یادداشت ارسالی؛
قرار ملاقات در روز قدس
ابراهیم قنبری
19 آذر 1400 ساعت 23:55
امروز حسینی با مخاطب قرار دادن رییس دانشگاه علوم پزشکی و اعلان جنگ به او قصد دارد میزان اثرگذاری خود را بر مناسبات قدرت در شکل در هم تنیده آن در استان آشکار کند، اما همانگونه که هژمونی در طول زمان معنا و شیوههای اثرگذاریش عوض شده، حالا دیگر سخن گفتن از یک جریان مسلط همچون گذشته، امکان پذیر نیست، امروز دیگر قدرت از پوسته هژمونیک خود خارج شده و هم اکنون با قدرتی عریان روبرو هستیم که اطاعت و پذیرش آن اگرچه در گذشته با اطاعت و رضایت همراه بوده، این بار از سر ناچاری و استیصالی است بر مبنای سمت و سوی سیاسی و اقتصادی تقلیل گرایانه.
ابراهیم قنبری: این مقاله در چارچوب نظریات واقعگرایان علوم سیاسی در باب قدرت است و بهانه آن اعلان جنگ علنی نماینده گچساران و باشت به رییس دانشگاه علوم پزشکی استان است، ناگفته پیداست به روال مألوف وجیزههای علمی از ذکر القاب و عناوین برای افراد خودداری میگردد، به رسم امانت ذکر میگردد که در این نوشتار از کتاب (ه مثل هژمونی) اثر پری اندرسون استفاده شده است.
معمولاً نمایندگان استان کهگیلویه و بویراحمد پس از ورود به مجلس با اولین واقعیتی که روبرو میشوند حرص و تمایل بیش از حد موکلین خود در کسب سهم بیشتری از کیک قدرت است، دلایل این تمایل را میتوان در محرومیتها و انزوای تاریخی منطقه، بافت خاص عشیرهای، نبود بخش خصوص تأثیر گذار و در نهایت خلاصه شدن همه چیز در بخش دولتی دانست که ازمیان این گزینه آخر موکلین میتوانند به بافت در هم تنیده قدرت چنگ انداخته و مرحمی جستجو کنند برای آلام ناشی از بیکاری و فقر اقتصادی و گاها کسب سهم بیشتری از منابع قدرت و ثروت.
در این میان و علی رغم اشتراکات بسیار اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در استان، منطقه گچساران و باشت از موقعیت ویژهای برخوردارند، که مهمترین آن اشتراک حوزههای کهگیلویه و گچساران تا دور ششم مجلس بود هر چند در دورهای اول و سوم نمایندگی این حوزههای مشترک به کاندیدای گچساران رسید اما مردم این دیار در دو قطبی کهگیلویه- بویراحمد همواره احساس غبن و بی انگیزگی داشتند تا آنجا که خود را در استان با (و پیوند دو منطقه) متشابه میساختند.
عدم رشد استانداردهای زندگی در عین همسایگی در جوار شرکت بهره برداری نفت گچساران و ارتقای سطح برخی مناطق در سایر استان به لحاظ تقسیمات کشوری به عناوینی همچون شهرستان همچون زخمی کهنه پیکر مردم آن دیار را بیش از پیش رنجور میساخت.
در این شرایط بود که گچساران و باشت شاهد ظهور غلامرضا تاجگردون در کسوت نمایندگی ادوار نهم و دهم مجلس شورای اسلامی شدند، تکیه وی بر رأس نهاد بودجه مجلس، هوشمندیهای سیاسی و ارتباطات جمعی مناسب همه دست به دست هم داد تا او ابتدا هویت جمعی آن مناطق را احیا و سپس سیل منابع و اعتبارات را روانه حوزه انتخابیه خود نماید.
او با تفکراتی بر مبنای تکنوکراسی در اقلیمی کوچک هژمونی خود را بر مبنای استانی (حالا) سه قطبی بنیان نهاد در نگاهی کلی عملکرد او از یک آبشخور فکری لیبرالی منبعث میشد که در استان با تفاوتها و بازتابهای بسیاری روبرو بود، به قول تریپل ((از نظر تاریخی محملهای هژمونی دولتهای محلی بودند و جوهر هر دولتی قدرت است، در این میان هر واحد قوی و سلامتی قصدش تحمیل قدرت بر طرفهای دیگر است، در شکل خام و ابتداییاش از طریق به انقیاد درآوردن همسایگان و از طریق پیشرفتهتر گسترش نفوذ خود بر آنها، هژمونی شکل مستحکمی از نفوذ است، شکلی از قدرت در فاصله میان سلطه و نفوذ، هژمونی شکل تأیید شدهای از رهبری است که رهبری شوندگان بر آن تاکید دارند)).
و این رهبری تأیید شده توسط رهبری شوندگان آن دیار بود که به فرماندار گچساران این جسارت را میبخشید که به مدیران کل استان تشر بزند که بدون اذن او حق ورود به منطقه را ندارند.
نا گفته پیداست که هژمونی تاجگردون زنگ خطری بود برای بسیاری، پس ساز مخالفتها کوک شد، نگارنده سطور به خاطر دارد که امام جمعه گچساران به تاجگردون اعتراض داشت که چرا درمراسم روز قدس شهرستان شرکت ندارد؟ و او در جملهای کوتاه پاسخ داد با بالاترین مقام نظامی کشور قرار ملاقات داشته است بسیاری این گونه پاسخها را زاییده تفکرات متکبرانه ناشی از اشراف زادگی وی میدانستند، اما ستاره اقبال تاجگردون در همهمه هژمونی خود ساختهاش هنگامی افول کرد که در جریان عحیب و غریب رد اعتبارنامهاش، نتوانست از اسناد مثبته اش (ولو یک برگ استفاده کند)، آن هم به یک دلیل ساده، دفاعیات وی و دست پر و پیمانش جنبه فوق محرمانه داشت مانند قرار ملاقاتش با بالاترین مقام نظامی کشور در روز قدس، که در آن روز و در پی آن جواب نه کسی به کنه وجودی اشارهاش پی برد و طبیعتاً کسی را نیز اقناع نکرد، شاید حق با تاجگردون باشد، در بافت در هم تنیده قدرت هر کسی باید جلوی اسمش تیک بخورد تا بتواند به سطح بالاتر ارتقا یابد یا همان سطح را حفظ کند و این از شور بختی تاجگردون بود که هنگامی که در پروسه یک دست کردن قدت تیک او حذف شد، آن بالاترین مقام نظامی هم دیگر حظور نداشت تا از او به خاطر خدماتش دفاع کند، خدماتی که جزو رازهای مگو هستند و خود او هم نتوانست در جریان بررسی اعتبار نامهاش اشارهای ولو گذرا به آنها داشته باشد، هر چند با ارسال تصویر جنگ افزاری اهدایی به خود سعی کرد در قالب ایما و اشاره فضا را به گونهای برای خود تلطیف کند اما بلافاصله پشیمان شد و با ارسال متتنی از اینکار خود اظهار شرمندگی کرد، در مورد تاجگردون صحبت زیاد است اما چون باید به جانشین وی که اتفاقاً بهانه این نوشتار است بپردازیم، با ذکر یک مورد از کنار نامش میگذریم، شاید اگر تاجگردون ستاره اقبالش به این زودی افول نمیکرد برنامه بعدیش رساندن گچساران به خلیج فارس حداقل در سطح 100 کیلومتر مربع در ازای اعطای بخشی از آب سد چم شیر به استان تشنه بوشهر بود.
در این قسمت به نماینده فعلی گچساران و باشت خواهم پرداخت که اتفاقاً بهانه این نوشتار است که در ابتدا به آن اشاره شد، در همین ابتدا متذکر میشوم که پرداختن به اموری همچون تفکیک قوا در استان در این گونه مباحث جز تکرار بیهوده مکررات و آزرده سازی ذهن مخاطب کارکرد دیگری ندارد، پس در ادامه بحث همانگونه که در ابتدا اشاره شد صرفاً در چارچوب واقعگرایی بحث را دنبال و به پایان خواهم رساند.
حسینی هم ستاره اقبالش از جایی در همین نزدیکی ظهور کرد، در اداره ارشاد اسلامی که با کمک ویراستاری همکار خوش ذوقش کتاب پایی که جا ماند را تمام کرد و پس از تفقد مقام معظم رهبری مدظلهالعالی بر کتابش با حمایت دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی وارد تشکیلات آن نهاد شد و سپس در قالب تیم مذاکرات هستهای به بغداد سفر کرد و دیداری از اردوگاه محل اسارتش داشت، او هم در مقام نماینده در معرض مطالبات موکلینش در برخورداری از سهم بیشتری از کیک قدرت قرار دارد اما با محدودیتهایی فراتر از اسلافش، ((به دلیل عدم برخورداری از کاریزمای تاجگردون قادر به حفظ و بسط هژمونی او نیست، در میانه راه به مجلس پیوسته و طبیعتاً وقت کمی برای اجرای برنامههایش دارد، فاقد تجربه و تخصص سیاسی است و لاجرم باید در قالب گروهی اصولگرایان حرکت کند و در انتها باید از زیر نامی خارج شود که همه اعمال و رفتار و عملکردش با او سنجیده خواهد شد)).
در این میان او باید شکل خاصی از اعمال نفوذ را برای اثبات وجودی خود انتخاب کند، بنا بر دلایل پیش گفته قادر به ایجاد هژمونی نیست پس به تعبیر پیترمیلر باید یا استیلا را انتخاب کند و یا قدرت را با این تفاوت که استیلا ((شیوه خاصی از اعمال قدرت بر فرد یا گروهی است درست بر خلاف امیال و خواستههای آنها)) اما قدرت ((به شیوهای مدبرانهتر قصد دارد فرد یا گروه را با مجموعهای از افراد و بلند پروازیهای شخصی محاصره کند)).
امروز حسینی با مخاطب قرار دادن رییس دانشگاه علوم پزشکی و اعلان جنگ به او قصد دارد میزان اثرگذاری خود را بر مناسبات قدرت در شکل در هم تنیده آن در استان آشکار کند، اما همانگونه که هژمونی در طول زمان معنا و شیوههای اثرگذاریش عوض شده، حالا دیگر سخن گفتن از یک جریان مسلط همچون گذشته، امکان پذیر نیست، امروز دیگر قدرت از پوسته هژمونیک خود خارج شده و هم اکنون با قدرتی عریان روبرو هستیم که اطاعت و پذیرش آن اگرچه در گذشته با اطاعت و رضایت همراه بوده، این بار از سر ناچاری و استیصالی است بر مبنای سمت و سوی سیاسی و اقتصادی تقلیل گرایانه.
نتیجه آنکه قدرتی که بر مبنای هژمونی و اندیشه نباشد یک قدرت عریان است که بر اساس منفعتهای اقتصادی و امنیتی پیش میرود، در چنین وضعیتی گرایشها جنبه صرفاً ابزاری دارد، که خلاصه میشوند در یک رابطه صرفاً اقتصادی و امنیتی، و آن چه به این رابطه تشخص میبخشید صرفاً اجبار است و نه اقناع.
کد مطلب: 442227