تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۳۶
کد مطلب : ۴۱۰۴۵۹
یادداشت|
دیکتاتوری عوام؛ از شهرداری یاسوج تا شهرداری شیکاگو
اصغر شهادتی
۶
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛متن ارسالی: اصغر شهادتی؛
صِفرُم:
ساعت حوالی 8 صبح امروز، یعنی 26 خرداد 98، با صدایی گوش خراش از خواب میپرم. گویا قبل از هوشیاری کامل من، مهمانِ ما رفته و در را باز کرده اما خبری از بازگشت نیست. با وضعیت ظاهری نه چندان مناسب، پا پی میشوم و میبینم که با یکی از رُفتگران شهرداری و دیگری - که به نظر سرپرست کارگران باشد- در حال صحبت است. معترض نحوه در زدن کارگر شهرداری میشوم و پاسخ میشنوم که چرا زبالههای مغازه پدری در سطل زباله ریخته شده است! اینکه نه تنها او، که سرپرستش هم فهم تفکیک حیثیات را ندارد و مساله ای حقوقی را با مسالهای شخصی خلط کرده است بماند، ماجرا جایی جالب میشود که برای راحتی خودشان توصیه به امری غیرقانونی میکنند؛ قرار دادن نخالهها در کیسهای پلاستیکی و خارج از سطل زباله شهرداری! همین پیش آمدِ مختصر بهانهای شد برای تأمل به آنچه که ما را بدین جا رسانده است. به تعبیر آن نویسندهی نه چندان مقبول، به اینکه: ما، چگونه ما شدیم!
یکم:
انتخاب بخشی از بین بخشهای متعدد ستادی و اجرایی کشور برای پرداخت کاری است دشوار، اما به ضرورت و بنا به حرف صفرم و پیش آمدی که انگیزه این نوشتار شد، گذری میکنیم بر یکی از نهادهای اجرایی که دست کم شهروندان این شهر تأثیر و تاثراتش را بیش و پیش از سایر نهادهای خرد و کلان کشوری در زندگی روزمره خود میبینند؛ شهرداری. مسلم است که این نوشته کوتاه قصد شرح و تبیین وظایف ریز و درشت شهرداری – و مشخصاً شهرداری یاسوج – را ندارد، بلکه در صدد اشارهای است به پارهای از اعوجاجات مدیریت شهری و صرفاً بازنمایی وضعیت شهر از نگاه یک شهروند و نه بیشتر. امید که اثری مثبت – هرچند کوچک – بر اوضاع داشته باشد.
دوم:
قانون – مطابق آنچه که در وب سایت شهرداری آمده است – مشخصاً در ماده 55 و تبصرههای آن، وظایف متعددی را برای شهرداری ملحوظ داشته است. در این نوشتار کوتاه صرفاً با اشارهای به سه نکته و تبطیق آن با واقعیتهای موجود در سطح شهر شما را به تأمل بیشتر و آگاهی از حقوق و وظایف نهادهایی که اساساً برای تسهیل زندگی شهروندی ایجاد شدهاند اما جایگاه مدعی را پیدا کردهاند، دعوت میکنم، که متاسفانه حالا و پس از گذشت نیم قرن از انقلاب، هنوز حق گرفتنی است و نه دادنی!
الف) در بندهای 2 و 27 از ماده 55 وظایف شهرداری میخوانیم: «تنظیف و نگهداری و تسطیح معابر و انهار عمومی و مجاری آبها و برداشتن و محو کردن آگهیها از محلهای غیر مجاز و هر گونه اقداماتی که در حفظ نظافت و زیبایی شهر مؤثر باشند». مثالهای نقض در این حوزه فراوان است و نیازی به ارجاع ندارد، کافی است نگاهی به در و دیوار معابر عمومی و پارکها و مکانهای عام المنفعه بیندازید. بخشهای تخریب شده، دیوار نوشتهها، وضعیت نامناسب بصری و... فراواناند.
ب) در بند 25 همان ماده میخوانیم: «جمع آوری و دفع حیوانات بدون صاحب و مضرّ در سطح شهر». آنهایی که اهل پیاده روی صبح گاهی و یا گردش شبانه در سطح شهر هستند موضوع را به خوبی درک میکنند. از ترس از سگهای ول گرد تا پاره کردن پلاستیکهای زباله به وسیله گربهها.
ممکن است این سؤال برای دوستان مطرح شود که بخاطر پیش آمد گفته شده، این نوشتار از روی عصبانیت به موضوع پرداخته و نوشته به انحراف در قضاوت متهم شود. برای تأمل در این فرضیه، شما را به خوانش مختصر واقعهای دیگر دعوت میکنم: حوالی یک و نیم سال پیش جناب شهردار سوالی پژوهشی مطرح، و در قالب جشنواره شهر پاک، از شهروندان برای مشارکت در مدیریت شهری تقاضای همکاری کرده بودند. حقیر هم ماجرا را به فال نیک گرفته و از قضا، در حوزه مدیریت پسماند شهری طرحی را به مجموعه شهرداری در قالب یک مقاله ارائه دادم. از برخورد سرد کارشناس مربوطه که بگذریم، بعد از گذشت یک سال و بدون هیچ گونه پاسخی – حتی ایمیل به شهردار نیز بدون جواب ماند – طرح را برای کنفرانسی بین المللی ارسال کردم که پذیرفته و چاپ شد. حالا تو بخوان حدیث مفصل از این مجمل. از عدم ساماندهی جمعه بازار و تبعیضها در اجرای کمیسیون ماده صد هم که بگذریم، به گمان حقیر مورد پیش پا افتادهای هم چون عدم تعبیه سطلهای زباله در اغلب مناطق حاشیه شهر برای پیشگیری از آلودگی، بیش از آن که نشانهی اعوجاج مدیریتی باشد دلیلی است بر انتخابهای فلهای من و شما در شورای شهر و مجلس شورا و حتی جمهور...
راستی اگر بعد از خوانش این مثنوی حوصلهای برایتان مانده سری هم به وب سایت شهرداری یاسوج (اینجا) بزنید و آن را با سایت شهرداری شیکاگو (اینجا) مقایسه کنید. اصلاً نیازی نیست برنامههای آتی و دپارتمانها و گزارش عملکردها را مقایسه کنید، چون چیزی در اینجا برای مقایسه وجود ندارد. صرفاً برای رفع خستگی و انبساط خاطر نیم نگاهی بیندازید.
دست آخر:
ویلی برانت شهردار برلین پس از جنگ دوم جهانی و بعدتر، صدراعظم آلمان، در کتاب، «زندگی من در سیاست» مینویسد: «یک روز دیدم زنی در صف خرید نان به غریبهها لعنت فرستاد و آرزوی هیتلر را کرد. پشتم لرزید. احساس کردم باید بمانم و ثابت کنم آبادی و آزادی آلمان نیازی به هیتلر و فاشیسم ندارد». این روزها به لطف آنچه که باید دیکتاتوری عوام و بی مسئولیتی خواص نامید، اوضاع مملکت به گونهای است که برخی، مانند همان زن آلمانی، نام دیکتاتوری وطنی را فریاد میزنند. وقتی که اکثریت جامعهای انتخابشان را با ملاکهای غیر شایسته سالارانه انجام و بهبود اوضاع را بدین واسطه به عقب بیندازند با مساله دیکتاتوری عوام مواجه ایم. فی المثل نگاه کنید به انتخاب نمایندگان شورای شهر با سیم کارت و آب معدنی و نمایندگان مجلس با شام و آرد و چند هزار تومان پول. منفعت طلبی و بی مسئولیتی هم به گمانم جای توضیح و تبیین ندارد، خصوصاً که این روزها خبر اختلاس و ارتشاء و تبانی مثل نُقل و نبات در محافل و مجالس حضور دارد، از مجلس شورا گرفته تا گعده خانم جلسهایها...
صِفرُم:
ساعت حوالی 8 صبح امروز، یعنی 26 خرداد 98، با صدایی گوش خراش از خواب میپرم. گویا قبل از هوشیاری کامل من، مهمانِ ما رفته و در را باز کرده اما خبری از بازگشت نیست. با وضعیت ظاهری نه چندان مناسب، پا پی میشوم و میبینم که با یکی از رُفتگران شهرداری و دیگری - که به نظر سرپرست کارگران باشد- در حال صحبت است. معترض نحوه در زدن کارگر شهرداری میشوم و پاسخ میشنوم که چرا زبالههای مغازه پدری در سطل زباله ریخته شده است! اینکه نه تنها او، که سرپرستش هم فهم تفکیک حیثیات را ندارد و مساله ای حقوقی را با مسالهای شخصی خلط کرده است بماند، ماجرا جایی جالب میشود که برای راحتی خودشان توصیه به امری غیرقانونی میکنند؛ قرار دادن نخالهها در کیسهای پلاستیکی و خارج از سطل زباله شهرداری! همین پیش آمدِ مختصر بهانهای شد برای تأمل به آنچه که ما را بدین جا رسانده است. به تعبیر آن نویسندهی نه چندان مقبول، به اینکه: ما، چگونه ما شدیم!
یکم:
انتخاب بخشی از بین بخشهای متعدد ستادی و اجرایی کشور برای پرداخت کاری است دشوار، اما به ضرورت و بنا به حرف صفرم و پیش آمدی که انگیزه این نوشتار شد، گذری میکنیم بر یکی از نهادهای اجرایی که دست کم شهروندان این شهر تأثیر و تاثراتش را بیش و پیش از سایر نهادهای خرد و کلان کشوری در زندگی روزمره خود میبینند؛ شهرداری. مسلم است که این نوشته کوتاه قصد شرح و تبیین وظایف ریز و درشت شهرداری – و مشخصاً شهرداری یاسوج – را ندارد، بلکه در صدد اشارهای است به پارهای از اعوجاجات مدیریت شهری و صرفاً بازنمایی وضعیت شهر از نگاه یک شهروند و نه بیشتر. امید که اثری مثبت – هرچند کوچک – بر اوضاع داشته باشد.
دوم:
قانون – مطابق آنچه که در وب سایت شهرداری آمده است – مشخصاً در ماده 55 و تبصرههای آن، وظایف متعددی را برای شهرداری ملحوظ داشته است. در این نوشتار کوتاه صرفاً با اشارهای به سه نکته و تبطیق آن با واقعیتهای موجود در سطح شهر شما را به تأمل بیشتر و آگاهی از حقوق و وظایف نهادهایی که اساساً برای تسهیل زندگی شهروندی ایجاد شدهاند اما جایگاه مدعی را پیدا کردهاند، دعوت میکنم، که متاسفانه حالا و پس از گذشت نیم قرن از انقلاب، هنوز حق گرفتنی است و نه دادنی!
الف) در بندهای 2 و 27 از ماده 55 وظایف شهرداری میخوانیم: «تنظیف و نگهداری و تسطیح معابر و انهار عمومی و مجاری آبها و برداشتن و محو کردن آگهیها از محلهای غیر مجاز و هر گونه اقداماتی که در حفظ نظافت و زیبایی شهر مؤثر باشند». مثالهای نقض در این حوزه فراوان است و نیازی به ارجاع ندارد، کافی است نگاهی به در و دیوار معابر عمومی و پارکها و مکانهای عام المنفعه بیندازید. بخشهای تخریب شده، دیوار نوشتهها، وضعیت نامناسب بصری و... فراواناند.
ب) در بند 25 همان ماده میخوانیم: «جمع آوری و دفع حیوانات بدون صاحب و مضرّ در سطح شهر». آنهایی که اهل پیاده روی صبح گاهی و یا گردش شبانه در سطح شهر هستند موضوع را به خوبی درک میکنند. از ترس از سگهای ول گرد تا پاره کردن پلاستیکهای زباله به وسیله گربهها.
- در تبصره 4 از بند 2 همان ماده آمده است: «شهرداری مکلف است محلهای مخصوص برای تخلیه زباله و نخاله و فضولات ساختمانی و مواد رسوبی فاضلابها و نظایر آنها تعیین و ضمن انتشار آگهی باطلاع عموم برساند». اگر فرصت کرده و اطراف مجتمع ورزشی کوثر را ببینید یا حتی نیم نگاهی به ابتدای جاده دهنو بیندازید حُسن انجام وظیفه دوستان را مشاهده خواهید کرد.
ممکن است این سؤال برای دوستان مطرح شود که بخاطر پیش آمد گفته شده، این نوشتار از روی عصبانیت به موضوع پرداخته و نوشته به انحراف در قضاوت متهم شود. برای تأمل در این فرضیه، شما را به خوانش مختصر واقعهای دیگر دعوت میکنم: حوالی یک و نیم سال پیش جناب شهردار سوالی پژوهشی مطرح، و در قالب جشنواره شهر پاک، از شهروندان برای مشارکت در مدیریت شهری تقاضای همکاری کرده بودند. حقیر هم ماجرا را به فال نیک گرفته و از قضا، در حوزه مدیریت پسماند شهری طرحی را به مجموعه شهرداری در قالب یک مقاله ارائه دادم. از برخورد سرد کارشناس مربوطه که بگذریم، بعد از گذشت یک سال و بدون هیچ گونه پاسخی – حتی ایمیل به شهردار نیز بدون جواب ماند – طرح را برای کنفرانسی بین المللی ارسال کردم که پذیرفته و چاپ شد. حالا تو بخوان حدیث مفصل از این مجمل. از عدم ساماندهی جمعه بازار و تبعیضها در اجرای کمیسیون ماده صد هم که بگذریم، به گمان حقیر مورد پیش پا افتادهای هم چون عدم تعبیه سطلهای زباله در اغلب مناطق حاشیه شهر برای پیشگیری از آلودگی، بیش از آن که نشانهی اعوجاج مدیریتی باشد دلیلی است بر انتخابهای فلهای من و شما در شورای شهر و مجلس شورا و حتی جمهور...
راستی اگر بعد از خوانش این مثنوی حوصلهای برایتان مانده سری هم به وب سایت شهرداری یاسوج (اینجا) بزنید و آن را با سایت شهرداری شیکاگو (اینجا) مقایسه کنید. اصلاً نیازی نیست برنامههای آتی و دپارتمانها و گزارش عملکردها را مقایسه کنید، چون چیزی در اینجا برای مقایسه وجود ندارد. صرفاً برای رفع خستگی و انبساط خاطر نیم نگاهی بیندازید.
دست آخر:
ویلی برانت شهردار برلین پس از جنگ دوم جهانی و بعدتر، صدراعظم آلمان، در کتاب، «زندگی من در سیاست» مینویسد: «یک روز دیدم زنی در صف خرید نان به غریبهها لعنت فرستاد و آرزوی هیتلر را کرد. پشتم لرزید. احساس کردم باید بمانم و ثابت کنم آبادی و آزادی آلمان نیازی به هیتلر و فاشیسم ندارد». این روزها به لطف آنچه که باید دیکتاتوری عوام و بی مسئولیتی خواص نامید، اوضاع مملکت به گونهای است که برخی، مانند همان زن آلمانی، نام دیکتاتوری وطنی را فریاد میزنند. وقتی که اکثریت جامعهای انتخابشان را با ملاکهای غیر شایسته سالارانه انجام و بهبود اوضاع را بدین واسطه به عقب بیندازند با مساله دیکتاتوری عوام مواجه ایم. فی المثل نگاه کنید به انتخاب نمایندگان شورای شهر با سیم کارت و آب معدنی و نمایندگان مجلس با شام و آرد و چند هزار تومان پول. منفعت طلبی و بی مسئولیتی هم به گمانم جای توضیح و تبیین ندارد، خصوصاً که این روزها خبر اختلاس و ارتشاء و تبانی مثل نُقل و نبات در محافل و مجالس حضور دارد، از مجلس شورا گرفته تا گعده خانم جلسهایها...
رفتیم سایت شیکاگو سر زدیم اونم زیبا بود
وای از دست شهرداری و انتخاب ما در شوراها