تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۱۱
کد مطلب : ۴۷۳۶۴۲
کبنا گزارش میدهد
پیام هجیر تشکری برای میزرا «ایمورالله جهانبین»
۳
کبنا ؛هجیر تشکری، نویسنده و پزوهشگر استان کهگیلویه و بویراحمد در پیامی به درگذشت «میرزا ایمورالله جهانبین» از بزرگان بویراحمد واکنش نشان داد و نوشت: بچه که بودیم نوحه میخواندند که «ای وایحسنیمن نوردوعینیمن»! یعنی من اینگونه میشندیمش!
بعدها فهمیدم وقتی به سر و سینه میزنند، میگویند و میخوانند که: «ای وای حسینِ من / نور دو عینِ من»
عرب به چشم «عین» میگوید. عزیزترین کسان را در فرهنگهای مختلف نورِ چشم میخوانند. در فرهنگ ما نیز کودکان که با بزرگترها احوالپرسی میکردند، از سر احترام به آنان و احتشام آنان میگفتند: «نوکرتوم»! و آنها پاسخ میدادند «نورچشمی».
در مکاتبات سنتی هم نهایت تکریم و تحبیب در آغاز نامهها همین عبارت و اشارت بود. مینوشتند نورچشمی فلان….
چشم مخصوص تماشاست. جهان را میبیند. به همین دلیل در مقام بزرگداشت، برخی را چشم و نورچشم میخوانند. از همین باب حضرات «میرزا» را «جهانبین» لقب دادند. تو گویی چشم ایل وفامیل محسوب میشدند. مکتبرفته و آموزشدیده و باسواد بودند. این طیف با همه نسبت و مناسبت داشت. میرزاها، دارالحکمهی دارالحکومههای محلی و مشاور و مباشر حاکمان بودند. بدینمعنا که (به تعبیر «دهخدا») بینندهی جهان و جهانبینندهاند. این از عزّت آنان برمیخواست. که عزیز بودند و نقشباز و فرصتساز و بالانشین. مُهر از سر نامهی رجال برمیداشتند و مِهر بزرگان را در دل داشتند. ملّا بودند و مردمدار. میرزاها، نگینی بر انگشتری علم و ادب و کتابت بودند. در روزگاری که تفنگ عطسه میکرد، حریر قلمِ این قوم بر دفتر تاریخ مشقِ مدارا میکرد. اینان متشرع بودند و اهل «ختم قرآن» و «بذل قربان».
این طایفه در لیلهالهریر* سنت، جهلستیز بودند و شمعصفت. و به طور کلی مردمانیامانتدار بودند و موقعیتشناس؛ و وفادار و دوراندیش.
لفظ «میرزا» نیز مخففامیرزاده و میرزاده است و از القاب شاهزادگان. همین وجوه تسمیه کافیست تا قدر و قیمت این خاندان در استان ما شناخته و فهمیده شود.
به باور من، نام و نقش این دودمان به مثابه ربّنای فرهنگی در تاریخ بویراحمد شبیه نقش خاندان باشکوه برمکی (برامکه) در خلافت عباسیان است. اینان نیز حشمت و شوکتی درخور داشتند. بر این مبنا، این قوم شایستهی احترام است.
«میرزا ایمورالله جهانبین» کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد، مردی نیکمحضر از این خاندانِ میرزاده بود. ای بس سرهای پاک ریخته در پای خاک. بهنگاممردن خود نعمتیست که باید شکر آن را به جای آورد. از هزاران کس یکی گردد شناسای سخن!
حیات او به سر آمد، دوامِ عمر خاندان شریفش باد.
تسلیت و تعزیت محضر خالوهای بزرگ، کمترین کاریست که دورادور از من برمیآید.
روحش مینوی و جایش در جنّت.
———————————————-
*هولناکترین جنگ تاریخ صدر اسلام در ساحل فرات به مدت ۱۱۰ روز میان سپاه علی (ع) و لشکر معاویه درگرفت. «لیلهالهریر شبی ظلمانی بود که در آن جز صدای چکاچک شمشیر که هراسآورتر از بانگ رعد و ریزش کوهها بود، صدایی به گوش نمیرسید. »
بعدها فهمیدم وقتی به سر و سینه میزنند، میگویند و میخوانند که: «ای وای حسینِ من / نور دو عینِ من»
عرب به چشم «عین» میگوید. عزیزترین کسان را در فرهنگهای مختلف نورِ چشم میخوانند. در فرهنگ ما نیز کودکان که با بزرگترها احوالپرسی میکردند، از سر احترام به آنان و احتشام آنان میگفتند: «نوکرتوم»! و آنها پاسخ میدادند «نورچشمی».
در مکاتبات سنتی هم نهایت تکریم و تحبیب در آغاز نامهها همین عبارت و اشارت بود. مینوشتند نورچشمی فلان….
چشم مخصوص تماشاست. جهان را میبیند. به همین دلیل در مقام بزرگداشت، برخی را چشم و نورچشم میخوانند. از همین باب حضرات «میرزا» را «جهانبین» لقب دادند. تو گویی چشم ایل وفامیل محسوب میشدند. مکتبرفته و آموزشدیده و باسواد بودند. این طیف با همه نسبت و مناسبت داشت. میرزاها، دارالحکمهی دارالحکومههای محلی و مشاور و مباشر حاکمان بودند. بدینمعنا که (به تعبیر «دهخدا») بینندهی جهان و جهانبینندهاند. این از عزّت آنان برمیخواست. که عزیز بودند و نقشباز و فرصتساز و بالانشین. مُهر از سر نامهی رجال برمیداشتند و مِهر بزرگان را در دل داشتند. ملّا بودند و مردمدار. میرزاها، نگینی بر انگشتری علم و ادب و کتابت بودند. در روزگاری که تفنگ عطسه میکرد، حریر قلمِ این قوم بر دفتر تاریخ مشقِ مدارا میکرد. اینان متشرع بودند و اهل «ختم قرآن» و «بذل قربان».
این طایفه در لیلهالهریر* سنت، جهلستیز بودند و شمعصفت. و به طور کلی مردمانیامانتدار بودند و موقعیتشناس؛ و وفادار و دوراندیش.
لفظ «میرزا» نیز مخففامیرزاده و میرزاده است و از القاب شاهزادگان. همین وجوه تسمیه کافیست تا قدر و قیمت این خاندان در استان ما شناخته و فهمیده شود.
به باور من، نام و نقش این دودمان به مثابه ربّنای فرهنگی در تاریخ بویراحمد شبیه نقش خاندان باشکوه برمکی (برامکه) در خلافت عباسیان است. اینان نیز حشمت و شوکتی درخور داشتند. بر این مبنا، این قوم شایستهی احترام است.
«میرزا ایمورالله جهانبین» کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد، مردی نیکمحضر از این خاندانِ میرزاده بود. ای بس سرهای پاک ریخته در پای خاک. بهنگاممردن خود نعمتیست که باید شکر آن را به جای آورد. از هزاران کس یکی گردد شناسای سخن!
حیات او به سر آمد، دوامِ عمر خاندان شریفش باد.
تسلیت و تعزیت محضر خالوهای بزرگ، کمترین کاریست که دورادور از من برمیآید.
روحش مینوی و جایش در جنّت.
———————————————-
*هولناکترین جنگ تاریخ صدر اسلام در ساحل فرات به مدت ۱۱۰ روز میان سپاه علی (ع) و لشکر معاویه درگرفت. «لیلهالهریر شبی ظلمانی بود که در آن جز صدای چکاچک شمشیر که هراسآورتر از بانگ رعد و ریزش کوهها بود، صدایی به گوش نمیرسید. »