تاریخ انتشار
چهارشنبه ۵ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۵۶
کد مطلب : ۴۰۵۷۵۱
یادداشت سیاسی |
آینده پیش روی دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب
حبیب الله پیشوا
۳
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛متن ارسالی: هرچند هر دو جریان دارای سرمایههای اجتماعی خاص خود بوده و از طیفها و گروههای مختلفی تشکیل میشوند و هرکدام در مورد مسائلی همانند اقتصاد، ساختار حکومت، مردم سالاری و نقش مردم در حاکمیت، ارتباط با غرب و... دیدگاه مخصوص به خود را دارد، اما مدتی است که در اغما و کمای ناشی از عملکرد گذشته و حال خود دست و پنجه نرم میکنند، بطوریکه جریان اصولگرا در کمای ناشی از شکست در انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم و جریان اصلاحات در کمای ناشی از عملکرد شیخ حسن روحانی که شعار امید و تدبیر وی مبدل به ناامیدی و بی تدبیری شده است، تاجائیکه طیفها و شخصیتهای اطراف آقای روحانی سعی میکنند هر کس زودتر از دیگری بساط خود را در حمایت از ایشان جمع کند تا بیش از این اعتبارشان لطمه نبیند، عده ای سریع و زود اقدام و عده ای هنوز گیج هستند که چه کنند؟! ولی مهمتر از این دو شوک، آن است که این دو جریان با بیماری مزمنی بنام اختلاف درونی گرفتار بوده و همچنان ادامه و بنظر میرسد درمان و مداوای این بیماری با توجه به فرهنگ مردم این مرز و بوم که روحیه کار دست جمعی، شراکت و حزبی آنان ضعیف است سخت و شاید هم غیر ممکن باشد،
عامل دیگر این بیماری اختلاف و چند دستگی در جریانات مزبور است، بطوریکه جریان اصولگرا به اصولگرایان راست سنتی محافظه کار (یا همان طیف لاریجانی و موتلفه)، اصولگرایان عملگرا، اصولگرایان رادیکال و اقتدارگرا (جبهه پایداری)، طیف خاص احمدی نژاد، طیف قالیباف که گرایش به جوانان و تغییر و به روز کردن گفتمان اصولگرایی را تحت عنوان تشکیلاتی موسوم به جبهه پیشرفت، رفاه و عدالت رقم زده است، در کنار اینها جامعتین (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز) را نباید نادیده گرفت، از اون طرف جریان اصلاحات با ترکیبی ناموزون از اعتدالیون (حزب اعتدال و توسعه)، عملگراها، واقع بینها یا سنتیها با مدیریت حزب سازندگی که هم به چپ یا اصلاحات میدان میدهند و هم با اصولگرا و یا راستیها تعامل دارند، کارگزاران سازندگی روزی میگفتند لاریجانی بر عارف برای ریاست مجلس ترجیح دارد و امروز محسن هاشمی را برای ریاست جمهوری در دوره بعد بر علی لاریجانی ترجیح میدهند، بعبارت دیگر کارگزاران که عده ای می گویند تنها ماترک مرحوم هاشمی رفسنجانی در سیاست محسوب میشوند و عده ای دیگر حزب اعتدال و توسعه را نیز جزء ما ترکهای آن مرحوم میدانند، اعتقاد بر آن دارند که باید چاقوی دو سر برد و سود را در برنامه خود قرار داد، گروه بعدی اصلاح طلبان، گروه رادیکال و اقتدارگرا میباشد که نظریه پرداز آن سعید حجاریان است، ایشان اعتقاد دارد میان ایده اصلاح طلبی با عامل یا اجرا کننده که همان اصلاح طلبها میباشد، تفاوت وجود دارد، و این دو را باید از هم جدا کرد تا اصلاح طلبی همچنان زنده باشد یعنی اینکه اصلاح طلبی بعنوان یک ایده، گفتمان و نگرش جدا از اصلاح طلبهاست که عامل و اجرا کننده میباشند، وی بر این باور و نظریه است که هدف جریان اصلاح طلبی دموکراسی است ولی اصلاح طلب ممکن است دهها عیب و نقص و ایراد داشته باشد که ارتباطی به نفس اصلاح طلبی ندارد...
در هر دو جریان، گروههای اقتدار گرا و تمامیت خواه وجود دارد، همانطور که در گروههای معتدل و واقع بین هم وجود دارد، ولی نتیجه اینکه هر دو جریان از نوعی بیماری درونی برخوردار هستند که برای درمان و معالجه لازم است بدواً قبول کنند که بیماری وجود دارد، آنگاه جنس و نوع بیماری و رنج و درد ناشی از آن را شناسایی و آخر الامر اینکه بدنبال درمان باشند... اما انگار نه انگار که چنین بیماری در این دو جریان وجود دارد، توده مردم سرگردان و بلاتکلیف هستند که به کدام جریان مراجعه کنند، بعلت همین بیماری درونی و تهدیدهای بیرونی بر این دو جریان است که مردم به سمت و سوی منطقه گرایی، قوم و قبیله گرایی سوق پیدا کرده که خود آسیب بزرگی در مسائل اجتماعی است، وقتی که بزرگان، سیاسیون، لیدرها و مؤثرین، گفتمان، گفتار و سخنرانیشان حمله به گروه، حزب و جریان باشد نتیجه آن میشود که عده ای ازمردم شعار ... اصلاح طلب و اصولگرا دیگر تمام شد ماجرا ... را سر میدهند.
البته هر دو جریان مدتی است در صدد علاج درد میباشند ولی گویا مؤثر واقع نشده است، ابتدا جریان اصلاحات مبادرت به تشکیل شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد یا اصلاحات، مرکب از 18 گروه و طیف همسو نمود و شورای عالی سیاستگذاری اصلاحات خروجی آن بود، مدتی بعد و در بحبوحه انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری، جریان اصولگرا، شورای جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی (جمنا) را تشکیل و با کمی ترمیم اخیراً در صدد تشکیل شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی بر آمده است، هر دو جریان برای جمع و جور کردن طیفهای همسو و رسیدن به یک دیدگاه واحد چنین کار و ساز دستوری و به اصطلاح تصمیم از رأس به بدنه را طراحی نمودن، سؤال این است که آیا این نسخهها جواب خواهد داد؟ باید منتظر گذشت و گذر زمان باشیم!
--------------------------------------
حبیب اله پیشوا
عامل دیگر این بیماری اختلاف و چند دستگی در جریانات مزبور است، بطوریکه جریان اصولگرا به اصولگرایان راست سنتی محافظه کار (یا همان طیف لاریجانی و موتلفه)، اصولگرایان عملگرا، اصولگرایان رادیکال و اقتدارگرا (جبهه پایداری)، طیف خاص احمدی نژاد، طیف قالیباف که گرایش به جوانان و تغییر و به روز کردن گفتمان اصولگرایی را تحت عنوان تشکیلاتی موسوم به جبهه پیشرفت، رفاه و عدالت رقم زده است، در کنار اینها جامعتین (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز) را نباید نادیده گرفت، از اون طرف جریان اصلاحات با ترکیبی ناموزون از اعتدالیون (حزب اعتدال و توسعه)، عملگراها، واقع بینها یا سنتیها با مدیریت حزب سازندگی که هم به چپ یا اصلاحات میدان میدهند و هم با اصولگرا و یا راستیها تعامل دارند، کارگزاران سازندگی روزی میگفتند لاریجانی بر عارف برای ریاست مجلس ترجیح دارد و امروز محسن هاشمی را برای ریاست جمهوری در دوره بعد بر علی لاریجانی ترجیح میدهند، بعبارت دیگر کارگزاران که عده ای می گویند تنها ماترک مرحوم هاشمی رفسنجانی در سیاست محسوب میشوند و عده ای دیگر حزب اعتدال و توسعه را نیز جزء ما ترکهای آن مرحوم میدانند، اعتقاد بر آن دارند که باید چاقوی دو سر برد و سود را در برنامه خود قرار داد، گروه بعدی اصلاح طلبان، گروه رادیکال و اقتدارگرا میباشد که نظریه پرداز آن سعید حجاریان است، ایشان اعتقاد دارد میان ایده اصلاح طلبی با عامل یا اجرا کننده که همان اصلاح طلبها میباشد، تفاوت وجود دارد، و این دو را باید از هم جدا کرد تا اصلاح طلبی همچنان زنده باشد یعنی اینکه اصلاح طلبی بعنوان یک ایده، گفتمان و نگرش جدا از اصلاح طلبهاست که عامل و اجرا کننده میباشند، وی بر این باور و نظریه است که هدف جریان اصلاح طلبی دموکراسی است ولی اصلاح طلب ممکن است دهها عیب و نقص و ایراد داشته باشد که ارتباطی به نفس اصلاح طلبی ندارد...
در هر دو جریان، گروههای اقتدار گرا و تمامیت خواه وجود دارد، همانطور که در گروههای معتدل و واقع بین هم وجود دارد، ولی نتیجه اینکه هر دو جریان از نوعی بیماری درونی برخوردار هستند که برای درمان و معالجه لازم است بدواً قبول کنند که بیماری وجود دارد، آنگاه جنس و نوع بیماری و رنج و درد ناشی از آن را شناسایی و آخر الامر اینکه بدنبال درمان باشند... اما انگار نه انگار که چنین بیماری در این دو جریان وجود دارد، توده مردم سرگردان و بلاتکلیف هستند که به کدام جریان مراجعه کنند، بعلت همین بیماری درونی و تهدیدهای بیرونی بر این دو جریان است که مردم به سمت و سوی منطقه گرایی، قوم و قبیله گرایی سوق پیدا کرده که خود آسیب بزرگی در مسائل اجتماعی است، وقتی که بزرگان، سیاسیون، لیدرها و مؤثرین، گفتمان، گفتار و سخنرانیشان حمله به گروه، حزب و جریان باشد نتیجه آن میشود که عده ای ازمردم شعار ... اصلاح طلب و اصولگرا دیگر تمام شد ماجرا ... را سر میدهند.
البته هر دو جریان مدتی است در صدد علاج درد میباشند ولی گویا مؤثر واقع نشده است، ابتدا جریان اصلاحات مبادرت به تشکیل شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد یا اصلاحات، مرکب از 18 گروه و طیف همسو نمود و شورای عالی سیاستگذاری اصلاحات خروجی آن بود، مدتی بعد و در بحبوحه انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری، جریان اصولگرا، شورای جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی (جمنا) را تشکیل و با کمی ترمیم اخیراً در صدد تشکیل شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی بر آمده است، هر دو جریان برای جمع و جور کردن طیفهای همسو و رسیدن به یک دیدگاه واحد چنین کار و ساز دستوری و به اصطلاح تصمیم از رأس به بدنه را طراحی نمودن، سؤال این است که آیا این نسخهها جواب خواهد داد؟ باید منتظر گذشت و گذر زمان باشیم!
--------------------------------------
حبیب اله پیشوا