همزمان با برگزاری نخستین دادگاه محمدعلی نجفی در گفتوگو با حسن محدثی بررسی شد
زنکُشی فراسوی «نیک» و «بد»
22 تير 1398 ساعت 10:42
زنکشی دخیل هستند که فردی را به انجام این کار برمیانگیزانند. چه بسا فردی که دست به کشتن زنی میزند محاسباتی درباره آنکه پس از انجام این کار چه بلایی به سرش خواهد آمد ندارد. اینها باید بررسی شود. در تحقیقاتی که درباره شوهرکشی داشتهام، دریافتم که کسانی که دست به این کار زدهاند اساساً بهلحاظ محاسبه عقلانی دچار مشکل شدهاند و نمیتوانستهاند درک درستی از فردای عمل خود داشته باشند، چراکه در وضعیت بغرنج و احساسی قرار گرفته بودند. در نتیجه، اول باید به شناسایی علل زنکشی پرداخت و بعد بر تاثیرگذاری قوانین و احکامی که برای زنکشی صادر شده، متمرکز شد.
«قتل میترا استاد» به دست محمدعلی نجفی، شهرداری سابق تهران در منزل مسکونیاش البته نه آخرین «زنکُشی» در ایران که آخرین قتل یک زن به دست یک مرد بود که بازتاب خبرش در رسانههای ایران و جهان به جهت پیوندی که نجفی با دنیای سیاست داشت، ابعاد گستردهای به خود گرفت. عنوان «جاسوسی» با برچسب «پرستو» بودن میترا استاد یا ارتباط او با مردی دیگر یا احتمال وجود این رابطه از دلایل وقوع این قتل بود که گاه در رسانههای مختلف و گاه از زبان شهردار پیشین تهران شنیده شد. گرچه با گذشت یکماهونیم از وقوع این قتل هنوز صحت این ادعاها از سوی منابع قضایی به اثبات نرسیده اما آنچه که حداقل از روایتهای سطحی این قتل مرموز به ذهن متبادر میشود، ماندن آقای شهردار میان شک و یقین نسبت به این اتهامات بوده که قتل میترا استاد را رقم زده است. دلایلی که به گفته حسن محدثی گیلوایی، استادیار گروه جامعهشناسی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی اغلب زنکُشیها را در سراسر جهان رقم میزند.
گرچه هر از چند گاهی پلیس آگاهی، پزشکی قانونی و سایر ارگانهای ذیصلاح آماری از قتلهای خانوادگی در ایران ارائه میدهند اما آماری دقیق و بهروز از این قتلها در دست نیست. قتلهایی که زنکشی، شوهرکشی، فرزندکشی، جدینکشی و ... را در بر میگیرد. با این حال برخی از کارشناسان مانند محمد حیدرپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه معتقدند که قتلهای خانوادگی در ایران در ردیف اول 10 جرم مهم در کشور قرار دارد. محمدرضا رهبرپور، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در مرداد 96 آماری از قتلهای خانوادگی ارائه کرده است. او گفته: «بر اساس مطالعاتی که در سالهای 85 و 86 انجام شده بود، قتلهای خانوادگی حدود 40 درصد از قتلهای عمد پایتخت را تشکیل میداد که این میزان از قتلهای خانوادگی در میان قتلهای عمد، محل تامل و اندیشه جدی است.»
اما حالا که تیرماه سال 98 را به نیمه رساندهایم، یعنی حالا که حدود 13 سال از انجام این مطالعات درباره قتلهای خانوادگی میگذرد، همچنان میتوانیم خبرهایی از قتلهای خانوادگی را بر صدر صفحات حوادث روزنامههای کشور ببینیم. حوادثی که زنکشی بخشی قابل تاملی از آن به خود اختصاص میدهد. اما چرا در جامعه ما همچنان زنان قربانیان خشونت خانوادگی میشوند؟ عوامل برانگیزاننده مردان برای قتل زنان چیست؟ چه فاکتوری در جامعه باعث کاهش چشمگیر این قتلها است؟ حسن محدثی گیلوایی، استادیار گروه جامعهشناسی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی در گفتوگو با «ابتکار» به این سوالات پاسخ داده است.
اخیراً در فرانسه موجی از اعتراضات به زنکشی در پی انتشار آماری مبنی بر کشته شدن هر 3 روز یک زن به راه افتاده است. این موضوع را بهانهای قرار دادهایم تا به پدیده زنکشی در ایران، دلایل و اَشکال آن بپردازیم. اولین سوال در این باره شاید بهتر است مهمترین سوال باشد. زنکشی در ایران به چه دلایلی اتفاق میافتد؟ آیا نسبتی با فرهنگ و یا مذهب در ایران دارد؟
بهعنوان کسی که جامعهشناسی خانواده، سومین حوزه مطالعاتیاش محسوب میشود، باید عرض کنم که خشونتهایی مانند شوهرکشی و زنکشی(femicide) زمانی رخ میدهد که تعارضهای درون خانواده به اوج خود میرسد. بنابراین، باید از تعارضها سخن بگوییم. در ایران اگر زن و مرد راههای عقلانیتری را دنبال کنند، این تعارضها میتواند منجر به طلاق شود؛ در غیر این صورت قتل پایان تعارضها خواهد بود. به خصوص زنکشی و شوهرکشی دو پدیدهای است که به صورت جدی در ایران وجود دارد و اغلب زنکشیها در بافتهای سنتی ناشی از سوءظن مردان نسبت به زنان است که اتفاق میافتد؛ سوءظنی که در اغلب مواقع ثابت نمیشود. با این حال، در بافتهای سنتی مانند مناطقی از خوزستان زن بهراحتی کشته میشود و بعضاً حتی خانواده او نیز برای ارتکاب این جرم با شوهر همکاری میکند. اما شوهرکشی در اغلب موارد به این خاطر رخ میدهد که زن وارد رابطه با مرد دیگری میشود و چون زنان نمیتوانند طلاق بگیرند، اقدام به حذف فیزیکی شوهر میکنند. پس رابطه با دیگری یا احتمال رابطه با دیگری، میتواند هم منجر به شوهرکشی و هم زنکشی شود.
ما بالغ بر 55 مورد زندگی زنان شوهرکش را از طریق مصاحبه با خودشان مطالعه کردیم و متوجه شدیم که اکثر آنها وارد رابطه عاشقانه با مرد دیگری شدهاند و به دلیل سردی رابطه زناشویی با شوهرشان، به قدری رابطه عاطفی قوی با مرد دیگری برقرار کرده و به او تعلق خاطر یافتهاند که خواهان حذف رابطه قبلی شدهاند و به دلیل اینکه امکان طلاق برای آنها وجود نداشته با همدستی معشوق جدید دست به حذف فیزیکی شوهر اول زدهاند. متاسفانه این نوع از قتلها سال به سال در حال افزایشاند و بیشتر در بافتهای مدرن رخ میدهند. بهعبارت دیگر، هر قدر زمینه اجتماعی مدرنتر میشود، امکان روابط فرازناشویی برای زنان آزادتر و تعلّقات عاطفی نیز شدیدتر میشود و بخشی از آن به قتلهای خانوادگی مانند شوهرکشی منجر میشود.
اما بخشی از زنکشی در ایران به رابطه جنسی که زن با مردان دیگر به غیر از محارم خود دارد یا این احتمال که چنین رابطهای وجود دارد و این بدگمانی در ذهن مردان خانواده شکلگرفته است، رخ میدهد. این بدگمانی بیشتر در بخشی از استانهایی که سنتها و قومیت نقش پررنگی دارند، اتفاق میافتد. گزارشهایی از زنکشی در ایران وجود دارد که نشان میدهد در این رخداد، گاهی حتی خانواده زن نیز مرد را یاری میکنند تا زن سر به نیست شود چرا که پای آبرو و حیثیت خانواده در میان است.
در این موارد سنت و فرهنگ قومی و قبیلهای نقش اساسیتری ایفا میکند و از فقه به گونهای برداشت سوء میشود. از آنجایی که در فقه مجازات برای زن متاهلی که با مرد دیگری وارد رابطه جنسی شده وجود دارد، برخی از مردان از این حکم سوءاستفاده کرده و مجازات را خودشان، بدون مراجعه به دادگاه و بدون بررسی شواهد و مدارک اعمال میکنند. این درحالی است که فقه هرگز این اجازه را به مرد نمیدهد که با دست خود زن را محکوم و مجازات کند؛ چرا که باید شواهد و مدارک متقن برای اثبات مجرم بودن زن وجود داشته باشد. در واقع، در اینگونه موارد ما با پدیده «مجازات خودسرانه» مواجه هستیم.
البته به عرف، اخلاق اجتماعی و قانون ما این انتقاد جدی وارد است که بستر چنین سوءاستفادهای را فراهم میسازند. برای توضیح این امر لازم است سه نکته مهم دیگر را نیز توضیح بدهم. نخستین نکته این است که عشق، ورای اخلاق و عرف و قانون است. نیچه فیلسوف آلمانی جایی از تعبیر «فراسوی نیک و بد» بهره برده است. از نظر من عشق فراسوی نیک و بد است. اگر بخواهم دقیقتر سخن بگویم، عشق پیشااخلاقی است. عشق ماقبل اخلاق و عرف و قانون است. بگذارید مثالی بزنم. یکی از زنان شوهرکش رابطه عاشقانه خود را با مرد نامحرم چنین توضیح داده است:
«زمانی که آن مرد آمد توی زندگیام، دیگر حاضر نبودم شوهرم سمتام بیاید. البته مدّت آشنایی من با آن مرد کم بود. فقط یک سال و سه ماه با هم دوست بودیم. بعد از آن اصلاً حاضر نبودم با شوهرم رابطه داشته باشم. عذاب میکشیدم. هر بار بهانه میآوردم. چند بار به زور آمد که زیاد هم طول نکشید؛ سه، چهار دقیقه. اصلاً دیگر رابطه جنسی چندانی نداشتیم. من هم از خدایم بود برود. بدم میآمد که به من دست بزند. اصلاً احساس خیانت نمیکردم. همهاش تقصیر خودش بود. اتفاقاً برعکس هر وقت میآمد سمتام، احساس میکردم دارم به آن مرد خیانت میکنم.»
اغلب زنان شوهرکُش که ما با آنها مصاحبه کردهایم و داستان زندگی آنان را گرفتهایم، مشابه همین احساس و حالت را بیان کردهاند. ببینید عرف و اخلاق و قانون میگویند، شوهر برای زن مَحرَم است چون صیغه محرمیّت و عقد و قرارداد قبلاً انجام گرفته است. این یک نوع منطق در مورد رابطه است؛ منطق عرف و اخلاق و قانون. امّا برخی تصورها از منطق عاشقی وجود دارد کاملاً متفاوت است. به تعبیر این زنان، منطق عاشقی میگوید آنان که عاشق هماند، مَحرَم یکدیگر هستند. بهعبارت دیگر، برای این زنان، از دلِ تجربه عاشقی محرمیّت خود به خود میجوشد. اینجا است که معضلی اساسی وجود دارد.
نکته دوم این است که قصّه عاشقی به قول مولوی «قصّه رنجور و رنجوری» است. عاشق موجود دردمندی است. این موجود نیازمند تیمار و درمان و درمانگری مشفق است. عاشق آدمی عادی نیست که عادی رفتار کند. او دردمندانه میزید و نیاز به کمک و شفقت دیگران دارد. اما شاهدیم که در برخی مواقع این افراد محکوم و مورد مجازات واقع میشوند.
نکته سوّم این است که بسیاری از زنان و شوهران نسبت به همسرشان حسّی از مالکیت دارند و این عامل مهمی برای زایش خشونت است. وقتی کسی به اموال شما تعرض کند، به حقوق شما تجاوز کرده است و شما میتوانی از حق مالکیت خود استفاده کنی و واکنش مناسب نشان بدهی. اما آیا ما مالک همسرمان هستیم یا صرفاً با او رابطهای اجتماعی داریم؟ زن و شوهری بهلحاظ حقوقی و نیز در جوامع غیرپدرسالارانه، یک رابطه اجتماعی اختیاری است. اما در فرهنگها و اجتماعات قبیلهای و بهطور عامتر در فرهنگهای پدرسالارانه، زن و شوهری به یک رابطه مالک و مملوک بدل میشود. در نتیجه، وقتی شما مالک همسر هستی، میتوانی هر نوع تصمیمی را درباره او بگیری و تعیین کنی که با او چهگونه رفتار کنی. این چنین رابطهای بسیار خطرناک و ضدّ انسانی است و بسترِ مساعدی را برای اعمال انواع خشونتها و محدودیتها علیه «همسرِ مملوک» فراهم میآورد.
حالا با توجه به سه نکته فوق، از نظر من عرف و اخلاق اجتماعی و قانون ما عملاً در تعارض با این تعریف از عشق و عاشقی است. از یک سو آدمی استعداد عاشقی دارد و در برخی شرایط مثلاً در شرایط خلا عاطفی بیشتر مستعد عاشقی است، از سوی دیگر عاشقی در بسیاری موارد از نظر عرف و اخلاق و قانون ما امری محکوم است و گاهی حتّی جرم است و مجازاتهای سنگین دارد.
در هر صورت، زنکشی میتواند به علل متعددی اتفاق افتد، همانطور که شوهرکشی تک علتی نیست و تنها بخشی از علل، عمدهترین آنها هستند، زنکشی نیز علل متعددی دارد. اما مطالعات محدودی که در این باره انجام شده نشان میدهند که رابطه نامشروع زن یا سوءظن مرد به رابطه نامشروع زن در ایران مهمترین علت است. خسرو خسروی در تحقیقی که درباره جنایتهای سال 1341 در ایران انجام داده، آورده است که «در میان مردان مجرم مساله ناموسی با (حدود 12درصد) [...] از بهانههای مهم جنایت در ایران بوده است». تحقیقات پس از انقلاب نیز همچنان در مورد قتلهای خانوادگیای که مردان مرتکب میشوند، همین را بیان میکنند. این قبیل زنکشیها در ایران معروف به «قتلهای ناموسی» هستند.
اگر این دو عامل یعنی سنت و فرهنگ قومی و قبیلهای موثر در ایران را حذف کنیم آیا عوامل دیگری در قتلهای خانوادگی چون زنکشی دخیل هستند؟
محدثی: قطعا زنکشی نیز متنوع است اما نوع خاصی از زنکشی که «قتل ناموسی» نام دارد، دسته اصلی و بزرگتر است. به این معنا که ممکن است درصد عظیمی از زنکشیها از همین نوع باشد.
نسبت زنکشیها با جغرافیا در ایران چیست؟ این که در استانهای مرزی این اتفاق بیشتر رخ میدهد به چه دلایلی است؟
در واقع تعصبات قومی و قبیلهای است که سبب میشود زنکشی در مناطق خاصی از ایران اتفاق افتد. مناطقی از جغرافیای ایران که هنوز در آنها فرهنگها و اجتماعات، قومی و قبیلهای هستند و حتی در برخی از آنها قوه قضاییه به رسمیت شناخته نمیشود و افراد شخصاً احکام را اجرایی میکنند، این مسئله را بهطور پررنگی نمایان میسازند. در استانهایی که بافتها، بافتهای قبیلهای هستند و هنوز مدنیت در این بافتها وارد نشده و هنوز قانون حکمفرما نیست و تابوها حکمفرمایی میکنند، جامعه ماقبل مدنی وجود دارد و هنوز قواعد قبیلهای و هنجارهای قبلیهای مسلط است و قبیلهگرایی و فرهنگ قبیلهای حرف نخست را میزند، زنکشی به مراتب بیشتر مشاهده میشود.
زنکشی در کشورها و جوامعی مانند افغانستان بیشتر مشاهده میشود، چرا که فرهنگ قبیلهای همچنان مسلط است. خوشبختانه در ایران از این پدیده تا حدّی دور شدهایم، گرچه هنوز در برخی استانها از جمله بخشی از کردستان، بخشی از سیستان و بلوچستان، بخشی از خوزستان، بخشی از آذربایجان غربی و نیز بخشهایی از گرگان مانند ترکمن صحرا و لرستان و خراسان فرهنگ قبیلهای و قبیلهگرایی وجود دارد. گزارشی درباره افغانستان خواندهام که «کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان» منتشر کرده بود. این گزارش میگفت که حتّی زنان و دخترانی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند، در برخی موارد به خاطر حفظ آبرو و شرف کشته میشوند! این گزارش میگوید که در افغانستان «گاه «مورد تجاوز قرار گرفتن» نیز منجر به قتل ناموسی میشود.» نمیدانم در مناطقِ واجدِ فرهنگِ قبیلهای ایران نیز اینگونه «قتلهای ناموسی» وجود دارد یا خیر؟
اشاره کردید به سنتهای قبیلهای که در برخی از جوامع پررنگ است. اما کشوری مانند فرانسه که تصور ما از آن یک جامعه مدنیتر و مدرنتر است چرا آمار زنکشی بالا است؟
آمار زنکشی در فرانسه خیلی بالاست و برخی آمارها از کشته شدن سالانه 140 زن خبر میدهند (البته باید صحت این آمارها بررسی شود). گزارشها اتفاق نظر دارند که اغلب این قربانیان در خانه کشته شدهاند. برخی از گزارشها از فرهنگ پدرسالارانه در نظام تعلیم و تربیت فرانسوی سخن گفتهاند که به زنان در مورد مردان حس مالکیت میدهد. اما زنکشی اختصاص به فرانسه ندارد بلکه در دیگر کشورهای اروپایی هم وجود دارد. در یکی از گزارشهای غربی خواندم که وضع فرانسه از وضع کشورهایی نظیر آلمان، سوئیس و چند کشور اروپای شرقی بهتر است و از کشورهایی نظیر انگلستان و هلند و ایتالیا و اسپانیا وضع بدتری دارد. زنکشی در اروپا خیلی جدی است و توسط محققان و دولتها نیز جدی گرفته شده است. مثلاً اسپانیا مبارزه موفقی با آن کرده است. کتابی دیدم تحت عنوان «زنکشی در سراسر اروپا: نظریه، تحقیق، و پیشگیری» (Wei- and et. al. (eds.), 2018). مجموعهای از مقالات است که نشان میدهد موضوع بهنحو جدی مورد مطالعه قرار گرفته است. حتّا برخی از چهار P برای مبارزه با زنکشی سخن گفتهاند: 1) پیشگیری (prevention) از طریق مثلاً آموزشهای مناسب و آگاهیبخشی به زنان و مردان و استفاده از ابزارهایی مثل نصب تلفنهای خاص در مناطق و مکانهای مختلف و خانههای امن در سطح شهرها؛ 2) محافظت (protection) از طریق واکنش و «پاسخ موثر» به کسانی که خود را قربانی خشونت اعلام کردهاند؛ 3) مجازاتِ (punishment) کارآمد و بازدارنده به مردانِ مرتکبِ خشونت؛ 4) قدرت (power) دادن به زنان برای مبارزه با خشونت خانگی و حذف آن.
اما اگر بخواهیم فقط درباره فرانسه سخن بگوییم، قطعاً در فرانسه نیز بافتهای اجتماعی متنوعی وجود دارد که باید درباره آن و پدیده زنکشی در این بافتها مطالعه صورت گیرد. برخی از صاحبنظران غربی از وجود فرهنگ خشونت خانگی در فرانسه سخن گفتهاند اما سخن گفتن از فرهنگ پدرسالارانه و فرهنگ خشونت خانگی و مفاهیمی از این قبیل، کلّیگویی است و لازم است مطالعه دقیق صورت بگیرد و علل زنکشی بهنحو دقیقتری شناسایی شود.
اگر بخواهم از مطالعاتمان در باب شوهرکشی الهام بگیرم، میتوان گفت که شوهرکشی در کشورهای دیگر نیز مشاهده میشود؛ هرچند نادرتر است. با این حال پدیده شوهرکشی جنس متفاوتی در این کشورها در مقایسه با ایران دارد. به عنوان مثال در استرالیا زنی به خاطر برخورداری از بیمه عمر، شوهر خود را کشته بود. به همین ترتیب، باید به صورت موردی بررسی کرد که زنکشی در فرانسه به چه دلیل رخ میدهد. مثلاً مصرف مواد مخدر و مصرف الکل چه سهمی دارد و آیا اصلاً سبب زنکشی در این کشور میشود یا خیر؟ همچنین باید ببینیم قوانین مربوط به حمل سلاح گرم در فرانسه چهگونه است؟ چهقدر از این افراد سابقه بیماری روانی داشتهاند؟ چهقدر عوامل اجتماعی دخیل بوده است؟ لازم است پروندههای قتلها دقیقاً بررسی شود تا بتوانیم سخن قابل اعتنایی درباره آن بگوییم.
به متفاوت بودن جنس زنکشی در ایران و سایر کشورها اشاره کردید، زنکشی چه اشکالی در ایران دارد؟
اَشکال زنکشی در ایران متنوع است، اما همانطور که گفتم عمدهتریناش همان «قتل ناموسی» است. این را هم اضافه کنم که معمولاً زنکشیها به غیر از مواردی که ناشی از فرهنگ قبیلهای رخ داده، بدون نقشه قبلی و در پی اعمال خشونت رخ داده است. برخلاف زنکشی اما شوهرکشی اغلب با نقشه از پیش تعیین شده و با همدستی افراد دیگری و به دنبال طرحریزی اتفاق میافتد.
آیا فضای مجازی و تکنولوژیهای جدید میتوانند موجبات شوهرکشی یا زنکشی در جوامع امروزی را فراهم کنند؟
موافق این مدّعا نیستم. فضای مجازی فقط پتانسیل ارتباطی ایجاد میکند. مشکل از پیش در جای دیگری وجود دارد و حالا با وجود این ابزارهای ارتباطی روند رخدادها تسریع شده است. در نتیجه فضای مجازی جزوی از علت و عللهای زنکشی و همسرکشی محسوب نمیشود و تنها محملی است که برای برقراری ارتباط از آن استفاده میشود و میتواند به صورت متنوعی از آن استفاده شود. اما قطعا مشکل و پتانسیلی برای بروز این رخداد جای دیگری وجود داشته که از طریق این مجرای ارتباطی محقق شده است.
به واسطه نظام حقوقی و قضایی که در ایران حاکم است برای زنکشی، همسرکشی یا هر نوع قتلی چه عمد و چه سهوی مجازاتی در نظر گرفته شده است. اما چرا این مجازاتها همچنان نتوانسته زنکشی را ریشهکن کند؟
البته مشخص نیست که اجرای احکام و مجازات مجرمانی که دست به زنکشی زدهاند بر میزان آن موثر بوده یا نه و برای این کار باید مطالعاتی انجام شود که در هر دهه آیا میزان زنکشی کاهش یا افزایش داشته یا اگر کاهش یا افزایش داشته به چه دلایلی بوده و آیا برخوردهای قضایی مثمر ثمر بوده یا خیر. ما به این اطلاعات دسترسی نداریم و نمیتوانیم درباره آن به صورت دقیق اظهار نظر کنیم. اما به طور کلی میتوان گفت که برای حل مشکل باید نخست عللی را که سبب ایجاد آن میشود یافت. عوامل خاصی در لحظه وقوع زنکشی دخیل هستند که فردی را به انجام این کار برمیانگیزانند. چه بسا فردی که دست به کشتن زنی میزند محاسباتی درباره آنکه پس از انجام این کار چه بلایی به سرش خواهد آمد ندارد. اینها باید بررسی شود. در تحقیقاتی که درباره شوهرکشی داشتهام، دریافتم که کسانی که دست به این کار زدهاند اساساً بهلحاظ محاسبه عقلانی دچار مشکل شدهاند و نمیتوانستهاند درک درستی از فردای عمل خود داشته باشند، چراکه در وضعیت بغرنج و احساسی قرار گرفته بودند. در نتیجه، اول باید به شناسایی علل زنکشی پرداخت و بعد بر تاثیرگذاری قوانین و احکامی که برای زنکشی صادر شده، متمرکز شد. (ابتکار)
کد مطلب: 410999