با چند معضل مشخص روبهرو هستند که کنشگري سياسي را براي آنها مشکل کرده و موجب ريزش سرمايه اجتماعي آنها شده است. مساله نخست بحث نداشتن استراتژي و مانيفست جرياني است که بهگواه بسياري رويکرد مشخص اصلاحطلبان را در بسياري از موضوعات با ابهام مواجه کرده است. اينکه مثلا مطرح شود استراتژي اصلاحطلبان آزاديخواهي و دموکراسي است يا... و در همين راستا، حرکت کنند اما آنها صرفا شعارهايي ميدهند که عمليبرآن نيست. لذاست که اکنون تعريف درست مشخصي از اصلاحطلبي و اصلاحطلب ندارند و صرفا يکسري مفاهيم و انگارهها را براي تعريف اين واژگان بهعاريت ميگيرند. معضل دوم نبود بازنگري جدي در راهبردها و سازوکارهاست. بسياري از فعالان سياسي اصلاحطلب سالهاست براين نکته تاکيد دارند که بايد نوعي آسيبشناسي و تجديدنظر در راهبردها و سازوکارها و نقد درون جرياني در اصلاحطلبان صورت گيرد اما با وجود تاکيدات فراوان هيچگونه آسيبشناسي رفتاري و ساختاري را در اين جريان شاهد نبوديم. چنانکه امروز با گذر از مقاطع مختلف اکثريت به اين نتيجه رسيدهاند که عملکرد شورايعالي سياستگذاري اصلاحطلبان با روند فعلي بهپايان رسيده و بايد تجديدينظر اساسي در اين سازوکار صورت گيرد. غلامحسين کرباسچي ميگويد: «شورايعالي اصلاحطلبان و همه نيروهاي سياسي بايد ماهيت، هدف و برنامه خود را تعريف کنند. صرف اين که يک نفر برود و يک نفر بيايد چندان تاثيرگذار نيست. با شخصيتهاي محترم سياسي هم رودربايستي نداشته باشيم. آقاي عارف اگر ميتواند در شورايعالي اصلاحات، فراکسيون اميد يا هر جايي نقش برجسته ايفا کند بايد از او حمايت کنيم اما اگر در عمل ديديم که شخصيت اجرايي با توانايي برقرار کردن يک سازوکار فعال را ندارد بايد تعارف را کنار بگذاريم. حتي ديگر کساني که شايد براي ما کاريزما بوده و شخصيت موردعلاقه ما باشند. حالا آقاي رئيسدولتاصلاحات يا هر کدام از رفقا.» قدر مسلم اصلاحطلبان براي آنکه باز هم بتوانند در سپهر سياست ايران فعاليت کنند و جامعه مدني را نيز همراه خود داشته باشند بايد تغييرات جدي و قطعي در رويکردها، راهبردها و سازوکارها داشته باشند و استراتژي مشخصي را جهت ارائه بهمردم برگزينند تا در انتخابات 1400 همچنان حرفي براي گفتن داشته باشند.(آرمان ملی)
کد مطلب: 420348