نعل وارونه! به قلم حسین مدرسی
23 شهريور 1393 ساعت 14:27
حسین مدرسی
با انتشار مطلب«سیدباقر! خرما خورده منع رطب چون کند؟[کلیک کنید]» در پایگاه اطلاع رسانی کبنانیوز یکی از مخاطبین این سایت به آن مطلب واکنش نشان داد.
به گزارش کبنانیوز متن کامل این پیام بدین شرح است،
روز پنجشنبه سید باقر موسوی، سخنران مراسم درگذشت مرحوم روپوش بود. وی درآن مراسم در فرازی به انتقاد از بودجه ریزی ناهمگون استان پرداخت. این سخنان البته گمان نمیرفت این چنین بر عدهای گران آید که برآشفته شوند و گرد خاکی به پا کنند که جز خودشان کس دیگری را کور نکند و آنقدر هول شوند که طنابی را که برای سیدباقر و «بویراحمد» بافته بودند به گردن خود اندازند و چنان خودزنی کنند که ارباب خرد را به تعجب وا دارد.
در این میان «نویسنده ای» که معمولا فرمانش دست خودش نیست را باز «به فرموده» به وسط میاندازند تا انتقام خود را از بی التفاتی که در دوران خاتمیبه آنها شده بود را بگیرند. البته به لطفِ داشتن رمز «password» یک سایت بی زبان، او را نویسنده میخوانیم که اگر این نبود دست زیاد، مطالبش به درد «comment»های فیس بوکی هم نمیخورد. قبلا صاحب این قلم به او توصیه کرده بود پای ادعا را از گلیم طاقتش درازتر نکند اما گویا اعضای «ستاد» به چنان سترونی افتادهاند که قلم به دست آشفته نویس این سایت خبری داده اند.
در ادامه توضیح خواهم داد چطور طنابی را که برای سید باقر بافته بودند به گردن خود افکندهاند. ابتدا گفتنی است بازی پوسیده و پتیارهای را شروع کرده اند که هرچند با خودزنی ای که کرده اند در آن از پیش باخته اند اما حقیقتاً سنگی را به چاه میاندازند که درآوردنش پر مشقت خواهد بود. آخر دیگر مسأله ای و سوژه ای نبود که باید حتماً احساسات قومیرا تحریک کنند؟!
علت این کارها برای نگارنده روشن است. یک گزاره جامعه شناختی میگوید هر گاه هویت های سیاسی و عقیدتی کم رنگ شود هویتهای قومیوقبیله ای پررنگ میشود و اعضای «ستاد» این را خوب میدانند. از طرفی خود میدانند در کارنامه سیاسی و حزبی اساساً رفوزه اند لذا تدبیر احوال پریشان خود را در آشفته بازارِ قبیله گرایی یافتهاند و این تدبیر البته نه حکیمانه که سخیفانه است.
خب! اگر مخالفت سید باقر با استاندار شدن بهرام تاجگردون قبیله محور بود، مخالفت غلامرضا تاجگردون با استاندار شدن بهرام تاجگردون از چه جنس بود؟!
گفتنی است کاسبان قبیلهگرایی –که از جمله ناسیونالیستهای ارتدوکساند- دو قائمه دارند:
-کم رنگ ساختن سایر چنگ آویزهای وحدت آفرین
-نیاز به دشمن (فرضی یا حقیقی)
اینکه چطور به دامان بیمهر اختلافات قومیافتادهاند معلول طبیعت بشر است. بشر، بی هویت، دوام و قوام نیابد. لذا به هویت سازی گرایش فطری دارد. فطرت اجتماع ما را «هویت دوست» کرده است. قشری گری اکثریت نیز محصول هویتگرایی ناشیانه و تهی از حقیقت است. هویتِ تهی از حقیقت ما را به ورطه قشریت، سلفیت، ناسیونالیته ارتدوکس، قبیله گرایی مفرط و.... میافکند.
مرزها و هویتهای حقیقی، عقلانیترین پاسخ به این نیاز بشر است.
قائمه دیگر، داشتن دشمن است. شکی نیست که ناسیونالیسمِ افراطی نوعی ایدئولوژی است. ایدئولوژی ها و هویت های کاذب برای دوام نیاز به دشمن دارد. در واقع سایه دشمن نگاهبان مرزهای غیرحقیقی هویتهای کاذبند. لذا کاسبانِ اینگونه هویت ها مجبورند دشمن سازی کنند. شاید البته دشمن حقیقی هم داشته باشند اما اگر هم نداشته باشند باید دشمن بسازند. رازِ اینکه میبینیم اکثر رقابتهای اعضای ستاد، «حیثیتی» است، همین است. دفاع از حیثیت، تنها محرک در هویتهای کاذب است و طبیعی است که در این نزاع ویرانگر، اصلیترین مذبوح، «حقیقت» باشد.
«بویراحمد» و سید باقر، دشمن فرضی کاسبانِ هویت های غیرحقیقی در گچساران است. باور کنید بویراحمد و سید باقر دشمن گچساران نیستند. اما عده ای نیاز به دشمن سازی از بویراحمد دارند. باید شکستها (اگر شکست باشد) به گردن یکی انداخته شود. لذا "لولوی بویراحمد" ساخته میشود. این دشمن سازی با تئوری فوق قابل فهم است.
این مقدمه در این نوشته یک مقصود دارد؛ اعضای ستاد باید حقّه دیگری در کمان حیله کنند. این بازی نخ نما شده است و این قول، قدیم شده است و سخن تازه گر هست بگویند تا گوش کنیم.
میگویند «سید باقر» خود اینگونه بود و نباید «منع رطب کند» (که البته اینگونه نبود). حال گیریم که اینگونه بود. سلمنا! این چه طرز پاسخ گفتن است؟! یعنی میخواهید بگویید خود هر چند رطب میخورید اما باید رطب ناخورده شما را منع کند؟ موسوی ادعایی کرده است که شاهد بسیار دارد، خب کمر شواهدش را بشکنید چرا سر میشکنید؟! گویا تنها، «زبان هویتی» آموخته اید و اصلا «زبان حقیقت» نمیدانید. برای خردمندان البته واضح است که این زبانِ حیثیتی، حکایت از ایدیولوژی قومیتی میکند و حدیث مفصل از سطور مختصر سربازان «ستاد» میخوانند.
الباقی قلم فرسایی آن سایت در آن نوشته آشفتگی بی حدی دارد که ضرورتی به درگیر شدن با افکار پریشان و آشفته ایشان نیست.
یک جا خاتمیدوران ش سیاه نامیده میشود و یک جا محبوب میشود.
یک جا خاتمی و هاشمی تنها عملکردشان در گچساران ساختن قبرستان میشود یک جا مقبول میافتند.
پناه بر خدا ! خود (اینجا خود تاجگردون) با «سید قدرت» چایی میخورد و برای هم نوشابه باز میکنند ولی «سید باقر» میشود رفیق شفیق سید قدرت!!
از دید اصولگرایان تاجگردون صلاحیت «سروری» در مجلسی را دارد که سید باقر موسوی صلاحیت حضورِ حداقلی در آن را هم ندارد. و از این نتیجه میگیرند سید باقر، متحد اصولگرایان است!! واحیرتا از این فهم بالای سیاسی! نویسنده طوری نتیجه علمی از این مقدمات برگرفت که اگر «کارل پوپر» از گور بر میخاست، معرفت شناسی دگری بنا میکرد!!!
کد مطلب: 63314