تاریخ انتشار
شنبه ۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۱:۲۶
کد مطلب : ۴۳۹۴۲۱
یادداشت ارسالی؛
استان فتاده ز نفس، استاندار تازه نفس
سروش درست
۵
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛سروش درست فعال اجتماعی استان کهگیلویه و بویراحمد در یادداشتی خطاب به «سید علی احمدزاده» استاندار کهگیلویه و بویراحمد با اشاره به بحران بیکاری، اوضاع نابسامان بازار و توسعهنیافتگی استان، نوشت: «دانش تجربی نشان داده است که استاندار بومی، در بوم این دیار، چندان پیروز و بهروز نخواهد بود. استانداران بومی، نتوانستهاند در رونق و پیشرفت این دیار، کارساز بوده باشند. بیشتر دلخوشیشان به سیاست بود و ریاست.»
به گزارش کبنا، در این یادداشت آمده است؛
” که چرخ سکهی دولت بنام شهریاران زد/
روم به شهر خود و شهریار خود باشم"
دلنوشته نویسنده کهگیلویه و بویراحمدی به استاندار جدید استان!
در مطلّع کلام و سرآغاز سلام، به دردها و رنجها بپردازیم، چرا که دگر کار استان از تبریک و تبرّک و تعریف و تعارف گذشته است. آنچه میماند تعرفه است و معرفه!
دوست ندیمی دارم که عینک ساز است و برای مردمِ مردم شهر یاسوج، عینکهای مختلف روشن، تار، رنگی، فانتزی و ساده میسازد. چندگاهی پیش، در محل کارش، حرف از چند گزینه استانداری پیش آمد و از جمله حضرتعالی! گفت: بقیه را کار ندارم، ولی جناب دکتر احمدزاده را میشناسم؛ مردی «قانونمدار» است.
جناب استاندار ارجمند!
درد عمیق استانِ ثروتمند و عاق از ثروتِ پدری خویش، نبود قانون مداری یا به قول دوست عینک سازمان، نبود دولتمردی «قانونمدار!» است.
چهل و سه سال از عمر انقلاب گذشته است. همانگونه که مستحضرید غالب کشورهای پیشرفته- نظیر کشورهای توسعه یافته شرق آسیا- در همین چهار پنج دهه، به نام و نشان معتبر جهانی در توسعه و پیشرفت دست یازیده اند. شهرها و استانهای ایران نیز، از این امر مستثنی نبودند. متاسفانه، سرزمین کهن و تاریخی کهگیلویه و بویراحمد، هنوز در توسعه، اندر خَم یک «کیچه»ی توسعه نیافتگی است.
تا کنون استاندارهای متعددی بر اریکهی کاخ استانداری، تکیه زدهاند. قبای استانداری بر قامت برخی، برازنده؛ بر تن بعضی، ارزنده و بر قامت برخی، نابرازنده بوده است. لکن مخرج مشترک عملکرد تمام این ایالت داران، یک نکته تلخ است:
کهگیلویه و بویراحمد در غالب مؤلفههای توسعه، حائز مقام واپسین در سطح کشور است.
شاید کمی تعجب کرده باشید، ولی واقعیت دارد.
جناب دکتر احمدزاده!
در استان کهگیلویه وبویراحمد، هنوز تفکر شوم سردسیری و گرمسیری، تفکر مدیریتی ست. نخبگان، شایستگان و متخصصان، بیجایگاه و افرادی ناآشنا با حتی وظیفه ذاتی اداره متبوع خویش، بر کرسی نالایقی مدیریت تکیه زده و با پایگاه هستند.
چند روز پیش، یکی از مدیران استان که از قضا مدیریت نهادی فرهنگی و هنری را بر عهده دارد، میگفت: «مؤلف همان نویسنده است!» به عبارتی این جناب مثلا رئیس- فرق گردآورنده، مؤلِّف، نویسنده و مؤلَّف را از هم تشخیص نمیدهد؛ آنگاه این اعجوبههای بیاندیشه، رئیس خوانده میشوند و مدیر (!) وااسفا که چه به روز گُهر و هنر این دیار آمده است. کسی که فرق سّر مؤلف را از فرق سَر مؤلف تمییز نمیدهد، نمیدانم بر چه مدار عقلایی، علمی و اصولی، مدبر میتواند باشد و مدیر (!)
کسی که در مکتوبات برخی نویسنده ها- در قالب مقدمه- افاضاتی فرموده که هر خوانندهای گر آن وجیزه سراسر مغلوط را بخوانند، تنها راه، نگریستن و گریستن است، با چه استدلالی قادر به تدبیر و تدبر است! این گونهی نایاب از کوتولههای فکری، فرهنگ استان را به حال و روز نزاری انداختهاند. مردم ما چشم انتظار کار فرهنگی از این بیتدبیرها نیستند، چرا که آنها را در حد و اندازه کارمند ساده فروشگاهی هم نمیبینند؛ چه برسد به مدیریت و ریاست و کیاست.
این جایگاههای بزرگ، نیازمند هنرمردان سترگ و خوش ذوقی ست که پیرامون محیط مدیریتش، صدها هنرمند در تعامل باشند و صدها اهل فضل در تکامل.
زبان زیبای لری، ترکی قشقایی دل انگیز، خرده فرهنگهای متعدد و پرمحتوا، با ارزشهای انسانی و اسلامی و فرهنگ استان، مورد تهاجم و تخطئه بیفرهنگی و بیهویتی قرار گرفته است. وامددا! که مدیرانی - بعضا- با قد و قامت اندیشهای کوتاهتر از سقف کاشانه اشان، عامل توسعه نیافتگی اند. آنانی که در شناخت نقاط ضعف، مجموعه متبوعشان، ناتوان و در تقویت نقاط مثبت، نادانایند. نه برنامهای دقیق از شناسایی فرصتهای بینظیر در منابع زیرزمینی، منابع روزمینی، منابع تاریخی و شفاهی این دیار دارند و نه نگاهی عمیق به صنعت، ادبیات، صنایع دستی، موسیقی، اشتغال، بازار، امید به آینده، هنرهای تجسمی، نگارگری و هنرهای این مرزو بوم داشته و دارند.
آسیب ها، پدر مردم را درآورده است؛ ولیکن آسیبشناس حاذق و طبیبی عاشق - هویداگر علتها و معلول ها- دیده نمیشود. چهار دهه است در آسیبشناسی اجتماعی و اقتصادی، حرفی علمی و اصولی از تهدیداتی که فرزندان این سامان را گرفتار انواع و اقسام آسیبها نموده و بیسر و سامان کرده است؛ گوشنواز و درمانگر، نیوش نکرده ایم:
زِ سامانم چه میپرسی
که من یک عمر
چون گیسو،
سیه روی
و
پریشان حال
و
خانه بر دوشم! …
باید طرفی بربست. راه بلدِ کاردانی میطلبد. مردمان اصیل این دیار، از دیدن نابهنجاریها خسته شدهاند. هر روز و هر شب، خبری شوم، روزگار و شام شهروندان را بیآفتاب و بیمهتاب کرده است.
«بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم…»
جوهر قلم نگارندگان، نه شوری برای نگارش شکوفههای بهاری دارد و نه سروری. دست هنرگران، به هنرگری، هنر نمیآفریند. مردم خسته شدهاند از نبود توسعه! دلشکسته شدهاند از دیدن استانی نابسامان!
همین جناب استاندارانی که در جزجز نکات استان باید ورود مینمودند و استان دار بودند، نه بر آتش طبیعت دلانگیز خاییز، آبی ریختند و نه بر افتادن شاه بلوط ها، اشکی.
جناب استاندار محترم!
در سرزمینی که حدود ۱۷ تا ۲۵ درصد منابع نفت و گاز، قریب ۱۱ درصد منابع آبی، حدود نه درصد منابع جنگلی، منابع بینظیر انسانی، منابع بیبدیل گردشگری طبیعی، گردشگری تاریخی، گردشگری زیارتی و هزاران توانمندی و اکوتوریسم کم نظیری دارد؛ جوانانش نامشان بیکاری و نانشان بیهویتیست.
مردمان غیور این دیار در هر آزمونی، آزمودهای هستند که دوباره آزمودنشان خطاست!
در دفاع مقدس، بیرق شهامتشان بر شانههای باد در اهتزاز بوده است. در هر برههای از انقلاب، فارغ از تحریم، تهدید، تشّدید و تطمیع، صدای «لُرکِه» ی حضور و سیمای پرشورِ منظورشان، برای دشمنان هیمنهشکن بوده است.
جناب دکتر احمدزاده!
حضرتعالی فرزند این استان هستید و بِه زِ من سرزمین مادری خویش را میشناسید؛ اما رسمهای نارسامی در ادارات و سازمانها باب شده است. یا بهتر بگویم به عرف و عادت اجتماعی ارتقا یافته است.
هر ارباب رجوعی، به محض ورود به بانک، سازمان و یا ادارهای، با سلام بیکلام از کارمندان روبه رو میشود. نگاههای سرد و خشک و بیروح برخیها، که گویا ارث پدریش را از ارباب رجوع طلبکار است، ارزش انسانی و کرامت شهروندان را لگدمال کرده است.
کارمند، گاه با گوشی همراه خویش- در مجال اداری- بر صندلی چرخان، در دوران است و گاه با نگاههای تیز و چشمهای ریز، مردم را به سخره میگیرند.
کارمندی که مطابق قانون در ادارهای استخدام و طبق اساسنامه و شرح وظایف خویش، موظف به انجام وظیفه و ایفای مسئولیتی ست که پذیرفته است؛ انگار فی سبیل اللّه به خلق خدا کمک میکند. در قبال این وظایف، حقوق و دستمزد میگیرد. اما گویا، منت باید کشید و دَم فروبست تا این آدم، کارش را انجام دهد. اگر شهروندی اعتراض نماید، نتیجهاش گویا معلوم است: کار این شهروند آگاه به حقوق شهروندی، دیرگاهتر از دگران به کام مینشیند.
و اما بشنفید از مدیران، که غالبا جلسه دارند و من نوعی استدعا دارم شفاف به مردمان نجیب استان بفرمایند نتایج این جلسات در چهل سالی که گذشت چه بوده است. اگر زبان قلمم لال، در مؤلفهای به توسعه پایدار نزدیک شده ایم، بسم اللّه! بفرمایند تا مردم تلخکام ما، دمی شادکام شوند.
جناب استاندار معزز!
صدا وسیما، نقش مهّمی در معرفی استان- به عنوان نخستین زیرساخت توسعه دارد. برنامههای شبکه محلی دنا- دنای سرفراز را گاهی اوقات، سر به زیر میکند. به جای برنامههای پرمحتوا، گاه تا برنامههای سطحی و حتی نزول به برنامههای سخیف پیش میروند.
طنز، به طمرک بازی- بخوانید لوده بازی-، بدل میشود و این سرزمین که خدادادی بهشت مستندسازان طبیعی دنیاست؛ به گرته برداری از تولیدات دگر نقاط میپردازد. تولید محتوا، نیازمند ادیبان و نویسندگان و کارگردانان و تهیه کنندگانی حرفهای و کاربلد است. تا شبکهی دنا پا به پای سایر رسانههای شفاهی و کتبی، اصولی، علمی و عقلایی، قدم در راه توسعه برندارند؛ قصه، همان قصهی چلهی سرد زمستانهای توسعه نیافتگی ست که به زودی به نیم قرن توسعه نیافتگی میرسد. و خدا را چه دیدید شاید در گینس هم رکوری را ثبت نماییم.
سکاندار سفینهی استان!
به ورزشکاران استان و ورزش توجه جدی نمیشود. کشاورزان گرفتار دلال و حرام و حلال واسطههایی هستند که محصولات جالیزی را به جایی لیز برای کشاورز شوربخت تبدیل میکنند.
باغداران سی سختی و گچسارانی و باشتی و چرامی و دگر نقاط استان، دسترنج یک سال خویش را با رنج و رنجه، به بهای پشیزی به دلال میفروشند. نبود کارخانهها و صنایع تبدیلی، نبود سردخانههای مجهز، نبود نظارت و مکانیزمهای کنترلی در قیمت گذاری، امان باغ و باغدار را بریده است.
جناب استاندارتازه نفس! «کلّ میسّر لما خلق له= هر کس را بهر کاری ساخته اند!» یاسوج، از نبود شهردار و مبلمان شهری مناسب، خیابانهای نابسامان، بلوارهای کچلک زده، فرم شهری نافرم، تلخکام است. نبود اصول شهرسازی و نزول نرخ دیسیپلین شورای شهر به معهد مقصد و مقصود شخصی برخی اعضا، سیمایی نافریبا و صدایی نازیبا برای پایتخت طبیعت ایران زمین آفریده است. با سیری اجمالی در سطح شهر، بر این بیعدالتی ها، به قطع یقین صحه خواهید گذاشت. فرمانداران با گرانی بیرویه، نانهای بیکیفیت که بلای جان مردم شدهاند و اموری که با فرمانداریها مرتبط هست، گویا بیگانه اند. یک بار که از نان بدون سبوس و نشاسته و گلوگز و گلوتن و بد ریخت و شمایل یاسوج که میل بفرمایید به عمق فاجعه پی خواهید برد.
جناب آقای دکتر احمدزاده!
گچساران با داشتن دفینه گرانبهای منابع زیرزمینی، گنجی از گنجینه نفت و گاز، سد کوثر و با وجود صدها ظرفیت و از جمله بارگاه حضرت بیبی حکیمه” سلام اللّه علیها «دخت مکرم باب الحوایج امام موسی کاظم” علیه السلام» - ظرفیت عظیم گردشگری زیارتی، صدها درد دارد و هزارگان سردرد.
دنا، آلپ ایران دلسرد است از نبود دل و دلدار؛ دنا دنیایش بر مراد نیست. از ” سروتاوه «تا ” پاتاوه» تاوهی جادههای فاقد روشنایی، پر پیچ و خم خطرزا و نبود امکانات بین راهی، دلگزاست و دیده آزار!
کهگیلویه بزرگ، بلاد شاهپور با تاریخ و دهلیزهای تاریک تاریخی اش، بیشکوه و بیشعر و شور، به سوگ سوگنامهی توسعه نیافتگی، دست غم بر گریبان برده است.
چمپای عنبر بوی چرام، شمیمی ندارد دلکش. چشمه بلقیس و باغ اسکندر خان، درختهایش به تاراج میرود در بیبرنامگی.
لنده و سوق، چارسوق هنر و شعر و استعداد استان، دادش در آمده است زِ بیداد! مهاجرت به یاسوج، مرهم موقتی لنده و سوق و چارروستایی هاست.
باشت باوی، توسعه با وی نیست یار و بر خلاف شایعات بیاساس، خبری نیست از آنچنان پیشرفت باشت و امکانات انباشت. مارگون سرمازده است از سردی نبود اشتغال و صنعت و جوانان تحصیل کردهی بیکارلوداب، راهی شهرهای اطراف شده اند.
نقاره خانه و چیتاب، در غم فرزندان مستعد و ناامید خویش که یا در خلسهاند و یا در خواب، شدهاند کباب. کبگ کبگیان، که زمانی خروس میخواند، اکنون نه تنها شوری برای سرایش و خوانش ندارد؛ بلکه” غرنگه “نیز نمیزند. .
مقام عالی استان!
دانش تجربی نشان داده است که استاندار بومی، در بوم این دیار، چندان پیروز و بهروز نخواهد بود. استانداران بومی، نتوانستهاند در رونق و پیشرفت این دیار، کارساز بوده باشند. بیشتر دلخوشیشان به سیاست بود و ریاست. در تدبیر برای پیشرفت استان، حتی به اندازهی دوستی با نشان مهندس دوستی در ترنم و ترانه دی بلال و یاریار در حاشیهی رود بشار، در خاطر و خاطره مردمان این سامان نمانده اند.
امید که حضرتعالی به قول دوستی که به خوب دیدن مردم کمک میکند- همان شفیق رفیق عینک ساز- با حرکت بر مدار و معیار «قانونمداری»، خلاف این تجربه را به اثبات برسانید؛ زیراکه: «شرف المکان بالمکین= اعتبار هر جایگاهی برآمده از انسانهایی ست که بر آن تکیه زده اند.»
به قطع یقین، آدمهای کاربلد، تیمی کاربلد دارند و این قلم، با این رسانه، از کلانترمردی که سری سزای سروری داشته باشد تمام قد حمایت خواهد نمود؛ زیرا که یگانه آرزوی نگارنده توسعه شهر یاسوج- به ویژه توسعه پایدار فرهنگی- توسعه شهرستان بویراحمد و بالطبع توسعه پایدار استان زر خیز، کهن و متمدن کهگیلویه و بویراحمد است.
فرجام سخن:
برای حضرتعالی آرزوی صحت، فتوت و عزت دارم.
به قول شهریار شکرسخن، به شهر خویش آمده اید، خوش آمدید و شهریار خویش هستید. اماگر راه و رسم کلانتری بدانید و کلانتری، استاندار شهریار استان لقب خواهید گرفت؛ وگرنه، نه شهر یارتان خواهد بود و نه شهریارتان!
سروش درست
دوم مهرگان ۱۴۰۰
یاسوج پر سوج
به گزارش کبنا، در این یادداشت آمده است؛
” که چرخ سکهی دولت بنام شهریاران زد/
روم به شهر خود و شهریار خود باشم"
دلنوشته نویسنده کهگیلویه و بویراحمدی به استاندار جدید استان!
در مطلّع کلام و سرآغاز سلام، به دردها و رنجها بپردازیم، چرا که دگر کار استان از تبریک و تبرّک و تعریف و تعارف گذشته است. آنچه میماند تعرفه است و معرفه!
دوست ندیمی دارم که عینک ساز است و برای مردمِ مردم شهر یاسوج، عینکهای مختلف روشن، تار، رنگی، فانتزی و ساده میسازد. چندگاهی پیش، در محل کارش، حرف از چند گزینه استانداری پیش آمد و از جمله حضرتعالی! گفت: بقیه را کار ندارم، ولی جناب دکتر احمدزاده را میشناسم؛ مردی «قانونمدار» است.
جناب استاندار ارجمند!
درد عمیق استانِ ثروتمند و عاق از ثروتِ پدری خویش، نبود قانون مداری یا به قول دوست عینک سازمان، نبود دولتمردی «قانونمدار!» است.
چهل و سه سال از عمر انقلاب گذشته است. همانگونه که مستحضرید غالب کشورهای پیشرفته- نظیر کشورهای توسعه یافته شرق آسیا- در همین چهار پنج دهه، به نام و نشان معتبر جهانی در توسعه و پیشرفت دست یازیده اند. شهرها و استانهای ایران نیز، از این امر مستثنی نبودند. متاسفانه، سرزمین کهن و تاریخی کهگیلویه و بویراحمد، هنوز در توسعه، اندر خَم یک «کیچه»ی توسعه نیافتگی است.
تا کنون استاندارهای متعددی بر اریکهی کاخ استانداری، تکیه زدهاند. قبای استانداری بر قامت برخی، برازنده؛ بر تن بعضی، ارزنده و بر قامت برخی، نابرازنده بوده است. لکن مخرج مشترک عملکرد تمام این ایالت داران، یک نکته تلخ است:
کهگیلویه و بویراحمد در غالب مؤلفههای توسعه، حائز مقام واپسین در سطح کشور است.
شاید کمی تعجب کرده باشید، ولی واقعیت دارد.
جناب دکتر احمدزاده!
در استان کهگیلویه وبویراحمد، هنوز تفکر شوم سردسیری و گرمسیری، تفکر مدیریتی ست. نخبگان، شایستگان و متخصصان، بیجایگاه و افرادی ناآشنا با حتی وظیفه ذاتی اداره متبوع خویش، بر کرسی نالایقی مدیریت تکیه زده و با پایگاه هستند.
چند روز پیش، یکی از مدیران استان که از قضا مدیریت نهادی فرهنگی و هنری را بر عهده دارد، میگفت: «مؤلف همان نویسنده است!» به عبارتی این جناب مثلا رئیس- فرق گردآورنده، مؤلِّف، نویسنده و مؤلَّف را از هم تشخیص نمیدهد؛ آنگاه این اعجوبههای بیاندیشه، رئیس خوانده میشوند و مدیر (!) وااسفا که چه به روز گُهر و هنر این دیار آمده است. کسی که فرق سّر مؤلف را از فرق سَر مؤلف تمییز نمیدهد، نمیدانم بر چه مدار عقلایی، علمی و اصولی، مدبر میتواند باشد و مدیر (!)
کسی که در مکتوبات برخی نویسنده ها- در قالب مقدمه- افاضاتی فرموده که هر خوانندهای گر آن وجیزه سراسر مغلوط را بخوانند، تنها راه، نگریستن و گریستن است، با چه استدلالی قادر به تدبیر و تدبر است! این گونهی نایاب از کوتولههای فکری، فرهنگ استان را به حال و روز نزاری انداختهاند. مردم ما چشم انتظار کار فرهنگی از این بیتدبیرها نیستند، چرا که آنها را در حد و اندازه کارمند ساده فروشگاهی هم نمیبینند؛ چه برسد به مدیریت و ریاست و کیاست.
این جایگاههای بزرگ، نیازمند هنرمردان سترگ و خوش ذوقی ست که پیرامون محیط مدیریتش، صدها هنرمند در تعامل باشند و صدها اهل فضل در تکامل.
زبان زیبای لری، ترکی قشقایی دل انگیز، خرده فرهنگهای متعدد و پرمحتوا، با ارزشهای انسانی و اسلامی و فرهنگ استان، مورد تهاجم و تخطئه بیفرهنگی و بیهویتی قرار گرفته است. وامددا! که مدیرانی - بعضا- با قد و قامت اندیشهای کوتاهتر از سقف کاشانه اشان، عامل توسعه نیافتگی اند. آنانی که در شناخت نقاط ضعف، مجموعه متبوعشان، ناتوان و در تقویت نقاط مثبت، نادانایند. نه برنامهای دقیق از شناسایی فرصتهای بینظیر در منابع زیرزمینی، منابع روزمینی، منابع تاریخی و شفاهی این دیار دارند و نه نگاهی عمیق به صنعت، ادبیات، صنایع دستی، موسیقی، اشتغال، بازار، امید به آینده، هنرهای تجسمی، نگارگری و هنرهای این مرزو بوم داشته و دارند.
آسیب ها، پدر مردم را درآورده است؛ ولیکن آسیبشناس حاذق و طبیبی عاشق - هویداگر علتها و معلول ها- دیده نمیشود. چهار دهه است در آسیبشناسی اجتماعی و اقتصادی، حرفی علمی و اصولی از تهدیداتی که فرزندان این سامان را گرفتار انواع و اقسام آسیبها نموده و بیسر و سامان کرده است؛ گوشنواز و درمانگر، نیوش نکرده ایم:
زِ سامانم چه میپرسی
که من یک عمر
چون گیسو،
سیه روی
و
پریشان حال
و
خانه بر دوشم! …
باید طرفی بربست. راه بلدِ کاردانی میطلبد. مردمان اصیل این دیار، از دیدن نابهنجاریها خسته شدهاند. هر روز و هر شب، خبری شوم، روزگار و شام شهروندان را بیآفتاب و بیمهتاب کرده است.
«بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم…»
جوهر قلم نگارندگان، نه شوری برای نگارش شکوفههای بهاری دارد و نه سروری. دست هنرگران، به هنرگری، هنر نمیآفریند. مردم خسته شدهاند از نبود توسعه! دلشکسته شدهاند از دیدن استانی نابسامان!
همین جناب استاندارانی که در جزجز نکات استان باید ورود مینمودند و استان دار بودند، نه بر آتش طبیعت دلانگیز خاییز، آبی ریختند و نه بر افتادن شاه بلوط ها، اشکی.
جناب استاندار محترم!
در سرزمینی که حدود ۱۷ تا ۲۵ درصد منابع نفت و گاز، قریب ۱۱ درصد منابع آبی، حدود نه درصد منابع جنگلی، منابع بینظیر انسانی، منابع بیبدیل گردشگری طبیعی، گردشگری تاریخی، گردشگری زیارتی و هزاران توانمندی و اکوتوریسم کم نظیری دارد؛ جوانانش نامشان بیکاری و نانشان بیهویتیست.
مردمان غیور این دیار در هر آزمونی، آزمودهای هستند که دوباره آزمودنشان خطاست!
در دفاع مقدس، بیرق شهامتشان بر شانههای باد در اهتزاز بوده است. در هر برههای از انقلاب، فارغ از تحریم، تهدید، تشّدید و تطمیع، صدای «لُرکِه» ی حضور و سیمای پرشورِ منظورشان، برای دشمنان هیمنهشکن بوده است.
جناب دکتر احمدزاده!
حضرتعالی فرزند این استان هستید و بِه زِ من سرزمین مادری خویش را میشناسید؛ اما رسمهای نارسامی در ادارات و سازمانها باب شده است. یا بهتر بگویم به عرف و عادت اجتماعی ارتقا یافته است.
هر ارباب رجوعی، به محض ورود به بانک، سازمان و یا ادارهای، با سلام بیکلام از کارمندان روبه رو میشود. نگاههای سرد و خشک و بیروح برخیها، که گویا ارث پدریش را از ارباب رجوع طلبکار است، ارزش انسانی و کرامت شهروندان را لگدمال کرده است.
کارمند، گاه با گوشی همراه خویش- در مجال اداری- بر صندلی چرخان، در دوران است و گاه با نگاههای تیز و چشمهای ریز، مردم را به سخره میگیرند.
کارمندی که مطابق قانون در ادارهای استخدام و طبق اساسنامه و شرح وظایف خویش، موظف به انجام وظیفه و ایفای مسئولیتی ست که پذیرفته است؛ انگار فی سبیل اللّه به خلق خدا کمک میکند. در قبال این وظایف، حقوق و دستمزد میگیرد. اما گویا، منت باید کشید و دَم فروبست تا این آدم، کارش را انجام دهد. اگر شهروندی اعتراض نماید، نتیجهاش گویا معلوم است: کار این شهروند آگاه به حقوق شهروندی، دیرگاهتر از دگران به کام مینشیند.
و اما بشنفید از مدیران، که غالبا جلسه دارند و من نوعی استدعا دارم شفاف به مردمان نجیب استان بفرمایند نتایج این جلسات در چهل سالی که گذشت چه بوده است. اگر زبان قلمم لال، در مؤلفهای به توسعه پایدار نزدیک شده ایم، بسم اللّه! بفرمایند تا مردم تلخکام ما، دمی شادکام شوند.
جناب استاندار معزز!
صدا وسیما، نقش مهّمی در معرفی استان- به عنوان نخستین زیرساخت توسعه دارد. برنامههای شبکه محلی دنا- دنای سرفراز را گاهی اوقات، سر به زیر میکند. به جای برنامههای پرمحتوا، گاه تا برنامههای سطحی و حتی نزول به برنامههای سخیف پیش میروند.
طنز، به طمرک بازی- بخوانید لوده بازی-، بدل میشود و این سرزمین که خدادادی بهشت مستندسازان طبیعی دنیاست؛ به گرته برداری از تولیدات دگر نقاط میپردازد. تولید محتوا، نیازمند ادیبان و نویسندگان و کارگردانان و تهیه کنندگانی حرفهای و کاربلد است. تا شبکهی دنا پا به پای سایر رسانههای شفاهی و کتبی، اصولی، علمی و عقلایی، قدم در راه توسعه برندارند؛ قصه، همان قصهی چلهی سرد زمستانهای توسعه نیافتگی ست که به زودی به نیم قرن توسعه نیافتگی میرسد. و خدا را چه دیدید شاید در گینس هم رکوری را ثبت نماییم.
سکاندار سفینهی استان!
به ورزشکاران استان و ورزش توجه جدی نمیشود. کشاورزان گرفتار دلال و حرام و حلال واسطههایی هستند که محصولات جالیزی را به جایی لیز برای کشاورز شوربخت تبدیل میکنند.
باغداران سی سختی و گچسارانی و باشتی و چرامی و دگر نقاط استان، دسترنج یک سال خویش را با رنج و رنجه، به بهای پشیزی به دلال میفروشند. نبود کارخانهها و صنایع تبدیلی، نبود سردخانههای مجهز، نبود نظارت و مکانیزمهای کنترلی در قیمت گذاری، امان باغ و باغدار را بریده است.
جناب استاندارتازه نفس! «کلّ میسّر لما خلق له= هر کس را بهر کاری ساخته اند!» یاسوج، از نبود شهردار و مبلمان شهری مناسب، خیابانهای نابسامان، بلوارهای کچلک زده، فرم شهری نافرم، تلخکام است. نبود اصول شهرسازی و نزول نرخ دیسیپلین شورای شهر به معهد مقصد و مقصود شخصی برخی اعضا، سیمایی نافریبا و صدایی نازیبا برای پایتخت طبیعت ایران زمین آفریده است. با سیری اجمالی در سطح شهر، بر این بیعدالتی ها، به قطع یقین صحه خواهید گذاشت. فرمانداران با گرانی بیرویه، نانهای بیکیفیت که بلای جان مردم شدهاند و اموری که با فرمانداریها مرتبط هست، گویا بیگانه اند. یک بار که از نان بدون سبوس و نشاسته و گلوگز و گلوتن و بد ریخت و شمایل یاسوج که میل بفرمایید به عمق فاجعه پی خواهید برد.
جناب آقای دکتر احمدزاده!
گچساران با داشتن دفینه گرانبهای منابع زیرزمینی، گنجی از گنجینه نفت و گاز، سد کوثر و با وجود صدها ظرفیت و از جمله بارگاه حضرت بیبی حکیمه” سلام اللّه علیها «دخت مکرم باب الحوایج امام موسی کاظم” علیه السلام» - ظرفیت عظیم گردشگری زیارتی، صدها درد دارد و هزارگان سردرد.
دنا، آلپ ایران دلسرد است از نبود دل و دلدار؛ دنا دنیایش بر مراد نیست. از ” سروتاوه «تا ” پاتاوه» تاوهی جادههای فاقد روشنایی، پر پیچ و خم خطرزا و نبود امکانات بین راهی، دلگزاست و دیده آزار!
کهگیلویه بزرگ، بلاد شاهپور با تاریخ و دهلیزهای تاریک تاریخی اش، بیشکوه و بیشعر و شور، به سوگ سوگنامهی توسعه نیافتگی، دست غم بر گریبان برده است.
چمپای عنبر بوی چرام، شمیمی ندارد دلکش. چشمه بلقیس و باغ اسکندر خان، درختهایش به تاراج میرود در بیبرنامگی.
لنده و سوق، چارسوق هنر و شعر و استعداد استان، دادش در آمده است زِ بیداد! مهاجرت به یاسوج، مرهم موقتی لنده و سوق و چارروستایی هاست.
باشت باوی، توسعه با وی نیست یار و بر خلاف شایعات بیاساس، خبری نیست از آنچنان پیشرفت باشت و امکانات انباشت. مارگون سرمازده است از سردی نبود اشتغال و صنعت و جوانان تحصیل کردهی بیکارلوداب، راهی شهرهای اطراف شده اند.
نقاره خانه و چیتاب، در غم فرزندان مستعد و ناامید خویش که یا در خلسهاند و یا در خواب، شدهاند کباب. کبگ کبگیان، که زمانی خروس میخواند، اکنون نه تنها شوری برای سرایش و خوانش ندارد؛ بلکه” غرنگه “نیز نمیزند. .
مقام عالی استان!
دانش تجربی نشان داده است که استاندار بومی، در بوم این دیار، چندان پیروز و بهروز نخواهد بود. استانداران بومی، نتوانستهاند در رونق و پیشرفت این دیار، کارساز بوده باشند. بیشتر دلخوشیشان به سیاست بود و ریاست. در تدبیر برای پیشرفت استان، حتی به اندازهی دوستی با نشان مهندس دوستی در ترنم و ترانه دی بلال و یاریار در حاشیهی رود بشار، در خاطر و خاطره مردمان این سامان نمانده اند.
امید که حضرتعالی به قول دوستی که به خوب دیدن مردم کمک میکند- همان شفیق رفیق عینک ساز- با حرکت بر مدار و معیار «قانونمداری»، خلاف این تجربه را به اثبات برسانید؛ زیراکه: «شرف المکان بالمکین= اعتبار هر جایگاهی برآمده از انسانهایی ست که بر آن تکیه زده اند.»
به قطع یقین، آدمهای کاربلد، تیمی کاربلد دارند و این قلم، با این رسانه، از کلانترمردی که سری سزای سروری داشته باشد تمام قد حمایت خواهد نمود؛ زیرا که یگانه آرزوی نگارنده توسعه شهر یاسوج- به ویژه توسعه پایدار فرهنگی- توسعه شهرستان بویراحمد و بالطبع توسعه پایدار استان زر خیز، کهن و متمدن کهگیلویه و بویراحمد است.
فرجام سخن:
برای حضرتعالی آرزوی صحت، فتوت و عزت دارم.
به قول شهریار شکرسخن، به شهر خویش آمده اید، خوش آمدید و شهریار خویش هستید. اماگر راه و رسم کلانتری بدانید و کلانتری، استاندار شهریار استان لقب خواهید گرفت؛ وگرنه، نه شهر یارتان خواهد بود و نه شهریارتان!
سروش درست
دوم مهرگان ۱۴۰۰
یاسوج پر سوج