کهگیلویه بزرگ در توسعه زیرساختها همگام با کشور پیش نرفت، چون نمایندگان یا ساختار مدیریتی مطالبهگر نبودهاند و گرفتار رویکرد عشیرهای بودهاند / بزرگترین آسیب ما از مالکیت عشیرهای و سهم خواهیهای سیاسی است/ باید گردش مالی شرکتهای بزرگی مثل پتروشیمی در استان انجام بگیرد / اینکه بزرگواران اشاره میکنند انگیزۀ خدمت به جامعه دارند یک جواب کلیشهای است / برای توسعه باید مبارزه کرد / تغییر زمانی رخ میدهد که کوچکترین عضو جامعه هم مشارکت داشته باشد
مجتبی اندرزیان از فعالان سیاسی و اجتماعی شهرستانهای کهگیلویه، بهمئی، چرام و لنده و متولد 1366 است، اندرزیان دارای تحصیلات دکتری است و سابقه فعالیت های پژوهشی در در عرصه های مختلف اجتماعی و اقتصادی و اجرای طرح های اقتصادی را دارد، با اندرزیان در خصوص توسعه منطقه کهگیلویه و بویراحمد و شهرستان های چهارگانه کهگیلویه گفت و گو کردیم، که در ادامه می خوانید.
انقلاب سال ۱۳۵۷ یک انقلاب جمعی با نگاه انقلاب مستضعفین بود، که در این انقلاب تلاش شد ظرفیتهای کشور در اختیار تمام جامعه قرار بگیرد، اما این اتفاق در کهگیلویه رخ نداد. من در بیانیه شماره ۲ مالکیت عشیرهای این مسأله را مطرح کردهام که چرا وارد این فضای بیمارگونه شدهایم؟
اولاً جامعه بخاطر از دست دادن عزت نفس خود تصور کرد نماینده مجلس جایگاه بسیار بسیار مهمی دارد و همه موضوعات مرتبط با شهرستان در سبد نماینده مجلس خلاصه میشود، که واقعیت هم همین است. اما قانون این را نمیگوید، و مقام معظم رهبری فرمودهاند که نمایندگان در کار دولت دخالت نکنند که بیشترین وجوه دخالت را در استان کهگیلویه و بویراحمد و شهرستان کهگیلویه میبینیم.
خواستۀ جامعه از نماینده اجابت کارهای فردی است
ظرفیتهای بسیار بالای آب، معادن، نفت و گاز، کشاورزی، نیروی انسانی در کهگیلویه داریم، و وفور نعمت موجب میشود که بپرسیم چه چیزی نداریم؟ اما چرا از این ظرفیتها استفاده نمیشود، بخاطر عدم مطالبهگری جامعه یا عدم توجه به توسعه پایدار. از یک طرف، خواست جامعه از نماینده و ساختار مدیریتی، اجابت کارهای فردی است و این بیماری را نماینده در طول سالهای گذشته ایجاد کرده است، و همچنین ساختار مرکزگرایی روی این موضوع اثرگذار بوده است، همواره بیشترین تمرکز مصرف منابع مالی در مرکز استان بوده، مگر دورهای که آقای تاجگردون نماینده شدند و توانستند بخش مهمی از منابع را به سمت گچساران ببرند، ولی هیچ گاه این اتفاق برای شهرستان کهگیلویه نیفتاد، و مطالبه جامعه هم نبوده است.
بطور کلی با وجود بروز یک انقلاب جامعه گرا، ما همچنان در یک ساختار عشیرهای و فئودالی ماندیم، و فقط عناوین از خان و کدخدا به نماینده تغییر کرد و سهم جامعه این بود که فردی اگر کارگر بدنیا آمد، باید کارگر هم بمیرد، بطور کلی جامعه استعدادهای خود را بروز نداد.
مرکزگرایی باعث شده کهگیلویه به یک ویرانه تبدیل شود
درست هست که مرکز استان آب و هوای خوبی دارد ولی شهرستان کهگیلویه ۸ ماه از سال بهترین شرایط آب و هوایی را دارد، ولی مرکزگرایی باعث شده کهگیلویه به یک ویرانه تبدیل شود. عدم اتصال به شبکه حمل و نقل یکی از معضلات کهگیلویه است، هرچند که جاده پاتاوه دهدشت بعد از ۲۵ سال افتتاح شد، ولی با استانداردهای بهروز ناهمخوان است و این جاده با استانداردهای ۱۵ سال پیش افتتاح شد. ما امیدواریم که این جاده منجر به برون رفت کهگیلویه از بن بست شود ولی ایا منجر به برون رفت لیکک و دیشموک از بن بست نیز میشود؟ در واقع مطالعاتی که باید انجام میگرفت و آسیبهایی که باید بررسی میشد تا کهگیلویه از بن بست خارج شود، انجام نگرفت.
الان باید چه راهکاری داشته باشیم تا از داشتههایمان استفاده کنیم و جامعه به آبادی و توسعه برسد؟
ما سعی داشتیم در بیانیه ششم این موضوع را بیاوریم، و تدوین شده است. در این خصوص، طرحها و ایدههایم را در سه سطح تعریف کردهام. مناطق بیبرخوردار شامل لیکک، لنده، دیشموک و قلعه رئیسی و سرفاریاب هستند، اینها به زیرساختهای حمل و نقل و بازار دسترسی ندارند، ضرورت دارد جامعهای که به اقتصاد بازار متصل نیست، دولت هزینه کند، تضمین خرید کند و این مناطق را به زنجیره تولید متصل کند.
میتوان جامعه دیشموک در یک ابرپروژه به یک طبقه کارگر تبدیل میشود
در منطقه دیشموک پایلوت فراوری اهک را تعریف کنیم، جامعه دیشموک در یک ابرپروژه به یک طبقه کارگر تبدیل میشود و حقوق حداقلی و پس انداز حداقلی دارند و بطور نسبی موجب میشود خانوادههای این کارگران بتوانند تحصیلات خود را ادامه دهند، آسیبها کاهش پیدا کند و مسأله خودکشی که یکی از آسیبهای اساسی دیشموک است تقلیل بیابد، و در فرایند ۲۰ سالهای افراد تحصیل و تجربه کسب کنند و به منطقه خود برگردند.
مگاپروژهها به منطقه خودشان زیرساخت میبرند، اگر این مگاپروژه در دیشموک تعریف شود، جادههای دیشموک اصلاح میشود. سیستم توزیع برق، آب، کشاورزی خود به خود اصلاح میشود. مثلاً در بحث کشاورزی، اگر شخص کارگر پس انداز حداقلی داشته باشد میتواند زمین کشاورزیاش را صنعتی کند و کشاورزی منطقه کم کم متحول میشود.
از نظر فلسفه سیاسی نظامهای سوسیالیسم یا جامعه گرا، به این معنا است که دولت جامعه را به عنوان یک نیروی برابر درنظر میگیرد، برای آنان پروژه تعریف میکند و تضمین خرید میشود.
برای ۴ منطقه لیکک، لنده، دیشموک، قلعه رئیسی و سرفاریاب این موارد در نظر گرفته شده است، و الزام دولت به ایجاد اشتغال، از طریق شرکتهای خصولتی یا دولتی است.
در سطح بعدی دهدشت و چرام را داریم، این دو شهرستان به حداقل زیرساختهای ارتباطی دسترسی دارند، نگاه ما این است که دهدشت و چرام باید به نظام کارفرمایی یا کارآفرینی و تولید روی بیاورد، راه حل هم تلاش جهت تأمین تسهیلات در جهت اشتغال زایی است.
شهرکهای صنعتی هم در دهدشت و چرام وجود دارد، هم زمینهای کشاورزی خوبی وجود دارد، بزرگترین مسأله این منطقه سد آبریز است، مسلماً باید برای آن تلاش کرد، اما اینکه چطور این تلاش منجر به نتیجه شود باید تسهیلاتی بیاوریم.
پتروشیمی دهدشت که در حاصلخیزترین زمینهای شهرستان قرار داده شده را در نظر بگیرید، رقم احداث این پتروشیمی را ۳ هزار میلیارد تومان اعتبار اعلام کردهاند. اگر هزار میلیارد تومان تسهیلات به کهگیلویه بیاوریم و به هر نفر یک میلیارد تومان تسهیلات داده شود، این افراد زمینهای کشاورزی خود را صنعتی میکنند و به سطح قابل توجهی از درآمد میرسیم و جامعه به رفاه خوبی میرسد. یا اینکه بر اساس مطالعات کارگاههایی احداث شود. بطور کلی نگاه ما این است که شهرستان کهگیلویه باید به این نتیجه برسد که خودش در حوزههای مختلف کشاورزی و گردشگری کارفرما یا خویش فرما باشد.
نیاز به احیای بافت تاریخی کهگیلویه داریم
موضوع دیگر این است که مرمت با احیای بافت تاریخی با هم متفاوت هستند. ما نیاز به احیای بافت تاریخی کهگیلویه داریم، بطور کلی نگاه ما این است که دهدشت و چرام خویش فرما باشند، شهر دهدشت بافت تاریخی عظیمی دارد، و باید احیای بافت تاریخی انجام گیرد. با این نگاه ظرفیت اشتغال زایی را ایجاد می کنیم و مسئله اشتغال و رفاه حل می شود.
سطح بعدی گفتمان ملی است، اگر جامعه بپذیرد و ما را به عنوان نماینده انتخاب کنند، ما موضوعاتی را در چارچوب فلسفه سیاسی دولت رفاه یا سوسیال دموکراسی در دستور کار قرار می دهیم. اولاً تلاش میشود که بهداشت و درمان رایگان شود، آموزش همگن میشود، همگن شدن با توازن فرق دارد، همگن شدن به این معنا است که نظام آموزشی در سطح کشور منطقه بندی می شود. مثلا استان کهگیلویه وبویراحمد پایلوت رشته تخصصی گیاهان دارویی شود، که ما اعتقاد داریم پایتخت طبیعت هستیم و نسبت به سایر استان ها تنوع زیستی گیاهان دارویی ما فراتر از استان های دیگر است. فرض کنیم این ایده ها ناپخته باشد، ولی استارت کار ما به این شکل خواهد بود؛ فرض کنیم عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی ۵۰ میلیون تومان حقوق می گیرد، ولی با تعریف نظام آموزشی همگن، اگر او را از مرکز به استان کهگیلویه وبویراحمد بیاوریم، از یک سری خدمات محروم می شود ولی تفاوت حقوق و دستمزد در این استان کمبودها را جبران می کند، مثلا می تواند برای خانواده اش خانه لوکس تهیه کند. وقتی این استاد دانشگاه به دانشگاه یاسوج انتقال پیدا کند، با شورای اداری استان و ادارات تخصصی تعامل می کند، سطح گفتمانی استان متفاوت می شود و از نظر مدیریتی متحول می شود.
بورسیه نخبگان مقطع دکتری
طرح بعدی، بورسیه نخبگان مقطع دکتری است. یکی از طرح هایی که در سطح ملی قابلیت اجرایی دارد. زمانی که دانشجوی دکتری بودم همه تب و تاب رفتن داشتند، که دو دلیل عمده داشت، اول اینکه در مهاجرت امنیت شغلی بالاتر است، و همیشه این دغدغه وجود داشت که فرصتهای شغلی در کشور محدود است. دوم اینکه تحصیلات مقطع دکتری برای جوانان در سنی اتفاق می افتد که برای جوانان سخت است از خانواده خود هزینه تحصیل دریافت کنند، از طرفی بخاطر اهمیت تحصیل، دانشجو نمی تواند همزمان مشغول به کار شود چون از کیفیت علمی او کاسته می شود. بنابراین اول بابد تأمین مالی شود، دوم اننیت شغلی داشته باشد. پیشنهاد و راهکار ما این است که هزار نفر نخبه بورسیه شوند و کل این افراد سالانه ۵۰۰ میلیارد تومان اعتبار هزینه می شود. دو راهکار هست، اول اینکه خود دولت این تعداد دانشجوی دکتری را بورسیه کند، تا حقوق ماهیانه و بیمه داشته باشند و مقطع دکتری خود را روی یک موضوع تخصصی مورد نیاز دولت بگذرانند. کما اینکه الان هم اکوسیستم دانش بنیان و استارتاپ ها گسترش پیدا کرده و زیرساخت ها نیز موجود هستند.
رویکرد دیگر این است که خود دانشگاه در قراردادهایی با صنایع و شرکتهای بزرگ، بخش تحقیق و توسعه صنایع را به دانشگاه ها بیاورند و ما به ازای این موضوع، به عنوان یارانه از مالیات کسر شود. خروجی این میشود که دانشجوی مقطع دکتری با فراغ بال و بصورت تخصصی پژوهش خود را انجام دهد و بعد از فارغ التحصیلی به عنوان نیروی کار استخدام شود. اینکه سالیانه ۱۰۰۰ نیروی نخبه و تخصصی وارد سیستم مدیریتی کشور شود، این یک تحول عظیم است.
باید گردش مالی شرکتهای بزرگی مثل پتروشیمی در استان انجام بگیرد
یکی از موضوعات مهم مالیات پلکانی است، الان نظام مالیاتی از طریق کارت خوانها مالیات اصناف را مشخص می کنند، ولی در شرکت های بزرگ که از طریق صورتحسابها و ترازنامههای مالی مالیاتشان مشخص میشود، فرارهای مالیاتی زیاد است، ما باید روی این دست بگذاریم و مالیات را افزایش دهیم.
نکته دیگر این است که اگر شرکتهای دولتی یا خصوصی در شهرستانی سرمایه گذاری انجام داد باید گردش مالی شرکت در همان استان انجام بگیرد.
الان هر شهروندی که به بانک مراجعه میکند، میگویند منابع مالی نداریم و باید از تهران منابع تزریق شود، ولی در استان های بزرگ این مسئله موضوعیت ندارد، چون گردش مالی استان ها زیاد است. اگر پتروشیمی دهدشت و گچساران ملزم شوند که در استان گردش مالی داشته باشند منابع مالی و تسهیلات بانک ها هم افزایش می یابد.
ما نماینده جامعه گرا هستیم و منافع جامعه را درنظر میگیریم، و اگر در این بین پیشنهادی به ما ارائه شود از آن حمایت میکنیم. ما به نیروی انسانی توانمند نیاز داریم.
بحث دیگر موضوع طایفه گرایی و قوم گرایی است، اینکه پایگاههای رای در انتصابات نقش اصلی را دارند، این باعث می شود که شایسته سالاری به عنوان یک شاخص کنار زده شود، چه راهکاری دارید که از این نقطه گذر کنیم و به انتخاب افراد شایسته روی بیاوریم؟ به شخصه اصطلاح معروفی دارم اینکه انسان با اصالت (کسی است که برای شخصیت و هویت خود تلاش کرده، کسی که خود را آویزان درب اتاق نماینده و مدیران نمیکند، انتظار دارد دولت و ساختار مدیریتی این انسان با اصالت را شناسایی و از او در این ساختار استفاده کند) و نخبه را پیدا میکنیم، انتظار نداریم نخبگان به سمت ما بیایند، کافی است مکاتبهای با سازمان سنجش کنیم و بخواهیم نخبگان متولد ۷۰ شهرستان و استان تا الان را معرفی کنند، همچنین مخترعین و افراد نخبه و با استعدادی داریم که ممکن است از فیلتر کنکور و سازمان سنجش عبور نکرده باشند، بخصوص در حوزههای هنری و فرهنگی. این افراد را شناسایی و رزومه آنها را جمعآوری میکنیم و برای مناصب مدیریتی در قالب مشاوره به دولت پیشنهاد میدهیم تا نیروی انسانی متخصص در جایگاه خود قرار بگیرد. به این شیوه ساختار شایسته سالاری را اعمال میکنیم و تلاش خواهیم کرد دولت این را در قالب یک سامانه یا سازوکار مدیریت شده حرکت دهد تا بتوانیم آن را در سطح کشور اجرا کنیم. ما قائم به مسأله عشیرهای و طایفهای نیستیم و تلاش میکنیم در اشتغال زایی، دین خود به همۀ طوایف و عشیرهها را ادا کنیم ولی در خصوص شایسته سالاری با هیچ کس تعارف نداریم، نگاه ما فقط انتخاب نخبگان است. این را به صراحت تعهد میدهیم.
در کهگیلویه بزرگ هر سه فردی که در ادوار گذشته نماینده بودهاند، الان کاندیدا شدهاند و سرنوشت خوب یا بدی را رقم زدهاند، نظر شما در این باره چیست؟ چرا افرادی که امتحان خود را پس داده اند، دوباره وارد گود انتخابات میشوند؟
برای من جوان سؤال است و نتوانستم جواب قانعکنندهای جز قدرت طلبی پیدا کنم، اینکه بزرگواران اشاره میکنند انگیزۀ خدمت به جامعه دارند یک جواب کلیشهای است، چون این منصب را مدتی اشغال کردند و نتوانستند استعدادهای خود را بروز دهند. سه نماینده ادوار حضور دارند، در مورد یکی از آنان صحبتی نداریم چون ایشان تلاشگر حوزه عمرانی هستند و کاریزمای نمایندگی را ندارند، فرصت داشتند که این کاریزما را بدست بیاورند ولی ابن کار را نکردند. در مورد بزرگواری که اصطلاحاً به ایشان پیر مغان میگوییم، از یک نگاه تلاشهای خوبی انجام داد و آن هم توسعه نیروی انسانی بود، هر چند مسیر ایشان اشتباه بود. ولی در طول سالیان مختلف، عمده نیروهای انسانی کهگیلویه که در سطح کشور پراکنده شدهاند، ایشان در رشد این اشخاص نقش داشتند. این نکته مثبتی بود، اما بعد از جنگ تحمیلی و از برههای به اینسو تبدیل به آسیب شد.
در مورد دیگر بزرگوار ایشان برند خوبی برای شهرستان کهگیلویه و استان ایجاد کرد، ایشان نشان داد که مردم زاگرسنشین سادهدل هستند ولی نشان نداد چقدر باهوش هستیم، ما قدردان ایشان هستیم، ایشان ساده دل و پاکدست بودند ولی از خیلی از نخبگان را سرخورده و ناامید کردند. زمانی که دانشجو بودم به واسطه شیوه گفت و گوی ایشان با نظام سیاسی کشور احساس سرخوردگی داشتم، و این جسارت را نداشتم که با افتخار بگویم که یک کهگیلویهای هستم، این برای من خیلی سنگین بود. از اصلاحاتی که بکار میبردند بصورت مصداقی نام نمیبریم ولی حتماً در حافظۀ جامعه مانده است.
سؤال بعد درباره اینکه چرا ما شاهد عدم توسعه یافتگی در کهگیلویه هستیم، اگر با همین ریل هم جلو برویم شاید همین وضعیت ادامه پیدا کند؟
دلایل متعدد است، ما یک تمدن با تاریخ هستیم و بصورت طبیعی یاید همتراز با استانهایی باشیم که دارای هویت تاریخی هستند ولی در ۴۰ سال گذشته نتوانستیم همگام با سایر استانها و کشور حرکت کنیم. الان هر شهروندی در کهگیلویه مثل یک شهروند اصفهانی موبایل و خانه و ماشین دارد، ولی اینکه به توسعه و رفاه نرسیدیم، زنجیره تولید نداریم، اینها به زیرساختهای جامعه برمیگردد. ما سهمی در تولید ناخالص داخلی کشور نداریم چون تولید نداریم، این باعث شده توسعه یافتگی ما بخشی شود، اختلاف رفاه و توسعه میان دهدشت و دیشموک بسیار زیاد است، ولی همین نکته را در مورد نائین و اصفهان درنظر بگیرید که ۱۵۰ کیلومتر با هم فاصله دارند، ولی اختلافی ندارند، در هر دو جامعه مردم شاغل هستند، خدمات رفاهی و بهداشتی دارند، صنعت و تولید دارند.
دلیل اول این است که در توسعه زیرساختها همگام با کشور پیش نرفتیم، چون بعضی از نمایندگان یا ساختار مدیریتی مطالبهگر نبودهاند، و گرفتار رویکرد عشیرهای بودهاند. در بیانیه شماره دوم عنوان کردهام که بزرگترین آسیب ما از مالکیت عشیرهای و سهم خواهیهای سیاسی است، نماینده تصور میکرد از این طریق همیشه میتواند جای پای خود را محکم نگه دارد و نیازی به مباحث توسعهای ندارد و هم جامعه دوست داشت به واسطه فرصتهای سیاسی به منافع شخصی خود دست یابد. هر دو طرف دچار این بیماریاند، ولی خدا را شکر الان جامعه بخصوص جوانان آگاه شدهاند، همه آمادهاند بخاطر سد آبریز تجمع کنند، منتظر مدیران و نمایندگان هستند که مطالبه آنان را پیگیری کند.
نکته اول این است که توسعه زیرساختهای کهگیلویه همگام با کشور نبود و الان رسیدن به تراز کشور برای ما سخت است، اما ما ظرفیتهای خوبی داریم، از کریدور پاتاوه دهدشت مسیر شمال به جنوب خیلی خلاصه میشود و این راه مواصلاتی برای ما فرصت است. بخش دوم در خصوص عقب ماندن از توسعه جامعه است، جامعه دید که در یک بن بست قرار دارد و برای اینکه از این تضاد طبقاتی کشور عقب مانده نباشد بهتر است مهاجرت کند، بنابراین فعالان اقتصادی و نخبگان مهاجرت کردند و موجب متروکه شدن شهرستان شد، و کسانی که توانایی مالی نداشتند مجبور شدند در شهرستان بمانند. مقصر دوم جامعه و مهاجرت نیروی انسانی است.
آیا تصور نمیکنید که موضوعاتی که مطرح میکنید نشدنی است؟ آیا شما هم مثل کاندیداهای دیگر وعده میدهید؟ چه حرفی با جوانان دارید؟
در مورد این مسأله کار عملیاتی انجام دادهایم، طرحی به ابتکار خودم به نام «نیکوکاری کارآفرین» در سرفاریاب، لوداب، روستای راک پیاده کردیم، طی حضوری که در اتاق بازرگانی داشتیم، متوجه شدیم که خیریهها در قالب کمکهای مالی و مادی تلاش میکنند که رنج و دردی از جامعه کم کنند، این شبیه ماهی دادن به جامعه است تا یاد دادن ماهیگیری. با خیریه ها صخبت کردیم و خیریه هایی که به زنجیره تولید وصل بودند، شناسایی کردیم، یکی از این خیریه ها در تهران که در کهگیلویه و بویراحمد نیز یک مجموعه اقتصادی دارد، این شرکت نیاز به جفت بلوط داشتند، از این شرکت خواستیم که دلال را حذف کند و ما مستقیما از روستاییان جفت بلوط را تهیه کنیم، در مطالعه ای که انجام دادیم متوجه شدیم روستاییان جفت بلوط را کیلویی 8 هزارتومان به دلال می فروشند، دلال این جفت را کیلویی 17 هزارتومان به شرکت می دهد. بنابراین در قالب یک طرح خیر این ارزش افزوده را در خود روستا آوردیم، و جفت بلوط را کیلویی 19 هزار تومان از روستاییان خریداری کردیم و در سال اول یک میلیارد و 500 هزار تومان جفت بلوط خریداری شد، سال دوم حدود 3 میلیارد و 500 میلیون تومان خریداری صورت گرفت، بعد از این شرکت چاقویی طراحی کرد که میزان بهره وریِ نیروهای کار (زنان خانوار) سه برابر شد و الان انتظار هست حدودا 10 میلیارد تومان به این خانوارها تزریق شود. دیدیم که خانواده ها نیازهایی دارند، مثلا گوشت مصرفی، گفتیم چرا به این افراد ارزاق بدهیم، ما آمدیم به هر خانوار نیازمند 10 مرغ محلی دادیم که پرورش دهند، تخم مرغ ها را خریداری میکردیم، و تخم مرغ های محلی را تحویل شرکت های بسته بندی می دادیم و پروسه آزمایشگاهی نیز انجام می گرفت و به عنوان یک برند گسترش پیدا کرد و خروجی خوبی داشت و نهایتا دستگاه های جوجه کشی به روستاها داده شد و خروجی مثبتی داشت. از این ایده، درآمد هر خانواری حدودا 3 تا 5 میلیون تومان است. مسلما یک نماینده ظرفیت های زیادی می تواند داشته باشد. این مدل را من از کتاب آن سوی دیوار، در خصوص جامعه چین، بصورت خلاقانه کپی برداری کردم، اینکه بیاییم روستاییان را وارد پروسه تولید اقتصادی کنیم و از آنان به عنوان نیروی ارزان کار استفاده کنیم. اینکه شرکت های الکترونیکی لامپ، برد، لحیم کاری جزئی دارند، آن را در کارگاه های روستایی توسعه بدهیم، که توسط زنان روستایی به عنوان نیروی کار ارزان، انجام بگیرد. در تلاش هستیم که با شرکتهایی مثل اسنوا، پارس شهاب و شرکت های دیگر رایزنی کنیم، بیایند و بازدید میدانی انجام دهند، هر چند که این کار هم کار بسیار سختی است ولی شدنی است.
به عنوان سخن آخر صریحتر سخن میگویم، ما فرصت آزمون و خطا نداریم، و باید یک نیروی متخصصی که در کنار او نیروهای متخصص دیگری وجود داشته باشند بیاید، چون شرایط به قدری نگران کننده است که برای توسعه باید مبارزه کرد. جامعه بخصوص نسل دهه ۶۰ باید بترسد. ما داریم وارد دوره میانسالی میشویم، و امکان ندارد بتوانیم آینده فرزندان خود را بسازد و تأمین کند. صریحاً میگویم که نگران باشید، شرایط خیلی پیچیده است، کهگیلویه با بقیه استانها متفاوت است و ما باید تصمیم بگیریم که این تحول را ایجاد کنیم، من نیازی به تشویق و تأیید کسی ندارم، بیشتر نیاز به مشت گره کرده جامعه دارم که مصمم باشد و بخواهد در آینده خود تأثیرگذار باشد، اینکه جامعه تصور کند کسی میآید و برای او رفاه میآورد اشتباه است، من مجتبی اندرزیان به تنهایی نمیتوانم و باید جامعه در کنار من باشد،
تغییر زمانی رخ میدهد که کوچکترین عضو جامعه هم مشارکت داشته باشد.