تاریخ انتشار
سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۱۴
کد مطلب : ۴۷۰۷۷۸
یادداشت؛
قدرتِ تغییر یا تغییرِ قدرت
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛امراله سهیلی، فعال سیاسی و اجتماعی کهگیویه و بویراحمد در یادداشتی نوشت: هارونالرشید دو تن از پسرانش ( محمدامین و مامونالرشید) با هم بر سر خلافت درگیر شدند که عاقبت، مامون بر محمدامین، غلبه کرد و او را کُشت و سر برادرش را بر صحنِ خانه چوبی آویزان کرد و امر نمود هر سرباز و مهمانی بر خانه وارد میشد بر آن سر بریده نفرین و لعنت بفرستد و سپس انعام میگرفت و وارد کاخ میشد. پیرمردی غریبه وارد کاخ شد و سر بریده را دید، سؤال کرد، گفتند برادر خلیفه است او را لعنت کن تا انعام و جایزه خود را بگیری.
پیرمرد، پیش سر بریده آمده و گفت: خدا لعنت کند این سر بریده و پدر و مادر و اجدادش را!! و انعام گرفت..
آری، دنیای سیاست است و حُب قدرت، تا آنجا که برای تداوم سلطنت و سیطرهات بر همه، همه را قربانی میکنی؟! حتی گاهی خودت را...
و این قصه سالها بوده است و هست تا ابدیت
... یاد گفتهی ( کارل مارکس) افتادم مطلبی که به اصل مناقشه برانگیزاندیشهاش بدل شد: «انسانها عمدتاً براساس درستیایدهها به آن عمل نمیکنند، بلکه عمل به آنها براساس منافع شخصیشان است.»... پس تا زمانیکه انسان به منافع ش گره بزند هستیاش را، همهی ما فدایی میشویم برای منافع آن بالا نشینها؟!
آیا وقت آن نرسیده است که به خود آییم و اصلاح کنیم کلمه ~تغیر~ را و درست بنویسیم (تغییر) که آن (ی) جا افتاده سالهاست که کار دستمان داده است؟! آیا نمیبینیم که دنیا تغییر کرده است و ما هنوز دنبال (ی) گمشدهی نوشتارمان هستیم! بیآنکه بدانیم خود دلیل آن همه درد و عقب ماندگی بودیم و خود دلیل این همه بیتغییری هستیم!؟
آری، از تغییر و ضرورت آن در جامعهی به وسعت «یک استان» که بر تارک نامِ مظلوم و ثقیل ش واژه «محرومیت» سالهاست که آشناست!! و شاید بهامانت برای آیندگان به ارث بگذاریم این واژهی پر درد را...
... اما «تغییر» چیست؟
(واژه «تغییر»، از «غیر» مشتق شده است که به لحاظ مبدأ اشتقاق یعنی آنچه که ماسوای شیء باشد. معنی «تغییر»، تبدیل و تحویل چیزی به دیگری است چنانکه گویا شیء متحول شده، غیر از حالت اولی است)... این واژه آنچنان مقدس است در ادبیات دینی ما که کلمه «تغییر» با شکل فاعلی آن، شش بار در قرآن کریم به کار رفته است خاصه آن گاه که ایزد یکتا به ما وعده داده است:
«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» [الانفال: ۵۳]
... یا چه زیباتر هدایت کرده همه ما را که:
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» [سوره رعد: ۱۱]
... ای ساکنان دیارِ (محرومیت) که سالهاست ما را فریفتهاند به شعارهایی چون: شجاعت، سخاوت، رشادت، مردانگی، قناعت... آیا وقت آن نرسیده است که شعورمان را در مقابل شعارشان قرار دهیم؟ آیا هنگامهی آن فرا نرسیده است که «تغییر کنیم و تغییر دهیم» همه آنهایی را که دلیل قدرتشان گشتهایم و دلیل محرومیتمان شدهاند؟!
بیاییم و کار را به تقدیر نسپاریم و تدبیری کنیم و آینده را ما با قدرت رقم بزنیم با تغییر صاحبان قدرت و توکل به خدایی که آینده را او رقم میزند! گاهی باید حرکت کرد و تغییر داد، چه زیبا گفته مارگوت بیکل آلمانی:
«تا آن هنگام که فصل آخر در کتاب زندگی انسانی نوشته نشده هر صفحه و هر تجربهای مهیج است و قابل تغییر، کسی که تنها به فصلهای قدیمی و ورق خوردهی کتاب بیاندیشد نقطه اوج فصل آخر زندگی را از دست میدهد»
... بیاییم از حلقهی تکراری (زر، زور و تزویر) که دلیل این همه (فقر، فرق و فساد) در این استانِ زرخیز شدهاند با همدلی و هم آیی عبور کنیم، باشد که خداوند پاداش این پایداریمان را به تعالی یک استان وعده دهد در آیندهایی که ما تعبیر و تغییر دادهایم....
... «که نگارنده غیب، نیست معلوم که در پردهی اسرار چه کرد» حافظ
پیرمرد، پیش سر بریده آمده و گفت: خدا لعنت کند این سر بریده و پدر و مادر و اجدادش را!! و انعام گرفت..
آری، دنیای سیاست است و حُب قدرت، تا آنجا که برای تداوم سلطنت و سیطرهات بر همه، همه را قربانی میکنی؟! حتی گاهی خودت را...
و این قصه سالها بوده است و هست تا ابدیت
... یاد گفتهی ( کارل مارکس) افتادم مطلبی که به اصل مناقشه برانگیزاندیشهاش بدل شد: «انسانها عمدتاً براساس درستیایدهها به آن عمل نمیکنند، بلکه عمل به آنها براساس منافع شخصیشان است.»... پس تا زمانیکه انسان به منافع ش گره بزند هستیاش را، همهی ما فدایی میشویم برای منافع آن بالا نشینها؟!
آیا وقت آن نرسیده است که به خود آییم و اصلاح کنیم کلمه ~تغیر~ را و درست بنویسیم (تغییر) که آن (ی) جا افتاده سالهاست که کار دستمان داده است؟! آیا نمیبینیم که دنیا تغییر کرده است و ما هنوز دنبال (ی) گمشدهی نوشتارمان هستیم! بیآنکه بدانیم خود دلیل آن همه درد و عقب ماندگی بودیم و خود دلیل این همه بیتغییری هستیم!؟
آری، از تغییر و ضرورت آن در جامعهی به وسعت «یک استان» که بر تارک نامِ مظلوم و ثقیل ش واژه «محرومیت» سالهاست که آشناست!! و شاید بهامانت برای آیندگان به ارث بگذاریم این واژهی پر درد را...
... اما «تغییر» چیست؟
(واژه «تغییر»، از «غیر» مشتق شده است که به لحاظ مبدأ اشتقاق یعنی آنچه که ماسوای شیء باشد. معنی «تغییر»، تبدیل و تحویل چیزی به دیگری است چنانکه گویا شیء متحول شده، غیر از حالت اولی است)... این واژه آنچنان مقدس است در ادبیات دینی ما که کلمه «تغییر» با شکل فاعلی آن، شش بار در قرآن کریم به کار رفته است خاصه آن گاه که ایزد یکتا به ما وعده داده است:
«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» [الانفال: ۵۳]
... یا چه زیباتر هدایت کرده همه ما را که:
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» [سوره رعد: ۱۱]
... ای ساکنان دیارِ (محرومیت) که سالهاست ما را فریفتهاند به شعارهایی چون: شجاعت، سخاوت، رشادت، مردانگی، قناعت... آیا وقت آن نرسیده است که شعورمان را در مقابل شعارشان قرار دهیم؟ آیا هنگامهی آن فرا نرسیده است که «تغییر کنیم و تغییر دهیم» همه آنهایی را که دلیل قدرتشان گشتهایم و دلیل محرومیتمان شدهاند؟!
بیاییم و کار را به تقدیر نسپاریم و تدبیری کنیم و آینده را ما با قدرت رقم بزنیم با تغییر صاحبان قدرت و توکل به خدایی که آینده را او رقم میزند! گاهی باید حرکت کرد و تغییر داد، چه زیبا گفته مارگوت بیکل آلمانی:
«تا آن هنگام که فصل آخر در کتاب زندگی انسانی نوشته نشده هر صفحه و هر تجربهای مهیج است و قابل تغییر، کسی که تنها به فصلهای قدیمی و ورق خوردهی کتاب بیاندیشد نقطه اوج فصل آخر زندگی را از دست میدهد»
... بیاییم از حلقهی تکراری (زر، زور و تزویر) که دلیل این همه (فقر، فرق و فساد) در این استانِ زرخیز شدهاند با همدلی و هم آیی عبور کنیم، باشد که خداوند پاداش این پایداریمان را به تعالی یک استان وعده دهد در آیندهایی که ما تعبیر و تغییر دادهایم....
... «که نگارنده غیب، نیست معلوم که در پردهی اسرار چه کرد» حافظ