تاریخ انتشار
جمعه ۵ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۰۱:۴۷
کد مطلب : ۴۴۱۷۰۹
یادداشت ارسالی؛
نامواژگان ایلخان برایی
سروش درست
۱۵
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛از حدود ۱۱۵۱ (ه. ق) محمد حسن خان قاجار، بزرگ ترکان اشاقه باش، با کریمخان، شاه زند، در اختلاف و به قول ما بویراحمدیها در «سراسری برابری» بودند.
سالها جنگیدند.
آغا محمدخان، از کودکی در دربار زند، گروگان و همآره، مترصد ضربه زدن به خاندان زند بود. جنگ میان آغا محمدحسن خان و وکیلالرعایا سالها طول کشید. سال ۱۱۷۱ ه.ق کریم خان زند به رحمت خدا رفت.
جانشینان کریم خان زند، در تکاپو بودند برای تاج شاهی. قبای شاهی بر تن چهار پنج شاهزادهی زندی دیده شد. سرانجام، لطفعلی خان، شمشیرزن دلاور لر، بیرق شاهی برافراشت.
بنابر نوشتهی ناسخ التواریخ، آغا محمد خان، با کمک میرزا ابراهیم کلانتر- بنا بر اسناد موجود- و جاسوسان دربای، از دربار زند گریخت.
به تاخت به سمت شمال، گرگان، استرآباد و محل تجمع طایفه و ایلش تاخت. جاسوسان زند در مسیر ایلخانی برایی و بختیاری و بخشی از لرستان با سرپرستی علیمراد خان بختیاری، هیوَلا خان لر و محمدقلی خان برایی، در کمین نشستند، اما مرغ از قفس پریده بود. (حکایت مفصلی دارد که در مجال مناسب قلمی و پرداخت خواهد شد.)
و اما در ایل برایی، در کنار خوانین بزرگی مثل بهزاد خان، مسیح خان، ایلخان مقتدر ایل کهن برایی، محمدعلی خان بود. برادر و دست راستش، بهزاد خان برایی، شجاع، باسخاوت، مقتدر و سیّاس بود. ایلخان، حرفی بیمشورت بهزادخان، بر زبان نمیراند.
محمدقلی خان شجاع و جوان، پسر محمد علی خان بود. پسری که به همراه پدر- با توطئه میرزا ابراهیم کلانتر- توسط عمال صدرالعظم شاه زند به دار آویخته و کشته شد.
در رآس هر طایفهای کدخدایی بود. کدخدایی در منطقه پراشکفت روزگار میگذراند به نام کی ملک.
قلعهی ییلاقی محمدعلی خان، در پراشکفت بود و قلعه اصلی و بسیار بزرگی در چنار برم داشت- آثار و منابع مادی قلعه مذکور، موجود است؛ هرچند به سرنوشت میراث فرهنگی و تاریخی این سامان دچار شده است- این قلعه، از جنوب به ساحل شمالی رود بشار محدود میشد: آسیابهایی در سمت جنوبی برای ایل و ساکنان قلعه طیّار بود و به راه. قلعه ایلخان برایی از شمال به کوههای دامنهی دنا، ازمشرق به تپههای در دامنهی شرقی و از غرب به تپهها و دامنهی غربی چناربرم محدود میشد. قلعهای بس بزرگ به شکل مکعب مستطیل.
القصه، محمد علی خان کدخدایی داشت به نام «کی ملک». این کدخدا، مردی سیاس، خوش سخن و شجاع بود. به تعبیری متواتر، از منطقه بختیاری به این دیار مهاجرت کرده و با لیاقتی که از خویش نشان داده بود؛ مفتخر به اعطای لقب کدخدایی از ایلخان برایی شده بود. : کی ملک! »
سالهای پیش از ۱۲۰۰ه. ق. اتفاقاتی بین ایلخان و کی ملک افتاده بود که هر چند در ظاهر امور به وفق مراد بود؛ اما از باطن افراد، الله اعلم!
در یکی از اتفاقات، گروهی از افراد کی ملک به سرپرستی آغا قاسم به قلعه ایلخان مراجعت کرده بودند. با مرکبهایی و دلههایی برای شیرهی انگور آمده بودند.
قبل از آن، یکی از تفنگچیان - زنبورچی های- ایلخان برایی در حادثهای که متهمش کی ملک و دار و دستهاش بود، کشته شده بود. (داستان متواتر معروفی دارد که در مجال و مقال مناسب مکتوب، تقدیم مخاطبین گرامی میشود.)
به دستور پیشکار، در پراشکفت ّجَفت- آب و اسانس بلوط که بس تلخ است و در رنگرزی و دباغی مورد استفاده قرار میگرفت- را به جای شیرهی انگور در ظروفی معروف به «دَّلهی حلبی» ریخته و پر کرده بودند.
شبی که دلهها را پر میکردند، از آغا قاسم و همراهانش، پذیرایی و صبح روز بعد، مرکبهایی با بار شیرهی انگور تحویلشان داده شد. تشکر کردند، درودی به ایلخان فرستادند، پیشکار ایلخان را دعا کردند و وداع گفتند. به راه افتادند.
گویا، در موقعی که به منزل کی ملک میرسند، کی ملک خرسند از نوکرانش، انعامی به آنها میدهد و میگوید که ظرفی از دلهها ی شیره را بیاورید. ظرف را حاضر، لحیم در دله را میشکنند.
مقداری را در ظرفی - جامی یا همان «جومی» ریخته وبه کدخدا تعارف کردند: کی ملک، علاقهمند به شیره بوده، انگشت سبابهی خویش را در شیره فرو و در دهان میگذارند.
ناگهان برآشفته و داد و بیداد میکند. متوجه میشوند که «جَفت» به آغا قاسم قالب کردهاند به جای شیرهی انگور.
البته، این روایات متواتر از برخورد بین خوانین برایی و برخی از کدخداهای ایل، توسط زیر دستان صورت گرفته است که در تاریخ شفاهی به تواتر نقل میشود. این روایات عدیده، در جای مناسب، بررسی و در مجال متناسب، بسته به چگونگی کار انجام شده، آثار و اهداف و نتایج آن، مکتوب تقدیم میشود.
باری، کی ملک، چندین بار توسط ایلخان برایی توبیخ و سرزنش و در دل از ایلخان برایی، مکّدر بوده است.
بنابر نقل «ناسخ التواریخ» در زمستان ۱۲۰۴ (ه. ق)، آغا محمدخان با قشونی بزرگ از ترکهای اشاقه باش، ترکمن ها، ترک ها، کرمانجهای خراسان و استرآبادی ها، به سمت فارس و شیراز و دربار زند، زین و یراق کرده و حرکت نمودند. خواجه تاجدار، اواخر اسفند ۱۲۰۴ (ه. ق) در پادنا- پشت دنا - اردو زده بود. جواسیس برایی و بختیاری ازین اردو، وضعیت نیروها و قدرت لشکر اشاقه باش ها، خبر آوردند. خوانین لرباب از جمله ابدال خان بختیاری، محمدعلی خان برایی، هیولا خان لر، بهزاد خان برایی و… در جلسهای به شور نشستند.
سرانجام تصمیم گرفتند موضوع را به لطفعلی خان اطلاع بدهند. قاصدی فرستادند و منتظر پاسخ شدند. بهزاد خان برایی، در جلسه پیشنهاد داد که تا قاصدانی که راهی شیراز شده اند، برگردند؛ گروهی از ریش سپیدان و بزرگان منطقه، به سمت اردوی خان قاجار، برای پادرمیانی و طلب صلح، راهی شوند. بلکه آبی بر آتش جنگ ریخته شود. با سیورسات و پیشکشی قیمتی، راهی اردوی قجری میشویم، بلکه خان قاجار را از حمله به درالحکومه، شیراز و لطفعلی خان منصرف کنیم.
پیشنهاد بهزاد خان مورد توافق قرار میگیرد. با توافق حضار، محمدعلی خان و بهزاد خان، تأمین هدایا را بر عهده گرفتند. فردای آن روز، چندین نفر شتر از شترخواب -شترخون امروزی- به سمت قلعهی چناربرم حرکت داده شد تا به سوی اردوی آغا محمدخان فرستاده شوند. با بار اجناس قیمتی، پارچههای گرانبها، گلهای گوسفند و رمهای شتر، به سرپرستی محمدقلی خان پسر ارشد ایلخان برایی، پیشکاری ملا عبدالرحیم همشاهی- از ریش اسپیهای ایل- به سوی پادنا حرکت میکنند.
آغاقاسم پیشکار کی ملک، در بین راه- گویا در سه راه- مرز بختیاری و برایی، مترصد رسیدن کاروان بوده است. با رسیدن کاروان، خود رانشان میدهد. پس از خوش و بش و دستبوسی محمدقلی خان، خانزادهی برایی جویای احوال کی ملک میشود. آغا قاسم هم از کسالت کدخدا و وضعیت نابسامان پراشکفت و منطقه اشون اخبار مفصلی به خان میدهد. بعد هم مُصّر میشود و پافشاری میکند که همراه کاروان شود.
محمدقلی خان، ابتدا نمیپذیرد؛ اما پس از ابرام و اصرار آغا قاسم میپذیرد. به ویژهی جملهی واپسین آغا قاسم، محمدقلی خان را قانع میکند: «خانزایه! مو پادنانه بَهزَه پیایل پراشکفت إِشناسُم!»
گویا، منظورش این بوده که در ورود به اردوی خان قاجار میتواند گره گشا باشد.
القصه، به اردو میرسند. با حیلت آغاقاسم، بدبینی محمدقلی خان نسبت به ترکان اشاقه باش و نفرتی که نسبت به آغامحمدخان داشت- قبلا چندین بار در دارحکومهی شیراز خواجهی تاجدار را دیده بود- نهایتا، هدایا و پیشکش ایلخان برایی به نمایندگی از لر باب، به نام کی ملک به سمع و نظر خان قاجار میرسد. مرقومهای مکتوب و به دست آغاقاسم میدهند که اگر روزی اشاقه باشها پیروز شوند و بهروز، پیشکش دهنده و صاحب نامه به خان قاجار مراجعت نماید.
نامه در زیر پر شال آغا قاسم جا میگیرد.
در هنگام مراجعت، ساده لوحی ملاعبدالرحیم، جوانی و خامی محمدقلی خان و همراهان، باعث اوقات تلخی ایلخان برایی میشود. محمدعلی خان برآشفته، فریاد میزند و داد و بیداد میکند، از ملا عبدالرحیم گلایه و او را همنشین شاه شکست خورده در شطرنج با آغاقاسم مینامد. از قتل عام آغاها در کوخدان میگوید و به گذشته و فرصت طلبی فرصت طلبان اشاره میکند و افسوس میخورد که شاه و خاندان زند در خطر خواهند افتاد. ابدال خان بختیاری متأثر، بداهه، میگوید:
«قاصیل مَعلی خان! إِسو که رهین ادونسن سیچه ایرهین، إِسو که وَرگشتن نونسن چه کردنه!»
امروزه، این سخن تاریخی، به شکل ضرب المثلی در ادبیات شفاهی استان کهگیلویه و بویراحمد و بخشی از چهارمحال و بختیاری، پر کاربرد، مورد استعمال است.
پس از آن، بنابر منابع تاریخی، از سال ۱۲۰۴ تا ۱۲۰۸ (ه. ق) جنگهایی بین قوای قجری و زندها به پشتیبانی لرها، به شدت شکل میگیرد. پنج جنگ بزرگ در منطقه استان، رو به روی ده شیخ، پشت میمند، تنگ رواق، تمنک و دشت مهریان و صدها زد و خورد بین زنبورچیها و شمشیرزنان لر و ترکان و قجر صورت میگیرد که در مقالی مناسب، تقدیم خوانندگان گرانمایه میشود.
از داستان تاریخی، دور نشویم. پس از مدتی، به گوش لطفعلی خان، شاه زند میرسد که محمدعلی خان برایی برای خان قاجار سیورسات وپیشکش فرستاده و به شاه زند و قوم لر خیانت کرده است.
خیانت ایلخان برایی در باور و مخیلهی شاه زند نمیگنجید.
عدهای به دستور میرزا ابراهیم کلانتر، به قلعهی چناربرم مراجعه و ایلخان را تحت نظر و و در قالب دعوت، به شیراز فرا میخوانند.
پس از یک روز، محمدعلی خان به همراه پسرش با صد سواراز نیروهای دارحکومه و نیروهای خان، راهی دارحکومهی شیراز میشوند.
درشیراز با دسیسهی صدرالعظم شاه زند- میرزا ابراهیم کلانتر- مرحوم محمدعلی خان و پسر ارشد و شیردلش محمد قلی خان، به اعدام محکوم و در سحرگاه روزی پاییزی، به دار آویخته میشوند.
مقبره ایلخان بزرگ و خانزادهی برایی در دارالرحمه شیراز، محل زیارت اولاد و احفاد و دوستداران مردان تاریخی این دیار است.
پس از آن، حقیقت ماجرا آشکار میشود. کی ملک به دربار جلب و خوانده میشود. بنابر تواتر مشهور، حکم اعدامش صادر میگردد. با پادرمیانی همان میرزا ابراهیم خان کلانتر- بخشیده میشود.
شاه زند، برای محمدعلی خان ناراحت بوده وافسوس میخورده است؛ صدرالعظم میگوید: «تصدق قبلهی عالم شوم! برای جلوگیری از هم پاشیدن ایل برایی کی ملک را عفو، بفرمایید!»
حرف میرزا ابراهیم خان خریدار داشتو ملاک بود. البته میرزا ابراهیم خان در پشت پرده از ماجرای آغا محمدخان و نامهی کی ملک آگاه بود. میدانست که کی ملک برای تقویت قاجار در منطقه، گزینهی با سیاست و نکویی ست.
القصه، در ۱۲۰۸ (ه. ق) دلاور زند شکست خورد. سپس، خان قاجار تاجگذاری کرد. نامهی آغاقاسم توسط کی ملک به دست شاه قجری رسید. تعلیق خانی به پسرش هادی خان رسید. پس از آن، بین سالهای ۱۲۱۰ تا ۱۲۲۰ (ه. ق) بین فرزندان هادی خان و فرزندان خان برایی چندین زد و خورد و جنگ در میگیرد.
در نهایت در جنگی که در میگیرد، خانزادهها در قلعه محاصره و تعدادی از فرزندان محمدعلی خان، جهانگیرخان و بهزادخان، شبانه قلعه را تخلیه میکنند.
بنابر گفتهی ریش سپیدان و اخبار متواتر، خانزادههای برایی، نوادگان محمد علی خان، به گرمسیر و آرو مهاجرت میکنند.
به دلیل شرایط خاص و خطراتی که در کمین آنها بوده، خود را به نامهای رییس محمدباقر، رییس محمدجعفر، رییس محمدقاسم و رییس قاسمعلی معرفی میکنند. یعنی از آن زمان پسوند خانی را مکتوم و مخفی داشته و به صورت مسالمت آمیز، در منطقهی گرمسیر سکنا گزیده و روزگار میگذرانند. با کدخداهای طایفه طاس احمدی، خوانین نویی، خوانین آرویی خویشاوندی-پیوند نسبی و سببی برقرار میکنند.
بعد از دو نسل، پدر بزرگم کادرویش درست، با نوادهی محمدشفیع خان نویی ازدواج و پدر بزرگ دگرم، کاقلندرایلخانیپور، با دختر ملاعیوضی و خواهر ملا ولی پناهی- کلانتر بزرگ و نامی کیگیوی ازدواج میکند.
پس از ازدیاد خویشاوندی بین خاندان برایی و تیرهی ملاعیوضی از طایفهی کیگیوی، ازدواجهای درون فامیلی و مستحکم شدن قرابت نسبی، خاندان ما در نقاره خانه- در دو روستای آبگرمک و آبزالو- ماندگار شدند. امروزه ایل کهن برایی، طایفهای مستقل در بویراحمد است.
و جمعیت زیادی دارد. بخشی از اولاد و احفاد خوانین برایی و هموندان برایی تبار، در شهرستان بویراحمد، خلار فارس، دنا، گچساران، کهگیلویه، شیراز، اصفهان، بختیاری، تهران و دگر نقاط دنیا ساکن هستند و روزگار میگذرانند.
به فرخ فالی و فیروزی
سخن را دادم از دولت بلندی /
طرازآفرین بستم قلم را
زدم بر نام شاهنشه قلم را
سروش درست
سوم آذرگان۱۴۰۰خ.
یاسوج سرد پاییزی
کبنا را در اینستاگرام دنبال کنید؛
www.instagram.com/kebnanewsir
سالها جنگیدند.
آغا محمدخان، از کودکی در دربار زند، گروگان و همآره، مترصد ضربه زدن به خاندان زند بود. جنگ میان آغا محمدحسن خان و وکیلالرعایا سالها طول کشید. سال ۱۱۷۱ ه.ق کریم خان زند به رحمت خدا رفت.
جانشینان کریم خان زند، در تکاپو بودند برای تاج شاهی. قبای شاهی بر تن چهار پنج شاهزادهی زندی دیده شد. سرانجام، لطفعلی خان، شمشیرزن دلاور لر، بیرق شاهی برافراشت.
بنابر نوشتهی ناسخ التواریخ، آغا محمد خان، با کمک میرزا ابراهیم کلانتر- بنا بر اسناد موجود- و جاسوسان دربای، از دربار زند گریخت.
به تاخت به سمت شمال، گرگان، استرآباد و محل تجمع طایفه و ایلش تاخت. جاسوسان زند در مسیر ایلخانی برایی و بختیاری و بخشی از لرستان با سرپرستی علیمراد خان بختیاری، هیوَلا خان لر و محمدقلی خان برایی، در کمین نشستند، اما مرغ از قفس پریده بود. (حکایت مفصلی دارد که در مجال مناسب قلمی و پرداخت خواهد شد.)
و اما در ایل برایی، در کنار خوانین بزرگی مثل بهزاد خان، مسیح خان، ایلخان مقتدر ایل کهن برایی، محمدعلی خان بود. برادر و دست راستش، بهزاد خان برایی، شجاع، باسخاوت، مقتدر و سیّاس بود. ایلخان، حرفی بیمشورت بهزادخان، بر زبان نمیراند.
محمدقلی خان شجاع و جوان، پسر محمد علی خان بود. پسری که به همراه پدر- با توطئه میرزا ابراهیم کلانتر- توسط عمال صدرالعظم شاه زند به دار آویخته و کشته شد.
در رآس هر طایفهای کدخدایی بود. کدخدایی در منطقه پراشکفت روزگار میگذراند به نام کی ملک.
قلعهی ییلاقی محمدعلی خان، در پراشکفت بود و قلعه اصلی و بسیار بزرگی در چنار برم داشت- آثار و منابع مادی قلعه مذکور، موجود است؛ هرچند به سرنوشت میراث فرهنگی و تاریخی این سامان دچار شده است- این قلعه، از جنوب به ساحل شمالی رود بشار محدود میشد: آسیابهایی در سمت جنوبی برای ایل و ساکنان قلعه طیّار بود و به راه. قلعه ایلخان برایی از شمال به کوههای دامنهی دنا، ازمشرق به تپههای در دامنهی شرقی و از غرب به تپهها و دامنهی غربی چناربرم محدود میشد. قلعهای بس بزرگ به شکل مکعب مستطیل.
القصه، محمد علی خان کدخدایی داشت به نام «کی ملک». این کدخدا، مردی سیاس، خوش سخن و شجاع بود. به تعبیری متواتر، از منطقه بختیاری به این دیار مهاجرت کرده و با لیاقتی که از خویش نشان داده بود؛ مفتخر به اعطای لقب کدخدایی از ایلخان برایی شده بود. : کی ملک! »
سالهای پیش از ۱۲۰۰ه. ق. اتفاقاتی بین ایلخان و کی ملک افتاده بود که هر چند در ظاهر امور به وفق مراد بود؛ اما از باطن افراد، الله اعلم!
در یکی از اتفاقات، گروهی از افراد کی ملک به سرپرستی آغا قاسم به قلعه ایلخان مراجعت کرده بودند. با مرکبهایی و دلههایی برای شیرهی انگور آمده بودند.
قبل از آن، یکی از تفنگچیان - زنبورچی های- ایلخان برایی در حادثهای که متهمش کی ملک و دار و دستهاش بود، کشته شده بود. (داستان متواتر معروفی دارد که در مجال و مقال مناسب مکتوب، تقدیم مخاطبین گرامی میشود.)
به دستور پیشکار، در پراشکفت ّجَفت- آب و اسانس بلوط که بس تلخ است و در رنگرزی و دباغی مورد استفاده قرار میگرفت- را به جای شیرهی انگور در ظروفی معروف به «دَّلهی حلبی» ریخته و پر کرده بودند.
شبی که دلهها را پر میکردند، از آغا قاسم و همراهانش، پذیرایی و صبح روز بعد، مرکبهایی با بار شیرهی انگور تحویلشان داده شد. تشکر کردند، درودی به ایلخان فرستادند، پیشکار ایلخان را دعا کردند و وداع گفتند. به راه افتادند.
گویا، در موقعی که به منزل کی ملک میرسند، کی ملک خرسند از نوکرانش، انعامی به آنها میدهد و میگوید که ظرفی از دلهها ی شیره را بیاورید. ظرف را حاضر، لحیم در دله را میشکنند.
مقداری را در ظرفی - جامی یا همان «جومی» ریخته وبه کدخدا تعارف کردند: کی ملک، علاقهمند به شیره بوده، انگشت سبابهی خویش را در شیره فرو و در دهان میگذارند.
ناگهان برآشفته و داد و بیداد میکند. متوجه میشوند که «جَفت» به آغا قاسم قالب کردهاند به جای شیرهی انگور.
البته، این روایات متواتر از برخورد بین خوانین برایی و برخی از کدخداهای ایل، توسط زیر دستان صورت گرفته است که در تاریخ شفاهی به تواتر نقل میشود. این روایات عدیده، در جای مناسب، بررسی و در مجال متناسب، بسته به چگونگی کار انجام شده، آثار و اهداف و نتایج آن، مکتوب تقدیم میشود.
باری، کی ملک، چندین بار توسط ایلخان برایی توبیخ و سرزنش و در دل از ایلخان برایی، مکّدر بوده است.
بنابر نقل «ناسخ التواریخ» در زمستان ۱۲۰۴ (ه. ق)، آغا محمدخان با قشونی بزرگ از ترکهای اشاقه باش، ترکمن ها، ترک ها، کرمانجهای خراسان و استرآبادی ها، به سمت فارس و شیراز و دربار زند، زین و یراق کرده و حرکت نمودند. خواجه تاجدار، اواخر اسفند ۱۲۰۴ (ه. ق) در پادنا- پشت دنا - اردو زده بود. جواسیس برایی و بختیاری ازین اردو، وضعیت نیروها و قدرت لشکر اشاقه باش ها، خبر آوردند. خوانین لرباب از جمله ابدال خان بختیاری، محمدعلی خان برایی، هیولا خان لر، بهزاد خان برایی و… در جلسهای به شور نشستند.
سرانجام تصمیم گرفتند موضوع را به لطفعلی خان اطلاع بدهند. قاصدی فرستادند و منتظر پاسخ شدند. بهزاد خان برایی، در جلسه پیشنهاد داد که تا قاصدانی که راهی شیراز شده اند، برگردند؛ گروهی از ریش سپیدان و بزرگان منطقه، به سمت اردوی خان قاجار، برای پادرمیانی و طلب صلح، راهی شوند. بلکه آبی بر آتش جنگ ریخته شود. با سیورسات و پیشکشی قیمتی، راهی اردوی قجری میشویم، بلکه خان قاجار را از حمله به درالحکومه، شیراز و لطفعلی خان منصرف کنیم.
پیشنهاد بهزاد خان مورد توافق قرار میگیرد. با توافق حضار، محمدعلی خان و بهزاد خان، تأمین هدایا را بر عهده گرفتند. فردای آن روز، چندین نفر شتر از شترخواب -شترخون امروزی- به سمت قلعهی چناربرم حرکت داده شد تا به سوی اردوی آغا محمدخان فرستاده شوند. با بار اجناس قیمتی، پارچههای گرانبها، گلهای گوسفند و رمهای شتر، به سرپرستی محمدقلی خان پسر ارشد ایلخان برایی، پیشکاری ملا عبدالرحیم همشاهی- از ریش اسپیهای ایل- به سوی پادنا حرکت میکنند.
آغاقاسم پیشکار کی ملک، در بین راه- گویا در سه راه- مرز بختیاری و برایی، مترصد رسیدن کاروان بوده است. با رسیدن کاروان، خود رانشان میدهد. پس از خوش و بش و دستبوسی محمدقلی خان، خانزادهی برایی جویای احوال کی ملک میشود. آغا قاسم هم از کسالت کدخدا و وضعیت نابسامان پراشکفت و منطقه اشون اخبار مفصلی به خان میدهد. بعد هم مُصّر میشود و پافشاری میکند که همراه کاروان شود.
محمدقلی خان، ابتدا نمیپذیرد؛ اما پس از ابرام و اصرار آغا قاسم میپذیرد. به ویژهی جملهی واپسین آغا قاسم، محمدقلی خان را قانع میکند: «خانزایه! مو پادنانه بَهزَه پیایل پراشکفت إِشناسُم!»
گویا، منظورش این بوده که در ورود به اردوی خان قاجار میتواند گره گشا باشد.
القصه، به اردو میرسند. با حیلت آغاقاسم، بدبینی محمدقلی خان نسبت به ترکان اشاقه باش و نفرتی که نسبت به آغامحمدخان داشت- قبلا چندین بار در دارحکومهی شیراز خواجهی تاجدار را دیده بود- نهایتا، هدایا و پیشکش ایلخان برایی به نمایندگی از لر باب، به نام کی ملک به سمع و نظر خان قاجار میرسد. مرقومهای مکتوب و به دست آغاقاسم میدهند که اگر روزی اشاقه باشها پیروز شوند و بهروز، پیشکش دهنده و صاحب نامه به خان قاجار مراجعت نماید.
نامه در زیر پر شال آغا قاسم جا میگیرد.
در هنگام مراجعت، ساده لوحی ملاعبدالرحیم، جوانی و خامی محمدقلی خان و همراهان، باعث اوقات تلخی ایلخان برایی میشود. محمدعلی خان برآشفته، فریاد میزند و داد و بیداد میکند، از ملا عبدالرحیم گلایه و او را همنشین شاه شکست خورده در شطرنج با آغاقاسم مینامد. از قتل عام آغاها در کوخدان میگوید و به گذشته و فرصت طلبی فرصت طلبان اشاره میکند و افسوس میخورد که شاه و خاندان زند در خطر خواهند افتاد. ابدال خان بختیاری متأثر، بداهه، میگوید:
«قاصیل مَعلی خان! إِسو که رهین ادونسن سیچه ایرهین، إِسو که وَرگشتن نونسن چه کردنه!»
امروزه، این سخن تاریخی، به شکل ضرب المثلی در ادبیات شفاهی استان کهگیلویه و بویراحمد و بخشی از چهارمحال و بختیاری، پر کاربرد، مورد استعمال است.
پس از آن، بنابر منابع تاریخی، از سال ۱۲۰۴ تا ۱۲۰۸ (ه. ق) جنگهایی بین قوای قجری و زندها به پشتیبانی لرها، به شدت شکل میگیرد. پنج جنگ بزرگ در منطقه استان، رو به روی ده شیخ، پشت میمند، تنگ رواق، تمنک و دشت مهریان و صدها زد و خورد بین زنبورچیها و شمشیرزنان لر و ترکان و قجر صورت میگیرد که در مقالی مناسب، تقدیم خوانندگان گرانمایه میشود.
از داستان تاریخی، دور نشویم. پس از مدتی، به گوش لطفعلی خان، شاه زند میرسد که محمدعلی خان برایی برای خان قاجار سیورسات وپیشکش فرستاده و به شاه زند و قوم لر خیانت کرده است.
خیانت ایلخان برایی در باور و مخیلهی شاه زند نمیگنجید.
عدهای به دستور میرزا ابراهیم کلانتر، به قلعهی چناربرم مراجعه و ایلخان را تحت نظر و و در قالب دعوت، به شیراز فرا میخوانند.
پس از یک روز، محمدعلی خان به همراه پسرش با صد سواراز نیروهای دارحکومه و نیروهای خان، راهی دارحکومهی شیراز میشوند.
درشیراز با دسیسهی صدرالعظم شاه زند- میرزا ابراهیم کلانتر- مرحوم محمدعلی خان و پسر ارشد و شیردلش محمد قلی خان، به اعدام محکوم و در سحرگاه روزی پاییزی، به دار آویخته میشوند.
مقبره ایلخان بزرگ و خانزادهی برایی در دارالرحمه شیراز، محل زیارت اولاد و احفاد و دوستداران مردان تاریخی این دیار است.
پس از آن، حقیقت ماجرا آشکار میشود. کی ملک به دربار جلب و خوانده میشود. بنابر تواتر مشهور، حکم اعدامش صادر میگردد. با پادرمیانی همان میرزا ابراهیم خان کلانتر- بخشیده میشود.
شاه زند، برای محمدعلی خان ناراحت بوده وافسوس میخورده است؛ صدرالعظم میگوید: «تصدق قبلهی عالم شوم! برای جلوگیری از هم پاشیدن ایل برایی کی ملک را عفو، بفرمایید!»
حرف میرزا ابراهیم خان خریدار داشتو ملاک بود. البته میرزا ابراهیم خان در پشت پرده از ماجرای آغا محمدخان و نامهی کی ملک آگاه بود. میدانست که کی ملک برای تقویت قاجار در منطقه، گزینهی با سیاست و نکویی ست.
القصه، در ۱۲۰۸ (ه. ق) دلاور زند شکست خورد. سپس، خان قاجار تاجگذاری کرد. نامهی آغاقاسم توسط کی ملک به دست شاه قجری رسید. تعلیق خانی به پسرش هادی خان رسید. پس از آن، بین سالهای ۱۲۱۰ تا ۱۲۲۰ (ه. ق) بین فرزندان هادی خان و فرزندان خان برایی چندین زد و خورد و جنگ در میگیرد.
در نهایت در جنگی که در میگیرد، خانزادهها در قلعه محاصره و تعدادی از فرزندان محمدعلی خان، جهانگیرخان و بهزادخان، شبانه قلعه را تخلیه میکنند.
بنابر گفتهی ریش سپیدان و اخبار متواتر، خانزادههای برایی، نوادگان محمد علی خان، به گرمسیر و آرو مهاجرت میکنند.
به دلیل شرایط خاص و خطراتی که در کمین آنها بوده، خود را به نامهای رییس محمدباقر، رییس محمدجعفر، رییس محمدقاسم و رییس قاسمعلی معرفی میکنند. یعنی از آن زمان پسوند خانی را مکتوم و مخفی داشته و به صورت مسالمت آمیز، در منطقهی گرمسیر سکنا گزیده و روزگار میگذرانند. با کدخداهای طایفه طاس احمدی، خوانین نویی، خوانین آرویی خویشاوندی-پیوند نسبی و سببی برقرار میکنند.
بعد از دو نسل، پدر بزرگم کادرویش درست، با نوادهی محمدشفیع خان نویی ازدواج و پدر بزرگ دگرم، کاقلندرایلخانیپور، با دختر ملاعیوضی و خواهر ملا ولی پناهی- کلانتر بزرگ و نامی کیگیوی ازدواج میکند.
پس از ازدیاد خویشاوندی بین خاندان برایی و تیرهی ملاعیوضی از طایفهی کیگیوی، ازدواجهای درون فامیلی و مستحکم شدن قرابت نسبی، خاندان ما در نقاره خانه- در دو روستای آبگرمک و آبزالو- ماندگار شدند. امروزه ایل کهن برایی، طایفهای مستقل در بویراحمد است.
و جمعیت زیادی دارد. بخشی از اولاد و احفاد خوانین برایی و هموندان برایی تبار، در شهرستان بویراحمد، خلار فارس، دنا، گچساران، کهگیلویه، شیراز، اصفهان، بختیاری، تهران و دگر نقاط دنیا ساکن هستند و روزگار میگذرانند.
به فرخ فالی و فیروزی
سخن را دادم از دولت بلندی /
طرازآفرین بستم قلم را
زدم بر نام شاهنشه قلم را
سروش درست
سوم آذرگان۱۴۰۰خ.
یاسوج سرد پاییزی
کبنا را در اینستاگرام دنبال کنید؛
www.instagram.com/kebnanewsir
از رسانه کبنانیوز به خاطر نشر موضوعات تاریخی سپاسگزارم.