کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

یادداشت سیاسی |

و این بار وحدت ‎مان درد است ...

سید علی عباس محدث

17 شهريور 1398 ساعت 0:25

مردم ما زخم خورده این مجهول اجتماعی هستند. چرا سیاسیون ما برای به کمال رساندن مردم خود، با هم جمع نمی‌شوند؟ چرا آقایان «حاج آقای بزرگواری» و «دکتر لاهوتی» و یا «حاج آقای موحد» با «استاد منطقیان» به یک زبان وحدت آفرین که آن هم مردم باشد، سخن نمی‌گویند؟ چرا آقایان «دکتر هدایتخواه» و «سیدباقر موسوی» به یک زبان مشترک که آنهم مردم باشد، هم کلام نمی‌شوند؟ چرا آقایان «دکتر تاجگردون» و «سید قدرت حسینی» به یک نگاه مشترک که آن هم مردم باشد، افق را نمی‌نگرند؟ مگر دغدغه «حاج آقای موحد» و «حاج آقای بزرگواری» چیست که مرز مشترکی پیدا نمی‌کنند؟ مگر دلمشغولی آقای «حاج زارعی» و «دکتر هدایتخواه» یا «دکتر روشنفکری» برای مردم چیست که علیرغم تفکر همسو، احساس مشترکی ندارند؟


یادداشتی از سید علی عباس محدث؛  گاهی نقد می‌کنم و سعی بر آن دارم که نقدهایم همراه با بیان دردهایی باشد که تفاوتهای خودخواسته‌ای که ایجاد کرده‌ایم را برداریم و هدفی فراتر از آنچه الان می‌بینیم را برای خود تصور کنیم. هرگاه مردم را در تیررس آسیب‌های اجتماعی می‌بینم یا بولدوزرهای سیاسیون را آماده‌ی به فنا بردن خدمات اداری دیده‌ام و همچنین اگر قلم‌ها و زبانهای فرهنگی را در سکوت غیرمسؤلانه و یا فریادهای منحرفانه مشاهده کنم، بر حسب وظیفه‌ی اجتماعی‌ام، نقد می‌کنم. همانطور که خیلی از بزرگان اندیشه و فرهیخته‌ی این استان، با دلسوزی و تعهد به مردم خود، بر کسانی که قدرت اصلاح ساختار را در دست دارند ولی منشأ اثر نیستند، تلنگری می‌زنند تا بیش از این خود را در خواب غیرمسؤلانه، گرفتار نکنیم.
همه مطالبی را که در رسانه‌ها می‌خوانم، «نقد باشد یا تمجید، تحلیل باشد یا تفسیر، تقبیح باشد یا تکریم، کمی باشد یا کیفی»، دارای بار معنایی تخصصی می دانم که اگر به دقت توجه کنیم، راه چاره‌ی عبور از بحرانهای مختلف و گذر از چالش‌های متعدد را به رویمان می‌گشایند. براستی که چرا مستمراً دست به یقه‌ایم؟ چرا چند جای کارهایمان می‌لنگد؟ چرا گفتگو نمی‌کنیم؟ چرا دیگه بر سر یک سفره در کنار هم نمی‌نشینیم؟ چرا حرفهایمان برای همدیگر خریداری ندارند؟ و چرا دیوار اختلافاتمان هر روز بلندتر می‌شود؟
آگوست کنت، جامعه شناس فرانسوی، ملاک شکل گیری وفاق و همبستگی اجتماعی را بر توافق اذهان آدمیان می‌داند و معتقد است که جامعه به وجود نمی‌آید، مگر آنکه اعضای آن اعتقادات واحدی داشته باشند. آیا ما هدفی غیر از توسعه و پیشرفت جامعه خود داریم؟ آیا در تفکرات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی متفاوتمان، مبنایی غیر از تعالی ملت و مملکت و جامعه‌ی خود داریم؟ پس ذهنیت همه افراد جامعه باید بر مبنای توسعه و رشد ساختارهای اجتماعی باشد. این مردم در تمامی برنامه‌های زندگی اجتماعی، همبستگی خود را نشان داده‌اند. در تحریم‌ها و تهدیدها که وفاق اجتماعی دارند. در کمبودها و اقتصاد مقاومتی که همچنان مقاومت می‌کنند. در مبارزه با آسیبها و انحرافات که همبستگی فوق العاده ای دارند. نکته‌های ویژه‌ی فرهنگ بومی خود را برای همبستگی و انسجام اجتماعی به نهایت پر رنگ می‌کنند. در تمامی صحنه‌های انتخاباتی و متینگ ها سیاسی که در دنیا کم نظیرند. پس درد از کجا است؟
امیل دورکیم، دیگر جامعه شناس فرانسوی نیز معتقد است که همبستگی اجتماعی و وفاق ملی براساس ارزش‌ها و قواعد اخلاقی و پذیرش این ارزش‌ها از جانب اکثریت افراد جامعه صورت می‌گیرد و نقش کم رنگ مذهب در جامعه و فردگرایی در جوامع جدید، آفت بزرگ وفاق اجتماعی است.
مردم استان که به حمدالله ارزش‌های دینی و اخلاقی را به نهایت پذیرفته‌اند. هیچ روزنه‌ای برای نفوذ غیر ارزشی‌ها و الگوهای ضداخلاقی وجود ندارد، مگر ناراستی‌های سیاسی شو ضعف‌های مدیریتی که برای درمانش، قانوناً مردم توانایی اصلاحات را ندارند.
تالکوت پارسنز جامعه شناس آمریکایی، عامل تقویتِ همبستگی اجتماعی را در تعادل و هماهنگی میان ایده‌ها، باورها و ارزش‌های مشترک با محیط می‌داند. مردم این استان هیچ نقطه‌ی تاریکی با حکومت و حاکمیت ندارند. همیشه خود را بخشی از مردم ایران می‌دانند و در راه وطن، بیش از هر استان دیگری «به نسبت جمعیت» ایثارگر داشته‌اند. بنابراین، این ایده‌ی پارسنتز نیز برای مردم استان ما امری بعید نیست.
 ابن خلدون دانشمند اسلامی، همبستگی اجتماعی را مبتنی بر عصبیت قومی می‌داند و معتقد است که جوهره حیات جمعی را پدیده تعلق اجتماعی و روح یاریگری به یکدیگر تشکیل می‌دهد. که این روح یاریگری و عصبیت، همان ایجاد همبستگی اجتماعی است. اتفاقاً نماد این عصبیت و نتیجه‌اش، عامل یاریگری که منجر به همبستگی اجتماعی می‌شود، در استان ما عینیت دارد. قومیت‌ها در روابط اجتماعی متعدد، کاملاً به هم وابسته‌اند. تضادهای فرهنگی و اختلافات اجتماعی، در پوشش همین عصبیت قومی، کم رنگ و بی رنگ می‌شوند. تعالی سیاسی نیز با انسجام اجتماعی یک یا چند قبیله اتفاق می افتد. با این حال، به لحاظ تشابه ساختاری مردم این استان با جامعه اجتماعی ابن خلدون، ایده‌های فکری این اندیشمند اسلامی معنای واقعی خود را در استان ما دارد.
 مونتسکیو، دانشمند فرانسوی، خواستگاه واقعی جامعه را برآیند تلاقی رسوم، عادات، افکار و آرمان‌ها دانسته  است. وی در تحلیل‌های اجتماعی خود، روح کلی ملت‌ها را اساس وحدت هر اجتماعی می‌داند. «روح کلی ملت، همانند چتری است که کل جامعه را زیر پوشش خود قرار داده و اجزای متفرق آن را به هم پیوند زده است. و یا ژان ژاک روسو، معتقد است: «همة اعضای جامعه به گونه‌ای با یکدیگر متعهد شده‌اند که همه استعدادها و توانایی‌های شخصی و فردی خود را برای حمایت همه جانبه از دیگران بکار بندند. بنابراین، این تعهد دو سویه و قرارداد اجتماعی، عامل ایجاد و ضامن بقای همبستگی اجتماعی می‌باشد.»
با این تفاسیر جامعه شناختی، نقطه نامعلوم کجاست؟ آنچه همه این اندیشمندان، پایه گذار سبکی اجتماعی شدند، قرن‌ها است مردم اروپا و آمریکا از آن منتفع می‌شوند. و آن نقطه سیاه در جامعه ما که گاهی بر زبان می‌چرخد و زود رنگ می‌بازد و کینه و حسد و نفاق می‌آفریند و به قول منتسکیو، «چتری» برای اتحاد نمی‌شود، «وحدت» است.
مردم ما زخم خورده این مجهول اجتماعی هستند. چرا سیاسیون ما برای به کمال رساندن مردم خود، با هم جمع نمی‌شوند؟ چرا آقایان «حاج آقای بزرگواری» و «دکتر لاهوتی» و یا «حاج آقای موحد» با «استاد منطقیان» به یک زبان وحدت آفرین که آن هم مردم باشد، سخن نمی‌گویند؟ چرا آقایان «دکتر هدایتخواه» و «سیدباقر موسوی» به یک زبان مشترک که آنهم مردم باشد، هم کلام نمی‌شوند؟ چرا آقایان «دکتر تاجگردون» و «سید قدرت حسینی» به یک نگاه مشترک که آن هم مردم باشد، افق را نمی‌نگرند؟ مگر دغدغه «حاج آقای موحد» و «حاج آقای بزرگواری» چیست که مرز مشترکی پیدا نمی‌کنند؟ مگر دلمشغولی آقای «حاج زارعی» و «دکتر هدایتخواه» یا «دکتر روشنفکری» برای مردم چیست که علیرغم تفکر همسو، احساس مشترکی ندارند؟ شاید خواننده‌ای بگوید که مثلاً این افراد برای مردم در تلاش هستند اما با نگاه سیاسی متفاوت که آن هم در دنیا طبیعی است. بله، درست است. اما اگر همه در محوریت انقلاب سخن می گویند، پس چرا ابن همه تهمت و توهین بی پاسخ وجود دارد؟ آیا زمان آن نرسیده است که اصلاح طلبی و اصولگرایی را فدای مردم کنیم؟ آیا موعد آن نشده است که همه مردم استان کهگیلویه و بویراحمد را برای انسجام اجتماعی، دور یک سفره، آنهم به رنگ «وحدت» جمع کنیم؟ مگر دکلمه‌ها و هنرمندیهای کم نظیر «مرحوم حسین پناهی»، مایه فخر و مباهات عامه مردم نیست؟ مگر قهرمانیها و رشادت چهره‌های ورزشی، فراتر از جناح بندیهای سیاسی، فکر، اجتماعی و منطقه‌ای، عام وحدت و همبستگی اجتماعی نیست؟ آیا افتخارآفرینی‌های منحصر به فرد پزشکان و دانشمندان هم استانی، نمی‌تواند برای مردم استان انسجام و وفاق اجتماعی را به همراه داشته باشد؟ چگونه است که می‌توانیم مخبر کمیسیون فرهنگی، نایب رئیس کمیسیون حقوقی و اصل 90 مجلس، رئیس کمیسیون برنامه و بودچه، نایب رئیس کمیسیون انرژی و ... باشیم ولی نتوانیم عامل ایجاد «وحدت» در استان باشیم؟ چگونه است که مسند قضاوت در مهمترین حوزه‌های قضایی و نظارتی، مدیر عامل مهمترین حوزه‌های اقتصادی، سرپرست مهمترین وزارتخانه، رئیس مهمترین سازمان مالی، شهردار پایتخت ایران و یکی از بزرگترین کلان شهرهای دنیا، استاندار چندین استان و .... را داشته باشیم ولی هیچ برنامه‌ای برای ابتدایی‌ترین عامل تعالی بخش استان یعنی «وحدت»، ننویسیم؟ والبته نخبگان، دانشگاهیان، علما و روحانیون، اعضاء هیأت علمی و اساتید دانشگاهها و دانشجویان مطالبه گر، انجمن‌ها و تشکلهای صنفی و قانونی، اصحاب رسانه و اهل قلم و کلیه کسانی که از متن این مردم برخواسته اند، وظیفه دارند که برای درد کهنه این مردم که همان افتراق و مرزبندیهای گوناگون است، چاره‌ای بیاندیشند و در کنار سیاستمداران دانایی که بتوانند خود را از قید و بند سیاست زدگی برهانند، چتر انسجام اجتماعی را برپا کنند. این حق مردمی است که هزاران جوان خود را بدون از گروه بندیهای سیاسی، جدای از معضل منطقه گرایی و قوم محوری و بدون در نظر گرفتن فقیر و غنی تقدیم نمودند تا امروز تک ستاره‌های عزتمند و افتخار آفرینی همچون سردار عظیمی فر، سردار شهابی فر، سردار واهبی زاده، سردار حبیبی، سردار الوند نسب، شهید ایزدپناه، شهید اورنگ، شهید نیک محمدی، امیر خلبان ابراهیم امیدبخش، شهیدان پرهون، شهید بلادیان را نقطه مشترک و اتصال ارزش‌های دینی و اخلاقیات انسانی خود بدانیم و در زیر چتر ولایت فقیه، بر این امنیت و اقتدار ملی ببالیم.
اکنون که فرصت کوتاهی داریم تا گرمای دمکراسی (انتخابات) را بر تن خود احساس کنیم، «وحدت» و همگرایی اجتماعی می‌تواند، رمز حضور مردم ما باشد تا در تورنمنت سیاسی پیش رو، هر آنکس می‌خواهد عامل به وحدت باشد و برنامه‌ای توسعه محور بر پایه مشارکت جمعی و همبستگی عمومی ارائه نماید را به وکالت خود انتخاب کنیم. این راه دشواری نیست بلکه امری حتمی است که اگر از آن غافل باشیم، درد افتراق و انشقاق جمعی را برای چهار سال دیگر، می‌بایست تا مغز استخوانمان تحمل کنیم. من یقین دارم و امیدوارم که مردم صادق و آگاه استان بتوانند سیاستمداران، فرهنگیان، خردمندان اجتماعی و علمای خود را ملزم به پرهیز از دوگانگی و چندگانگی نموده و صلاحیت فرماندهی در حوزه «وحدت» را به بزرگان با دانش و فرهیختگان دلسوز استان بدهند..
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِک الْمُلْک تُؤْتِی الْمُلْک مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْک مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ. بِیدِک الْخَیرُ. إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌبگو (ای پیغمبر): بار خدایا، ای پادشاه ملک هستی، تو هر که را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی ملک و سلطنت بازگیری، و هر که را خواهی عزت دهی و هر که را خواهی خوار گردانی، هر خیر و نیکویی به دست توست و تنها تو بر هر چیز توانایی.


کد مطلب: 412541

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/report/412541/این-بار-وحدت-مان-درد

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1