نگاهی به دفاع «سید رضاتوفیقی» از اردلان ارژنگ رئیس اسبق دانشگاه یاسوج؛
رضاتوفیقی - ارژنگ؛ روی آزادی و خوی استبدادی
9 مرداد 1398 ساعت 16:57
اما طبق ادعاهای ما، ایشان هم حق و حقوقی دارد. اینجاست که اگر انسان خویش را دریابد، دگر اندیش را بر میتابد. البته این ظرافت ژرف، ظرفیتی شگرف میطلبد تا با اغاز نَفَس، پایان هوس را بر تارک اعمال خود حک کند.
سید کاری شایسته میکند و ابتکاری بایسته به خرج میدهد، درخواست کمک به زندان بان خود را عریان، تقدیم دکتر عریان میکند. و اتفاقاً اصرار هم میکند. انسانی ذی حق، دچار گرفتاری شده و مشی ما متفاوت است، و نقل میکند میدانم اگر باز بر اریکهٔ قدرت تکیه بزند در حق ما جفا خواهد کرد اما آفت بردگیِ نفس را میکشد و شرافتِ آزادگی برای خود و هم فکرانش میخرد.
متن ارسالی؛ چند روزی است، دغدغه مندانِ با وجاهت و تخریب چیان پر بلاهت بر موضوع رضاتوفیقی-ارژنگ متمرکزند و البته وجوهِ تمایزِ خواستها و خواستگاهها، نیات و کردار و صد البته مقصد و مقصود این دو دسته هویداست.
والبته گروهی هم به سوختن میسازند و به افروختن مینازند.
وینک، مخاطب محترم من، یا بخش پر رنگ باورهای اصلاح طلبانه اش بر مذهب بنا شده، که در ان باور، حضرت امیر به ابن ملجم پناه میدهد و سالار اصلاحات، حرّ بن یزید را میپذیرد.
یا بخش پر رنگ کردار و گفتمان اصلاح طلبانه اش، بر الگوی مدنیت نوین استوار است که بر خورد سعید از نوع حجاریانش با سعید از نوع عسکرش و تعامل خاتمی با مخالفانش چراغ راه است.
یا بخش پر رنگ دیدگاه مخاطب بر روشنفکریِ صرف بنا شده که، عکس نلسون ماندلا بر در و دیوار خانه و ذهنشان حک شده
و دست آخر مخاطبِ این مرقومه، با تلفیق این سه دیدگاه به مساله نگاه میکند که به گمانم این دیدگاه ودیعهٔ الهی و بدیعهٔ خود اگاهی است.
اتفاق البته شاید مثل صبح ساده باشد و گنجشکان (من نوعی) بیخود شلوغش کرده باشند.
اینجا تقابل دو دیدگاه و منش و کنش مطرح است.
یک مشی را ارژنگ نمایندگی میکند و دیگری را رضا توفیقی.
این بین البته، هر که سرشت را بپاید، بی شک بهشت را بشاید حتا اگر تشخیصِ شیر شرزه از شریر هرزه برای قضاتِ از پیش حکم نا نوشته هم مشکل باشد.
ارژنگ، در ذهن طیف وسیعی از اهالی دانشگاه یاسوج، نماد استبداد و نمود افراطی گری، تمثالی از ملل واپس مانده و دولتهای دست نشانده بوده.
و رضا توفیقی، اصلاح طلبی است شناخته شده، که از انسوی خطوط، فتنه گری است بدون حق حیات!
ارژنگ، رئیس قدر قدرت و ذی شوکتِ دانشگاه یاسوج است و یکی از اولین قربانیان انحصار طلبی و خوی تمامیت خواهی ایشان، همین سید اصلاحاتی است. در کنار دانشجویان، به نقل از خودشان، سختترین دوران زندگیاش را در زمان مدیریت ارژنگ سپری میکند.
این اسیاب میگردد و سکهٔ زرین و سبیکهٔ سیمین، ارث دائم هیچ کس نمیماند، پول و تیول همگی چرکاند.
اما نه انبان رضا توفیقی از زر آکنده است و نهید قدرتش فوق ایدیهم، وجاهتی دارد و آبرویی، خامهٔ شرف نمیفروشد تا جامهٔ اشراف بپوشد و این است، که از مخالفان سرسخت فکریاش درب خانهاش را میزنند. تا واسطه شود!
خانواده ارژنگ، دچار گرفتاری شدهاند، و ایشان از اعضای هییت علمی دانشگاه یاسوج هستند، با همهٔ سیاهی عملکردش با اصلاح طلبان، برای دانشگاه یاسوج زحمت هم کشیده، رشتههای متعدد برای این دانشگاه به ارمغان آورده و اصولاً، حق دارد درین مکان علمی در جایگاه مدرس، مشغول باشد.
افراطی بوده؟ باشد،
مخالف ما بوده؟ باشد،
در اوج قدرتش به ما ظلم کرده؟ باشد،
اما طبق ادعاهای ما، ایشان هم حق و حقوقی دارد. اینجاست که اگر انسان خویش را دریابد، دگر اندیش را بر میتابد. البته این ظرافت ژرف، ظرفیتی شگرف میطلبد تا با اغاز نَفَس، پایان هوس را بر تارک اعمال خود حک کند.
سید کاری شایسته میکند و ابتکاری بایسته به خرج میدهد، درخواست کمک به زندان بان خود را عریان، تقدیم دکتر عریان میکند. و اتفاقاً اصرار هم میکند. انسانی ذی حق، دچار گرفتاری شده و مشی ما متفاوت است، و نقل میکند میدانم اگر باز بر اریکهٔ قدرت تکیه بزند در حق ما جفا خواهد کرد اما آفت بردگیِ نفس را میکشد و شرافتِ آزادگی برای خود و هم فکرانش میخرد.
وقتی شنیدم سوگند جلاله اش را که طمعِ پُستی که دو دهه پیش تجربهاش کرده و خطوط جغرافیایی کوچکترین تاثیری درین حرکت نداشتهاند، شرمندهٔ خود شدم.
و البته از یاد نمیبرم در مقابل، بورسیههای آنچنانی ارژنگ، استخدامهای این چنینی سه نسل از مدیران دانشگاه را.
تعجب نمیکنم معترضان برگشتن ارژنگ بعنوان استاد معارف، (که اخیراً دو تن از اساتید این رشته از دانشگاه رفتهاند) هرگز اعتراضی به تثبیت معاونت پژوهشی اقای عوض پور، مشاورت و هییت امنایی اقای کرمی، معاونت مالی اداری اقای گودرزی و قائم مقامی اقای کشکولی نداشتهاند. اینها همگی معاونان ارژنگ و رمضانی و رحیمی و عریان بوده و هستند!!!!
باری؛
اگر ما به شعارهای اصلاح طلبی باورمندیم، ذات اصلاح اجل است از حذف و انحصار و تمامیت خواهی و انتقام و حق کشی
و هیچ سنخیتی وجود ندارد بینِ، روی آزادی و خوی استبدادی.
----------------------------------
داریوش ارجمند
----------------------------------
کد مطلب: 411533